نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1420
1- لجاجت كفار در برابر آيات الهي 2- عذرخواهي از اشتباهات 3- كيفر سخت لجبازان در قيامت 4- دوري از لجبازي در مسايل خانوادگي 5- خطر لجبازي در تبعيض ميان فرزندان 6- انتخاب احسن در ميان ديدگاههاي مختلف 7- خطر تعصيّبات نژادي، قومي و مذهبي
موضوع: خطر لجاجت در برابر حق
تاريخ پخش: 21/09/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحثي را امشب ميخواهم بگويم راجع به لجاجت. يك اخلاق بسيار بد در خانهها و ادارهها، از سياسيون و اقتصاديون و خانوادهها تا مزرعه و كارگاه و كارخانه و همهجا بعضي افراد پيدا ميشوند كه اين صفت مهلك را دارند.
آدم لجباز، فكر سود و زيان را نميكند. ميگويد: اينكه من ميگويم بايد باشد. نه كار به حق دارد، نه كار به باطل، نه كار به سود دارد، نه كار به زيان. نه كار به بد دارد، نه كار به خوب. يك دنده! يك دندگي.
روايات و آيات زيادي در اين زمينه داريم. اميرالمؤمنين ميفرمايد: ليس لجوج تدبير (غررالحكم/ص464) آدم لجباز نميتواند تدبير كند. چون ميخواهد يك كاري بشود، ديگر تدبير نميكند كه اين درست است يا درست نيست. ميگويد: من گفتم: مرغ يك پا دارد! يك دنده، نميتواند تدبير كند. راكب اللجاج متعرض للبلاء (غررالحكم/ص464) كسي كه سوار اسب لجبازي شود، اين ميرود كه خودش را نابود كند. رانَ عَلى قُلُوبِهِم (مطففين/14) قلبش و روحش ديگر زنگ گرفته. ديگر حق پذير نيست.
«صَارَتْ دَائِرَةُ السَّوْءِ عَلَى رَأْسِهِ» (بحارالانوار/ج33/ص306) آدم لجباز يك حلقهاي از بديها دور سرش است. مثل كلاه خود، كلاه ايمني را ديديد، موتور سوارها دارند؟ آدمهاي لجباز يك كلاهي از خطر روي سرش است. و چه اقوامي به خاطر لجبازي هلاك شدند. چه جنگهايي به خاطر لجاجت به وجود آمد.
1- لجاجت كفار در برابر آيات الهي
لجاجت كينه به وجود ميآورد. بين دو همسر، دو شريك، دو تا مسؤول. آدم لجباز را پيغمبر هم حريفش نميشود. خدا در قرآن بعضي جاها ميگويد: پيغمبر اينها لجباز هستند. (وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا)(قمر/2) اگر هرچه معجزه نشانشان بدهي، ميگويند: نه! پس (ذَرْهُم)(حجر/3) رهايشان كن. (أَعْرِضْ عَنْهُم) (مائده/42) از آنها اعراض كن، رهايشان كن. (دَع)(احزاب/48)، پيغمبر كه (إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ)(قلم/4) است، كه خدا به پيغمبر ميگويد: تو خُلقت بزرگ است، با خُلق بزرگ هم حريف لجباز نميشويد.
يك آيه داريم در سورهي اعراف، در مورد لجبازي يهوديها است. ميگويد: نزد موسي آمدند گفتند: (وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا)(اعراف/132) هر آيه و نشانه و معجزهاي بياوري كه (لِتَسْحَرَنا بِها)كه ما را سحر و جادو كني، (فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنينَ) ما ايمان بياور نيستيم. افتادند روي يك دنده! آنوقت خدا چه ميكند؟ خداوند هم ميگويد: حاال اينها را گرفتيم. (فَأَرْسَلْنَا عَلَيهِْمُ الطُّوفَان)(اعراف/133) اين لجبازهايي كه به پيغمبرشان حضرت موسي گفتند: هر معجزهاي بياوري ما ايمان نميآوريم، طوفان، (وَ الجَْرَادَ)ملخ، (وَ الْقُمَّلَ) شپش، (وَ الضَّفَادِعَ) قورباغه، (وَ الدَّمَ) خون، آب ميرفت بخورد، خون ميشد. آدم لجباز استحقاق همه رقم نكبت دارد.
