آقا شیخ هادی، سقاخانه \saqqā-xāne-ye āqā šeyx hādī\، سقاخانهای واقع در خیابان آقا شیخ هادی، روبهروی کوچۀ بیدل. نام این سقاخانه برگرفته از نام خیابانی است که در آن واقع است و در ساخت آن، آقا شیخ هادی نجمآبادی یا بستگان او نقشی نداشتهاند (نجمی، 291؛ شهری، 5/ 115). دیرینگی سقاخانه به اواخر دورۀ قاجار و پیش از 1300 ش بـازمیگردد ( اطلس ... ، بش ). گفتـه میشود کـه زمین سقاخانه را فردی به نام اوستا محمد معمار بهقصد تأمین آب آشامیدنی برای اهالی و رهگذران، و استفاده از نور شمع برای روشنایی در شب خریداری کرده، و سقاخانه را در این محل بنا نهاده است. وضعیت کنونی سقاخانه نسبتبه وضعیت اولیۀ آن بهکلی تغییر کرده است. در گذشته، سقاخانه دارای دری مشبک از جنس آهن بود که با طرحهای اسلیمی تزیین شده بود. سطح دیوارهای داخلی سقاخانه گچاندود، و در نمای بالایی آن، یک خیمه و چند درخت نخل با رنگ روغن نقاشی شده بود. اما به مرور زمان، دود شمعها این نقاشی را سیاه و محو کرده بود. بعدها نمای بالای سقاخانه را با کاشیهای منقش به گلوبتههای اسلیمی تزیین کرده بودند. سنگ آبخوری سقاخانه را با ابزار دستی گود، و یک طرف آن را که در برابر دید رهگذران قرار داشت، با نقشی از پارچ آب و گل حجاری کرده بودند. ایوانی در جلو سقاخانه قرار داشت که شمعها را بر روی آن روشن میکردند. در سال 1341 ش، سقاخانه برای نخستینبار نوسازی و تعمیر شد. گچکاری و کاشیهای منقوش سقاخانه از میان رفت و آبخوری را بستند؛ اما همچنان در سقاخانه شمع روشن میکردند. چند سال بعد به هنگام تعمیر و بازسازی سقاخانه، سنگ آبخوری دونیمه شد و آن را برداشتند؛ مدتی سنگ آبخوری را در حیاط مسجد آقا شیخ هادی (مسجد میرزا عیسى خان وزیر) نگهداری میکردند، تا اینکه سنگ بهکلی تخریب شد و از میان رفت. در سال 1387 ش، ملک سقاخانه فروخته، و سقاخانه تخریب شد؛ اما به اصرار اهالی محل، پنجرهای مشبک با شیشههای دودی که هیچ شباهتی به معماری سقاخانه ندارد، در جای پیشین سقاخانه احداث شد. امروزه بسیاری از ساکنان محله از وجود این سقاخانه اظهار بیاطلاعی میکنند (هاشمیان). این در حالی است که سقاخانۀ آقا شیخ هادی با یکی از حوادث تاریخ معاصر ایران پیوند خورده و آن، قتل کنسول ایالات متحدۀ آمریکا، رابرت ایمبری، در این محل است. هرچند نزد مردم سقاخانهها کارکردی مذهبی و خدماتی داشتهاند و دیدن معجزه یا کرامات از آنها سابقه نداشته است، اما در تیر 1303 در میان مردم تهران شایعه افتاد که در سقاخانۀ آقا شیخ هادی، کرامات و معجزاتی همچون شفایافتن کوران و افلیجان و بیماران به وقوع پیوسته است، و این شایعهها دهانبهدهان میان مردم بهاغراق میگشت و کار به جایی رسید که اعیان محله، کوچهها و خیابانهای اطراف سقاخانه را چراغانی کردند. چندی بعد شایعه شد که مردی بهایی قصد ریختن سم در آب سقاخانه را داشته که کور شده است؛ ازاینرو دستههایی از مردم به طرف چهارراه آقا شیخ هادی حرکت کردند و این آهنگ را میخواندند: «از معجزۀ ابوالفضل، کور شده چشم بابی» (بهار، 2/ 115؛ مکی، 93-94؛ مستوفی، 449؛ شهیدی، 582). رابرت ایمبری که افزونبر مأموریت سیاسی، از طرف «مجلۀ جغرافیایی ملی» آمریکا نیز مأمور بود که از دیدنیهای ایران عکسبرداری کند، در 27 تیر 1303 بههمراه دوستش با درشکهای عازم سقاخانه شد. وی هنگامی که دوربین خود را متوجه سقاخانه کرد، با مخالفت مردم روبهرو شد و شماری از آنها به او حمله کردند. ایمبری با درشکۀ خود فرار کرد، اما مردم او را دنبال کردند و مورد ضرب و شتم قرار دادند و در بیمارستان، جمعیتی او را به قتل رساندند (بهار، 2/ 118- 119؛ دولتآبادی، 3/ 265؛ نجمی، 389؛ مکی، همانجا). این واقعه را برخی به جوسازی رضا خان سردارسپه برای تضعیف مخالفانش، و برخی دیگر به کارشکنی انگلستان در راه کسب امتیازات نفتی آمریکا در ایران (نک : همانجا) نسبت دادهاند که با سوءاستفاده از باورهای دینی عامۀ مردم به انجام رسید.
مآخذ
اطلس فرهنگی شهر تهران، شورای عالی فرهنگ و هنر، تهران، 1355 ش؛ بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران، 1363 ش؛ دولتآبادی، یحیى، حیات یحیى، تهران، 1362 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1368 ش؛ شهیدی مازندرانی، حسین، سرگذشت تهران، تهران، 1383 ش؛ مستـوفی، عبدالله، شرح زندگانی مـن، تهـران، 1325 ش؛ مکی، حسین، تاریخ بیستسالۀ ایران، تهران، 1357 ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم و تهران قدیم، تهران، 1363 ش؛ هاشمیان، منا، تحقیقات میدانی.