responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1332

موضوع: حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (9) – تشکر از والدین

تاريخ پخش: 08/02/1401

عناوين:

1- روز قدس، روز اظهار نفرت از استکبار جهانی

2- تشکر از والدین، در کنار تشکر از خداوند

3- تشکر خداوند از تلاش بندگان خالص

4- عدم تشکر از مردم، به معنای عدم تشکر از خداوند

5- اظهار تشکر و رضایت میان همسران در خانواده

6- تداوم جلسات دینی و قرآنی بعد از ماه رمضان

7- خاطره ای از آغاز تبلیغ در ماه رمضان و استمرار آن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان بحث را در شب قدس می‌بینند. دهه‌ی آخر، جمعه‌ی آخر، دهه‌ی آخر ماه رمضان. خب برنامه‌ی قدس یک برنامه‌ای است که به فرموده‌ی حضرت امام تأسیس شد روز قدس، یک عاملی برای وحدت اسلامی هست، همه‌ی مسلمان‌های دنیا و ابراز برائت از تفکّر و اعمالی که اسرائیل تو دنیا انجام داده. شرایط راهپیمایی در اختیار زمانی است که این کار می‌شود، مسئله‌ی کرونا هست، هر جوری گفتند ما عمل می‌کنیم، راهپیمایی شد، راهپیمایی می‌کنیم، راهپیمایی موتور و ماشینی شد، موتور و ماشین، اگر هیچی نشد، خودمان نفرینشان می‌کنیم، چه اشکالی دارد، همین الآن من نفرینم را بکنم تا ببینیم روز قدس وظیفه‌مان چی هست. خدایا هم اسرائیل، هم آمریکا و هم هر فرد و گروه که علیه اسلام و مسلمین و علیه مستضعفین طرّاحی می‌کند و خرج می‌کند و توطئه می‌کند، دست‌هایشان را قطع، توطئه‌هایشان را خنثی، توطئه‌گران نااهلشان را نابود بفرما. این مال.

1- روز قدس، روز اظهار نفرت از استکبار جهانی

حالا اصل این مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل ریشه هم دارد؟
بله، ریشه دارد. در قرآن یک آیه داریم، می‌گوید: (مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ) (آل‌عمران /119)، از غیظ بمیرید. از قول شهید بهشتی هم نقل شده که: «آمریکا از دست ما عصبانی باش و بر این عصبانیّت بمیر.» این بمیر در قرآن هست، «مُوتُوا» یعنی بمیرید، «بِغَيْظِكُمْ»، از روی غیظ بمیرید، غیظ، نمی‌گوید: «بِغَضَبِکُم»، غضب و غیظ فرق می‌کند، غضب آدم عصبانی می‌شود، غیظ یعنی آدم سر در‌می‌رود، یعنی پر می‌شود، یعنی به قدری عصبانی بشوید که سر روید، یعنی نتوانید خودتان را نگه دارید، «مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ».
از لطف خدا هم تا حالا این کار شده، شما یک نگاه ساده بکنید، حالا به مناسبت روز قدس من یک دقیقه صحبت کنم. از اوّل انقلاب دشمنان برای ما چی خواستند؟ گفتند: «جمهوری اسلامی تشکیل نشود، شاه بماند.» نشد، «مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ» است، از غیظ بمیرید، شاه رفت گریه‌کنان و جمهوری اسلامی تشکیل شد. اوّل انقلاب لیبرال‌ها آمدند با یک تفکّر خاصّی، موفّق نشدند، این هم لطف خدا بود. مجاهدین و منافقین آمدند، چه جمعیّتی را ترور کردند به ناحق، نشد، با ترورهای فردی و حزب جمهوری و چه آدم‌هایی را ترور کردند، آدم‌های هشتاد، نود ساله، اشرفی، دستغیب، مدنی، طباطبایی، دستغیب، از آیت‌الله‌های پیرمرد هفتاد، هشتاد ساله‌ی ما گرفته تا بچّه‌ی شیرخواره تقریباً همه‌ی دنیا پشت صدّام ایستادند تا جمهوری اسلامی را بشکنند، نشد. البتّه جمهوری اسلامی کمبودها و ضعف‌هایی تو مدیریت، تو اقتصاد، تو سیاست کمبود داریم، وقتی ما می‌گوییم دعا کنید به جمهوری اسلامی معنایش این نیست که جمهوری اسلامی بی‌عیب است یا کم‌عیب است، ممکن است عیب‌های زیادی داشته باشد. خدایا به حقّ محمّد و آل محمّد ارواح شهدا را از ما راضی و ما را پاسدار خون‌ها و خدماتشان قرار بده. علیه اسلام و مسلمین هر قدمی هست، خنثی کن. ضعف‌ها و ناقص‌های ما را هم جبران بفرما.
خب حالا برویم سراغ بحث خودمان. بحث چی بود؟ بحث این بود که امام سجّاد یک رساله‌ای دارند، حقوق را بیان کردند، تو حقوق خانواده بودیم، به مناسبت حقوق خانواده یک مطالبی را داشتیم می‌گفتیم، چند تا دیگر مانده از حرف‌ها.

