responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1370

موضوع بحث: خبرگان، پاسخ به سوالات

تاريخ پخش: 25/10/61

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»

با توجه به حجم نامه‌هاي رسيده و درخواست اين كه در هر ماه يك برنامه پاسخ به سؤالات اختصاص يابد در اين برنامه به پرسش‌هايي كه بيشتر در مورد آن سؤال شده است و براي اغلب مردم مفيد است، پاسخ مي‌دهيم.

1- بازنشستگي و شرايط آن

موضوع يكي از نامه‌هايي كه بدست من رسيده است درباره‌ي بازنشستگي است و موضوع بسياري از نامه‌هاي ديگر هم شبيه به اين مورد است. همچنين نامه‌هاي زيادي رسيده است كه پرسيده‌اند: چرا شما در مورد بازنشستگي در تلويزيون صحبت كرديد؟ اول اين مطلب را بگويم كه ما نمي‌توانيم همه‌ي مردم را راضي كنيم. هرچه بگوييم بالاخره به يك كسي بر مي‌خورد اما اگر نقطه ضعف و اشتباهي داشته‌ايم، حاضر هستيم كه آن را جبران كنيم. من حرفم در مورد بازنشستگي در تلويزيون اين بود، هر كس آن را نشنيده است بشنود.
گفتم: آدم‌هايي مثل مراجع تقليد داريم. تازه در سن شصت سالگي اول كارشان است. الآن رهبر انقلاب، هشتاد و چند سالش است ولي كارشان به مراتب از چند استاد دانشگاه بيش‌تر است. پس اين باز نشستگي را زياد تكيه نكنيد. اگر مي‌توانيد بيش از 30 سال كار كنيد، اين كار را انجام دهيد. البته از كار افتادگي داريم اما اين مسئله ديگري است. حق بازنشستگي مطابق قراردادي است كه كارمند يا كارگر مي‌بندد و ماهيانه مقداري از حقوقش را برمي دارند كه سي سال بعد به او بدهند. يعني اين پول بازنشستگي پول خود اوست. مثلاً سي سال و هر سال دوازده ماه جمعاً سي صد و شصت ماه مي‌شود. اگر مثلاً در هر ماه سي صد تومان از حقوق اوكم كنند و بعد از بازنشستگي به او برگردانند، در اين كار ايرادي نيست، چرا كه قراردادي محترم بين دولت و كارمند و كارگر است.

2- انتظار بازنشستگي و خانه‌نشيني و بي‌كاري غلط است

اما معناي قرار داد بازنشستگي اين نيست كه انسان انتظار باز نشستگي و تمام شدن سي سال را بكشد. من با اين روحيه و فكر و فرهنگش مخالف هستم. گاهي اوقات عمل مهم نيست، بلكه فكرش از عملش مهم‌تر است. اگر به ياد داشته باشيد، درباره‌ي حجاب گفتم كه بي حجابي عيب و گناه است اما آن چه كه مهم‌تر از بي حجابي و مد است اين است كه فرهنگ انسان بر هم بخورد. مثلاً من بگويم حتماً لباس شرقي بد است. حتماً لباس ايراني بد است. حتماً لباس سنتي بد است. حتماً لباس غربي خوب است. جواني از من پرسيد كه هيپي گري چطور است؟ من مي‌خواهم زلف هايم را چنين كنم. گفتم: موهايت را هر طور مي‌خواهي بگذار. ما كار به موي تو نداريم. بلكه كار به فكر تو داريم كه تو چرا مدل ايراني را پست مي‌داني و مدل و سيستم خارجي را خوب مي‌داني؟ سر و صورت را هر طور مي‌خواهي اصلاح كن، مهم اصلاح نيست اما آن چه از اصلاح مهم‌تر است اين است كه تو نبايد خودت را در مقابل بيگانه ببازي. يك اروپايي حاضر نيست لباس ايراني بپوشد. اما هزاران ايراني حاضر هستند لباس اروپايي بپوشند. چرا كه اين افراد خودشان را باخته‌اند و تحت تأثير تبليغات قرار گرفته‌اند كه اروپا خيلي بهتر است و تو عقب مانده هستي و اگر بخواهي پيشرفت كني حتماً بايد خودت را خرد كني و حتي به زلف و سبيل خود اعتنايي نكني و منتظر گفته‌ي آن‌ها باشي.
فرهنگ بد است، من در مسئله‌ي بازنشستگي هدف اصليم فرهنگ بود كه انتظار خانه نشيني و بي كاري غلط است. خداوند در قرآن مي‌فرمايد: (فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ) (انشراح /7)‌ اي پيامبر وقتي فارغ شدي تازه بايد كار نو و تازه‌اي را شروع كني. بي كاري درست نيست. ما بسيار از افراد را داريم كه بازنشسته هستند و در خانه نشسته‌اند در حالي كه هنوز توانايي انجام كار را دارند، ولي مي‌گويند: من خدمت خود را كرده‌ام و حالا بايد استراحت كنم. اين طرز تفكر غلط است. تنبلي است. ما بسياري از بازنشسته‌ها را داريم كه در صندوق‌هاي قرض الحسنه، نهادها و اداره‌ها مشغول كار هستند. چند روز پيش به مؤسسه‌اي رفتم و ديدم كه پزشكي چند سال در اين مؤسسه كار كرده بود و هنوز مشغول به كار بود و مي‌گفت كه او در اين 30 سال تخصص و تجربه پيدا كرده و چون هنوز توانايي كار را دارم به كارم ادامه مي‌دهم. بايد ازاين پزشك قدرداني شود.

3- فال بد شرك است و عطسه نشانه صبر نيست

در نامه‌هايي از مسائل جزئي سؤال مي‌كنند. مثلاً مي‌پرسند: فال نيك، فال شر، عطسه، چشم زخم، سحر و دعا چگونه‌اند؟ بعضي موارد حق مي‌باشد و بعضي موارد باطل است. ما درباره‌ي فال بد، عطسه و چشم زخم حديث داريم. فال بد زدن چطور است؟ مثلاً كسي بگويد: چون امروز صبح نگاهم به فلاني افتاد، پس روز بدي دارم. درباره‌ي فال بد در حديث داريم كه: «الطيرة شرك»(بحارالأنوار، ج‌55، ص‌322) يعني فال بد شرك است. انسان نبايد بگويد: چون با فلان شخص برخورد كردم، حتماً روز نحسي دارم. درباره‌ي عطسه حديث داريم كه اگر كسي عطسه كرد، بايد عجله كند. بر خلاف فرهنگ عرف ما كه مي‌گويد: اگر عطسه كردي، صبر كن. حديث مي‌گويد: عجله كن.

4- چشم‌ زخم از ديد اسلام

درباره‌ي چشم زخم هم در قرآن و هم در حديث اشاراتي هست. (وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ) (قلم /51) يعني با چشم هايشان مي‌خواستند به تو‌اي پيامبر صدمه بزنند. چشم زخم حقيقت دارد. يعني اشعه‌ي بعضي چشم‌ها از نظر علمي ضرر دارد يا روح خبيث آن‌ها خطر دارد. به هر حال ما از نظر فرهنگ اسلامي چشم زخم را قبول داريم. البته قبول كردن چشم زخم، مجوز متهم كردن ديگران نيست. گاهي فردي مريض مي‌شود، فوري دختر همسايه را دليل مريضي معرفي مي‌كنند. يا اين كه فلان كس آمد چنين شد. فوري در خانه‌ها كارهاي بي فايده مي‌كنند. مثلاً روي تخم مرغ را مي‌نويسند و مي‌شكنند و چيزي را كه براي خوردن است، ضايع مي‌كنند. اين كار اشتباه و حرام است. اينطور نيست كه اگر اسم افراد برده شد و تخم مرغ شكست، بگوييم چشم او شور است.

5- انواع سوء ظنّ

سوء ظن حرام است. سه نوع سوء ظن وجود دارد كه دو نوع آن حرام مي‌باشد. سوءظن به خدا حرام است. (الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ) (فتح /6) بعضي‌ها به خدا سوء ظن دارند و مي‌گويند: مثلاً اگر ازدواج كنيم از كجا نان بياوريم؟ مثل اين كه اگر او ازدواج كند، قدرت خدا تمام مي‌شود و اگر او ازدواج كند زور خدا تمام مي‌شود. سوءظن به مردم هم حرام است. (إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ) (حجرات /12) درباره‌ي سوءظن به خدا آيه‌اي از قرآن داريم: «الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» سوءظن به خدا حرام است. سوءظن به مردم مطابق قرآن حرام است «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» به درستي كه بعضي از گمان‌ها بد است. چشم زخم حقيقت دارد ولي معنايش اين نيست كه آن را به مردم نسبت بدهيم. سوءظن حرام است، آن سوءظني كه حلال است سوءظن انسان به خودش مي‌باشد. به خودتان اطمينان نداشته باشيد، گمان نكنيد كه آدم خوبي هستيد. گاهي پرده‌ها كنار مي‌رود و انسان مي‌فهمد كه آدم خوبي نيست.
قصه‌اي از مرحوم مطهري نقل كرده‌اند كه ايشان مي‌فرمود: هركس مي‌خواهد بفهمد چطور آدمي است، ببيند چطور خواب مي‌بيند. بعضي افرادي كه خودشان را خيلي آدم‌هاي خوبي مي‌دانند، خواب مي‌بينند كه آدم مي‌كشند. كارهاي خيلي بد مي‌كند. از اين پيداست كه همان گونه هستند. اگر در بيداري دست به آن كارها نمي‌زند، در رودربايستي گير كرده والا همان جا مي‌رود كه در عالم خواب رفت. هر كس مي‌خواهد بداند كه چه جانوري است ببيند كه چه خوابي مي‌بيند. آدمي هست كه در بيداري حاضر نيست پايش را حتي روي مورچه بگذارد ولي در خواب ممكن است كه حتي آدم كشي كند. پس سوءظن به خود اشكالي ندارد. البته در سوءظن به خود بايد جلوي غرور را گرفت، نه اين كه خود را تحقير كرد. نبايد انسان بگويد: من قابل نيستم. من كجا، او كجا! بلكه خيلي هم قابل هستي. خيلي هم زور داري. خيلي هم ارزش داري. خليفه‌ي خدا هم هستي و همه نوع تكاملي در تو هست. پس سوءظن به خود به معناي تحقير شخصيت نيست.
در حديث داريم كه خداوند اجازه‌ي خيلي كارها را به مؤمن داده است ولي اجازه ندارد كه خود را خوار كند. حتي ما در روايت نداريم كه اسم بچه هايتان را غلام رضا يا غلام حسين بگذاريد. حديث داريم كه اسم بچه هايتان راحسن و رضا بگذاريد اما اسم‌هايي چون غلام حسين سفارش نشده است. تحقير خود، حرام و ممنوع است. خود كم بيني و كوبيدن شخصيت خود ممنوع است. اما براي اين كه دچار غرور نشوي خود را نبايد آدم خوبي بداني.

6- يكي از عوامل حزب گروهك‌ها

سؤال ديگري كه فراوان پرسيده مي‌شود اين است كه چطور شد دختران و پسران ما در گروهك‌ها گول خوردند؟ جواب‌هاي زيادي دارد كه يكي از آن‌ها اين است كه گاهي انسان، يك راه كج را قبول مي‌كند و براي اين كه قهرمان شود در آن راه كج استقامت مي‌كند. اين كار نوعي مرض مي‌باشد كه همه جا مي‌باشد. مثلاً چرا مرتاض‌هاي هندي روي صندلي ميخ مي‌كوبند و چهار زانو روي آن مي‌نشينند؟ خوب اين نوعي مرض است. سلول‌هاي وجود و ابعاد روحيش مي‌خواهند بگويند كه من قهرمان هستم. چرا آن شخص با مشت آجر را مي‌شكند؟ مي‌خواهد بگويد من قهرمان هستم. مثلاً بعضي از برنامه‌ها، فيلم‌ها و يا تئاترها را نشان مي‌دهند كه شخصي با يك مشت چهار نفر را مي‌كشد، او مي‌خواهد بگويد: من قهرمان هستم.
به زندان رفتم كه افرادي را ملاقات كنم. وارد جايي شدم و با عده‌اي از دختران جوان مواجه شدم. پرسيدم كه گناه آن‌ها چيست؟ گفتند: اين‌ها خيال مي‌كنند كه هرچه بيش‌تر طرفدار مسعود رجوي باشند، قهرمان‌تر مي‌شوند. و از من خواستند كه به عنوان شخصي كه چهار سال در تلويزيون برنامه اجرا مي‌كنم از آن‌ها سؤال كنم كه آيا مرا مي‌شناسند؟ گفتم: حتماً مرا مي‌شناسند. بچه‌اي در آغوش مادرش بود، تا بچه مرا ديد به مادرش گفت: مامان، تلويزيون!
احتمال قوي مي‌دادم كه مرا بشناسند ولي براي امتحان پرسيدم خواهرها آيا مرا مي‌شناسيد؟ گفتند: نه! چرا كه به آن‌ها گفته بودند، برنامه‌هاي تلويزيون را گوش نكنيد، چون گفته بودند كه گوش ندهيد، آن‌ها خيال مي‌كردند هر چه بيش‌تر گوش ندهند بيشتر قهرمان مي‌شوند. يا خيال مي‌كنند كه اگر اسلحه به پسري دادند، اسم او چريك مي‌شود. به يكي مي‌گويند: قهرمان مي‌شوي، به ديگري مي‌گويند: چريك مي‌شوي و آن‌ها نيز در پوست خود نمي‌گنجند. البته اين بلا گاهي گرفتار ما مي‌شود و از آن ضربه مي‌خوريم. مثلاً به ما حجت الاسلام مي‌گويند و ما خيال مي‌كنيم كه چيزي شده‌ايم و ديگر مطالعه نمي‌كنيم. اگر براي ما چهار صلوات بفرستند و يا صل علي محمد بگويند، مشغول خود و يا كارمان شده و از رشدي كه بايد بنماييم باز مي‌مانيم.

7- تزيين كردن عمل انحرافي از عوامل حزب گروهك‌ها

يكي از دلايلي كه دختران و پسران گول خوردند اين آيه‌ي قرآن است: (زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ) (فاطر /8) يعني يك عمل انحرافي را نشان داده و آن را تزيين مي‌كنند. شعار مبارزه با امپرياليسم مي‌دهند، جوانان گمان مي‌كنند كه آن‌ها ضد آمريكا هستند در حالي كه تمام كار آن‌ها در خط آمريكاست. خداوند در آيه‌ي ديگري مي‌فرمايد: (زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ) (انفال /48) يعني شيطان اعمالشان را نزدشان زينت مي‌دهد. به خاطر همين مي‌گويند: (لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ) (فصلت /26) قرآن را گوش نكنيد. تلويزيون را نگاه نكنيد. «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ» صد رحمت به گور كفار! كفار مقداري پنبه تهيه كرده بودند و به هركس كه مي‌خواست وارد مكه شود مي‌دادند تا درگوش خود كنند و مي‌گفتند: شخصي به نام محمد در مكه پيدا شده است و با خواندن قرآن شما را سحر مي‌كند. يكي از مسافران كنجكاو شد و پنبه‌ها را از گوش خود درآورد ولي منافقين به جاي پنبه از سرب استفاده مي‌كنند. خيلي از كساني كه گول مي‌خورند، اطلاعات اسلامي ندارند. مثلاً از بعضي مي‌پرسيديم كه چطور منحرف شده‌اند؟ جواب مي‌داد كه آن‌ها اينطور گفتند. مي‌گفتيم: چرا در گرفتن فكر با ديگران مشورت نكرديد؟
اگر انسان بخواهد يك نعلبكي بخرد يا يك بشقاب تهيه كند، مي‌گردد و بررسي مي‌كند و آن را كه طرح زيباتر يا گل قشنگ‌تري دارد انتخاب مي‌كند اما چطور در گرفتن فكر تحقيق و مشورت نمي‌كند؟
يكي از فرهنگي‌هاي منافق در دبيرستان دخترانه، دختران را جمع مي‌كرد و حرف‌هايي براي آن‌ها مي‌زد. مسئول دبيرستان به ما اطلاع داد و ما به آن شهر رفتيم. تا وارد دبيرستان شديم و گفتيم: معناي ارتجاع چيست؟ گفتم: بياييد آزادمنش باشيم. همگي بنشينيد و اين آقاي دبير در پنج دقيقه حرف‌هاي خودش را بزند و همگي آزاد بشنويم. بعد ازآن نيز من در مدت پنج دقيقه جواب ايشان را بدهم و شما هم آزادانه حرف‌هاي مرا بشنويد. بعد اگر انتخاب كرديد اشكالي ندارد. تمام اعضايي كه وارد در باند منافقين مي‌شوند از بچگي در مورد اسلام اطلاعاتشان صفر است. رهبرانشان چه هستند كه خودشان باشند. گفت: مورچه چيست كه كله پاچه‌اش باشد. مثل كار آنها، در تاريكي رقصيدن است. در تاريكي معلوم نمي‌شود كه چه كسي، چطور رقصيده است. مثلاً نزد شوهر كور، زني تعريف زيبايي‌هاي خودش را بكند و پهلوي اين دختر و پسرها از ايدئولوژي اسلامي و مبارزه با امپرياليسم صحبت بكند.
به هر حال يكي از عوامل فريب خوردن و زنداني شدن دختر و پسرها اين است كه:
1- خيال مي‌كردند قهرمان و چريك هستند. مثلاً شخصي شش ماه در زندان است و حتي اسم خودش را نمي‌گويد. چرا كه خيال مي‌كند قهرمان است و هرچه به اين كار ادامه دهد به عظمتش افزوده مي‌شود. اميدوارم كه خداوند همه‌ي ما را از اين خيالات و اوهام بيرون بياورد.

8- ازدواج‌هاي متعدد پيامبر (ص) بيشتر جنبه سياسي و اجتماعي داشت

سؤالي كه زياد پرسيده مي‌شود و شايد زياد جواب آن را شنيده باشيد، سؤال در مورد دليل ازدواج‌هاي فراوان پيامبر است. من هم در بحث‌هاي تلويزيوني و هم در جزوه‌ي نبوت از سري درس‌هاي اصول دين در اين باره بحث كرده‌ام.
پيغمبر در زماني نظير زمان ما زندگي مي‌كرد. الآن در زمان ما بسياري از مسلمانان عزيز شهيد مي‌شوند و همسران آنها مي‌مانند. در زمان پيامبر نيز اينچنين بود. منتهي بر خلاف زمان ما كه همسران شهدا عزيز هستند و مورد احترام فاميل هستند، در آن زمان فاميل‌هاي كافر به همسران شهدا نيش و زخم زبان مي‌زدند. مي‌گفتند: چشمت كور شود كه رفتي مسلمان شدي. شوهرت را از دست دادي. چشمت هم كور شود. براي همين پيامبر به خاطر حمايت از آن‌ها و فرزندان آن‌ها و تحمل بار مالي، ازدواج با آن‌ها را قبول مي‌كرد.
نه در قربت دلم شاد است *** نه رويي در وطن دارم
از يك طرف شوهرش را از دست داده و از يك طرف فاميل‌هاي كافر به او زخم زبان مي‌زنند و از طرفي كسي حاضر نبود به خاطر فرزندان آن‌ها با آن‌ها ازدواج كنند. چرا كه خود اين كار نوعي شكنجه بود. پس در مورد پيامبر، مسئله‌ي جنسي مطرح نبود. چرا كه بيش‌تر ازدواج‌هاي ايشان از پنجاه و سه سالگي به بعد بود و اگر كسي به خاطر مسائل جنسي بناي ازدواج متعدد را داشته باشد، قبل از پنجاه سالگي اقدام مي‌كند. ضمن اين كه اولين ازدواج پيامبر در جواني با حضرت خديجه بود كه پيامبر پانزده سال از ايشان كوچك‌تر بودند. شاهد ديگر اين كه بهترين دختران را به پيامبر پيشنهاد مي‌كردند و حضرت قبول نمي‌كردند. بعضي از همسران پيامبر در موقعيت خاص سياسي بودند. اجمالاً تعدد ازدواج پيامبر در مسائل جنسي نبود، بلكه در مسائل اجتماعي و سياسي بود.

9- مشكلات خانوادگي

اما بيش ترين سؤالات درباره‌ي مشكلات خانوادگي است. مخصوصاً خانم‌هايي كه از شوهرانشان به خاطر نداشتن روحيه‌ي انقلابي ناراحت هستند. خانم مي‌خواهد به نماز جمعه برود، ولي شوهر اجازه نمي‌دهد. دختر مي‌خواهد كار خير انجام دهد ولي پدرش اجازه نمي‌دهد. البته بعضي از اجازه ندادن‌ها درست است ولي بعضي از آن‌ها تنگ نظري است. من روزي خدمت امام بودم، دختري نزد امام آمد و گريه كنان گفت: آقا من مي‌خواهم كارهاي خير انقلابي انجام دهم ولي پدر و مادرم اجازه نمي‌دهند. امام فرمودند: شما كارهايي را انجام بده كه هم پدر و مادرت اجازه بدهند و هم انقلابي باشد. چرا كه چهار آيه در قرآن درباره‌ي احسان به پدر و مادر مي‌باشد. (وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً) (نساء /36) بندگي خدا را بكنيد و احسان به پدر و مادر نماييد. شرك نسبت به خدا نداشته باشيد و به پدر و مادر احسان كنيد. يعني احسان به پدر و مادر هم چهار بار در قرآن آمده و هم در هر چهار بار در كنار مسئله توحيد آمده است كه توحيد هم مهم ترين مسئله مي‌باشد. البته بايد به پدر و مادرها گفته شود كه نكند شما مشمول آيه: (يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ) (اعراف /45) شويد. يعني پدر و مادرها جلوي راه خدا را در قبال فرزندانشان مي‌گيرند. اين آيه از آياتي است كه مكرر در قرآن ذكر شده است. آيه‌هاي «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» از جمله مصاديقش پدرو مادراني هستند كه اجازه‌ي انجام كارهاي خدايي را به فرزندان خود نمي‌دهند. دختري پسري را دوست دارد و در پسر عيبي نيست ولي پدر و مادر اجازه نمي‌دهند و مي‌گويند: او به ما نمي‌خورد. اين «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» است. چون ازدواج راه خداست و اين پدر و مادر كه بهانه گيري نابجا مي‌كنند، جلوي راه خدا ايستاده‌اند و اين كار گناه است.
نماز جمعه «في‌ سَبيلِ اللَّهِ» است و كسي كه به فرزندش مي‌گويد: به نماز جمعه نرو «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» است. در نهادها كاركردن «في‌ سَبيلِ اللَّهِ» است و كناره گيري از آن‌ها شايد «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» باشد. پدران و مادران و آقازاده‌ها توجه داشته باشند. ابتدا يك جمله به آقازاده‌ها بگويم: دختر خانم و آقا پسر! خداوند چهار بار در قرآن در كنار توحيد فرموده است كه به پدر ومادرتان احترام بگذاريد. به حدي كه صدايتان را بلندتر از آن‌ها نكنيد. به حدي كه خيره به آن‌ها نگاه نكنيد و حتي با چشم نيمه باز به آن‌ها نگاه كنيد.
هر پدر و مادري كه اجازه ندهد فرزندانش فعاليت‌هاي صحيح اسلامي را انجام دهند، توجه داشته باشند كه خدا فرموده است: ‌اي پدر و مادر! اگر بچه‌تان را بيش‌تر از خدا و راه خدا دوست داريد منتظر جهنم باشيد. خداوند به پدر و مادران مكرر فرموده است: «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» يعني بچه با فطرت اسلامي خود مي‌خواهد در راه خدا حركت كند ولي شما مانع راه خدا مي‌شويد. فرزندان را يك مقدار آزاد بگذاريد ولي در مورد دختران بايد يك مقدار سخت گيري بشود، چون حفظ دختر مهم است. مثلاً اگر دختري به موسسه‌اي مي‌رود، بايد مسئول آن صد در صد شناخته شود و مؤسس و كادر آن مورد اطمينان باشند تا بين فعاليت‌هاي دختران و حفظ عفت جمع شود. قرآن درباره‌ي شوهران مي‌فرمايد: (وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ) (نساء /19) اين آيه‌ي زن داري است. يعني با زن هايتان زندگي معمولي نماييد و سخت گيري و دقت نابجا و سوءظن نداشته باشيد.
بعضي از شوهران به جاي اين كه همسرشان را عفيف بار بياورند وسوسه‌ي نابجا به خرج مي‌دهند. مثلاً مي‌گويند: به چه كسي تلفن زدي؟ او كه بود؟ چه شد؟ نبايد وسوسه و غيرت نابجا در كار باشد. اين كار درست نيست و نبايد همسر را در منگنه گذاشت. البته بي تفاوتي هم درست نيست. بعضي از افراد اگر مهماني داشته باشند و چادر خانمشان را روي بند ببينند ناراحت مي‌شوند و با همسرشان دعوا مي‌كنند. اين كارها وسوسه است و درست نيست. حضرت موسي و حضرت شعيب هر دو پيامبر بودند و در حضور آن دو، هر دو دختر حضرت شعيب نشسته بودند. حضرت شعيب فرمود: (إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْن) (قصص /27) يعني اين دو دخترهاي من هستند كه در كنار شما هستند، هركدام را بخواهي به عقدتان در مي‌آورم. البته حجاب و نگاه كردن بايد طبق توضيح المسائل باشد اما وسوسه و فشار درست نيست. چرا كه انعكاس آن‌ها بي حجابي مي‌شود. مقداري از بي حجابي‌ها به خاطر فشار و وسوسه است. در واقع عكس العمل آنهاست.
مثلاً اگر لامپي به طور طبيعي آويزان باشد، ثابت مي‌ماند ولي هرچه بيش‌تر از جاي خود منحرف شود، وقتي رهايش كني در جاي اوليه نمي‌ايستد، بلكه عكس العمل متقابل نشان مي‌دهد. بچه‌هاي مقدس در محيط‌هاي باز شيطنت بيش‌تري نسبت به بچه‌هاي معمولي از خود نشان مي‌دهند. «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» داشته باشيد.
بعضي از نامه‌هايي كه براي ما مي‌نويسند مربوط به خود برنامه مي‌باشد. عده‌ي زيادي مي‌گويند كه برنامه در روزهاي بيشتري پخش شود اما اين كار درست نيست چون خطبه‌هاي نمازجمعه تهران خيلي مهم است. همچنين خطبه‌هاي نماز جمعه‌ي قم هم مهم است و بايد آن‌ها را گوش داد. غير از برنامه‌ي شب‌هاي جمعه‌ي ما در شبكه‌هاي ديگر برنامه‌هايي هست كه سهم ما بيش‌تر از يك شب نمي‌شود. همچنين من نيز بيش‌تر از اين مطلب ندارم. شما تصور نكنيد كه من يك دانشمندي هستم كه هرچه شاخه‌ي آن را تكان دهي(مانند درخت توت) مدام از آن توت بريزد. درخت توت را هم اگر تكان بدهيد چند عدد توت از آن مي‌ريزد و بايد تا جمعه‌ي بعد صبر كني تا دوباره توت بريزد. هم اطلاعات ما محدود است و هم اين مقدار براي شما كافي است.
نامه‌هاي نامربوطي هم مي‌رسد كه به ما مربوط نمي‌شود. مثلاً نامه‌هايي درباره‌ي گراني، وام، اضافه حقوق و بازرسي فرودگاه‌ها رسيده است. مثلاً گفته شده است در فرودگاه ساك‌هاي ما را بازديد كرده و لباس‌هاي بچه هايم را ديده‌اند، چرا بازرسي مي‌كنند؟ هرچه شما مي‌بينيد دقت مي‌كنند، نفرين آن را به كساني كه چيزهاي خطرناك وارد مي‌كنند بكنيد. دو نفر چيز خطرناك وارد مي‌كنند و اين باعث مي‌شود كه باقي چمدان‌ها نيز بازرسي شود. اگر جامعه‌ي ما جامعه‌اي شد كه همه با صفا و محبت بودند، ديگر اين گونه بازرسي‌ها نخواهد بود. وقتي عده‌اي، هفتاد و دو نفر را در حزب جمهوري سوزاندند و يا چهار امام جمعه را ترور كردند، اين كار آن‌ها باعث مي‌شود كه حتي در دعاي كميل هم از مردم بازديد بدني نمايند. اگر مي‌خواهيد امام را ببينيد ولي به شما وقت ملاقات نمي‌دهند و اگر مي‌خواهيد با مسئولين ملاقات كنيد ولي به شما وقت ملاقات نمي‌دهند، بگوييد: مرگ برمنافق! چرا كه اگر منافقين نبودند، مهم ترين مسئولين مملكتي در كوچه و بازار در بين شما بودند. پس اين گونه سخت گيري‌ها را از اين زاويه نگاه كنيد.
عده‌اي از نامه‌ها نيز فحش هستند كه آن‌ها را هم از دوستان مي‌بخشيم. ازطرف حزب توده يك نامه‌اي از فحش براي ما آمد. از صداي آمريكا و راديو بغداد نيز اين گونه اقداماتي شد.
ما مسئول مملكتي نيستيم و تنها قرآن و حديث مي‌گوييم و اگر دوستي به ما فحش داد مسئله‌اي نيست. تعدادي نيز نامه نوشته‌اند كه غيبت ما را كرده‌اند كه در مورد آن نيز راضي هستم.

10- هدف آفرينش در قرآن

هدف آفرينش چيست؟ خداوند چهار هدف را براي آفرينش ذكر كرده است.
1- (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ) (ذاريات /56) هدف آفرينش اين است كه شما عبادت كنيد. رشد كنيد. خود را از خاك به خدا برسانيد. در ميان خطوط خط خدا را بشناسيد و به آن عمل كنيد. خداوند شما را آفريد تا ملكوتي شويد و تكامل اختياري معنوي داشته باشيد. تكامل ما با تكامل ماركسيست‌ها تفاوت دارد. چرا كه تكامل ماركسيست‌ها مادي و جبري است ولي تكامل ما معنوي و اختياري است. عبادت فرهنگ اسلام با عبادت در فرهنگ عرفي تفاوت دارد. چرا كه در فرهنگ عرف عبادت شامل نماز و روزه و مانند آن‌ها مي‌شود ولي عبادت در فرهنگ اسلام معناي وسيع‌تري دارد. فكر عبادت است. «التَّفَكُّرُ فِي آلَاءِ اللَّهِ نِعْمَ الْعِبَادَةُ»(غررالحكم، ص‌56) تفكر از بهترين عبادات است. عرق كارگر، مثل خون شهيد است، پس كار هم عبادت است. مطالعه و خدمت به خلق نيز عبادت هستند. پس عبادت به هر كاري كه جهت الهي داشته باشد، گفته مي‌شود. بنابراين حتي ورزش هم عبادت مي‌باشد. ورزش كاراني كه به خارج مي‌روند مثلاً به هندوستان مي‌روند و سيماي جمهوري اسلامي را نشان مي‌دهند نيز عبادت كرده‌اند. خنده نيز مي‌تواند عبادت باشد. مثلاً اگر بچه‌اي كوچك نماز خواند و شما به او آفرين بگوييد و لبخند بزنيد، اين لبخند كه تأييد عبادت بچه بوده است براي شما عبادت مي‌شود. عبوس شدن شما نيز مي‌تواند عبادت باشد. پس هر كاري كه رنك و بوي خدايي داشته باشد عبادت مي‌باشد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1370
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست