نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1043
موضوع: تفسير سوره يوسف9- آيه24
تاريخ پخش: 79/09/17
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بينندهها دهم ماه رمضان اين بحث را ميبينند که مصادف با رحلت حضرت خديجه (س) است. کمي درباره حضرت خديجه ميخواهم صحبت کنم که بحث ما هم به آيهاي از سوره يوسف رسيد که ممکن است بگويند مگر نه اين است که گفتهاند سوره يوسف را به زنها ياد ندهيد، بايد بگويم که سند اين روايت معتبر نيست. قرآن کتاب تربيت و براي زن و مرد است، حديث شناسي مسألهاي است. ما تفسير خود را ميگوئيم. ربط آن هم با امروز اين است که رسيدهايم به آن مسئلهاي که زليخا به يوسف علاقه پيدا کرد و آيهاي که از اول ماه رمضان به اين آيه رسيدهايم، آيه 24
1- تمام مردم دنيا به نسبت معصوم هستند
(و لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ) (يوسف /24) اين خانم براي يوسف تصميم بد گرفت و يوسف هم براي آن خانم اگر برهان پروردگار(و علم تعيين) نبود، اينگونه ما از او بدي را دور کرديم، و اينگونه بندگان خالص را نجات ميدهيم رسيديم از قصه يوسف به آنجا که برادران يوسف را به چاه انداخته و پيراهن خوني را آوردند و گفتند گرگ او را پاره کرده، کارواني عبور ميکردند خواستند از چاه آب بيرون آورده يوسف به دلوچسبيد و بيرون آمده. به همديگر بشارت دادند که نوجواني است قدر او را نشناخته وبه قيمت کمي او را فروختند، تا عزيز مصر او را خريده به خانه آورد و سفارش او را کرد، که در آينده يا او کمک ما باشد و يا او را به فرزندي قبول کنيم چون فرزند نداريم، تا او بزرگ و جواني شد زيبايي او باعث شد که زليخا به او علاقه مند شود. و خلوت بودن خانه، حديث داريم که هر کجا زن و مردي خلوت کنند شيطان ميگويد سومي آنها خود من هستم و لذا او خود را آرايش و از يوسف تقاضاي بدکرد. که يوسف گفت پناه بر خدا، تا اينجا از جلسه قبل بوده زليخا تقاضاي بدي کرد، که اگر «بُرْهانَ رَبِّهِ» علم و يقين است. حديث داريم امام صادق (ع) فرموده: «بُرْهانَ رَبِّهِ» علم و يقين است. روايتي هم داريم که قيافه پدرش را ديد که قابل اعتماد نيست و همچنين روايتي که ميگويد: جبرئيل را ديد. مثال: پزشکي که ميداند آب فلان حوض ميکروب دارد هر چه هم تشنه باشد نميخورد، البته ممکن است مريضان عادي آب حوض حتي بيمارستان را بخورند، ولي براي دکتر امکان ندارد. سوال: شما ميگوييد پيامبر و امام (ع) معصوم هستند از کجا؟ جواب: شما معصوم هستي و همه مردم دنيا، البته در بعضي از گناهان، مثال: آتش زدن خود حرام است و البته هيچ کس هم حاضر نيست خود را بسوزاند، پس معصوم هستند البته در اين گونه موارد، نه تنها اين کار را که فکر آن را هم نميکنيم، همچنين انسان خودش را از منار پرت نميکند، چون ميدانيم و ميفهميم خطر را. هرکس علم و معرفتش بالا باشد دست به کار خلاف نميزند، اينکه غيبت ميکنيم چون باور نداريم خطر غيبت را. مثال: مار را ميشناسيم دنبالش نميرويم ولي بچه فکر ميکند طناب است. مثال: هيچ زن و مردي حاضر نيست لخت به خيابان برود چون ميدانند چقدر بد است ولي ما نميدانيم که دروغ و غيبت چقدر زشت است. بايد اول باور کنيم يوسف (ع) هم خطر و زشتي زنا را علم و يقين داشت و اگراينگونه نبود اين براي انسان خطرناک است.
2- علم و يقين پيامبران عامل اصلي گناه نكردن و عصمت آنهاست
سوال: آيا انبياء هم شهوت دارند؟ جواب: بله انبياء هم شکم و شهوت دارند و يکي از اشکالهايي که به آنها ميکردند اينکه چرا آنها غذا ميخورند؟ قرآن ميفرمايد (لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ) (فرقان /20) چرا اينها غذا ميخورند و در بازارها راه ميروند؟ ميگفتند: اگر خداوند ميخواهد ما را هدايت کند فرشته بفرستد، رهبر انسان، بايد انسان باشد. مثال: رئيس بيمارستان بايد پزشک باشد و رئيس نجارها، نجارو خياطها، خياط باشد رهبر بايد از جنس انسان که وقتي به يزي امر و نهي ميکند در خود او هم زمينه باشد مثل غضب که ما بدانيم دستوري که ميدهد خود هم عمل ميکند و شکم و شهوت و غضب دارد و هميشه کسي موفق است که همراه او همکار او باشد. و در همه مراحل با هم باشند، در مريضي و سلامت و جبهه و شهادت، رهبر و مردم مثال: خلبان ميتواند، خلبان را هدايت کندودو استاد دانشگاه زبان همديگر را بهتر ميفهمند. سوال: آيا پيامبران به گناه نکردن، مجبورند؟ جواب: خير، مثال همان دکتر که آب حوض را نميخورد چون علم دارد و آتش نزدن انسان. مجبور نيستند علمشان آنها را وادار ميکند. درباره سوء قصد در قرآن از کلمه «هم» الف: (هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا) (توبه /74) تصميمي گرفتند (سوء قصد کردند) ولي به آن نرسيدندمي فرمايند: (إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُم) (مائده /11) ب: (لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوك) (نساء /113) عدهاي بر آن همت دارند که تو را گمراه کنند. هميشه از طرف دشمنان نسبت به انبياء و مومنين در تاريخ دين سوء قصدها بوده، شما کلمه «ود» رادر قرآن نگاه کنيد. که دشمنها براي ما چه آرزوهايي دارند. (وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ) (قلم /9) دوست دارند شما با آنها سازش کنيد تا آنها هم با شما سازش کنند ولي شما ثابت قدم بوده و سازش نکنيد «ود» از مودت و دوستي است «دهن» روغن مالي (وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ) (آل عمران /118) دوست دارند شما غافل کنيد. (وَدُّوا ما عَنِتُّم) (آل عمران /118) دوست دارند که شما به دردسر بيافتيد. اگر به شما خوبي رسيد ناراحت و اگر بدي رسيد خوشحال ميشويد از دشمن بيش از اين انتظار نداشته باشيد، مثل اينکه يکدفعه تصميم ميگيرد برود خانه بابايش، علم داشته باشد پرهيز ميکند، زن و مرد بايد مواظب تصميمات خود باشند. حديث داريم علي (ع) : چه بسايک لقمهاي که انسان را از خوردنها باز ميدارد گاهي هم به عکس يوسف يک لحظه به خدا پناه برد خداوند او را به چه مقاماتي رسانيد، خلاصه يک بي توجهي جايي را منفجر ميکند، تصميم بايد به هنگام هيجان نباشد. من درباره عشق و ميل حرف دارم ولي ميروم سراغ بحثي که مناسبت با امروز و عرفات حضرت خديجه (س) دارد.
3- خداوند يوسف را نجات داد چون خالص بود
خداوند يوسف را نجات داد چون خالص بود: قرآن ميفرمايد: (مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً) (طلاق /2) هرکس باتقوا باشد خداوند را خروج و قرار براي او قرار ميدهد. و مومن در بن بست نميماند، چون ميفرمايد: (يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا) (انفال /9) به با تقوا چيزي ميدهيم که هيچ وقت گيج نميشود، و اين مصداق اين است که با تقوا در بن بست نميماند براي يوسف که وقتي زليخا دربها را محکم بست به خدا پناه برد راهي باز شد. *درباره عشق: الف- عشق به خدا؛ در دعاي کميل «و قلبي بحبک متيما»(إقبالالأعمال، ص709) دلم را پرکن از عشق به خودت عشق به خدا (وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه) (بقره /165) بيشتر عشق به خدا. عشق به اولياء خدا؛ دعاي ندبه دعاي عاشق نسبت به معشوق و محبوب که ميگويد: «عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ تَرَى الْخَلْقَ وَ لَا تُرَى» (بحارالأنوار،ج99،ص87) غصه ميخورم که چرا همه مردم را ميبينم ولي تو را نميبينم. نمي شود چشمم به جمال تو روشن شود؟ که ميگويد: آيا راهي براي ملاقات با تو هست؟ که ميگويد: کجاست آنجا که چشمهاي از آب از تو کام بگيرم؟ که ميگويد: «لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَى»(بحارالأنوار،ج99،ص87) کاش ميدانستم کجا هستي؟ که ميگويد: آيا به منطقه رضوي هستي. که ميگويد: «بِنَفْسِي أَنْت» جانم به فداي تو که آرزوي ديدن تو را دارم. * عشق به کمالات: مثل عشق به تحصيل داستان: مسلمانان ميآمدند تنگ گوش از پيامبر (ص) سوال ميکردند و حضرت هم اذيت ميشد و آنها هم بهانه داشتند که ميخواهيم ياد بگيريم سوال ميکنيم، آيه نازل شد که: هر کس ميخواهد با حضرت صحبت کند مقداري صدقه بدهد. تا ديدند پولي شد همه رفتند و گفتند غرض ما عرض سلامي بود، و تنها کسي که مرتب صدقه ميداد و سوال ميکرد علي بن ابيطالب (ع) بود. با اين حرکت خداوند به همه فهمانيد که عاشق علم علي (ع) است.
4- عشق به تبليغ در مرحوم آيتالله سعيدي
* عشق به تبليغ: قرآن درباره تبليغ پيامبر(ص) ميفرمايد: حريص عليکم حرص دارد بر شما (لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَك) (شعرا /3) ميسوزي. داستان: خداون رحمت کند مرحوم شهيد آيه الله سعيدي ره را که به قصد زيارت امام رضا (ع) به مشهد رفت آن هم براي شب جمعه اول ماه رجب ليله الرغائب، در خيابان منتهي به حرم، يکي از علماي مشهد که طلبه به روستا ميفرستاد براي تبليغ رسيد به ايشان و گفت يکي از روستاها طلبه نيست ما اعزام کنيم، ايشان فرمود گرچه از تهران به قصد حرم آمدهام ولي زيارت مستحب و تبليغ واجب است ميروم براي تبليغ در همان روستا. و رفت به آن طرف. * عشق به عبادت: حديث داريم «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ» (كافي، ج2،ص83) بهترين مردم آن کس است که عاشق عبادت باشد ولي، بعضي ميگويند نماز خوانديم راحت شديم، يعني گرفتار بودم، نماز را بخوان راحت شويد خداوند رحمت کند يکي از علما را ميگفت من از اول جواني نماز را اول وقت ميخوانم ولي ميدانم ثواب ندارم، چون نماز را ميخوانم که راحت شوم، چون تا نماز نخواندهام مثل اين است که شن در کفش دارم. مثل: زنهايي که مهمان دارند، ميگويند زود نماز را بخوانيم که راحت باشيم. * عشق به جهاد: مي ديديم افردي از نوجوانان را براي شرکت در جبهه چه کارهايي ميکردند، مثل عوض کردن شناسنامه، و با هيجان خود را به جبهه ميرسانيدند. حديث: علي (ع) از سرزمين کربلا عبور ميکردند، فرمودند: عدهاي از فرزندن من در اين سرزمين شهيد ميشوند: عاشق شهادت هستند
5- عشق خديجه به پيامبر(ص) عشق به كمالات ايشان بود
* عشق به کمالات مثل: حضرت خديجه، دو عاشق يکي خديجه به پيامبر(ص) و يکي عشق جنسي مثل زليخا نسبت به يوسف (ع) منتهي يکي نامدار و يکي رسوا شد. خديجه (س) «عقيله» يعني صاحب عقل قوي بود و پيامبر (ص) را زير نظر داشت زني صاحب فکر و علم و ثروت، شعر گفته و سخنراني ميکرد، با کمال و کلاس بالا بود، هر خواستگاري هم براي او ميآمد قبول نميکرد و ميديد که آن حضرت خيلي امين است. حديث: اگر کسي عاشق شود و صبر کرده و اظهار نکند خداوند به او اجر ميدهد. خديجه چه داد؟ : شب اول عروسي صندوق درهم ودينارکه تمام سرمايهاش بود به حضرت هديه کرد و گفت من کنيز شما و عشق من، عشق به کمالات توست. اين زن زرنگ بود مال کثر، زياد، داد، کوثرفاطمه زهرا (س) را گرفت. اگر خداوند به حضرت ميفرمايد: به تو کوثر داديم، اين خطاب نسبت به خديجه هم هست. دهم رمضان وفات خديجه است. حديث: امام سجاد (ع) روي منبر فرمود: من افتخار ميکنم که جدهام خديجه است «أَنَا ابْنُ خَدِيجَةَ الْكُبْرَى» (بحارالأنوار،ج45،ص174) در مسجد شام بعد از شهادت امام حسين (ع) در زمان اسارت. تمام امامان (ع) ما افتخار ميکردهاند که جدهشان خديجه است و مادر زهرا (س) شدن خيلي مهم است و مهم اين است که هيج کجاي تاريخ نقل نشده نسبت به اينکه تمام اموالش را به پيامبر (ص) بخشيد بر آن حضرت منت گذاشته باشد، کاري که بعضي از زنها نسبت به مساعدتي که به مردشان دارند منت ميگذارند. که با پول آقا جونم زندهاي و منزل او نشستهاي ميکوبد به سر او، ولي خديجه اين کار را نکرد. مرد و زنها ممکن است براي هم ديگر کاري بکنند ولي مهم اين است که بعد منت نگذارند. و مطلبي هم که امروز ياد گرفتهام بگويم، قبلاً ميدانستم ولي به اين شکل نميدانستم، بگويم پيامبر (ص) هر روز ياد خديجه ميکرد من قبلاً گفتهام گاهي يادي از او ميکرد. چه مرد با وقاري، هر روز بلا استثناء يکروز از زنهاي آن حضرت گفتند چه خبر است؟ فرمود: بله او اول زني بود که به من ايمان آورد و پشت سر من نماز خواند و سرمايهاش را فداي اسلام کرد و زماني ايمان به من آورد که مرا سنگ باران ميکردند. شما به وقت عزت به من رسيده و او در زمان غربت من با من بود، هرگز شما او نميشويد. حديث داريم نقل است ازپيامبر (ص) نسبت به همه بخششهايي که کرده عبايي خواست کفن او باشد. گويند: که شب وفات از خانمي خواست که شب عروسي دخترش به جاي او باشد، چون دختر دوست دارد مادر همراه او باشد، شبي که پيامبر (ص) زهرا (س) را به خانه علي (ع) فرستاد. دستور داد همه زنها از خانه بيرون روند، همه رفتند و او ماند، حضرت از او هم خواست، و او اصرار کرد که بماند حضرت علت پرسيد، او گفت که خديجه به من چنين سفارش کرده. فرمود: اگر خديجه وصيت کرده شما باشيد مهم است مادر يازده امام شدن،
6- اگر از اول ميدانيد كه نگاه كنيد عاشق ميشويد، نگاه نكنيد!
* عشق منفي: البته هست که بهتر است انسان از اول نگاه نکند که عاشق نشود حديث داريم نگاه تير شيطان است. قرآن براي اين کار راه پيشگيري دارد، عاشقها که عاشق شده و گذشته است. * خيره به کسي نگاه نکنيد: ممکن است نگاه هم بکند ولي کسي در ذهن او نباشد. و الان با شما و هزاران خانم ديگر صحبت کرده ولي اگر يک عکسي بياورند، بگويند ميشناسي، بيني و بين الله نميشناسم. مگر اينکه از محارم نزديک باشد، بايد نگاه عمومي باشد مثل اينکه نگاه به گلستان ميکند، بعد يکي از گلها را بياورند که ميشناسي ميگويم نه، ولي نگاه تيز و خيره شدن به يک صورت، نبايد باشد. قرآن هم ميفرمايد: نگاه نکن، انسان اگر در خيابان نگاه نکند ميافتد بلکه ميفرمايد: نگاه را خيره نکنيد. و جوري نباشد که بر اثر نگه مهر کسي به دل شما بنشيند. روزنههاي عاشقي را ببنديد. اگر ازاول ميدانيد نگاه ميکنيد عاشق ميشويد نگاه نکنيد. داستان: يک حقيقي را هر چه هست من بايد بگويم: راه کربلا باز و خداوند قسمت همه کند کاظمين امام جواد و امام کاظم(ع) است، چسبيده به قبور آنها بر شيخ مفيد است که در جمهوري اسلامي هم براي ايشان کنگره گرفتند. شيخ مفيد خواب ميبيند حضرت زهرا(س) را که دست امام حسن و امام حسين (ع) را گرفته به نزد او آورد و فرمود: «علمهما الفقه» (شرحنهجالبلاغه،ج1،ص41) به اين دو فقه ياد بده و عالم رباني کن. بعد از خواب به فکر فرو رفته که ديد خانمي آمد و دست دو پسر سيد را گرفته، همان عبارتي که حضرت در خواب فرموده بود، اين خانم در بيداري به او گفت، ايشان هم فهميد که اين دو کودک در آينده شخصيتهايي هستند قبول کرد. نگاه کرد ديد اين دو پسر خيلي خوشگل هستند گفت خوب درس ميدهم ساعتي را مشخص و سالها آمدند به نزد شيخ درس خواندند روزي تاجري مقداري شانه به شيخ داد که به طلبه بدهد براي اينکه ريشها را شانه کنند، به همه شانه داد غير از اين دو، آنها هم به مادرشان از کار شيخ شکوائيه کردند مادر به نزد ايشان آمد که چرا به فرزندان من شانه ندادهاي، شيخ گفت مگر اينها ريش دارند؟ من از روز اول وقتي ديدم زيبا هستند فکر کردم اگر روزي دو ساعت به آنها نگاه کنم عشق آنها به دلم بيايد و براي من دردسر باشد. البته اين حرفها در زمان ما جک است ولي شما قبول کنيد. ولي نتيجه آن اين شد که آن دو سه، شدند سيد رضي و سيد مرتضي، که سيد رضي صاحب نهج البلاغه است و براي اين امام جواد (ع) شيخ مفيد را در دل گرفت. يعني هيچ عالمي از نظر متر از شيخ مفيد(قبرش) به امام (ع) در کره زمين نزديکتر نيست. فاصله 5/2 متر است اگر انسان اينچنين تقوا داشت امام او را در بغل شاگردانش آنچنان ميشوند. از اول نبايد نگاه کنيم تا عاشق شويم، و اگر شد فاميل با همفکري مسئله را حل کنند اگر مشکل خاصي ندارند اگر همديگر را ميخواهند و مصلحت هست تا فتنه نشود، ولي اگر مادر يا ديگري بگويد که نه ما قول او را به ديگري دادهايم درست نيست مادر بگويد من تو را عاق ميکنم اگر با اين ازدواج کني، فعلاً اين عشق است و دختر هم فکر و اخلاقش سالم است. نگو چون قول داده يا کادو آوردهاند و و روابط عادي و کم رنگ قول نابجا داده و اگر مصلحت نيست با نصيحت و تذکر و توسل به آنها بفهمانيد که اين کار صلاح شما نيست. و دختر خوشگلي که ريشهاش خوب نيست مثل گلي است که ريشهاش در پهن است حديث داريم تربيت خانوادگي ندارد، با نان حلال بزرگ نشده، باافراد روان شناس اين عشق را پايين بياوريد. خدايا به حق محمد وآل محمد روز به روز عشق ما را نسبت به خودت و عاشق راه خود و اوليائت بفرما. خدايا به عشقي که خديجه به کمالات پيامبر (ص) داشت روح بزرگان را از ما راضي بفرما. براي شادي روح حضرت خديجه (س) صلوات بفرستيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1043