2- تشکر از والدین، در کنار تشکر از خداوند

داریم تو خانواده باید از همدیگر تشکّر کنند، اگر مادری که غذا پخته، غذایش را آورد، خوردند، همه‌ی بچّه‌ها بگویند: «مامان جون دست شما درد نکنه، مامان جون دست شما درد نکنه.» چهار تا مامان جون دستت درد نکند بگویند، این خستگی مادر برطرف می‌شود. لباس را خانم شسته، روی بند انداخته، مرد وقتی می‌رود لباس‌ها را جمع کند، بگوید: «حاج خانم دست شما درد نکنه.» یک دست شما درد نکنه بگویید، (أَنِ اشْكُرْ لي‌) (لقمان /14) آیه قرآن هست، سفارش بنده نیست، من چه کسی هستم سفارش کنم، (أَنِ اشْكُرْ لي‌ وَ لِوالِدَيْك‌) (لقمان /14)، قرآن می‌گوید تو خانواده از همدیگر تشکّر کنید، از پدر و مادرت تشکّر کن.
خداوند هم (شاكِرٌ عَليمٌ) (بقره /158) داریم در قرآن، هم (شَكُورٌ حَليمٌ) (تغابن /17). «شاکِر» و «شَکور» فرق می‌کند، «شاکِر» یعنی تشکّر، «شَکور» یعنی تشکّر غلیظ، یعنی تشکّرِ عرض کنم که تشکّر غلیظ. خود خدا هم می‌گوید کسانی که افطاری‌شان را دادند به فقیر و با آب افطار کردند، (كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً) (انسان /22)، منتها تشکّر خدا همراه با عمل است، می‌گوید پانزده تا چیزی، اگر اشتباه نکرده باشم، حدود پانزده تا چیزی است، می‌گوید شما که وقت افطار رفتید افطار کنید، در خانه را زدند، یتیم، مسکین، اسیر، تقاضا کردند شما افطاری خودتان را دادید و با آب افطار کردید، من پانزده تا چیزی به شما می‌دهم. پانزده تا چیزی؟! بله، چون اخلاص داشتید، گفتید: (لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً) (انسان /9)، ما شكور نمی‌خواهیم، خدا هم گفت نه، من شكور می‌کنم:
(فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ) (انسان /11): یک روز قیامت شما را از آتش جهنم نجات می‌دهم؛
– سلسبیل، از چشمه‌ی سلسبیل به شما می‌نوشانم؛
– سایه‌های درخت‌ها روی سر شما هست؛
– میوه‌ها در دسترس شما هست؛
همین‌‌طور پانزده تا آیه پشت ردّ هم هست که این را بهت می‌دهم، این را بهت می‌دهم، آخرش گفته که شما چی گفتی؟ گفتی (لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً) (انسان /9)، «شكور» نمی‌خواهم، (كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً) (انسان /22)، تو که گفتی شکور نمی‌خواهم، (كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً) (انسان /22). یعنی یک کسی ممکن است بگوید آقا من پول نمی‌خواهم، تو پولش را بده، او می‌گوید من پول نمی‌خواهم!
یاد یک چیزی افتادم یک آقایی می‌گفت: «وارد مسجد شدم، پیشنماز نبود، من هم آخوند بودم، وارد مسجد شدم.» گفتند: «خب آقا نیامده، امشب یک آقا دیگر آمده، صلوات ختم کنید آقا برود جلو.» می‌گفت: «ما هم گفتیم من قابل نیستم. تا گفتم من قابل نیستم، یک نفر گفت: «آقایان خود آقا می‌گوید من قابل نیستم، نمازتان را فرادی بخوانید.» می‌گفت خیلی ضایع شدیم. حالا او می‌گوید من قابل نیستم ولی تو! آن‌ها گفتند: (لا نُريدُ مِنْكُمْ) (انسان /9)، نه به زبان نمی‌آوریم، دو تا جمله هست، (لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً) (شوری /23) یعنی با زبان حرف پول نمی‌زنند، یکی هم «لا نُريدُ» نیّت پول نمی‌کنند، تو قلبم نیّت پول نمی‌کنم، من اگر خواسته باشم طلبه‌ی خوبی باشم، باید وقتی حرف می‌زنم به قصد پول حرف نزنم، یعنی بگویند آقا پول دادند یا ندادند، کارم را انجام بدهم ولی من به قصد پول نباشم، طی هم نکنم که این قدرم بدهید. رزق ما هر چیزی باشد، می‌رسد، اصلاً کار به طی کردن ندارد، خدا رها نمی‌کند. (لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً) (انسان /9)

3- تشکر خداوند از تلاش بندگان خالص

اوّل آیه بگذار نشان بدهم، این قرآن یک صفحه است، سطر اوّلش نوشته: «من تشکّر از شما نمی‌خواهم.» یعنی افطارم را دادم به شما ولی از شما تشکّر نمی‌خواهم، نه مزد می‌خواهم، نه تشکّر. یک پانزده تا آیه هست تقریباً می‌گوید این را می‌دهیم، این را می‌دهیم، این را می‌دهیم، این را می‌دهیم، هی نعمت‌ها را می‌دهد، می‌دهد، می‌دهد، می‌دهد، می‌دهد، آخرش می‌گوید: (وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً) (انسان /22). (لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً) (انسان /9) او می‌گوید: «مَشْكُور»، «لا شُكُور»، «مَشْكُور»، «لا شُكُور»، «مَشْكُور»، یعنی او می‌گوید نمی‌خواهم ولی شما به او بده. این‌ها گفتند که ما تشکّر نمی‌خواهیم اما خدا که گفت نه، من (كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً) (انسان /22)
وقتی خدا تشکر می‌کند، با این‌که همه چیز از دست اوست، واقعاً فهم ما هم از خداست هان، کسی نگوید این‌هایی که مسابقات المپیاد می‌روند، بگوید اوّل خدا، دوّم خدمات استاد، سوّم مدرّس، چهارم پدر و مادر، همه را بگویید اما اوّل بگویید خدا، اوّل خدا. ما گاهی وقت‌ها خدا را یادمان می‌رود. تو هواپیما بودم، این خانم آمد گفت که: «تا چند لحظه‌ی دیگر در فرودگاه می‌نشیند.» آمد، گفتم: «خانم، بگو ان‌شاءالله.» گفت: «ان‌شاءالله نمی‌خواهد دیگر، کامپیوتر نشان داد.» گفتم: «این هواپیماهایی که سقوط می‌کند تو دنیا، کامپیوتر ندارد؟!» گفت: «چرا، همه‌ی هواپیماها کامپیوتر دارد.» گفتم: اگر خدای نکرده خطری پیش بیاید، خدا منتظر کامپیوتر تو نیست، خلبان و کامپیوتر و مسافر و همه با هم مرخّص می‌شوند. نترس، برو بگو ان‌شاءالله.» یک خورده فکر کرد، گفت: «حق با شماست.» خانم خوبی بود، رفت و دومرتبه بلندگو را گفت که: «مسافرین محترم تا چند لحظه‌ی دیگر هواپیما در فرودگاه می‌نشیند، ان‌شاءالله.»
به هر حال نگویید چون درس خواندم، بسیار هستند آدم‌هایی که خیلی مطالعه می‌کنند برای کنکور، لحظه‌ی کنکور همه چیز یادشان می‌رود یا خیلی چیزها یادشان می‌رود، باورشان هم نمی‌کرد. آدم فکر می‌کند که حالا که مثلاً جوجه‌کباب خورده یا پشت کامپیوتر نشسته، حتماً بحثش خوب می‌شود، گاهی وقت‌ها جوجه‌کباب می‌خوری، از کامپیوتر هم استفاده می‌کنی، همه بحث‌ها را می‌کنی، آخرش همه می‌پرد، جور دیگری از آب در‌می‌آید.

4- عدم تشکر از مردم، به معنای عدم تشکر از خداوند

از زحمات پدر و مادر باید تشکّر کرد. حدیث داریم که: «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.» (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ‌2، ص 24) کسی اگر از مردم تشکّر نکرده، خدا می‌گوید از من هم تشکّر نکرده. این یک.
حدیث داریم «لَا يَشْكُرُ اللَّهَ مَنْ لَا يَشْكُرُ النَّاسَ» (من لا يحضره الفقيه، ج ‌4، ص 380)، این هم مثل همان است، کسی که از مردم قدردانی نکند، می‌آید چای به تو می‌دهد، بگو: «دست شما درد نکنه» نخیر، وظیفه‌اش است، ایشان آبدارچی هست، من هم مدیر کلّ اداره هستم، این باید چای بدهد! خیلی خب، او باید چای بدهد، تو هم بگو: «آقا دست شما درد نکنه.» یک دست شما درد نکنه نمی‌گوید. از امام پرسیدند: «کریم یعنی چه؟» فرمود: «کریم یعنی کسی که به او خدمت کردی، بگوید دست شما درد نکنه.» نگوید وظیفه‌اش است، به او ابلاغ شده، وظیفه‌اش است، حقوق می‌گیرد. آی پلیس! ایّام عید تو جادّه‌ها شلوغ است، آقا خسته نباشید، این روی پا ایستاده، دور از زن و بچّه، همه‌ی مردم عید پهلوی زن و بچّه‌شان است، این پلیس باید تو جادّه باشد، برف، سرما، گرما، بگو: «خسته نباشید» یک خسته نباشید به او بگو، می‌گوید: «نه، به ایشان ابلاغ شده.»
تواضع‌ها خوب است. یک عکس آیت الله عظمای صافی من بودم تو جلسه. طلبه‌های خارجی جامعة‌‌المصطفی را آوردند که ایشان از فلان کشور، ایشان از فلان کشور. چند نفر سیاه‌پوست هم تو این‌ها بودند که از فلان کشور. من بودم، دیدم که آیت الله صافی این دست سیاه‌پوست را گرفت و بوسید و خیلی این عکسی که یک مرجع تقلید صد‌ساله دست یک سیاه‌پوست را می‌بوسد، آنجا زمانی که آمریکا سیاه‌پوست را زیر زانویش خفه می‌کند، همان زمانی که سیاه‌پوست را خفه می‌کنند، بالاترین مقام علمی ما دست سیاه‌پوست را می‌بوسد. این‌ها خیلی اثر دارد، به خصوص جوان‌ها اصلاً چشمشان به دهان این است که من چایی پهلوی این گذاشتم، این یک دست شما درد نکنه گفت یا نه. از همه تشکّر کنیم.
«أَشْكَرُكُمْ لِلَّهِ أَشْكَرُكُمْ لِلنَّاس‌» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‌2، ص 99)، هر کس از بیش‌تر از مردم تشکّر کند، بیش‌تر شکر خدا را کرده، حدیث است.
امام از خدا می‌خواهد: «وَ أَنْ أَشْكُرَ الْحَسَنَة» (صحیفه‌ی سجّادیه، دعای مکارم‌الأخلاق) همین امام زین العابدین در مکارم الأخلاق می‌گوید: «خدایا یک حالتی به من بده، من خوبی مردم را بگویم.» این صدا و سیما این کارهایش خوب است، گاهی یک فیلم که نشان می‌دهد، یک صد نفر را اسم‌هایشان را می‌آورد، مسئول چی، مسئول چی، مسئول چی، حتّی آن کسی که حمل و نقل کرده مثلاً یک چیزی را جابجا کرده، مسئول صوت، مسئول تصویر. گاهی وقت‌ها نگاه می‌کنیم، می‌بینیم اوهو چه‌قدر آدم جمع شدند تا این، همه را اسم می‌برد، مهم است.
«اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ … و َ تَرْكِ الشُّكْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَةَ» (صحیفه‌ی سجّادیه، دعای هشتم)، خدایا معذرت می‌خواهم اگر کسی به من خدمت کرده به او دست شما درد نکنه نگفتم. عیبی است که از این عیب من را پناه بده. «اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ» پناه می‌برم به تو از چی؟ از چند تا خلاف، یکی‌اش این است: «و َ تَرْكِ الشُّكْرِ» من شکر را ترک کردم، یعنی باید به او دست شما درد نکنه می‌گفتم، نگفتم. اگر کسی خدمتی تحویل گرفت و تشکّر نکرد، این معلوم می‌شود یک عیبی دارد، امام سجّاد از این عیب به خدا پناه می‌برد.

5- اظهار تشکر و رضایت میان همسران در خانواده

حدیث داریم امام صادق فرمود بهترین زن‌ها چه کسانی هستند؟ اخلاق خانواده، «خَيْرُ نِسَائِكُمُ الَّتِي إِنْ أُعْطِيَتْ شَكَرَتْ وَ إِنْ مُنِعَتْ رَضِيَتْ.» (بحارالأنوار، ج 100، ص 239) بهترین زن‌ها این است که اگر به او لطفی کردی، «إِنْ أُعْطِيَتْ»، یک چیزی به او بخشیدی روز زن، روز مادر، هر روزی، اگر یک چیزی به او دادی «شَكَرَتْ»، تشکّر کند، نگوید: «این؟! این؟!»، «إِنْ أُعْطِيَتْ شَكَرَتْ»، اگر به او محبّت کردی، تشکّر کند، اگر چیزی به او نبخشیدی، او هم راضی باشد، نگوید: «دختر خاله‌ام چی گرفته از شوهرش، خواهرم از شوهرش چی گرفته، مردهای دیگر چی گرفتند روز زن، روز مادر، هی بگوید او را بردارد، بزند تو سرِ» تحقیر نکنید.
یک نفر می‌خندید. به او گفتند: «چرا می‌خندی؟!» گفت: «بچّه‌ام به من گفت پول بده. به بچّه‌ام گفتم ندارم.» رویش را کرد به مادرش، گفت: «تو کاشان گداتر از این نبود زنش شدی؟!» یعنی بچّه تحقیر می‌کند، خب این تحقیر را از یک جایی یاد گرفته.

6- تداوم جلسات دینی و قرآنی بعد از ماه رمضان

از ماه رمضان داریم در‌می‌رویم، حساب نکنیم ماه رمضان تمام شد. ماه رمضان و محرّم مثل سرازیری است، سرازیری یک جایی خوب است برای این‌که ماشین خاموش شده، روشن بشود، تو سرازیری ماشین‌های خاموش شده، روشن می‌شود اما معنایش این نیست که وقتی روشن شد، دیگر ولش کنیم. چه اشکال داشت روزی چند دقیقه قرآن خواندیم، بعد ماه رمضان هم بخوانیم؟! چه اشکال داشت دور هم جمع می‌شدیم؟! چرا جلسات ماه رمضان، بعد ماه رمضان تعطیل بشود؟! مگر خدا، خدای ماه رمضان است؟! حدیث داریم دوره‌ی آخرالزمان مردم ماه رمضان عبادت می‌کنند، رمضان که تمام شد، عبادت را کنار می‌گذارند، مورد شکایت است این. چه اشکال دارد حالا جمعه‌ی آخر بیاییم تصمیم بگیریم اما هیئت‌ها.

7- خاطره ای از آغاز تبلیغ در ماه رمضان و استمرار آن

من کلید کارم از ماه رمضان بود، حالا به ذهنم آمد، اجازه بدهید بگویم. در آستانه‌ی ماه رمضان بود، خواهش می‌کنم مدیران مدارس، مربّیان، طلبه‌ها، هر کسی که استاد دانشگاه است، کسانی که همکار من هستند در معلّمی این خاطره را، چون من این را به مرحوم مطهّری که گفتم، گفت: «این را بنویس، چاپ کن.» گفتم: «قابل نیست.» گفت: «نه، بنویس چاپ کن.» برایتان بگویم حالا، جمعه‌ی آخر ماه مضان است. در آستانه‌ی رمضان بود، سال حدود چهل، پنجاه سال پیش. من کاشان بودم، آمدم بروم از توی یک کوچه‌ای. یک مشت بچّه‌ی ده، سیزده ساله بودند، تا نگاهشان به من خورد، گفتند: «حاج آقا سلام، حاج آقا سلام.» سلام علیکم، سلام علیکم. «حاج آقا سلام.» این سلام‌های متعدّد بچّه‌ها را جواب دادم و رد شدم. گفتم: «چرا بچّه‌ها به من سلام کردند، به هیچ کس دیگر سلام نمی‌کنند؟!» برگشتم گفتم: «بچّه‌ها، چرا به من سلام کردید؟!» گفتند: «شما حاج آقایی!» می‌خواستند‌ بگویند آخوندی. گفتم: حالا حاج آقا دست شما درد نکنه چون به احترام لباس من سلام کردید. بعد با خودم گفتم: «آقای قرائتی راستش بگو، تو از اسلام برای بچّه‌ها چه کردی؟! بچّه‌ها به خاطر لباس اسلام به تو سلام کردند، تو از اسلام چی برای بچّه‌ها تا حالا گفتی؟! قرآن صدها قصّه دارد. یکی از این قصّه‌ها را برای بچّه‌های محلّه گفتی؟!» گفتم: «نه، من الآن پهلوی بچّه‌ها روسیاهم، این‌ها به اسم اسلام، به لباس اسلام احترام گفتند، من از اسلام چیزی یاد این‌ها ندادم.» برگشتم، گفتم: «بچّه‌ها فردا شب، شب اوّل ماه رمضان است، می‌خواهید من عرض کنم که برایتان یک قصّه بگویم؟» به هم نگاه کردند، چی؟ تو راهرو، تو گذر محله! تو این سیزده، چهارده ساله‌ها یکی بود درشت‌تر بود، هجده، نوزده سالش بود، به او گفتم: «آقا، شما اگر پنج تا، شش تا، کم‌تر و بیش‌تر این بچّه‌ها را جمع کنی تو مسجد، من شبی یک قصّه برای این‌ها می‌گویم در چند دقیقه. می‌توانی بیاوری؟!» گفت: «و الله نمی‌دانم دست من نیست، ممکن است بیایند، ممکن است نیایند.» گفتم: «پس یک قراری با شما می‌گذاریم، من می‌روم تو مسجد می‌نشینم، شما هر چی گیرت آمد بیاور.» یک مسجد مخروبه‌ی متروکه‌ای بود و هیچ کس داخلش نبود. رفتیم و چراغ را روشن کردیم و حالا چراغ که روشن بود، رفتیم آنجا نشستیم. حدواً یک چهل، پنجاه دقیقه نشستم، هیچ کس نیامد! گفتم: «خدایا این بی‌کسی من را بپذیر. من آمدم قصّه‌های قرآن بگویم، هیچ کس، یک نفر هم نیامد! این بی‌کسی من را بپذیر.» یک لحظاتی شد، می‌خواستم بلند شوم، دیدم آن هجده ساله آمد. گفت: «حاج آقا آمدی؟» گفتم: «تو قول دادی به ما، من اینجا تو مسجد بنشینم، دو، سه تا بچه بیاوری، یک قصّه برایشان بگویم، پنج دقیقه من یک قصّه می‌گویم.» گفت: «آقا کسی دیگر نبود، پس یک خورده دیگر بنشین، من بلکی بروم بیاورم.» یک خورده دیگر نشستیم، رفت هفت تا بچّه آورد، بچّه‌های ده، سیزده ساله، من یک قصّه گفتم، گفتم: «قصّه خوب بود؟!» گفتم فردا شب هم یک قصّه‌ی دیگر. ما سی شب ماه رمضان، سی تا قصّه، قصّه‌های مفیدِ واقعیّت دار، نه قصّه‌های خیالی و بافتنی. خب بچّه‌ها هی هفت تا بودند، بعد شدند پانزده تا، بیست تا، سی تا، مسجد پر از بچّه شد، حدود صد تا بچّه‌ی سیزده، چهارده ساله. آقای قرائتی قصّه می‌گوید، برویم قصّه‌های قرائتی. بعد دو، سه تا جوان می‌آمدند، این جوان‌ها خجالت می‌کشیدند قاطی بچّه‌ها بنشینند، چون آن‌ها درشت‌تر بودند، این‌ها وقتی می‌آمدند تو مسجد، می‌رفتند آخر مجلس می‌نشستند. من جلسه‌ی قصّه که تمام شد، گفتم: «بچّه‌ها شما بروید، من می‌خواهم با آن بزرگ‌ترها یک صحبتی بکنم، شما بروید بیرون.» بچّه‌ها سیزده ساله رفتند از مسجد بیرون، من از این طرف مسجد رفتم آن طرف مسجد، آخر مسجد پهلوی این سه تا جوان، گفتم: «شما چون جوان هستید، قاطی بچّه‌ها نمی‌نشینید، من می‌خواهم یک چیزی برای جوان‌ها بگویم، یک چیزی برای جوان‌ها گفتم.» گفتند: «بله، استفاده کردیم، خوب بود.» گفتم: «پس شما هم جوان‌ها را بیاورید، جلسه‌مان دو تا بشود، پنج دقیقه برای بچّه‌ها، پنج دقیقه برای جوان‌ها. نوجوان‌ یک جلسه، جوان یک جلسه.» این‌ها هم ثبت‌نام کردند و ماه رمضان تمام شد. این‌ها چهارصد تومان، چهارصد تومان چهل، پنجاه سال پیش، یعنی می‌شد دو تا گوسفند خرید. این‌ها چهارصد تا یک تومانی گذاشتند تو پاکت، به ما دادند، گفتم: «شنیدید به آخوند پول می‌دهند، آخوندی که دعوتش کنند، شما از من دعوت نکردید، من از شما دعوت کردم، من باید یکی یک پاکت بدهم به شما!» پول را پس دادم. این‌ها به هم نگاه کردند، گفتند خب، خیلی تحت تأثیر قرار گرفتند. یک نامه‌ی تشکر خواندند. گفتند: «پس اجازه بده ما در یک نامه از شما تشکّر کنیم.» تو نامه‌ی تشکّرش این جمله بود: «حیف که ماه رمضان تمام شد!» گفتم: «حیف ندارد، شما بیست تا بشوید، من از قم می‌آیم کاشان، قصّه می‌گویم، برمی‌گردم قم.» گفتند: «می‌آیی؟!» گفتم: «شما بیست تا بشوید می‌آیم.» ثبت‌نام کردند و ما چهار سال جمعه‌ها رفتیم کاشان، چهار سال جمعه‌‌ها رفتیم، عصر جمعه. صبح‌هایش می‌رفتیم ساوه، از قم می‌رفتیم ساوه، برای جوان‌های ساوه صحبت می‌کردیم، برمی‌گشتیم قم، ناهار خورده و نخورده، می‌رفتیم جلسه‌ی جوان‌ها. یادم هست یک بار هم نرسیدم قم ناهار بخورم، هوا داغ بود، رفتم ساوه برگشتم، آمدم کاشان، تو وسط سخنرانی ضعف من را گرفت، گفتم: «بچّه‌ها من نرسیدم ناهار بخورم، الآن هم روزهای تابستانی گرسنه‌ام شده، همین مقدار بس است، من نمی‌توانم حرف بزنم، یا این‌که بس است، یا صبر کنید یک چیزی من بخورم.» گفتند: «حاج آقا می‌نشینیم، بخور.» به صاحبخانه گفتم: «برو هر چیزی توی یخچال هست نانی، پنیری، حلوایی هر چیزی هست، بیاور بخوریم.» این‌ها را یک سینی آورد و ما روی منبر که نشسته بودیم خوردیم و چایی خوردیم و گفتیم: «خب اما ادامه‌ی بحث.» مرحوم مطهّری می‌خندید می‌گفت: «راستی روی منبر نان و پنیر خوردی؟! ما آب هم بخواهیم بخوریم، بین دو تا سخنرانی هی خجالت می‌کشیم.» گفتم: «نه، من خجالت نمی‌کشم، خب گرسنه‌ام هست دیگر، شکمو که نیستم، روزهای تابستان تا دم غروب چیزی نخوردم دیگر حالا.» چهار سال ما رفتیم کاشان. کم‌کم یاد گرفتم کلاسداری را. بعد آمدیم قم، برای بچّه‌های قم کلاس گذاشتیم، برای همسایه‌ها، جوان‌های همسایه‌مان، یک ذرّه، یک ذرّه. ببین این کلیدش ماه رمضان زده شد. چی چی شد؟ اگر کسی سؤال کند آقای قرائتی از کجا توفیق پیدا کردی؟ آخر چهل سال تو تلویزیون خیلی مهم است، یک شب جمعه تعطیل نشده تو این چهل سال از طرف ما، چهل سال است داری حرف می‌زنی. گفتم: «ریشه‌اش این بود یک بانی نداشتم، پول نداشم، حزب نداشتم، روزنامه نداشتم، طرح و مسأله نداشتم، مشوّق هم نداشتم، درون، جوشش از درون، به قول مقام معظّم رهبری می‌گوید آتش به اختیار. یعنی گاهی بچّه سلام می‌کند، این سلام بچّه چون روی اخلاص است، این‌طور نبود چون من مدیر کل باشم، سفیر و وکیل و وزیر باشم، یک شیخی دارد می‌رود، سلامش کردیم به خاطر این‌که لباس اسلام، آن سلام بچّه‌ها اثر داشت، برگشتن من اثر داشت، بی‌کسی من، چهل دقیقه تو مسجد مخروبه نشستم، هیچ‌کس نیامد، اثر داشت، پول پس دادن اثر داشت. بعد هم الآن از آن همان جوان‌ها چه‌قدر کمک کردند، خیلی‌هایشان کارهای انقلابی هم کردند بعد از انقلاب، پُست‌هایی داشتند، مسئولیت‌هایی داشتند. چی این حرف‌ها را زدم؟ می‌خواستم روضه‌ی خودم را بخوانم؟! نه، خدا می‌داند، می‌خواستم بگویم آقایان حالا که ماه رمضان جمع شد، نگذارید خاموش بشود، ما از چراغ ماه رمضان که روشن شده، از چراغ ماه رمضان باید خیلی چیزها را روشن کنیم، این جلسات منتها طولانی نشود که اگر یک شبی هم می‌خواهند فیلم ورزش ببینند، امتحان است، کنکور است، سرماست، گرماست، ضرر نزند و این جلسات را بگذارید روشن کنید، یعنی این جرقّه‌ها را تبدیل کنید به یک جریان. این به مناسبتی که دارد ماه رمضان تمام می‌شود و جلسات از بین خواهد رفت. خدا که خدای ماه رمضان نیست، خدای همیشه هست، منتها جلسه‌ها کوتاه باشد، شیرین باشد، آن کسی که حرف می‌زند هر یک دقیقه‌ای، دو دقیقه‌ای، هر پنج دقیقه‌ای یک حرف تازه‌ای بزند. امام فرمود: «بروید مسجد هشت تا چیزی گیرتان می‌آید، یکی‌اش حرف تازه است، «وَ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً»» (تحف العقول، ص 235)، «مُسْتَطْرَف» یعنی جدید، یعنی این‌که می‌گوید هر کس برود مسجد حرف جدید می‌شنود، یعنی پیشنماز باید مرتّب مطالعه کند، مرتّب اگر مطالعه کردی، می‌شود تو هر جلسه یک حرف تازه زد و گرنه تکراری می‌شود.
خدایا از همه‌ی جرقّه‌ها ما را جریان‌ساز خالص و در راه هدایت قرار بده؛
آن‌چه ماه رمضان برای خوب‌ها مقدّر کردی، به آبروی خوب‌ها، همه‌ی آن‌ها را برای ما هم مقدّر کن؛
کسانی که سال‌های قبل بودند و امسال نیستند، این سال‌ها نیستند، همه‌شان را ببخش و بیامرز؛
مشکلات فرد و جامعه و دولت و ملّت ما را حل بفرما.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 119 سوره آل عمران بر چه امری تأکید دارد؟

1) آرزوی هدایت دشمن
2) آرزوی مرگ دشمن
3) صلح و آشتی با دشمن

2- آیه 14 سوره لقمان به چه امری فرمان می‌دهد؟

1) تشکر از خداوند
2) تشکر از والدین
3) هردو مورد

3- آیه 158 سوره بقره، به کدام‌یک از صفات خدا اشاره دارد؟

1) سپاس‌گزاری از بندگان
2) نزول رحمت بر همه انسان‌ها
3)سپاس گزاری از پیامبران

4- براساس روایات، کسی که از خدمات مردم تشکر نمی‌کند،…

1)انتظار پاداش از خداوند نداشته باشد
2) از خداوند هم تشکر نکرده است
3) خداوند هم از او تشکر نمی‌کند

5- آیه 9 سوره انسان، به چه امری اشاره دارد؟

1) عدم انتظار تشکر
2) عدم انتظار پاداش
3) هردو مورد

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1332
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست