آخوند شاکر تهرانی \āxūnd šāker-e tehrānī\، یا شاکرای تهرانی، شاعر، سخنشناس، و ادیب اواخر عصر صفوی در سدۀ 12 ق/ 18 م. برپایۀ منابع در دست، نخستین نویسندهای که از شاکر و شعر وی سخن به میان آورده، تذکرهنویس معاصر او، واله داغستانی در ریاض الشعراء (تألیف: 1160-1161 ق/ 1747- 1748 م) است (1/ 770-771). چند سال پس از این یادکرد، حزین لاهیجی هم در تذکرۀ خویش (تألیف: 1165 ق)، به دوستی خود با شاکر اشاره کرده است (ص 96). دیگران نیز هرچه گفتهاند، به این دو تذکره چشم داشتـهانـد (نک : احمـد علـی، 2/ 1032-1033؛ آفتـابرای، 1/ 334؛ علی حسن خان، 217؛ سامی، 4/ 2822؛ نیز خیامپور، 2/ 487؛ شفق، 1/ 570-571). زمان تولد و درگذشت شاکر دانسته نیست، اما با توجه به اینکه واله (1/ 770) و حزین (همانجا) از فوت او اندکی پیش از زمان نگارش آثارشان خبر دادهاند، باید مرگ وی حدوداً میانههای سدۀ 12 ق اتفاق افتاده باشد؛ بنابراین، میتوان زمان زادهشدنِ شاکر را هم در اواخر سدۀ 11 ق تصور کرد. از نسبت شاکر به تهران، پیدا ست که در آنجا متولد شده، اما به سخن تذکرهها، درگذشت وی در اصفهان روی داده است (همانجاها). از محیط پرورش و آغاز کار شاکر آگاهیای نداریم، اما گویا پس از آموزشهای نخستین، راهی اصفهان (پایتخت آن روزگار صفویان) شده، و در همین شهر رحل اقامت افکنده است؛ از نوشتههای تذکرهنویسان برمیآید که انگیزۀ وی از این سفر، تحصیل علوم بوده است (نک : همانجاهـا). شـاکر جز کسب دانش، قدم راسخی نیز در شعر داشته، در محافل شعرای اصفهان حضور مییافته، و هنگامۀ سخنوری را در آنجا گرم میکرده است. جوان تهرانی در کار خویش آنسان پیش رفت که پس از زمانی، طالبان دانش و صاحبان ذوق او را بزرگ میداشتند (همانجاها؛ احمد علی، 2/ 1032). گویا دوستی وی با حزین، در همین ایام شکل گرفت و این معاشرت تا سالها پایید (نک : حزین، همانجا). در ساحتی دیگر از زندگانی شاکر، او را دلباختهای پاکباز مییابیم که آتش عشقش شعله به آسمان کشیده و جهانی را به تماشای خویش نشانده است. او که پایه و قدری یافته بود و سری به سرمستی میان همگان میافراشت، چنان گرفتار دام دلبندی شد که بـا فراموشی مرتبۀ خود، رسوایی خویش و ملامت دیگران را به چیزی نمیخرید و شیفته و سرگردان، در کوی و برزن به دنبال یار میگشت و از دلدار «نازهای درشت مکروه و تعرضات عنیف زشت» میکشید. شاعرِ شوریدۀ تهرانی در این ماجرای شگفت، نرد عشق با بقالبچهای باخته بود که «جوان دلناچسب کثیفوضعی» بوده «و اصلاً صباحت سیما و حسن اطواری» نداشته، «بلکه در نهایت کراهیت و قباحت منظر» مینموده است. بههرروی، شاکر پس از این آزمون دشوار، متعجب از احوالِ پیشآمده، بر سر کار خویش شد و روزگار از سر گرفت (واله، 1/ 770). حزین لاهیجی اشارهای به این قصه نکرده، و گویا ملاحظۀ دوستی خود با شاکر را نموده است. شاکر تهرانی در علوم ادبیای چون معانیوبیان و عروضوقافیه چیرهدست بوده و اشعارش به لطافت و فصاحت ستوده شده است (همانجا؛ علی حسن خان، 217). واله سرودههای او را «اندک» گفته (همانجا) که از همین مقدار هم، تنها 11 بیت (دو غزل، یک قطعه، و یک بیتمطلع) در تذکرهها ثبت شده است (برای تمامی این ابیـات، نک : احمـد علـی، 2/ 1032-1033؛ قس: آقـابزرگ، 9(2)/ 493، که دیوان شعری به شاکر نسبت داده است). برخی از ویژگیهای سبک هندی، بهویژه نازکخیالیها و مضمونپردازیهای این شیوه، در سرودههای وی به چشم میآید. برای نمونه، به این قطعه از شاکر بسنده میکنیم: در دل درویش، حرص راه ندارد / کشور فقر است، پادشاه ندارد / / قلزم آمرزگاریاش چو زند موج / وای بر آنکس که او گناه ندارد (نک : احمد علی، 2/ 1033).
مآخذ
آفتابرای لکهنوی، ریاض العارفین، به کوشش حسامالدین راشدی، اسلامآباد، 1361 ش؛ آقابزرگ، الذریعة؛ احمد علی هاشمی سندیلوی، مخزن الغرائب، به کوشش محمد باقر، لاهور، 1970 م؛ حزین لاهیجی، محمدعلی، تذکره، اصفهان، 1334 ش؛ خیامپور، عبدالرسول، فرهنگ سخنوران، تهران، 1372 ش؛ سامی، شمسالدین، قاموس الاعلام، استانبول، 1311 ق؛ شفق، مجید، شاعران تهران از آغاز تا امروز، تهران، 1377 ش؛ علی حسن خان، صبح گلشن، به کوشش محمد عبدالمجید خان، بهوپال، 1295 ق؛ واله داغستانی، علیقلی، ریاض الشعراء، به کوشش ابوالقاسم رادفر و گیتا اشیدری، تهران، 1391 ش.