responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1317

موضوع: حقوق، حق الله (5)

تاريخ پخش: 77/02/31

بسم الله الرّحمن الرّحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»

1- حقوق در اسلام

دعايي است که من هميشه آن را مي‌خوانم. اين دعا از امام سجاد(ع) است (در دعاي مکارم الاخلاق صحيفه سجاديه(ع)) يعني: خدايا نطق مرا به حق وادار کن تا دري وري نگويم و پروا و تقوا را هم به من الهام کن يعني مچم را بگير تا درست بفهمم و درست بگويم: برادران و خواهران عزيز بحث ما بحث حق بود. مقداري از حق خدا را در جلسه قبل گفتيم (حق الله). گفتيم که اولين حق خدا اين است به خدا شرک نورزيم. البته من اينها را الان خلاصه مي‌گويم و بعداً آنها را بازتر خواهم کرد. وارد مسئله شکر و حمد خدا، معرفت خدا، معرفت خدا، عبادت خدا و… خواهيم شد. الان ما داريم خلاصه اخبار را مي‌گوييم.

2- حق خدا بر انسان

اولين حق خدا اين است که به او شرک نورزيم. در برخي جاها داريم که حق امام هم حق الله است. روايت داريم در که: «مَنْ عَرَفَ حَقَّهُمْ فَقَدْ عَرَفَ حَقَّ اللَّهِ هَؤُلَاءِ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص» (بحارالانوار/ج23/ص244) هر کس امام را شناخت، خدا را شناخت. اينها اهلبيت پيغمبر اسلام(ص) هستند.. امام شناسي حق خداست. حق خدا اين است که انسان ولي خدا را هم بشناسد.
آيه‌اي در قرآن داريم که مي‌فرمايد: کسي که نمايندة مرا نشناخته مرا هم درست نشناخته است: (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‌ بَشَرٍ مِنْ شَيْ‌ءٍ) (انعام /91) قدر خدا را نداشتند آنطور که بايد مي‌داشتند. خدا را درست نشناختند. چرا؟ «إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ» براي اينکه گفتند: خداوند پيغمبر نفرستاده است؟ آنهايي که گفتند که پيغمبر نمي‌خواهيم يا گفتند خداوند پيغمبر نفرستاده، آنها خدا را نشناخته‌اند. مگر مي‌شود که خداوند باشد و پيغمبري نفرستد؟ يعني اينکه خداوند بشر را آفريده و آنها را رها کرده است!!؟ هيچ‌كس گوسفندانش را بي‌صاحب رها نمي‌کند. آيا رييس يک کارخانه حاضر مي‌شود کارخانه را بي‌صاحب رها کند و برود؟ کساني که مي‌گويند: ما خودمان مي‌فهميم چه کنيم، نيازي هم به امام و پيغمبر نداريم! ولايت فقيه نمي‌خواهيم! خودمان مي‌فهميم، قرآن مي‌فرمايد: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» اينها خدا را هم نشناخته‌اند. اين را فهميده‌اند که زلفشان متخصص مي‌خواهد، کتشان خياط متخصص مي‌خواهد، معده‌شان دکتر متخصص مي‌خواهد، ماشينشان مکانيک متخصص مي‌خواهد،… اما دينشان عالم متخصص نمي‌خواهد!! اينها خيلي بي اعتنايي مي‌کنند. بنابراين يکي از حقوق الهي، شناخت اولياي خداست. «مَنْ عَرَفَ حَقَّهُمْ فَقَدْ عَرَفَ حَقَّ اللَّهِ». اگر من فرزندم را فرستادم نزد شما، شما زدي در گوش او، در حقيقت تو گوش من زده‌اي. (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ) (نساء /80) اطاعت رسول، اطاعت خداست. « مَنْ آذَى فَاطِمَةَ فَقَدْ آذَانِي» (إعلام‌الورى/ص‌149) اذيت فاطمه زهرا(س) اذيت رسول خداست. و اذيت رسول خدا هم اذيت خداست و بيعت با پيامبر، بيعت با خداست. کساني که (يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ) (فتح /11). کسي که با تو بيعت مي‌کند مثل اين است که با خدا بيعت مي‌کند. ولي و رسول خدا از خدا جدا نيست. خدا رحمت کند کساني را که ما را با اهل بيت پيغمبر آشنا کردند. در سالها و قرنهاي قبل، بودند کساني که با خون و جان و بحث و استدلال و حوزه و هجرت و… اين کارها را کردند.
