responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1299

موضوع: حقوق، حق قرآن (11)

تاريخ پخش: 77/05/08

بسم الله الرّحمن الرّحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»

1- حقوق

در محضر مبارک برادران و خواهراني هستيم که در مهد قرآن مشغول خدمت هستند براي اُنسِ نسل نو با قرآن. موضوع بحث من هم « قرآن» است. اميدوارم که خدا لطف کند که ما اين بحثمان را خوب انجام دهيم. عرض کنم که، راجع به قرآن خيلي حرف داريم. موضوع بحثمان «حقّ قرآن» است. بعضي از مطالب را با صداي زيباي يکي از عزيزان آقاي منصوري ميشنويم. قرآن، يک مسايل ظاهري دارد، يک مسايل باطني دارد. ما هم ظاهر قرآن را توجّه ميکنيم و هم باطن آن را. امّا «ظاهر قرآن» حقوق ظاهري: يک وظايفي ما نسبت به خود قرآن داريم.

2- حق قرآن

اول اينکه: با وضو باشيم. آيه‌اش را بشنويد: (لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ) (واقعه /79) جز افراد پاک، کسان ديگر با قرآن تماس نگيرند. يعني بدون وضو به قرآن دست نزنيم. شايد معناي عميق‌ترش اين باشد که: روح پاک است که ميتواند با صفحات قرآن تماس بگيرد.
دوم: حقّ تلاوتش را بجا آوريم. اين مسئله در سوره‌ي بقره آيه‌ي 121 آمده است: موقع تلاوت قرآن، حقّ تلاوت آنرا بجا آوريد: (يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ) (بقره /121) راجع به تلاوت قرآن، چيز مهمّي را به شما ميگويم: قرآن ميفرمايد: (ما تَكُونُ في‌شان وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً) (يونس /61) خيلي آيه‌ي عجيبي است: اي پيغمبر! در هر شأني که هستي، در هر شرط و شرايطي که هستي، موقعي که قرآن تلاوت ميکني (بعد هم به همه امّت اسلامي ميفرمايد) ميفرمايد: «وَ لا تَعْمَلُونَ». تمام امّت اسلامي! هر کاري که کنيد، خدا شاهد است. يعني چه؟ يعني شخص پيغمبر،
1- همه کار‌هاي پيغمبر
2- تلاوت پيغمبر
3- همه کارهاي همه مردم، خيلي لطيف است. زيادي دقّت کنيد. ميفرمايد: من بر سه چيز گواهم، 1-، 2-، 3-،… يعني تلاوت پيغمبر در يک کفه‌ي ترازو، همه کارهاي همه مردم هم در يک کفه‌ي ترازو! خيلي آيه‌ي مهمّي است. من در قرآن آيهاي که به اين مقدار براي تلاوت پيغمبر اهميت قايل باشد نديده‌ام. تلاوت چيست؟! ما بايد قرآن را تلاوت کنيم. وقتي بحث پخش ميشود که تابستان است. پدر و مادرهايي که دلسوز هستند بايد به فکر قرآنِ فرزندانشان باشند. ما الان کلّي بچّه داريم که قرآن را حفظ هستند (کلّ قرآن را) اينجا هستند. کوچولوهايي که کلّ قرآن را حفظ هستند. گرچه ممکن است تلويزيون اينها را نشان داده باشد، ولي ما يک گل کاغذي را هزار بار نشان ميدهيم. اين آقازاده همه قرآن را حفظ هستند. افتخار هم ميکنم که يکي از اينها همشهري ماست. پدر و مادرها! حديث داريم: اگر يک «بسم الله» ياد فرزندتان بدهيد، براي برزخ و قيامتتان مفيد است. خيلي فکر کفش و کلاه نباشيد. وقتي کارنامه را ميگيريد ببينيد نمره‌ي «ديني»اش چقدر است؟ در تابستان چند هزار طلبه (به عنوان طرح هجرت) وارد روستاها ميشوند. کلاسهاي قرآن را راه اندازي کنيد. ممکن است روز قيامت مرا احضار کنند که تو چرا به بچّه ات قرآن ياد ندادي؟ الان بحثمان از اين قرار است که: تلويزيون خواهرم رنگي است و تلويزيون ما سياه سفيد! خواهرم خانه خريد، ما هنوز در خانه‌ي اجاره‌اي نشسته‌ايم! حواسمان به خانه، ماشين، خوراک و پوشاک و مسکن است و از فرزندانمان غافل هستيم! قرآن ميفرمايد: تمام کارهاي کلّ بشر را ميبينيم، تلاوت تو را هم ميبينيم.