قرآن ميفرمايد: (لَلَجُّوا في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ) (مؤمنون/75) لجبازي ميكنند، (لَجُّوا في عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ) (ملك/21)، (وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً)(نوح/7)، (لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآن) (فصلت/26) گوش به اين آيه قرآن ندهيد. در مملكت ما آدم لجباز نيست؟ در خانههاي ما نيست؟ يعني آدم نيست، بفهمد حق چيه، باطل چيه؟ يعني بعد از اين همه سال كسي نميفهمد… نه حالا من گفتم، اين… اين. خوب گفتي اين ولي لجبازي نكن.
2- عذرخواهي از اشتباهات
افرادي هستند ميتوانند با يك نامه همه فتنهها را بخوابانند. حاضر نيستند يك نامه بنويسند. بك تلفن حاضر نيستند بكنند. آقا يك حرفي زدي، اشتباه كردي، بگو: من اشتباه كردم! يك كلمه عذرخواهي، نامه، تلفن، عذرخواهي، دو فاميل را به فتنه ميكشد. درگيري ايجاد ميكند، در خانوادهها، در فاميلها، چرا لجبازي سر چه؟ مسألهي لجبازي يك بلاي مهلكي است. خيلي هم گرفتار هستيم. خواص هم بعضيهايشان گرفتار هستند. عوام هم گرفتار هستند.
برو گمشو ديگر شكلت را نبينم. نه من ديگر چون گفتم: نميخواهم شكلش را ببينم… بابا حالا ديگر، فكر كردي يك حرفي زدي، عروس است قهر كرده برو او را بياور. نه، گفتم، با پاي خودش رفته بايد با پاي خودش بيايد. او مادرس عروس است، ميگويد: نه. حالا كه گفته، وايسا، وايسا. حالا عروس هم گاهي وقتها پشيمان ميشود، ميگويد: حالا چرا زندگي مرا بهم زدي سر هيچي به هيچي. اين مادر عروس فتنه ميكند. يا مادر داماد فتنه ميكند. گاهي خانم بزرگها منشأ فتنه هستند. گاهي ميگويم. ديگر هركس به هر خانم بزرگي رسيد نگويد: قرائتي گفت: منشأ فتنهاي! بله آخر ما گاهي وقتها ميگوييم: گاهي، او به هر خانم بزرگي ميرسد ميگويد: ديدي، قرائتي چه گفت؟ گاهي پيرمرد است، پير زن است، برادر است، خواهر است، مرد است، زن است، همسايه است، همشاگردي است، استاد است، شاگرد است، در همه قشرها لجباز هست. حالا كه گفته: برو خانه پدرت، برو خانهي پدرت! ديگر خانهي شوهرت نرو. يك زندگي را متلاشي ميكنند براي يك دندگي! حالا يك دندهها را برايتان بگويم.
قرآن ميگويد: به پيغمبرها ميگفتند: (سَمِعْنا وَ عَصَيْنا)(نساء/46) ما شنيديم ولي گوش نميدهيم. يكي از منبريها ميگفت كه من روضه ميخواندم، ايام عاشورا، همهي مردم هم سرشان پايين بود و اظهار غم ميكردند. همينطور كه قيافهها پايين بود، يك نفر پاي منبر چنين كرد: هي حواس مرا پرت ميكرد. من همينطور كه مردم سرشان پايين بود به اينها گفتم: تو هم كه… [با بيان حركت و خنده حضار] گفتم: تو هم يك… گفت: نميخواهم. (سَمِعْنا وَ عَصَيْنا) شنيديم، به پيغمبرها ميگفتند: (سَمِعْنا) استماع كرديم، (وَ عَصَيْنا)گوش نميدهيم.
آقا اين بادام را با دندانت نشكن. فشار به دندانت ميآيد، ترك برميدارد، اسباب درد سر براي خودت ميشود. نه! حالا همين يكي را بشكنيم.
3- كيفر سخت لجبازان در قيامت
به پيغمبرها ميگفتند: تو بگويي و نگويي، براي ما فرق نميكند. لجبازي در قرآن! (سَواءٌ عَلَيْنا)(شعرا/136)، مساوي است براي ما، (أَ وَعَظْتَ) موعظه كني، (أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظينَ)(شعرا/136) چه موعظه كني، چه موعظه نكني، ما گوش بده نيستيم. آنوقت خدا چه ميكند؟ خدا ميگويد: روز قيامت هم اينها هرچه جيغ ميزنند فايده ندارد. آنوقت خودشان ميگويند: (سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا) (ابراهيم/21) فرق نميكند. كسي كه به پيغمبر ميگويد: بگويي و نگويي فايدهاي ندارد، در جهنم هم به خودشان ميگويند: جيغ بزنيم و نزنيم فايده ندارد. (سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن) آنها ميگويند:(سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا). (سَواءٌ عَلَيْنا)! اين لجبازي با آن لجبازي!
يك آدم لجباز شخصي بود به نام سَمُره. اين يك تك درخت داشت، در يك باغ. به هواي رسيدگي به درخت سر زده در باغ ميامد. صاحب باغ گفت: آقا كل باغ براي من است. تو يك درخت داري، «يَا اللَّهُ» بگو. گفت: نميخواهم! گفت: بابا، گفت: نميخواهم… آمد خدمت پيغمبر گفت: يا رسول الله! يكي از اصحاب، حالا اينهايي كه ميگويند: اصحاب پيغمبر همه عادل هستند، من نميدانم اينجا چه ميكنند. اصلاً بعضيها ميگويند: هركس صحابي است آدم خوبي است. خوب اين صحابي بود. سمره صحابي بود. پيغمبر گفت: آقا يك درخت داري، اجازه بگير، گفت: نميخواهم. گفت: بفروش، گفت: نميخواهم. دو برابر، گفت: نميخواهم. سه برابر، نميخواهم. آقا يك درخت در بهشت به تو ميدهم، نميخواهم! پيغمبر گفت: اين آدم لجبازي است. برو درختش را بكن در كوچه بيانداز و پولش را هم نده!
يك كسي سد معبر ميكرد. وسط كوچه، خيابان چادر زده بود و خرما ميفروخت. حضرت امير فرمود: كوچه را تنگ كردي. سد معبر كردي. شما برو يك جايي را پيدا كن، راه مردم را بستي. گفت: نميخواهم. حضرت فرمود: خيمهاش را آتش بزنيد. آدم لجباز بايد تو دهني بخورد. ميفهمد راهش غلط است، من در بعضي از سياسيون ديدم…
چند وقت پيش يكي آمده بود، به او گفتم: خوب حالا فهميدي اشتباه كردي برگرد. گفت: آخر با دوستانم چه كنم؟ من يك جمعي را دور خودم جمع كردم. من بگويم اشتباه كردم، آنوقت جلوي دوستانم تضعيف ميشوم. ببينيد آخر اين… از مهرههاي درجه يك هم نبودند. از اين درجه شانزده، هفدهها بودند. فكر نكنيد حالا، ذهنتان بالاها نرود. بالا هم هستند، پايينها هم هستند. گفتم: حالا آقا مثلاً اين مقاله را نوشتي، عذرخواهي كن. شما حالا اين روزنامهات تعطيل شده يك عذرخواهي كن. گفت: نه! گفتم: آخر اين روزنامه قابل دفاع است، گفت: نه غلط نوشت. ولي من در موقعيتي هستم كه نبايد بگويم: غلط نوشت. ميدانم غلط نوشت. ولي من اگر بگويم: غلط نوشت، باند و حزب ما تضعيف ميشود. ميرود مثلاً حزب را نگه دارد، بعضيها مثل لحاف كرسي هستند، بروي نگهش داري، خود لحاف… يك لحاف كرسي كه در رودخانه ميافتد، خواسته باشي بروي لحاف كرسي را نگه داري، بگوييد… خودت هم ميروي. حالا يك مقاله اينقدر نميارزد كه شما خودت را نابود كردي. تو خيلي ارزش داشتي. ميدانها براي فعاليت تو باز بود. آخر دفاع از يك مقاله غلط. زنده باد مراجع تقليد! به خدا قسم باز هم… گاهي مراجع درجه يك ما از فتوايشان بازميگردند.
خدا آيت الله العظمي گلپايگاني را رحمت كند. يك روز در زمان طاغوت سر درس حجاش ميرفتيم. آمد سر درس گفت: آنچه ديروز گفتهام ديشب تجديد نظر كردم، و به منابع مراجعه كردم، امروز ميخواهم چيز ديگر بگويم. طوري است؟
مگر امام نفرمود: جنگ جنگ تا رفع فتنه! بعد فرمود: خوب، اگر صلاح است جام زهر را مينوشم و صلح نامه را قبول ميكنم. همان امام كه گفت: جام زهر را مينوشم، مقدماتي گفتند، يك شرايطي ميگفتند كه لجبازي نكنيم، تابع دليل باشيم، تابع مصلحت باشيم. با هيچ قولي، با هيچ فكري صيغهي برادري نخوانيد.
امروز حرف شما را ميپسندند. چطور زنها كه ميروند ميوه بخرند، يا مثلاً ميروند يك پارچهاي بخرند، چيزي بخرند، ميبينند يك مغازه يك خرده ارزانتر است. ميروند آن يكي. يك ميوه مثلاً رسيدهتر است، يا… دور مياندازند. ما قراردادي با مغازهداري نبستيم. شما با هيچ مغازهداري صيغه برادري نخوانديد. كه حتماً جنسهايت را از اين بخري.
آقا من منبر هستم، از منبر خانهي من خوشت آمد بلند ميشوي ميروي. باقي خطهاي سياسي هم همينطور است. آقا من فكر كردم تو آدم حسابي هستي، ولي حالا كه از اين مقالهي كثيف، از اين آدم پست، حمايت ميكني ميگوييم ما با هم…
در انقلاب يك عده از اين تيمسارها را گرفتند. حالا شما بعضيها هم يادتان ميآيد. جوانها يادشان است. اول انقلاب دانه درشتهاي ارتش شاه را آوردند. گفتند: گفت بله حالا شاه جرأت نميكرد بگويد: اشتباه كرده است. شاه احتمال اشتباه دارد. اما چون ما قسم خوردهايم كه به شاه وفادار باشيم، بايد وفادار باشيم. گفتيم: بابا شاه ميداني كجا چه كرد؟ كجا چه كرد؟ همين ميدان شهدا، ميدان ژالهي سابق ميداني چند هزار نفر را يك روز… گفت: بله اينها هست ولي من قسم خوردم. رفت شاه را نگه دارد، خودش هم اعدام شد. خوب وقتي فهميد شاه غلط كرده، غلط كرده.
4- دوري از لجبازي در مسايل خانوادگي
حتي اگر يك جايي بيخود قسم خوردي، قسم ارزش ندارد. زن و شوهري با هم دعوا كرده بودند. پدر خانمش قسم خورده بود كه من در زندگي شما دخالت نميكنم. هرچه گفتند: بابا، عروست، دامادت، پسرت، با فلاني دعوايش شده، خوب تو ريش سفيد هستي، پدربزرگ هستي. گفت: من قسم خوردم. خوب اين قسمها چيه ميخوريد؟ قسم را بشكن. (وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُم) (بقره/224) خداوند را وسيله قرار ندهيد كه به خاطر قسم به خدا كارهاي حق را كنار بگذاريد.
خوب اگر كسي قسم خورد سيلي بزند، بايد بزند؟ اصلاً اين ارزش ندارد. من قسم خوردم امشب به جاي شام آجر بجوم. خوب بايد آجر بجوم؟ اگر يك قسمي كردي، يك نذر كردي، قسم خوردي، خيلي كارها غلط است. تقليد غلط!
ماشين ميخرد، مرغ ميكشد و خونها را ميكشد به چيز… پلاك. آخر خون مرغ را به پلاك بمالي، اين دفع بلا ميكند؟ عقل ميگويد؟ نه! دين ميگويد: نه. چه؟ آخه ما هميشه رسممان اين است. باسمه تعالي غلط است. در يك كلمه، باسمه تعالي كار غلط است. كار غلط است. حالا من اخيراً نديدم. كاشان كه بودم زياد ميديدم. يك حاجي كه از مكه ميآمد، دوستانش تخم مرغ ميزدند به ديوار. حالا هست يا نيست؟ هست؟ كاشوني هستيد؟ يا همه ايران است. كاشان اين غلط را داشتند. «إِنْ شاءَ اللَّه» به همشهريهاي من برنخورد. خوب بابا تخم مرغ را به كسي بدهيد بخورد. به ديوار ميزنيد. مثلاً حالا تخم مرغ را به ديوار زديد، اين چه ميشود؟ خيلي كارها غلط است.
امام صادق خانهي يك كسي مهماني آمد، گفت: خيلي خانهات تنگ است. گفت: آخر ميراث فرهنگي است. پدرم در اين خانه بوده، جدم در اين خانه بوده، حضرت فرمود: اگر بابا و جدت فقير بودند، مجبور بودند در خانهي تنگ زندگي كني، تو هم بايد در خانهي تنگ زندگي كني؟
من رفتم يك جايي سقف تا بالاي سرم بود. خيلي سقفها كوتاه بود. البته قد من هم بلند است ولي خيلي سقفها كوتاه بود. رفتم سرم را بالا كنم، ديدم الآن سقف ميريزد. گفتم: خيلي سقف كوتاه است. گفت: آقاي قرائتي چيزي نگو. گفتم: چرا؟ گفت: نقشه مهندسي است. گفتم: نقشه مهندسي باشد. خودم هم آدم هستم. اگر يك كفش پا كردي ديدي تنگ است. بايد گفت: مد است. خوب مد باشد، گور پدر مد! من پايم درد ميآيد. خود آدم هم… بنابراين خيلي چيزها روي تعصبات غلط، لجبازي.
حضرت فرمود: درختش را بكن بيانداز. امتحان هوش؟! اسم آن آدم چه بود؟ سمره… خيلي آدم بدي بود. در جنگ امام حسن هم آمد، عليه امام حسين شمشير كشيد. در كربلا آمد در صورت امام حسين شمشير كشيد. اصلاً يك پروندهي كثيفي اين سمره دارد. لجبازي! آنوقت همين لجبازي هم آدم را بد عاقبت ميكند. آدمهايي كه روي يك دنده ميافتند.
شخصي بود به نام ثعلبه، گفت: يا رسول الله، دعا كن وضع ما خوب شود. حضرت فرمود: همينطور كه هست، خوب است. گفت: نه، من ميخواهم توسعه بدهم. آخر توسعهي اقتصادي، توسعهي سياسي به شرطي كه توسعهي ديني هم در آن باشد. گفت: نه من از نظر اقتصادي توسعه بدهم. توسعه داد، ديگر در مدينه جا نبود براي كشاورزي، بيرون مدينه رفت. مزرعه و دامداري و گوسفند و وضعش خوب شد. حضرت فرمود: زكات بده. گفت: من زكات نميدهم. قرآن ميگويد: چون زكات نداد، از منافقين شد. (وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّه)(توبه/75) عربياش يادم آمد. من قرآن ميخوانم شما اكثرش را ميفهميد. (وَ مِنْهُمْ) بعضي از مردم، (مَنْ عاهَدَ اللَّه) با خدا عهد ميبندد. قول ميدهد كه خدايا اگر به ما از فضلش بدهد. (لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ)(توبه/75) اگر خدا از فضلش به ما بدهد، ما توسعه پيدا كنيم و وضع ما خوب شود، (لَنَصَّدَّقَنَّ) ما صدقه ميدهيم. (فَلَمَّا ءَاتَئهُم) (توبه/76) وقتي خدا به او داد، (بخَِلُوا) بخل ميكند. آنوقت خداوند ميفرمايد: به خاطر اين، (فَأَعْقَبهَُمْ نِفَاقًا فىِ قُلُوبهِِمْ)(توبه/77)
5- خطر لجبازي در تبعيض ميان فرزندان
اگر وصيت براساس لجاجت باشد، من از اين بچه بدم آمده، از اين بچه خوشم آمده است. من كه مردم، دو ميليون به اين بدهيد. چون من اين را دوست دارم. يك ميليون به اين بدهيد، چون اين را دوست ندارم. اگر پيرزني، پيرمردي در وصيتهايش هم تبعيض قائل شود، بدون دليل، بله يكوقت يك كسي ضعيف است، ميگويند: چون اين ضعيف است بيشترش بدهيد. خوب طوري نيست. دندان ندارد ميگوييم: حريره به او بدهيد. خوب دندان دارد، ميگوييم: نان بجويد. چون دندان داريد. يكوقت يك كسي يكي از بچههايش به دليلي نياز بيشتري دارد. عيالوارتر است. ضعيفتر است، مدرك علمياش پايينتر است. حقوقش كمتر است. به هر دليلي. آن طوري نيست آدم بگويد: يک چيزي اضافه به اين بده. اما نه همه يکسان هستند، من از اين بدم ميآيد، از اين خوشم ميآيد. مشکل دارد. حتي دم مرگ هم انسان نبايد، حالا…
قرآن ميگويد: (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه)(زمر/18) من اين آيه را بنويسم. آيهي خيلي مفيدي است براي… من قبلاً روي تخته مينوشتم. الآن بلند شدن من گير دارد، کم بلند ميشوم.
6- انتخاب احسن در ميان ديدگاههاي مختلف
قرآن ميفرمايد: (فَبَشِّرْ عِبَادِ)(زمر/17) بشارت بده، بندگانمان را. بندهي خدا چه کسي است؟ (الَّذِينَ) کسي است که با هيچ فکري لجبازي ندارد. (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ)يعني حرف را گوش ميدهد، (فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) اگر خوب بود قبول ميکند. يک دنده نيست. خودش را با کسي نميفروشد. با حزبي، خطي، باندي، با لهجهاي، با هيچکس، قرارداد ندارد. ميگويد: من حرفها را گوش ميدهم. هرکس حرفش بهتر بود، او را ميپذيرم.
چون من معلم قرآن هستم، من لطيفههاي تفسيري هم برايتان بگويم. همهي شما هم ميفهميد. (فَبَشِّرْ عِبَادِ)اين عبادِ، يعني عبادي. بندگان من. يعني انسان بايد بندهي خدا باشد، تا حق را بفهمد. چون اگر کسي بندهي هوسش باشد، هرچه هوسي است ميپسندد. ميگويد: تو بايد بندهي خدا باشي. آخر بعضيها ميگويند: آقا اشکال دارد ما فلان مجله و کتاب را بخوانيم؟ ميگويم: اگر نفسات بر تو حاکم است، دنبال هوسات هستي خطرناک است. چون ممکن است يک قصهاي، يک شعري، يک کتابي، يک فيلمي تو را جذب کند. اول بندهي خدا هستي. مثل اينکه ميگويم: اگر دستت به طناب است، برو وسط دريا! به شرطي که دستت به طناب باشد. اما اگر دستت به طناب نيست، خوب ممکن است موج تو را ببرد.
1- بندهي او باشيم، نه هوس. (فَبَشِّرْ عِبَادِ)
2- بعد ميگويد: (يَسْتَمِعُونَ)نميگويد: «يسمعون» يعني حرف را با دقت گوش بده. با دقت گوش دهيم. يعني زود قضاوت نکنيم. «سَمِعَ» يعني شنيد، «اِستَمَعَ» يعني دقت کرد. نميگويد: کساني که گوش ميدهند. ميگويد: خوب گوش ميدهند. يعني با دقت.
3- (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ)، نميگويد: «يستمعونَ القائل» حرف چيست؟ نه اينكه آدم کيست؟ ممکن است يک آدم با شخصيت مشهور، پولدار، درجهدار، مدرکدار، حرفش غلط باشد. ممکن است يک آدمي باشد بر حسب ظاهر هم خيلي آدم سادهاي است ولي حرفش درست باشد. نميگويد: «يستمعون القائل» چه كسي گفته؟ بلكه ببين حرف چيه؟ ممکن است بزرگي حرف کوچک بزند، شما باقياش را بگوييد. کوچکي حرف بزرگ بزند. نميگويد: «يستمعون القائل»
4- (فَيَتَّبِعُونَ)اين (ف) يعني چه؟ يعني فوري پيروي کنيد. در پيروي عجله کنيد. يعني وقتي فهميديد، ديگر مِنُّ و مِنّ نکن. لفت نده. (ف) یعنی فوری. همین که فهمیدی حق است، تند و چابک، (يتبعون) يک نکتهي ديگر دارد. يعني پيروي کن، يعني چيزهايي را گوش بدهيد که قابل پيروي باشد. آخر بعضي چيزها قابل پيروي نيست. مثل چه؟ مثل اينکه مثلاً يک تحقيقي راجع به چيزي ولي قابل پيروي نيست. يک مباني، مثلاً تفاوتهاي بين فلان کتاب و فلان کتاب، فلان نظريه و فلان نظريه. يکوقت يک چيزي قابل پيروي است. مثل اينکه مثلاً ما بياييم در بندرعباس، يک کلاسي بگذاريم براي انواع پوستينها! بندرعباس هوايش داغ است، آنجا کسي پوستين مصرف نميکند. ما بياييم آنجا راجع به انواع پوستينها، يا مثلاً عمامه را در اتريش بفروشيم. يا کراوات را در مسجد فيضيهي قم بفروشيم. بعضي کارها حماقت است. يعني ممکن است علمي هم باشد، تحقيق کرده.
ديشب يک نفر به من زنگ زد، گفت: به من گفتند: يک تحقيقي بکن راجع به مباني مثلاً تفسير فلان. گفتم: خانم ميخواهي رسالهي دکترا بنويسي، يا فوق ليسانس؟ خود قرآن را بخوان ببين، چه ميگويد، عمل کن. بياييم تحقيق کنيم که چند کلمهي (ق) در اين آيه است. چند کلمهي (ص) در اين آيه است. بررسي کنيم اين پاياننامههايي را که بعضيهايشان را آدم ميبيند عصباني ميشود. مردم دو دسته هستند. يا زن هستند، يا مرد. يا تيزهوش هستند، يا متوسط يا کند ذهن. چند درصد تيزهوش هستند. يا بازاري هستند، يا کارگر يا کارمند. يا بازنشسته هستند، يا سر کار هستند. همينطور صفها را پر ميکند، ده صفحهاش را بخواني هيچ باري ندارد.
ميگويد: اگر دنبال ميکني، دنبال يک چيزي برو که (فَيَتَّبِعُونَ) يعني قابل تبعيت باشد. يعني پيروي کني. يعني وقت باشد براي خودت يک فکري کني.
مثل پيرمرد و پير زني که مينشينند، تلويزيون هم آينه و چراغها را نشان ميدهد. حالا عروس و داماد در مغازهي آينه فروش با چراغهاي روشن، حالا اينها يک آرزويي دارند، ميگويد: بله، کي ميشود عروسيام؟ داماديام؟ داماد براي ما بخرد؟ مثلاً پيرزن و پيرمرد هم دارند راه ميروند مقابل آينه فروشي بايستند نگاه کنند. خانم! گذشت ديگر برو! دنبال يک چيزهايي بگرديد، که پيروياش (فَيَتَّبِعُونَ) قابل پيروي باشد.
بعد هم ميگويد: (اَحسَن) يعني از نظر علمي بايد قدرت تشخيص احسن داشته باشي.
گاهي وقتها ميگويند: آقا من ميخواهم اين کتاب را بخوانم. ميگوييم: حرام است. ميگويد: آخر مگر علم آزاد نيست؟ مگر آزادي چيز است. چرا شما تفتيش عقايد ميکني؟ من ميخواهم بخوانم. ميگويم: بخوان. اما به شرطي بخوان که قدرت تشخيص احسن از غير احسن را داشته باشي. اگر يک بچهاي فرق بين طلاي حقيقي و طلاي بدلي را ندارد، شما اجازه ميدهي که اين برود طلا بخرد؟ متوجه نيست، ممکن است با يک آدامس طلا را از او بگيرند. (اَحسَن) يعني از نظر علمي کساني حق دارند هر کتابي را مطالعه کنند، که قدرت تشخيص (اَحسَن) را داشته باشند. اين آيه چقدر نکته داشت.
لجباز نباشيد، با کسي قرارداد نبسته باشيد. حرف را از کوچک و بزرگ، هرکس هست گوش بدهيد. خوب گوش بدهيد. وقتي فهميديد حق است فوري پيروي کنيد. دل دل نکنيد. دنبال مسائلي برويد که قابل پيروي باشد، نه مسائل علمي. حالا مثلاً کوه هيماليا چند متر است؟ ميخواهي بالايش بروي؟ نزديکت است؟ يکوقت انسان يک اطلاعاتي دارد که اين اطلاعات مثلاً مثل زمين اين خاک از نظر علم کشاورزي چه حاصلي در اين چطور رشد ميکند؟ چون من ميخواهم کشاورزي کنم، بايد اين آب و اين خاک را بشناسم. براي من شناختن اين مهم است. اما خيلي اطلاعاتي که ما در ذهنمان هست قابل پيروي نيست.
هرکس تعصب داشته باشد. بگويد: نه، همين است که من گفتم. هرکس غير حرف مرا بزند، چنين و چنان. تعصب داشته باشد. استبداد. فرعون ميگفت: (ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى)(غافر/29) همين که من گفتم، کس ديگر غير از من حرف نميزند.
7- خطر تعصيّبات نژادي، قومي و مذهبي
خدا شاه را لعنت کند. ميگفت: هرکس ميخواهد در حزب رستاخيز ثبت نام کند. وگرنه از ايران بيرون برود. يک حزب در ايران است آن هم حزب رستاخيز. اين ساختمان وزارت کشور مرکز حزب رستاخيز بود. يا حزب رستاخيز که رهبرش شاه است يا گذرنامه به او ميدهيم از ايران بيرون برود. استبداد است! حرف آن است که من ميزنم. حالا مرد سالاري، زن اگر بگويد: حرف مرا انجام دهيد، زن سالاري است. مرد سالاري، پدر بزرگ سالاري.
آدم روي بچهاش تعصب داشته باشد. روي قبيلهاش، روي صنفش، روي نژادش، روي هرچه تعصب دارد. روي لهجهاش، بهترين زبانها يزدي بگويد: يزدي است. کاشي بگويد: کاشوني است. ترک بگويد: ترک است. او بگويد: لر است. هر زباني براي خودش اصل دارد. هيچ زباني بر زبان ديگر برتري ندارد. قرآن ميگويد:(وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُم)(روم/22) آيهي قرآن است. از نشانههاي قدرت خدا اين است که هرکسي يک طور حرف ميزند. اين نشانهي قدرت خداست که هرکسي يک لهجهاي دارد. حتي کاشيها، هر کاشاني يکطور حرف ميزند. هر تهراني يکطور حرف ميزند. در تلفن آدم ميفهمد که صدا، صداي فلاني نيست. اين لطف خداست، اينکه من يک تعصب داشته باشم روي لباسي، روي فکري، تعصب و لجاجت کار خطرناکي است.
بياييد يک کار کنيم، حالا اين بحث را شنيديد، اگر حرفت منطقي نيست، عذرخواهي کن. الو! الو سلام عليکم! پسر خاله، ما يک گفتوگويي با هم داشتيم ولي حق با شماست. من معذرت ميخواهم. نه کوچک ميشويم. خوب با لجبازي پيش خدا کوچک ميشوي. تا اينجا فکر ميکني اگر اقرار کني کوچک ميشوي، بعد هم اگر لجباز باشي، خدا تو را… حتي حديث داريم کسي که لجبازي کند و تعصب بيجا داشته باشد، نخ طناب و نخ ايمان از دستش بيرون رفته. کوچک نميشوي. خدا خواسته باشد عزت بدهد، بگو: اشتباه کردم. اينقدر آدم هست ميگويد: اشتباه کردم. عزيز ميشود. اينقدر آدم هست از روي يک دندگي ميايستد، هي مردم ميگويند: اين را ول کن، اين يک دنده است. اين لجباز است. يک دندگي عزت نميآورد. ذلت ميآورد. بيا اگر يک دندگي کردي، بگو: اشتباه کردم، معذرت ميخواهم. حتي براي آشتي دادن بگو: آقا حق با تو. از اين بالاتر که نيست. حالا حق هم با خودت هست، ديگر حالا با هم قهر کرديم. مسلمان اگر سه روز قهر کنند، روز چهارم آشتي نکنند، پيغمبر فرمود: اينها از من نيستند. سه روز آدم از چيزي ناراحت ميشود، سه روز قهر ميکند.
پير زني را ديدم لباس سياه پوشيده. به او گفتم: لباس سياه پوشيدي، مگر محرم است؟ گفت: نه، برادرم مرده است. گفتم: من شما را ميشناسم مگر برادر داري؟ گفت: بله، من يک برادر داشتم، منتهي چهل سال بود با او قهر بودم. گفتم: سرکهي هفت ساله شنيده بوديم، کينهي چهل ساله نشنيده بوديم. آخر اينها ببخشيد بيماري نيست، سرطان است. آدم لجباز سرطان اخلاقي دارد.
خدايا ما را نسبت به حق مطيع و نسبت به باطل لجباز قرار نده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آيه 75 سوره مؤمنون به كدام ويژگي كافران اشاره دارد؟
1) طغيان در برابر حق
2) لجاجت در برابر حق
3) هر دو مورد
2- بر اساس قرآن، اصرار بر سخن ناحق، نشانهي چيست؟
1) تكبر و استكبار
2) حرص و حسد
3) نفاق و دورويي
3- آيه 224 سوره بقره از چه كاري نهي ميكند؟
1) سوء استفاده از وصيت
2) سوء استفاده از سوگند
3) سوگند به نامهاي مقدس
4- سفارش قرآن براي دوري از تعصب و لجاجت چيست؟
1) شنيدن سخنان موافق و مخالف
2) پذيرش و پيروي از بهترين سخنان
3) هر دو مورد
5- آيه 29 سوره غافر به كدام ويژگي فرعون اشاره دارد؟
1) خودرأيي و خودمحوري
2) كشتن جوانان
3) اسارت زنان
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1420