responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1149
1- برتري كتاب خالق بر كتاب مخلوق
2- قرآن، كتاب حكومت و مبارزه
3- قرآن، كتاب اخلاق و فضيلت
4- قرآن، كتاب طبيعت
5- قرآن، كتاب جامع و هماهنگ
6- تبيين آيات قرآن، وظيفه‌ي مبلّغان دين
7- كارها به دست خداست

موضوع: جايگاه قرآن كريم در زندگي انسان

تاريخ پخش:  06/05/90

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

خوب بحث ما به مناسبت ماه قرآن، رمضان نود بيننده‌ها بحث را مي‌بينند و در آستانه‌ي آغاز ماه هستيم، بحث قرآن است. ما ديروز كه با قطار سمنان مي‌آمديم براي اينكه با عزيزان سمناني بحث را داشته باشيم، يادداشت‌هايم را نگاه كردم و حدود 57 نكته به اندازه‌ي سن امام حسين راجع به قرآن در يادداشت‌هايم بود، تنظيم كردم حالا نمي‌دانم بتوانم چقدر از آن را بگويم.

اول اينكه قرآن بر انسان مقدم است. قرآن مي‌فرمايد: («الرَّحْمَانُ، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ») (الرحمن/1و2) بعد مي‌گويد: («خَلَقَ الْانسَنَ») (الرحمن/3) چرا؟ براي اينكه هميشه بايد جاده قبل از ماشين باشد. راه بايد قبل از انسان باشد. اول راه، بعد انسان. اول جاده مي‌سازند، بعد ماشين را در آن مي‌برند. اول مكتب بعد انسان. اول برنامه بعد مجري.

1- برتري كتاب خالق بر كتاب مخلوق

كتاب خالق بر كتاب مخلوق مقدم است. («فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ») (توبه/13) من تعجب مي‌كنيم كتاب مخلوق را مي‌خوانيم، كتاب خالق را نمي‌خوانيم. عنايتي كه به كتاب مخلوق هست، به كتاب خالق نيست. حتي در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و مراكز علمي چند ساعت وقتمان صرف كتاب مخلوق مي‌شود، چند ساعت وقتمان صرف كتاب خالق مي‌شود. من از جمعي از مراجع شنيدم، مراجع مهم، درجه يك كه در پيري گفتند كه ما وقتمان را بايد صرف قرآن بيشتر كرده باشيم. البته فقه هم قرآن است، هرچه آنها مي‌گويند تقريباً از قرآن و روايات است. ولي باز مي‌گفتند خط ويژه براي قرآن مي‌رفتيم. كه همينطور كه مثلاً يك دور فلان كتاب را گفتيم، يا پنج دور فلان مسأله را مطرح كرديم، يك دور هم نهج‌البلاغه و قرآن را مطرح مي‌كرديم.

كتاب هدايت است. («هُدىً لِلنَّاس‏») (بقره/185) آدم را از گيجي بيرون مي‌آورد. آدم قرآني گيج نيست چون («قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏») (انعام/91) خدايا وظيفه‌ي شرعي‌اش چيست؟ آدمي كه كار با قرآن ندارد، مي‌گويد: اين خوشش آمد، اين ناراحت شد، دائم دنبال اين است كه حزبش، قبيله‌اش، مريدش، استادش، كارفرمايش را راضي كند. آخرش هم راضي نمي‌شوند. خدا يكي است («قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ») (اخلاص/1) زود هم راضي مي‌شود. «يا سريع الرضا» يكي است، زود راضي مي‌شود. مردم هم خيلي هستند، هم دير راضي مي‌شوند.  («أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْر») (يوسف/39) يوسف در زندان به بت‌پرست‌ها گفت: چند تا آقا بالا سر داشته باشيد، بهتر است يا يكي؟

فرمان خدا فرمان اداري نيست. فرماني است همراه با محبت، («يُحِبُّ الْمُتَّقين‏») (آل‌عمران/76)، («يُحِبُّ الْمُحْسِنين‏» )(بقره/195)، («يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرين‏») (بقره/222)، «يُحِبُّ الصَّابِرينَ» (آل‌عمران/146)، («يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ») (آ‌ل‌عمران/159) يعني بحث (يُحِبُّ و لا يُحِبُّ) در آن است. بحث امر و نهي‌اش همراه با عاطفه است. غير از كتاب‌هاي قانون است كه امر و نهي در آن هست اما عاطفه در آن نيست.

2- قرآن، كتاب حكومت و مبارزه

كتاب سياست است. («اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْن‏») (طه/24) اول كار تو اين باشد كه بايد به سراغ طاغوت بروي، براي محو طاغوت. («فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوت‏») (بقره/256) («أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِه‏») (نساء/60) مبارزه با طاغوت‌ها و ستمگران.

كتاب آزادي است. اول مسئوليت موسي اين بود كه به فرعون گفت: مردمي كه اسير كردي آزاد كن. («فَأَرْسِلْ مَعَنا بَني‏ إِسْرائيل‏ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ») (طه/47) چرا بني اسرائيل را به بردگي گرفتي؟ چرا اسيرشان كردي؟ به چه دليل تو بايد رئيس ما باشي؟ به چه دليل تو بايد شاه ما باشي؟ چه كسي گفت: تو شاه باشي؟ چه كسي گفت: تو رئيس جمهور باشي؟ چه كسي گفت: تو رهبر باشي؟ مگر اينكه مردم انتخاب كنند. الآن دنيا غير از جمهوري اسلامي ايران كه مردم، خبرگان تعيين مي‌كنند، خبرگان، رهبر تعيين مي‌كنند. مردم نماينده تعيين مي‌كنند، نماينده قانون وضع مي‌كند. غير از ايران و بعضي از كشورها همينطور شاه در شاه در شاه در شاه، پسر به پسر، وليعهد به وليعهد، خوب به چه دليل تو رئيس ما باشي؟ آن شبي كه متولد شدم آزاد بودم. چه كسي گفت بله قربان‌گوي تو باشم؟ سگ نزد سگ سر خم نكرد. من به چه دليل پيش تو سر خم كنم؟ به چه دليل بايد بحرين و امثال بحرين قلع و قمع شوند براي اينكه حالا فلاني مي‌خواهد رئيس شود؟ اولين آيه‌ي مأموريت موسي («اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْن‏»)، («فَأَرْسِلْ مَعَنا بَني‏ إِسْرائيل») كتاب آزادي است. كتاب مبارزه است.

كتاب مبارزه با خرافات است. («وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِم‏») (اعراف/157) قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: پيغمبر يكي از مسئوليت‌هاي تو اين است كه غل و زنجيرها، آداب و رسوم غلطي كه بر فكر مردم است بايد اين آداب را زنجيرها را پاره كني. يك سري قانون‌هاي بي‌خود بر ما حاكم شد، و ما پذيرفتيم. بايد اين خرافات را كنار بگذاريم.

كتاب عبرت و بصيرت است. («إِنَّ في‏ ذلِكَ لَعِبْرَةً») (نازعات/26) كتاب احكام است. («تِلْكَ حُدُودُ اللَّه‏») (بقره/187) كتاب تعقل است، («ا فَلا يتفكرون»)، («أَ فَلا تَعْقِلُونَ») (بقره/44) كتاب مثل است، («وَ تِلْكَ الْأَمْثال‏») (عنكبوت/43) كتاب عمل است. («لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ») (مائده/68) اگر مي‌خواهيد باشيد، اصلاً كسي كه قرآن را به پا دارد، هست و كسي قرآن را به پا ندارد، نيست. نيست، اصلاً هويّت ندارد پوك است. حتي سنگ هم نيست. گاهي خدا مي‌گويد («كَالْحِجارَة») (بقره/74) مي‌گويد: اگر كتاب آسماني بين شما بلند نباشد، يعني محورتان، حركتتان‌، فكرتان، گفتن‌تان، موضع‌گيري‌تان طبق اين آيه‌ي قرآن نباشد پوك هستيد. آيه‌اش اين است. («يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ء») (مائده/68) اي اهل كتاب پوك هستيد. مگر اينكه كتاب آسماني را به پا كنيد. هويت ما، بود و نبود ما بند به اين است كه ما بنده‌ي چه كسي هستيم؟ قانون چه كسي را اجرا مي‌كنيم؟

3- قرآن، كتاب اخلاق و فضيلت

 كتاب اخلاق است. («خُذِ الْعَفْو») (اعراف/199) يكديگر را ببخشيد. بينندگان عزيز اول ماه رمضان است. هركس فحشتان داده حلال كنيد. ظرفتان را بشوييد تا خدا شيرش كند. اگر من يك ليوان آوردم گفتم: چاي بريز. شما اگر ديدي پشه‌اي در آن افتاده، غباري در آن است، شير و چاي و شربت در آن نمي‌ريزي. مي‌گويي: ظرفت را بشوي. («بِقَلْبٍ سَليم‏») (شعرا/89) («بِقَلْبٍ مُنيبٍ») (ق/33) حالا يك فحشي به تو داده است، خوب اول ماه رمضان سال نود نمي‌خواهي او را ببخشي. او را ببخش! ما اينقدر نبايد ضعيف باشيم. («خُذِ الْعَفْو») ببخش!

كتاب فضائل است. («وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ») (اعراف/199) ناداني كرده، او را ببخش. («فَقُلْ سَلام‏») (انعام/54) حتي اگر چرت و پرت گفت با مسالمت با او برخورد كن. («مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً») (فرقان/72) («خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً») (فرقان/63) («مَرُّوا كِراماً») با كرامت رد شويد. به دل نگيريد. («قالُوا سَلاماً») كتاب فضيلت است.

حق نداري نيش بزني. («وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ») (همزه/1) واي به كسي كه نيش مي‌زند. چرا نيش مي‌زني؟ («عَبَسَ وَ تَوَلَّى») (عبس/1) يك فقير نابينا آمد، ابرو خم كشيدي؟ به پولدارها لبخند زدي؟ نسبت به فقيرها عبوس كردي؟ افطاري خانه‌ي پولدارها را پذيرفتي؟ افطاري خانه‌ي فقيرها را رد كردي؟ در عروسي دختر و دامادي پسرت پولدارها را دعوت كردي، عيد كه شد خانه‌ي فاميل‌هاي پولدار رفتي، خانه‌ي فقيرها نرفتي؟ («عَبَسَ وَ تَوَلَّى» )

كتاب مبارزه است. («فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر») (توبه/12) رهبران كفر را بكشيد. كتاب مبارزه است. كتاب آماده باش است. («وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ») (انفال/60) ما فكر مي‌كنيم قرآن فقط  كتاب نماز و روزه است. هرچه از لبم بيرون مي‌آيد كه عربي است قرآن است. قرآن خودش را چطور معرفي مي‌كند، آنوقت ما قرآن را به كجا كشيديم؟ 1- يا نمي‌خوانيم. 2- يا نمي‌توانيم بخوانيم. 3- يا نمي‌فهميم. 4- يا غلط مي‌خوانيم. 5- يا قانع به تجويد مي‌شويم. يا قانع مي‌شويم به حفظ، تجويد و حفظ خوب است، اما نبايد قانع شويم. بايد زماني بيايد به هر طلبه‌اي بگويند: چه مي‌خواني؟ بگويد: تفسير، مكاسب. تفسير، لمعه. تفسير، ادبيات. تفسير، جواهر. به استاد بگويند: چه مي‌گويي: بگويد يك فقه مي‌گويم، يك اصول مي‌گويم، يك تفسير. شما چه مي‌گويي؟ من يك نهج‌البلاغه مي‌گويم. يك درس خارج هم مي‌گويم. چه مي‌شود؟ حضرت علي سواد ندارد. اصول گفتن مقام است. فقه گفتن مقام است. استاد دانشگاهي مقام است. نهج‌البلاغه مقام نيست. قرآن بايد سر قبرها خوانده شود؟ بايد كاشي‌كاري باشد. بايد ابزار تبليغات صابون و روغن نباتي و اينها شود.

قرآن كتاب اميد است. («وَ نُريدُ أَنْ نَمُن‏») (قصص/5) اي مستضعفين كره‌ي زمين! در آينده حكومت دست شماست. بگذاريد بكوبند، بزنند و بكشند. خدا گفته: («وَ نُريدُ أَنْ نَمُن‏» )ما اراده كرده‌ايم. اراده‌ي خدا هم خلل ناپذير است. عملي مي‌شود. خدا قول داده، اميد داشته باشيد، آينده با شماست. («لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه‏») (توبه/33) سه بار فرموده: اسلام كره‌ي زمين را خواهد گرفت. («مُوتُوا بِغَيْظِكُم‏») (‌آل‌عمران/119) از غصه بميريد. اسلام كره‌ي زمين را خواهد گرفت. («وَ نُريدُ أَنْ نَمُن‏») كتاب اميد است.

4- قرآن، كتاب طبيعت

قرآن كتاب طبيعت است. همه‌ي سوره‌هايش اكثرش براي طبيعت است. سوره‌ي بقره، («نحل» )زنبور عسل، سوره‌‌ي («نمل») يعني مورچه، سوره‌ي عنكبوت، سوره‌ي («دخان») دود، سوره‌ي طارق، سوره‌ي آسمان، سوره‌ي خورشيد، سوره‌ي ماه، سوره‌ي ستاره، اصلاً نام سوره‌ها و چقدر آيات. شب قدر دعاي جوشن كبير مي‌خوانيم: «يَا مَنْ فِي الْأَرْضِ آيَاتُه‏»، «يا من في السماء عظمته»، «يا من في البحار عجائبه»، «يا من في الجبال خزائنه»، «يَا مَنْ فِي الْحِسَابِ هَيْبَتُه‏» كتاب طبيعت است. خدا را از همين («أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِل‏») (غاشيه/17) همين شتر را ببين و خدا را بشناس. («وَ إِلىَ السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ») (غاشيه/18) («وَ إِلىَ الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ») (غاشيه/20) توجه قرآن به طبيعت و تدبّر در طبيعت.

قرآن كتاب تاريخ است. («تِلْكَ الْقُرى‏ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها») (اعراف/101) تاريخ‌ها را من برايتان مي‌گويم. تاريخ سالم نه تاريخ منحرف، نه تاريخي كه موّرخش گول خورده، ترسيده، پول گرفته، تملق كرده يك چيزي را نوشته، بعضي از موّرخين همينطور هستند. نمي‌شود به تاريخ اعتماد كرد. چون ما شك داريم، اين تاريخ را از روي ترس نوشتند، يا از روي تهديد  نوشتند، يا از روي طمع نوشتند، يا حقيقت را نوشتند. مورّخ خوب هم داريم. اما در عين حال مورّخ ترسو و تطميع شده هم داريم. قابل اعتماد نيست. تاريخ حق، («نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَق‏») (كهف/13) يعني قصه‌هاي من حقيقت دارد. خيال بافي نيست. موهومات نيست. شعر نيست، خواب نيست.

كتاب حكمت است. («ذلِكَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ») (اسراء/39) كتاب حكمت است، يعني كتاب منطقي است. كتاب استدلال است. كتاب برهان است. كتاب فراگير است. («وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ») (قلم/52) كتاب يك قبيله و عشيره و يك قوم  منطقه نيست. قرآن مرز ندارد. خلاص! قرآن تاريخ مصرف ندارد، خلاص! قرآن جغرافي خاصي ندارد، شما وقتي مي‌گويي: يا حسين! كار نداري كه اين در عراق بود يا در جاي ديگر. فكر حسين، مكتب حسين براي شما مهم است كه سر به ني مي‌دهم. اما سر پهلوي ناكس خم نمي‌كنم. زير سم اسب مي‌روم، ولي زير بار زور نمي‌روم. كربلا تاريخ است، وقتي كسي كربلا مي‌رود نمي‌گويد، شمال شرقي‌اش به كجا مي‌خورد؟ جنوب غربي‌اش به كجا مي‌خورد؟ كربلا ولو جغرافي است اما تاريخ است. اين هم نه تاريخ سه روزه. «كل ارض كربلا، كل يوم عاشورا» فراگير است. («ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ»).

كتاب موعظه است. («قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَة») (يونس/57) كتاب موعظه است. («فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ») (ق/45) مگر نمي‌‌خواهي ما ماه رمضان، برادران عزيز روحاني مگر نمي‌خواهيم ما ماه رمضان مردم را موعظه كنيم. آيات اخلاقي را باز كن. («فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ» )از قرآن موعظه كن. چرا با چيز ديگر موعظه مي‌كني كه خداي نكرده خارج شويم. حتي حديث هم مي‌خواهيم بگوييم حديث را با قرآن متر كنيم. اگر به قرآن خورد بگوييد. اگر اين حديث ضد قرآن بود، نگوييد. اينها را بايد بگوييم وگرنه پرت مي‌شويم.

قران كتاب پاك است. («صُحُفاً مُطَهَّرَةً») (بينه/2) كتاب وزين است. («فيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ») (بينه/3) قرآن كتاب بي‌لغزش است. («غَيْرَ ذي عِوَجٍ») (زمر/28) تجديد نظر ندارد. باسواد ترين پروفسورها كتاب مي‌نويسند در چاپ هفدهم تجديد نظر مي‌كنند. اعلم علماي ما، مراجع تقليد، گاهي بعد از اينكه فتواهايشان را نوشتند، ممكن است بعضي از فتواهايشان عوض شود، تغيير نظر بدهند. قرآن كتابي است كه تغيير نظر و تجديد نظر در آن نيست. («غَيْرَ ذي عِوَجٍ»)

5- قرآن، كتاب جامع و هماهنگ

اختلاف در آن نيست. بعضي وقتها آدم يك كتابي مي‌نويسد اول كتاب يك چيزي مي‌نويسد، آخر كتاب يك چيز ديگري مي‌نويسد. قرآن مي‌گويد: از معجزه‌هاي قرآن اين است كه اگر قرآن را غير از خدا نازل كرده بود («لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً») (نساء/82) اينقدر اختلاف در آن بود، در قرآن اختلاف نيست. يعني آيات مكي‌اش با آيات مدني‌اش. آيات زمان صلح، با آيات زمان جنگ. آيات زمان فقر با آياتي كه زمان فقر نيست. هيچ تعارضي در قرآن نيست. بله بعضي وقتها مي‌گوييم: او چرا چنين است؟ او چرا چنين است؟ پوستش تعارض است. مثلاً يك آيه داريم جهنم تنگ است. يك آيه داريم جهنم گشاد است. مي‌گويند: اين تعارض است. قرآن مي‌گويد: («مَكاناً ضَيِّقاً») (فرقان/13) يعني جهنم تنگ است. آيه هم داريم كه به جهنم مي‌گوييم: پر شدي، مي‌گويد: باز هم داري بفرست بيايد. خوب بالاخره گشاد است يا تنگ؟! هم گشاد است هم تنگ است. چطور؟ ميخ كه به ديوار مي‌كوبي هر ميخي جايش تنگ است. اما اگر از ديوار بپرسيم جاي ميخ دارد؟ مي‌گويد: باز هم داري بفرست بيايد. يعني ديوار جاي ميخ‌هاي زيادي دارد، با اينكه هر ميخي به خودي خود جايش تنگ است. اشكال ندارد.

يا مثلاً مي‌گويد: اگر مي‌توانيد عادل باشيد دو تا سه تا زن بگيريد. اما اگر نمي‌توانيد يك زن. بعد مي‌گويد: هيچ وقت نمي‌توانيد عادل باشيد. مي‌گوييم خوب اين اگر با هيچ‌وقت نمي‌سازد. يك آيه مي‌گويد: اگر عادل هستيد دو تا زن بگيريد، يك آيه مي‌گويد: هيچ وقت عادل نيستي. اين چطور جمع مي‌شود. اين اختلاف است. مي‌گوييم: نه! اگر مي‌توانيد عادل باشيد يعني در زندگي مادي! دو تا خانه، دو تا اتاق دو رقم، لباس دو تا، كفش دو تا، خرجي دو تا، دو تا زن را مثل هم ببينيم. اما اينكه مي‌گويد: هيچ وقت نمي‌توانيد عادل باشيد، در علاقه هيچ‌وقت نمي‌توانيد عادل باشيد. آدم بالاخره ممكن است يك كسي را بيشتر دوست داشته باشد. دل كه دست من نيست. يكي را آدم بيشتر دوست دارد. بنابراين در علاقه هيچ‌كس نمي‌تواند عادل باشد. دست خودش نيست. خوب اين را بيشتر دوست دارد. اما حالا اگر بيشتر دوستش داري، معنايش اين نيست كه به يكي بي‌مهري كني، به يكي زياد مهر كني. يعني در عمل بايد عادل باشيد. قلب دست شما نيست. آدم مثلاً يك ميوه را بيشتر از اين ميوه دوست دارد. حالا يا حق، يا باطل. ممكن است به باطل هم باشد. خيلي سيگاري‌ها سيگار را دوست دارند ولي خوب اين علاقه‌شان باطل است. دود تلخ دوست‌داشتني نيست. اگر غلط هم هست، دوست دارد. معتادين ترياك را دوست دارند. ولو اين دوستي غلط اما دست خودش نيست. اگر قرآن از غير خدا بود، اختلافات زيادي بود.

قرآن كتاب جامع است. مي‌گويد: («تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ») (نحل/89) هرچه مي‌خواهي در قرآن هست. منتهي ببينيد هرچه علم پيش مي‌رود تازه روشنتر‌ مي‌شود. چند روز پيش يك جمعي از اساتيد دانشگاه آمدند ستاد نماز تهران گفتند: شما اين آيه را چگونه معنا مي‌كنيد. («وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ») (تكوير/6) زماني كه دريا جوش مي‌آيد. من گفتم كه من اينطور مي‌فهمم كه زمين لرزه كه مي‌شود، («زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها») (زلزله/1) وقتي كوه از زمين كنده مي‌شود، («سُيِّرَتْ») (تكوير/3) كوهها به هم مي‌خورد، («دُكَّت‏») (فجر/21) سنگها به هم مي‌خورد شن مي‌شود. شنها به هم فشار مي‌آورد («كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ») (قارعه/5) مي‌شود. وقتي كه زمين يك تخته مي‌شود، چون كوهها زمين لرزه شده و كوه از زمين كنده شده، گداختگي مغز زمين به اقيانوسها مي‌خورد. گداختگي مغز زمين به اقيانوس كه بخورد، اقيانوس جوش مي‌آيد. («وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ») حرفهاي من را كه گوش داد، گفت: معناي ديگر، گفتم: نمي‌فهمم. گفت: حالا يك معنا من  برايت بگويم. گفتم: چه؟ گفت: اين آب تركيب شده از يك مولكولهايي كه اگر تركيبش، نوع تركيبش عوض شود اين آب بنزين مي‌شود. و الآن دنيا به اين فكر افتاده و اين كار هم كرده است. كه از آب بنزين درست كرده. مثل اينكه دو نفر اگر از اين طرف بنشينند، با هم دوست هستند. از اين طرف بنشينند با هم قهر هستند. همينطور مولكولهاي آب يعني تركيب آب اگر فرمولش عوض شود، آب بنزين مي‌شود. مي‌شود («وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ»). گفتم: نمي‌دانم! ولي قابل تأمل است. ما نمي‌فهميم اسرار قرآن چيست. چرا اسم اين ميوه در قرآن آمده است؟ چرا گفته: («وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ») (تين/1) چرا نگفته:(«وَ التِّينِ وَ النخل»)؟ («وَ التِّينِ وَ العنب»)؟ رابطه‌ي بين اين دو ميوه در غذاشناسي چيست؟ هرچه علم پيش مي‌رود…

يك حديثي را ما اول طلبگي، جوان بودم شايد چهل پنجاه سال پيش، خدا رحمت كند آيت الله نجفي در  كاشان بود، يكي از علما تفسير مي‌گفت. حديثي گفت من بچه بودم.15، 16 ساله بودم. گفت: اميرالمؤمنين فرموده: زمين نزد آسمان اول مثل يك حلقه است در يك بيابان. آسمان اول نسبت به آسمان دوم مثل حلقه، سوم نسبت به چهارم، چهارم نسبت به پنجم، پنجم نسبت به ششم، ششم نسبت به… هر آسماني نسبت به آسمان ديگر مثل يك حلقه در بيابان است. ما گفتيم: مگر مي‌شود؟ حالا كه پاي تلويزيون نشسته مي‌گوييم: بله! يك كهكشان كشف شد كه سالهاي نوري با ما فاصله دارد، تازه كشف شده است. مي‌بيند همينطور است حضرت علي درست گفته است. هرچه علم پيش مي‌رود قرآن بازتر مي‌شود.

كتابي است كه تضمين شده است. («لا يَأْتيهِ الْباطِل‏») (فصلت/42) اصلاً باطل سراغ قرآن نخواهد آمد. حالا معلمش خداست. («الرَّحْمَانُ،عَلَّمَ الْقُرْءَانَ») (الرحمن/1و2) واسطه‌اش شديد القوي، جبرئيل است. دريافت‌كننده‌اش («نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِك‏») (بقره/97) معصوم است. قرآن چه كتابي است؟ كتاب سنگين است. («قَوْلاً ثَقيلاً») (مزمل/5) قرآن كريم است. اتمام حجت است. («يَهْدي إِلَى الرُّشْد») (جن/2) است. نمي‌خواهم بيش از اين معطل كنم.

خوب حالا ماه رمضان است و قرآن… «الْحَمْدُ لِلَّه‏» وضع قرآن در جمهوري اسلامي تكان خورده است. الآن جلسات قرائت زياد است. حافظ قرآن زياد هستند. تفسير تكان خورده است. اما هنوز در بورس نيست. در بورس نيست. از همه‌ي علما و روحانيون عزيز تقاضا كنيد، خواهش كنيد به جاي شعر، خوب شعر باشد بعد. نمي‌گويم: شعر بد است. شعر هم خوب است. يعني شعر خوب هم خيلي داريم. اما به جاي تاريخ كه نمي‌دانيم راست است يا دروغ. به جاي شعر كه بالاخره تخيلات يك شاعر است. ولو حق بگويد تخيلات از يك مغز بيرون آمده است. قرآن از يك مغز نيست.

6- تبيين آيات قرآن، وظيفه‌ي مبلّغان دين

مي‌گويد: («تَنْزيلاً») مي‌داني از كجا نازل شد؟ («مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى‏») (طه/4) فرق مي‌كند يك چيزي كه از خالق آسمانها صادر شود. يا چيزي كه از يك تحليلگر سياسي، تحليلگر سياسي ممكن است تحليل كند، ولي تحليلش درست نباشد.  تاريخ ممكن است دروغ باشد. ممكن است نويسنده ترسيده باشد. تطميع شده باشد. محور بحث بايد قرآن باشد.

آقاي قرائتي از كجا بفهميم حرفهاي تو سليقه‌اي نيست؟ ممكن است تو خودت هم حرف‌هايت سليقه‌اي باشد. قرآن مي‌خوانم. قرآن به پيغمبرش مي‌گويد: مي‌خواهي سخنراني كني؟ از چه كتابي سخنراني كني؟ مي‌گويد: سخنراني‌ات بايد اين باشد. («لِتُبَيِّنَ لِلنَّاس‏») (نحل/44) اين آيه‌ي قرآن است. وظيفه‌ي همكاران روحاني. محوريت قرآن… بعد از قرآن محوريت روايات، نه هر حديثي، روايات معتبر، چون حديث دروغ هم داريم. علامه اميني در الغدير مي‌فرمايد: چهارصد هزار حديث دروغ داريم. علامه اميني…حديث معتبر، محور بايد باشد. منتهي حالا گاهي وقت‌ها يك تكه شعري، خوابي، روضه‌اي، مصيبتي، سخنراني، هرچه مي‌خواهيد. مثل اين ساختمان، اين ساختمان محورش آجر و سيمان است. حالا يك گوشه‌اش چوب است، يك گوشه اش موكت است. يك گوشه‌اش نمي‌دانم بندهايش را با گچ كشيديد. از چيزهاي ديگر هم استفاده كنيد. هنر مهم است. شعر يك جاهايي خيلي مهم است. مثل يك جاهايي خيلي مهم است. اما بدنه بايد قرآن باشد. آيه‌اش اين است («لِتُبَيِّنَ لِلنَّاس»‏) پيغمبر بيان كن براي مردم. چه چيزي را بيان كني؟ («ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ») خلاص! به پيغمبر مي‌گويد: مي‌خواهي سخنراني كني، بيانت براي مردم چه چيزي باشد؟ («ما نُزِّلَ»)… يعني قرآن را باز كني و عين همان را بخواني. يكي از علماي بزرگ به من زنگ زد گفت: نمي‌توانيد يك كاري را در مملكت رسم كنيد؟ گفتم: چه؟ گفت: آقا قرآن را باز كنيم از رو بخوانيم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏» «فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعينَ» (حجر/92) خدا اينطور مي‌گويد. («عَمَّا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ») (حجر/93) از همه‌ي عملكردتان مورد سؤال قرار مي‌گيريد. («فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ») (حجر/94) يك تفسير روان ببينيم و براي مردم بگوييد. هدايتش هم با خداست.

7- كارها به دست خداست

هدايت با خداست، دست ما نيست. ما نبايد زور بزنيم. اصلاً دست ما نيست. بنده كه در تلويزيون حرف مي‌زنم، وظيفه‌ام اين است كه از قرآن و حديث بگويم. اما حالا چه حرفي، چه زماني، به چه دل مي‌نشيند…

چند روز پيش يك كسي در خانه‌ي ما آمد من را جايي ببرد. گفت: آقاي قرائتي به گردن من حق داري. گفتم: ممنون! گفت: ما خواستگاري دختري رفتيم. خوب حالا به طور طبيعي لابد گلي، شيريني، به پدر دختر گفتيم اميدواريم كه ما را به غلامي بپذيريد. اميدواريم كه ما هم جز فرزندان شما باشيم. خلاصه خواستگاري رفتيم. خوب كه حرف‌هايمان را زديم، پدر دختر گفت: دختر ما فعلاً درس مي‌خواند و آمادگي ازدواج ندارد. مي‌گفت: خوب من هم حالم گرفته شد. گفتيم چاي بخوريم و برويم. نشسته بوديم، تو در تلويزيون آمدي. يك مرتبه گفتي: آقايي كه دخترت بزرگ شده داماد خوب خانه‌ات آمده، چرا مي‌گويي دخترم مي‌خواهد درس بخواند؟ (خنده حضار) شما نمي‌داني كه اگر داماد بي‌عيب را رد كني خدا سيلي‌ات مي‌زند. بله يك وقت داماد معيوب است، خوب عذر داريد. دختر مي‌گويد: اين داماد را دوست ندارم. نگاهش كردم و خوشم نيامد. خيلي خوب، مريض است. نمي‌دانم يك عيبي دارد. اما اين پسر خوبي است. حالا سربازي كه چيزي نيست. شش ماه، يك سال چيزي نيست. حالا ليسانس ندارد، بعد مي‌گيريد. اينها كه چيزي نيست. مثل دختري كه جهازيه‌اش جور نيست. خوب بعد جور خواهد شد. سر سربازي و ليسانس و مدرك و اينها كه اگر كسي پسر سالمي خانه‌شان آمد و داماد را رد كرد منتظر قهر خدا باشد. مي‌گفت: اين پدرزن ما همه پيچ و مهره‌هايش باز شد. (خنده حضار) گفت: خيلي خوب، چشم! هيچي مي‌گفت: دختر را گرفتيم و اين هم آقازاده‌ي ما است. يك پسر دوازده ساله‌ي خوبي هم داشت. حالا واقعاً من مي‌دانستم چه زماني اين حرف در چه خانه‌اي به چه دلي مي‌نشيند؟ («إِنَّكَ لا تَهْدي‏») (قصص/56) دست تو نيست. البته گاهي هم به عكس مي‌شود.

يكي از بستگان ما مي‌گفت: مهمان بودم، بچه‌هاي كوچكم را همراه بردم. سر سفره نشسته بوديم تو در تلويزيون آمدي گفتي: وقتي شما را دعوت مي‌كنند، براي جايي، براي افطاري، براي مهماني، خودت را دعوت مي‌كنند. چرا يك مشت بچه‌هايت را مي‌بري؟ مگر تو گربه هستي؟ گربه هرجا برود، بچه‌هايش را هم با خودش مي‌برد. (خنده حضار) مي‌گفت: من به قدري سر سفره خجالت كشيدم… (خنده حضار) آدم نمي‌داند چه حرفي به چه دلي چه زماني مي‌نشيند. باز يك خاطره‌ي ديگر…

خانمي نوشته بود تو حق حيات به گردن من داري. ازدواج كردم، شوهرم معتاد، دو تا بچه‌ي فقير، مستأجري. يكبار ديگر. مستأجري، معتادي، فقيري، بيكاري… گفتم: تا آخر عمر مي‌خواهي با اين زندگي نكبت زندگي كني؟ خودكشي كن! راحت مي‌شوي. مي‌گفت: اين فكر خودكشي به ذهنم زد و يك مدتي گذشت پررنگ شد… يك روز تصميم گرفتم اين كار را بكنم. بچه‌هايم را كه راه افتاده بودند از خانه بيرون كردم. مادرشوهرم هم در خانه بود به يك بهانه‌اي بيرون كردم. يك قلاب و طنابي را درست كردم و در خانه را بستم، خواستم قلاب را به گردنم بياندازم، گفتم: ممكن است خِرخِر كنم. بروم تلويزيون را روشن كنم كه صداي تلويزيون غالب شود بر خرخر من. مي‌گفت: تا باز كردم يك مرتبه تو آمدي گفتي: خانم مي‌خواهي خودكشي كني؟ مي‌گفت: يك مرتبه جا خوردم! حالا گيرم يك مشكلاتي، بيماري، فقيري، اعتياد، مستأجري، يك مشكلي حالا شوهرت يك حرفي زشتي هم زد، نبايد بزند. حالا مثلاً… آنوقت اين فكر تو درست است، تو مي‌گويي خودكشي كنم راحت مي‌‌شوي؟ هركس خودش را بكشد فوري به جهنم مي‌رود. («وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها») (نساء/93) تو فكر مي‌كني خودكشي كني راحت مي‌شوي. لحظه‌ي خودكشي ورود به جهنم است. مي‌گفت: يك مرتبه جا خوردم. («إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً») (شرح/6) پس آيه‌ي توكل چيست؟ پس آيه‌ي صبر چيست؟ مي‌گفت: يك خرده اصلاً من ديدم كه تو… حالا اين فيلم‌ها را ما چه وقت پر مي‌كنيم؟ يعني الآن كه من سمنان هستم ماه ارديبهشت است. ما ارديبهشت پر مي‌كنيم براي ماه رمضان. هميشه دو سه ماه جلوتر هستيم. مثل زنها سبزي را سرخ مي‌كنند براي دو ماه ديگر… (خنده حضار) چون نمي‌توانيم آن لحظه پر كنيم. آن لحظه ممكن است، يك پشه دماغ مرا بگزد، باد كند. خودم با دماغ كلفت نمي‌توانم پشت تلويزيون بروم (خنده حضار) و لذا تا دماغمان كلفت نشده بايد حرفهايمان را بزنيم.

حالا اگر تعجب نكنيد من براي چند سال ديگر هم برنامه ذخيره دارم. يعني اگر الآن سكته كنم، تا 15 سال ديگر فيلم تلويزيون دارد پخش كند. يك دور تفسير قرآن را ما 5 دقيقه، 5 دقيقه گفتيم. من ديدم آبياري قطره‌اي داريم، گفتم: سخنراني قطره‌اي، تفسير قطره‌اي. قاري آيه را مي‌خواند. قاري درجه يك، بعد من مي‌آيم مي‌گويم: اين آيه مي‌خواهد اين را بگويد. 5 دقيقه! تفسير قطره‌اي، 5 دقيقه، 5 دقيقه… حالا كسي حوصله دارد ده تا 5 دقيقه گوش بدهد. حوصله ندارد يك 5 دقيقه گوش بدهد. در بعضي از مساجد تهران اين را گذاشتند. در بعضي از پادگان‌ها اين را گذاشتند. دكمه را مي‌زنند، 5 دقيقه تفسير گوش مي‌دهند سراغ كارشان مي‌روند. يعني مثل نعنا خشك، «من لا يحضره الفقيه» داريم. اين «من لا يحضره المعلم» است. هرجا كه معلمي نيست، تفسير بگويد يكي از آن 5 دقيقه‌ها.

قبل از ماه رمضان است با روح قرآن آشنا شويد. البته «الْحَمْدُ لِلَّه‏» خيلي روحاني و عالم در ايران زياد است. ايران نياز نيست. اما هستند مسلمانهايي كه در دنيا پخش هستند و ماه رمضان هم روحاني ندارند. ما اين را براي كشورهاي دنيا هم صادر كرديم. قفل هم ندارد كه هركس مي‌خواهد از روي ان تكثير كند. يعني چيز خاصي نيست. اين يك فرمي است كه چطور آدم 5 دقيقه تفسيربگويد. به يك كسي گفتم، گفت من نمي‌توانم 5 دقيقه تفسير بگويم. تا من مي‌روم بگويم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏» يك خطبه بخوانم 5 دقيقه تمام شده است. گفتم: نه.

به يك كسي گفتند: مي‌تواني در ده ثانيه بگويي پدرت چطور مرد؟ گفت: ده ثانيه! گفت: بله. گفت: تب كرد و لرز كرد و مرد. گفت: حالا شد. مي‌شود خلاصه حرف زد.

ديروز من جلسه‌اي داشتم با وزير محترم آموزش و پرورش و همه‌ي مديران كل. از آنها تقاضا كردم كه در هر شهري رييس آموزش و پرورش يك تفسيري براي فرهنگي‌ها بگذارد. در كدام شهراست كه عالم نداشته باشيم؟ يك جلسه‌ي فرهنگي، فرهنگي‌هاي ما با قرآن آشنا شوند. دانشگاه هم همين كار را بكند. بايد يك طوري باشد، من يك چيزي هم به شما بگويم. چه زنده، چه مرده، اگر مزه‌ي قرآن را بچشيم خواهيم گفت تا حالا كلاه سرمان رفته است. آخرين دقيقه… مادر موسي كه موسي را زاييد چون فرعون پسرها را مي‌كشت. به او گفته بودند: پسري به دنيا مي‌آيد كاخ تو را زير و رو مي‌كند. اين هم پسرها را مي‌كشت. مادر موسي پسر زاييد ترسيد، خدا مي‌گويد: به مادر موسي («وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعيهِ») (قصص/7) به مادر موسي وحي كرديم، الهام كرديم بچه را شير بده و در رودخانه بيانداز. من گفتم: («أَوْحَيْ») يعني چه؟ وحي كرديم. خوب همه‌ي مادرها به بچه‌شان شير مي‌دهند. وحي كرديم شيرش بدهي، يعني چه؟ بعد ديديم يك نكته در آن است. وقتي شيرش داد و در جعبه گذاشت و در رودخانه انداخت، فرعون او را گرفت هر دايه‌اي را آورد، سينه‌ي دايه‌ها را نمكيد. پس كسي كه شير مادر بخورد، ديگر شير دايه‌ها را نمي‌خورد. اگر ما شير قرآن را مكيده بوديم، شير كتاب‌هاي ديگر را نمي‌مكيديم. علت اينكه سراغ همه رقم كتاب مي‌رويم، معلوم مي‌شود هنوز شير مادر را نخورديم.  

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


«سؤالات مسابقه»

1- در سوره‌ی الرحمن، كدام موضوع ابتدا آمده است؟
1) آفرینش انسان
2) تعلیم قرآن
3) آموزش بیان
2- اوامر و نواحی قرآن با چه امری همراه است؟
1) محبت الهی
2) قهر الهی
3) ربوبیت الهی
3- آیه 157 سوره‌ی اعراف به كدام ویژگی قرآن اشاره دارد؟
1) مبارزه با طاغوت‌ها
2) مبارزه با كفر و نفاق
3) مبارزه با خرافات
4- آیه 57 سوره‌ی یونس، قرآن را به چه عنوانی معرفی می‌كند؟
1) كتاب هدایت
2) كتاب موعظه
3) كتاب طبیعت
5- بر اساس آیه 44 سوره‌ی نحل، وظیفه‌ی مبلّغان دینی چیست؟
1) تلاوت قرآن
2) حفظ قرآن
3) تبیین قرآن

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1149
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست