نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1006
موضوع: تفسير سوره نصر
تاريخ پخش: 75/11/01
بسم الله الرحمن الرحيم
1- هرگز نميتوان شكر نعمتهاي خدا را بجاي آورد
قرآن بارها فرموده اگر بخواهيد نعمتها را بشماريد نميتوانيد (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها) (نحل /18) اين آيه دوبار نازل شد، (شما نميتوانيد نعمتها را بشماريد). يکي از بزرگان ايران به سردرد شديدي مبتلا شد در ايران معالجه نشد او را به خارج از کشور بردند گفته بودند ما 600 رقمش دردِ سر داريم شما بايد يک آزمايش بدهيد دو سه ماه بمانيد تا ما بدانيم کداميک از اينهاست هر نفسي که ميکشيد فقط از درد سر 600 رقماش از ما دور ميشود. ما زير بمباران سنگهاي آسماني هستيم که اگر فضاي دور زمين اين سنگها را متلاشي نکند به صورت احتراق نسوزانند و جرقه نشود زمين ما دائماً در محل بمباران سنگ هاست. ما از سفر که ميآئيم ميگوئيم الحمدلله که سفر به خير گذشت يک الحمدلله خرج همه سفر ميکنيم اگر خواسته باشيم ريز بشويم چهار لاستيک دارد در هر دوري ممکن است اين لاستيک بترکد و ماشين سرنگون بشود 4 لاستيک 20 ميليون تاب خورد تا اين چند کيلومتر را رفتي يعني بايد 8 ميليون بگوئيم الحمدلله اين تازه مال لاستيکش تسمه پروانه ترمز هم ديگر هيچي ما اگر خواسته باشيم دقيق بشويم امکان ندارد نميتوانيم. «يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِير» (منلايحضرهالفقيه/ج1/ص132) خداوند کار کم را قبول ميکند و از گناهان زياد ميگذرد يعني وقتي ميبخشد يکوقت هزاران گناه را ميبخشد وقتي ميخواهد قبول کند گاهي يک صدقه کوچک را قبول ميکند. بخشندهاي که احدي نميتواند نعمت هايش را حساب کند. ما سه اگر داريم يک اگر شدني است مثل اينکه ميگوييم اگر زمستان سرد شد اين شدني است. يک اگر 50/ 50 مثل اينکه اگر اين تجارت سود کرد ممکن است سود بکند و ممکن است سود نکند. يک اگر نشدني است مثل اينکه اگر پيري جوان شد در همه اگرها ميگوييم (اگر) اما در عربي به اگرهاي شدني ميگويد «إِذا» اگرهاي 50 درصد را ميگويد «إِنْ» اگرهاي نشدني را ميگويد. «درسها»
2- اگر نصرت خدا بايد پيروزي قطعي است
1- پيروزي قطعي است. از کلمه «إِذا» فهميده ميشود (إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ) (نصر /1) اگر نصرت خدا و پيروزي آمد. 2- همه جا به شرطي آدم پيروز ميشود که نصرت خدا باشد. (وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ) (آلعمران /126) همه پيروزيها در سايه نصرت الهي است چرا؟ اول نصرت را ميگويد بعد پيروزي را «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ» يعني پيروزي نخي است عقب سوزن. سوزن نصرت است. مسمانها پيروزي قطعي است قرآن سه مرتبه فرمود. (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ) (توبه /33) اسلام دنيا را خواهد گرفت حکومت دست امام زمان(عج) خواهد افتاد مگر ميشود؟ بله اگر شما در استخر خانه شنا کردي در اقيانوس اطلس هم ميتواني شنا کني. در ايران طاغوت شکست پس در دنيا طاغوتها خواهد شکست اگر در ايران امام(ره) رهبر شد روي کره زمين حضرت مهدي(عج) رهبر ميشود يعني در جمهوري اسلامي نمونهاي بود که ميشود طاغوت سرنگون شود پس ميشود طاغوتها هم سرنگون بشود اگر ميشود يک عبد صالح خدا حاکم بشود پس در دنيا هم ميشود يک عبد صالح خدا حاکم بشود.
3- بعد از پيروزي و فتح مكه مردم دسته دسته مسلمان شدند
مفسرين ميگويند اين سوره مربوط به فتح مکه است وقتي مکه فتح شد سال هشتم هجري بود يعني دو سال به رحلت پيغمبر(ص) مسلمانها آمدند و مکه را بدون خونريزي فتح کردند وقتي فتح و پيروزي آمد (وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً) (نصر /2) اگر پيروزي نصيب مسلمانها شد دسته دسته وارد ميشوند. در ايران همينکه امام(ره) پيروز شد و شاه سقوط کرد دسته دسته خلبانها ميآمدند اعلام وابستگي ميکردند تمام طبقات و اقشار نزد امام(ره) ميآمدند و بيعت ميکردند اعلام همبستگي ميکردند و تخصصصشان را در اختيار نظام قرار ميدادند در جنگ هشت ساله با عراق خلبانهاي ما که تخصصشان در اختيار نظام و امت حزب الله بود خيلي از آن با پول شاه و تخصص آمريکا تخصص گرفته بودند ولي وقتي شاه سرنگون شد اينها بچه مسلمان بودند پدر و مادرهاي خوبي داشتند شير حلال خورده بودند آمدند قدرت و تخصصشان را در اختيار امام(ره) گذاشتند و حديث داريم وقتي امام زمان(عج) ظهور کنند متخصصين جهان تخصصشان را در اختيار آقا قرار ميدهند. حالا خيال نکنيد امام زمان(عج) وقتي ظهور کند با چهار نفر مثل ما حکومت تشکيل بدهد البته ما آدم لايق خيلي داريم خيلي از ما هم به درد کدخداي يک روستا نميخوريم هستند آدمهايي که لايق باشند و بيايند لياقتشان را در اختيار آقا قرار دهند. اگر پيروزي شد «رَأَيْتَ النَّاسَ» مردم را ميبيني که داخل ميشوند در دين خدا فوج فوج قبل از فتح مکه يکي يکي مسلمان ميشدند پيروزي که آمد فوج فوج و دسته دسته. امير المومنين(ع) در نهج البلاغه ميفرمايد بعد از فتح مکه يک عده حقانيت اسلام را فهميده بودند يک عده هم از ترس «مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوهُ» (نهجالبلاغه/نامه16) قلباً اسلام نياوردند، يك سري کافر بودند اما در ظاهر مسلمان شدند(نهج البلاغه) نمونه اين هم ابوسفيان که ديد عجب ديگر کار از کار گذشته است اسيرهاي جنگي وقتي ميديدند رزمندگان ما پيروز شدند دست را بالا ميبردند و ميگفتند: «دخيلک خميني(ره)» ابوسفيان اين رقمي مسلمان شد.
4- گاهي به جاي استدلال قدرت و خون لازم است
از اين آيه معلوم ميشود استدلال همه جا کارساز نيست قدرت لازم است زمان شاه گروهي از بهائيها در ايران بودند که با اينها تک تک بحث ميکردند شايد هزار تا يکي هم برنمي گشت ولي از اينکه مبادا بچه مسلمانها را شکار کنند اينها جلوي شکار آنها را ميگرفتند بخاطر اينکه زور نبود يک نفر شب 9 ساعت پشت در خانه يک بهائي ميايستاد که اين بچه مسلماني که رفته خانه بهائي و گول خورده وقتي ميآيد اين گولهايي که خورد اين گولها را برطرف کند يعني آخرين درجه هنر اين بود که بچههاي خودمان را حفظ کنيم يک فايدههايي داشت اما اينها آقا فايده ندارد وقتي پيروز شد خودشان گورشان را گم ميکنند. «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» آنجا «رَأَيْتَ النَّاسَ» بالاخره خون آخرين حرف را ميزند انقلاب حرف آخر را ميزند حتي در عبادات هم که نگاه ميکنيم ميبينيم حرف آخر به خون گره ميخورد مثلاً در حج خون نيست (فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ) (بقره /197) حتي جنگ در مکه حرام اما در عين حال ميگويند اگر کسي مکه برود و مدينه نرود جفا کرده ميگويند اگر مدينه رفتي سرقبر حضرت حمزه که در احد شهيد شده با زيارت شهيد آشنا نشدي جفا کردي يعني حج را بند به مدينه و مدينه را بند به زيارت شهيد. شب نيمه شعبان تولد حضرت مهدي(عج) چکار کنيم؟ «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنَ» شب بيست و يکم شب شهادت حضرت علي(ع) است چکار کنيم «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنَ» هر شب جمعه، نيمه شعبان، نيمه رجب در همه شبهاي مقدس اکثراً يکي از عبادات در مفاتيح آمده که اسلام بر حسين(ع) است همه امامها بند به او ميشوند مسئله خون است وقتي پيروزي و قدرت پيش آمد باقي مسائل حل ميشود.
