پیرجبار \ pīr-jabbār\ ، زیارتگاهی بدون بنا، در فاصلۀ 3 کیلومتری جنوب شرقی آبادی گرمابدر، در سمت جنوب رودخانۀ خاتونبارگاه و در دامنۀ سمت شمال کوه سرهچال و مزارع چارزگرد، در °51 و ´38 و ´´55 طول شرقی، و°35 و ´58 و ´´44 عرض شمالی، و در ارتفاع 526‘2 متری از سطح دریا. در لابهلای درختانی که در کف رودخانۀ خاتونبارگاه روییدهاند، بنای ویرانهای وجود دارد که فقط آثار بخشهایی از پی آن باقی است و حدفاصل دیوارهها بر اثر تخریب بنا از سنگ و گل و قطعات گچ انباشته شده است. در وضعیت کنونی از چگونگی و مشخصات بنایی که در این مکان وجود داشته است، اطلاعاتی نمیتوان به دست آورد. در مورد شخصیت مدفون احتمالی در این مکان نیز گفتههای گوناگونی وجود دارد؛ اما از جمعبندی گفتههای افراد معتمد و کهنسال روستاهای اطراف چند نکته عاید میشود که قابل توجه و تأمل است. نکتۀ اول اینکه در این محل، بنای برج مقبرهای مانند بنای امامزادگان روستای آبنیک وجود داشته است؛ این بنا در سالهای 1350 تا 1353 ش بر اثر جریان سیلی که در محل جاری گشت، ویران و با خاک یکسان شد. نکتۀ دوم اینکه پیرجبار شخصی عارف و تارک دنیا بود و در جریان سفرش از ری به مازندران، در این محل بیمار گشت و دیگر قادر به ادامۀ سفر نشد. او پس از چند روز درگذشت و همراهانش وی را در همین محل به خاک سپردند. پیرجبار در دوران جوانی در ری اقامت داشت و خادم مقبرۀ حضرت عبدالعظیم حسنی بود. برخی نیز معتقد بودند که وی نه خادم مقبره، بلکه از خدمتکاران شخصی آن حضرت بود که پس از مرگ آن بزرگوار، آوارۀ کوه و بیابان شد و سرانجام، زنـدگیاش در ایـن مکان پایان یافت. اهالی روستاهای اطراف بهسبب تقوا، پرهیزکاری و کراماتی که این پیر داشت، پس از مرگش بنایی بر مزارش ساختند تا نام او از یادها نرود. آنچه به نظر قطعی میرسد این است که در این مکان بنایی تاریخی وجود داشته است که نمیتوان آن را انکار کرد؛ آثار موجود ازجمله بقایای پی معماری بنا، این مطلب را اثبات میکند. این بنا قطعاً یک بنای کوچک و در حد یک برج مقبرهای بوده است و آنقدر وسعت و گستردگی نداشته که بتوان آن را یک کاخ یا خانۀ بزرگ دانست. اینگونه بناهای آرامگاهی برای افراد و اشخاصی ساخته میشد که مورد وثوق و اطمینان مردم، و شخصیتی دینی بودهاند، یا رهبری دینی جامعه را بر عهده داشتهاند.