نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1294
موضوع بحث: حق و باطل در قرآن
تاريخ پخش: 30/5/65
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
1- حق و باطل
در جلسهي قبل بحث ما، بحث مقايسه در قرآن بود. قرآن براي اينكه مطالب را خوب به مردم نشان بدهد، مقايسه ميكند. (أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ) (سجده /18) سيستم مقايسهاي در تربيت و تعليم سيستم خوبي است. (هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُون) (زمر /9) آيا آگاه و بي خبر يك طور است؟ آيا ظلمات و نور مثل هم است؟ آيا ظل و حرور مثل هم است؟ (أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمينَ كَالْمُجْرِمينَ) (قلم /35) آيا مجرمين و مؤمنين مثل هم هستند؟ در اين جلسه هم يك مقداري درباره جلوههاي حق و باطل صحبت ميكنيم. 2- صفات رهبر بر حق و رهبر باطل مثلاً دربارهي رهبر حق و رهبر باطل داريم كه رهبر حق نسبت به مردم تواضع ميكند، آن يكي هم تكبر ميورزد. قرآن ميفرمايد: (وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنينَ) (حجر /88) بال هايت را براي مؤمنين باز كن. خدا به پيغمبرش امر ميكند. اي پيغمبر تو رهبرهستي، اما نسبت به مردم تواضع كن. مردم كه پيش تو ميآيند، آنها را تحويل بگير. رهبر حق مردم را تحويل ميگيرد. وقتي يك رهبر باطل شد. ميگويد: (ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى) (غافر /9) حرف همين است كه من گفتم. «تواضع» در مقابل «تكبر». خودمان را نسبت به مردم مقايسه كنيم كه آيا تواضع داريم يا تكبر ميورزيم. 3- ملاك تواضع يك كسي پهلوي امام آمد و گفت: وضع من خيلي خوب است. آيا با مردم متكبر هستم؟ فرمود: وضع خوب دليل برتكبر نيست. ممكن است آدم روي قالي بنشيند به او بگويند: كارت غلط است. بگويد: چشم. روي خاك بنشيند، بگويند: كارت غلط است. بگويد: به تو چه ارتباطي دارد. تكبر و تواضع به وسيله كار ندارد. يك حالت است. تواضع اين است كه وقتي حرف حق باشد، بگويد: تو درست ميگويي. تكبر اين است كه حرف را ميشنود، ميگويد: نه! همين كه من ميگويم. يك بچه كه حرف ميزند، بگو: چشم. من در برنامهي قبل كه مثال چسب را زدم، گفتم: اگر چسب را به كف دست بچسباني، راحت كنده ميشود ولي از روي دست سخت كنده ميشود. يكي از برادرها آمد و گفت: شما خواستي چسب را بكني، كاغذهايش را زيرپا انداختي. چرا شما اين كار را كردي؟ مراعات نظافت را نكردي. همان جا كه خواستي بگويي، مصرف نكنيد خودت مصرف كردي. گفتم: نه اين حرف تو درست نيست. بالاخره گچ هم مصرف ميشود. مصرف گچ در راه آموزش اشكال ندارد. روز عاشورا در كربلا رسم بود که چند خيمه را نفتي ميكردند و آنها را آتش ميزدند. خدا توفيق داد، چند عاشورا در كربلا بوديم. يك سال من نزد يكي از علما رفتم. گفتم: اين خيمهها را آتش ميزنند، گناه نيست؟ ايشان فرمود: نه! گفتم: خيمهي نو را ميسوزانند. ايشان فرمود: اگر خواسته باشيم آن خاطرات و وحشي گريهاي بني اميه را نشان بدهيم، نشان دادن جنايات بني اميه اين خرج را دارد. ما به نصيحت نياز داريم. اينطور نيست كه يك کسي كاري يا سمتي داشته باشد، احتياج به نصيحت نداشته باشد. اگر يك نظامي ترسيد كه حرف بزند، پيداست كه آن نظام، نظام اسلامي نيست. نظام اسلامي نظامي است كه خدا به پيغمبرش ميگويد: مؤمنين كه ميآيند حرفي ميزنند بال را باز كن. بال باز كردن كنايه از در آغوش گرفتن است. يك وقت يک نفر به يک نفر ديگر عزت ميدهد. ما خيال ميكنيم كه هميشه بايد بزرگ ترهاي خودمان را عزيز كنيم. در حالي که قرآن ميگويد: بايد كوچكها را هم عزيز كنيم. خدا به پيغمبرش ميگويد: (وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ) (آل عمران /159) براي اين كه به مردم شخصيت بدهي با آنها مشورت كن. پيغمبر مأمور ميشود كه با مردم عادي مشورت كند تا به مردم عزت بدهد. برخوردهاي خوب و بد را مقايسه ميكنيم. مثلاً من و شما نشستيم، يك نفر وارد ميشود. خيال ميكنيم که اگر بلند شويم، ارزش ندارد. حالا اين چه كسي است كه من برايش بلند شوم. ما خيال ميكنيم اگر بلند شويم او عزيز ميشود. در حالي كه اگر بلند شوم، خودم شكوفا ميشوم. چون وقتي بنشينم، غرور و تكبر دارم. البته در برابر بزرگ ترها كه بايد بلند شويم. براي شما ارزش است كه خط تكبر خودت را بشكني. گاهي هم افرادي، افرادي را ذليل ميكنند. قرآن ميفرمايد: بچه حرف ميزند. ما ميگوييم: بچه حرف نميزند. او را تحقير ميكنيم. اين كه ميگويند: استضعاف و استعمار و. . . همه به خاطر اين است كه طرف را تضعيف ميكنيم. 4- اخلاص در كارها يکي از برخوردهاي اسلامي اخلاص است. يك كاري كه ميكند منت نميگذارد. منت گذاشتن خيلي بد است. اگر منت بگذاري اجرت از بين ميرود (لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى) (بقره /264) اگر خدمتي كردي ولي منت گذاشتي، هيچ ارزشي ندارد. (وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ) (صحيفه سجاديه، دعاى 20) امام سجاد ميفرمايد: خدايا به من كمك كن تا خدمت بكنم و منت نگذارم. حتي اگر به خانمت منت بگذاري. قرآن ميگويد: حق خودش است (وَ آتُوا حَقَّهُ) (انعام /141) اگر ميوهاي چيدي به فقير دادي، اين حق خودش است، منت ندارد. اگر گرهاي را باز كرديد به روي خودتان نياوريد. منت نگذاريد. (قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً) (شعراء /18) فرعون به موسي ميگفت: يادت رفت که بچه بودي و در كاخ خودم تو را بزرگ كردم؟ موسي گفت: به همين دليل كه در كاخ تو بزرگ شدم بايد پدرت در بيايد. (وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني إِسْرائيلَ) (شعراء /22) اين منت است كه ميگذاري. فرعون منت ميگذارد ولي خدا ميگويد: حق خودت است. به بچههايتان نگوييد برايت خريدم. بگوخداوند لطف كرده و من اينها را براي شما خريدم. حالا كه خدا لطف كرده است، بياييد نماز خدا را هم بخوانيم. به بچه بگو براي خودت است. حديث داريم به فقير كه پول ميدهيد دستتان را ببوسيد. به فقير بگوييد: به شما دعا كند. احساس نكند بدبخت است. 5- خود برتر بين نباشيم برخورد حق و همزيستي: بعضيها دوست دارند که هميشه در هر جايي مشخص باشند. مثلاً افرادي هستند كه طرز لباس پوشيدن، طرز نشستن، طرز خوابيدن و خوردنشان طوري است كه هميشه مشخص باشند. يعني ميخواهد افكار عمومي را به خودش جلب كند. مثلاً همه ميگويند: ما نوشابه كانادا ميخوريم. ايشان ميگويد: براي من پپسي بياوريد. يك وقت وارد مجلس ميشود كه جلسه آرام باشد و ورودش نشان داده بشود. گاهي وقتها با عطسه هم ميخواهد، افكار عمومي را به خودش جذب كند. مرض امتياز طلبي دارد. قرآن ميفرمايد: (وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ) (انعام /9) آن زني كه دلش ميخواهد وقتي به عروسي ميرود، يك مدل لباس و كفش را بپوشد. حتي فرم راه رفتن طوري است كه نظر همه را نسبت به خودش جلب كند. اصلاً اين زن مريض است. مرضش كمبود است. ميخواهد كمبود خودش را با مطرح شدن از بين ببرد. اين مرض است. مرد خدا، زن خدا، كسي است كه با رفتارش، افكار را به خودش جلب نكند. مرد خدا راحت زندگي ميكند. بارها حضرت علي را ميديدند و نميشناختند كه اين حضرت علي است. سلمان فارسي استاندار شده بود و داشت با الاغ ميرفت. مردم هم به دروازهي شهر آمده بودند. وقتي سلمان وارد شد، مردم گفتند: استان دار را نديدي؟ سلمان گفت: اسمش چيست؟ گفتند: سلمان فارسي. گفت: من هستم. مردم گفتند: تو! هرچه ميتوانيم سعي كنيم. قرآن ميگويد: «وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ» از همان لباسهايي كه همه ميپوشند دارد. (فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ في زينَتِهِ قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ) (قصص /79) قارون با دبدبه و كبكبه راه ميرفت كه هركسي نگاهش ميكرد، ميگفت: «يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ» اي كاش ما هم مثل قارون بوديم. آن وقت همينهايي كه گفتند: اي كاش ما مثل قارون بوديم همين كه ديدند قارون به گل نشست. گفتند: عجب! خوب شد كه ما مثل قارون نبوديم. چقدر آدمهايي كه گفتند: خوشا به حال شاه! چه وضعي دارد. بعد که مرگ بر شاه راه افتاد، گفتند: خوب شد كه ما شاه نيستيم. (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً) (فرقان /63) مرد خدا كسي است كه وقتي راه ميرود آرام راه ميرود. ولي مرد غير خدا با مرح راه ميرود. قرآن ميفرمايد: (وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً) (اسراء /37) وقتي کسي يك چيزي دارد ميگويد: ازخداست ولي وقتي کسي چيزهاي زيادي را دارد، ميگويد از خودم است. سليمان پول داشت. قارون هم پول داشت. اما سليمان ميگفت: خدا به من پول داده است براي اين كه من را امتحان كند. قارون ميگويد: (إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي) (قصص /78) آدم خيلي خوب ميداند در خط خداست يا در خط خدا نيست. افرادي هستند تا يك كمكي به كسي ميكنند، منت ميگذارند. افرادي زود باور هستند. افرادي هم تحقيق ميکنند. قرآن ميگويد: هرچه شنيديد (إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا) (حجرات /6) اگر يك آدم فاسقي يك خبري را براي شما گفت، تحقيق كنيد. تحقيق كار يك عده است. افرادي هم زود باور هستند، هرچه ميگويند، زود باور ميكنند. قرآن ميفرمايد: (وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ) (نساء /83) تا يك خبري ميآيد كه امن است، جنگ تمام شد، زود باور ميکنند. آدم با خواب هم زود يك چيزي را قبول نميكند. 6- حكايت يكي از بزرگان خواب ديد كه اول صبح به مسجد برود و به هرچيزي كه اول وارد مسجد شد، احترام بگذارد. بلند شد و به مسجد رفت. ديد يك سگ در مسجد آمده است. در رساله نوشته است که سگ نبايد به مسجد بيايد. از آن طرف هم خواب ديده كه اولين چيز را احترام كن. خلاصه چوب را به دست گرفت. فردا شب دوباره خواب ديد كه مگر نگفتيم که به اولين چيز احترام بگذار. چرا به او احترام نكردي؟ فردا بايد احترام بگذاري. فردا هم باز يك سگ آمد. بعد گفت: خواب فايده ندارد. سه چهارشب همين طور شد، او هم سگ را بيرون كرد. بعد گفتند: حقاً كه تو محقق هستي. اسمش را هم محقق گذاشتند. البته ما منكر اصل خواب نيستيم. حضرت يوسف خواب ديد. ابراهيم خواب ديد. پيغمبر ما خواب ديد. خواب رؤياي صادقه است، اما هيچ وقت خواب كار بيداري را نميكند. چهرهي حق اين است كه آدم تكيه بر منطق دارد. آقا دليل تو چيست؟ ميگويي: دليل من اين است. اين كه آدم برعدد تكيه كند، باطل است. همه كه براي ما دليل نيستند، منطق ارزش است. 7- اكثريت ميزان حقانيت نيست امام صادق فرمود: اگر حرف تو منطقي است، در اين كه طرفدارش زياد و كم است، ناراحت نباش. خودت كارها را ارزيابي كن. اگر در دستت طلا است همه گفتند: سفال است. بگو نه طلا است. اگر در دستت سفال است، همه گفتند: طلا است، بگو: نه سفال است. خودت كارها را ارزيابي كن. نگاه نكن که دربارهي فلان چيز، قضاوت چيست؟ چون يك مرتبه جو را چنان آلوده ميكنند كه بهترين چهرهها را خراب ميكنند. پس تكيه بر منطق، چهرهي حق است. تكيه برعدد، چهره باطل است. در قرآن هشتاد مرتبه از عدد انتقاد شده است. چه كار داري كه عدد زياد است؟ (وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ) (انعام /116) قرآن هشتاد مرتبه از اكثريت انتقاد كرده است. پس در انتخابات وكيل، خبرگان و رئيس جمهور، چطور ميگويند که اكثريت آراء مهم است. اكثريت راه حل است، راه حق نيست. مثل قرعه كشي کردن است. ده موتور داريم، همه ميگويند: به ما بدهيد. قرعه ميكشند. اما قرعه معنايش اين نيست كه راه حق است، راه حل است. چون ممكن است قرعه به نام يك پيره زن بيفتد. داشتيم که در اين قرعه كشيها يك ماشين صورت تراشي به يك پيرزن افتاده بود. قرعه راه حل است، راه حق نيست. اكثريت هم همين است. در ميان دو آدم خوب، ميگوييم: هركس رأي آورد. اما اكثريت راه منطقي و علمي نيست. ممكن است آقايي كه رأي ميآورد، معمولي باشد. اما آن آقايي كه رأي نياورده، بهتر باشد. وقتي پيغمبر مبعوث شد، چند نفر پشت سرش نماز خواندند. عدد يا تعداد، حقانيت نيست. بر عدد تكيه نکنيد. (وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ) (يوسف /8) علت اين كه يوسف را به چاه انداختند اين بود كه گفتند: يوسف يكي است و ما چند نفرهستيم. يعني به جمعشان تكيه ميكردند. گاهي وقتها محرم ميشود و ما ميخواهيم به سينه زني برويم. ميگوييم: بروم آن جا كه جمعيت زياد است. مگر آن جا كه جمعيت زياد است، بهتر است؟ يعني هر جا كه تعداد سينه زن بيشتر است، امام حسين آن جا را قبول دارد. مسألهي ديگر اين است که افرادي با يك چيزي كه نميدانند، برخورد ميكنند. اين جا يك حق و يك باطل داريم. يك چيزي ميشنويم، درباره آن چيزي هم نميدانيم ولي هرچه هست، قبول داريم. قرآن ميگويد: (وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا) (آل عمران /7) آنهايي كه خوب هستند، ميگويند: ما نميدانيم. هرچه هم نميدانند، ميگويند: علم آن پهلوي خداست. اما چهرهي باطل هرچه را هم که همين كه نميفهمد، ميگويد: اصل مطلب از بيخ اشتباه است. خراب است. ميگويد: آقا چرا اين حلال و اين حرام است. ميگويم: نميدانم. ميگويد: پس اگر نميداني، معلوم است كه عيب ندارد. دو آيه داريم. يك چهره «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» هستند. چهرهي ديگر (بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ) (يونس /39) هستند. همين كه خودش نميداند، ميگويد: از بيخ اشتباه است. مي گويد: فلاني چه طور آدمي است؟ والله من او را نميشناسم. اين چهرهي حق است. فلاني چه طور آدمي است؟ به نظر نميآيد آدم خوبي باشد. ما كه از او خوبي نديديم. خوب يعني اگر تو خوبي نديدي آدم خوبي نيست. اين چهرهي باطل است. يك مشكلي پيش ميآيد. اين جا يك مدار حق و يك مدار باطل داريم. سنگي به پيشاني بچهات خورد و خداي نكرده، مرد. خسارتي، ضرري، آتش سوزي، يك پيشامدي شد. آدمي كه برايش پيش آمد تلخي روي ميدهد، يا در مدار حق ميافتد (وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ) (شورى /30) ميگويد: اين مصيبتي كه پيش آمده است، لابد يك جايي، يك خطايي كردم. چون حديث داريم که حتي اگر نوك پايتان به سنگ بخورد اين پس گردني است كه يك كار خلافي كرديد. يعني آدمي كه برايش يك خاطرهي تلخ پيش آمد، تحليل ميكند و عيب را در خودش جستجو ميكند. اين چهرهي حق است. اما چهرهي باطل را بگويم. به محض اينکه يك تلخي پيش ميآيد، ميگويد: اصلاً من صبح كه نگاهم به فلاني خورد، گفتم که امروز يك خبري خواهد شد. فال بد ميزند. يعني عيب خودش را به گردن ديگران مياندازد. چشم زخم هست. ولي ما حق نداريم بگوييم که چه كسي ما را چشم زد. نميدانم تخم مرغ ميشكنند. ميگويند: فلاني چشم كرده است. مگر تخم مرغ ميتواند سرنوشت ساز باشد. بله ما چشم زخم داريم، اما پيدا كردن چشم شور، گناه است. (وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ) (آل عمران /120) قرآن ميگويد: زمان حضرت موسي تا حادثهي تلخي پيش ميآمد ميگفتند: اينها همه تقصير موسي است. بعضي ميگويند: تا جمهوري اسلامي شد، همه چيز گران شد. بي انصاف بگو صدام چه كار كرد. معلوم است وقتي جنگ شد، كمبود هم هست. تا يك آدمي را ميبيني كه يك عيبي دارد، ممكن است يا در مدار حق و يا در مدار باطل باشي. مدار حق اين است كه عيبش را با محبت به او بگويي. مدار باطل اين است كه كينهاش را به دل بگيري. قرآن ميگويد: بعضي انتقاد ميكنند ولي كينه دارند. (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا) (توبه /58) بعضي از مردم به حكومت پيغمبر اشكال ميگرفتند كه چرا ماليات و صدقات را اين طوري كرد. كارها دست بچه افتاده است. اين نيشهايي كه ميزنيم، اين است. قرآن ميگويد: «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» يك صدتومان كف دستش بگذاري راضي ميشود. دو چهره وجود دارد: چهرهي حق، چهرهي باطل. چهرهي حق اين است. قرآن ميگويد: (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ) (حج /41) خوبها همين كه پست گرفتند، فوري اقامه نماز ميکنند. تا قدرت را گرفتند، اول نماز جمعه تشكيل ميدهد. اما وقتي آدم حكومت را گرفت و در مدار باطل قرار گرفت (وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ) (بقره /205) در زمين كه كشاورزي ميكند سعي ميكند، هستي را از بين ببرد. همه چيز چهرهي حق و باطل دارد. ما هميشه، در هر لحظه امتحان ميشويم. آن وقتي كه ميدهند، امتحان است. وقتي هم كه ميگيرند، باز يك امتحان است. داري رد ميشوي، يك سنگي در آن گوشه افتاده است. چهرهي حق اين است كه سنگ را برداري و آنطرف بياندازي، كه مشكل ساز نشود. چهرهي باطل اين است كه آن سنگ را وسط خيابان بيندازي. ما در هر لحظه، در تمام كارهايمان، چهرهي حق و چهرهي باطل را داريم. وارد خانه ميشوي، چهرهي حق اين است كه سلام كني. اما چهرهي باطل اين است كه بگويي من مرد هستم و او بايد سلام كند. اگر تو بزرگ هستي، سلام هم بكني بزرگتر ميشوي. پيغمبر اسلام فرمود: تا آخر عمر، سلام به بچهها را رها نميكنم. ما هميشه در امتحان حق و باطل هستيم. اينطور نيست كه باطل يزيد بود، حق هم امام حسين بود. باطل تارك الصلاة ها هستند. حق نماز خوانها هستند. اين طور نيست. هر نماز خواني هم در هر لحظه آزمايش ميشود. خدايا، تو را به حق محمّد و آل محمّد به ما كمك كن در دو راهيها به سمت حق حركت كنيم. خدايا اينهايي كه به باطل گرايش دارند را نجات بده. خدايا عزيزاني كه در اين حكومت به حمايت از مستضعفين ميپردازند و به جبهه، جهاد، تحصيل، جامعه، خدمت ميکنند را ثابت قدم بدار. آنهايي را هم كه عقدهاي و بي تفاوت هستند، هدايت كن و اگر قابل نيستند در همان باطل دفن كن. رهبر عزيزانقلاب را به سلامت بدار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1294