نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1483
1- سفارش پيامبر اسلام: دل اسير را نسوزانيد 2- جايگاه نماز در قيام عاشورا 3- صلابت و قاطعيت در برابر دشمن 4- غمخواري و دلسوزي براي ديگران 5- افشاگري امام سجاد(ع) در مسجد شام 6- اسارت، ادامه دهندهي راه شهادت 7- پايداري در دعوت به حق و امر به معروف 8- شكر خدا در همه حال و به بهترين شكل
موضوع: درسهايي از اسارت خاندان امام حسين(ع)
تاريخ پخش: 02/10/89
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
چون بحث را بينندهها پاي تلويزيون بعد از عاشورا ميبينند، ايامي كه خانوادهي امام حسين دورهي اسارت را طي ميكند، من از ماجراي اسارت 15 درس اينجا يادداشت كردم كه بگويم. اگر كسي آشپز خوبي باشد، از ليموترش هم ليمونات درست ميكند. دور نمياندازد بگويد: ترش است. آشپز خوب كسي است كه از هر شرايطي بتواند… امروزيها ميگويند: تهديدها را به فرصت تبديل كند. و هنرمند اين كار زينب كبري بود. «اللَّهُ أَكْبَر»! كه چقدر اين زينب قهرمان است. حالا بحث امروز ما اين است كه درسهايي كه از اسراي كربلا گرفته ميشود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» درسهايي از قرآن و اهل بيت(ع) موضوع: درسهايي از اسارت خاندان امام حسين(ع).
نحوهي اسير گرفتن خيلي سخت بود. يك قصه بگويم.
1- سفارش پيامبر اسلام: دل اسير را نسوزانيد
در يكي از جنگها مسلمانها پيروز شدند. مرد فاسدي را كشتند. اين مرد يك خانمي داشت. مرد كه كشته شد، اين خانمش را اسير گرفتند. او را نزد پيغمبر بردند كه يا رسول الله! مردش كشته شد خانم هم اسير است. منتهي آن كسي كه ميخواست اين خانم را بياورد، صاف او را نزد پيغمبر نبرد. مسير اين خانم را كج كرد. از يك راهي او را برد كه بدن برادر يا شوهرش را ببيند جيغ بزند. يعني دل اين زن را بسوزاند. وقتي آمد به پيغمبر گفت: مردش را كشتيم و زنش را اسير كرديم. اين خانم را اسير كرديم. ضمناً يك شيرين كاري كردم، چه كردي؟ راهش را گرداندم، بدن را ديد جيغ زد. پيغمبر عصباني شد! فرمود: ما جنگ ميكنيم اما چرا دل زن اسير را سوزاندي؟ ببينيد زينب كبري را از يك مسيري آوردند كه بدن قطعه قطعه امام حسين را ببيند و بسوزد. پيغمبر فرمود: دل زن كافر را نسوزانيد. و اينها دل نوهي خودش را سوزاندند. خدايا آن به آن بر عذابشان، بر عذاب كساني كه اهل بيت را سوزاندند، بيافزا.
و اما درسهاي اسارت:
2- جايگاه نماز در قيام عاشورا
1- درس اول حتي از مستحبات صرف نظر نكرد. كه در جلسهي قبل هم گفتم. اين خيلي مهم است. خوب امام حسين قربانت بروم. تو در مقابل تير هستي. ديگر حالا نميخواهد اذان بگويي. نه! ميگويند: علي اكبر اذان گفت. يعني اذان هم گفته شد. اقامه هم گفته شد. جماعت، اول وقت، يعني نه امام حسين از نمازش نگذشت. از مستحبات هم نگذشت. شما اين را حساب كنيد، يك كسي اينقدر عاشق خداست كه همه چيز را براي خدا ميدهد، از آن طرف هم مثلاً خانم، دختر ميگويد: من لاك زدم نميتوانم وضو بگيرم. حالا فعلاً نماز نميخوانم. بعداً كه لاكهايم پاك شد نماز ميخوانم. يك امشب شب عروسي است، حالا باشد بعد قضايش را ميخوانم. يا الآن دارد اتوبوس ميرود. بگذار برود زودتر به مقصد برسيم. بعد نمازمان را قضا ميخوانيم. يعني از اتوبوس پياده نميشود. وقت نماز هم هست، كنار مسجد هم هست، يعني ده دقيقه حاضر نيست، با خدا حرف بزند. البته خدا هم انتقام ميگيرد. در قرآن يكي از اسم هاي خدا («ذُو انْتِقامٍ») (آلعمران/4) است. انتقام ميگيرد. يعني در صف جماعت نميآيد، بعد ميرود در صف تخم مرغ ميايستد. نمازش را ميخواند. به جاي اينكه دو تا دعا كند، حديث داريم بعد از نماز واجب، دعا مستجاب است. اين به هواي اينكه وقتش تلف نشود ميدود. پشت چراغ قرمز مي ايستد. اينطور نيست كه اينهايي كه ميدوند به دنيا برسند. خيليها ميدوند يكجاي ديگر گير ميكنند. منتهي نميداند كه از كجا سيلي ميخورد. نمي دانيم از كجا سيلي ميخورد.
حفظ فقه؛ «اللَّهُ أَكْبَر»! وقتي به اهل بيت صدقه دادند، فرمود: «إِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَيْنَا حَرَام» (بحارالانوار/ج45/ص114) صدقه بر ما حرام است. ما سادات هستيم. صدقه بر سادات حرام است.
3- صلابت و قاطعيت در برابر دشمن
مسألهي ديگر، گريه همراه با قدرت است. زينب كبري گريه كرد، امام حسين گريه كرد. اما گريه ضعف نبود. به دليل اينكه به يزيد گفت: «اني لاستصغرك» خيلي تو را كوچك مي دانم. يعني خيلي آدم پستي هستي. اينطور نبود كه آي ننه غريبم! آي ننه اسيرم! رحمم كنيد! آي واي! بيداد! بيداد! نه، اشك ميريخت اما… يك لنگه كفش آن خبرنگار در صورت بوش زد. همهي دنيا او را تحسين كردند. جانم به اين جگر! لنگه كفشش را پرت كرد به صورت رييس جمهور آمريكا.
زينب كبري چند ساعت به صورت يزيد لنگه كفش پرت كرد. سخنراني نبود، نارنجك بود. اين كلمهي «اني لاستصغرك» را يكبار ديگر معنا كنم. «اني» به درستي كه من زينب، «لاستصغر»، صغير، صغير يعني كوچك. من خيلي تو را كوچك ميدانم. تو آدم نيستي كه با تو حرف بزنم. خيلي پست هستي. ميخواست دل زينب را بسوزاند گفت: وضع چطور است؟ گفت: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا» (بحارالانوار/ج45/ص115) هرچه از خداست زيباست. فكر نكن اگر ما را كشتي، كشتنها براي ما تلخ نيست. افتخار ميكنيم به اين شهادتها.
من يكوقت يك مثلي زدم. اين «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا» را توضيح دادم. اجازه بدهيد اين مثل را يكبار ديگر بزنم. ببينيد بچه سر سفره فلفل را دور مياندازد، ترشي را دور مياندازد، اما حلوا را دوست دارد. اما مادر بچه وقتي سفره ميچيند، به سفره كه نگاه ميكند، از سفره لذت ميبرد. چه فنجان حلوا، چه فنجان ترشي. يعني براي مادر بچه حلوا و ترشي زيباست. اما بچه حلوا را دوست دارد، ترشي را لب ميزند، گريه ميكند، دور مياندازد. بچهها حلوا را دوست دارند، از فلفل و ترشي فرار ميكنند. مادر بچه همه را يكجا ميبيند. ما كه ميبيني از خوشيها خوشمان ميآيد، از تلخيها جيغ ميزنيم، («إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا،وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْيرُْ مَنُوعًا») (معارج/20 و21) قرآن ميگويد: افرادي هستند شر كه به آنها برسد، («جَزُوعا»)، («جَزَع») جيغ ميزند. خير كه به او رسيد، بخل ميكند. به ديگران نميدهد. اين ما هستيم. اولياي خدا هرچه ميبينند زيبايي ميبينند.
علامهي اميني صاحب الغدير بيمار بود. از عراق به تهران، بيمارستان آمده بود. رفتم دستش را بوسيدم. جوان بودم. گفتم: شما كه يار باوفاي اميرالمؤمنين هستيد! شما چرا بايد در بيمارستان باشيد؟ گفت: علي علي آقا آقا آقا…! اصلاً ديدم عاشق است. به هر حال تلخيها هم نزد اولياي خدا شيرين است. خداي هستي ليموترش را هم شيرين آفريده است. يعني به همان مقداري كه ليموي شيرين نزد خدا ارزش دارد، ليمو ترش هم نزد خدا همانطور ارزش دارد.
4- غمخواري و دلسوزي براي ديگران
غرق در غم است. ولي باز هم ديگران را از غم نجات ميدهد. يكي از مشكلات ما اين است كه وقتي به يك كسي مراجعه ميكنيم، برو بابا خودم هم قرض دارم، چك من دارد برميگردد. برو بابا، همين كه خودمان گرفتاريم، هركه به ما مراجعه كند، برو دنبال كارت. من خودم هم گرفتار هستم. اما اسراي كربلا به ما گفتند: ضمن اينكه غرق در غم هستيد، ديگران را از غم نجات بدهيد. چطور؟ زينب كبري خودش داغ ديده است. نزد امام سجاد آمد و گفت: اي امام زينالعابدين! غصه نخور. «وَ يَنْصِبُونَ لِهَذَا الْطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيكَ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ(ع) لَا يَدْرُسُ أَثَرُهُ وَ لَا يَعْفُو رَسْمُهُ عَلَى كُرُورِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ» (بحارالانوار/ج28/ص55) اي امام سجاد! غصه نخور اينها را شهيد كردند. در اين سرزمين پرچمي بالا خواهد رفت، كه تا آخر تاريخ محو شدني نيست. غصه نخور. يعني خود زينب كبري، «اُم المصائب» نمايشگاه همهي غصهها در عين حال ديگران را از غصه در ميآورد. گاهي آدم خودش هم مقروض است، بايد سعي كند قرض ديگران را كمك كند بدهد. نگويد: آقا خودم هم مقروض هستم. اينها را بنويسم. درسهايي را كه از كربلا مي شود گرفت:
1- حتي از مستحبات نگذشتند. امام حسين نمازش را با جماعت، اول وقت، با اذان، با اقامه. زينب كبري نماز شبش را…
2- حتي در حال رنج، ديگران را از رنج… يعني دلداري ميدادند.
3- حتي در حال اشك، محكم سخن گفتند. گريه ميكرد. مظلوم بود، گريه ميكرد منتهي مظلوم با صلابت.
اسرا نشان دادند، زن ميتواند مديريت بحران داشته باشد. مديريت بحران! هر زني ضعيف نيست. هر مردي هم قوي نيست. يك زن توانست دورهي اسارت را… ببينيد امام حسين از صبح تا ظهر بود. زينب كبري چندين ماه و چندين سال بود. يعني زن ميتواند يك مديريت بحران داشته باشد. يعني در سختترين شرايط ميتواند مديريت كند.
بصيرتدهي، افشاگري، سركوبي ظالم، سخنرانيهايي كه زينب كبري در كوفه و شام كرد، ظالمكوبي، مظلوم يابي، افشاگري، كارهاي مهمي بود. خيلي كارهاي مهمي بود.
5- افشاگري امام سجاد(ع) در مسجد شام
در مسجد شام وقتي امام سجاد روي منبر آبروي يزيد را برد، يزيد ديد الآن مسجد منفجر ميشود، ممكن است بريزند سر يزيد و در همان محراب او را بكشند. به مؤذن گفت: اذان بگو. تا مؤذن اذان گفت، امام سجاد تهديد را تبديل به فرصت كرد. گفت: مؤذن بايست. اين «اللَّهُ أَكْبَر» است من هم شهادت ميدهم. بعد گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» (صلوات حضار) اين محمد جدّ من است يا جدّ تو؟! يعني با هر اهرمي خواستند امام سجاد را ساكت كنند، نشد. اينها ديناميت بودند. قرآن ميگويد: من ديناميت هستم. يعني مواد منفجره هستم.
«لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَل» (حشر/21) اگر قرآن بر كوه نازل شود، كوه تكه تكه ميشود يعني چه؟ يعني من ديناميت هستم. از عايشه ميپرسند: پيغمبر چطور بود؟ ميگويد: پيغمبر قرآن بود. مؤمن بايد هرجا باشد پيدا باشد مؤمن است. نبايد وا برود. ما سه رقم آدم داريم:
آدمهايي كه در جامعه فاسد آب ميشوند. يعني مثل هوا شل هستند. مثل آب شل هستند. آب و هوا چون شل است، در هر ظرفي شكل همان ظرف درميآيد.
آدمهايي هستند در جامعه هضم نميشوند. مثل اصحاب كهف، رفتند در غار زندگي كردند ولي نگذاشتند فكرشان از بين برود. آدمهايي هستند حتي جامعه را عوض ميكنند. مثل ابراهيم. («فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ») (انبياء/60) پس سه رقم جوان داريم. جواني كه در جامعه هضم ميشود. جواني كه در جامعهي فاسد هضم نميشود. كساني كه اصلاً جامعه را عوض ميكنند. ما بايد خودمان را نشان بدهيم. از كدام دسته هستيم.
خيلي از آداب و رسومها را بايد عوض كنيم.
اين يك مديريتي است ببينيد. خط اسلام اين بود. پيغمبر دهم هجري از دنيا رفت. راه كج شد. تا شصتم هجري كه يزيد روي كار آمد. 50 سال انحراف. امام حسين ميخواهد اين انحراف را برگرداند در جادهي صحيح. ميخواهد 50 سال انحراف را عوض كند. بايد ببيند چطوري؟ اين فرمول دارد. از نظر علمي، روانشناسياش، جامعهشناسياش، تبليغاتش، مديريتش فرمول دارد. كسي خواسته باشد يك رژيمي را عوض كند به همين خاطر امام حسين با خودش خبرنگار به كربلا برد. كه اين وقايع همه ثبت شود. يك خبرنگار مرد برد، امام زينالعابدين. يك خبرنگاز زن برد… هرچه ضبط صوت داشت برد. بچههاي كوچولو ضبط صوت بودند. آمدند با چشمهايشان فيلمبرداري كردند، حرفها را شنيدند، هر بچهاي هرجا ميگفتند: تو هم كربلا بودي. ميگفت: بله بودم. آنوقت تاريخ ميگفت. آنروز كه صدا و سيما نبود. قدم به قدم، بچه و بزرگ، زن و مرد از حماسهي كربلا استفاده كردند. تغيير يك رژيم بني اميه و انحراف 50 ساله را دنبال كردن اين مهم است.
6- اسارت، ادامه دهندهي راه شهادت
اسرا به ما گفتند، يكي از درسها اين است كه جنگ هميشه با شمشير نيست. گاهي آدم با بيانش، گاهي با قلمش، گاهي با تدبيرش، گاهي با صبرش، گاهي با هجرتش، گاهي با تلاوت قرآن، امام حسين، سر امام حسين كه روي ني قرآن ميخواند ميداني چقدر چيزها را خنثي ميكرد. اِ… به ما گفتند: كه اينها مسلمان نيستند. به ما گفتند: اينها نميدانم از دين برگشتند. اين دارد قرآن ميخواند. وقتي به زينب كبري صدقه ميدهند، ميگويد: صدقه بر من حرام است. يعني چه؟ يعني ما نسل پيغمبر هستيم. به شما چه گفتند؟ گفتند: ما چه كسي هستيم؟ يعني هر كلمهاش يك برنامه را خنثي ميكرد. اصلاً همهي كارهايشان نارنجك بود. قرآن خواندن امام حسين افشاگري بود. صدقه را برميگرداند ميگفت: من سيد هستم. سيد هستي؟ حتي در خرابهي شام كه اينها را جا دادند، مردم تماشا ميآمدند، اينها براي تماشاچيها سخنراني ميكردند. يعني همان تهديدها را تبديل به فرصت ميكردند.
اينها را در خانهي يزيد بردند. زينب كبري نزد خانم يزيد رفت. طوري حرف زد كه خانم يزيد منقلب شد. امام سجاد سمت مردها بود. با پسر يزيد طوري حرف زد كه يك روز يزيد خانه آمد ديد زنش به او فحش ميدهد. بچهاش هم به او فحش ميدهد. يعني انقلاب از داخل خانهي يزيد شروع شد. اين را ميگويند… حزباللهي اين است. در هر شرايطي از سخت ترين شرايط به نفع اسلام استفاده كرد. ما گاهي وقتها يك متلكي ميشنويم، والله فايده ندارد. ما رفتيم اقدام كرديم يك متلك شنيديم. من ديگر حالش را ندارم. ما گفتيم گوش ندادند. خيلي از ما مثل مقّوا هستيم. با دو تا قطره باران شل ميشويم. اينها چُدن بودند. البته به اينها توهين نباشد. من نميدانم مقاومت را چه بگويم. خيلي از ما يكبار حرف بزنيم، گوش ندهند، بچهمان را رها ميكنيم. ميگوييم: آقا اين بچهي شما دارد نااهل ميشود. ميگويد: والله من به او گفتم گوش نداد. ديگر من او را رها كردم.
7- پايداري در دعوت به حق و امر به معروف
قرآن ميگويد: اگر به بچهات حرف زدي گوش نداد بايد ولش كني؟ («وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِر») (طه/132) يعني با بچهات حرف ميزني بايد مقاومت كني. نبايد بگويي: گفتم گوش نداد، ديگر ولش كردم. به دخترم گفتم: با اين حجاب بيرون نرو. گوش نداد. من هم او را رها كردم. اِ… گفتم: با فلاني رابطه نداشته باش، ديدم گوش نميدهد، او را رها كردم. همين! شما يك شيشهي آب ليمو را اگر ديدي درش باز نميشود دور مياندازي؟ آنقدر دست به دست ميگرداني تا بالاخره يكي در اين را باز كند. ممكن است گوش به حرف شما ندهد. گوش به حرف دبيرش بدهد. گوش به حرف استاد دانشگاهش بدهد. گوش به حرف يكي ديگر بدهد. برو بگو: آقاجان من يك دختر دارم. حرف من در او اثر نميكند. منتهي اين دختر من چون به شما علاقه دارد، به يك استاد دانشگاهي به يك دبير دانشمندي، دلسوزي، به عمويي، دايي، ممكن است حرف شما اثر نكند.
امام (ره) در امر به معروف و نهي از منكر ميفرمايد كه: اگر ديدي حرفت اثر نميكند ولي به ديگري بگويي، حرف او اثر ميكند، واجب است به ديگري بگويي كه او… مثل اينكه لب چاه بروي. بگويي: والله دست من به آب نميرسد. آب ته چاه است. خوب حالا كه دستم به آب نميرسد. نميخواهد وضو نميگيرم. «اللَّهُ أَكْبَر»! يك تيّمم. بابا دستت به آب نميرسد طناب هم نبود. سطل هم نبود. يعني روي كرهي زمين هيچكس نبود كه حرف اين در بچهي شما اثر بگذارد؟ كتكش زدم اثر نكرد. خوب محبت چه؟ ممكن است با كتك بدتر شود. با محبت در راه بيايد. ممكن است يك نفري بگويي اثر نكند. اصلاً ممكن است در شهر اثر نكند.
ما يك جمعي بودند. حالا اسم نبرم چه كساني بودند و كجا بودند. به ما گفتند: اينها گوش به حرف نميدهند. ما مي رويم موعظهشان هم ميكنيم… گفتم: آقاجان حاضري براي هدايت اينها خرج كني؟ گفت: بله! گفتم: يك پرواز بگير، همهي اينها را مشهد در يك هتل مهمان كن. بنده هم با اينها ميروم، اين دو سه روزه كه با اينها هستم با اينها كار ميكنم. اين يك راهش است. بنشيند او را نصيحت كنم ممكن است گوش ندهد. چون او خودش را دانشمند ميدانست. يعني جمعي از فرهيختگان بودند. اينطور نبود كه حالا تسليم هم نميشدند. گاهي وقتها افرادي با مهماني، با زبان ديگري، با مقاله، با خواهش.
عرض كردم اگر تبر شكن، اگر تبر دار، چوب شكن، تبر را زد ديد چوب نميشكند، تبرش را دور مياندازد. هرگز! چوب را دور مياندازد؟ هرگز! آنقدر ميزند تا بشكند. نبايد بگويد: دوبار تبر زدم نشكست. اصلاً مؤمن نشكن است. عربها به زمين سفت ميگويند: «ارض عزاز» اين ارض عزيز است. يعني هرچه بيل ميزني فرو نميرود. هرچه كلنگ ميزني فرو نميرود. مؤمن عزيز است. دستي كه چرب است آب ميريزي چربي دست را پس ميزند. ميگويند: دست عزيز است. يعني آب را پس ميزند.
اينها امام حسين را كشتند بلكه اينها شكست بخورند. اما اينها به قدري از درون قوي بودند، كه تمام تهديدها كشتنها، اسارتها را هي پس زدند بعد رابطه اينها با خدا… خيلي عجيب است.
8- شكر خدا در همه حال و به بهترين شكل
يكي از اين بچههاي اسير، از او پرسيدند وضع چطور است؟ گفت: «الْحَمْدُ لِلَّه»… ما ميگوييم: «الْحَمْدُ لِلَّه»! حالتان چطور است؟ «الْحَمْدُ لِلَّه»! حالتان چطور است؟ «الْحَمْدُ لِلَّه»! اين بچهي داغ ديدهي كربلا ديدهي اسير، شكنجه شده گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى» (بحارالانوار/ج45/ص110) «الرَّمْلِ» يعني شن. به عدد دانههاي شن خدا را شكر. نه صد هزار مرتبه شكر. پيرمردها و پدربزرگهاي ما ميگويند: اي خدا صد هزار بار شكر. فكر ميكند خيلي شكر كرد. صد هزار تا يعني يك مشت ريگ! خدايا صد هزار تومان يعني لاستيك يك موتور. خدايا به اندازهي لاستيك يك موتور شكر. به اندازهي يك مشت شن شكر. آخر شكر بزرگهاي ما چقدر كم است. آنوقت اين بچهي كوچولو ميگويد: خدا را شكر به عدد دانههاي شن. شما شكر ميكنيد نگوييد صد هزار بار! صد هزار بار زشت است. اينطوري شكر كنيد. به عدد هر سلول، به عدد هر اتم، به عدد هر برگ درخت، دانهي شن، قطرهي باران، قطرهي برف، هر نفس، هر مو، خدايا به عدد آنچه بر آن علم داري شكر! نه صد هزار مرتبه شكر. زشت است. يك كسي آمد گفت: صد هزار مرتبه شكر، ما هم ميگوييم: صد هزار مرتبه شكر. يك اصطلاحاتي را آوردند، و اين اصطلاحات همينطور نزد ما مانده است. متأسفانه در حوزهي علميه هم همينطور است. در حوزهي علميه قم يك كسي آمد گفت: «ضَربَ زيدٌ عمرواً» گفت: زيد عمرو را زد. حالا بيخود كرد اين را گفت. حالا شما بگو: «رحم الله عبداً»
اسارت به ما ميگويد كه: حتي در سختترين حالات در كام ظالم زهر بريز. با اينكه يزيد ظالم است، زينب مظلوم، گفت: «يابن الطلقا» اي كسي كه پدرت اسير پدرم بوده، آزاد شده است. ميداني چه كرديد؟ «أَ تَدْرُونَ أَيَّ كَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَيْتُم» ميدانيد چه جگرگوشهاي را دريديد؟ «وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُم» ميدانيد چه پيماني را قيچي كرديد؟ «وَ أَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُم» (بحارالانوار/ج45/ص162) ميدانيد چه كرامتهايي را، چه قداستهايي را شكستيد؟ آنوقت از نظر ادبيات، شما عرب نيستيد. ريتم عبارت را ببينيد. «أَيَّ كَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَيْتُم»، «أَيَّ عَهْدٍ نَكَثْتُم»، «وَ أَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُم»، «وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُم»، «فَرَيْتُم»، «نَكَثْتُم»، «أَبْرَزْتُم»، «سَفَكْتُم»، ريتم دارد. آخر يك زن اسير با كلماتش… مثل يك آدم شاعر كه شعرهايش قافيه دارد. يعني سخنراني با قافيه و محتوا نارنجك.
خدايا به آبروي محمد و آل محمد، ايمان كامل، از اين ايمانهاي كامل، از اين صلابتها، از اين شجاعتها، از اين عزتها، از اين نشكنها به همه ي ما مرحمت بفرما. خوب چون ايام اسارت است، باز هم از آقاي صالحي استفاده ميكنيم.
خدايا از ايمان حسين، از معرفتش، از اشكش، از علمش، از اخلاصش، از تربيت بچهاش، از سوزش، از شورش، از زيارتش، از معرفتش، از شفاعتش همهي ما را برخوردار بفرما. ظهور فرزندش حضرت مهدي را نزديك و ما را نسبت به امام زمان وفادار، يار مخلص وفادار قرار بده. باران رحمتت را بر ما نازل و مشكلات را حل بفرما…. باران رحمتت را بر ما نازل بفرما. توطئهها عليه اسلام و مسلمين خنثي و توطئهگران نااهل را نابود بفرما. هرچه به عمر ما اضافه ميكني به ايمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و بركت كار ما بيفزا. زيارت با معرفت در محيط امن عراق، زيارت با معرفت و شفاعت در قيامت نصيب ما بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- حضرت زینب(س) در برابر تحقیر یزید چه گفت؟ 1) من تو را آدم پستی میبینم 2) من در كربلا جز زیبایی ندیدم 3) هر دو مورد 2- آیه 20 سورهی معارج كدام ویژگی ناپسند انسانها را بیان میكند؟ 1) جزع و فزع در سختیها 2) فرار از مشكلات 3) ناسپاسی در هنگام رفاه 3- چه كسی در مسجد شام، جنایات یزید را افشاء كرد؟ 1) امام سجاد(ع) 2) حضرت زینب(س) 3) هر دو بزرگوار 4- آیه 132 سوره طه، بر چه امری تأكید میورزد؟ 1) نهی از منكر اعضای خانواده 2) دعوت اعضای خانواده به نماز 3) طرد افراد بینماز از خانواده 5- با سخنان امام سجاد و حضرت زینب، چه كسانی علیه یزید به پا خواستند؟ 1) همسر یزید 2) فرزند یزید 3) همسر و فرزند یزید
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1483