کسي که حق همسرش را ادا نکند، حق خدا را هم ادا نکرده است. روايت داريم: «لَا تُؤَدِّي الْمَرْأَةُ حَقَّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى تُؤَدِّيَ حَقَّ زَوْجِهَا» (مكارم‌الأخلاق/ص‌215) اگر کسي حق شوهرش را ندهد انگار حق خدا را هم نداده است. اينها به هم بند هستند. بعضي چيزها تک بودنشان مشکلي ايجاد نمي‌کند ولي بعضي چيزها، تک بودنشان فايده ندارد. مثلاً يک عدد مغز بادام هم مغز بادام است، يک کشتي آنهم مغز بادام است، يعني فرقي نمي‌کند که چقدر باشد. امّا بعضي چيزها با هم که شدند يکي هستند. مثلا اگر لاستيک‌هاي ماشين سه تا باشد که حرکت نمي‌کند بايد 4 تا باشد.
تمام روز را روزه گرفته‌اي، اگر حتي 1 دقيقه هم قبل از افطار غذا بخوري تمام روزه‌ات باطل مي‌شود. کت اگر يکجايش سوراخ شود باز هم کت است اما اگر کشتي يکجايش سوراخ شود ديگر کشتي نيست. بنابراين حق همسر را بايد ادا نمود. اگر همسر حق همسرش را داد آنگاه حق خدا را هم داده است. يعني اينها به هم ربط دارند.
اين نمازي که ما مي‌خوانيم به چند چيز بند است. اگر يکي از اينها نباشد نماز ديگر نماز نيست. مثلا نماز با زکات. اگر زکات نباشد نماز نيست. نماز با غذا، با تغذيه رابطه دارد. شما اگر مشروبات الکلي بخوري تا چهل روز نمازت قبول نيست. نماز با آبروي مردم، کسي اگر آبروي مردم را بريزد نمازش هم قبول نمي‌شود. نخ دکمة پيراهن اگر دزدي باشد نماز قبول نمي‌شود. يک لحظه قبل از وقت خوانده شود قبول نمي‌شود. اگر يک عمر نماز بخواني ولي ولايت علي(ع) را نداشته باشي نمازت قبول نيست. نماز و حقوق مردم، دکمه و نخ غصبي، نماز و همسرداري، زن و شوهري که به هم نيش بزنند نماز هيچکدام قبول نيست. نماز و بدهکاري: در نماز مي‌گوييم: (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) (فاتحه /4) اگر شخصي در نماز از شما بدهي‌اش را بخواهد اسلام مي‌گويد: نمازت را بشکن و برو پولش را بده و دو مرتبه نمازت را بخوان. نمي‌شود که شما مال مردم را نگه داري و بعد بروي نماز بخواني.
امام يک نفر را در مکه ديد و فرمود: مکه آمدي چکار؟ گفت: آمدم طواف کنم، عبادت کنم. فرمود برو دنبال كارت! تو بدهکاري برو و مال مردم را بده. مال مردم را خورده و دعاي کميل مي‌خواند!؟ نماز اگر بخواهد مقبول درگاه خدا شود بايد مثل ماشيني که آماده حرکت است و بدون عيب و نقص و… است، باشد. حرف زدن در راديو و تلويزيون هم همينطور است. در راديو دست کم بايد 10-15 نفر باشند تا آدم بتواند صحبت کند. البته ساده ترينش که بحث من است اينهمه آدم مي‌خواهد حالا کارهاي هنري و… که خيلي بيش از اينها مي‌خواهد، چند دوربين و…
«حَقُّ اللَّهِ فِي الْعُسْرِ الرِّضَى وَ الصَّبْرُ وَ حَقُّهُ فِي الْيُسْرِ الْحَمْدُ وَ الشُّكْرُ» (تحف‌العقول/ص‌208) حق خدا در مشکلات اين است که راضي باشي و صبر کني. امام حسين(ع) شهيد شد، در تاريخ خيلي شهيد داريم. اما اگر آنها را مقايسه مي‌کنيم مي‌بينيم که امام حسين(ع) در وقت شهادت هم مي‌گويد: «رضاً برضاک» راضي‌ام به رضاي تو اين خيلي مهم است که آدم زير سم بگويد راضي‌ام. روي دوش پيغمبر(ص) هم بگويد راضي‌ام. اگر به ما بگويند: آقا معذرت مي‌خواهم، شما از اينجا پاشيد و در جاي ديگر بنشينيد، مي‌گوييم: اِء! من از امشب مسجد نمي‌آيم! با مسجد قهر مي‌کنيم! به امام حسين(ع) مي‌گويند: از دوش پيغمبر(ص) برو زير سم اسب، مي‌گويد: راضي‌ام. ما اگر پپسي‌مان کوکا کولا شود اعصابمان خرد مي‌شود. اينکه انسان در هر حالي راضي باشد خيلي مهم است، حق خدا هم در «يُسْر» يعني در راحتي‌ها «شکر» است.
حالا برويم سراغ بحث فشرده‌اي که قرار است بگويم. حق نفس چيست؟ حق خودمان چيست؟ (عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ) (مائده /105) در آياتي داريم که: (قُوا أَنْفُسَكُمْ) (تحريم /6) «قُوا» يعني حفظ کنيد. «قِ» يعني حفظ کن. و لذا در دعا مي‌گوييم: (رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ) (بقره /201) حفظ کن ما را از آتش جهنم «قُوا أَنْفُسَكُمْ» يعني خودتان را حفظ کنيد. آن کسي که گناه مي‌کند فکر مي‌کند که الان خوش است! اما فکر بعدش نيست. با اين گناه، خودش را جهنمي کرد. چه کرد؟
رفت امام حسين(ع) را کشت که چه کند؟ به کجا برسد؟ «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» يعني آنجايي که حريف جامعه نمي‌شوي حريف خودت که مي‌شوي.
در قرآن سوره‌اي داريم به نام سوره کهف، اين کلمه عربي است. فارسي هم ندارد چون در فارسي مي‌گوييم غار، خود غار هم عربي است. اصحاب کهف چند تا جوانمرد بودند. همه مردم فاسد بودند جز اين چند نفر. گفتند: مادر اين جامعه فاسد، فاسد مي‌شويم. بياييد از اين شهر هجرت کنيم و در يک غار زندگي کنيم که از فضا و محيط فاسد دور بمانيم. اينها رفتند در غار و اسمشان شد اصحاب کهف.
آقا! يک جايي شراب است، تو هم نمي‌تواني نهي از منکر کني، در اينجا حق نداري بنشيني. بايد پاشي بروي. برخي جاها حتي نشستنش هم گناه است. قرآن مي‌فرمايد: (وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها) (نساء /140) اگر يک جايي نشستيد و ديديد آيات خدا را دست انداخته‌اند مرد خدايي را مسخره مي‌کنند يا به او تهمت مي‌زنند يا عزيزي را دارند ذليل مي‌کنند حق نداريد آنجا بنشينيد. يا بايد جلسه را عوض کنيد يا بايد از آنجا برويد. مي‌گويد: من که گناه نکردم، من آن کنارها نشسته بودم اصلا تو چرا نشستي؟ نشستن مسئوليت دارد. ما حق نداريم هر جايي بنشينيم.
اگر کسي را به ناحق مي‌کشند شما ايستاديد و تماشا کرديد، همين مقدار که شما تماشا کرده‌ايد گناه کرده‌ايد. اگر يک جايي قمار بازي مي‌کنند شما بازي نمي‌کنيد اما آنها را نگاه مي‌کنيد، اين نگاه، گناه است. خودتان را حفظ کنيد،
حق زبان: از زبان حدود 30 تا گناه سر مي‌زند. تنها عضوي است که خسته نمي‌شود تنها عضوي است که در طول عمر درد نمي‌گيرد. هيچ کس نگفته آخ زبانم! و عين کليد هم مي‌ماند کليد از اين ور قفل مي‌کند از طرف ديگر باز مي‌کند. زبان هم از يک طرف حق مي‌گويد و از طرف ديگر باطل مي‌گويد. حق زبان: چه بگوييم؟ چه نگوييم؟ (وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا) (انعام /152)
وقتي حرف مي‌زنيد عادلانه حرف بزنيد. درست گفتن، حق گفتن، يک چيزي را بي‌خودي بالا نبريم و يک چيزي را بي‌خودي پايين نياوريم.
بنده خدايي از دنيا رفت. (پيرمرد يا پيرزني بود) يک آيه اللهي منشي داشت اين منشي مي‌خواست که خودشيريني كند يک تلگراف تسليت نوشت که: فوت مرحوم… را به حضرت آيت الله گفتيم، ايشان به شدت ناراحت شدند و به شما تسليت مي‌گويد. آوردند تا آقا آن را امضاء کند، گفت: من به شدت ناراحت نشدم، دروغ است اين نامه را من امضاء نمي‌کنم. رفتند نامه را عوض کردند و کلمه «به شدت» را حذف کردند دوباره آوردند تا آقا امضا کنند آقا گفت: من اصلاً ناراحت هم نشدم. بالاخره آدم بايد بميرد ديگر، 90 سالش بود. خلاصه‌اش اين بود که گفت: اصلاً تلگراف نزنيد: ما وقتي به کسي مي‌رسيم مي‌گوييم: ابوي چطور است؟ مي‌گويد: سلام رساندند! آقا دروغ نگو، کي سلام رساند؟ مي‌گويد: آمدم شما را ببينم و يک کاري هم با شما داشتم. در حالي که قصد اصليش کار بود نه ديدن من. بايد عادلانه حرف بزنيم. چيزي را بزرگ نکنيم، چيزي را کوچک نکنيم.
امير المؤمنين علي(ع) مي‌فرمايد: اگر يک چيزي را زياد تعريف کردي تملق کرده‌اي. مثلا يک کيلو خوبي دارد شما دو کيلو تعريف مي‌کنيد اين تملق است اگر يک کيلو خوبي دارد شما نيم کيلو گفتي. اين هم حسادت است که خوبي مردم را نمي‌تواني تحمل کني.

3- حق اعضا بدن بر انسان

حق گوش و چشن: قرآن مي‌فرمايد: (قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‌ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ) (نور /31-30) اول به مردان مؤمن بگو و بعد هم به خانم‌هاي با ايمان بگو، وقتي نگاهتان به يک خانمي افتاد خيره خيره به او نگاه نکنيد. آدم نمي‌تواند چشمش را ببندد. اگر ببندد که زمين مي‌خورد. آدم بايد عادي راه برود، اگر هم خانمي را ديدي که ديده‌اي. اما ديگر خيره نشو به او، پيگيري نکن «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ» يعني به مؤمنين بگو وقتي چشمتان به خانمي افتاد، چشمتان را پيش گيريد. بعد هم مي‌فرمايد: «قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ» به خانمهاي با ايمان هم بگو اگر نگاهتان به پسر افتاد خيره نشويد. (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً) (اسراء /36) گوش مسؤول است. روز قيامت مي‌پرسند و مي‌گويند که چرا شنيدي؟ چرا گفتي؟
اين آيه قرآن است که: گوش (سامعه)، چشم (باصره) و دل همه در مقابل خدا مسؤولند. اينکه مي‌گويد: «كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» نکته دارد. اينجا فرموده: گوش و چشم و دل و… مي‌توانست بگويد: از گوش و چشم و دل سؤال مي‌شود. يک کلمه «كُلُّ أُولئِكَ » گفته: شايد مي‌خواهد اين را بگويد: من اينها را به عنوان نمونه گفتم. پا هم مسئوول است دست هم مسؤول است. اينها نمونه بود. اگر فقط اين سه تا بود «كُلُّ أُولئِكَ » نمي‌آورد. يعني هر عضوي مورد سؤال است. حق گوش و چشم چيست؟ مراعات بهداشت حق اينهاست.
به ما گفته‌اند موقع غروب مطالعه نکنيد. حديث داريم: هر که چشمانش را دوست دارد موقع غروب مطالعه نکند، چون نور کم است. با شکم پر مطالعه نکنيد، چون به چشم فشار مي‌آورد. حق چشم از بين مي‌رود. حق معده اين است که به معده فشار وارد نشود. به ما گفته‌اند: ساعاتي که سر سفره نشسته‌ايد جزو عمرتان حساب نمي‌شود. يعني گيج نشويد و غذا را آرام بخوريد. تا حق معده ادا شود. حق پا، حق دست.
قرآن آيه‌اي دارد که مي‌فرمايد: حضرت آدم(ع) دو تا پسر داشت به نامهاي هابيل و قابيل. قابيل به هابيل گفت: ترا مي‌کشم! هابيل گفت: اگر دست بلند کني که مرا بکشي من دست بلند نمي‌کنم که ترا بکشم. اينکه « کلوخ انداز را پاداش سنگ است» اين مال غريبه‌هاست. در مورد خودي‌ها کلوخ انداز را پاداش عضو است» دو تا برادر بودند. گاهي ممکن است که سليقه‌ها به هم نخورد. امسال خداوند لطف کرد که در مکه وارد خود کعبه هم شديم. چون سالي يکبار در کعبه را باز مي‌کنند و چند نفري داخل آن مي‌شوند. به جمهوري اسلامي هم چند تا کارت دادند يکي را هم به من دادند. ما رفتيم داخل کعبه. داخل کعبه هر کسي به هر طرف مي‌تواند نماز بخواند. من در آنجا چند رکعت نماز خواندم. بعد هم بيرون آمدم و به خودم گفتم: در کعبه چه خبر بود؟ گفتم: در کعبه هم مثل جمهوري اسلامي است. يعني افرادي هستند که سليقه هايشان ضد هم است اما نماز همه آنها هم درست است. يعني ممکن است که افکار فرق کند. تضاد فکري دارند، اما نماز هيچکدام باطل نيست. سليقه‌ها فرق مي‌کند. حالا بايد دعوا کنيم؟ مگر مراجع تقليد ما اختلاف سليقه ندارند؟ فتوايشان فرق مي‌کند. اگر فتواهايشان يکي بود که اينهمه مرجع در تاريخ نبود، اما تا حالا ديده‌ايد که دو تا مرجع با هم دعوا کنند؟ آنجايي که دعوا مي‌شود برسر هوي و هوس است. اختلاف نظر که دعوا ندارد. نظر شما اين است نظر ما هم اين است. شما نظر خودت را عمل کن من هم نظر خودم را عمل مي‌کنم. اينکه انسان بخواهد براي اينکه کسي ضد او بود، او را نابود کند، اينجا ديگر خدا در کار نيست اينجا هوس است حسادت است، رقابت منفي است. مثل دو تا دکتر، هر دکتري يکجوري مي‌فهمد. اما اگر دو تا دکتر بيايند در خيابان گلاويز شوند، اين ديگر پزشکي نيست، علم نيست بلکه اين عقده است. اختلاف نظر به دعوا نمي‌رسد. قرآن بخوانم: هابيل و قابيل دو تا برادر بودند. قابيل گفت: من ترا مي‌کشم. هابيل گفت: (لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني‌ ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ) (مائده /28) اگر دستت را دراز کني تا مرا بکشي من برادرم را نمي‌کشم. گاهي بايد کوتاه آمد. گاهي وقتها آدم بايد زير سبيلي رد کند. مي‌فهمي اما زير سبيلي رد کن. در قرآن داريم که: حضرت يوسف(ع) به برادرانش گفت: شما چرا اينکار را کرديد. چرا وقتي آمديد گندم ببريد ليوان دربار در خورجينتان پيدا شد؟ گفتند که اين برادر ما يک خلافي کرده، يک برادر ديگر هم داشتيم که دزد بود! (نمي‌دانستند که او برادرشان است. همان يوسفي است که 30 سال پيش او را در چاه انداختند حالا از چاه بيرون آورده‌اند؛ چه تاريخي بر عمرش گذشته و حالا شاه شده است. ) گفتند: يک برادر ديگر هم داشتيم که او هم دزد بود به نام يوسف! (قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ) (يوسف /77) يک برادري داشت که قبلاً او هم دزد بود! قرآن مي‌فرمايد که چنان زير سبيلي رد کرد (فَأَسَرَّها يُوسُفُ في‌ نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ) (يوسف /77) يوسف(ع) فهميد ولي به روي خودش نياورد گاهي بايد آدم زير سبيلي رد کند. گاهي وقتها بايد کوتاه بياييم. يک اصلي داريم، در مديريت هم اين اصل هست که مدير خوب گاهي بايد دقت کند گاهي هم بايد غفلت کند. يعني برخي هستند که اگر بفهمند شما عيبشان را فهميده‌ايد براي هميشه سقوط مي‌کنند. از آن شهر بيرون مي‌روند.
حق پا: (وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً) (اسراء /37) قرآن مي‌فرمايد که: آرام راه برو، با غرور راه نرو. حق عورت: قرآن چند مرتبه در آن قرآن فرموده که: (وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ) (مومنون /5) يکي از صفات مؤمنين اين است که بايد خودشان حفظ کنند. آيا با اينکه برادر و خواهر و پدر و… با هم محرم هستند آيا پدر مي‌تواند با لباس کوتاه در خانه باشد با آنکه دختر بزرگ در خانه دارد؟ آيا درست است که برادر با وضع بدي بيش خواهرانش حاضر شود؟ حيا خودش يک چيزي است. ما خودمان براي خودمان دين داريم.
مگر ما جمهوري اسلامي را خلق نکرديم! ولايت فقيه روي کره زمين نبود. از متن اسلام ولايت فقيه را آورديم و آن را مطرح کرديم و الان همه کارهاي ما زير نظر ولايت فقيه است. ما چه کار داريم به سيستمهاي حکومت ديگران. شوراي نگهبان در هيچ جاي کره زمين نيست. مجلس ما با اين خصوصيات در هيچ جاي کره زمين نيست در قانون اساسي ما يک مطالبي دارد که در قانون اساسي هيچ کشوري نيست. اصلاً (اعدام سلمان رشدي مخصوص امام (ره) است. روي کره زمين تنها بود که اين فتوا را داد دعوت گورباچف به اسلام مخصوص امام بود). امام ما صدها کار کردند که کسي روي کره زمين آن کارها را نکرده. ما بايد خودمان طرح بدهيم. ما مي‌گوييم: اين لباس ورزش کوتاه است. لباس وزنه بردارها، لباس کشتي گيرها، لباس شناگرها و… خيلي کوتاه است. مي‌گويند: اينها استاندارد بين المللي است. حالا مثلاً ولايت فقيه ما هم بين المللي بود؟ جمهوري اسلامي ما بين المللي بود؟ ما هزار تا کار غير بين المللي کرديم،ما بايد حساب کنيم که پاکي دختر و پسر ما به چي است؟ به اين لباس است يا به لباس بهتر؟ ما وقتي خانه مي‌سازيم بايد اين را در نظر بگيريم که خانه ما در معرض ديد ديگران نباشد. مي‌گويند: آقا اين استاندارد نيست! خُب نباشد. استاندارد ما دين ماست.
حديث داريم که امام حسن و امام حسين(ع) وقتي که کوچولو بودند رفتند داخل رودخانه‌اي براي شنا. يک نفر گفت آقا جان! لباس‌هايتان بلند است و خيس مي‌شود! امام حسينِ کوچولو گفت: لباس من خراب بشود بهتر است که حياي من خراب بشود. لباس کوتاه مرا بي‌حيا مي‌کند. اين آقايي که 180 کيلو وزنه بلند مي‌کند 10 گرم هم لباس بپوشد. خيلي با بين المللي کار نداشته باشيد ما خودمان يک آدم هستيم. اگر حرف بين المللي خوب بود گوش مي‌دهيم، اگر خوب نبود گوش نمي‌دهيم.
امام صادق(ع) خانه شخصي مهماني رفته بودند. ديدند خانه تنگ است. به صاحبخانه گفت: تو که وضعت خوب است چرا در اين خانه تنگ زندگي مي‌کني؟! گفت: اين خانه اجدادم است! فرمود: اگر اجدادت مشکلي داشتند تو هم بايد آن مشکل را داشته باشي؟ تو چه کار به اجدادت داري. ببين نياز خودت چيست؟ ما بايد خودمان را حفظ کنيم. ديدن بعضي فيلم‌ها براي بعضي ممکن است حلال و براي بعضي حرام باشد. موسيقي هم همين است. اگر شما تحريک مي‌شوي اين موسيقي را نبايد گوش بدهي. ممکن هم هست شخصي باشد که اين موسيقي او را تحريک نمي‌کند براي او حلال است. ممکن است کسي با نگاه کردن با آن شکل تحريک شود براي او حرام است. اما براي کسي که اين شکل او را تحريک نمي‌کند حرام نيست.

4- حق نماز

حقّ نماز چيست؟ قرآن مي‌فرمايد: (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ هُمْ في‌ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ) (مومنون /2-1) حق نماز اين است که انسان سرِ نماز خشوع داشته باشد. يک کسي نماز مي‌خواند، ضمن نماز با ريش‌هايش هم بازي مي‌کرد! اما فرمود که: اگر اين حضور قلب داشت اين کار را نمي‌کرد. در نماز داريم که: وقتي نماز مي‌خوانيد به جاي سجده نگاه کنيد. چشمها‌تان نيم باز باشد. رکوع را طوري انجام بدهيد که اگر يک قطره باران روي کمرتان چکيد وسط کمر جاي بگيرد. در سجده گفته‌اند: آرنج را به زمين بگذاريد براي زنها اين کار مستحب است. بين دو سجده بنشينيد. شخصي تند تند سجده مي‌کرد، حضرت فرمود: «نَقَرَ كَنَقْرِ الْغُرَابِ» (كافي/ج‌3/ص‌268) انگار کلاغ است که نوک مي‌زند! به همبن خاطر گفته‌اند: چيزهايي که سر نماز حواستان را پرت مي‌کند کنار بگذاريد. اگر کمي ادرارش را نگه داشته و مي‌خواهد بعد از نماز ادرار کند، نمازش قبول نيست. بايد انسان آرامش داشته باشد. داريم: هر وقت خوابتان مي‌آيد و دهن دره مي‌کنيد، نماز نخوانيد. نمازتان را عقب بيندازيد ولي با نشاط نماز بخوانيد. داريم: وقت نماز اگر جلوت يک چيزي است که حواست را بهم مي‌زند آن را کنار بگذاريد. حضرت آمد نماز بخواند، ديد يک پرده است که گل رويش است، فرمود: فاطمه جان! اين پرده را بردار، گُلش حواسم را پرت مي‌کند. ما ضد اسلام عمل مي‌کنيم ما الان جا نماز درست مي‌کنيم و انواع گل‌ها را در جا نماز طراحي مي‌کنيم. محراب درست مي‌کنيم و در آن انواع گل‌ها و کاشي‌ها را بکار مي‌بريم. اينها ضد نهج البلاغه است.
خدا رحمت کند آيه الله العظمي گلپايگاني (ره) را، در قم در مسجدي نماز مي‌خواندند يک کاشي بود در روي آن نوشته بود. قبله. اينکه ما بياييم در جا نمازمان، در محرابمان انواع زرق و برق بکار ببريم آن چه در نماز حواسمان را پرت مي‌کند بايد بگذاريم کنار. با شکم پر نبايد نماز خواند.

5- حق حج

حقّ حج: قرآن راجع به حج مي‌فرمايد: (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ) (بقره /196) حج اين است که اگر شما لباس احرام پوشيديد ديگر نمي‌توانيد آنرا رها کنيد. مي‌تواني مکه نروي، اما وقت لباس احرام پوشيدي بايد تا آخر بروي. آمدي مسجد بايد بنشيني، اگر وسط منبر بخواهي بروي … آمدي در پادگان، بايد بماني، اگر فرار کني مجرم هستي. نيامدنش خيلي جرم ندارد، اما اگر آمدي، فرار کردنش خيلي جرم دارد. حق حج اين است که اعمالش را تمام کند.
حقّ صدقه: اگر کمک کرديد… البته اين را به شما بگويم: لازم نيست که صدقه حتماً به فقير داده شود. آن صدقه‌اي که واجب است به فقير داده شود صدقه واجب است و مثل زکات فطره و زکات مال. اما به عنوان هديه اشکالي ندارد به غير فقير داده شود. گاهي وقتها مي‌گويند: به او نده، پولدار است. در صدقه مستحبي لازم نيست طرف فقير باشد. براي اينکه صدقه رفع بلا مي‌کند ولو گيرنده فقير نباشد. ما خيلي از کارها که مي‌کنيم صدقه است. شما همين سنگي که در کوچه است و آنرا بر مي‌داري که ايجاد خطر نکند. همين صدقه است. حديث داريم: سنگي که از جلو راه برداري ثواب صدقه را دارد. خنداندن يک کوچولو ثواب صدقه دارد. صدقه فقط پول دادن نيست. تمام هديه‌هاي اخلاقي، علمي صدقه است. من که يک چيزي ياد شما مي‌دهم اين صدقه است و بالعکس. صدقه هم حق دارد. حق صدقه اين است که صدقه‌تان را با منّت خراب نکنيد. نگوييد: من بودم که … من بودم که … حالا به او خودنويس دادي، به او جهاز داده‌اي، شوهرش داده‌اي و… حقِ مال، حق بدهکار، حق ميهمان، حقِ کسي که وارد مجلسي مي‌شود، حق يتيم حق همسايه، … من براي اينها هم يکي دو جمله بگويم و جلسه را تمام کنم.

6- حقّ جاهل بر ديگران

يک کسي که جاهل است به گردن ما حق دارد. (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) (فرقان /63) به ما گفته‌اند که وقتي با آدم نا اهل برخورد کردي از کنارش با مسالمت عبور کن. درگير نشو. (وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً) (فرقان /72) اگر از کنار ياوه گو رد شدي با بزرگواري رد شو، در گير نشو. «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» )قصص/54) قرآن مي‌فرمايد: اگر او به تو بدي کرد تو به او بدي نکن. هيات ما را خراب کردند، هيأتشان را خراب مي‌کنيم، ديدن ما نيامدند ما هم به ديدنشان نمي‌رويم، کادو براي ما نياوردند ما هم براي آنها کادو نمي‌بريم. در عروسي دخترمان همچين کرد، در عروسي پسرمان همچين مي‌کنيم. قرآن مي‌فرمايد: اگر کسي بدي کرد تو با خوبي پاسخش را بده.

7- حق ميهمان

از ميهمان به خوبي پذيرايي کنيد. دو تا ميهمان براي حضرت ابراهيم(ع) آمدند. (فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمينٍ) (ذاريات /26) «فَجاءَ بِعِجْلٍ» البته نبايد اسراف شود اما نبايد کم گذاشت. حق کسي که وارد مجلسي مي‌شود ؤقتي کسي وارد جايي مي‌شود و با چشمانش دنبال جا مي‌گردد، قرآن مي‌فرمايد: به او جا بدهيد. (إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا) (مجادله /11) تکان بخوريد و به او جا بدهيد. شخصي وارد شد و خواست بنشيند، امام بلند شد و تکاني خورد گفتند: آقا بنشينيد، جا هست. فرمود: جاهست اما وقتي او وارد شد خواستم از خودم يک عکس‌العملي نشان بدهم. يعني اين کسي که وارد مي‌شود يک حقي پيدا مي‌کند.

8- حق طلبكار

حق بدهکار و حق طلبکار: حق بدهکار اين است که بدهي را زود بدهد حديث داريم که: بر عکس، اگر هم ندارد شما نبايد به او فشار بياوري. (فَنَظِرَةٌ إِلى‌ مَيْسَرَةٍ) (بقره /280) اگر طرف ندارد صبر کن. آقا! نخير من او را زندان مي‌کنم. بابا درست مي‌گويي، اما اينکار را نکن. قرآن مي‌فرمايد: صبر کن تا طرف پولدار شود. مي‌گويد. خانه‌اش را بفروشد، اگر خانه‌اش را در شانس است، شما حق نداري از او بخواهي خانه‌اش را بفروشد. بله اگر يک خانه سلطني دارد بايد بفروشد. اگر خانه‌اش به قيافه‌اش مي‌خورد شما حق نداري از او بخواهي که: آقا! خانه‌ات را بفروش، ماشينت را بفروش. فروش خانه و ماشين را حق نداري تحميل کني، چون اين شکست است. شخصي که ماشين و خانه‌اش را مي‌فروشد در درونش و در بين زن و بچه و بستگانش خرد مي‌شود. شما براي اينکه قرضت را وصول کني افراد را نشکن. انسان براي بدهکاري، مازاد زندگيش را مي‌تواند بفروشد. اگر خودش فروخت طوري نيست اما شما حق نداري به او فشار بياوري. اينها حقوقي است که در اسلام و روايات و قرآن به آنها اشاره شده است.
خيلي حقها به گردن ما است که ناديده گرفته‌ايم. خدا مي‌داند براي اينکه برويم روضه، ماشين را دوبله پارک کرده‌ايم، و چقدر راهبندان شد! و حق مردم را از بين برديم. خدا مي‌داند براي اينکه يک سيگار بکشيم هواي چند نفر را آلوده کرديم و حق تنفس را از مردم گرفتيم. براي اينکه يک دوش بگيريم، دوده‌هاي آبگرمکن رفت در خانه همسايه‌ها! چه موتور سوارها و چه ماشين سوارهايي که موتور يا ماشينشان به روغن سوزي مي‌افتد و يک خيابان را به دود مي‌کشند، براي اينکه به مقصد برسند. چقدر حق مردم را از بين برده‌ايم؟ به خاطر پارتي بازي حق ديگران را ضايع کرديم! در انتخابات با کلک براي او رأي جمع کرديم، رفت به مجلس و بيت المال بي خود و بي جهت صرف او شد! مواظب باشيم که کارهايمان زير حساب است. قرآن مي‌فرمايد: (وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ) (يس /12) هم عمل و هم اثر عمل نوشته مي‌شود.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1317
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست