responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1219

موضوع: حساب در قيامت

تاريخ پخش: 76/11/04

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

توفيقي بود كه ماه رمضان امسال را در اصفهان باشيم. در محضر مبارک اصفهاني‌ها هستيم. استاني که در ايران بيشترين شهيد را داده و بيشترين نيروي انساني را به استان‌هاي ديگر تزريق مي‌کند، اصفهان است. سابقه هنري، علمي و مذهبي‌اش بالا است. بحث ما راجع به حساب است. حساب در قيامت را مي‌گوييم. حسابگر کيست؟ از چه مي‌پرسند؟

1- قيامت و بازخواست از همه‌كس و از همه‌چيز

از همه سؤال مي‌شود. (فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ) (اعراف /6) اين آيه چه مي‌گويد؟ مي‌گويد: «فَلَنَسْئَلَنَّ» وقتي«ل» مي‌آيد يعني قسم و قطعيت دارد. والله قسم سؤال مي‌کنند. «فَلَنَسْئَلَنَّ» حتما سؤال مي‌کنيم. از چه کسي سؤال مي‌كنيم؟ از کساني که «أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ» برايشان رسول فرستاديم. از همه مرداني که برايشان پيغمبر فرستاديم سؤال مي‌کنيم. بعد مي‌گويد: «وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ» از خود انبيا هم سؤال مي‌کنيم. از مردم هم سؤال مي‌کنيم كه چه کرديد؟ از انبيا سؤال مي‌کنيم كه چه گفتيد؟ پس روزقيامت از همه سؤال مي‌شود.
دومين مسئله اين است که سؤال از همه‌ي اعمال است. (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (نحل /93) اين آيه مي‌فرمايد: «لتسئلن» يعني سؤال مي‌کنيم. «عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» از هر کاري که کردي، مي‌پرسيم.
از همه چيز و از همه کس مي‌پرسيم. از همه حال هم مي‌پرسند. پنهاني، آرام و علني سؤال مي‌شود. (لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما في‌ أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَديرٌ) (بقره /284) اين آيه چه مي‌گويد: «إِنْ تُبْدُوا» يعني اگر ظاهر کنيد. اگر علني كنيد. «أَوْ تُخْفُوهُ» يا مخفي کنيد. چه علني باشد، چه مخفي باشد، «يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ»، «يُحاسِبْ» يعني محاسبه مي‌کند. از همه کس، از همه چيز و از همه حال سؤال مي‌شود.
عمل هرکجا واقع شود سؤال مي‌شود. لقمان به پسرش مي‌گويد: (يَابُنىَ‌ إِنهََّا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فىِ صَخْرَةٍ أَوْ فىِ السَّمَاوَاتِ أَوْ فىِ الْأَرْضِ يَأْتِ بهَِا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِير) (لقمان /16) خيلي آيه‌ي عجيبي است. لقمان به پسرش مي‌گويد: فرزندم اگر به اندازه وزن دانه‌اي از خردل گناه انجام بدهي، اگر اين دانه خردل «في‌ صَخْرَةٍ» در صخره باشد. لابه لاي سنگ‌هاي کوه باشد. «أَوْ فِي السَّماواتِ» در آسمان‌ها باشد. «أَوْ فِي الْأَرْضِ» در زمين باشد. «يَأْتِ بِهَا اللَّهُ» خدا آن را احضار مي‌کند. اين خيلي مهم است.
حساب شوخي نيست. نگو: در گوشش زدم و کيف کردم. حالا بايد حساب پس بدهي. مالش را تصرف کردم. بايد حساب پس بدهي. حساب، حساب است. به اندازه خردل هم باشد، حساب مي‌شود. خردل که چيزي نيست. شما اگر در خانه وضو مي‌گيريد و مي‌خواهيد با حوله صورت خود را خشك كنيد. اگر حوله براي كس ديگري باشد، بايد اجازه بگيريد. وقتي وارد مسجد مي‌شويم، پاي خود را روي كفش‌ها نگذاريم. يک روز امام بنيانگذار جمهوري اسلامي آمد تا در سالني نماز جماعت بخواند. مردم در سالن منتظر آقا نشسته بودند. امام پشت در بود. ديد کفش‌ها زياد است. برگشت. گفتند: چرا برگشتي؟ گفت: اگر من بخواهم به مسجد بروم بايد از روي كفش‌ها بگذرم. من در مال مردم تصرف نمي‌کنم. گفتند: آقا کفش‌ها را کنار مي‌گذاريم. شما بفرماييد. گفت: کفشها با هم اشتباه مي‌شوند و مردم بايد دنبال كفش‌هاي خود بروند. امام از نماز جماعت مي‌گذرد که پايش را روي کفش مردم نگذارد. اما ما گاهي وقت‌ها كه مي‌خواهيم جايي نماز بخوانيم. اگر كفشي جلوي پايمان باشد، آن را با لگد كنار مي‌اندازيم. مي‌خواهيم در خانه افطاري بدهيم، سر خانواده داد مي‌زنيم و مي‌گوييم: بلند شو! مهمان‌ها آمدند. شما مي‌خواهي افطاري بدهي. به خانمت چه ارتباطي دارد؟ شما كه مي‌خواهي افطاري بدهي غذا را از بيرون تهيه کن. خودت هم ظرف‌ها را بشوي. در دين ما از همه چيز گفته شده است. حتي انسان به دخترش اگر يک کار گناهي نکرده باشد، نمي‌تواند تشر بزند. نمي‌شود جسارت کرد. بعضي از پدر و مادرها راحت هرچه بخواهند به بچه هايشان مي‌گويند. پدر و مادر بچه‌اش را دوست دارد. حق ادب هم دارد. در مواردي هم حق گوشمالي و کتک زدن خفيف را هم دارد. اما توقع بيجا داشتن و انجام کارهاي فوق طاقت، کارهايي که وظيفه‌اش نيست، درست نيست.

2- حسابرس كيست؟

حسابرس کيست؟ حسابگر چه كسي است؟ در سوره انبيا آيه 47 يک آيه داريم كه مي‌گويد: اولين حسابگر خداست. (وَ كَفى‌ بِنا حاسِبينَ) (انبياء /47) مي‌گويد: خودمان حسابگر هستيم و ما را هم بس است. سريع هم حساب مي‌کند. (وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبينَ) (انعام /62) يك نفر پرسيد: خدا در روز قيامت چه طور مي‌تواند به حساب اين مردم رسيدگي كند؟ حضرت فرمود: همين طور که به همه رزق مي‌دهد. مي‌تواند به حساب تمام مردم هم برسد. اول حسابگر خدا است. دوم حسابگر امام است. (ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ) (غاشيه /26) در سوره غاشيه آمده است «عَلَيْنا» يعني امامان ما حسابگر هستند. حديث داريم كه حساب پيغمبرها با خداست. حساب اوصياي خدا و امامان با پيغمبر است و حساب مردم با امامان است. وجدان آدم مي‌فهمد كه چه کرده است. (اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‌ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً) (اسراء /14) روز قيامت لوحي جلوي انسان باز مي‌شود. به انسان مي‌گويند: «اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‌ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً» نامه‌ات را بخوان. پس حسابگر خدا است. «وَ كَفى‌ بِنا حاسِبينَ» پيغمبر و امام هم «إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ» حسابگر هستند. با توجه به روايتي که در اين آيه هست، وجدان آدم مي‌داند كه چه كرده است. «كَفى‌ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً»

3- از چه مي‌پرسند؟

از چه چيزي مي‌پرسند؟ اول از عمر مي‌پرسند. عمرت را چه کردي؟ از جواني سؤال مي‌کنند. امام باقر(ع) مي‌فرمايند: «وَ اعْلَمْ أَنَّكَ سَتُسْأَلُ غَداً إِذَا وَقَفْتَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ أَرْبَعٍ شَبَابِكَ فِيمَا أَبْلَيْتَهُ» (كافي/ج‌2/ص‌134) عمرت را چه کردي؟ جوان‌هاي عزيز هم خوب درس بخوانيد و هم به اين درس خواندن اکتفا نکنيد. کنار درس يک هنري هم ياد بگيريد. منتظر نباشيد كه دولت شما را استخدام کند. يکي از مشکلات آموزش و پرورش و دانشگاه ما اين است که همين که مدرک گرفتند، مي‌گويند: دولت ما را استخدام کند. استخدام بسته شده است. انسان بايد هم با سواد باشد و هم هنر داشته باشد. گذشت زماني كه بگوييم: هرکس علم دارد، به سركار برود. هرکس علم ندارد بايد سر كار ديگري برود. الان همه ما بايد باسواد باشيم. کارگر ما، نانواي ما، نجار ما، همه بايد تحصيل کرده باشند. به علم قانع نشويد. يک هنري هم ياد بگيريد.
از ما سؤال مي‌کنند: جوانيت را چه کردي؟ از رهبري سؤال مي‌کنند. با پرچم چه کسي سينه زدي؟ ولي تو چه کسي بود؟ از ولايت سؤال مي‌کنند. بالاخره بعد از پيغمبر دستت را در دست علي بن ابي طالب گذاشتي يا نه؟ در زمان ما دستت را در دست چه کسي گذاشتي؟ با بودن امام چرا دنبال رهبر منافق رفتي؟ رهبر منافقين چه داشت که امام نداشت؟ امام چه کمبودي داشت که او نداشت؟ عيب امام چه بود؟ چه نقطه ضعفي داشت؟ علي بن ابي طالب چه عيبي داشت که سراغ معاويه رفتي؟ از ولايت سؤال مي‌کنند.
از خون‌هاي ريخته شده‌ي مظلوم سؤال مي‌کنند. (إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ) (تكوير /4-1) روز قيامت انسان هرچه سرمايه‌ي قيمتي داشته باشد، رها مي‌کند و فرار مي‌کند. (وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ) (تكوير /9-8) «الْمَوْؤُدَةُ» يعني دختران مظلوم زنده به گور ‌شده. حالا اين دخترها مسلمان هم نبودند. دختر کافر بودند. ولي در عين حال دختر کافر هم حق حيات دارد. آنهايي که دخترانشان را زنده به گور مي‌کردند، مسلمان نبودند. کافر بودند. درعين حال خدا از دختر مظلوم کافر مي‌پرسد و مي‌گويد: دختر بود و کافر بود. تو چه حقي داشتي كه او را بکشي؟ «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ» يعني دختر زنده به گور مورد سؤال است. «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» به چه گناهي دخترت را کشتي؟

4- سؤال از اعضاي بدن

از اعضاي بدن سؤال مي‌کنند. قرآن مي‌فرمايد: (وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً) (اسراء /36) گوش، بصر، دل، از اينها سؤال مي‌شود. نگفته «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» اين «كُلُّ أُولئِكَ» چيست؟ مي‌توانست بگويد: از چشم و گوش ودل مي‌پرسم. اما مي‌گويد: چشم و گوش و دل! بعد مي‌گويد: مي‌داني قضيه چيست؟ مي خواهد بگويد: از زبان هم مي‌پرسم. از پا هم مي‌پرسم. از دست هم مي‌پرسم. وگرنه اگر فقط اين سه كلمه بود. اين کلمه «كُلُّ أُولئِكَ» حذف مي‌شد. گوش و چشم و دل مورد سؤال هستند. نمي‌گويد: گوش و چشم و دل! مي‌گويد: گوش و چشم و دل «كُلُّ أُولئِكَ» همه اينها مورد سؤال هستند. مرحوم آيت الله طيب، صاحب تفسير اطيب البيان است. اين تفسير بسيار خوب است. من 50 دوره‌اش را تهيه کردم با اينکه ناياب است در اختيار افرادي که تفسير مي‌گويند، گذاشتم. اين عالم مفسر مجهول است. كسي ايشان را نمي‌شناسد. ما بعد از اينکه تفسير نمونه را نوشتيم با اين كتاب آشنا شديم. بعد ديديم نه چيزهايي دارد که چيزهاي خوبي است. ايشان حرف تازه زده است.
«إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» چشم و گوش و دل «كُلُّ أُولئِكَ» از زبان سؤال مي‌کنند. اينها همه مورد سؤال است. اين طور نيست که شما هرچه دلت بخواهد گوش بدهي. گوش امانت است. اگر من يک نوار به شما بدهم و بگويم روي آن نوحه ضبط كن. اگر شما بگويي: آقاي قرائتي من روي اين نوارها صداي گربه ضبط کردم. من مي‌گويم: چرا اين كار را كردي؟ روي نوار مغز هر صدايي نمي‌شود ضبط کرد. نوار مغز گرانتر از نوار کاست است. چشم من امانت است. خدا به من داده است. حق ندارم به هر چيزي نگاه کنم.

5- پرسش از نماز

ديگر از چه سؤال مي‌کنند؟ از نماز سؤال مي‌کنند. اولين سؤال از نماز است. «فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا» (كافي/ج‌3/ص‌268) مي‌پرسند رابطه‌ات با نماز چه طور بود؟ اصلاً چه قدر نسبت به نماز حساس هستي؟ مي‌خواهند بدانند كه راجع به نماز چه قدر غصه خوردي؟ يک بار يک کسي نزد من آمد و گفت: آقاي قرآئتي ما داشتم به جايي مي‌رفتم. به راننده گفتم: براي نماز نگه دار. نماز من قضا شد. آيا من گناه کردم؟ گفتم: بله! گفت: من به راننده گفتم كه نگه دارد. گفتم: چه طور گفتي؟ گفت: رفتم گفتم: آقاي راننده ببخشيد. نگه داريد تا نماز بخوانيم. او هم گفت: خيلي خوب! باشد. شايد هم فراموش كرد. گفتم: نه! اگر چمدانت از داخل ماشين مي‌افتاد، چه طوري مي‌گفتي؟ مي‌گفتي: آقاي راننده چمدانم افتاد، نگه داريد؟ نه! اگر چمدانت مي‌افتاد مي‌گفتي: نگهدار! نگهدار! چمدانم افتاد. آن غيرتي که براي چمدانت داري، براي نماز نداري. ما نسبت به نماز دردمان نمي‌آيد.
اگر مدير دبيرستان ديد كه در دبيرستان يک جوان نماز نمي‌خواند، بايد بنشيند و اشک بريزد. بايد به خانه‌ي همه علما تلفن کند و بگويد: آقا در دبيرستان من 600 جوان هستند كه هيچ كدام نماز نمي‌خوانند. مدير بايد غصه بخورد. ما هنوز آدم‌هايي را داريم که مثلاً نماز برايشان جدي نيست. البته نماز مي‌خواند اما جدي نيست.
نماز مسئله جدي است. زمان شاه علامه طباطبايي مريض مي‌شود. استاد مطهري ايشان را براي عمل به خارج مي‌برند. در هواپيما نمازش قضا مي‌شود. نمي‌تواند نماز بخواند. روي صندلي نماز مي‌خواند. در خارج يک پرفسوري كه مريد ايشان بود، براي عيادت آمد. مي‌گويد: عملم خوب بود اما دارم از غصه دق مي‌کنم. گفت: چرا؟ آقا شما در عملتان موفق بوديد. گفت: وقتي داشتم مي‌آمدم نمازم را روي صندلي خواندم. حالا دارم غصه مي‌خورم که چه طور برگردم؟ يکي ديگر از نمازهاي ديگرم قرباني مي‌شود. جسم دارد سالم مي‌شود. اما به نماز من ضربه خورد. شما اين جا اهل اين کشور هستيد. مي‌تونيد کاري کنيد که من نمازم را درست بخوانم؟ ايشان به شرکت هواپيمايي مي‌روند. مي‌گويد: آقا مي‌دانيد ايشان چه كسي است؟ ايشان علامه طباطبايي است. علامه طباطبايي کسي است که از غرب دعوتش کردند. واسطه هم آيت الله العظمي بروجردي بود که ايشان برود و استاد فلسفه بشود. شخصي است که روي کره زمين مشابه ندارد. در اين قرن، روي کره زمين نفر دوم ندارد. گفتند: نه! ما پروازمان را به خاطر يک نفر تغيير نمي‌دهيم. ايشان زمان شاه با يک شرکت هواپيمايي خارجي بحث كرد. گفت: آقا شما يک مهمان داريد كه در دنيا مشابه ندارد. ايشان مي‌خواهد با پرواز شما مسافرت کند. افتخار كنيد که مسافر شما ايشان است. اصلاً افتخار کنيد که يک چنين مسافري با پرواز شما حرکت کرده است. اما ايشان يک ساعتي بايد نماز بخواند. با برنامه‌ي نماز ايشان هماهنگ کنيد. وقتي آن شرکت ديد كه اين پرفسور اين قدر تعريف مي‌كند، گفت: قبول مي‌کنم. برنامه ريزي كردند كه علامه طباطبايي به نمازش برسد. گفتند: در هواپيما مترجم ايشان به خلبان بگويد که الآن وقت نماز آقا است. ايشان هم بعد از چند دقيقه بايستد. خلاصه برنامه ريزي كردند. هواپيما در يکي از شهرهاي مسير راه پايين آمد و در فرودگاه نشست. پله گذاشتند. گفتند: هواپيما نقص فني دارد؟ گفتند: نه! نقص فني ندارد. ايشان پايين مي‌آيد و نماز مي‌خواند. بي خود نيست که خداوند کاري مي‌کند که شاگرد آيت الله جوادي آملي، آيت الله مطهري مي‌شود. يك چيزي بايد داد تا يک چيزي گرفت.

6- اهتمام به نماز

ما که نسبت به نمازمان کاهل هستيم. خانم به خاطر لاک رابطه‌اش را با خدا قطع مي‌كند. او خداست. اين لاك را پاک کن. مي‌گويد: بايد کفش هايم را در بياورم. کفش هايم پوتين است. تا بندش را باز کنم، نماز قضا مي‌شود. يعني نماز برايش به اندازه‌ي بند کفش هم ارزش ندارد.
(فَاذْكُرُوني‌ أَذْكُرْكُمْ) (بقره /152) مي‌گويد: ياد من باشيد تا من ياد شما باشم. مي‌گويد: اگر تو من را فراموش کردي، من هم تو را فراموش مي‌کنم. (وَ قيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرينَ) (جاثيه /34) «الْيَوْمَ نَنْساكُمْ» ما امروز شما را فراموش مي‌کنيم. «كَما نَسيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا» چون شما معاد را فراموش کرديد. ما هم شما را فراموش مي‌کنيم. «فَاذْكُرُوني‌ أَذْكُرْكُمْ» ياد من باشيد تا من هم يادتان باشم. اگر من را فراموش کرديد. من هم شما را به حال خودتان رها مي‌كنم. هرچه مي‌دويد به جايي نمي‌رسيد.
به نماز اهميت بدهيم. اصلا نماز بايد محور باشد. حديث داريم كه كسي مي‌خواست با پيغمبر ملاقات کند. پيامبر فرمود: کجا هم ديگر را ببينيم؟ گفت: آقا من غروب‌ها به فلان مسجد مي‌آيم. شما يک ربع به غروب بيا تا همديگر را مي‌بينيم. قرار ملاقات مي‌گذاريم. چرا مي‌گويي: هفت شب بيا! بگو: يک ساعت بعد از نماز مغرب بيا. مي‌خواهيم مسابقه دو بگذاريم. چرا مي‌گوييم: از اين چراغ تا آن چراغ بدويم؟ بگوييم: از اين مسجد تا آن مسجد مي‌دويم. اگر مي‌خواهيم براي دخترمان لباس بخريم، بگوييم: به نماز جمعه برويم. وقتي برگرديم برايت مي‌خرم. يعني يک طوري نماز براي ما مطرح باشد. بعضي از اصحاب پيغمبر وقتي خانه مي‌ساختند، به پيامبر مي‌گفتند: يا رسول الله مي‌شود كه شما به خانه‌ي ما بيايي و نماز بخواني؟ براي اينکه مي‌خواهم آن جايي که شما نماز خواندي، سجاده بياندازم وآن جا مصلاي دائمي من باشد. پيغمبر را مي‌بردند که يک جاي خانه نماز بخواند تا خودشان هم هميشه آنجا نماز بخوانند. يک مقدار به نماز اهميت بدهيم.
روز قيامت از چه سؤال مي‌کنند؟ از نماز سؤال مي‌شود. اگر نماز نباشد، بدانيد كه هيچ چيزي قبول نيست. «فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا» من يک موقع مثال زدم كه اگر پليس راه از شما گواهي نامه بخواهد. شما نمي‌تواني گواهي نامه‌ي تحصيلي و پزشكي خود را بدهي. حتماً بايد گواهي نامه‌ي رانندگي خود را بدهي. اگر گواهينامه رانندگي شما نباشد، شما را جريمه مي‌کند.

7- انواع حساب و حسابرسي در قيامت

چند نوع حساب داريم. 1- حساب آسان 2- حساب سخت 3- بي حساب که به جهنم مي‌روند. 4- بي حساب به بهشت مي‌روند.
حساب آسان؛ در قرآن داريم (فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً) (انشقاق /8) يک عده حسابشان آسان است. «فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً» يعني حساب آسان دارند.
يک عده حسابشان سخت است. (وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ) (رعد /21) از بد حسابي مي‌ترسند. روايت داريم خدا بد حساب نيست. اما سخت مي‌گيرد. مو را از ماست مي‌کشد. يک عده هم بي حساب به جهنم مي‌روند. (فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً) (كهف /105) اصلاً روز قيامت را برايشان ميزان قرار نداديم. پس معلوم است كه اينها جهنمي هستند.
يک عده هم بي حساب به بهشت مي‌روند. مثل شهيدها و کساني که در مقابل گناه خودشان را نگه مي‌دارند. شخصي از يک کسي طلب داشت. خيلي فشار مي‌آورد که طلب خود را بگيرد. هرچه مي‌گفت: آقا ندارم. صبر کن. يك مهلتي بده. قبول نمي‌كرد. قرآن مي‌گويد: اگر طرف ندارد (وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى‌ مَيْسَرَةٍ) (بقره /280) «فَنَظِرَةٌ» يعني منتظر باش و صبرکن. «إِلى‌ مَيْسَرَةٍ» تا اينکه پولدار شود. «فَنَظِرَةٌ إِلى‌ مَيْسَرَةٍ» يعني اگر چک دستت است و چک برگشت. طرف را در زندان نيانداز. صبر کن تا پولدار شود. يک کسي از کسي طلب داشت. صبر نمي‌کرد و خيلي مته به خشخاش مي‌گذاشت و سخت گيري مي‌کرد. بدهکار ناراحت شد و نزد امام آمد و شکايت كرد. گفت: آقا فلان يار شما، شيعه شما كه علاقه مند به شماست. خيلي به من سخت مي‌گيرد. پدر من را درمي‌آورد. همين طور که گله مي‌کرد آن شخص طرف وارد اتاق شد. فرمود: آقا شما با ايشان چه کردي كه دارد از شما شکايت مي‌كند؟ گفت: آقا طلب دارم. من هم مي‌خواهم حقم را بگيرم. حق گرفتني است. تا يک قران آخرش را مي‌گيرم. امام گفت: قرآن خواندي؟ گفت: بله! قرآن خواندم. گفت: اين آيه را خواندي؟ «وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» مومن بايد از بدحسابي خدا بترسد؟ گفت: بله! گفت: مگر خدا بد حساب است؟ گفت: نمي‌دانم. گفت: خدا بد حساب نيست. کساني که مثل تو سخت مي‌گيرند، خدا هم روز قيامت حساب اينها را سخت مي‌گيرد. اما با کساني که با ديگران به مدارا رفتار مي‌کنند، خدا هم با اينها با مدارا رفتار مي‌کند. اموال شخصيتان را سخت نگيريد.
خدايا تو را به مقام محمد و آل محمد به ما توفيق بده اگر حق مردم را از بين برديم، دين مردم را بدهيم. در دعاي ابوحمزه امام زين العابدين گريه مي‌کند و مي‌گويد: «وَ مِنْ أَيْدِي الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِي» (مصباح‌المتهجد/ص‌590) يعني روز قيامت که بدهکارها دور مرا را بگيرند و بگويند: آنجا به ما فحش دادي. آنجا به ما لطمه زدي. آنجا حق ما را گرفتي. «غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِي» چه کسي خالصم خواهد کرد؟ خديا روز قيامت را روز حساب آسان ما، روز سرفرازي ما قراربده. آنچه از حق مردم در مال ما هست توفيق جبران و پرداخت آن را بده. بزرگترين ديني که به گردن ما هست دين شهداست. شهدا تکه تکه شدند و انقلاب به ما دادند. اگر ما کاري بکنيم كه به انقلاب ضربه بزنيم، خون آنها را پامال کرديم. خدايا ما را نسبت به انقلاب، شهدا، امام، جانبازان مديون و خائن قرار نده.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1219
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست