نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1359
1- نقش علماي قم در حفظ مذهب شيعه 2- سفارش اهل بيت به زيارت حضرت معصومه 3- ويژگيها و امتيازات حوزههاي علميه 4- لزوم آمادگي براي جهاني شدن اسلام 5- امتيازات حوزه بر دانشگاه 6-صفا و صميميت و سادگي، سيرهي علماي دين 7- توجه جدي دانشآموزان و نسل نو به مباحث قرآني 8- تقليد از مراجع، رجوع به خبرگان دين
موضوع: حوزههاي علميه و مرجعيت شيعه
تاريخ پخش: 15/07/89
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در آستانهي دههي كرامت هستيم. كه از تولد حضرت معصومه تا تولد امام رضا را نامگذاري كردند، ميخواهم مقداري راجع به حضرت معصومه، قم، حوزه علميه، مرجعيت، تقليد و طلبگي صحبت كنم. ببينيم دنياي آخوندي چه خبر است؟ اصلاً فرق بين حوزه و دانشگاه چيست؟ خصوصياتي كه دانشگاه دارد، حوزه ندارد.خصوصياتي كه حوزه دارد، دانشگاه ندارد. يك عيبهايي هر دو دارند، عيبهايشان به هم رنگ پس داده است. يك خوبيهايي هردو دارند، خوبيهايشان به هم رنگ پس داده است. يعني هم خوبيشان در هم اثر كرده، هم نقاط ضعف همديگر در هم اثر كرده است. يك نگاهي به اين مباحث داشته باشيم.
1- نقش علماي قم در حفظ مذهب شيعه
شهر قم از شهرهايي است كه، حالا از شهر خودمان هم تعريف كنيم كاشان، و سبزوار و نيشابور، چند تا شهر هستند اينها از آغاز از همان روز اول با اهلبيت بودند. بعضي شهرهاي ديگر به تدريج اهل بيتي شدند. و قميها در روايت آمده است «لولا القميين لاندرس الدين» اگر قميها نبودند دين محو شده بود. البته مراد من از قم كه ميگويم، اين سفال فروشها و سوهان فروشها نيستند. اينها مؤمنين قم هستند. قميين يعني علماي قم، زكريابن آدم! يعني آن كساني كه روز اول بنيانگذار بودند. يعني استوانههاي علمي قم. مكتبي قم، وگرنه حالا مردم قم مردم خوبي هستند. اما با باقي مردم فرقي نميكنند. اما اينكه ميگويد: «لولا القميين» آن دانه درشتهايشان را ميگويد. مثل اينكه شما وقتي ميگوييد قربان نجف بروم، حضرت امير را ميگويي و آنهايي كه شباهت به حضرت امير دارند. نميخواهي بگويي كه هركس در نجف زندگي ميكند. در روايات از قميين تعريف شده است. همين مقدار در تلويزيون بس است.
2- سفارش اهل بيت به زيارت حضرت معصومه
راجع به زيارت حضرت معصومه هم سه چهار تا حديث داريم كه كسي اگر حضرت معصومه را زيارت كند اهل بهشت است. البته اين روايتها اگر هم دارد. مثل اينكه ميگوييم: اگر كسي يك قطره اشك براي امام حسين بريزد اهل بهشت است. اين اگر دارد. اگرش اين است، به شرطي كه باقي كارهايش هم درست باشد. مثل اينكه ميگويم: اگر سوييچ ماشينت را بدهي من ميروم و برميگردم به شرطي كه ماشين پنچر نباشد. بنزين داشته باشد. لاستيكهايش مشكل نداشته باشد. موتورش مشكل نداشته باشد. يعني اگر ماشين سالم باشد من با اين سوييچ ميروم كار را انجام ميدهم و برميگردم. من ميگويم با اين كبريت يك شهر را آتش ميزنم. به شرطي كه اين شهر قبلاً بنزيني باشد. دانشگاه رمز موفقيت است. به شرطي كه دانشجو در دانشگاه درس بخواند. در حوزه عالم رباني درست ميشود. به شرطي كه اين طلبه درست درس بخواند. بنابراين اينها اگر هم دارد. اگر گفتيم كسي مثلاً فلان عبادت را كند بهشت ميرود، اينها معنا دارد.
يكوقتي از من يك متلكي پرسيدند، كه شما مفاتيح را كه باز ميكني، نوشته كه دعاي ساعت اول روز، دعاي ساعت دوم، دعاي ساعت سوم، دعاي ساعت چهارم، اين معنايش چيست؟ يعني معنايش اين است بنشينيم دائم دعا بخوانيم؟ اين دين است شما آورديد؟ به جاي هركاري دائم دعا بخوانيم. گفتم: نه آقا اگر شما رفتي محلهي ماشينها نوشته بود تهران- شيراز ساعت 6، تهران- شيراز ساعت 7، تهران- شيراز ساعت 8، تهران- شيراز ساعت 9، اين معنايش اين نيست كه دائم شيراز برو و برگرد. معنايش اين است كه هر ساعتي خواستي بروي ماشين هست. خميرگير هيچ وقت دعا ندارد مگر ساعت 10. چون از سحر كه بلند ميشود بايد خمير كند تا نانواها نان صبح را بپزند. تا ميآيد استراحت كند ساعت 10 ميشود. دو مرتبه از ساعت 10 بايد خمير كند براي ظهر. خمير گير ساعت 5 بعد از آفتاب وقت دارد. ميگويد: من براي آن ساعت هم دعا دارم.
هر ساعتي بخواهي دعا است. معناي دعاي اول، دعاي دوم، دعاي سوم اين نيست كه صبح تا شب دعا بخوان. اگر گفتند: داروخانه شبانهروزي معنايش اين نيست كه شبانه روز دارو بخر. يعني هر ساعتي بخواهي دارو بخري، مغازه باز است. معنايش اين است. حالا معناي اين حديثي كه هركس حضرت معصومه(س) را زيارت كند بهشت ميرود، معنايش اين نيست كه هركس با هر درآمدي، با هر اخلاقي، با هر رژيمي، با هر جنايتي، هركاري بكند… خوب اگر اينطور باشد كه پهلوي اهل بهشت است. چون همهي پسرهايش رضا بودند. عليرضا، محمدرضا، حميدرضا، همه رضا رضا، خودش هم از خود رضا. بالاخره اينطور نيست كه اگر كسي همه بچههايش رضا باشد آدم خوبي باشد. ولي قم شهر با بركتي است و بركتش هم زياد است.
3- ويژگيها و امتيازات حوزههاي علميه
حوزهي علميهي قم يك چيزهايي درونش است كه در دانشگاه نيست. من هم در حوزه بودم و هم در دانشگاه هستم. مثلاً طلبهها بحث و مباحثه ميكنند خيلي كار خوبي است. استاد كه درس ميدهد وقتي ميرود، بعد از درس استاد يا قبل از درس استاد مينشينند ميگويند: استاد چه گفت. حرفهاي استاد را نقل ميكنند.اين در دانشگاه نيست. اگر منبريهاي ما از منبر كه پايين ميآمدند، اينها كه پاي منبر هستند ميگفتند: آقا چه گفت؟ بگو ببينم چه گفت؟ حالا من ميگويم چه گفت. اگر حرفهاي آقا را تكرار كنند اين در ذهنشان ميماند. وگرنه شصت سال است مسجد ميآيد 5 دقيقه هم نميتواند حرف بزند. چون نشسته گوش داده و بعد هم پريده است. مباحثه يك كار بسيار خوبي است كه در دانشگاه نيست. پيش مطالعه ميكنند. يعني قبل از آنكه سر درس بروند، قبل از آنكه سر درس بروند، درس را ميخوانند كه وقتي استاد حرف ميزند قبلاً حضور ذهن داشته باشد. پس امتيازات حوزه و امتيازات دانشگاه.
بسم الله الرحمن الرحيم. موضوع: قم، حوزه، دانشگاه، روحانيّت. براي قم گفتم: «لولا القميين» اين در حديث است. «لاندرس الدين» اگر رجال قم نبود دين محو شده بود. از كارهاي بسيار خوب كه در قم هست و شهرهاي ديگر نيست، اين است كه براي همه چهارده معصوم براي شهادتش بازار قم و خيابانها تعطيل است. در شهرهاي ديگر براي عاشورا تعطيل ميكنند، براي اميرالمؤمنين هم تعطيل ميكنند. دو سه تا از امامها را مثلاً… براي امام رضا(ع) را مشهد مايه ميگذارد. اما قم خيلي جدّي است.
براي حوزه، عرض كنم به حضور شما كه روايت داريم كه دورهي آخرالزمان علم از نجف در هم پيچيده ميشود و از قم سر برميآورد. اين هم روايت است. در نجف علم مثل طوماري در هم ميپيچيد و در قم سربرميآورد. بيش از دويست مركز فرهنگي در قم است. كه اين دويست مركز فرهنگي شاخههاي حوزه هست. سه چهار تا از مركز فرهنگيها را خود بنده جزء مؤسسين آن بودم. مثلاً تخصصي مهدويت. ما الآن سيصد تا طلبه داريم، كه بالاي ده سال در حوزه درس خواندند بعد آمدند سه چهار سال تخصصي مهدويت، پارسال هزار سفر داشتند. هزار سفر به دانشگاههاي كشور و دبيرستانها و مناطق ديگر. در يك خانهي سادهي خشتي سيصد تا طلبه در اين هفت، هشت سال تربيت شدند. فقط پارسال هزار تا سفر داشتند. يا تخصصي تفسير، يا تخصصي تبليغ كه ديگران مسئولش هستند. تخصصي كلام، تخصصي قضاوت، بايد هم اينطور باشد. من رفتم دندانپزشكي ديدم يك دكتر ديگر آمد. بعد يك دكتر ديگر آمد. گفتم: شما همه… گفتند: يازده تخصص دندان دارد. من گفتم: واقعاً! گفت: بله. يك دندان يازده تخصص دارد. به هر حال… سيخ جگر با سيخ كباب، با جوجه كباب، اينها با منقلش با بادزنش، با سيخ گوجه، اينها هركدامش، مدت روي آتش آن، و نوع آتش آن و سيخش، چه؟ فرق ميكند. بيش از دويست مركز علمي در آنجا هست. ما از نود و پنج كشور در قم طلبه داريم. بالاي دوازده هزار طلبه داريم. دوازده هزار طلبهي خارجي. حدود چهل هزار طلبه داريم. چهل هزار طلبه ايراني، و اسلامشناس هم كم داريم.
4- لزوم آمادگي براي جهاني شدن اسلام
من سه سفر آفريقا رفتم. وقتي ميگفتم: من ايراني هستم. ميگفتند: آقا شما چند تا مطهري براي ما بفرست، كشور ما تكان ميخورد. گفتم: مطهري در ايران هم نيست. فكر ميكرد يك مينيبوس است كنار خيابان ميايستيم، چهل تا مطهري سوار آن ميشوند. اين قرآن است و سه مرتبه گفته: اسلام كرهي زمين را خواهد گرفت. («لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»)(توبه/33- فتح/28- صف/9) اين سه بار تكرار شده است. ترجمهاش اين است. اسلام كرهي زمين را خواهد گرفت. براي اينكه اسلام كرهي زمين را بگيرد يك رهبر ميخواهيم كه لايق باشد كرهي زمين را اداره كند. آن را خدا ذخيره كرده است، امام زمان(ع). يك مكتب ميخواهيم كه برخاسته از شهوت و غضب و سياست و جهل و غرائض و حب و بغض نباشد. يك قانون سالم ميخواهيم، قرآن. رهبري كه بتواند دنيا را اداره كند ميخواهيم، امام زمان. يك آمادگي ميخواهيم، آمادگياش هم كم و بيش پيش ميآيد. من باور نميكردم كه خود تهران نه هزار تا طلبه دارد. چهار هزار و پانصد طلبهي پسر، چهار هزار و پانصد طلبهي دختر! خود تهران نه هزار تا طلبه دارد. به هر حال يك آمادگي بايد باشد، ما اسلامشناس ميخواهيم، اسلام هم حالا حالا كار دارد. يعني روي كلمه به كلمهي قرآن بايد كار شود.
5- امتيازات حوزه بر دانشگاه
امتيازات حوزه: مباحثه ميكنند. يعني 1- حرف استاد را با هم گفتگو ميكنند. 2- پيش مطالعه ميكنند. 3- تدريس و تحصيل با هم است. دانشگاه تا كسي هيئت علمي نشود اجازه نميدهند دانشگاه درس بدهد. طلبه اينطور نيست. طلبه سال چهارمي به سال دومي درس ميدهد. سال دوم طلبگياش است به سال اولي درس ميدهد. يعني تدريس و تحصيل با هم است. اين از امتيازات است.
انتخاب استاد در حوزه آزاد است. اينطور نيست كه حتماً بايد اين استادش باشد. ميرود انتخاب ميكند. اصلاً دين ما دين آزادي است. شما يك نماز كه ميخواهي بخواني چقدر آزادي در آن است؟ مجبور نيستي پشت سر اين آقا نماز بخواني. پشت سر اين آقا مسجد رفتي گفتي: الله اكبر! مجبور نيستي تا آخر نماز، هرجاي نماز خواستي قصد فرادي كن. نماز مغرب را خواندي، نماز عشا را الان نميخواهي بخواني، نخوان. بلند شو برو! نماز ظهر را اينجا خواندي، نماز عصر را يك مسجد ديگر برو، آزاد هستي. اينطور نيست كه مجبور باشي.
در حوزه استاد آزاد است. در دانشگاه اينطور نيست.
در حوزه درس يك نفري هم داريم. در دانشگاه نه حتماً بايد ترم و كلاس و… باشد.
در حوزه قصد قربت بيشتر است. در دانشگاه دائم ميگويند: پاس كنيم. پاس كنيم. كم كم دانشگاه پاسگاه ميشود. چون هي ميخواهند پاس كنند. در حوزه ترم و واحد نيست. متأسفانه حالا اخيراً مدرك گرايي آمده است كه چيز خوبي هم نيست. تدريس براي يك نفر. در حوزه هست و در دانشگاه نيست.
در حوزه مدرسه و مسجد به هم چسبيده است. حوزه مستقل است. وابسته به هيچ حكومتي و رژيمي نيست. هم مقام معظم رهبري، هم مراجع تقليد اصرار دارند كه حوزه مستقل باشد. چون گاهي وقتها ميخواهد يك تشر به رييس جمهور بزند. اگر نانخور رييس جمهور باشد بايد بگويد: بله قربان! شاه باشد، يا رييس جمهور باشد، هر ابر قدرتي باشد حوزه مستقل است. بله يك امكاناتي كه به همه ميدهند خوب به طلبهها بدهند. خوب يك استخر كه دولت ميسازد، خوب دانشجوها در آن شنا ياد ميگرند، خوب طلبهها هم بروند شنا ياد بگيرند، اين ديگر بيعرضگي من است. من مدير حوزه بايد بگويم آقا اين پول نفت را كه فروختيد براي شنا استخر ساختيد، به همان دليلي كه دانشجو ياد ميگيرد خوب طلبه هم برود ياد بگيرد. زمين ورزش كه براي او است، براي او هم هست. اگر خوابگاه براي او است… يعني از امتيازاتي كه همه استفاده ميكنند، ما هم بايد استفاده كنيم. اما شهريه و درس و نظارت و تدريس و نوع كتاب و نوع درس و همه بايد مستقل باشد. مثل اكسيژن، اكسيژن را همه نفس ميكشند، خوب آخوندها هم نفس ميكشند.
6-صفا و صميميت و سادگي، سيرهي علماي دين
سادگي و صفا، در حوزه يك صفايي است كه عرض كنم به حضور جنابعالي كه، يك دو نمونه صفا براي شما بگويم. آيتالله رضواني از اعضاي شوراي نگهبان، ايشان استاد من بود. يك خاطره نقل كرد گفت: آيت الله فكور يكي از علماي قديمي بود. كه حتي خواص هم نزد او ميرفتند و استخاره ميكردند. قرآن را باز ميكرد ميگفت: مي خواهي چه كني. آيتالله رضواني ميگفت كه: دو سه طلبه نزد آيتالله فكور رفتند، گفتند: آقا به ما درس بده. گفت: ميآيم. چند روز آمد درس داد و بعد نيامد. طلبهها آمدند ديدند استاد نيامده است. دو روز، سه روز در خانهي استاد رفتند. گفتند: آقا چرا نميآيي؟ گفت: ميآيم. دوباره بلند شد آمد. گفتند: آقا چرا دو سه روز تعطيل كردي؟ گفت: راستش شما آمديد گفتيد بيا درس بده، من آمدم درس را شروع كردم، در دلم گفتم: نكند اينها درس مرا نپسنديدند؟ ولي حالا چون دعوت كردند مجبور هستند تا آخر درس بيايند. گفتم: من نميروم اگر دوباره آمدند گفتند: بيا، ميروم. من ميخواستم آزادي شما به هم نخورد. يعني شما درستان در رودروايسي نباشد.
اجتهادپروري، مثلاً من خودم يك استادي داشتم آيتالله ستوده، تقريباً هشتاد درصد از آخوندهاي قم شاگردش بودند. ايشان يك روز سر درس آمد، گفت: طلبهها ببخشيد من چند دقيقه دير كردم. خانم من مدتها بود مريض بود، حالا هم كه آمدم بيايم از دنيا رفت. من فكري بودم چه كنم. خانم من از دنيا رفت و درس هم هست! گفتم: حالا اگر درس را تعطيل كنم كه خانم من زنده نمي شود. من بروم درس را بدهم و بعد براي تشييع جنازه بروم. ببينيد اصلاً روي كرهي زمين يك چنين استادي هست؟ آيتالله ستوده! ايشان يك پدري داشت زمان رضاشاه. وقتي ميگفتند: عمامهي فلان آخوند را برداشتند گريه ميكرد. داد ميزد. اما ميگفتند: چادر خانمها را برداشتند گريه نميكرد. گفتند: آقا حجاب واجب است. عمامه مستحب است. شما براي واجب گريه نميكني، جيغ نمي زني. اما براي اين عمامه جيغ ميزني؟ گفت: آخر اين مستحب است. ولي اگر اين مستحب باشد آن حجاب هم هست. اگر اين را بردارد، آن هم نيست. گاهي وقتها يك چيزي، ممكن است قيمتش خيلي مهم نباشد اما…
آيتاللهي در قم داريم هنوز هم هست. خدا عمرش بدهد. آيتالله اعتمادي! او هم ميشود گفت: تقريباً حالا نميتوانم آمار دقيق بدهم. حالا تقريباً ميگويم كه دروغ نباشد. بين 30 تا 70 درصد طلبهها شاگردياش را كردند. آيتالله اعتمادي! ايشان هم يك روز سر درس آمد، گفت: آقايان من درس امروز را الحمدلله دادم. به لطف خدا درس ما تمام شد. من مادرم از دنيا رفته است. ميخواهم تشييع جنازه بروم. هركدام از طلبهها كه درس نداريد و كاري نداريد اگر خواستيد تشييع جنازه بياييد من متشكرم! يعني جنازهي مادرش را گذاشت و آمد درسش را داد. ما الآن استاد داريم كه اگر يك عطسه كند درس را تعطيل ميكند. اصلاً كفشش تابه تا باشد درس نيست. معلم خوب معلمي است كه اگر بلند شد ديد بچهاش كفشش را در آب انداخته است، كفشش خيس است با دمپايي بيايد و درس بدهد. آخوند خوب آخوندي است كه اگر عمامهاش به شاخهي درخت بند شد، در جوي آب افتاد، مسجد برود. بگويد: آقايان عمامهي من به شاخهي درخت بند شد، امشب آقاي شما عمامه ندارد. قد قامت الصلاة! اما اگر من زنگ زدم و گفتم: الو! يك حادثهاي رخ داده امشب نماز تعطيل است. حادثه رخ نداده. ما به راحتي درس را تعطيل ميكنيم. به راحتي كلاس را تعطيل ميكنيم.
يك روز امام آمد درس بدهد، بينالتعطيلين بود. طلبهها نيامدند. ايشان عصباني شد. گفت: حالا چون ديروز تعطيل بوده و فردا هم تعطيل بوده بايد بينالتعطيلين هم تعطيل باشد؟
حاج شيخ عبدالكريم حائري آمد درس بدهد. نيم متر برف در قم آمده بود. گفتند: امروز درس تعطيل است. خود آقا آمد. گفتند: آمدي؟ گفت: ببينم مگر نانواها تعطيل ميكنند؟ مگر بقالها تعطيل ميكنند؟ چرا دانشگاه تعطيل شود؟ چرا حوزه تعطيل شود؟ يكي از بلاهاي كشور ما تعطيلات زياد است.
امتيازات: مباحثه، پيش مطالعه، تدريس و تحصيل با هم، انتخاب استاد آزاد، ارتباط عاطفي پررنگ، درس حتي براي يك نفر، مدرسه و مسجد با هم، وصل به هيچ نظام و قدرتي نيست. سادگي و صفا، اجتهاد پروري. اين خوبيهاي حوزه است.
7- توجه جدي دانشآموزان و نسل نو به مباحث قرآني
آغاز نوزدهمين سال مسابقهي درسهايي از قرآن است كه من بايد اينجا پشت دوربين هم تشكر كنم از جمعي از عزيزان فرهنگي، از اين درسها سؤال طرح ميكنند و دو سه ميليون نسل نو هم كه گوش ميدادند حالا جدي گوش ميدهند. فرق بين گوش دادن جدي و غير جدي هم خود بنده هستم. من چند هزار ساعت در ماشين نشستم اما جدي دل ندادم، رانندگي بلد نيستم. اگر سي ساعت دل ميدادم راننده ميشدم. ما آدمهايي داريم پاي تلويزيون دل ميدهند. آدمهايي هستند پاي تلويزيون همينطور نگاه ميكنند. اين حركت مسابقاتي كه بعد از بحث ميگويد: بينندگان عزيز! از اين بحث پنج سؤال… يك تشكيلاتي براي اين درست شده است، اين دو سه ميليون بينندهي شوخي به بينندهي جدي تبديل شده است.
الآن آغاز نوزدهمين سال آن است. يك تقاضايي ميكنم. هركس علاقه به طلبگي دارد بيايد طلبه شود. ما به شدت طلبه كم داريم. هنوز هر روستايي يك آخوند نداريم. ما هنوز قاضي كم داريم. گاهي يك پرونده ماهها طول ميكشد تا قاضي بررسي كند. دنياي اسلام از ما طلبه ميخواهد ما نداريم.
بنده خدمت آيتاللهالعظمي سيستاني رسيدم كه طلبههاي نجف بروند در دبيرستانهاي عراق نماز جماعت بخوانند. فرمود: نداريم. طلبهاي كه برود در دبيرستان در نجف نماز بخواند، آماده نداريم. طلبه داريم ولي باز براي همهي دبيرستانها نداريم. دنيا به شدت نياز دارد.
فكر هم نكنيد حالا اگر دختر فُكلي و نميدانم فرض كنيد كه عفاف و حجاب كمرنگ شد، يا مثلاً يكجايي يك متلكي گفتند، يك كاريكاتوري كشيدند، قرآن آتش زدند، پيغمبر را جسارت كردند، يك متلك گفتند، اسلام با اين متلكها از بين نميرود. روز به روز، روز به روز، شعاع اسلام بيشتر ميشود.
امام جمعهي دانمارك به من گفت. گفت: قبل از كاريكاتور، سالي چند نفر مسلمان ميشدند. بعد از توهين به پيغمبر اسلام جمعيت مسلمانها زياد شد. عالمي كه مستقر بود در دانمارك به من گفت. گفت: من الآن چند سال است اينجا هستم. سال اول روز عاشورا، چهارصد تا جمع ميشديم. امسال عاشورا چهل هزار تا جمع شديم. اگر آمريكا ويزا بدهد، ماه رمضان بيش از هزار روحاني را خود آمريكا ميخواهد. خوب هركس حال طلبه شدن دارد، بيايد طلبه شود. چون بحمدالله ما الآن از نظر دكتر خودكفا شديم. مهندس خودكفا شديم. حالا تازه زبانم لال! اگر دكتر و مهندس هم كم داشتيم، ميشود از بلژيك و اتريش هم دكتر و مهندس آورد. نميشود از بلژيك و اتريش آيتالله آورد. به هر حال هركس حال طلبه شدن دارد، من دعوت رسمي ميكنم به اين كه بيايد طلبه شود. علم علم است، منتها زود نتيجه نميدهد. دانشگاه چهار پنج سال كه خواندي بالاخره كارشناسي ارشد، فوق ليسانس، دكترا، آن زود نتيجه ميدهد. آخوندي دير نتيجه ميدهد. ما آخوندي كه شش سال درس خوانده باشد اصلاً به او باسواد نميگوييم. ميگوييم: طلبه! وقتي سيزده چهارده سال شد، يك حجة الاسلام به او ميگوييم. اگر بيست سال شد يك والمسلمين هم به او ميگوييم. اگر چهل سال شد يك آيتالله به او ميگوييم. 50 سال شد، ممكن است آيتالله العظمي شود. اگر بكوب درس بخواند. يعني شما نبايد توقع داشته باشيد كه آقا من چهار سال درس ميخوانم استخدامم ميكنند. طلبگي چهار سال درس بخوانم استخدام خبري نيست. ممكن است باشد و ممكن است نباشد. ولي اجمالاً من دعوت ميكنم كه… آنوقت لذيذ است.
مردم دنيا سه دسته هستند. يا توليد ميكنند. يا توزيع ميكنند. يا مصرف ميكنند. اما علم چه؟ اگر توليد علم كرديم، مطهري ميشويم. اگر توزيع علم كرديم، بنده ميشويد. كتابهاي بزرگان را مطالعه ميكنم با بيان و قلم توزيع ميكنم. اگر نه توان براي توليد داشتيم، نه بيان و قلم براي توزيع داشتيم لا اقل ياد ميگيريم خودمان مصرف ميكنيم. حالا حديث داريم خوشا به حال كسي كه همه را داشته باشد. «عالمٌ» حديث داريم خوشا به حال كسي كه «عالمٌ» يعني توليد علم كند. «ناطقٌ» يعني با نطقش، توزيع علم كند. «يَنتَفِع بِعِلمه» (بحارالانوار/ج2/ص18) يعني علمش را مصرف كند. «عالمٌ ناطقٌ ينَتَفِعُ بِعِلمِه» مصرف كند. اين كه بالا نوشتم عربي بود. حديث است.
8- تقليد از مراجع، رجوع به خبرگان دين
وظيفهي ما نسبت به حوزه، تقليد است. آيا تقليد واجب است؟ خود مراجع هم تقليد ميكنند. هيچ خبر داشتيد؟ تمام مراجع تقليد ميكنند. از چه كسي؟ از دكترها! يعني همهي مراجع ما وقتي مريض ميشوند دكتر ميروند، هرچه دكتر گفت گوش ميدهند. تقليد يعني هرچه او گفت گوش بده. همينطور كه مرجع ما به نسخهي دكتر گوش ميدهد، شما هم بايد به نسخهي مرجع گوش بدهيد.
تقليد عقلي است. عقل ميگويد: به كارشناس رجوع كن. تعبّد است ولي ريشهي تعبّد تعقل است. چون عقل داريم بايد تقليد كنيم. منتهي براي محكمكاري گفتند: اعلم! اين از هنر اسلام است. كه گفته: اعلم باشد. يعني باسوادترين باشد. با تقواترين باشد. بصير باشد. شجاع باشد. ممكن است كسي علمش بالا باشد، اما جرأت يك تشر زدن به يك آدم عادي را هم نداشته باشد.
يك حديث است يك وقت من در تلويزيون خواندم. بعد ديدم بعضي از سران مملكت گفتند: آقا آدرس، روايت! آدرس را دادم بعد يكجايي رفتم ديدم، قاب كردند و اين حديثها را پخش كردند. كه اصلاً فقيه چه كسي است؟ ما فكر ميكنيم مثلاً هركس درس خارج گفت فقيه است. امام عسگري فقيه را اينطور ميگويد. «الفقيه» فقيه واقعي چه كسي است؟ «الفقيه من» كسي است كه «انقذ» يعني نجات بده، «انقذ الناس من شر اعدائهم». حديث عربي است ولي فارسها هم معنايش را ميفهمند. فقيه واقعي كسي است كه مردم را «ناس» مردم را از شر دشمنها نجات بدهد. امام خميني فقيه بود. بالاخره ايران را از شر آمريكا نجات داد. فقيه معنايش اين است. اگر كسي شاگردهاي زيادي دارد، خيلي هم مُلاّ است، ولي وقتي قرآن را آتش ميزنند هيچ چيز نميگويد، صدام حمله ميكند چيزي نميگويد. اصلاً فرق نميكند شاه باشد يا امام خميني! درس خارجش را ميدهد. ولذا گاهي وقتها به من ميگويند: فلاني چطور است؟ ميگويم: آقا ببينيد چه معروفي را احيا كرد. چه منكري را كوبيد. هركس «انقذ الناس من شر اعدائهم» اين حديث براي امام حسن عسگري است. فقيه هم همينطور است. خيليوقتها دانشمند است ولي هيچ اثري از دانش او نيست. فقط در كتابخانه پژوهش ميكند. اما نتيجهي اين پژوهش چيست؟ چند نفر را نجات داد؟
غيرت، همت، اينها مهم است. ما بايد تقليد كنيم. فلسفهي تقليد چيست؟ بالاخره هستي هدفدار است. من مسئولم. ضمناً ميتوانيد برويد ملاّ شويد تقليد نكنيد. شما لازم نيست وقتي دكتر شدي، مريض شدي دكتر بروي. خودت پزشك باش، ديگر دكتر نرو. تقليد اجباري نيست. ميگويند: چون قدرت تحقيق نداري، تحقيق هم با دو كلمهاي كه حالا بنده فوق ليسانس ادبيات عرب هستم، يا چون با قرآن آشنا هستم خودم قرآن را ميفهمم. ديروز هم متأسفانه يك جايي بودم، يكي از دانشگاهها، يك كسي آمد قرآن را باز كرد گفت: به اين دليل قرآني… گفتم: آقا جان! آخر يك خرده حريم نگه داريد. با دو كلمهي عربي كه شما نميتوانيد از قرآن استفاده كنيد. گفت: چرا؟ حالا يك نمونه من براي شما بزنم. به او نگفتم.
ما يكجايي رفتيم ديديم يك عده از تحصيل كردهها دارند دور هم تفسير كار ميكنند. گفتم: بايد يك اسلامشناس سي، چهل سال درس خوانده بالاي سر شما باشد. گفتند: نه آقا حالا ميخواهي حتماً زير بار آخوندها برويم. خودمان ميفهميم. گفتم: مخلص فهم شما هم هستم. طبق عربي كه شما بلد هستيد، اين جمله را معنا كنيد. در قرآن يك آيه داريم ميگويد: («فَلا يُسْرِف») (اسراء/33)(«لا يُسرِف» )يعني اسراف نكن. («فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْل» )اين آيهي قرآن است. يعني در قتل، در آدمكشي اسراف نكن. خوب شما طبق ادبيات معنا كن ببينم. پس يكي ميشود ترور كرد. چون نگفته كه نكش. گفته در كشتن اسراف نكن. اين بند به يك چيزي است. شما اگر چشمت را با چاقو دربياوري بگذاري در بشقاب كه نميبيند. اين چشم وقتي ميبيند كه بند به مويرگها و رگموها باشد. اين قبلش چيست؟ بعدش چيست؟ حديث ذيلش چيست؟ شأن نزولش چيست؟ ماجرا چه بود؟ ماجرا اين بود كه قبيلهي الف يكي از قبيلهي ب را كشت، گفت: تو يكي از ما را كشتي، ما دو تا از تو را ميكشيم. آيه آمد نه اسراف نكنيد. يكي به يكي! اين با توجه به آن جنگ قبيله كه ميگفت: يكي ميكشي، دو تا ميكشيم، فرمود: يكي به يكي. وگرنه اگر به سينهي ديوار بنويسيد در كشتن اسراف نكنيد. خوب پس يكي ميشود كشت.
چند تا اصل را همهي شما كه پاي تلويزيون هستيد ميپذيريد. اين هستي هدف دارد. ما هم مسئول هستيم. ما كه مسئول هستيم، بايد به وظيفهمان عمل كنيم. وقت پژوهش و تحقيق هم نداريم پس بايد تقليد كنيم. شكم كه داريم. گرسنهمان هم هست، خودم هم وقت پختن ندارم. پس بايد از چلوكبابي بيرون، از نان بيرون، از تافتون و بربري بيرون استفاده كنم. چون گرسنه هستي، خودت هم آرد نداري بپزي. آرد هم داشته باشي تنور نداري. پس بايد از بيرون تهيه كني. هستي هدف دارد. من مسئولم، فرصت تحقيق ندارم پس بايد تقليد كنم. بايد حجت داشته باشم. امام فرمود: «اجلس في المجسد وافت للناس» به ابان گفت در مسجد بنشين و فتوا بده.
اگر كسي حرف مرجع را رد كند. حديث داريم «الراد عليهم كالراد علينا» اگر كسي مرجعيت كه يك حرفي بزند، رد كند، بگويد: مراجع گفتند، اما من قبول ندارم. امام صادق فرمود: هركس به فقيه عادل بگويد: من قبول ندارم، امام صادق را قبول ندارد. غيظ نكردم. طبيعي ميگويم. «الراد عليهم كالراد علينا» كسي حرف فقيه و مجتهد عادل را رد كند، انگار ما را رد كرده است. در طول تاريخ هم در زمان غيبت مرجعيت دين را حفظ كرده است.
يك كنگرهاي بود. در اسرائيل، نتيجهي اين كنگره سه چيز شد. ما حريف شيعه نميشويم. چون در شيعه سه تا نخ است. اينها شيعه را نگه داشته است: 1- عاشورا 2- انتظار 3- مرجعيت
اين ساختماني كه هرچه بمب ميگذاريم منفجر نميشود، به خاطر اين است كه يك ميلههاي قوي در اين است. عاشورا، شيعه عاشورا دارد. يك ياحسين ميگويد هفتاد ميليون سياهپوش در عاشورا ميريزند. 2- انتظار، هيچكدام از نظامهاي كرهي زمين را قبول ندارد. منتظر يك نظام مهدوي است. 3- مرجعيت، همه حرفها را كه زديم گوش به حرف مرجعش ميدهد. كار به تبصره و قانون ندارد. عاشورا، انتظار، مرجعيت.
نسل نو ما هركدام ميتوانيد طلبه شويد، طلبه شويد. تقليد عين عقل است. به همان دليلي كه وقتي مراجع مريض ميشوند به دكتر مراجعه ميكنند، دكتر هم بايد دينش را از مرجع بگيرد. اگر هم نخواستيد ميتوانيد خودتان مجتهد شويد. منتها با چهار تا كلمهي عربي خواندن، شما مُلاّ نميشوي. در همين («فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْل») كلاه سرت ميرود. گروه فرقان كه بدبخت شدند به خاطر اين بود كه چهار، پنج تا جملهي عربي را خوانده بودند، حالا من اسمش را نميبرم. مرحوم دكتر بهشتي يك كتابي به من داد، گفت: فلان استاد دانشگاه يك كتاب اقتصادي نوشته است. خواندم، به قدري غلط نوشته بود كه من كنار كتاب نوشتم و به مرحوم دكتر بهشتي، شهيد مظلوم دادم. كتاب را ديد و گفت: اين كتاب دست من باشد. بابا تو رشتهات اين نيست. وقتي يك كسي اقتصاد اسلامي را نميداند همينطور دو تا مقاله خوانده، راجع به اقتصاد نظريه ميدهد. با چهار تا مقاله و چهار ساعت درس و مراجعه به چهار تا سايت، نميشود اسلامشناس شد. ما به فقيه نياز داريم. فقيه غير عالم است. عالم يعني ميداند. فقيه يعني عميق ميداند.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ايمان كامل، بدن سالم، عقل قوي، علم مفيد، رزق حلال، عزت دنيا و آخرت، حسن عاقبت به همهي ما مرحمت بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در روایات، عالمان كدام شهر، حافظان دین شمرده شدهاند؟ 1) قم 2 ) نجف 3) مشهد 2- آیه 33 سورهی توبه بر چه امری تأكید دارد؟ 1) ظهور امام زمان در آخرالزمان 2) غلبهی اسلام بر همهی ادیان 3) نابودی همهی غیرمسلمانان 3- مهمترین ویژگی حوزههای علمیه شیعه كدام است؟ 1) عدم وابستگی به حكومتها 2) صفا و صمیمیت عالمان 3) جدّیت در مطالعه و تحصیل 4- امام عسگری(علیهالسلام) چه كسی را فقیه واقعی معرفی كرد؟ 1) عالم به تمام احكام دین 2) عامل به تمام احكام دین 3) ناجی مردم از شرّ دشمنان 5- عامل حفظ شیعه در طول تاریخ چه بوده است؟ 1) زنده نگهداشتن قیام عاشورا 2) انتظار امام زمان(علیهالسلام) 3) عاشورا، انتظار، مرجعیت
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1359