responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1023

موضوع: تفسير سوره يوسف20- آيه 54 و55

تاريخ پخش: 79/09/30

بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بحث امسال سوره يوسف بود رسيديم به اينجا که: وقتي شاه خواب ديد وتعبير خواست کسي نتوانست يک نفر گفت: من جواني را در زندان سراغ دارم که خوب تعبير مي‌کند، يوسف(ع) وقتي تعبير خواب را گفت بعد هم به شخصي که آمده بود سفارش کرد که به شاه بگوئيد اين ماجراي جلسه زنها و دست بريدن را پي گيري کند، آنها هم زنها را جمع کرده و آنها اقرار به پاکي يوسف کرده شاه هم دستور داد تا يوسف را از زندان به کاخ بياورند تا:
(وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني‌ بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي‌ فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ) (يوسف /54) شاه گفت: بياوريد (يوسف) را او را به عنوان مشاور خود انتخاب کنم، زماني که (يوسف) صحبت کرد به نزد شاه، شاه انتخاب شاه يوسف را به عنوان مشاور به علت تعبير خوابي بود که در زندان براي خواب شاه کرد و او به زکاوت و مديريت شناخت. و خواب از اين قرار بود که هفت گاو چاق هفت گاو لاغر را مي‌خورند، فرمود هفت سال بارندگي خوب مي‌شود و ذخيره محصولات خوب است ولي در مقابل هفت سال هم قحطي مي‌شود و ذخيره‌هاي هفت سال اول مصرف مي‌شود. لذا شاه گفت مي‌خواهم او را مشاور ويژه خود گردانم.

1- اگر خداوند بخواهد، اسير را امير مي‌كند

* درسها و نکته‌ها:
1- شاه با ديدن پاکي انساني را مشاور خود کرده و به مقام مي‌رساند اگر خداوند از انسان چيزي ببيند چکار خواهد کرد. در قرآن داريم که خداوند به موسي (ع) مي‌فرمايد: (وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي‌) (طه /41) تو را مخصوص خودم قرار دادم
افرادي که پاک هستند خداوند براي آنها خط ويژه مي‌رود، لذا دعايشان مستجاب و نفسشان اثر دارد ديد آنها عوض شده، باطن اشياء و افراد را مي‌بينند پس پاکي رمز دريافت است، نمي‌گويد «لَدَي» به نزد من مي‌گويد «لَدَيْنا» به نزد ما
اگر خداوند بخواهد کسي که ديروز اسير بود امروز امير است. و تمام امکانات کشور در اختيار اوست
2- در گزينش مصاحبه حضوري لازم است.
تا مرد سخن نگفته باشد *** عيب و هنرش نهفته باشد
شاه او را خواست و با او حرف زد و در حرف زدن لياقت او را نفهميد ‌«فَلَمَّا كَلَّمَهُ» امام باقر يا امام صادق (ع) در کوچه مي‌رفت رسيد به خانمي فرمود: خانمها برويد کنار راه را بند آورده‌ايد ‌اي زنهايي که يوسف را گول زديد. خانم گفت: ما يوسف را گول زديم تا با او برنامه شيريني داشته باشيم اما شما مردها هم به او حسادت کرده و او را در چاه انداختيد و هم به اسم برده فروخته و هم زندان کرديد. ما مي‌خواستيم برنامه شيرين شما سه برنامه تلخ براي او ايجاد کرديد حالا ما بهتريم يا شما. امام باقر (ع) چنان جا خورد گفت: خانم شما چه کسي هستيد.
يک آقايي که اسمش را بگويم مي‌شناسيد با فرزندش کنار درختي نشسته بود به او مي‌گفت: من سن تو بودم از اين درخت بالا مي‌رفتم. بچه گفت: بابا من هم به سن تو برسم چنين دروغهايي را خواهم گفت. بعضي‌ها جوري حرف مي‌زنند که امام باقر (ع) هم تعجب کرد، بعضي هم در شيطنت چنين هستند که: قرآن مي‌فرمايد: (وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ) (منافقون /4) (اي پيامبر بعضي از منافقين) اگر حرف بزنند تو جذب مي‌شودي امام خميني(ره) در زماني که يکي از سران منافقين خدمت ايشان رسيده و صحبت کرده بود، فرمود: از بس نهج البلاغه خواند فهميدم مشکل دارد. آنها که زيادي اظهار دين مي‌کنند انسان در دينداري آنها شک مي‌کند. گويند يکي همه بدنش را با عبا و قبا و شال و ريش سبز گفتند چرا سبز گفت: يکدفعه مي‌خواستم 14 معصوم شوم.

2- زبان، كليد روزي است

3- به کسي که اطمينان کرديد مسئوليت بدهيد. وقتي عزيز مصر به يوسف اطمينان پيدا کرد گفت «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ» به او مسوليت داد و از اين معلوم مي‌شود که:
4- در دادن مسئوليت هم تعهد لازم است هم تخصص «مَكينٌ أَمينٌ»، «أَمينٌ» دينداريي «مَكينٌ» امکانات داري
(وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني‌ بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي‌ فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ) (يوسف /54) اين آيه اشاره دارد به دو ضرب المثل که در بين ما معروف است.
الف- تا مرد سخن نگفته باشد…
ب – زبان کليد روزي است
داستان: روزي خانمي به نزد پيامبر (ص) آمد و به نمايندگي از زنها جوري صحبت کرد که پيامبر(ص) به مردها فرمود: آيا شما مي‌توانيد مثل اين زن حرف بزنيد. چه زن عقيله و فکوري. زينب کبري (س) به سخنراني رژيم بني اميه را واژگون کرد و سخنراني فاطمه زهرا (س) کودتا و نارنجک بود.
بچه‌هاي ما بايد حرف بزنند حال اگر براي خدا هم نباشد هر کدام يک اذان در منزل بگوييد چون بايد انسان شهامت دادن اذان داشته باشد. جواني که در خانه و پادگان جرئت گفتن اذان نداشته باشد فلج است
داستان: اين را براي طلبه‌ها و مربيان و معلم‌ها مي‌گويم. رفتم در سالني پر از جوان تقاضا کرديم يکي اذان بگويند کسي حاضر نشد، گفتم پس من مي‌گويم شما هم بگوئيد از اول اذان تا آخر دايره را کم کرديم «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ» را فقط صف جلو «حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ» را اين چهار نفر و دو نفر تا به «الله اکبر» آخر يک نفر مي‌گفتند. و بهترين مکان براي رشد بچه‌ها مسجد است که پدر‌ها از فرزندان بخواهند تکبير گفته مکبر شوند جواني آمد گفت: من مي‌خواهم سخنراني کنم خجالت مي‌کشم، گفتم در منزل اذان بگو من در منزل آقايي بودم گفتم اذان بگوييد گفت خجالت مي‌کشم گفتم زير لحاف بگو(خنده حضار) بعد از زير لحاف بيرون بياور و. . . خجالت ندارد.

3- حياء يا از روي عقل است يا از روي حمق

حديث: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «الْحَيَاءُ حَيَاءَانِ حَيَاءُ عَقْلٍ وَ حَيَاءُ حُمْقٍ فَحَيَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَيَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ»(كافي، ج‌2، ص‌106)
دو رقم حياء داريم «حياء عقل» حرف نزدن از روي عقل ست: و «حياء حمق» و بعضي احمقي است. بلد نيستي بپرس خجالت ندارد. پس در اينجا گفتيم که زبان کليد روزي است، يوسف (ع) حرف زد و پست گرفت مواردي هست مثل استيضاح يک وزير که يک نفر مقابله مي‌کند با هجوم 250 نماينده براي جوابگويي فکر مي‌کند براي استدلال کرده در نتيجه باز مي‌شود
داستان: داستانها من هم نکته‌هاي حکيمانه دارد که ياد گرفته‌ام. روزي يکي آمد خدمت امام صادق(ع) که من مي‌خواهم با شما بحث کنم حضرت فرمود: با طلبه‌ها بحث کنيد نشستند و بحث کردند و زماني که طرف رفت حضرت عيوب هر کدام را در بحث کردن با مخالف ايشان فرمود: و به يکي از آنها فرمود: عيب شما اين بود که حق طرف را قبول نمي‌کردي حق را قبول کني بعد عيوب را بگو، مثل افطاري دادن افرادي که خط سياسي و جناحي عمل مي‌کنند به يک نفر از جناح غير خودش هم افطاري نمي‌دهد، افطاري نيست خانه تيمي است او مسلمان است و روزه هم گرفته، در خط شما نيست، افطاري‌ها بايد دلها را به هم نزديکتر کند، ولي ما خط بازي را پرنگتر مي‌کنيم. فکر مي‌کنيم اگر يکي با خرماي ما افطار کند خط ما منحل مي‌شود. اگر کسي حالش خوب نيست مي‌تواند از کنار بيرون برود ممکن‌است کسي حالش مساعد باشد. (قالَ اجْعَلْني‌ عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ) (يوسف /55) يوسف گفت: حال که مي‌خواهي مسئوليت بدهي مرا مسئول اقتصاد و غلات و مسائل مالي را به من بده چون يوسف براي قحطي پيش بيني مي‌کرد لذا براي برنامه ريزي انبار و ذخيره کردن غلات و آذوقه بتواند جلو قحطي را بگيرد.

4- شرايط عزل و نصب از نظر قرآن كريم

* نکته‌ها و درسها:
1- در قرآن عزل و نصب شرائط دارد براي گزينش فوق ليسانس، دکتر، آيه الله، ملاک گزينش:
الف – علم
تمام کارهايي که در اسلام واگذار مي‌شود براساس علم است مثل قاضي، مجتهد و يا اجازه از مجتهد، قوه مجريه قرآن مي‌فرمايد: (هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ) (زمر /9)
ب– تقوا: اگر علم دارد ولي تقوا ندارد مثل دزدي است که چراغ داشته باشد، بيشتر مي‌دزدد. قرآن مي‌فرمايد: (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ) (حجرات /13).
ج – شهامت: اگر علم و تقوا دارد ولي مي‌ترسد کوتاه خواهد آمد. قرآن مي‌فرمايد: (فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ) (نساء /95).
د- سابقه: (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ) (واقعه /11-10).
ه- خانواده: قرآن: علي (ع) به استاندار جهت گزينش افراد مي‌فرمايد: (وَ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ) (نهج‌البلاغه، نامه 53) ببين از چه خانواده‌اي است. قرآن مي‌فرمايد: «وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً» (نوح /27) بعضي نسلشان خراب است. قرآن مي‌فرمايد: (ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا) (مريم /28) بعضي هم خانواده خوب است. به مريم گفتند: پدر و مادر تو که خوب بوده اند.
و- قدرت و توان بدني
بعضي همه را دارد ولي وارفته است، دختر شعيب به پدر گفت: (إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ) (قصص /26) موسي را اجير کن چون او قوي و امين است.
ز- امانت: يکي در آيه فوق است «الْقَوِيُّ الْأَمينُ» و در جاي ديگر: (وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ) (بقره /247) علت انتخاب طالوت براي رهبري از جانب خداوند توان بدني او بود.
سوال: آيا درست است انسان خود را کانديدا کند؟
جواب: اگر صادقانه باشد و لياقت را در خود ببيند. اينجا يوسف خود را کانديدا کرد و اشکالي هم ندارد. يوسف (ع) گفت: (اجْعَلْني‌ عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ) (يوسف /55)

5- كفار نبايد بر مسلمان‌ها نافذ باشند

سوال: آيا درست است که يک پيامبر معاون يک نفر کافر(عزيز مصر) شود.
جواب: اين اشکال را به امام رضا (ع) هم کردند ولي حضرت فرمود: من که ولايتعهدي مأمون را قبول کردم او مسلمان که بود ولي طاغوتي. ولي اينکه يوسف معاون شاه کافر شد اين مصلحت نظام است که امتي نجات پيدا کند با معاونت کافر اگر هم کسي سوال کرد که با توجه به شوراي اسلامي و نظرات رهبري چه ضرورتي براي چيزي به نام مصلحت نظام است جوابش همين است. اين آيه تأييد مي‌کند
از نظر قرآن و حديث و عقل (وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً) (نساء /141) کفار نبايد نافذ بر مسلمانها باشند اما اگر مصلحت نظام در پذيرش کاري بود اشکال ندارد همانطور که امام حسن مجتبي(ع) صلح را پذيرفت. و همينطور که امام رضا (ع) وليعهد مأمون شد. امام رضا (ع) هم در جواب اين اشکال داستان يوسف را مطرح فرمود که:
يوسف پيامبر بود و من فرزند پيامبر. يوسف معاونت کافر را پذيرفت و من معاونت يک مسلمان طاغوتي. قانوني داريم به نام «اهم» و «مهم» که همان مصلحت نظام است. علي بن يقطين شيعه بو ولي امام کاظم (ع) فرمود: تو معاون و وزير بني عباس و هارون شو تا گره از کار شيعيان باز کني و او عامل نفوذي امام (ع) در دربار بود.
قصه: همين وزير(علي بن يقطين) يکروز آمد مدينه پشت درب خانه حضرت او را راه نداد، گفت من وزير و نماينده شما در دربار هستم سه روز است مرا راه نمي‌دهي. حضرت فرمود روزي چوپاني آمد به ملاقات تو راه ندادي، امسال مکه هم نرو که خدا هم به تو راه نمي‌دهد و حج تو قبول نيست.
«علي بن يقطين» آمد درب خانه چوپان صورت به زمين گذاشته از چوپان تقاضا کرد پايش را روي صورت او گذاشته تا غرورش شکسته و امام (ع) او را راه بدهد، او را راضي کرده، برگشت امام (ع) او را اجازه داد و اينکه حج او قبول است. براي کساني که رئيس هستند فکر نکنند که بايد بر ديگران فخر فروش کرده و اعتنا نکنند.
پس اين دو آيه چه گفتند: قدرت بيان و کسي که امين است پست بدهيد و اگر لايق هستيد خود را کانديدا کنيد، و ملاکهاي عزل و نصب در قرآن اين آيات را دارد که در چند دقيقه با آنها آشنا شديم.
خدايا دقيق‌هاي عمر ما را مبارک و در راه فهم و عمل تبليغ اسلام قرار بده.
خدايا مزه دين و عمل به آن و شيرين عبادت و تحصيل و خدمت به مردم را نصيب ما بفرما.
خدايا کشور ما را از انواع قحطي‌ها، تقوا، مادي و معنوي و از همه خطرات کشورهاي اسلامي را حفظ بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1023
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست