نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1180
1- طرح توقعات نابجا، در برابر مسؤولان نظام 2- ایجاد یأس و ناامیدی در اقشار جوان 3- ایجاد مراکز فساد و تفریحات ناسالم 4- پناه بردن به خدا، با اقدامات عملی 5- بهره بردن از قرآن و معارف آن 6- پیروی از مراجع تقلید و ولی فقیه 7- تحقیق و بررسی اخبار و دوری از زودباوری
موضوع: جنگ نرم و راههای مقابله با آن(3) تاريخ پخش: 31/03/96
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در دو جلسه در مورد اینکه دشمن چطور بدون تانک و توپ آرام آرام به قول ایرانیها با پنبه سر میبرد، چطور در فکر و باور و عقیده تصرف میکند و باید مواظب باشیم. یک راههای مختلفی را گفتیم. تا شماره بیست گفتیم. شماره 21 را بگویم.
1- طرح توقعات نابجا، در برابر مسؤولان نظام
یکی از راههایی که افراد را از رهبرشان، مجتهدشان، مرجعشان و پدر و مادرش، دور میکنند. تقاضا و توقع بیجاست. میگویند: آقا پیاز گران است؟ تقصیر آخوندهاست. رابطه آخوند و پیاز، یعنی فکر میکنند مثلاً اگر در قوه قضاییه چند تا روحانی هستند، نرخ پیاز هم مربوط به اینهاست ولی این برای ایجاد وسوسه بد نیست. جوانیها که تازه انقلاب شده بود و ما هم جوان بودیم حضرت امام ما را در نهضت سوادآموزی نماینده خودش کرد. من در یک شهری منزل کسی مهمان بودم. گفتم: لطفاً برای نماز صبح مرا بیدار کنید. گفت: به به! به به! من باید برای نماز نماینده امام را بیدار کنم؟ به به! این مملکت است؟ گفتم: من نماینده امام هستم اما خواب من که نماینده امام نیست. خوابم میبرد. یعنی یک توقعی دارند. مثل توقعی که از دولت دارند. مرا استخدام کن. شما رئیس جمهور باشی میتوانی هشت میلیون آدم را استخدام کنی؟ یک لیسانس گرفته و توقع استخدام دارد. دختر لیسانس گرفته دیگر شوهر دیپلم قبول نمیکند. میگوید: در شأن من نیست باید حتماً یک پروفسور بیاید. منتظر پروفسور نشسته، پروفسور هم نیست. ازدواج عقب میافتد. یکی از راههایی که میشود خیلی آرام آرام مردم را به نظام بد بین کرد، این است که یک توقعات نابجایی ایجاد کنیم و بعد هم بگوییم: این باید حل کند. از هرکس و هرچیز توقع خودش را داشته باشید. دیشب یک خانمی با هیجان آمد گفت: من یک کار ضروری دارم. گفت: پسر شانزده، هفده ساله مرا برق گرفته مرده است. آمدم گفتم: یا امام رضا باید زندهاش کنی. گفتم: امام رضا بچههای خودش را هم زنده نمیکرد. اگر بنا بود جوان برگردد امام حسین حضرت قاسم را زنده میکرد. علی اکبر را زنده میکرد. تو چه توقعی داری؟ گفت: دلم میسوزد! گفتم: مگر دل باقی مادرها نمیسوزد؟ اگر بنا باشد هرکس بچهاش مرد بگوید: یا امام رضا او را زنده کن، یعنی چه؟ یعنی امام رضا بیاید دکان خدا را تعطیل کند. خدا قانون گذاشته مرگ، امام رضا گفت: نخیر این قانون لغو است. هرکس مرد من دعا میکنم زنده شود. توقع داریم. توقع داریم هرچه دعا میکنیم مستجاب شود. دو شب نماز شب میخواند، آستین هایش را تکان میدهد. میگوید: چرا فرشتهها از آستین من بیرون نمیریزند؟ بیایید بیرون. دو بار نماز شب خوانده و توقع دارد در آستینش پر از فرشته باشد. از خدا توقع بیجا داریم. از امامها توقع بیجا داریم. ولی این ایجاد توقع بیجا برای دلسرد کردن یک حربهی خوبی است. به پیغمبر میگفتند: «أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» (نساء/153) ما میخواهیم خدا را با چشم ببینیم. بابا خدا با چشم دیدنی نیست. مثل خیلی از چیزهای دیگر. شما میتوانی علم افراد را ببینی؟ علم دیدنی نیست. محبت مادر دیدنی نیست. آثارش دیدنی است. مادر بچهاش را میبوسد. قربانش میرود. لباسش را میشوید و اتو میکند. اینها آثار محبت است و خود محبت دیدنی نیست. ما میخواهیم خدا را ببینیم! یا به پیغمبر میگفتند: «أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُف» (اسراء/93) تو اگر پیغمبر هستی باید یک خانه از طلا داشته باشی. به دفتر امام نامه مینویسد من خانه میخواهم. خانهاش نمیدهد میگوید: این هم ولی فقیه! من دو تا نامه نوشتم، هنوز خانه من درست نشده است. این فکر میکند با یک نامه خانهدار میشود. توقعت بیجاست. میگفتند: تو اگر پیغمبر هستی باید خانهات طلا باشد. اصلاً نزد پیغمبر میآمدند و میگفتند: «فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» (دخان/36) اگر شما صادق هستید و راست میگویید پیغمبر هستید، پدران و نیاکان ما را که همه مردهاند زنده کن! راه 21 تقاضای بیجا.
2- ایجاد یأس و ناامیدی در اقشار جوان
راه 22- ایجاد یأس و حسرت، دیگر فایده ندارد. دیگر خوب نمیشود. دیگر کار از کار گذشته است. هی تبلیغ یأس میکنند. قبلاً هم گفتم: یأس از گناهان کبیره است. قرآن میفرماید: «لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» (یوسف/87)جز افراد کافر کسی مأیوس نمیشود. یأس یعنی دست خدا بسته است. یأس یعنی به بن بست رسیدن. ایجاد یأس، حتی به افرادی هم که خیلی رذل است نگو: این دیگر خوب بشو نیست. نمیدانی، یکوقت میبینی خوب شد. در جنگ احد یک سنگی به دندان پیغمبر خورد. دندان پیغمبر شکست و لب پاره شد و خون آمد. پیغمبر گفت: خدایا این مردمی که لب و دندان مرا شکافتند، اینها را میبخشی؟ خدا فرمود: یکوقت دیدی بخشیدم! تو از کجا میدانی نبخشیدم؟ «لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُون» (آلعمران/128) ممکن است عذاب کنم و ممکن است «یتوب» توبهاش را قبول کنم. حتی اگر کسی لب و دندان پیغمبر را شکست، نباید بگوییم: این دیگر بدبخت است. یکوقت دیدی خدا او را بخشید. هیچکس نسبت به هیچ گناهی نباید مأیوس شود. تکرار میکنم. هیچکس نسبت به هیچ گناهی نباید مأیوس شود. قاتل حمزه نزد پیغمبر آمد و گفت: من در جنگ احد عموی تو را کشتم. حالا پشیمان شدم و تو میکنم. گفت: برو توبهات قبول است! افرادی هستند زود مأیوس میشوند. میگوید: من دیگر تاجر نمیشوم. من دیگر به درد نمیخورم. من دیگر… من دیگر… ضد انقلاب و انقلابیون، قرآن میگوید: «لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا» (آلعمران/168) اگر اینها از ما اطاعت میکردند و جبهه نمیرفتند، الآن بچه آنها هم فوق لیسانس بود. من الآن بچهام فوق لیسانس است. این بنده خدا عوام بود بچه اش را جبهه فرستاد شهید شد. یعنی هی یأس در دل پدر و مادر و بستگانش شکل میگیرد. بله حیف شد بچهات شهید شد. اگر بود الآن فوق لیسانس بود، دکتر بود. یعنی کلماتی میگویند… درود بر حضرت زینب و دودمانش… زینب کبری غیر از برادرانش که امام حسین و ابالفضل بودند، دو جوان داشت که در کربلا شهید شد. 18 تا از بنی هاشم بودند. دو تا بچههایش بودند، دو تا برادرهایش بودند. بعد از اسارت در کوفه و شام آمدند مدینه یک جلسه فاتحه گرفتند. تعزیه و عزاداری! یکی از اینهایی که عزاداری آمد به حضرت زینب یا شوهرش گفت: نباید میگذاشتی برود. حالا داییاش میخواست کربلا برود، برود. چرا بچه را گذاشتی شهید شود؟ اگر بچهات شهید نمیشد داماد میشد. الآن دو تا بچه داشت. الآن وقت… نمیدانم کامیابیاش بود. جوان ناکام شد. تا گفت: نباید، یک نفر در جلسه تخته کفش را برداشت و د بزن! چشمت هم کور شود. من افتخار میکنم که بچه من رفت و با امام حسین شهید شد. تو برو فکری برای بدبختی خودت بکن. حالا بچه تو که شهید نشده خواهد بود؟ از کجا میدانی عمر بچه شما زیاد باشد؟ یک خاطره برای شما بگویم. امیرالمؤمنین میفرماید: امر به معروف و نهی از منکر نه عمر شما را کم میکند نه روزی شما را قطع میکند. بعضی بازاریها میگویند: اگر من خواسته باشم به این خانم بگویم حجابت را بهتر کن، این دیگر از من ماست نمیخرد. شکلات نمیخرد. برای اینکه مشتری یک شکلات را از دست ندهد، ساکت است. امیرالمؤمنین میفرماید: حرف حق را بزن و بدان روزی تو قطع نمیشود. این رفت و دیگر نمیآید. یک بهلول هست مرحوم شد برای گناباد خراسان بود. ایشان زنش را طلاق داد. برای زنش هم شوهر پیدا کرد. گفت: من میخواهم با رضاشاه، در بیافتم. مرا میگیرد اعدام میکند و تو بیوه میشوی. بیا من تو را طلاق بدهم. میگفت: طلاقش را دادم. خودش میگفت طلاق دادم و برایش شوهر هم پیدا کردم. مسجد گوهرشاد پر از جمعیت بود. یک سخنرانی علیه رضاشاه و به نفع حجاب کرد که خدا میداند چه جمعیتی را کشتند. یک چیزی چند برابر منا. آن زمانی که بیحجابی، حتی زنهای بیحجاب در ایوان طلا آمدند نشستند. زن بیحجاب به دستور رضاشاه، خدایا عذاب رضاشاه را زیاد کن. به دستور رضاشاه زن های بیحجاب تا درون ایوان طلا جلسه گرفتند. لا اله الا الله! آن زمان بسیاری از علما گفتند: دیگر ایران جای ما نیست و نجف رفتند که از شر رضاشاه در امان باشند. هم حجاب زنشان حفظ شود و هم از شر رضاشاه در امان باشند. خیلی از علما به نجف رفتند. ولی بهلول ماند و گرفتار شد و افغانستان رفت و سی سال زندان رفت، همه آخوندهایی که برای حفظ جانشان از ایران بیرون رفتند، تک تک اینها مردند و این بهلول زنده ماند. این معنای جملهی حضرت امیر است که امر به معروف و نهی از منکر مرگ کسی را نزدیک نمیکند و رزق کسی را کم نمیکند.
3- ایجاد مراکز فساد و تفریحات ناسالم
ایجاد عیاش خانه، یکی از راههایی که جنگ نرم است این است که عیاش خانه درست کنیم. تالارهایی با اسمهای مختلف، با شکلهای مختلف، یک مراکزی درست کنیم و جوانها را سرگرم به شراب و قمار و شهوت کنیم. قرآن میفرماید: «أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُون» (شعرا/128) ریع، یعنی سر دامنه کوه، «أ تبنون» آیا در دامنههای کوه ساختمان میسازید؟ هر دامنهای یک کاباره و یک عیاش خانه درست میکنید، «تعبثون» برای کارهای عبث و بیهوده! ایجاد مراکز فساد یکی از جنگهای نرم برای جوانهای ما است. یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار) چگونه مصونیت پیدا کنیم در مقابل این مواردی که گفتم. اینهایی که گفتم چیزهایی بود که به عقل ناقص من آمد. ممکن است به عقل کامل شما یک چیزهای دیگر هم بیاید. اجازه بدهید یک شوخی هم بکنم. آیت الله طالقانی تفسیر که میگفت، میفرمود: این به عقل ناقص من آمده است. بعد میگفت: ببینم به عقل ناقص شما چه میآید؟ حالا اینها چیزهایی نیست که آخر 22 تا باشد. ممکن است شما هم فکر کنید و ده مورد هم شما اضافه کنید. ولی ایجاد وحشت، تبلیغات، جایزه، مراکز فساد، شایعه، ارعاب، راههایی بوده که به عقل ما رسیده است.
4- پناه بردن به خدا، با اقدامات عملی
اگر بتوانم فشرده راههای مصونیت در برابر جنگ نرم را بگویم. اول خدا به پیغمبر میگوید: به خدا پناه ببر. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس» (ناس/1) «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق» (فلق/1) به خدا پناه ببر. پناه هم نه اینکه به زبان بگویید: پناه میبرم، پناه میبرم. یعنی در عمل هم باید پناه ببری. آخر گاهی وقتها آدم میگوید: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» ولی دست از کارش برنمیدارد. پناه میبرد ولی واقعاً… وقتی میگویند: توجه، توجه! وضعیتی که هم اکنون ملاحظه میکنید علامت وضعیت قرمز است به پناهگاه بروید. بلند میشویم راه میافتیم. پناه بردن به زبان نیست در عمل هم هست. خیلی از زنها در حرم مرا میبینند، گاهی هم مردها ولی بیشتر زنها میگویند: حاج آقا به جوانها دعا کن! حاج خانم پسرت را داماد کن! این پسرش را داماد نمیکند میگوید: حاج آقا دعا کن. دعا فایده ندارد. در حرم یک کسی به من گفت: حاج آقا دعا کن یک زن خوب برای من پیدا شود. گفتم: این یک کانال است. کانال اصلی این است که به مادرت بگویی: برایت دختر خوب پیدا کند. قاطی کرده! حرم امام رضا جای خواستگاری نیست. گفت: چهار جا رفتم نشده است. گفتم: چهل جا برو. من خودم یادم نمیرود که پنجاه مورد تقریباً خواستگاری رفتم. هیچکس زنم نشد! جوانهای الآن جوان نیستند. چهار جا میروند و میگویند: نه، دیگر مأیوس میشود. صد بار برو. شما اگر چهار جا دکتر رفتی، بچهات خوب نشد، بچهات را دور میاندازی؟ صد تا دکتر میروی تا خوب شود. انگار خیلیها مقوا هستند. زیر باران وا میروند. فکر میکند دیگر بدبخت شد. حالا که دیگر این خواستگاری رفت، دیگر من بدبخت شدم. از کجا میگویی بدبخت شدم؟ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق» به خدا پناه ببریم هم در زبان و هم در عمل. این مورد اول.
5- بهره بردن از قرآن و معارف آن
2- راه دوم این است که به ما گفتند: اگر دیدید فتنهها مثل شبهای تاریک به شما هجوم کرد، «فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآن» ببینید قرآن چه میگوید. قرآن هر راهی و هر مشکلی را حل میکند. در قرآن یکجا میگوید: همه دردهای شما را من شفا میدهم. آیهاش را بخوانید. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (اسراء/82) هر بیماری معنوی باشد قرآن شفا میدهد. یکجا میگوید: هر سؤالی داری قرآن جواب میدهد. «آياتٌ لِلسَّائِلِينَ» (یوسف/7) یکجا میگوید: هرجا تاریک هست، قرآن برایت چراغ میگذارد. «نُوراً مُبِيناً» (نساء/174) قرآن نور است. قرآن شفاء است. قرآن پاسخ به سؤالات است. هرجا گیر کردید، قرآن. در فرودگاه بودم. جوانی آمد گفت: من پدر و مادری دارم که حق بر گردن من ندارند. اینجا بود گفتم؟ خوب پس هیچی دیگر… دوباره بگویم… یک جوانی در فرودگاه آمد به من گفت: من پدر و مادری دارم که حقی بر گردن من ندارند. گفتم: مگر میشود؟ گفت: بله من در شکم مادر بودم، پدر و مادر دعوا کردند، قهر کردند، جدا شدند، من زاییده شدم و مرا پیش کی فرستادند. مادرم شوهر کرد و زندگی تشکیل داد و پدرم هم زن گرفت و زندگی تشکیل داد. بنابراین نه به من شیر دادند. نه لباس مرا شستند. نه چیزی به من یاد دادند. هیچ حقی بر گردن من ندارند. این آیه «و بالوالدین احسانا» شامل من هم میشود؟ من یک خرده فکر کردم، دیدم قرآن میگوید: بله میشود. گفتم: قرآن میگوید: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْن» (لقمان/14) مادرت تو را حمل کرده است. یک کسی پنج دقیقه به شما کمک میکند و ساک شما را حمل میکند، میگویی: دست شما درد نکند. نه ماه مادر تو را سر دل کشید. چقدر وقت غذا ویار داشته و حالش به هم خورده است. ویار مادر چه، حمل مادر چه، درد زایمان چه، گفت: خیلی خوب متشکرم! پریشب یک جایی افطار بودیم. شهردار عوامل را دعوت کرده بود. گفتند: بعد از افطار چند دقیقه صحبت کن. من بلند شدم دیدم این درختهای خیابان یک آیه عمل شده است، به آیه دوم عمل نشده است. درباره درخت قرآن میگوید: «وَ زِينَة» (نحل/8) یعنی درخت زیبایی است و زینت است. یکجا هم داریم «إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِه» (انعام/99) أثمَرَ یعنی ثمر بدهد. یعنی درخت هم باید قشنگ باشد و هم باید ثمر بدهد. درختهای درون خیابان زینت هست اما میوه نمیدهد. چه اشکالی دارد، جهرم درختهای خیابانش درخت نارنج است. درخت پرتقال است. ما میرویم به یک آیه عمل میکنیم، آیه دیگر را عمل نمیکنیم. درخت هم باید زینت باشد. میگوییم: آقا این همه زمین و این همه آب خرج میشود، این باغبان بالاخره کنار این چمنها یک گوجه و بادمجان و کدو هم بکارد. میگوید: نه مد نیست. میگوییم: مد نیست یعنی چه؟ این کارگر از صبح تا شب روی پا میایستد، زمین مفت و آب مفت و نیروی انسانی، شب هم دو کیلو کدو میخواهد، باید برود بخرد. این عقل است؟ نیامدیم… به یک آیه عمل کردیم«وَ زِينَة» و به یک آیه عمل نکردیم «أَثْمَرَ» ثمره بدهد. قرآن میگوید: هرجا گیر کردید… ما هنوز مسلمان نشدیم. حتی من بارها گفتم جلسات زنانه داریم. گوینده خانم است. شنونده هم همه خانم هستند. یا دختر هستند یا زن هستند. هیچ مردی هم نیست و مخصوص زنهاست. اما باز هم این خانم با چادر مشکی حرف میزند. خانم اینجا هیچ مردی نیست، آخر دختر من آمده چیزی یاد بگیرد، باید یک ساعت نگاه به سیاه کند؟ رنگ سیاه به درد خیابان میخورد ولی سر کلاسی که همه دختر هستند لازم نیست رنگ سیاه باشد. ما بلد نیستم چطور مسلمان باشیم. یک کسی همه لباسهایش را سبز کرد، ریشهایش را هم سبز کرد. گفتند: دیگر چرا ریشت را سبز کردی؟ گفت: من میخواهم یک ضرب چهارده معصوم شوم. پریروز در حرم یک کسی را دیدم یک وجب ریش داشت. یک خرده نگاهش کردم گفتم: بیا، شنیدی میگویند: لباس شهرت حرام است. گفت: بله! همه مراجع میگویند: لباس شهرت حرام است. یعنی آدم لباسی بپوشد که همه نگاهش کنند. گفتم: ریش شهرت چطور؟ آن هم حرام است. عمامه شهرت، این چیست؟ به خواب کسی بیاید آدم میترسد. هرچیزی طبیعی خوب است. در کشور ما افراط و تفریط زیاد است. هم چهل ستون داریم، هم بیستون داریم و هردو هم دروغ است. اصفهان میرویم چهل ستون را بشماریم میبینیم بیست تا بیشتر نیست. میگوییم: بیست تای دیگر کو؟ میگوید: بیست تا درون آب افتاده است! با سایهاش که در آب است چهل ستون است! کرمانشاه میرویم میگوییم: بیستون کو؟ میگوید: همین است. میگوییم: اینکه ستون است. سینهی کوه، چه ستونی از سینه کوه بالاتر. بگو: چهار ستون، یا چهل ستون هستیم یا بیستون هستیم. چهار ستون نیستیم! وقتی عزاداری میکنیم قمه میزنیم. وقتی میخواهیم عیاشی کنیم همه را دست میاندازیم که بخندند. افراط و تفریط، بیخود نیست هی به ما گفتند: «اهدنا الصراط المستقیم» تعادل!
6- پیروی از مراجع تقلید و ولی فقیه
اتصال به قرآن، اتصال به پیغمبر و اولی الامر، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (نساء/59) اگر میخواهید در مقابل جنگ نرم و فتنهها و توطئهها و ایجاد وحشت ها به خدا پناه ببرید، پیغمبر و اولی الامر در زمان غیبت… وقتی کارتر گفت: ما با ایران قطع رابطه میکنیم. خیلیها دلشان فرو ریخت. امام خمینی فرمود: اگر کارتر در عمرش یک حرف حسابی زده باشد همین حرف است. ای کاش قطع رابطه کند. قطع رابطه شما با ما قطع رابطه گرگ با گوسفند است. در مقابل این خیلی مهم است… ما باید دستمان را در دست پیغمبر بگذاریم. معصوم، امام و مجتهد بی هوس، مسأله دیگر اینکه بر عقل تکیه کنیم. خیلی از چیزها عقلی نیست. وقتی دین ما براساس عقل بود میماند. اما وقتی براساس حرفهای دیگر بود که عقل نمیپسندد، به ما گفتند: اگر میخواهید تبلیغ دین بکنید یک چیزی را برای مردم بگویید، که مردم فرار نکنند. مثلاً حدیث داریم هرکس ایستاده شلوارش را پا کند، به دردی مبتلا میشود که دوا ندارد. حالا من شلوارم را ایستاده پا کردم باید درد بی درمان بگیرم؟ یعنی اینقدر جرم است. عقل ما نمیفهمد. یا هرکس فلان دعا را بخواند ثواب پنج هزار شهید، پنج هزار مکه، پنج هزار، بابا این ثوابها هست. منتهی برای چه کسی، کجا، کی؟ بگذارید یک مثل بزنم. من در تلویزیون نشستم نگاه میکنم. میبینم بوش رئیس جهور قبلی آمریکا رفته عراق، خبرنگار عراقی خواسته او را بزند، چیزی نداشته، لنگه کفشش را در آورد زد، نخورد و دومی را زد. من میگویم: آفرین! آفرین! این لنگه کفش تو به اندازه چهل سال تبلیغات ما میارزد. بله! این حرفها را گفتم اما این قانون است؟ توجه توجه! هرکس به دشمن خود لنگه کفشی پرت کند مساوی با چهل سال تبلیغ است؟ نه! این در یک مورد خاص بود. بوش بود، رئیس جمهور آمریکا بود. این خبرنگار دست خالی بود. جلوی دوربینهای دنیا بود. با آن شرایط لنگه کفش ارزش دارد ولی یک لیوان آب ظهر عاشورا یک میلیارد میارزد. اما غروب عاشورا یک قران هم نمیارزد. غروب عاشورا دیگر همه آبها رها شد. «ضربة علی» نه ضربه کس دیگر… این هم «یوم الخندق» نه یوم الخیبر! مرگ بر شاه در مقابل شاه به اندازه صد سال عبادت است. اما الآن شما بروی زیر لحاف بگویی: مرگ بر شاه! مرگ بر شاه! یک قران هم به تو نمیدهند. اگر دیدید یک حدیثی ثواب زیاد دارد یا کیفر زیاد دارد باید دید این کجا چه بوده است؟ این چه بوده که این ثواب بوده است. در چه شرایطی بوده است؟ کیلویی نمیشود حساب کرد. دست ما باید در دست ولی فقیه باشد. اسلام شناس باشد. اگر در دست اسلام شناس نباشد، با یک شبهه همه عقاید شما را میگیرند. تکیه بر اخبار موثق، هر خبری را نقل نکنید. در سایت آمده است! آقا سایت یعنی چه؟ سایت یعنی دیوار کوچه، دیوار کوچه را هم هر کس و ناکسی میتواند بنویسد. هم بنویسد زنده باد، هم بنویسد مرده باد! در سایتها پر است، باسمه تعالی غلط کردند. مگر هرچیزی در سایت آمد، درست است؟ سایت یعنی دیوار کوچه. هر کسی یک سایتی درست میکند و هرچه میخواهد بنویسد. حالا ممکن است حق بگوید، دستش درد نکند. ممکن است باطل بگوید، بیخود نوشته است. صرف اینکه در سایتها آمده که نمیشود آبروی مردم را ریخت. یک کسی پشت دیوار کوچه داشت مینوشت مرگ بر شاه! صاحبخانه آمد گفت: آقا دیوار به این تمیزی را میخواهی بنویسی با خط خوب بنویس. با زغال و آدم بد خط برمیداری دیوار را خراب میکنی و مینویسی مرگ بر شاه! با خط بد. چرا مینویسی؟ من راضی نیستم. گفت: باقیها هم نوشتند. گفت: باقیها گور پدرشان خندیدند که نوشتند. گفت: من هم گور پدرم میخندم و بگذار بنویسم! در سایتها آمده، هرچیزی در سایت بیاید غلط است…
7- تحقیق و بررسی اخبار و دوری از زودباوری
تکیه بر اخبار، قرآن میگوید: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» (حجرات/6) قرآن میگوید: از فاسق خبر شنیدی تحقیق کنید. رادیو آمریکا، رادیو اسرائیل، رادیو منافق، رادیو چه… کلشان فاسق هستند. منتهی من نمیگویم هرچه در رادیو خودمان هست درست است. ممکن است رادیو ما هم حرف غلط بزند. اما بالاخره چه ایران و چه خارج، اگر ایمان به اخبارش ندارید، اخبارش برای شما حجت نیست. خدا رحمت کند آقای پرورش را، در یکی از این روزنامهها بود. میگفت: روزنامهچیها باید این شانزده صفحه را پر کنند. میآید میگوید: آقای پرورش صفحه اول خالی است. چه کنیم؟ چیزی نداریم بگوییم. الآن باید روزنامه را تحویل بدهیم. ساعت دو شد و روزنامه باید بیرون برود. گفت: بنویسید پرورش مرد! گفت: دروغ است، گفت: پُرش کن! گفت: آخر صفحه آخر هم خالی است. گفت: صفحه آخر بنویس خبر صفحه اول تکذیب میشود. پرش کن! سایت که دلیل نمیشود. یکی هم باید یک عوامل نفوذی باشند که ما خبر از دیگران داشته باشیم. حضرت موسی یک عامل نفوذی در دربار فرعون داشت. یک مرتبه با دو آمد گفت: « إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ» (قصص/20) تصمیم گرفتند تو را بکشند، زود فرار کن. عامل نفوذی بود. یک عامل نفوذی که باید بدانیم دشمن کیست… ابن عباس در مکه عامل نفوذی پیغمبر بود. خبرهای مکه را گزارش میداد. حضرت علی در مدینه عامل نفوذی پیغمبر بود. پیغمبر جنگ تبوک رفت به حضرت علی گفت: تو بمان اخبار مرا خبر بده. اسلام سه رقم عامل نفوذی دارد. یکی اینکه همه مردم هر خبری دیدند اطلاع بدهند. حالا چه کار داریم؟ به ما ابلاغ نشده است. وظیفه شرعی ما نیست. وظیفه قانونی ما نیست. بابا فهمیدی تریاک جا به جا شد، خبر بده! نه وظیفه من نیست. نان مردم را آجر نمیکنم. این خیانت است! همه مردم در مقابل خطرات جامعه مسئول هستند. چه به آنها ابلاغ بشود، چه ابلاغ نشود. در نهجالبلاغه داریم «بَلَغنی انک» مردم به من گزارش دادند، یعنی گزارش مردمی. این یک مورد. یکی هم «وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ» (نهج البلاغه، نامه 53) حضرت امیر به استاندار میگوید: به افرادی پول بده عامل نفوذی باشند و خبرها را برای تو نقل کنند. یک بازرس ویژه هم داشته باش. «عَيْنِي بِالْمَغْرِب» (نهجالبلاغه/نامه 33) عیون یعنی بازرس، عینی یعنی بازرس ویژه، «بَلَغَنی اَنَک» یعنی گزارش مردمی. ما یکی از راهها این است که نباید خوابمان برود. الآن داعش کجاست؟ از کجا وارد شد؟ چه آورد و چه برد؟ با چه کسی تماس گرفت؟ چه شد؟ همه ما باید در مقابل این همه دشمن بازوی نظام باشیم. خبر داشته باشیم، چه خبر را بدانیم و چه خبر را ندانیم. خدایا در مقابل انواع حملهها، توطئهها و خطرها، دین ما، دنیای ما، رهبر ما، دولت ما، مرز ما، انقلاب ما، جوانهای ما، نسل ما، ناموس ما، عقاید و افکار ما، اخلاق و آداب حق ما حفظ بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1180