نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1224
موضوع: حسن و سوء عاقبت در قرآن
تاريخ پخش: 74/11/30
بسم الله الرحمن الرحيم
1- حسن عاقبت چيست؟
بعد از شانزده هفده سال كه خداوند بر ما منت گذاشت و توانستيم از طريق تلويزيون با مردم صحبت كنيم، ماه رمضان هر روز بحثي در مورد خوش عاقبتي و بدعاقبتي داشتيم. در فارسي میگويند: شاهنامه آخرش خوش است و ميگويند جوجهها را بايد آخر پائيز شمرد. اين اصطلاحات فارسي است. مشابه اينها هم در روايات هست خوشبختانه آن روزي كه مردان و زنان ما حكيم بودند. ضرب المثلها و تمثيل هائي كه داشتند، بخشي از آنها بر خواسته از آيات وروايات است در دعاها داريم كه به «اللَّهُمَّ اسْلُكْ بِيَ الطَّرِيقَةَ الْمُثْلَى، وَ اجْعَلْنِي عَلَى مِلَّتِكَ أَمُوتُ وَ أَحْيَا»(صحيفه سجاديه/ دعاى 20)، خدايا! ميخواهيم در راه مستقيم باشيم. ما افرادي ميبينيم در زمان خودمان از دكتر و مهندس و آيت الله، از تاجر و كارگر تا دانشجوو… كه يك مرتبه رنگ عوض ميكنند، يعني يا تغيير موضع ميدهند يا تغيير ايدئولوژي ميدهند و بد عاقبت ميشوند و بر عكس افرادي ميبينيم كه ما فكر ميكرديم كه اينها آدمهاي پرت و پلائي هستند. ميبيني چنان درخشيدند، البته كل نظام ما دارد به سوي عزت ميرود. ولي خب افراد همه اينطور نيستند، مثلاً ما خودمان باور نميكرديم كه بتوانيم هشت سال بمباران را تحمل كنيم و بتوانيم در مقابل همه بمبهاي شرق و غرب دوام بياوريم. خودمان هم نميدانستيم دنيا هم نميدانست. تحليلهاي ديگري درباره ما بود. يك وقت ميگفتند: علت اينكه مردم امام را دوست دارند به خاطر اين است كه چند سالي امام را نديدهاند بگذاريد امام بيايد مردم عطششان خاموش ميشود اما نميدانستند امام سالها در ايران ميماند و مردم عشقشان بيشتر ميشود. به هر حال گاهي پيش بينيها كج از آب در ميآيد. من امروز بحث عاقبت را ميگويم چون بحثي مفيدي هم است. من رفتم منزل آيت الله العظمي گلپايگاني سال آخر عمرشان بود، ميگفتم كه شما هشتاد، نود سال مجتهد و مرجع تقليد بوديد اگر يك دعاي مستجاب داشته باشيد چه دعائي ميكنيد. يعني خداوند بگويد مزد هشتاد نود سال علم و فقه و اجتهاد و تحصيل و تدريس يك دعاي مستجاب است اگر خداوند بگويد يكي از دعاهاي شما مستجاب است آن يك دعا را چه دعائي انتخاب ميكنيد؟ ايشان فرمودند: دعا ميكنم خدا عاقبت همه را ختم به خير كند, نظير اين را به آيت الله معصومي آخوند ملا علي همداني كه از مراجع تقليد و هم دوره امام بود و مرحوم شد. من منزل ايشان رفتم و گفتم: كه اگر خداوند به شما بگويد: من يك دعاي شما را مستجاب ميكنم در اين سن نود سالگي، چه دعائي ميكنيد؟ او هم شبيه چنين جملهاي فرمود. پدران عليم و فهميده ما در شهر كاشان و در همه شهرها اينطوري هستند. كه بهترين دعايشان اين است كه خدايا! عاقبت همه ما را ختم به خير كن يا پير زنهاي ما به نوههايشان ميگويند ان شاء الله خير ببيني، بهرحال، اين عاقبت چيست؟ مردم چهار دسته هستند: 1) بعضي هايشان هم خوب زندگي ميكنند و هم خوب ميميرند. 2) بعضيها يشان نه خوب زندگي ميكنند و نه خوب ميميرند. 3) بعضي هايشان خوب زندگي ميكنند بد ميميرند. 4) بعضي هايشان بر عكس است بد زندگي ميكنند ولي رو سفيد ميميرند. و براي همه اينها نمونههايي را داريم. مثل زن و شوهرها، ما زن و شوهرهايي داريم كه هر دو دوش به دوش هم در كار خير ميكنند مثل خديجه و پيامبر اكرم(ص) و مثل فاطمه و علي (عليهما السلام)، بعضي زن و شوهرها هم دوش به دوش هم در بدجنسي شراكت دارند. شوهر قاچاقچي و زن او هم كمك قاچاقچي است. شوهر ترياكي است و زن او سيگاري، شوهر يك فحش ميدهد و زن او دو تا فحش ميدهند اصلاً فتوكپي هم هستند مثل ابو الهب و خانمش، قرآن ميگويد (تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ) (مسد /1) و بعد ميگويد (وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ) (مسد /4) هم ابولهب شيطنت ميكرد و هم زن ابولهب، اصلاً توي تاريكي جلوي پاي پيغمبر(ص) خار انداخت كه توي پاي پيغمبر(ص) تيغ برود و او كيف كند. گاهي زن و شوهر دوش به دوش در خير و گاهي دوش به دوش هم در شر، گاهي مرد خوب است زن بد است، مثل زن حضرت لوط(ع) مرد خوب بود و زنش بد جنس بود و گاهي مرد طاغوت است و خيانتكار ولي زنش خوب است، مثل فرعون. يعني همه رقم وجود دارد مثل اينكه ما همه رقم نمايشگاهي داريم مثل چرم و كلاه و كيف و ماشين آلات. فقط نمايشگاه آدمها نداشتيم، آنقدر آدمها رنگارنگ هستند، يك وقت يك بخشنامه شده بود كه هر كس خودش يا خانمش زمين دارد به او زمين نميدهيم. يك نفر خانمش را طلاق داد كه از سازمان زمين شهري زمين بگيرد يعني مرد آنقدر بدجنس و خبيث! ما اين رقمياش را هم داريم مرد اينقدر خبيث! ما يك نمايشگاه داشته باشيم. نمايشگاه آدمها، جانورند، ولي در قيافههاي آدم ظاهر ميشوند. آدم زنش را طلاق بدهد به خاطر اينكه يك تكه زمين بگيرد و آدمهائي داريم به خاطر اينكه يك دروغ نگويد حاضر است از همه چيزي بگذرد ميگويد من اينجا دروغ است نميگويم و لو هر چه كه ميخواهد بشود، بشود. مثل علي ابن ابيطالب(ع) به اوگفتند: اگر دروغي بگوئي دوازده سال حكومت جلو ميافتد. گفت: دروغ نميگويم در شوراي شش نفري گفتند حكومت دست شما نميافتد گفت: «نيفتد. دروغ نميگويم.» سراغ دزدي و مكر نميروم، دروغ نميگويم.
2- چگونه بد عاقبت ميشويم؟
به هر حال آدمهاي مختلفي داريم: بحث حسن عاقبت را ميگويم. ببينيم قرآن در اين زمينه چه ميفرمايد؟ سوره مريم ميفرمايد (وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا) (مريم /33)، «وَ السَّلامُ عَلَيَّ»، درود بر من «يَوْمَ وُلِدْتُ» روي كه متولد شدم، «وَ يَوْمَ أَمُوتُ»، و روزي هم كه ميميرم خوب ميميرم سالم ميميرم، «وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا»، و روزي هم كه مبعوث ميشوم باز هم رو سفيد هستم. در قرآن داريم (وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصيراً) (اسراء /80)، افرادي هستند كه خوش برخورد هستند و بدبدرقه. نمونهاش را باز در سوره روم آيه ده داريم كه چطور آدم بدعاقبت ميشود. گناه پي در پي كه آدم ميكند بد عاقبت ميشود چطور آدم خونش كثيف ميشود، چطور آدم تنگي سينه ميگيرد، يك سيگار، دو سيگار، ده سيگار همينطور سيگارهاي پي درپي تنگي سينه ميآورد؟ گاهي گناهان پي در پي، مو به مو، به هم تابيده ميشود طناب ميشود يك موقع اينكه افراد يك مرتبه بد عاقبت ميشوند. (ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ) (روم /10)، قرآن ميگويد عاقبت كساني كه «أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا»، علت اينكه تكذيب ميكنند انكار ميكنند. ميگويند: هيچي نيست. گناه انسان را بد عاقبت ميكند در دعاي كميل ميگويد: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ» گناهي كه پرده را پاره ميكند. گناه اول آدم را ناراحت ميكند، بعدش دوم، سوم، چهارم و بعد، از گناه كيف ميكند اگر يك روز گناه نكند ميگويد امروز چيزي گيرمان نمايد. با گناه مأنوس است. دفعه اول كه آدم سيگار ميكشد سرفه ميكند بعد از مدتي از سيگار لذت ميبرد. يكي از منافقين هفده نفر را ترور كرد. قاضي ميگفت: از او پرسيدم: نترسيدي؟ گفت: اولي را كه زدم و افتاد ترسيدم و لرزيدم دومي، سومي راحت بودم يعني گناه اولش مهم است خدا نكند انسان با گناه مانوس بشود. بعضيها از كلاهبرداري كيف ميكنند بعضي وقتها آدم يك كسي را مسخره ميكند بعد ميگويد: چرا من يك مسلمان را مسخره كردم؟ حالا گيرم قدش كوتاه بود، قدش بلند بود، گيرم نمرهاش كم بود، آيا من بايد او را مسخره كنم؟ ناراحت است چرا يك مؤمني را تحقير كرد؟ اما گاهي وقتها بهترين مجلس، مجلسي است كه بتواند يك نفر را مسخره كند و دست بيندازد اين انسان با گناه آشنا ميشود. براي يوسف(ع) سه مرحله پيش آمد، يك توي چاه افتاد. دو، توي زندان افتاد، سه، رئيس حكومت شد، توي چاه يك دعا دارد، توي زندان يك دعا دارد، وقتي به حكومت رسيد هم يك دعائي دارد گفت حالا كه رئيس حكومت شدم خدايا! خوش عاقبتي به من بده و خوش عاقبت بميرم: (رَبِّ قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَني مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ) (يوسف /101)، «تَوفَّني مُسْلِماً» يعني خدايا مسلمان بميرم خوش عاقبت بميرم توي زندان يك دعا ميكند و توي چاه يك دعا ميكند و وقتي حكومت بدستش ميآيد ميگويد ميخواهم سر سالم بميرم، «توفّني مُسلماً»، وفاتم بده در حالي كه مسلمان باشم. آيات زيادي داريم كه با لحن ترتيل خوانده ميشود سوره توبه آيه هفده مثلاً ميگويد افرادي هستند خيلي كار كردند مثل آدمي كه يك عمر مراعات بهداشت را ميكند يك مرتبه يك قاشق سم ميخورد و همه را خراب كرد. شاگرد مغازه خيلي خوب شاگردي ميكند آب و جارو، مشتريها را تحويل ميگيرد، حساب، كتاب. خيلي امين است. بعد، ميآيد خانه سر بچه استادش را ميبُرَد يعني گاهي يك كار يك ربعي، زحمت چهل ساله را حبط ميكند، سوره توبه آيه هفده: (ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ) (توبه /17)، «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» يعني خيلي عمل خوب ولي همه را آتش زد. بد عاقبت شد. عيسي(ع) ميگويد: من خوش عاقبت هستم چون هم روز تولد در خط هستم. هم روز مرگ در خط هستم. كسي اگر مداوم گناه بكند بد عاقبت ميشود. حكومت داري انسان را ميلرزاند، به جوري كه يوسف(ع) هم وقتي به حكومت رسيد، گفت: از خط خارج نشوم. افرادي هستند كه اعمال زيادي دارند، ولي يك مرتبه حبط ميشود يعني پودر ميشود. قرآن در اين زمينه آيات زيادي دارد. ممكن است افرادي بگويند بله ما رفتيم جنگ بي خود رفتيم، فاميلهاي ما كه جبهه نرفتند الان هم مشكل خانهشان حل شده، يخچالشان فريزر شد. جهيزيه دخترشان را جور كردند. ما چند سال جبهه بوديم، حالا آمديم كلاهمان پس معركه شد يعني غصه ميخورد كه چرا جبهه رفته، البته از صد تا يكي اينطور است يا نصفه باشد. چون گاهي وقتها يكي هم زياد است چرا بايد اينطور باشد؟ و بعضيها ديگران تلقينشان ميكنند ببينيد اگر جبهه نميرفتي اينطوري نميشد، ضد انقلابها، بي تفاوتها اگر اين چنين كرده بودي، رفتي مسجد مردود شدي حالا مگر چقدر رفته مسجد؟ ببين روزه ميگيري رنگت زرد شده، حالا مگر ديگران روزه نميگيرند حالا آنهايي كه روزه ميگيرند رنگشان زرد نميشود؟ اصلاً منتظرند كه حق را بكوبند، خداوند ميفرمايد: (إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ) (احقاف /13)، «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»، گفتند خدا پروردگار من است «ثُمَّ اسْتَقامُوا»، استقامت كردند، گفتند خدا و ايستادند. آخر بعضيها ميگويند خدا و در ميروند هستند افرادي كه خيلي سخنرانيهاي خوبي ميكنند ولي دو ماه پيش سخنراني هايشان يك چيز ديگري بود. سال قبل چيز ديگري ميگفتند هر روز يك چيز ميگويند (إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ) (فصلت /30) آنهايي كه گفتند خدا و ايستادند «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ» يعني حسن عاقبت داشتند و همچنين در سوره جن داريم: (وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً) (جن /16) اگر استقامت كنند در راهي كه ميروند ما اينها را مورد لطف قرار ميدهيم، استقامت يعني پايداري، «اسْتَقامُوا»، پايداري، «تَوَفَّني مُسْلِماً»، يعني مسلمان مردن، حبط نشدن، سلام «يَوْمَ وُلِدْتُ» مهم نيست «يَوْمَ أَمُوتُ» هم مهم است. چه افرادي درخشيدند و بعد غروب كردند چند تا خاطره من اينجا خدمتتان بگويم: روايتي داريم َ قَالَ الصَّادِقُ(ع): «خَيْرَ الْأُمُورِ خَيْرُهَا عَاقِبَةً» (منلايحضرهالفقيه/ج4/ ص402)، زود قضاوت نكنيم كه چه كسي خوب است چه كسي بد. شاهنامه آخرش خوش است حديث داريم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «مِلَاكَ الْعَمَلِ خَوَاتِيمُهُ» (تفسيرالقمي/ج1/ص290) زود ميگوئيد چه كاره است، ببينيد پايانش چه ميشود. خلاصه غذا را تا شيرين است نگوئيد غذاي خوبي است بگذاريد ببينيد در دلش تا كجا كشيده ميشود قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): «حَقِيقَةُ السَّعَادَةِ أَنْ يُخْتَمَ الرَّجُلُ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَةِ وَ حَقِيقَةُ الشَّقَاءِ أَنْ يُخْتَمَ الْمَرْءُ عَمَلُهُ بِالشِّقَاءِ» (معانيالأخبار/ص345)، سعادتمند كسي است كه ببينيم عاقبتش چه ميشود اگر ماشين لوكس ديدي نگو: به به! خوشا به حالش! ممكن است دو كيلومتر ديگر در دره بيفتد، زود به به و چه چه نگوئيد، ببينيد پايانش چه ميشود. زود قضاوت نكنيد. در اين زمنيه آيات زياد است. چطور انسان خوش عاقبت ميشود يا بد عاقبت ميشود؟
3- چگونه عاقبت به خير شويم؟
امام صادق(ع) به بعضي از مردم فرمود: اگر ميخواهيد خوش عاقبت بشويد چند تا دستور به شما ميدهم: يك: به حلم خدا مغرور مشو، اگر گناه كردي خدا كارت ندارد، ممكن است گذاشته باشد براي امتحانات ثلث سوم. نگو خدا ما را خدا دوستمان دارد، دليلش هم اين است كه ما در خط هستيم. خدا هم لطفش را كم نكرده است. ممكن است شما توي خط نباشيد من توي خط نباشم خدا هم لطف خود را كم نكرده اما گذاشته باشد براي يك مرحله بعد، مثل پزشكي كه ميگويد بگذاريد هرچه كه ميخواهد بخورد يعني ديگر خوب شدني نيست. وقتي پزشك به بيمار گفت: هر چه ميخواهد بخورد. مريض كه نبايد بگويد: خب الحمدالله من ديگر خوب شدم. دكتر گفت: هر چه ميخواهي بخور، نه آقا! اگر دكتر گفت: هرچه ميخواهي بخور اين دو معنا دارد يعني يا خوب شدني است و يا ديگر خوب شدني نيست، مغرور به حلم خدا نشويد. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «جِدُّوا فِي قَضَاءِ حَوَائِجِ إِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ» (تفسيرالإمامالعسكري/ص441)، اگر كسي يك مشكلي دارد حل كنيد. آنقدر پول در بانك هاست كه اگر بيرون بكشد مشكلات را حل ميكند. ميليونها تومان پول در بانك دارد يك ميليونش را بياور و به پنجاه نفر بده، بيست تا صد تومان مشكل مردم را حل كن، امام كاظم(ع) فرمود هر كه ميخواهد خوش عاقبت بشود گره مسلمانها را باز كند و تا ميتوانيد به مسلمانها خدمت كنيد. باز روايت ديگري داريم: براي خوش عاقبت شدن تاريخ بخوانيد، جهانگردي كنيد، چه كساني آمدند؟ كجا رفتند؟ اينكه ميگويند برويد سراغ قبرستان، براي همين است. آدم ميبيند كه چقدر طلا اينجا خوابيده، چقدر پولدار اينجا خوابيده، چقدر آدمهاي مشهور اينجا خوابيده يعني ازمستي بيائيد بيرون، با خواندن تاريخ با گشتن در جهان، با ملاقات با اين حوادث، اينها انسان را از خواب غفلت بيرون ميآورد، افرادي داريم خوش عاقبت، افرادي داريم بد عاقبت، نمونههايي از خوش عاقبتي را بگويم:
4- نمونههايي از افراد خوش عاقبت
يك آدم خوش عاقبت: روزي كه مسلمانها مكه را فتح كردند. پيغمبر(ص) فرمود همه مشركين را بخشيدم، فقط شخصي بود به نام عكرمه، اين را گفت نميبخشم به خاطر اينكه گفت ايشان خيلي كارشكني كرد كينه توزي كرد پيغمبر (ص) فرود اين را اعدامش كنيد، بقيه را بخشيدم، عكرمه هم تا ديد حكم اعدامش صادر شده مشرك بود از مكه فرار كرد و رفت، بعد هم كنار درياي احمر رسيد و سوار كشتي شد اين جا يك باد تندي آمد و ديد جانش در خطر است گفت: حالا اين بتها كه سنگ و چوب هستند ما متوسل بشويم به خداي پيغمبر(ص)، اگر كشتي نجات پيدا كرد ميرويم خودمان را تسليم ميكنيم و مسلمان ميشويم. كشتي آنها نجات پيدا كرد و عكرمه كه حكم اعدامش صادر شده بود، آمد گفت: يا رسول الله! من بد كردم من را ببخش، بخشيد و مسلمان شد و بعد هم رفت در يكي از جنگها شهيد شد. كسي كه عمري دل پيغمبر(ص) را سوزاند و پيغمبر(ص) شخصاً دستور اعدامش را داد در عين حال خوش عاقبت شد. ما يك كافري داريم كه وارد بهشت شد و نماز هم نخوانده است. كافري وارد مدينه شد مثلاً ساعت هفت صبح گفت مدينه خلوت است گفتند بله. مردم مدينه مسلمان هستند رفتند جنگ احد، گفت ماجرا چيست؟ گفتند كفار مكه هستند و جنگ است. الان هم پيغمبر(ص) و مسلمانها در جنگ هستند. گفت: برويم تحقيق، احد هم پشت مدينه يك فرسخي مدينه است. آقاي كافر خودش را به احد رساند نزد پيغمبر(ص) گفت: آقا حرف حساب شما چيست؟ ما حرفمان اين است و اينها حرفشان اين است. گفت: حق با شما است حالا من چه كنم؟ «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» شهادتين را گفت و ساعت نه مسلمان شد. شمشير به دستش گرفت رفت جبهه و ساعت يازده شهيد شد، بعد در تاريخ داريم، «لَمْ يُصَلِّ لِلَّهِ رَكْعَةً دَخَلَ الْجَنَّةَ غَيْرَه» (بحارالأنوار/ج20/ص55) تنها كسي كه وارد بهشت شد يك ركعت نماز هم در عمرش نخواند به نماز نرسيد، اين وقت كه آفتاب زده بود و آن وقت كه ظهر نشده بود. آن وقت اين را بگذار كنار كسي كه چند ليتر گريه كرده است يا حجت بن الحسن! دعاي ندبه زارزار گريه كردند: اي امام زمان! تو چرا نميآيي؟ بعد نايبش حضرت امام آمد، صدام جنايتكار به مملكت امام زمان حمله كرد مردي كه چند ليتر گريه ميكرد پايش را جبهه نگذاشت. آخر خوش انصاف! اگر امام زمان(ع) تشريف بياورد و صدام در زمان امام زمان(ع) به كشور امام زمان(ع) حمله كند. امام زمان(ع) ميگويد: خيلي خب، بنشينيد دعاي ندبه بخوانيد. جلوي حمله صدام دفاع واجب است. اگر امام زمان(ع) هم بيايد دستور دفاع ميدهد، دفاع يك مساله مرجع تقليدي نيست. نياز به فقه هم ندارد، دفاع نياز به عقل هم ندارد، حيوانها هم كه عقل ندارند براساس غريزه حيواني از خودشان دفاع ميكنند اصلاً دفاع اجتهاد نميخواهد، اگر حيوان سرش را بكند در آخور علف بخورد، يك الاغ ديگر برود، مزاحمش شود. لگدش ميزند ميگويد در آخور من است تو اينجا چكار داري؟ اين يك الاغ هست، آن وقت كسي كه هشت سال راجع به دفاع هيچ كاري نكرد باز دو مرتبه دستمال كاغذي دست ميگيرد و دعاي ندبه ميخواند. آدم خندهاش ميگيرد. مسأله بدعاقبت بودن: خيليها براي امام زمان(ع) زار زدند، روسياه درآمدند و اسمشان را گذاشته بودند ياران امام زمان(ع) دروغ ميگويند. قرآن يك عده را ميگويد راست ميگويند (أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ) (حجرات /15)، اين چند تا راست ميگويند. يعني بقيه دروغ ميگويند. «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» آيه قرآن هست يعني يك عده فقط راست ميگويند. خيلي از دانشجوها سؤال ميكنند آقا هدف تو چيست؟ آقا هدف ما اين است كه تخصص پيدا كنيم و به جامعه خدمت كنيم. خيلي مردم دوستي و اومانيستي و خلق دوستي آنها گل ميكند بعد اگر بگويند آلمان اتريش يك خردهاي درآمدشان بيشتراست، آلمان نميدانم كجا ين ميدهند و كجا دلار ميدهند، اگر بتواند فرار كند، فرار ميكند و اگر هم فرار نكرده نتوانسته است فرار كند. خوشا به حال كسي كه راست ميگويد. اين نمونه خوش عاقبتها، عكرمه اعدامي، قصه ثعلبه بود كه گفتم. اميرالمومنين علي(ع) در نهج البلاغه ميفرمايند: شيطان شش هزار سال سجده كرد بعد ميفرمايد: نميدانم اين سالها سالهاي دنيايي هست يا سالهاي آخرتي، چون سالهاي آخرتي يك روزش پنجاه هزار سال است، قرآن ميگويد (وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ) (حج /47)، يك روزش هزار سال است، شش هزار سال عبادت كرد كه معلوم نيست سالش چه سالي است و روزش چه روزي است بعد در يك ماجرا كه خداوند گفت: سجده كن گفت سجده نميكنم، يعني شش هزار سالش را از دست داد. به اميرالمومنين(ع) گفتند: يا علي! خيلي ميگويي (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) (فاتحه /6) تو كه راهت مستقيم است، گفت تا الان راهم مستقيم است شايد فردا راهم مستقيم نشد. هيچ دليلي بر اين نيست كه آقاي قرائتي سخنرانياش خوب باشد ممكن است يك دقيقه ديگر يك چيزي بگويم، همه را خراب كنيم. انسان پايش روي مو است، شنيدهايد ميگويد: در قيامت پل صراط از مو باريكتر است. آن راهي كه ميگويند از مو باريكتر است همين راه دنيا است. واقعاً تشخيص راه دنيا از مو باريكتر است، خب اين آقا را دوستش داري براي چيست؟ گاهي وقتها آدم خيال ميكند براي خداست. من از حرم امام رضا(ع) بيرون آمدم درها را ميبوسيدم در حرم كه طلا بود ميبوسيدم. آمدم توي صحن، درهاي چوبي را حال نداشتم ببوسم. ديدم عجب! بعد از سي سال آخوندي، ريشم سفيد شد. تازه عمامهام با طلا مخلوط شد. خالص نيستم. گاهي وقتها انسان دوست دارد برود به يك مسجدي به خاطر اينكه عروسها به آن مسجد ميروند. پولدارها به آن مسجد ميروند، اساتيد به آن مسجد، گاه وقتها ماه رمضان ميگويد كجا برويم؟ براي چه؟ خوب ميخواند. برويم آنجا پلو هم هست. بيا برويم آنجا شوفاژ است. بيا برويم آنجا پارك است. گاهي وقتها ميبيني سرنوشتها به پارك و پول و از اين حرفهاست. حساب نميكند كه ماه رمضان تكاني بخوريم، موعظه بشويم، منقلب بشويم، به خودمان برگرديم يك چيزي ياد بگيريم، مساله ياد گرفتن، انس با خدا، عشق به خدا نيست. آنجا رفيقهايمان هستند. گاهي وقتها مسجدهاي ما هم هوس است من اسم آن شهر را نميبرم كه آبرويش بريزد يعني نميگويم كه كاشان است ولي خدا بيامرزد بعضي از هياتهاي كاشان را رئيس هيات كاشان نزد من آمد، گفت: ما يك واعظ ميخواهيم. ضمناً خوشگل هم باشد، گفتم چرا؟ گفت اگر خوشگل باشد جمعيت بيشتر ميآيد، گفتم: اي خاك بر سر! كه با دين هم بازي ميشود. علت اينكه اين همه سخنراني فايده ندارد، علت اينكه نميفهمد، محله خودمان را رها كنيم برويم محل ديگر؟ وقتي ميخواهيم قرآن سر بگيريم گريه كنيم. محله بازي، خط بازي، قبيله بازي، ما محله پائين هستيم، برويم محله بالا؟ خواهد گفت آنها آقايشان خوب نيست، آمدند محله ما، دلمان به چه خوش است، يك جا ميرويم چون تاجرند، يك جا ميرويم چون روشنفكر هستند، يك جا ميرويم چون مسجدش لوكس است. اينها يك چيزهايي است كه انسان را منحرف ميكند، بعد يك وقت آدم ميبيند كه ماه رمضان را از دست داد، يك قدم هم براي خدا برنداشت، حسن عاقبت، پاك زندگي كردن، پاك مردن، بچگي پاك، جواني پاك، پيري پاك، از دعاهايي كه خيلي بايد براي خودمان بكنيم مساله عاقبت بخيري است. شيطان شش هزار سال را عبادت كرد، نجاشي براي اميرالمومنين(ع) شعر ميگفت. شراب خورد. ماه رمضان حضرت علي(ع) شلاقش زد. وقتي شلاق خورد رفت براي معاويه شعر گفت: يك شلاق سرنوشتش را عوض كرد. چند تا از استاندارهاي زمان حضرت علي(ع) اختلاس كردند، چاپيدند، حيف و ميل كردند، اضافه بر قانون ماليات گرفتند، حضرت امير(ع) گفت: چرا اين طوري كرديد؟ قهر كردند، ملحق به معاويه شدند و دفتر سياسي تشكيل دادند باند و حزبي، و عده زيادي كه لشكر فرستادند به كربلا، ورشكسته سياسي بودند. حضرت علي(ع) اينها را عزل كرد. اينها رفتند كوفه دفتر سياسي زدند نيرو گرفتند: براي كشتن پسر علي(ع) نيرو فرستادند كربلا و گفتند: ما ميخواهيم انتقام عزل بابايش را از پسرش بگيريم، يعني يار و نماينده حضرت علي(ع) ميشود قاتل پسر حضرت علي(ع) براي اينكه عزلش كردند، بنده الان كه توي تلويزيون هستم معلوم نيست آيندهام چه ميشود؟ كافي است يك تلفن بشود از صدا وسيما، آقاي قرائتي؟ بفرمائيد.: شما ديگر از امشب برنامهيتان قطع ميشود. برنامهام را قطع كنند بعد ببينم من قرائتي هستم يا علي تهراني؟ هيچ كسي به خودش اطمينان نداشته باشد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1224