5- بايد خرافات و عمل بد مسلمانان را از اسلام جدا كرد
قرآن از آينده خبر ميدهد «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ» آمد بعد هم «نَصْرُ اللَّهِ» آمد يعني اول خبرش آمد بعد خودش آمد از اين معلوم ميشود تا طاغوتها و قدرتها سرکوب نشوند راه براي عموم باز نميشود وقتي پيروزي آمد و قدرت دشمن قلع و قمع شد «رَأَيْتَ النَّاسَ» مردم دسته دسته ميآيند. گير در طاغوت هاست اين طاغوتها بودند که نميگذاشتند مردم مسلمان شوند طاغوتها را بردار مردم خودشان ميآيند. رفتم خانه شهيد مظلوم دکتر بهشتي از او پرسيدم چه کنيم جوانها به اسلام گرايش پيدا کنند؟ گفت 1- خرافات را از اسلام بردار اسلام پيش ميرود هر جا اسلام گير کرده اسلام با خرافات قاطي شده مثل آبي که در آن مگس ميافتد هر کس آب نميخورد بخاطر مگس است اگر در آب مگس نباشد خيليها از آن ميخورند 2- مسلمانها را از اسلام جدا کن چون گاهي ميگوئيم اسلام ميگويد اسلام اينه؟ بقالش آب نمک پنير ريخت پاي درخت خيابان خشکيد اين دينه؟ ميگوئيم بابا اين بقال کارش اسلامي نبود او ميآيد ميگويد ببين چطور دوبله کرد؟ ببين چطور به زنش جسارت ميکند؟ چطور کلاهبرداري کرد؟ چطور چکش برگشت؟ آنکه مردم را از اسلام فراري ميدهد اعمال من و شماست ايشان گفت اگر کاري بکني عمل مسلمانهايي که کج عمل ميکنند حسابشان از اسلام جدا باشد و همه خرافات را کنار بگذاري اسلام ناب خودبخود پيش ميرود. «النَّاسَ يَدْخُلُونَ» اگر ميخواهيد توده و عموم مردم در دين خدا داخل شوند بايد پيروزي بيايد حديث داريم همينکه حضرت مهدي(عج) تشريف ميآورند فوج فوج مردم به او ايمان ميآورند.
6- بعد از پيروزي ابتدا بايد تنزيه و تسبيح خدا باشد
دنيا وقتي پيروزي ميآيد چراغاني ميکنند جشن ميگيرند تمبک ميزند تخمه ميشکند ميگويند آقاجان وقتي ديدي نصرت و پيروزي آمد و مردم داخل در دين خدا شدند «فَسَبِّحْ» خدا را منزه کن (فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ) (نصر /3) بايد سپاسگزارانه پروردگارت را تنزيه(منزه) کني. همينکه در سجده هم ميگوئيم «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ»، «سُبْحَانَ» و «بِحَمْدِهِ» و «رَبِّ» را هم ميگوئيم. يعني بدانيد پيروزيها از خداست در آداب دعا ابتدا تنزيه سپس ستايش بعد استغفار.
7- توحيد و نبوت منزه دانستن خداست
کلمه «فَسَبِّحْ» چيست؟ ما در قرآن کلمه «ذکر» داريم «حمد» داريم «تسبيح» داريم کلمه «سُبْحَانَ اللَّهِ» زياد در قرآن هست 16 مرتبه «سَبِّحْ» در قرآن هست من يکبار خودم حساب کردم ديدم در ميان «سُبْحَانَ اللَّهِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ، اللَّهُ أَكْبَرُ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ذکرها «سُبْحَانَ اللَّهِ» زياد است در رکوع و سجود هم «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ»، «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» تکرار اين همه «سُبْحَانَ اللَّهِ» براي چيست؟ بعد ديدم تمام دين ما ميتواند به اين «سُبْحَانَ اللَّهِ» برگشت کند. وقتي ميگوئيم توحيد يعني «منزه» است خدا چون «سُبْحَانَ اللَّهِ» يعني منزه است خدا توحيد منزه است خدا از شرک (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ) (طور /43) نبوت يعني منزه است خدا که مردم را خلق کند و براي آنها راهنما نفرستد (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ) (انعام /91) آنهايي که ميگويند خداوند بشر را آفريد و پيغمبري براي آنها نفرستاد بعثتي نيست آنها هم قدر خدا را نشناختهاند که خداوند انسان را خلق کند بي رهبر ول کند مگر ميشود؟ بعثت را خدا بر خودش واجب کرده مگر ميشود مردم به عقلشان واگذار شوند؟ تمام اينهايي که خورشيدپرستند، گاوپرستند حتي مارپرستند دهها هزار رقم پرستش در دنيا هست مگر اينها خُلاند؟ ديوانه نيستند. آنهايي که سراغ غير خدا ميروند آنها هم عاقلند. عقل تنها کافي نيست جنايتهاي دنيا را عاقلها ميکنند يا ديوانهها؟ وجدان کافي نيست ما پيغمبر ميخواهيم وجدان قابل اعتماد نيست چون هي پائين و بالا ميشود اول وجدان آدم از کُشتن مرغ ناراحت است بعد وجدانش عوض ميشود از کشتن آدم هم ناراحت نيست. دفعه اول که سيگار ميکشي ريه و وجدان شما با سرفه کردن پس ميدهند بعد از سيگار کيف ميکني. آدم دفعه اول که گناه ميکند ممکن است تا صبح غصه بخورد که چرا گناه کرد بعد ممکن است از گناه کردن کيف بکند و حتي به جايي ميرسد که اگر گناه نکند ميگويد امروز نشد گناه بکنيم مشتري گيرمان نيامد کلاه سرش بگذاريم پس عقل کافي نيست همه جنايتهاي دنيا را عاقلها ميکنند وجدان کافي نيست نه اينکه لازم نيست تربيت خانوادگي کافي نيست براي اينکه هر پدر و مادري طوري بچهاش را تربيت ميکند که وجدانش ميگويد خوب است. آن وقت وجدان کِي وجدان سه شنبه يا چهارشنبه وجدان اين منطقه يا آن منطقه وجدان قابل تغيير است. آدم کاري که نکرده خيلي هول دارد. شبي که فردايش ميخواستم عمامه بگذارم تا صبح دور حوض مدرسه فيضيه چرخيدم که من فردا عمامه ميگذارم چي ميشود؟ وهم گرفته بودم حالا هم طوري نيست. آدم هست که اگر الآن بگويي شما فردا بايد در تلويزيون سخنراني کني از حالا خوابش نميبرد آدم هم هست اينقدر در تلويزيون حرف زده که پشت دوربين خوابش ميگيرد يعني دوربين برايش يک چيز عادي شده. تربيت بر اساس همان چيزي است که قابل تغيير است پس چي؟ نبوت بايد بعثت انبياء باشد تا انبياء به کمک عقل بيايند کمک وجدان و کمک تربيت هر جا عقل و وجدان کج ميرود انبياء به آن بگويند راه اينست.
8- جشن پيروزي مستانه نداريم بلكه تسبيح داريم
ما جشن پيروزي مستانه نداريم فاطمه زهرا(س) وقتي که به خانه داماد ميرود در بين راهي که عروس را به خانه داماد ميبرند فقير را ميبيند در همان کنار راه پيراهن عروسياش را به فقير ميدهد. عيد فطر ما همراه با نماز است عيد قربان همراه با نماز است ما جشن غافلانه نداريم. سليمان(ع) خيلي مهم بود وقتي به قدرت رسيد فرمود (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني أَ أَشْكُرُام أَكْفُرُ) (نمل /40) اين از لطف خداست نميگويد حالا فعلاً… وقتي بني اميه به قدرت رسيد يکي از سران بني اميه به ديگري گفت توپ توي دست ما افتاده مواظب باش اين توپ را به دشمن ندهيد يعني پست براي آنها… ولي امام علي(ع) به استاندارش نامه مينويسد و ميفرمايد استاندار اين پست استانداري لقمه چربي نيست طعمهاي نيست دکان و دستگاهي نيست. پيروزي براي اين نيست که ما آب و خاک بگيريم چراغاني کنيم بدمستي کنيم ديگران را استعمار کنيم استثمار کنيم. موسي(ع) به خدا ميگويد خدايا هارون را برادر من بازوي من قرار بده (كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثيراً) (طه /33) نميفرمايد حزب تشيکل بدهيم تا حزب رقيب را کودتا کنيم ميفرمايد (هارُونَ أَخي اشْدُدْ بِهِ أَزْري وَ أَشْرِكْهُ في أَمْري كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثيراً) (طه /33-30) يعني اگر يار ميخواهم براي آن. آدم موحد اگر کباب برگ هم بخورد ميگويد کباب ميخورم تا امشب تا صبح احيا بگيرم. کباب ميخورم تا امشب تا صبح مطالعه کنم او ميگويد کباب ميخوريم تا برويم بزنيم توي گوشش کباب بخوريم تا جان داشته باشيم حالش را بگيريم يعني اينها فرق ميکند. چاقوکش و جراح هر دو شکم پاره ميکنند از چاقوکش پول ميگيرند به جراح پول ميدهند هدفها فرق ميکند. هدف از نصرت و پيروزي «فَسَبِّحْ» آقا براي چه ميخواهي ليسانس بگيري؟ من که چيزي از دختر عمويم کمتر ندارم. فردا شوهرم بگويد من دکترم من هم به او بگويم ليسانسم اين خانم درس ميخواند که بزند توي کله شوهرش. اين آقازاده درس ميخواند براي اينکه کمتر از فلاني نباشد. حديث داريم واي بحال کسي که درس ميخواند براي پُز دادن «لِيُمَارِيَ بِهِ السُّفَهَاء» (منلايحضرهالفقيه/ج4/ص362) درس ميخوانم براي اينکه علم خوب است علم نورانيت است علم هديه الهي است علم را براي رضاي خدا و براي ارزش علم بخوانيم نصرت و پيروزي براي «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ».
9- آنچه هست از خداست
يوسف(ع) به حکومت رسيد فرمود (رَبِّ قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَني مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديث) (يوسف /101) خدايا تو به من دادي. امام(ره) ميفرمود آنچه داريم از خداست حتي يک وقت فرمود من سهمي از اين انقلاب ندارم من وقتي اين کلمه را شنيدم عجيب پاي تلويزيون منقلب شدم اصلاً همه کاره امام(ره) بود. امام(ره) به جبهه رفتند همه کاره امام(ره) بود اما چنان خدا را ديد که ميگفت من سهمي ندارم. حضرت خديجه(س) هرچه دارد براي اسلام ميدهد بعد هم ميفرمايد چيزي نيست، روح بزرگ است زينب(س) بدن امام حسين(ع) را برداشت عصر عاشورا دستش را به زير بدن برد فرمود «ربنا تقبل منا هذا القليل» خدايا اين کم را از ما بپذير خدا به قدري بزرگ است که امام حسين(ع) کم است علت اينکه در ماه رمضان و غير اين ماه امامان ما اين قدر گريه ميکنند اينست که امامان ما نورشان بزرگ است پروژکتور و نور قوي که انداختي توي سالن يک چوب کبريت هم باشد پيداست نور ما کم است يک چراغ قوه مياندازيم که اگر يک کاميون باشد پيداست ديگر چوب کبريت و ته سيگار پيدا نيست کساني که ميگويند ما گناه نکرديم پيداست نورشان کم است فقط اگر آدم بکشد ميگويد گناه کردم از ديوار خانه مردم برود ميگويد گناه کردم. امامان ما که در دعاها زياد گريه ميکنند چون نورشان زياد است و ريزها را ميبينند ما که ميگوئيم گناه نکرديم چون نورمان کم است جز کاميون و آدم کشي چيزي نميبينيم. (وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً) (نصر /3)، «وَ اسْتَغْفِرْهُ» استغفار براي اينکه غرور ما را نگيرد استغفار براي اينکه اگر تقصير و قصوري است «إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً» خداوند توبه پذير است و ماه توبه هم ماه رمضان است. حضرت فرمود اگر کسي ماه رمضان تمام بشود و خدا او را نبخشد معلوم ميشود خيلي آدم پستي است خيلي آدم بي عرضهاي است درهاي ماه رحمت باز و اين غافل بود.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1006