يک چيزي از امام خميني(ره) برايتان بگويم: سلام خدا بر امام (ره) باد. اين جمله که ميخوانم، شايد تا حالا صد دفعه آن را خوانده باشم. خيلي مهم است. آدرس اين جمله صحيفه‌ي نور، جلد 20، صفحة20 است. ببينيد امام (ره) چه فرموده‌اند؟ دانشجوها، اساتيد دانشگاه، طلبه ها، علماء و همه بايد اين جمله را با دقّت گوش دهند. «هان! اي حوزه هاي علميه و دانشگاه هاي اهل تحقيق، بپا خيزيد. و قرآنِ کريم را از شرِّ جاهلان متنسّک (اهل متحجّر) و عالمان متحتّک، از شرّ اين افرادي که از روي علم و عمد به قرآن و اسلام تاخته و ميتازند، نجات بدهيد. » اين جمله خيلي مهم است، خيلي مهم است، خيلي مهم است.
«و اينجانب از روي جدّ نه تعارف معمولي، ميگويم، از عمر به باد رفته‌ي خود تأسّف ميخورم! عقيده‌ي من و همه ايرانيها اين است که: بعد از امام زمان(ع)، نفر دوم عالمِ هستي، ايشان است. بزرگترين معجزه (انقلاب) کرد. اين امامزاده معجزه‌اش انقلاب بود. ميفرمايد: عمرم به باد رفت. چرا؟ « براي اينکه از اول جواني در مورد قرآن کار نکردم. وشمااي فرزندان برومند اسلام! حوزه‌ها، دانشگاه‌ها! از توجّه به شئوناتِ قرآن و ابعادِ بسيار مختلفِ آن، بيدار کنيد تدريس قرآن را، در هر رشته محطّ نظر و مقصد اعلي قرار دهيد. » قرآن شئوناتي دارد. اينطور نيست که قرآن فقط مال نماز و روزه باشد، روي کيف عروس و بالاي سر مسافر، کاشيکاري و (إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ) (قلم /51) براي اينکه بچّه را عقرب نگزد و «آية الکرسي» براي اينکه شير گاو زياد شود، «چهار قُلْ» براي اينکه ماشين به درّه نيفتد، تبليغات صابون و روغن نباتي و حفظ و تجويد و تواشيح و… نه بابا، قرآن شئونات والايي دارد. در هر مسئله‌اي که بشر به آن نياز دارد، قرآن حرف تازه دارد. در هر رشته که هستيد، قرآن را تدريس کنيد. مقصد اعلي يعني متنش درس باشد، نه درس جنبي. در دانشگاه‌هاي ما «متوني» است به نام «آشنايي با متون عربي» شعرهاي إمراءالقيس را بلغور ميکنند، متن قرآن را دانشجوي فارق التّحصيل ما بلد نيست! بعد از 20 سال، قرآن جدّاً وارد دانشگاه نشده است. تفسير در دانشگاه نيست! در حوزه، تفسير بسيار دقيق است!
از هر طلبه ميپرسي: چه ميخواني؟ ميگويد: خارج، کفايه، اصول و… بايد اول تفسير را بگويد بعد بگويد: خارج و… خلق بايد اول حرف خالق را بفهمد بعد حرف فلان آية الله را. مقصد اعلي نه درسي جنبي است. از کلاه‌هايي که سر ما گذاشتند اين بود که به ما گفتند: اول باسواد شويد، بعد قرآن را ميفهميد. آنوقت يک کمي باسواد شديم، قرآن را هم نفهميديم! از روز اول بايد دوشادوش قرآن جلو برويم. مثال از قرآن باشد. به جاي اينکه بگوييم: «ضَرَبَ زيدٌ عمراً» (متشابه‌القرآن/ج2/ص9) بگوييم: (ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً) (ابراهيم /24). ميشد از روز اول دست ما را در دست قرآن بگذارند. «تا خداي نخواسته در آخرِ عمر که پيري و ضعف بر شما هجوم کرد، از کرده‌ها پشيمان نشويد و تأسّف بر ايام جواني نخوريد همچون نويسنده! »
امام (ره) ميفرمايد: مثل من نشويد. يادم هست که وقتي امام (ره) اين را فرمود، يکي از مجلّه‌ها (به نظرم مجلّه‌ي حوزه بود) اين جمله را پشت مجلّه چاپ کردند.
سوم: استعاذه؛ (فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ) (نحل /98) وقتي ميخواهيد قرآن بخوانيد به خدا پناه ببريد. يک وقت کج نفهميد. انحرافي نفهميم. قرآن مثل کليد است، اگر کمي تغييرش دهيم معنايش عوض ميشود.
چهارّم: با آهنگ حزين قرآن بخوانيم. داريم که: (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‌ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ) (حشر /21) ميفرمايد: اگر قرآن را بر کوه نازل ميکرديم، قطعه قطعه ميشد. اين ما هستيم که قرآن را بردهايم سرِ قبر مرده‌ها خوانده‌ايم. ما قرآن را به گورستان برده‌ايم. قرآن مرده‌ها را زنده ميکند.
پنجم: هرآنچه ميتوانيد قرآن بخوانيد. (فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ) (مزمل /20). نوارهاي خوب قرآن داريم. در ماشين باشد و گاهي آدم گوش بدهد. من اين جمله را بگويم خدمتتان، من نه فقيه هستم، نه فيلسوفم، هيچ لقب علمي ندارم. طلبه هستم. حدود 20 سال است که در تلويزيون هستم و شايد اين را بتوانم بگويم که 98 درصد مطالعه‌ي من قرآن است. و هيچ چي هم کم نمي‌آورم. هر وقت هرچه ميخواهم قرآن جلوي چشمم است. اشتباه ميکنيم که قرآن را رها کرده‌ايم و کتابهاي رنگارنگ ميخوانيم. امام حسين(ع) در دعاي عرفه ميفرمايد: «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ» (إقبال‌الأعمال/ص‌349) خدايا! کسي که تو را دارد چي ندارد؟ بله يک سري اطّلاعات ديگر را هم مي‌شود از کتابهاي ديگر يافت.
ششم: از آداب قرآن اين است که عجلّه نکنيم: (وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‌ مُكْثٍ) (اسراء /106) آرام بخوانيم. نماز هم همينطور است. دو ساعت با مردم حرف ميزند اما وقتي به نماز مي‌ايستد تند ميخواند!! تعقيبات را هم آهسته بخوانيد.
هفتم: به قدري راجع به صوت خوب سفارش شده، امام سجّاد(ع) وقتي قرآن ميخواند، بعضي از سقّاهايي که مشک آب دوششان بود مي‌آمدند مي‌ايستادند، مشکشان سوراخ داشت، قطره قطره ميرفت، آبش تمام ميشد، واقعاً جذب صداي زيباي قرآن حضرت ميشدند. يکي از چيزهايي که جاذبه دارند، آهنگ خوب است.
هشتم: تکلّم با قرآن. يک حديث داريم که: شيعه‌ي ما هرچه ميخواهد حرف بزند با قرآن حرف ميزند. «احوالت چطور است؟» از الفاظ قرآني استفاده کنيم. «آقا! چقدر به خانم خرجي بدهيم؟ » قرآن: (وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ) (بقره /236) آيا بشر ميتواند در کُرات بالا زندگي کند؟ بله. خداوند حضرت عيسي(ع) را بالا برد و هنوز هم زنده است. زلف بگذاريم؟ بله، اشکال ندارد. برادر پيغمبر و خود پيغمبر زلف داشتند.
(وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ) (اعراف /150) حضرت موسي(ع) سر برادرش را گرفت و کشيد (معلوم ميشود که او زلف داشته). چه غذايي بخوريم؟ چه لباسي بپوشيم؟ با کي رفيق شويم؟ با کي قهر کنيم؟ با کي ازدواج کنيم؟ اصل فکر همسر است. (وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ) (بقره /221) بهترين غذا براي زن زائو چي است؟ (وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا) (مريم /25). چقدر شير بدهم؟ چند ماه؟ چند سال؟ (وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ) (بقره /233) برخورد زن و شوهر چگونه باشد؟ (وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ) (نساء /19). آقا! برويم خانه‌ي فلاني. (فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ) (نور /28) به من اجازه نداده‌اند (دعوت نشده‌ام) چگونه از ميهمان پذيرايي کنيم؟ (فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمينٍ) (ذاريات /26) خوب پذيرايي کنيم، غذا از بيرون بياوريم يا خانم درست کند، يا آقا و خانم با هم درست کنند. ميگويد: غذاي خانگي بِده، اگر ميخواهي غذاي بيروني ندهي. خودش ميرفت و ميخورد! خودت زحمت بکش تا رشد کني. (فَراغَ إِلى‌ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمينٍ) (ذاريات /26) حضرت ابراهيم(ع) رفت سمت خانمها، بعد غذا را آورد. غذاي خانگي خوب است. سفره را ببريم پهلوي ميهمان، يا به ميهمان بگوييم: برويد فلان اتاق سر سفره؟ قرآن ميفرمايد: سفره را ببر پهلوي ميهمان. (فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ) (ذاريات /27) نميگويد: «قَرَّبَهُمْ اِلَيهَا». بايد با قرآن حرف بزنيم. هرچه سؤال کردند از قرآن حرف بزنيم. آيا خواهد شد تمام کشور ما «مهد قرآن» شود؟! بله خواهد شد. نهم: احترام به قرآن: «وَ مَنْ لَمْ يُوَقِّرِ الْقُرْآنَ فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِحَقِّ اللَّهِ» (جامع‌الأخبار/ص‌46) احترام کنيد قرآن را. جايي که قرآن است پا دراز نکنيد. قرآن را در جيبهاي بغل نگذاريم، بگذاريم روي سينه‌مان.
دهم: تدريس قرآن، قرآن ميفرمايد: ميدانيد عالم ربّاني کيست؟ خيليها ميگويند: فلاني عالم ربّاني است. (وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ) (آل‌عمران /79) عالم ربّاني کسي است که سر و کارش با وحي و قرآن و تدريس آن باشد.
يازدهم: با خشوع قرآن بخوانيم.
دوازدهم: قرآن را نياوريد در مسجد بخوانيد، بلکه در خانه‌ها بخوانيد. من در کاشان که بچّه بودم، صبح بعد از نماز از خانه‌ها صداي قرآن بلند ميشد. ظهر در بازار اذان ميگفتند. الآن قرآن صبح و اذان وَر افتاده! طرف نماز ميخواند و مي‌افتد. «اجْعَلُوا لِبُيُوتِكُمْ نَصِيباً مِنَ الْقُرْآنِ» (عدةالداعي/ص‌287)
شايد بعضي‌ها بگويند: ما خيلي تيزهوش نيستيم که قرآن حفظ کنيم. اول اينکه اين آقازادهها خيلي هم تيزهوش نيستند، در برخي مدارس تيزهوشان افرادي هستند که قرآن بلد نيستند بخوانند!! اکثر مراجع تقليد ما افراد متوسّط و معمولي بودند. سواد خيلي کاري با تيزهوشي ندارد. نبايد آدم کند باشد اما لازم هم نيست نابغه باشد.
سيزدهم: در موقع خطرها بيشتر به قرآن پناه ببريد. «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ» (كافي/ج‌2/ص‌598) وقتي فتنه‌ها مثل شب تار به شما حمله ميکنند به قرآن پناه ببريد. قرآن نور است. قرآن نور فکر است، نور قلب است، نور برزخ است، نور قيامت است.
چهاردهم: اصلاً درجات قيامت هم از قرآن است. «اقْرَأْ وَ اصْعَدْ دَرَجَةً» (كافي/ج‌2/ص‌603) قرآن بخوان و درجه بگير، برو بالا.
پانزدهم: عزل و نصبها براساس قرآن بود. در جنگ پيغمبر(ص) پرچم را از يکي گرفت و به ديگري داد. گفتند: يا رسول الله! چرا او را عزل و ديگري را نصب کردي؟ فرمود: اين يکي بيشتر قرآن بلد بود. ببينيد که چقدر به قرآن عنايت داشتند!
شانزدهم: قرآن، خط کش حديث شناسي است. ميگويند: اگر يک حديثي را ديديد که نميدانيد درست است يا نه، (از کارهايي که زمان بني اميه شد اين بود پول ميدادند و حديث مي‌بافتند.) آن را به قرآن عرضه کنيد. اگر طبق قرآن بود درست است. اگر ضد قرآن بود بزن به ديوار؟! چون هر چيزي که عقل دارد وحي هم دارد. اگر يک جا ديديم که عقل با وحي نميسازد، يا عقل، عقل نيست يا حديث و وحي وهمي است. اگر حديث قطعي باشد، عقل هم قطعي باشد، بين عقل و وحي تضّادي نيست. هرچه که عقل ميگويد وحي هم همان را ميگويد و هرچه که وحي ميگويد عقل هم همان را ميگويد.
هفدهم: تفکّر کنيم. (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَام عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها) (محمد /24) خيلي آيه‌ي تندي است. ميفرمايد: در قرآن فکر کنيد؛ مگر بر دلها قفل خورده؟ يعني کسي که قرآن را بخواند و از آن کام نگيرد بر دلش قفل است و لذا سفارش من به همه برادران و خواهراني که حافظ و قاري قرآن هستند اين است که قرائت قرآن بايد عبورگاه باشد نه توقّفگاه. نايستيد، آقا! ايشان 15 سال است که قاري است! ادامه دهيد…. بعد از قرآن، مفاهيم قرآن، الحمدلله راه افتاده. تفسير قرآن، الحمدلله راه افتاده. بشارت بدهم که امسال ماه رمضان در حدود 100 شهر ايران جلسه‌ي تفسير بود. و ما الان بيش از 600 شهر داريم. بايد حدّاقل در هر شهري جلسه‌ي تفسير باشد. من فکر ميکنم مردم مزه‌ي تفسير را نچشيده‌اند. اگر مزه‌اش را بچشند عاشق ميشوند. اين يک مقدارش دست تفسيرگو است که تفسير را چگونه بگويد.
(أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً) (نساء /82) يکي از راه‌هاي معجزه‌ي قرآن اين است که همه حرف‌هاي قرآن يک دست است. کساني که مقاله مينويسند مقاله‌هاي اوّلشان شُل است و کم کم نويسنده ميشوند. کساني که سخنراني ميکنند سخنراني اوّلشان خيس عرق ميشوند تا سخنران شوند. بنّا، معمار، مهندس، خطّاط و… هر کدام از اينها، کار اول و وسط و آخرشان باهم فرق دارند. چون تکامل انسان بطور طبيعي تدريجي است. اما در مورد قرآن اينطور نيست. آيه‌ي اوّل آن با آيه‌ي آخر آن هر دو يک آهنگ دارند؛ اينهايي که در تهران دوره گردي ميکنند تا چيزي بخرند، آهنگشان براي شمال و جنوب فرق ميکند. در جنوب ميگويند: دمپايي کهنه، نونِ خوشکي، پلاستيک پاره ميخريم. در محلّه‌هاي بالا: تلويزيون رنگي، يخچال و… ميخريم.
مگر ميشود که يکي در مدّت 40 سال (در فقر و غني) يکجور صحبت کند؟! در جنگ و صلح يک جور حرف بزند؟ اگر دقّت کنيد ميبينيد که حال و هواي قرآن يکي است. پيداست که حرف بشر نيست. چون حرفهاي بشر کوتاه و بلند است؛ حالا يک چيز ديگر، ميفرمايد: دنيا را ميخواهيد يا آخرت را يا هويت را؟
هجدهم: هويت شما بند به قرآن است. دنياي شما هم بند به قرآن است. در مورد هردو اينها هم آيه داريم. ميفرمايد: اي اهل کتاب! «لَسْتُمْ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ»: پوک هستيد، مگر آنکه کتاب آسماني را محور قرار دهيد: (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ حَتَّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ) (مائده /68) اي اهل کتاب! (اي يهودي‌ها و مسيحي‌ها!) کلّ شما پوک هستيد (بي هويت هستيد) مگر آنکه کتاب آسماني محورتان باشد. (وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم) (مائده /66) اگر قرآن را محور قرار دهيد رزقتان هم زياد ميشود. در اين عالم هستي يک نخ‌هاي مرموزي است. قرآن هم آمده و ميگويد: آن نخها را فراموش نکنيد. درست مثل نخ اسکناس که ارزش اسکناس به همان نخ باريک است. زيادي گوش دهيد: سال 65 رزمندگان ما « فاو » را گرفتند. همان سال فارس و اطراف داراب سيل آمد، در يک روستايي جادّه بسته شد.
با هليکوپتر (چرخبال) از طرف حضرت امام (ره) و از طرف هيأت دولت (جناب آقاي بشارتي) (آقايان رسولي و غيوري) وارد روستا شدند. روستايي که جادّه و آب و برق ندارد، آنها گفتند: ما از طرف امام و هيأت دولت آمديم. آنها گفتند: تلخي‌هاي ما را به حضرت امام (ره) نرسانيد، بگذاريد حواس امام (ره) روي جنگ باشد. اين معرفت را دقّت کنيد. اين شعور بالاست. اينها که سوار هليکوپتر شدند دو تا نايلون آوردند، در اين نايلون خرما است، بدهيد براي جبهه‌ها (ما هم شهيد داده‌ايم) همان خرمايي که بر سيل آورده بودند پس دادند. نايلون ديگر اسکناس بود. آقايان نشستند در هلي‌کوپتر و حسابي گريه کردند! آقاي رسولي ميگفت: من پولها را دادم شمردند. 25 هزار تومان بود. آنرا به امام (ره) دادم. يک مدّتي که گذشت ديدم يک نفر از «فاو» به من تلفن کرده (آقاي بشارتي ميگفت) يک نفر پشت تلفن ميگفت: ما وقتي فهميديم استان فارس سيل آمده، ما رزمندگان خطّ مقدّم، پول جمع کردهايم و 25 هزار تومان است! والله بالله در اين عالم هستي خيلي خبر است. ما نميدانيم عالم غيب و ايمان به غيب چيست؟ قرآن ميفرمايد: اگر شما قرآن را عمل کنيد (وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً) (هود /52) توبه کنيد، باران ميآيد. خداي ما خداي خوبي است. گير در ما است. اگر يکبار نفت کم ميشود، باران اضافه مي‌شود، بايد الان کشاورزي را توسعه داد. خدا کم ميگذارد. گاهي برخي ميگويند: بايد دو هزار تومان بدهيم تا فرزندمان قرآن ياد بگيرد؟! بخاطر دو هزار تومان، فرزندش از قرآن دور ميماند! همين آقا، بچّهاش فردا يک خلافکاري ميشود و آبريش زير سؤال ميرود، بطوري که بايد جمع کند و از آن شهر و استان برود. آنجا چندتا از اين دو هزار تومانها را بايد داد؟! هرچه پول خرج مسجد و قرآن و تقوا و… بشود، پول خرج زندان نميشود. اگر قرآن محور شود، هويت خواهيم داشت.

3- تفسير در يك دقيقه

من توصيه مي‌کنم که روحاني هر مسجدي يک دقيقه تفسير بگويد. بعضي ميگويند: مگر مي‌شود در عرض يک دقيقه تفسير گفت؟! براي اينکه ثابت کنم که ميشود در عرض يک دقيقه تفسير گفت، يک آيه را در عرض يک دقيقه تفسير ميکنم. من در يکجا سخنراني نيم دقيقه‌اي داشتم؛ گفتم: بي سوادها با انگشت مهر ميزنند، مُهر نماز نبايد از اين انگشت کوچکتر باشد. حالا تفسير يک دقيقه‌اي: بسم الله الرّحمن الرّحيم. ابراهيم(ع) يک عمو داشت، به او گفت: اين بتها چه هستند؟! (إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ) (شعراء /70) به عمويش گفت: اين بتها چه هستند؟! از اين 4 تا درس ميگيريم: 1- نهي از منکر سن نميخواهد. ابراهيم(ع) به عمويش گفت: اين کارها را نکن. بچّه‌ها اگرچه سنّتان کم است، حرفتان را بزنيد. در نهي از منکر سن مطرح نيست.
2- از تنهايي نترسيد در نهي از منکر (ابراهيم(ع) يک نفر بود) به عمو و فاميل‌هايش نهي از منکر کرد.
3- در نهي از منکر از خودي‌ها شروع کنيد. ابراهيم(ع) از عمويش شروع کرد. اوّل به خواهرت بگو: لباست، حجابت، اخلاقت و… من ميتوانم از لطف خدا 500 تا تفسير يک دقيقه‌اي بگويم. ما گاهي خيلي طولش ميدهيم. به يک نفر گفتند: اين خيابان اسمش چيست؟ گفت: با سلام به بنيانگذار جمهوري- اسلامي و شهيدان و… و با عرض تبريک و تسليت به مناسبت… و… اسم اين خيابان را نميدانم! حالا خوب شده، قديمي‌ها ده دقيقه خطبه ميخواندند. مردم کم حوصله‌اند. ساندويچ ميخورند و حوصله‌ي پختن ندارند، اخيراً آب ميوه ميخورند، حوصله‌ي جويدن را هم ندارند! ما آب يک نژاد ليزي برخورد داريم. تفسير يک دقيقه، 3-2 دقيقه، درحدّ ترجمه‌ي باز. بله در بين اينها افرادي عاشق هستند، عاشقها را سوا کن و جداگانه درسشان بده. امام صادق و امام باقر(ع) وقتي ميديدند جابر جوفي کِشِش دارد 70 هزار حديث ياد او او دادند و فرمودند: اينها را به کسي نگو. ما يک موکت بايد پهن کنيم. آنهايي که پول دارند قالي ميخرند و کنارش مياندازند. ولي يک موکت بايد باشد. حدّاقل انس با قرآن بايد عمومي باشد. البتّه قرآن تنها هم نه. قرآن و اهل بيت(ع). بارها پيغمبر(ص) فرمود (اوّل وصيت نامه‌ي امام هم آمده) من ميروم (اين حديث را شيعه و سنّي قبول دارند) من مي‌روم «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ» (عيون‌أخبارالرضا/ج‌2/ص‌62) من ميروم و دو چيز در بين شما ميگذارم. « ثقلين » سنگين هم هستند. يعني اگر دستتان را به اين وزنه‌هاي سنگين نگيريد، حوادث شما را هوا ميبرد. گفته‌اند: امام (ره) در ماه 8 بار قرآن ميخواندند. از حاج احمدآقا (ره) نقل شده که: امام (ره) رد ماه رمضان چند بار قرآن ميخوانده، داريم: اگر کسي يکبار کلّ قرآن را بخواند، يک دعاي مستجاب دارد. من يکوقت همه قرآن را خواندم، ديدم يک دعاي مستجاب دارم، چه کنم؟ من خيلي حرف دارم براي گفتن. يک چيزي به ذهنم آمد.
همه قرآن را خواندم جز «ناس» آخرين سوره‌ي قرآن را. شروع کردم هرچه خواستم دعا کردم. بعدهم «ناس» را خواندم. بعد گفتم: خدايا! من يک دعاي مستجاب دارم، دعاي من اين است که حرفهاي يک دقيقه پيشم را قبول کني. البتّه خدا خيلي کريم است. ميگويد: «يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ» (من‌لايحضره‌الفقيه/ج‌1/ص‌132) نماز ما چقدر ميارزد که بخاطرش به ما بهشت ميدهد؟! يک آدمي که مرده، برايش نماز ميخوانند، يک سال نماز را 70- 60 هزار تومان ميخوانند، حالا مثلاً يک سال نماز و روزه 100 هزار تومان. 50 سال نماز و روزه ميشود 5 ميليون تومان. تقريباً پول يک پيکان (کم و زياد) کلّ عبادت‌هاي ما يک پيکان است. ولي خدا ميفرمايد: (ابِقُوا إِلى‌ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ) (حديد /21) بهشتي به تو ميدهيم که صحنه‌اش به اندازه‌ي همه آسمانها و زمين است. خدا خيلي از اين کارها ميکند. خدا از آن خداهايي است که اشرف مخلوق (پيغمبر) وارد غار ميشود، تارِ عنکبوت او را حفظ ميکند. يعني خدايي است که «اشرف المخلوق» را با (أَوْهَنَ الْبُيُوت) (عنكبوت /41) حفظ مي‌کند.

4- ميراث گرانبهاي پيامبر

پيغمبر فرمود: دارم ميروم. دو تا وزنه گذاشتم، محکم بگيريد. از هم جدا نميشوند، مثل ريل راه آهن «لَنْ يَفْتَرِقَا» بايد با هم باشند. مثل نماز و زکات. من در ايامي که درو ميکنند، از زکات صحبت ميکنم. چون ديدم در جموري اسلامي کسي براي زکات حرف نميزند! من نميدانم که چرا اينقدر غريب هستند. قرآن هم بعضي آياتش شانس دارد. يک آيه داريم که روزه واجب است. (همه روزه ميگيرند) يک آيه داريم که حج واجب است (12 سال در نوبت ايستاده‌اند!).
اما 32 آيه داريم که زکات واجب است. اين هم از بدبختي فقراء است. نه ستاد زکات هست، نه يک اتاق زکات هست، نه برنامه و هيچّي…! پارسال در برنامه‌ي بودجه آمد امسال هم حذف شد. اين هم از مظلوميت زکات است. يعني قرآن که عزيز است در دانشگاه محو شد. تفسير که عزيز است در حوزه درس جنبي است! زکات که عمود دين است (رواياتي که ميگويند: نماز ستون دين است، ميگويند: زکات هم عمود دين است.) «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‌ءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ» (كافي/ج‌2/ص‌18) يکي از آنها زکات است. يعني مثل اين است که هرکس « فاطمه » تر است، بيشتر سيلي به صورتش ميزنند! هرکس «علي»تر است مظلومتر است. الان سؤال ميکنم: چندتا شهرستان در ايران است؟ 600 تا. چندتا از اين شهرها درس نهج البلاغه دارند؟ شايد 2-1 تا. از هرکس ميپرسي « علي اصغر » همه ميگويند: 6 ماهه بود. از يک نفر بپرس نهج البلاغه چندتا خطبه دارد؟ اگر گفت! علي هنوز هم مظلوم است. قرآن هنوز هم محجور است. البتّه در سايه‌ي جمهوري اسلامي خيلي حرکتها شده. الان صدها هزار بچّه و نوجوانمان مشغولند. منتها ما وقتي به زمان شاه نگاه ميکنيم ميبينيم خيلي رشد کردهايم. اما وقتي به آنچه که بايد باشيم نگاه ميکنيم غصّه ميخوريم. يک جمله است: «إِذَا رَأَيْتُ مَوْلَايَ ذُنُوبِي فَزِعْتُ وَ إِذَا رَأَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ» (مصباح‌المتهجد/ص‌582) وقتي گناهم را نگاه ميکنم غصّه ميخورم و جيغ ميزنم و وقتي کرم تو را ميبينم ذوق ميکنم. در مدرسه‌ي تيزهوشان تهران (مسؤولشان) ميگفت: در زمان شاه مدرسه‌ي تيزهوشان درست شد، يک قرآن بردند در کتابخانه، پرتش کردند! و گفتند: اين آخوند بازيها چيست؟! چه برخوردي در دبيرستانها با حجاب ميشد! منتها آرزوي ما اين است که در جمهوري اسلامي جواني نباشد که نتواند قرآن بخواند؛ در مکّه يک هتل ميني‌بوس داشت و مسافران را حرم ميبرد.
هتلِ روبرو ميني بوس نداشت (چون ارزانتر بود) مسافرين از آن هتل ميآمدند اين هتل و سوار ميني بوس ميشدند. يک راننده‌ي سياه پوست گفت: شما مال آن هتل هستيد چرا آمديد اينجا؟ (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا) (نور /27) خانه‌اي که مال خودتان نيست وارد نشويد (البتّه من در آن هتلي بودم که ميني بوس داشت) جا خوردم. در ايران چند شوفر داريم که بتواند اينطوري حرف بزند؟!
ما بايد در بازارمان،… يک جلسه تفسير باشد، منتها نه 40-30 دقيقه‌اي، بلکه 3-2 دقيقه‌اي. اينکه پيغمبران و ائمه‌ي ما کلمات قصار داشتند، کلمات قصار يعني سخنراني 30 ثانيه‌اي. «أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي» (كافي/ج‌2/ص‌639) بهترين دوست من کسي است که عيب مرا به من بگويد.
«از انتقاد ناراحت نشويد. » ما بايد کلمات قصار را راه بياندازيم. وقتي ميگويم غذا، سراغ نان سنگک نرويد، بيسکوت هم غذاست. از همه شماها تشکّر ميکنم. برويد در شهرهايتان در سراسر ايران و در هر شهري از يک عالم که سه تا شرط داشته باشد دعوت کنيد تا تفسير بگويد: 1- باسواد باشد، مايه دار باشد 2- بيانش هم روان باشد 3- روحيه‌ي انقلابي هم داشته باشد. زشت است بعد از بيست سال که در هر شهري يک جلسه تفسير نباشد. سخنراني را کم کنيم و بر محتوا بيافزاييم. برويد بعد از حفظ قرآن، پرچم تفسير را هم به دست بگيريد.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1299
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست