responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1395
1- امنيت، با ارز‌ش‌ترين نعمت
2- تلاش براي برقراري نظم و امنيت
3- مشاركت در پاداش كارهاي مردم
4- ايجاد آرامش و مقابله با تنش
5- برنامه دشمن براي ناامن كردن جامعه
6- آزادي بيان با شنيدن سخنان ديگران
7- خدمت به دانشمندان
8- خدمت به خانواده

موضوع: خدمت به مردم و تأمين امنيت

تاريخ پخش: 11/07/92

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بينندگان زماني بحث را مي‌بينند كه هفته‌ي نيروي انتظامي است. بين سيزده مهر تا يك هفته. اينجا در خدمت برادراني هستيم كه پليس راهنمايي هستند. بحث قبل ما هم بحث خدمت بود. در جلسه‌ي قبل راجع به خدمت حرف‌هايي زديم به… خدمت حتي… چند تا حتي حتي نوشتيم. خدمت حتي به جمادات، خدمت حتي به حيوان‌ها، خدمت حتي به دشمن، خدمت حتي به كسي كه توقع ندارد. او توقع ندارد ولي ما مي‌خواهيم به او خدمت كنيم. خدمت حتي قبل از اينكه او به ما بگويد: به ما خدمت كن. خدمت حتي رايگان، اين يك چند مورد حتي حتي بود كه در جلسه‌ي قبل گفتم.

كار شما خدمت است و خدمت سختي است. من بايد به مردم عزيز ايران بگويم كه اين عزيزاني كه سر چهارراه ايستادند، بسياري از آنها اگر نگوييم همه‌ي آنها، اكثرشان يا بسياري از آنها تحصيلات عاليه دارند. ليسانس هستند به بالا، و دور از پدر و مادر، ساعات زيادي را بايد روي پا بايستند. هوايشان دود است، ترافيك است، گرما است. خدماتشان رايگان است. ولو دوره‌ي سربازي‌شان است ولي خوب رايگان است. بايد همه تشكر كنيم. اگر يكوقت يك قانوني مي‌گويد: نگذار عبور كند، اينجا كنترل كن. اينجا ايست بده، و اين عزيزي آمده به قانون عمل كند، حالا شما خلقت تنگ شده، حق جسارت نداري. كفران نعمت است. يك بچه مسلمان روي پا بايستد، سرما بخورد، در لباس فشرده، هواي فشرده، در دود و سوت و گرفتاري و اينها، مجاني خواسته باشد مجري قانون شود، آنوقت يك نفر خداي نكرده، البته خيلي‌ها تشكر مي‌كنند. ولي هستند افرادي كه آدم‌هاي پستي هستند. ما بايد كمك كنيم. تشكر كنيم. حالا بنده هم به عنوان يك طلبه‌اي كه از خدمات شما استفاده مي‌كنم، من از تك تك اين عزيزان تشكر مي‌كنم.

1- امنيت، با ارز‌ش‌ترين نعمت

مسأله‌ي امنيت، كه بخشي‌اش به سپاه و ارتش و بسيج مي‌خورد و بخشي هم به نيروي انتظامي و پليس، بالاترين نعمت است. خدا درقرآن بعد از نان و آب گفته: مهم‌ترين نعمت امنيت است. آيه‌اش اين است: (فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ)(قريش/3) مردم بايد بندگي خدا را كنند بعد مي‌گويد: خدا چه كرده؟ مي‌گويد: دو نعمت، (أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ) (قريش/4) يعني بعد از اينكه مي‌گويد: نان و آبت دادم، مي‌گويد: به تو امنيت دادم. يعني جايگاه امنيت خيلي مهم است. بگذاريد يك چيز ديگر بگويم.

قرآن مي‌گويد: همه‌ي عبادت‌ها در سايه‌ي امنيت است. (مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً) بعد مي‌گويد: (يَعْبُدُونَني) (نور/55) اول مي‌گويد: امنيت، چسبيده به امنيت، كلمه‌ي (يَعْبُدُونَني‌)‌، (مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً)كنار امنيت…

يكوقت من به پليس گفتم: اين آيه را شعار خودشان قرار بدهند. لااقل پليس جاده، اين را بنر بزنند يا كاشي‌كاري، هرچه. (سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ) (سبأ/18) «سيرُوا فيها» يعني مسافرت كنيد. هم شب، هم روز (آمِنينَ) جاده امن است. اين آيه براي پليس‌هاي راه شايد بهترين آيه‌ها باشند. آرم پليس آيه هم دارد؟ چه…؟ (كُونُوا قَوَّامينَ لِلَّهِ) (مائده/8) بله اين آيه نه! اين آيه‌اي كه من مي‌گويم تناسبش بيشتر است. (سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ) اين براي سير در زمين است و مسافرت در حال امنيت.

2- تلاش براي برقراري نظم و امنيت

يك چيزي هم به شما بگويم. حديث داريم اگر يك گمشده‌اي را بگوييد از اين طرف برو، يا از اين طرف برو، راهنمايي آدمي كه نمي‌داند از كجا برود، راهنمايي ثواب صدقه دارد. يعني اگر شما سر جاي پليس ايستادي، روزي، جمعيتي، پنجاه تا صد تا، كمتر و بيشتر از شما پرسيدند آقا فلان‌جا از كجا برويم، شما گفتي: از اينجا برو. همين ثواب صدقه دارد.

اين هم به شما بگويم. شما بعداً سربازي‌تان تمام مي‌شود و سراغ زندگي‌تان مي‌رويد. معلوم نيست كه ديگر كار صد در صد خالص گيرتان بيايد. باقي كارها روي محاسبات است. يا خانم گفته يا بچه شير خشك مي‌خواهد. خانم طلا مي‌خواهد. خرجي مي‌خواهد. آب است، برق است، گاز است، فشار زندگي شما را وادار به كار مي‌كند. اما اينجا تنها مدتي از عمر است كه انسان مي‌تواند گمنام يك كاري كند. من يك خاطره‌اي از مقام معظم رهبري بگويم.

خدمت ايشان رسيديم. ايشان مي‌فرمود كه من يك روز خدمت امام رفتم. ديدم امام يك حالت گرفته و دمق، و ناراحت دارد. قيافه‌ي امام را ديدم ناراحت است. گفتم: آقا شما ناراحت هستي؟ گفت: خيلي ناراحت هستم. بعد ايشان گفت: نمي‌دانم به نظرم دو بار هم گفت: خيلي ناراحت هستم، خيلي ناراحت هستم. حالا يا يكبار، يا دو بار. بلند شدم رفتم و به حاج احمد آقا خدا رحمتش كند، گفتم: امام همه وجودش سعه صدر است، چه شده كه امام ناراحت است؟ چه حادثه‌اي رخ داده است؟ گفت: يكي از اولياي خدا از بين رفته، امام خيلي غصه مي‌خورد. گفتم: چه كسي؟ گفت: اِ… ايشان از دنيا رفت. بعد حالا ايشان مي‌فرمود، يعني مقام معظم رهبري مي‌گفت: اين ولي خدا كه از دنيا رفته نزد من آمد، زماني كه من رئيس جمهور بودم. گفت: من عمرم به آخررسيده است. نگاه كردم تمام عمرم كد داشته، عادي، امام جمعه، پيشنماز، دانشگاه، استاد حوزه، پول، پلو، پز، همه كارها عنوان داشته است. من الآن كه مي‌خواهم در گور بروم، مي‌گويم: روز قيامت بگو آيا يك كاري هم كردي كه پول نبود، پست نبود، هيچي نبود. فقط خدمت بود براي خدا بود. من به عمرم نگاه كردم، كاري كه پز در آن نباشد، نبوده است. مثلاً بنده همه سخنراني‌‌هايم پشت دوربين باشد. خواهند گفت دوربين بود. آيا يك جايي هم صحبت كردي براي پنج نفر كه هيچ دوربيني نبود، پولي نبود، باني نبود. من اواخر عمرم است مي‌خواهم يك كاري كنم و خاطرم جمع باشد اين براي خداست. هرچه فكر كردم پيشنمازي بچه مدرسه‌اي‌ها براي خداست. چون بچه مدرسه‌اي‌ها نه پول دارند، نه شرح وظيفه. من مي‌خواهم بروم براي بچه مدرسه‌اي‌ها… منتهي آموزش و پرورش مرا نمي‌شناسد. شما كه رئيس جمهور هستي يك تلفن كنيم در يكي از اين مدارس، من آخر عمرم بروم پيشنماز بچه‌ها شوم. چون پول و پز در آن نيست. مي‌توانم اين كار را ذخيره قيامت كنم.

آن ولي خدايي كه امام در فراقش مي‌سوزد، آخر عمرش رسيده به اين كه كل عمرش كارهايش پز داشته است. كار براي خدا گيرش نيامده است. اگر هم داشته احساس نكرده است. حالا يك وقتي ما اينقدر خواهيم دويد، يك مدتي از عمرتان را تحمل كنيد، و بالاخره خود شما ميانگين مي‌خواهيد هشتاد سال در ايران زندگي كنيد. در هشتاد سال امنيت يكي، دو سال هم سهم شما مي‌شود. حالا بعضي‌ها يا پول دارند با پول مي‌خرند. يا پارتي دارند، جا‌به‌جا مي‌كنند، يك جاهاي رفاهي مي‌روند. البته براي شما هم يك رفاهي‌هايي پيدا شده است. من شنيدم كه مقام معظم رهبري فرمودند: عزيزاني كه ازدواج كردند، خيلي فاصله با عروس پيدا نكنند. اينطور است؟ هان؟ آره… يعني داماد نزديك عروس پست بدهد. يك فرصتي است براي خدمت. امنيت چيه؟ (أَمْناً يَعْبُدُونَني‌)

3- مشاركت در پاداش كارهاي مردم

يك چيزي به پليس و ارتش و همه مسؤولين امنيتي و قواي مسلح بگويم. قواي مسلح در همه‌ي كارهاي خير شريك است. من طلبه هستم، مي‌آيم در تلويزيون حديث بخوانم. اگر مملكت امن است مي‌آيم، ناامن باشد نمي‌آيم. حدود پنج ميليون دانشجو به دانشگاه مي‌رود چون مملكت امن است. ده، سيزده ميليون مدرسه مي‌روند چون مملكت امن است. اگر ناامن شود كسي از خانه‌اش بيرون نمي‌آيد. پس هركس هر عبادتي مي‌كند در سايه‌ي امنيت است و شما در ثواب او شريك هستيد. اين سرمايه‌گذاري است. حالا هم كه خدا قسمت كرده به رضاي خدا راضي باشيد. چون اگر راضي هم نباشيد فرق نمي‌كند. راضي باشيد.

يك كسي در چاه افتاد. به او گفتند: در چاه افتادي؟ گفت: بله! گفت: صبر كن بروم طناب بياورم. گفت: مثلاً اگر صبر نكنم چه كنم؟ در چاه هستم ديگر… حالا شما هم بايد سربازي‌ات را طي كني. ولي وجدانتان را اينطور آماده كنيد. كه هفتاد سال من مي‌خواهم در اين كشور راحت زندگي كنم، يك دو سال هم سهم من مي‌شود. اين يك مورد.

دوم، ديدن تلخي‌ها هم يك شيريني دارد. چون گاهي وقت‌ها يك تلخي‌هايي هست، وسط تلخي‌ها شيريني‌ هم هست. چوب عود را تا سرش را آتش نزنند، بوي عطرش بلند نمي‌شود. آن حمله‌اي كه صدام جنايتكار به ما كرد، خيلي از عزيزان ما شهيد شدند. اما مي‌دانيد الآن قواي مسلح ايران با سي سال پيش فرق مي‌كند. گاهي وقت‌ها يك چيزي را زير پايش را داغ مي‌كنند، مي‌سوزد. اما وقتي زير پايش داغ شد، حركت مي‌كند. اگر زير پايش را نسوزانند مي‌ايستد. آب اگر يكجا راكد باشد، بو برمي‌دارد. به تلاطم كه هست آب، آب است وگرنه … آب مرده را چه مي‌گويند؟ باتلاق، مرداب مي‌شود.

1- كار شما عبادت است. 2- نعمت امنيت، بعد از آب و نان مهمترين نعمت است. 3- در همه‌ي خيرهاي مردم شريك هستيد. 4- از سهميه هم باشد، در هشتاد سال زندگي در امن، دو سال نوبت شما مي‌شود.

4- ايجاد آرامش و مقابله با تنش

آرامش به مسلمان‌ها، خيلي مهم است. جلوي فساد را گرفتن. اگر واقعاً تذكرات شما نباشد، خيلي‌ها دست به خيلي از كارها مي‌زنند. از حجابشان گرفته تا از آهنگ‌هايشان، تا از ويراژ رفتنشان.

«مَنْ أَخَافَ مُؤْمِناً» (كافي/ج2/ص368) حديث داريم اگر كسي يك مؤمني را بترساند، «أَخَافَهُ اللَّه‌» خدا روز قيامت او را به وحشت مي‌اندازد. بالاخره افرادي با ويراژي كه مي‌روند، با مانوري كه مي‌روند، ايجاد دلهره مي‌كنند.

اسلام مي‌گويد: اگر كسي اسلحه كشيد، ولو تيراندازي نكرد، همين كه اسلحه‌اش را كشيد مفسد في الارض است. يعني بايد اعدام شود. آقا نزدم! نزدي، ولي ارعاب كردي. مملكت بايد امن باشد. در جبهه، قرآن مي‌گويد: در جبهه يك كسي مي‌گويد: يا رسول الله! مهلتم بده تحقيق كنم. فوراً مي‌گويد: شمشير را نگه داريد، به او مهلت بدهيد. (فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّه‌) (توبه/6)، (وَ إِنْ أَحَدٌ) اگركسي، (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ) اگر يك بت‌پرستي از تو براي تحقيق مهلت خواست، (فَأَجِرْهُ) به او مهلت بده. گفت: من مي‌خواهم وسط جنگ تحقيق كنم. پژوهش! خيلي خوب برو پژوهش كن. بعد مي‌گويد: اين را با پليس هم ببر، با پليس هم بياوريد. كه كسي در راه به او صدمه نزند. (ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ) (توبه/6) اين آيه‌ي قرآن است كه مي‌خوانم. (أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ) يعني اين آقاي پژوهشگر بايد با خيال راحت پژوهش كند و دلهره نداشته باشد. (أََبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ) يعني امن برود و امن بيايد. يعني اسلام گفته به دشمن مسلح در جبهه اگر خواست تحقيق كند به او امنيت بده.

يك كسي به نام صفوان نامي نامه به پيغمبر نوشت كه به من دو ماه فرصت تحقيق بده. فرمود: چرا دو ماه؟ چهار ماه. چرا دو ماه؟ چهار ماه. اسلام دين امن است. اگر هم يكوقت مي‌گويد: مرتد را بكشيد. آخر بعضي از جوان‌ها مي‌پرسند: مگر اسلام آزاد ندارد؟ مي‌گوييم: چرا آزادي است. اسلام به قدري آزادي داده كه مي‌گويد: در نماز جماعت هم آزاد هستي. مي‌تواني ركعت اول پشت من نماز بخواني، ركعت دوم قصد فرادي كن. مجبور نيستي تا آخر خط با من بيايي. در نماز هم آزادي است، مي‌تواني از نماز جدا شوي. مي‌گويد: خوب اگر اسلام آزادي است، پس چرا اگر كسي مرتد شد مي‌كشيد؟ مي‌گوييم: آزاد است، خودش آزاد است. مي‌تواند از اسلام بيرون برود. اما اينكه بلند مي‌شود و مي‌گويد: من يهودي شدم. مسيحي شدم. بهايي شدم. اينكه مي‌گويد پيداست مي‌خواهد در جامعه دلهره ايجاد كند. تو آزاد هستي، جامعه هم حق آرامش دارد. گاهي وقت‌ها آدم با يك طرح سؤالي ولوله مي‌اندازد، آرامش را از بين مي‌برد.

حتي گاهي وقت‌ها در يك قالب‌هايي هم كه لطيف است، استرس به وجود مي‌آورد. يك كسي مي‌خواست از يك نفر تجليل كند. گفت: ايمان ايشان حرف ندارد. تقواي ايشان حرف ندارد. شجاعت ايشان حرف ندارد. قاطعيت ايشان حرف ندارد. علم و تخصص و تجربه‌اش حرف ندارد. همه عالي عالي… اين هم كه مي‌گويند: فلاني بهايي است، من تحقيق كردم نه بهايي نيست! اِ… بهايي بوده؟ ولو گفت: نيست. اما به دل همه انداخت كه ايشان يك حرفي راجع به بهاييت هست. ببين گاهي وقت‌ها مي‌گويد: نيست، اما نيست، معنايش هست است. من گاهي وقت‌ها «سُبْحَانَ اللَّه‌» مي‌گويم. ويتامين غيبت دارد. مي‌آيي نزد من از فلاني بد مي‌گويي. عجب! ايشان اين حرف را زد…؟ «سُبْحَانَ اللَّه‌»! چنان مي‌گويم «سُبْحَانَ اللَّه‌»، يعني باقي‌اش را بگو ببينم. باز يك غيبت است، عجب، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»! اينها «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» مي‌گويند، يعني باقي‌اش را بده بيايد. يعني گاهي وقت‌ها «سُبْحَانَ اللَّه‌» است، اما ويتامين غيبت دارد. تحقيق كردم بهايي نيست. يعني مردم ايشان يك مسأله‌اي راجع به بهاييت دارد. كسي مي‌تواندمرتد شود ولي به كسي نگويد. اما اگر گفت… آقا شما مي‌تواني پياز بخوري، سير هم بخوري، چون ويتامين دارد. براي شخص شما خوب است. اما مي‌گويد: اگر مي‌خواهي در مسجد بيايي، حق نداري سير و پياز بخوري. چون همينطور كه تو حق داري سير بخوري، مردم حق دارند نفس بكشند. تو نبايد بگويي كه… [اين آب تمام شد]

يك مهمان نابينا داشتم. سفره كنارش گذاشتم. نابينا بود. گفت: چيه گذاشتي؟ گفتم: نان. گفت: بي‌خود! گفتم: خوب در سفره بايد نان گذاشت. غذا هم مي‌آورند. گفت: نه! آب بايد باشد. گفتم: فرقش چيه؟ گفت: ممكن است مهمان اولين لقمه را بخورد، در گلويش گير كند و خفه شود. بايد قبل از نان، آب باشد. گفتيم: خوب اين را مديريت شكم مي‌گويند. الآن خلبان‌هاي ما، پروازها دو تا خلبان دارد. حق ندارند هر دو كتلت بخورند. اگر يكي كتلت مي‌خورد، بايد آن يكي نان و پنير بخورد. چون اگر گوشت فاسد باشد، كتلت، هردو يك مرتبه حالشان به هم مي‌خورد، هواپيما پايين مي‌افتد. بايد غذايشان ضربدري باشد. مديريت شكم!

امنيت، اين آقا حق دارد سير بخورد، چون گفتند: براي بدنش ويتامين دارد. ولي مسلمان‌ها هم حق دارند نفس بكشند، در فضايي كه بوي سير نباشد. اين يك مسأله است.

5- برنامه دشمن براي ناامن كردن جامعه

اتفاقاً گاهي وقت‌ها يك بودجه‌هايي خرج مي‌شود كه به چهار نفر پول مي‌دهند و مي‌گويند: شما فقط برو بگو من بهايي هستم. داشتيم… اصلاً مأموريتش اين بوده كه فقط در بين بچه‌ها راه برود و بگويد: من بهايي هستم. چرا مي‌گويي؟ شما مي‌تواني مسجد نيايي. اما اگر در مسجد آمدي و قصد فرادي در كنار مسجد نماز خواندي يعني چه؟ يعني آقا فاسق است، اينهايي هم كه پشت سرش نماز مي‌خوانند، متوجه نيستند كه آقا فاسق است. تو مي‌تواني مسجد نيايي، مي‌تواني پاي سخنراني من نيايي. اما اگر پاي سخنراني آمدي و چنين كردي، پس پيداست آمدي حواس مرا پرت كني. اگر تو حق داري بيايي، خوب من هم حق دارم آرامش داشته باشم. به همين خاطر مرتد اگر كشته مي‌شود، به خاطر اين است كه ايشان اطلاعاتش را نقل مي‌كند. وگرنه…

تازه، يك كسي يك چيز حسابي دارد، بيايد بگويد. جالب اين است كه ما حرف‌هايمان را يواشكي مي‌زنيم.

6- آزادي بيان با شنيدن سخنان ديگران

اول انقلاب بود، منافقين در دبيرستان‌ها صحبت مي‌كردند. در يكي از استان‌ها من هم بودم، ديدم بله آنجا دارند تبليغات مي‌كنند، من هم وارد دبيرستان شدم و گفت: نگفتم حكومت آخوندي؟ همينه! آخوندها نمي‌گذارند ما آزادي داشته باشيم. گفتم: بچه‌ها معناي آزادي چيه؟ معناي آزادي اين است كه ايشان هرچه مي‌خواهد بگويد و همه شما بنشينيد، يك صندلي هم براي آقا بگذاريد. پنج دقيقه، ده دقيقه اين آقا حرف‌هايش را بزند. بنده هم پنج دقيقه، ده دقيقه جواب ايشان را بدهم. شما هم دو تا پنج دقيقه را گوش بدهيد، هركدام را خواستيد، اين معناي آزادي است. اينكه آخوند نباشد، من حرف‌هايم را بزنم. اين پيداست تو استبداد داري. مي‌گويي: آخند نباشد، من حرف‌هايم را بزنم. آقا تو اگر حرفت خوب است خوب روبروي آخوند هم بزن، ببينيم چه مي‌گويي؟ تو يك مشت بچه را پيدا كردي كه اطلاعاتشان ضعيف است، آنوقت داري روشن‌فكر بازي مي‌كني.

يك زني را به يك مرد نابينا دادند. اين زن هر شب از زيبايي خودش مي‌گفت. مي‌گفت: حيف شوهر كه تو نابينا هستي. نمي‌بيني چقدر من خوشگل هستم. يك شب مي‌گفت: نمي‌داني من چه صورتي دارم. نمي‌داني دست‌هايم چطور است. سينه‌ام چطور است. هر شبي از زيبايي خودش مي‌گفت. يك هفته، دو هفته، مرد خسته شد و گفت: خانم، دو ماه است زن من شدي و هر شب از زيبايي خودت مي‌گويي. من هم كه چشم ندارم تو را ببينم. اما تو اگر اينقدر زيبا بودي، چشم‌دارها تو را برده بودند. (خنده حضار) اينكه به من مي‌گويي پيداست زيبا نيستي. اين آقايي كه در دبيرستان مي‌آيد يا در دانشگاه مي‌آيد حرف مي‌زند و مي‌گويد: به شرطي حرف مي‌زنم كه يك اسلام شناس نيايد، اين پيداست زيبايي نيست. مي‌گويد: لامپ را خاموش كنيد برقصم! تو اگر رقاص هستي، لامپ را روشن كن ما هم ببينيم. اينكه مي‌گويي: لامپ را خاموش كن، من مي‌خواهم برقصم، اين پيداست… هركس هرجا هر اشكالي دارد، در دبيرستان، در دانشگاه، تربيت معلم، پادگان، خوابگاه، هركس هر حرفي دارد بايد طوري باشد كه حرفش را روي ساعت معين بيايد بزند. بگويد: يك ساعت، نيم ساعت، ده دقيقه، يك دقيقه، حرفش را بزند. يك پاسخگوي اسلام‌شناس هم بيايد حرف اين را بشنود، جوابش را بدهد. مردم هم دو تا حرف را، اصلاً خدا به قدري آزادي داده است كه تمام حرف مشركين را اينجا نقل كرده است. اين قرآن ما است. (وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا)(ابراهيم/13)، (وَ قالَ الَّذينَ أَشْرَكُوا)(نحل/35) كفار چنين گفتند. اصلاً اين گفتگوي تمدن‌ها كه سرش در اين جمهوري اسلامي مطرح شد، متن قرآن است. (قالوا، قل) آنها چنين گفتند. تو هم چنين بگو. يعني چه؟ يعني آزادي. تو بگو، من هم بگويم، مردم هم هردو را گوش مي‌دهند. (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‌)(زمر/18) پس شما در همه‌ي اجرها شريك هستيد. مردم هم وظيفه‌شان است از شما تشكر كنند. اگر خداي نكرده كسي جسارت كند، تضعيف نظام است. اينها مجري قانون هستند. حقي نداريم…

در خدمت يك اولويت‌هايي هست و يك آثاري. من تند تند اينها را بگويم. مربوط به كل خدمت است.

7- خدمت به دانشمندان

در قرآن مي‌گويد: اگر مي‌خواهيد خدمت كنيد، اول (فَلِلْوالِدَيْن‌) (بقره/215) خدمت به پدر و مادر اول است. بعد «وَ الْأَقْرَبينَ»، «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاج‌» (فقيه/ج2/ص68) بعد عالم، «إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْخِدْمَةِ الْعَالِم‌» (كافي/ج1/ص37) بهترين كسي كه بايد به او خدمت كرد، عالم است. نمي‌دانم پاي تلويزيون حتماً كساني هستند كه پير شدند و زمين و باغ دارند. بياييد چند تا مدرسه بسازيد. ما مسأله‌ي حوزه‌ي علميه‌مان جا ندارد. هزاران ليسانس و فوق ليسانس، بعد از گرفتن ليسانس و فوق ليسانس مي‌آيند طلبه شوند، ما اتاق و حجره و خوابگاه و تخت نداريم به او بدهيم. برمي‌گردند! چه اشكالي دارد، ده نفر بيايند، ده تا خيريه بسازند، ده تا مدرسه بسازند، مي‌خواهي چه كني؟ پسرها داماد شدند و وضعشان خوب است. دخترها عروس شدند و وضعشان خوب است. تو پيرمرد كه نمي‌خواهي زمين‌ها را با خودت در قيامت ببري. بيا اين زمين را وقف كن. پنج تا شويم، يكي زمين، يكي… خدمت به عالم، حديث داريم «إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْخِدْمَةِ الْعَالِم‌» موقوفاتي است براي مرحوم البرز، گفته اين موقوفات درآمد خوبي هم دارد. اين موقوفات براي شاگرد اول‌هاي حوزه و دانشگاه. كساني كه نخبه هستند و ابتكار و اختراعي دارند. اشكالي دارد ما وقف كنيم براي انرژي هسته‌اي؟ وقف كنيم براي تيزهوش‌ها. مريض، «وَ مَنْ سَعَى لِمَرِيضٍ فِي حَاجَةٍ قَضَاهَا أَوْ لَمْ يَقْضِهَا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه‌» (فقيه/ج4/ص15) اگر كسي براي مريض بلند شود و يك تكاني بخورد، چه مريض خوب شود و چه خوب نشود. چه مشكل را حل كند و چه نكند. همين كه بلند شدي و تكان خوردي، براي حل مشكل، مثل روزي كه از مادر متولد شدي، خدا تمام گناهانت را مي‌بخشد. به يتيم، (وَ كانَ أَبُوهُما صالِحا) (كهف/82) قرآن مي‌گويد: دو پيغمبر ديوار خرابه‌اي را در منطقه‌اي ساختند، براي اينكه اين ديوار خرابه براي يتيم بود. زيرش گنجي بود.

به آدم‌هاي باتقوا خدمت كنيم. اگر بناست ترمز كنيم، يك آدمي است كه تقوايش بيشتر است، يك آدمي است كه تقوايش كمتر است، آن كسي را كه تقوايش بيشتر است كمك كنيم. موسي ديد دو تا دختر كنار ايستادند. رفت گفت: چرا شما كنار ايستاديد؟ گفتند: ما پدر پيري داريم، نمي‌تواند چوپاني كند. ما دو دختر چوپاني مي‌كنيم. الآن رفتيم گوسفندهايمان را آب بدهيم، ديديم لب چاه آب، چشمه آب تنه ما به تن مردها مي‌خورد. كنار ايستاديم. (لا نَسْقي‌ حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ)(قصص/23) عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. كنار ايستاديم تا اين چوپان‌ها بروند، ما به خاطر تقوا ايستاديم، تن ما به تن مردها نخورد. فرمود: من خودم كمك شما مي‌كنم. يك كسي را كه تقوا دارد كمكش كنيد.

قرآن مي‌گويد: اگر يك جواني بي‌پول است اگر با تقوا است پول بدهيد و دامادش كنيد. (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‌ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُم‌ وَ إِمائِكُم‌)(نور/32) صالح، يك جواني است هرز است. يك جوان هم هست هرز نيست. ولي پول ندارد. اگر بنا است دو جوان را داماد كني، از آن جوان‌هايي داماد كن كه صالح است. يعني براي آنها هم يك تبليغ و امر به معروف عملي است. يعني به آنها هم بگويند: شما اگر باتقوا باشيد، افرادي مي‌آيند و شما را داماد مي‌كنند. (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‌ مِنْكُم‌ وَ الصَّالِحين‌)، (ايامي) يعني آدم بي‌همسر. بي‌همسر را همسر بده اگر باتقوا است.

من خودم سراغ دارم جوان‌هاي هفده ساله داماد شدند. گفتم: بابا اين هفده ساله است، زود است. گفت: اين وقتي مي‌آيد خانه دخترعمه‌هايش، چشمش را پايين مي‌اندازد. چون باتقوا است من گفتم: دخترم را به او مي‌دهم. تقوا، اين قرآن است. ما هم مسلمان هستيم. همه بچه مسلمان هستيم. قرآن مي‌گويد: اگر تقوا داشته باشيد، (وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب‌) (طلاق/3) از راه‌هاي بي‌گمان خدا كمكت مي‌كند. فكر نكنند آنهايي كه با بي‌تقوايي يك رشوه مي‌گيرند، يك پولي مي‌گيرند، يك جايي كش مي‌روند، يك چشمي، رزقشان بيشتر است.

شما لب چهارراه ايستادي. يك دختر زيبا، يك خانم زيبا پشت فرمان است. يك چند ثانيه‌اي يك نگاه به اين مي‌كني. عجب تكه‌اي است! شد… (خنده حضار) نگاهش كردي. آنوقت ازدواجت شش ماه عقب مي‌افتد. هي مي‌روي، نمي‌شود. مي‌گويد: به خاطر اينكه باقلوا خوردي، از بشقاب پلو محروم شدي. «كم من لقمة من اكلاتي» اميرالمؤمنين فرمود: گاهي يك لقمه جلوي اشتها را مي‌گيرد. شما يك باقلوا را بخوري، اشتهايت نصف مي‌شود.

شما چقدر بايد از همسرت لذت جنسي ببري، و همسرت از شما؟ ساعات لذت جنسي شما معين است. اگر يك جايي از حرام اشباع شديم، خدا از حلال كمش مي‌گذارد. اينكه گفتم از خودم نيست. حديث داريم. يكبار ديگر مي‌گويم. رزق همه‌ي مردم از حلال اندازه‌گيري شده است. چند لقمه‌ي حلال، چند ليوان آب حلال، چند تا با همسر حلال بودن. رزق همه شما، ساعت‌ها و دقيقه‌هايش معلوم است. كساني كه مي‌پرند يك ده دقيقه‌ي حرام از آن، يك حرام از او، يك رقم حرام از او… مثلاً بنا است شما سالي سي و دو ساعت بخندي. بعد شما خنده‌ي حرام توليد مي‌كني. كاشاني مي‌شوي، قزويني مي‌شوي، ترك مي‌شوي، لر مي‌شوي، عرب مي‌شوي، عجم مي‌شوي، نمي‌دانم خودت را به يك قبيله‌اي به يك شهري، به يك روستايي، تقليد يك نفر را مي‌كني، مي‌خواهي يك خنده‌ي حرام توليد كني كه بخندي. آنوقت خداوند يك غصه برايت مي‌گذارد، يك تلخي در سفره‌ات مي‌گذارد، كه آن خنده‌هاي حرام آب شود.

اين را تكرار مي‌كنم. رزق همه‌ي انسان‌ها از حلال اندازه‌گيري شده است. دقيق! كساني كه سهمي از حرام بخورند، همان سهم از حلال كم مي‌شود. فكر نكن اگر با يك كسي حال كردي، نه حال كردي آنوقت آنجا كه بايد حال كني، بي‌حال مي‌شوي. سهم حلالت كم گذاشتند. زنت مريض مي‌شود، خودت مريض مي‌شوي، بچه‌ات مشكل مي‌خورد. يك طوري مي‌شود كه زهر مار مي‌شود براي شما. به افراد با تقوا…

به همسر، ين را ديگر خانم‌ها خواهند گفت: نگاه كن دروغكي مي‌گويد… من حرف كه مي‌زنم به نفع همسرها، اگر به نفع زن‌ها باشد، يا به نفع مردها، اگر به نفع زن باشد، زن مي‌گويد: ببين قرائتي چه مي‌گويد؟ به نفع مرد باشد مي‌گويد: ببين چه مي‌گويد. «إِنْ شاءَ اللَّه‌» خانم من تلويزيون را خاموش كرده باشد.

8- خدمت به خانواده

«مَنْ كَانَ فِي خِدْمَةِ عِيَالِه‌» اگر در خانه كسي به خانمش كمك كند، «فِي الْبَيْتِ وَ لَمْ يَأْنَفْ» (مستدرك/ج13/ص48) نق نزند. نق نزند، با علاقه كار كند. «كَتَبَ اللَّهُ اسْمَهُ فِي دِيوَانِ الشُّهَدَاء» خداوند اسم اين مردي را كه در خانه كمك شوهرش مي‌كند و نق نمي‌زند، نامش را در دفتر شهدا مي‌نويسد. يعني انسان مي‌تواند جبهه نرفته هم ثواب شهيد داشته باشد.

به يك افرادي هم بايد مخصوصاً خدمت كرد. 1- عزيزي كه ذليل شده باشد. «عَزِيزاً ذَلَّ» (كافي/ج8/ص150) عزيزهايي كه ذليل شدند بايد به آنها رحم كرد. غني كه فقير شده باشد. «وَ غَنِيّاً افْتَقَرَ»، «وَ عَالِماً» دانشمندي كه بين آدم‌هاي زمان جهال گير كرده است. مي‌گويد: به اينها بايد بيشتر خدمت كرد.

خانواده‌ي پولداري هستند، حالا اينطور شده است. اين وضعش خوب است. به ما گفتند: يك كسي در شهر خودش سرمايه‌دار است. فعلاً در شهر ابن سبيل شده است. يك حادثه‌اي رخ داده، فلج شده است. به اين برسيد.

در نجف ما جوان بوديم، يك سالي طلبه بوديم، فهميديم آنجا دفتري است براي پسران علماي بزرگ يك شهريه‌ي ويژه‌اي مي‌گذارند. مثلاً فلاني پدرش آيت الله العظمي بوده. حالا از دنيا رفته است. مي‌گويند: نه چون اين پدرش آيت الله العظمي بوده است يك مقداري، نگذاريد ذليل شود.

خدمت به سيد، «مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَصِلَنَا فَلْيَصِلْ فُقَرَاءَ شِيعَتِنَا» (كافي/ج4/ص59) كساني كه دستشان به امام صادق نمي‌رسد. به نسلشان، به شيعيانشان خدمت كنند. كسي كه خدمت كند، مشكل مردم را حل كند، روز قيامت جزء آمنون است. يعني در امن است. در قرآن يك آيه داريم، (وَ جَعَلَني‌ مُبارَكا) (مريم/31) آنوقت امام فرمود: مبارك يعني نفاع، نفعش به ديگران برسد.

خدمت در آتش‌نشاني، خدمت در آبياري، خدمت در راهنمايي و رانندگي، همه دانه دانه در كافي حديث داريم. «وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة» (كافي/ج2/ص200) «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَادِيَةَ [مَاءٍ ] أَوْ نَارٍ أُوجِبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ» (كافي/ج2/ص164) اگر جلوي سيل را بگيرد، مثل كارمندهاي شهرداري، مثلاً يكبار باران مي‌آيد، ممكن است… جلوي سيل را بگيرد، «عَادِيَةَ [مَاءٍ ] أَوْ نَارٍ» جلوي آتش‌سوزي را بگيرد. اينها همه خدمت است. «أُوجِبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»

«الْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْض‌» (كافي/ج2/ص167) مؤمن خادم همديگر است. قرآن يك آيه دارد، مي‌گويد: (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض‌) (آل‌عمران/195) من از تو هستم، تو هم از من هستي. همه ما بايد پليس باشيم. در چين پيرزني را ديدم، روي كرسي نشسته است. ماشين را خواستيم پارك كنيم سوت كشيد. گفتيم: اين كيه؟ تقريباً نود ساله بود. گفتند: حكومت چين، پيرهايي را كه بازنشست شدند، يك چهارپايه مي‌دهد با يك سوت و مي‌گويد: اينجا پليس شويد. هر ماشيني را ديديد خلاف مي‌رود، از اين پيرها هم استفاده كنيد. مردم از پيرهايشان هم استفاده مي‌كنند. زن‌هاي خوب از پوست پرتقال مربا درست مي‌كنند. ما هستيم كه برنج رشت را هم كفته مي‌كنيم. آدم بايد از اقل چيزها استفاده كند. ما با چشم خودمان ديديم، از آدم‌هاي نود ساله‌ كه نمي‌تواند راه برود، البته اين طرح قرآني است چين عمل كرده است. حضرت امير خيلي فرمود: نگران هستم كه ديگران به قرآن عمل كنند. قرآن دست شماست ديگران عمل كردند. قرآن مي‌گويد: كسي هم كه نابينا است، (لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‌ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ)(نور/61) آن كسي كه لنگ است و نمي‌تواند جبهه بروند، آن كسي كه نابينا است و نمي‌تواند جبهه برود، (إِذا نَصَحُوا) (توبه/91) يعني بايد خيرخواه باشند. تو نمي‌تواني رزمنده باشي. آقا سرباز كوتاه است، در ايران آزادش مي‌كنند. بابا سرباز كوتاه را پادگان ببر و بگو: عدس پاك كن. سرباز كوتاه براي عدس پاك كردن كه خوب است. ما يك آدم 120 كيلويي نشسته عدس پاك كند، كوتاه هم دارد الكي راه مي‌رود. خيلي بيش از اين مي‌توانيم خدمت كنيم. اينقدر پادگان داريم كه سربازها بيكار هستند. مي‌توانيم يك هنري يادشان بدهيم. تيراندازي، خياطي، اينقدر دنبال شغل و ميز نگردند. صنايع دستي مي‌توانيم كمك كنيم. يك هنر مي‌توانيم ياد بدهيم.

حالا شما دروغ كه نمي‌گوييد. دلم مي‌خواهد راست بگوييد. راست هم مي‌گوييد. از شما توقع نداريم. كساني كه شنا بلد نيستيد، دست بلند كنيد، بدون رو دروايسي! راحت دست بلند كنيد. دست بلند كنيد و خجالت نكشيد. خوب «الْحَمْدُ لِلَّه‌» همه بلد هستند. يك بيست نفري، در جمهوري اسلامي كسي نبود شنا بلد باشد. آخر در كشور ما شمالش آب است و جنوبش هم آب است. آنوقت افسارش مي‌افتد مثل آجر پايين مي‌رود. خوب اين بد است. شما كامپيوتر كه داريد؟ تيراندازي در عربي «رمايه» مي‌شود. دكمه‌اش را بزن. «عَلِّمُوا أَوْلَادَكُمُ السِّبَاحَةَ وَ الرِّمَايَةَ» (كافي/ج6/ص47) به جوان‌ها ياد بدهيد، بچه‌هايتان، هم تيراندازي هم شنا.

در پادگان ما نبايد، تيراندازي اجباري است، شنا اجباري نيست. آخر ما در اسلام تيراندازي خالي نداريم. تمام حديث‌هاي تيراندازي، شنا هم به آن چسبيده است. به پنجاه درصد عمل مي‌كنيم، به پنجاه درصد عمل نمي‌كنيم.

خدايا هرچه به عمر ما اضافه مي‌كني، ما را بيشتر با اسلام آشنا بفرما. مزه‌ي دين شناسي و عمل به دين و سبك زندگي ديني، مزه‌اش را به ما بچشان. شيرين‌ترين زندگي‌ها، زندگي ديني است. شيرين‌ترين زندگي‌ها زندگي ديني است. در غرب به جوان خبر مي‌دهند پدر و مادرت مردند. يك دقيقه به احترام او سكوت مي‌كنيم. اين عاطفه‌ي غربي است. درود بر خودمان.

خدمت آيت الله العظمي گلپايگاني بودم، گفت: پسر نه ساله‌اي بودم يا يازده ساله، يادم نيست. پدرم مرد، در سن هشتاد سالگي ياد پدرش افتاده بود داشت گريه مي‌كرد و من اشك اين مرجع تقليد را ديدم. يعني عاطفه‌ي ديني بعد از هشتاد سال براي پدرش گريه مي‌كند. عاطفه‌ي غربي خبر مرگ مي‌دهند، يك دقيقه سكوت مي‌كند. دنيا و غرب بيمار است. و جالب اين است كه بعضي‌ها هنوز فكر مي‌كنند غرب سالم است و ما بيمار هستيم. آنها بيمار هستند. زندگي‌شان با سگ توأم است. شما ادرار سگ را آزمايشگاه ببريد. زباله‌هاي ايران را هم آزمايشگاه بدهيد. ببينيد ميكروب كدام يك بيشتر است؟ اينطور نيست. ما در بسياري از چيزها از غرب جلوتر هستيم. جز در تكنولوژي و صنعت، در همه چيز جلوتر هستيم. صنعت هم «الْحَمْدُ لِلَّه‌» بعد از انقلاب خيلي رشد كرده است. اميدوارم به جايي برسيم كه هيچ نيازي به هيچ‌ كشوري نداشته باشيم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«سؤالات مسابقه»

1- آيه 18 سوره سبأ به چه امري اشاره دارد؟

1) سير و سفر

2) آرامش و امنيت

3) سفر در امنيت

2- طرح قرآن درباره‌ي آزادي بيان چيست؟

1) شنيدن سخن ديگران

2) پذيرش سخن برتر

3) هر دو مورد

3- در خدمت به ديگران اولويت با چه كساني است؟

1) پدر و مادر

2) خويشاوندان

3) بينوايان

4- بر اساس روايات، پاداش خدمت به بيماران چيست؟

1) افزايش طول عمر

2) آمرزش گناهان

3) دور شدن از بيماري

5- مراد از مبارك بودن برخي انسان‌ها در قرآن چيست؟

1) مقدس بودن

2) معنوي بودن

3) نفع رسان بودن

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1395
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست