نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1017
موضوع: تفسير سوره يوسف15- آيه 40 تا 41
تاريخ پخش: 79/09/24
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
امسال ما تفسير سوره يوسف را شروع کرديم. رسيديم به آيه 40 از سوره يوسف: (ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ) (يوسف /40) (اي برادران زنداني) چيزهايي که غير از خدا عبادت ميکنيد چيزي جز نام و نشان نيست.
1- كار فرهنگي يوسف(ع) در زندان
ماجرا به اين صورت بود که يوسف 12 برادر بودند او و يک برادرش(بنيامين) از يک مادر و ده برادرديگر از مادر ديگر بودند. اما آن ده برادر به علت اينکه پدرشان به يوسف بيشتر اظهار علاقه ميکرد. به خاطر کوچکي يا کمالاتي که يعقوب از او سراغ داشت. حسات کرده نقشه کشيدند که او را بکشند تا محبت پدر به طرف آنها مايل شود، بعد گفتند: او را به چاه مياندازيم، کارواني او را از از چاه بيرون آورده و به عنوان برده فروختند تا پولي بدست آورند، او هم دست به دست گشت، تا به خانه عزيز مصر در آمد و شاه سفارش او را به خانمش کرد که يوسف را گرامي بدار، زن هم عاشق يوسف شده بود. روزي خود را آماده کرد و دربها را بست و تقاضاي گناه کرد يوسف خواست از صحنه گناه فرار کند او به دنبالش افتاده و پيراهنش را کشيد و پاره کرد، درب باز شده و شوهر وارد و زليخا گفت: يوسف نسبت به من قصد بدي داشته. يکي از مشاورين عاقل شاه گفت: ببينيد اگر پيراهن از پشت پاره شده کار زن است. ديدند اين چنين است و خبر اين مسئله در شهر پيچيده و زنها هم فهميدند و زن شاه را نسبت به اين مسئله سرزنش ميکردند که عاشق غلام و بردهاش شده، نقشه کشيدند براي خاموش شدن ماجرا يوسف را مدتي زندان کنند، دو جوان ديگري که در زندان بودند خوابي ديدند و از يوسف تعبير آنرا خواستند، يوسف (ع) از فرصت استفاده کرد و تصميم گرفت آنها را موعظه کند، يعني کار فرهنگي او در زندان، يعني اگر جواني جوهر و لياقت داشته باشد در زندان هم خود را نشان ميدهد. «ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» چيزهايي که غير از خدا عبادت ميکنيد، هيچ نيست جز يک اسم است، پوک است. مثل: سازمان ملل، که 200 قطعنامه صادر کردند که همه آنها را اسرائيل زير پا گذاشته. مثل دويست برگ درختي که بزغاله آنها را بخورد. پس طبل توخالي است.
2- گول اسمها را نخوريد
ميگويند: عدالت اجتماعي، کشک است و فقط در حد حرف، اگر يک بزغاله به آنها بدهيم که تقسيم کنند، گوشت خالصش را براي خود بر ميدارند و بقيه را تقسيم ميکنند، تا چه رسد در جامعه. اينها همه حرف است و حرف است و حرف. ميگويند: حقوق بشر، قوانين بين المللي، سازمان فلان و کنفرانس فلان، چه کردند. مثال و طنز: «گربه» شش اسم در عربي دارد، مثل «هره» و «صنور» يکي فهميد شش اسم دارد فکر کرد يک چيز قيمتي است رفت بفروشد ديد کسي نميخرد، يکي گفت: شش اسم دارد ولي خودش ارزش ندارد. بنده و چند اسم، استاد قرآن، نماينده امام يا مقام معظم رهبري در نهضت سواد آموزي، معاون وزير آموزش و پرورش، نويسنده و گوينده. اما آيا يک رکعت نماز با توجه خواندهاي؟ نه. به يک نفر کمک کردهاي؟ نه. هر چه سواد بيشتر ميشود ادب و سلام کردن بيشتر است؟ نه. خدمات بيشتر شده نه. گول اسمها را نخوريد و اجتماع امروز ما دچار چنين گرفتاري است. «اسماء» اسمهاي پوک لقبهاي بي خاصيت. مثال: افرادي که20 تا دسته چک دارند از 20 بانک، ولي پول در آنها ندارد.
3- روح بزرگ داشته باشيم
من اول طلبگي که رفته بودم قم فکر کردم همه قوطيهايي که در دکان سوهان فروشي هاست پر از سوهان است بعد يک روز صحنهاي را ديدم که همه قوطيهاي يک مغازه ريخت و من ديدم همه خالي است. رفتم خدمت علامه طباطبائي(ره) گفتم: قرآن ميفرمايد: (إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ) (فاطر /28) علما از خدا ميترسند من اول طلبگي که علمي نداشتم البته الان هم ندارم، حال داشتم وي حالا نه، فرمود: آنها که تو خواندهاي علم نبوده. بلکه «اسماء» چيزهايي را حفظ کردهاي ولي خودت بزرگ نشدهاي، و لذا قرآن ميفرمايد: (رَبِّ زِدْني) (طه /114) خدايا خودم را بزرگ کن نه علم مرا. مثال: ممکن است انسان نقشش زياد باشد ولي قيفش تنگ باشد، و لذا هر چه پول بيشتر باشد ولي روح کوچک باشد(مشکل ايجاد ميکند)، و لذا حديث داريم که امام صادق (ع) فرمود: حاضرم دستم را نزد مار دراز کنم ولي به نزد گدايي که تازه به پول رسيده نه. چون روحش کوچک و تازه به پول رسيده است. مثال: ماشين قراضهها را پشتش مينويسند «بر چشم بد لعنت» بابا کسي چشم تو نميکند ولي ماشينهاي سوپر دولوکس چيزي ندارد. اطاق مهماني هم اسمش «اطاق مهماني» است، اما سال گذشته تا به حال چند نفر در اين اطاق پذيرايي شدهاند؟ خوب ماشيني داريم، با اين ماشين چند دفعه نماز جمعه و صله رحم رفتهاي؟ خودت خوب نشدهاي مشهدي، زيارتي، صله رحمي، رفع مشکل يک مسلماني، رسيدگي به روستا. . . در شهر پولدار شدهاي، نان همان روستا را خوردهاي چند دفعه رفتهاي براي رفع مشکل آنجا؟ حالا که دکتر و مهندس و آيه الله و تاجر و دانشجو شدهاي، اگر همينها دور هم نشسته که ما آمديم وضعمان خوب شده بياييم حالا مشکلات روستا را حل کنيم. هرکسي يک يادگار در روستا بگذارد روستا هم امکاناتش مثل شهر ميشود. داستان: مرد پولداري يک لنگ قيمتي بست رفت حمام، مرد حکيمي نشسته هم در حمام نشسته بود، خواست به نزد او پزي بدهد رفت به او گفت: پدر من چقدر ارزش دارم؟ دستي به لنگ کشيد و گفت: 700 تومان، که البته قديم اين هم خيلي بوده، گفت: هفتصد تومان که قيمت لنگ من است، او هم در جواب گفت: من هم لنگ شما را قيمت کردم خود شما که ارزش نداريد. داستان: خداوند مرحوم مطهري(ره) را رحمت کند، به من گفت اين دعا گرچه در ماه رجب رسيده ولي تو هر روز بخوان: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَكَ»(صحيفه سجاديه، دعاى 46) خدايا باختند آنها که درب خانه غير از تو را زدند.
4- به كارهايمان رنگ خدايي بدهيم
تمام رفقا و عنوانها ميپرند (ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ) (نحل /96) هر چه رنگ غير خداست ميپرد. (ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ) (يوسف /40) ميخواهيد روضه برويد جايي باشد که يا کلمهاي ياد بگيريد يا روحتان لطيف و اشکتان جاري ميشود، نگوييد فلان جا چنين است و چنان است. کيلويي که نيست، اين که کجا جمعيت زيادتر و يا پلو مرغ ميدهند، هارت و هورت است. جلسهاي بهتر است که عبادتش زيادتر و گناه کمتر و رشد معنوي آن بيشتر باشد. چه لوستر! چه علاماتي! آن هيأت 24 پر دارد! مثل اينکه امام حسين (ع) روز قيامت پره علامات را حساب ميکند و بهشت ميفرستد. يکي گفت: سماوري براي هيأت خريدهايم که 16 تا شير دارد، پس مشکلات حل شده و حضرت در قيامت براساس شيرهاي سماور حساب ميکنند. يوسف (ع) فرمود: اين نام و نشانهايي بيش نيست که از شما و نياکانتان مانده. نگو آقا آثار نياکان است. «بسمه تعالي» نياکان هم غلط کردند، يکي از مشکلات هم همين بود که به هر بت پرستي ميگفتند: چرا بت ميپرستي؟ ميگفت: مرحوم پدرم. مرحوم پدرت هم غلط کرده (قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ في ضَلالٍ مُبينٍ) (انبياء /54) خودت و بابات نميفهميد. نياکان و ميراث فرهنگي زماني ارزش دارد که براساس علم باشد، اگر آنها کار غلطي کردهاند ما هم بايد دنباله رو آنها باشيم؟ حديث داريم حضرت آمد منزل فردي ديد تنگ و کوچک است، علت را سوال فرمودند، گفت: منزل ابوي است. خوب ابوي گرفتار و بي پول بوده تو چرا؟ اين لباس تنگ است، بابا خودت هم عاقلي. رفتيم در يک ساختمان که سقفش خيلي کوتاه بود، گفتم: اين سقف کوتاه است، گفتند: ساکت که نقشه مهندسي است. گفتم: پيش پدر مهندس، من آدم هستم و خفه ميشوم، او را تو کله من ميکوبيد يعني من نفهمم. نقشه مهندسي يعني چه؟ با اسم مهندس يعني ساکت. با اسامي مثل پدران و نياکان، ميراث فرهنگي، مهندسي و. . . گول نخوريد. وقتي سيگار کشيدي و(اه، اه، اه) و سرفه کردي، معلوم ميشود که اين با ريه شما سازگار نيست، بگو مرگ بر سيگار. آقا هم استاد ميکشد و پيشنماز هم ديدم که سيگار ميکشد. «بسمه تعالي» هر دو اشتباه کردهاند. اگر پيشنماز بود و. . . . . ؟ بايد گفت کارش درست است؟ دانه درشتها شما را خيره نکنند خود فکر کنيد. «أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ» کلمه «سُلْطانٍ» در بسياري از جاهاي قرآن به معناي دليل است مثل اينجا که ميفرمايد: نازل نکرده خدا براي اين دليلي، کار شما دليل ندارند پس پوک است هر چه ميخواهد باشد. يوسف گفت: (إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ) (برادران زنداني) حکم فقط از آن خداست. مثال: اين مثال از مرحوم نواب صفوي(ره) است که قبلاً هم گفتهام، ميگفت: شما هر چه از کارخانه بخريد يک دفترچه دارد، کولر، يخچال، تلويزيون، پلوپز. . . که در آن نوشته از اين دستگاه چگونه بايد استفاده کرد، و دفترچه هر کالايي را بايد سازندهاش بنويسد. من هم که از يک بخاري کمتر نيستم. همانطور که او بايد سازندهاش بنويسد، من هم بايد سازندهام دستور بدهد. به چه دليل شرق و غرب براي من قانون بنويسند؟ آنها چکاره هستند. آنکه انسان را ساخته ميداند چه چيز ساخته او هم بايد دستور بنويسد اين معناي «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» هم حکم قانون هم حکم حکومت. حکومت ديني و ولايت فقيه هم همين است يعني بايد قانون خدا را بگويد و پيروي از قانون الهي بکند، اگر کسي از روي هوس نه قانون الهي حرفي بزند، صلاحيت نه براي رهبري و نه مرجعيت و نه امام جماعتي دارد. ما که ميگوييم: امام صادق(ع) و ايشان را قبول داريم، چون حلقوم او حلقوم پيامبر(ص) و حلقوم پيامبر هم وحي الهي است که: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى» (نجم /4-3) نطق او از وحي است نه هوي و هوس.
5- در حق انحصار طلبي كنيم
حديث داريم امام (ع) فرمود: هرچه ما ميگوييم رسول الله گفته است. يعني حلقوم ما فتوکپي است. «أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ» خداوند دستور داده جز او را پرستش نکنيد. از اين معلوم ميشود که انحصار طلبي هم خوب است. بعضي ميگويند: شما انحصار طلب هستيد، اگر طرف شما حق است بايد انحصار طلب بوه و با اين حساب اولين انحصار طلب، خداست. چون ميگويد: هيچ کس را جز من عبادت نکنيد. حالا کوتاه بيا، چون خدا حق و غير از او همه باطل است، بايد انحصار طلب بود، چه کسي گفته انحصار طلبي بد است، اما اگر همه حق هستند و يکي انحصار طلبي کند اين بد است، چون همه درست ميگويند: ما همه درمانگاه ميخواهيم همه مدرسه. . . اما مثلا اگر در مجلس بگوييم همه پولها براي آموزش و پرورش باشد اين انحصار است، همه را براي خود خواستن بد است چون مسائل ديگر هم نياز است. ولي اگر يکي حق و يکي باطل بود بايد در حق انحصارطلبي کنيم، پس انحصار طلبي همه جا بد نيست. مثال: گويند فلاني متعصب است، بله «الحمد لله» که من متعصبم، چون بايد روي حق تعصب داشت نه روي سليقه شخصي نبايد تعصب داشت، بله لجبازي و يک دندگي بد است و آدمي که ميخواهد با هم زندگي کند بايد با هم رفيق باشد و سليقه را کنار گذاشت اما از حق نبايد کوتاه آمد. پس روي حق بايد انحصار و تعصب داشته باشيم. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» اين دين پايدار است، نه اينکه اگر شد، شد، و اگر هم نشد، کوتاه بيايد، اين دين قيم نيست.
6- نماز را علني بخوانيد نه مخفيانه
داستان: يکي از علما زمان طاغوت به زندان رفت و در زندان همراه شد با يک کمونيست که نجس است و نميشود با او هم غذا شد، به او گفت: آقا شما کمونيست هستيد به نظر شما انسان روي عقيده خود محکم باشد بهتر است يا سست؟ گفت: محکم. او هم فرمود: پس من به عقيده و نظر شما هم که شده بايد بر عقيدهاي که دارم و آن اينکه کمونيست کافر و نجس است بايد محکم باشم، پس بيا برنامه خوردن را تفکيک کنيم شما هم ناراحت نشويد. اين حرف باعث شد که هر دو راحت زندگي کنيم. چطور سيگاري راحت وسط خيابان سيگار ميکشد ولي کسي که ميخواهد نماز بخواند، مثل اينکه ميخواهد ترياک بکشد، مخفي ميشود؟ چطور فوتباليست مقابل دوربين گل ميزند ولي نماز در خفا انجام ميشود؟ همانجا که دوربين هست نماز هم بخوانيد. مرغ يخي و کفش و گوشت و همه چيز در ويترين است ولي نماز مخفيانه! علني نماز بخوانيد و بر مسلماني خود افتخار کنيد. ادامه آيه: (يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذي فيهِ تَسْتَفْتِيانِ) (يوسف /41) دو زنداني اينچنين خواب ديده بودند که يکي آب انگور ميگيرد براي شراب و ديگري نان بسر دارد که پرندهها نوک ميزنند. يوسف(ع) هم بعد از موعظه و استفاده از فرصت و دعوت آنها به خدا پرستي، فرمود: «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ» دوستان زندانيم. «مصاحب» رفيق. از اين خطاب اين نکته را ميفهميم که: اگر همراهان شما کافر هم هستند احترام و عزت آنها را داشته باش. «أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي رَبَّهُ خَمْراً» اما: آنکه شراب ميساخت در خواب از زندان آزاد شده به دربار ميرود و شراب ميدهد به شاه. «أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ» اما ديگري هم به دار آويخته ميشود و پرندهها آمده نوک به سرش ميزنند. «قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذي فيهِ تَسْتَفْتِيانِ» يعني شکي در اين تعبير نيست و اين حکم قطعي است. بينندهها بحث را شب جمعهاي ميبينند که فردا شب نوزدهم ماه رمضان است و من در طول اين 20 سال جمعهها برنامه نداشتهام فقط جمعههاي ماه رمضان چون خطبههاي نماز جمعه پخش ميشود و دو آخوند دنبال هم مردم خسته ميشوند به احترام امام جمعه محترم، ما نيستيم ولي چون در آستانه شب قدر هستيم يک جمله درباره آقا امير المومنين (ع) بگويم.
7- عليبن ابيطالب(ع) اولين مظلوم تاريخ است
علي به ابيطالب (ع) اولين مظلوم تاريخ بود. حديث داريم امام صادق (ع) ميآمد کنار قبر اميرالمومنين(ع) ميفرمود: السلام عليک يا اول مظلوم. چون در طول تاريخ در دادگستري هر کس دو شاهد داشته باشد، حق خود را ميگيرد، ولي علي ابن ابي طالب(ع) در غدير خم حدود صد هزار شاهد داشت و نتوانست حق خود را بگيرد. ولي علي(ع) خيلي عزيز است چون: 1- برادر شهيد است(برادرش جعفر طيار دو دستش در جنگ موته قطع شد مثل: حضرت ابالفضل (ع). 2- خودش شهيد است. 3- همسرش شهيد است. 4- پدر شهيد است. کمالات زيادي داشت. برادران و خواهران اگر فرصتي شد کاشيکاريهاي صحن جديد مصلاي حضرت عبدالظيم حسني را ببينند سخنرانيهاي بدون نقطه اميرالمومنين (ع) است. روزي به علي (ع) گفتند: يک سخنراني بفرمائيد که در کل آن حرف نقطه دار نباشد، يک خطبه بدون نقطه ايراد فرمودند. و يک سخنراني بدون الف هم ايراد فرمودهاند. در جنگ احد 60 جا از بدنش زخمي شد و او مصداق اکمل اهل بيت (عليهم السلام) است و شخص دوم هستي ميباشد، کمالات زيادي داشت علم، تقوا و سابقه جهاد، اول کي که به پيامبر (ص) ايمان آورد، پدر براي امام حسن و امام حسين و زينب کبري (عليهم السلام) و سابقه انقلابي و جبهه. . . . . وقتي ضربت خورد فرمود: «فُزْتُ»، رستگار شدم. درباقي کمالات اين جمله را نفرمود، معلوم ميشود بالاترين کمال براي انسان شهادت است. کسي بود که به احترام او ديوار کعبه شکافته شد و در آن متولد شد. و به قول عبد الفتاح عبد المقصود گفت: علت تولدش در کعبه اين است که مردم موقع نماز رو به کعبه ميايستند و خداوند تولدش را در کعبه قرار داد که هر کس رو به کعبه ميکند توجه به علي(ع) هم داشته باشد. شب قدر خيلي مهم است و براي رفتن درب خانه خدا چند کار انجام دهيد. هر کس به شما ظلم کرده او را ببخشيد. با فحش و غيبت و. . . همه را ببخشيد، شب قدر است با هم آشتي کنيم و حق با شماست من معذرت ميخواهم. «دَعِ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً»(شرحنهجالبلاغه ابنابىالحديد، ج10، ص139) جر و بحث و گفتگو را کم کنيد گرچه حق با شماست. قلبها را پاک کرده و به يتيمها برسيد. حديث داريم علي (ع) يتيمي را ديد، هرچه کرد که او را شاد کرده و بخنداند، نشد. حضرت با دست و زانوها راه رفت و صداي بع بع کرد و يتيم خنديد، يکي گفت: آقا شما رئيس حکومت اسلامي و نفر دوم عالم هستي ميباشيد چرا اينچنين؟ فرمود: اين کار را کردم تا يتيمي بخندد، اين براي من ارزش دارد. به فقرا رسيدگي کرده و از نمازهاي ناقص خود عذرخواهي کنيم، از مسجدها استفاده کنيم. خدايا هر چه براي خوبان شب قدر مقدر ميفرمايي به آبروي اميرالمومنين علي (ع) براي ما نيز مقدر بفرما. خدايا کسانيکه سال قبل شب قدر بودند و امسال نيستند همه را با اميرالمومنين و فاطمه زهرا (عليهما السلام) محشور فرما. خدايا نسل ما تا آخر تاريخ بهترين مومنين و مومنات قرار بده. خدايا نسل و رهبر و امت و ملت، ناموس ما و از همه مهمتر فکر و عقائد ما را حفظ بفرما. خدايا و از دعاهاي مهم، دعا براي آقا امام زمان (عج) است. حضرت بارها سفارش فرمودهاند که من به شما و شما هم به من دعا کنيد. حديث داريم حضرت (ع) پيغام دادهاند: اگر دعاي من نبود، دشمنان شما را نابود ميکردند. خدايا به مادرش زهرا (س) قلبش از ما راضي و ظهورش نزديک و ما را از بهترين ياوران آقا امام زمان (ع) قرار بده. من از همه التماس دعا دارم و تقاضا دارم که تلفنهاي آشتي کنيها را شروع کرده و از خر شيطان پائين آمده و نگوييم من بزرگترم بايد دست مرا ببوسد، خود را بشکن و پا روي نفس گذاشته و کينه نداشته و حق مردم را بدهيد و لقمه حرام در زندگي شما نباشد، و بچهها را نگذاريد با مال خمس نداده افطار کنند اگر از يک ميليون، دويست تومان را داده لقمه حلال ميشود. و فرزندان با مال حلال بزرگ شود. پيشوايان ما علي (ع) در راه خدا جان دادند، صد تومان ميخواهيم بدهيم سخت است و زشت است که فرداي قيامت بچههاي بسيجي را بيارند که اينها از جان خود گذشته و شما از 50 تومان نگذشتي. دل پاک، فکر پاک، خدايا اينها را نصيب ما بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1017