نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 157
1- دوري از اسراف و هزينههاي بيجا 2- انجام كارهاي ماندگار و پايدار 3- نقش نهضت سوادآموزي در تغيير فرهنگ جامعه 4- توجه به محتوا در نمادهاي فرهنگي 5- دقت در هزينه كردن بيت المال 6- ترويج نماز و ازدواج، اولويت كارهاي فرهنگي 7- اخلاص در كارهاي فرهنگي 8- حركت به سمت جلو، نه بازگشت به عقب
قابل توجه کاربران محترم: برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
موضوع: اصول كار فرهنگي در جامعه
تاريخ پخش: 15/10/90
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در خدمت برادراني هستيم كه مسؤولين كارهاي فرهنگي و اجتماعي هستند در شهرداري. خوب يك شرح وظايفي را براي شما تعيين كردند كه بايد طبق آن عمل كنيد. من نه شما را ميشناسم و نه شرح وظايف شما را ميدانم و نه ميدانم شما به شرح وظيفه عمل ميكنيد يا نميكنيد. آنجا بازرس دارد، ناظر دارد، حساب و كتاب دارد خودتان در برنامههاي خودتان هرچه وظيفهتان است انجام بدهيد.
من به عنوان معلم قرآن ميخواهم بگويم در كار فرهنگي چند تا اصل را رعايت كنيد. توجه به چند اصل در كار فرهنگي و اجتماعي. يكي اينكه كارهايي باشد كه ارزان باشد. حالا يك نمونه براي طراحيهاي غلط بگويم.
1- دوري از اسراف و هزينههاي بيجا
يكبار يكي از مهرههاي درشت شهرداري تهران آمد ستاد نماز گفت: آقا من ميخواهم كار فرهنگي، اجتماعي كنم بودجهي سنگيني هم برايش در نظر گرفتيم. آمدم با شما مشورت كنم. گفت: ميخواهيم در يكي از پاركهاي بزرگ تهران مثل پارك لاله صد تا مجسمه درست كنيم با سنگ مرمر با يك پيشنماز كه اينها دارند قنوت مي خوانند. يك خرده ميرويم عقب تر صد نفر در حال ركوع هستند. همه سنگ مرمري! دوباره صد تا سنگ تراش، صد تا سنگ مرمر درست كنند، يعني صد تا مجسمه كه در حال سجده هستند. تا حالا آدم ديديد از راه سنگ مرمر به سمت خدا برود؟ اصلاً پارك جاي نماز نيست، پارك جاي استراحت است. خسته شده ميخواهد بنشيند يك خرده استراحت كند. خانهاش حياط ندارد، پارك جاي تفريح است. حالا براي اينكه يك كار فرهنگي هم بكنيد يك نمازخانهاي هم كنارش بسازيد، اما نماز با سنگ مرمر چند صد ميليون اين سنگ تراش ميخواهد از تو بگيرد و اين شيره را سر تو بمالد. هم غلط است و هم اگر اين كار را كنيد من در تلويزيون آبروي شما را ميريزم. آخر يعني چه؟ من نميدانم چه كسي بود در شهرداري آمد و رفت!
گاهي يك آدمهايي ميآيند به عنوان طراح، ميدانيد چقدر پول خرج ميشود! اين پولي كه خرج مجسمه نماز بكنيم مسجد بسازيم خود مردم مسجد ميروند. ما هنوز شهركهايي داريم، نمازخانه ندارد. مسجد ندارد. مدرسههايي داريم، نمازخانه ندارد. تو با سنگ مرمر در پارك لاله… اصلاً آن كسي كه پارك لاله ميآيد، به قصد نماز نميآيد. به قصد تخمه شكستن و بستني خوردن ميآيد. آن وقتي به قصد بستني ميآيد تو ميخواهي نماز تبليغ كني، اين ضد تبليغ است.
داماد وقتي ميآيد، عروس وقتي ميآيد نزد داماد بنشيند به قصد اين ميآيد كه با هم خوش و بش كنند. يك داماد رفت كنار عروس نشست و گفت: عروس خانم، توحيد يعني چه؟ نبوت يعني چه؟ عروس بلند شد رفت. گفت: نفهميدم شب اول عروسيمان است يا شب اول قبرمان!(خنده حضار)
آن كسي كه در پارك ميآيد او آمده استراحت كند. نمازهايي هم كه ما گفتيم در پارك خوب است، به شرطي كه هشت دقيقه باشد مزاحم تفريح مردم نشود. مردم آمدند تفريح كنند. يك نماز بخوانيد كه تفريحتان بينماز نشود كه چون رفتيد تفريح كنيد نمازتان قضا شد. همانجا يك مسجدي، جايي باشد يك ده دقيقه كسي نماز بخواند. نه اينكه آنجا زيارت عاشورا و ديگ بار بگذاريد و منبر و شله زرد و… حسينيه كه نيست، پارك است. پارچهي عمامه غير از پارچهي كت و شلواري است. ما گاهي قاطي ميكنيم. يكي اينكه بايد كارهاي ارزان باشد نه سنگ مرمر، دوم بايد ماندگار باشد.
زشت است شاه عباس روز قيامت يقهي شما را بگيرد. شاه عباس يقهي شما را در شهرداري ميگيرد. ميگويد: شما بودجه داشتيد چهارصد سال بعد از من. بلوار هم داشتيد، اتوبان هم داشتيد، قطار هم داشتيد. كار فرهنگي را من كردم، براي زوارهاي امام حسين يك كاروانسرا ساختم. هنوز كاروانسراي شاه عباسي هست.
2- انجام كارهاي ماندگار و پايدار
شما كار فرهنگي ميكنيد، ماه ديگر خراب ميشود، نه دو سال ديگر خراب ميشود. يك كار فرهنگي كنيد ماندگار، نه يكبار مصرف، دو سال مصرف، ده سال مصرف. ماندگار باشد. پس 1- ارزان 2- ماندگار 3- منافعش به درد همه بخورد. ما يكوقت يك زمين واليبال درست ميكنيم، ده تا بچه ميتوانند در آن بازي كنند. خسته شدند ده تا ديگر. يك وقت يك زميني درست مي كنيم كه فقط دو نفر در آن بازي ميكنند. تنيس!؟ اسمش تنيس است؟ مثلاً يك زمين فقط دو نفر در آن بازي مي كنند. خوب اين همه پول براي دو نفر خرج كنيم.شما يك لامپ داشته باشي ميتواني در يك فلكه بزني كه هزار تا آدم از آنجا رد ميشود. ميتواني در يك كوچهي بن بست بزني كه سه تا خانه در آن است. تو كه لامپ داري در فلكه بزن، چرا در كوچهي بن بست ميزني؟ اگر بناست يك پولي خرج ورزش كنيم، خرج ورزشي كنيم كه افراد زيادتري از آن استفاده كنند. يعني چند منظوره باشد. از خدا مهندسي را ياد بگيريد.
خدا يك شكاف در صورت گذاشته به نام لب. گفته: قدر لبت را داشته باش. («وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ») (بلد/9)(«شفتين») يعني يك جفت لب به تو داديم. بعد هم ميگويد: در لب تدبر كن.ما گفتيم: لب كه تدبر ندارد، خوب اين است ديگر. اين تدبر نميخواهد، همين است كه هست! گفته تدبر كن، همهي مسؤولين شهرداري و آموزش و پرورش و دانشگاه و همهي مهندسين بايد بيايند شاگرد لب شوند. چطور؟ خدا با اين شكاف چه كرده است؟
1- نوزاد كه هست سينهي مادر را ميمكد. سلامتي و وجودش به خاطر اين لب است كه ميمكد.
2- بزرگتر ميشود حرف ميزند. با همين لب اكسيژن ميگيرد، با همين لب كربن پس ميدهد. با همين لب ميبوسد. با همين لب سوت ميكشد. با همين لب فوت ميكند.
حالا اگر دست كارشناسها ميدادند. يك سالن اينجا درست ميكردند نمازخانه، اينجا آمفي تئاتر، اينجا قرائت خانه، بياييد يك كار چند منظوره كنيد. يعني يك چيزي درست كنيد هم بشود در آن خنديد. هم بشود در آن گريه كرد، هم بشود در آن ورزش كرد. طراحي را از خدا ياد بگيريد، لب را قرار داده، يك انگشت شصت قرار داده، هفت، هشت، ده تا وزارتخانه را در اين گذاشته است. هفت، هشت، ده تا وزارتخانه در اين. بگذاريد كنار وزارت كار تعطيل ميشود. نه بيل، نه پيچ گَشتي، نه اره، نه سوزن نخ، دكمهي يقهات را نميتواني ببندي. وزارت آموزش و پرورش، نميتواني قلم دست بگيري. وزارت بهداشت تعطيل ميشود، آمپول نميشود زد با اين چهار تا. از خدا ياد بگيريد.
اگر بنا است يك پولي خرج كنيد با اين پول چقدر ميشود كار كرد؟ ميشود پوستر چاپ كرد كه فردا پاره شود. ميشود با سنگ مثلاً در ترمينال، چه ميگويند… پايانه، در پايانهها يك تابلو بزنيم، اخلاق مسافر. يك، دو، سه، با سنگ نه با كاشي. چون كاشيها برف ميآيد و يخ ببندد پايين ميافتد. با سنگ مثل سنگ قبري كه ميتراشند با سنگ حكاكي كنند آداب سفر، اخلاق سفر، رانندهي خوب كيست؟ يك پوستري نباشد كه فردا پاره كنند. يك كاري كنيم ماندگار باشد. يك كاري كنيم عقلي باشد. يك كاري كنيم خداپسند باشد. يك كاري كنيم حيا آور باشد، نه بيحيايي. اينها خيلي مهم است.
3- نقش نهضت سوادآموزي در تغيير فرهنگ جامعه
حالا چون ماه دي هم هست و هفت دي روز نهضت سواد آموزي است، خدا امام را رحمت كند. ما مفتخر هستيم كه خدا عمرمان را در نهضت صرف كرد. بالاخره 50 درصد مردم بيسواد بودند، امروز 10، 15 درصد از مردم بيسواد هستند. ما سه چهار ميليون بيسواد «الْحَمْدُ لِلَّه» بيشتر نداريم.
زمان شاه كار فرهنگي ميكردند ما هم كار فرهنگي ميكنيم. فرقش را ببينيد. ميخواستند بگويند: دو تا لام داريم. لام بزرگ، لام كوچك، زمان طاغوت ميگفتند: سارا بازار رفت و با پول، لام بزرگ، لباس خريد. لام كوچك! آنوقت در عكس، سارا خانم يك خانمي بود تا بالاي زانويش باز بود. دست دختري را گرفته بود او هم بيحجاب، خانم بيحجاب، دختر بيحجاب، كيف دستش است ميروند بازار لباس بخرند. ميگويند: سارا بازار رفت و با پول، لام بزرگ، لباس خريد. لام درس ميداد، اما بيحجابي را درس ميداد، مصرف را درس ميداد، مد پرستي را درس ميداد. همهي شيطنتهايشان را در اين لام بزرگ و لام كوچك تزريق ميكردند.
نهضت سواد آموزي آمد گفت: خوب ما لام بزرگ داريم و لام كوچك! سلمان، لام كوچك، يار باوفاي رسول، لام بزرگ، خدا بود. سلمان، لام كوچك، رسول لام بزرگ. همان را ما درس ميدهيم. منتهي ايران مطرح است، سلمان مطرح است، پيغمبر مطرح است. ياوري پيغمبر مطرح است. در آن همه رقم شيطنت است، در اين همه رقم ديانت… بودجههاي فرهنگي را بايد نشست فكر كرد. شما فكر نكن فوق ليسانس و دكتر ميفهمند پولهايشان را چه كنند. امام سجاد ميفرمايد: خدايا به من ياد بده پولم را كجا خرج كنم. اين خيلي مهم است. پول درآوردن فقط عقل نميخواهد. پول خرج كردن هم عقل ميخواهد. شما يك بوليز ميخواهي بخري. ميتواني بگويي: آقا يك بوليز بده، رنگش طوسي باشد. اينهايي كه به گردن ميچسبد چيست؟ يقه اسكي، اسكي! به اينجا بچسبد. حالا هرچه ميخواهيد اسمش را بگذاريد، عرض كنم كه يقهاش اينجا باشد، رنگش هم طوسي باشد، ظريف باشد. اين بوليز را خريدي، هم خودت ميپوشي، هم يكوقت خانمت خواست ميپوشد، هم دخترت، هم پسرت، طوسي اگر باشد هم ميشود روز عاشورا پوشيد، هم ميشود سيزده بدر پوشيد. يكبار هم يك بوليز ميخري، رنگ سفيد يك گل سرخ هم رويش است. اين را فقط بايد دختر چهارده ساله بپوشد. چون رنگش سفيد است، نه عاشورا ميشود پوشيد با گل ديگرمي شود…
ميشود اين ميز را خريد، اين ميز چون شيشهاي است فقط براي پرتقال خوب است. ولي همين ميز اگر چوبي باشد، اگر هم صندلي نباشد يك نفر روي آن مينشيند. هم اگر يك نفر پا درد آمد، يك منقل برقي ميگذاريم، لحاف رويش مياندازيم كرسي ميشود. اگر هم خواستيم از كمد بالا چيزي برداريم، پا رويش ميگذاريم ميشود چهار پايه. يعني هم ميشود روي آن ميوه گذاشت ميز پذيرايي شود. يعني همين كه شيشه چوب شود پنج منظوره ميشود. شيشه كه شد يك منظوره ميشود. فقط بايد در حد يك ليوان آب رويش گذاشت. يك گل هم رويش گذاشت. هان! خلاص… هيچ خاصيت ديگري ندارد. اما اگر چوبي باشد، به خصوص چوبش ضخيم باشد، هم كرسي ميشود، هم چهارپايه ميشود، هم صندلي ميشود، هم يك پارچهي سفيد مياندازيم رويش ميز پذيرايي ميشود.
با يك سوم پول مملكت اگر دست آدم عاقل باشد، مملكت اداره ميشود. دو سومش را شايد بشود گفت كه هدر ميرود. خيلي پولها هدر ميرود. خيلي از فكرها هدر ميرود. و لذا امام سجاد ميگويد: خدايا، «أَصِبْ» با صاد، «أَصِبْ بي» به من برسان. چه؟ «سَبِيلَ الْهِدَايَة» (صحيفه/ص98) راه هدايت. در كجا؟ «فِيمَا أُنْفِق» يعني خدايا در انفاقات من، پولهايي كه خرج ميكنم هدايتم كن كه كجا پولهايم را خرج كنم. ياد من بده كجا پول خرج كنم.
مي رويم سر سفره. حلوا ميخوريم، ميگوييم: گرمم شد. دو سه تا قاشق ماست ميخوريم، بعد ميگوييم: سردم شد. باقلوا را ميخوريم، ميگوييم: گرممان شد. خيار ميخوريم ميگوييم سردمان شد. دارچين ميخوريم ميگوييم: گرممان شد. هندوانه ميخوريم ميگوييم سردمان شد. بابا نخور، خوب ميشوي. هي ميخورد، سردي ميخورد، گرمي ميخورد، ده رقم غذا. بسياري از عمرها و پولها هدر ميرود. مواظب باشيد نميدانم در شهرداري اسلام شناس داريد يا نداريد؟ ميخواهيد جزوه چاپ كنيد. چه جزوهاي چاپ كنيد؟ چه پوستري، با چه، گاهي وقتها كتاب ميخواهند چاپ كنند مثلاً ميبيني 50 صفحه است، ولي پول جلدش دو برابر پول خودش است. با گرانترين كاغذها، بايد ديد مصرفش چيست؟ مصرفش چيست؟ در كارهاي مذهبي هم همينطور است. يك منار كوچك نميسازيم كه رويش اذان بگويند. منار ميسازيم، هشتاد متر، نود متر، هفتاد متر، نه كسي آن بالا ميرود.نه بالا داد بزني پايينيها ميفهمند.
4- توجه به محتوا در نمادهاي فرهنگي
عزاداريهاي ما، من اين را قبلاً گفتم. ميخواهيم علامت برداريم، برداريم. ولي علامت يعني نشانه، نشانهي اينكه ما حسيني هستيم، «هَيهَاتْ مِنّا الذِلَّة» (لهوف/ص97) اين را با اين مواد فلزي كه سبك است، چيه؟ پروفيل… آلومينيم، آلومينيم سبك است. شما با آلومينيم بنويسيد «هَيهَاتْ مِنّا الذِلَّة» زير سم اسب ميروم، اما زير بار زور نميروم. اين يك درس است كه در خيابانهاي آمريكا هم ميگويند: درود بر كسي كه ميگويد: زير سم اسب ميروم و زير بار زور نميروم. كلمات امام حسين را اين هيأتها ولو ما گفتيم و گوش ندادند. ولي از ما گفتن و از آنها هم گوش ندادن. روز قيامت لااقل من بگويم خدايا من گفتم. آن آهني كه سر دل ميكشند. به عشق امام حسين، ميشود همين فلز را سر دل كشيد ولي پيام امام حسين را گفت. گنجشك و اردك و طاووس چه پيامي دارد؟ تيغههاي علامت پيام ندارد. من ميگويم اگر بناست يك كسي علامات سر دست بلند كنند، علامتي باشد وزنش سبك باشد و كلمات امام حسين باشد.
اين كار در ما آخوندها هم متأسفانه هست. كاشي كاري ميكنيم لب پشت بام، هركسي ميخواهد ببيند بايد دستش را روي عمامهاش بگذارد و چنين كند. بعد هم چنان خطها در هم رفته است كه هيچ جني يك مترش را نميتواند بخواند. آخر ببينيد ما عقلمان كجاست؟! بابا هركس ميخواهد مطالعه كند كه لب بام را نگاه نميكند. راست چشمش را خوشگل كن. يك خرده هم گشاد بنويس كه بخوانيم. زيرش را هم فارسي بنويس. زيرش هم انگليسي بنويس. در حرم عبدالعظيم اين كار شده است. حديثهاي حضرت عبدالعظيم مقابل چشم است. پشت بام نيست. يك خرده هم گشاد است يعني ميشود خواند. زيرش هم فارسي معنا شده، و زيرش هم انگليسي، آخر ما تبليغ دين ميخواهيم بكنيم چرا كاشي با خط ميخي، دم پشت بام يا عزاداري، با آهن، اردك، سنگين! نميدانم والله! خدايا يك دعا ميكنم. يك جو عقل بين همهي ما تقسيم بفرما.
پول ميدهد سيگار ميخرد. بابا آدم پول ميدهد و هواي سالم ميخورد. تو هم پول ميدهي، هم هواي تلخ ميخوري، هم ريهات خراب ميشود.من نميدانم اين سيگاريها تحليل عقليشان چطوري است؟ اگر كسي ميخواهد سيگار بكشد لااقل اسكناس را آتش بزند. اگر كسي اسكناس را آتش بزند پولش رفته، جانش سالم است. هوا هم سالم است. اين هم هوا را كثيف ميكند به خصوص اگر در خانه زن و بچه، در تاكسي، اتوبوس و مسجد باشد. هواي اينجا براي همه است. تو چه حقي داري اين را دودي ميكني؟! تجاوز به حريم هوايي ميكني. ريهي خودش هم از بين ميبرد، پولش هم رفته، سلامتياش هم رفته است. هواي سالم را هم به هواي تلخ تبديل كرده است. اين خيلي مهم است كه آدم بودجه را هم پولهايي كه خرج ميكنيم بايد جواب بدهيم.
5- دقت در هزينه كردن بيت المال
از پيغمبر(ص) نقل شده (صلوات حضار)، يكبار حضرت يك درهم به سلمان داد، يك درهم به ابوذر داد. گفت: برويد خرج كنيد و فردا بياييد. رفتند و برگشتند، گاهي از من مصاحبه كردند كه در اسلام نمايش داريم يا نه؟ تئاتر داريم يا نه؟ گفتم: اين حديث تئاتر است كه داريم. حضرت يك اجاق درست كرد. يك پايه برد بالا با سنگ، يك پايه هم برد بالا، يك تخته سنگ هم همينطور گذاشت روي اين دو پايه. اين هم تخته سنگ. زير سنگ را روشن كرد، داغ شد. وقتي داغ شد به سلمان گفت: برو بالاي سنگ، ببينم يك درهم ديروز را چه كردي؟ ابوذر تو كفشت را بكن، برو بالاي سنگ بگو چه كردي؟ يكي راحت جواب داد، يكي سخت جواب داد. ولي پاي هردويشان سوخت. حضرت فرمود: روز قيامت همينطور بايد پولهايي كه خرج ميكني جواب بدهي. همينطور بايد پولها را جواب بدهي.
6- ترويج نماز و ازدواج، اولويت كارهاي فرهنگي
ما وقتي مسجد نداريم، مردم ميخواهند نماز بخوانند جا ندارند به چه دليل كار ديگر بكنيم؟ اولين جايي كه بايد ساخته شود، تمام بودجههاي فرهنگي اول خرج نماز شود. بچههاي ما، نسل كشور ما جوان هستند و بدنه هم ليسانس دارد. قرآن وقتي ميگويد: («اقْرَأ») پشت سر(«اقْرَأ») ميگويد: («بِاسْمِ رَبِّكَ») (علق/1) دنيا («اقراء») دارد، («بِاسْمِ رَبِّ» )ندارد. ما اگر مدرسه ساختيم، مسجد نساختيم. دانشگاه داشتيم، مسجد نداشت. («اِقراء») هست، («بِاسْمِ رَبِّ») نيست. آخر سورهي («اقراء») يك آيهاي است كه اگر بخوانيد سجدهي واجب دارد، آخر سورهي علق جملهاش اين است كه ميگويد: تو بايد سجده كني، فارسياش را گفتم. يعني چه؟ يعني سواد بايد به بندگي خدا خاتمه پيدا كند. الآن باسوادهاي ما با سواد هستند اما بعضيشان، اين سواد آنها را به بندگي خدا نرسانده است. دنيا الآن، كشورهاي پيشرفته اقراءشان خوب است، باسم رب در آن نيست. اقراءشان خوب است ولي اين علم به بندگي خدا كشيده نشده است. اقرايي ارزش دارد كه به بندگي خدا كشيده شود.
يكي از كارهاي فرهنگي خوب اين است كه كتابهاي مفيد را خلاصه كنيم. اين يك كاري است زمين مانده است. حوزه و دانشگاه ميتواند اين كار را بكند. خندههاي حكيمانه يك كار فرهنگي است. مردم خسته شدند ميخواهند بخندند. وقتي ميخواهند بخندند، نميدانند چطور بخندند، همديگر را مسخره ميكنند. اين لر ميشود. او ترك ميشود. او شيرازي ميشود، او اصفهاني ميشود. يعني عوض اينكه با هم بخنديم، به هم ميخنديم. يك سايت خنده درست كنيد، منتهي خندههاي حلال و حكيمانه! يعني وقتي آدم ميخندد يك چيزي هم ياد بگيرد. يك خندهي حكيمانه و حلال شهرداري درست كند اين را ميگويند: كار فرهنگي! مسجد راه بياندازيد، كار فرهنگي! ازدواج را آسان كنيد. هر شهرداري در ايران حرف مرا ميشوند به مقدار پولي كه دارد سالن بسازد پول تالار را از عروس و داماد كم كند. عروس و داماد يكي از مشكلاتشان كرايهي تالار است. يك تالار ارزان درست كنند، و يك امكاناتي كه مثلاً ازدواج را بايد آسان كنيم. نماز و ازدواج راه بيفتد، اينها كار فرهنگي است. وگرنه حالا يك پول بدهيم يك عده بيايند، در يك فلكه، در يك پارك يك نمايش هم بازي كنند، يك عده هم جمع ميشوند ميخندند، اما فردا چه؟ فردا هيچي به هيچي. مثل خاراندن، خاراندن يك لحظه كه آدم ميخاراند دستش حال ميآيد. بعد از يك دقيقه نه اينجا چيزي است نه اينجا. تفريحهاي خاراندني، يعني لحظهاي!
تفريح بايد ابدي باشد. شاه عباس كار فرهنگي كرد براي زوارها و ما الآن با اين امكاناتي كه داريم ميتوانيم خيلي كار كنيم. البته شهرداري كارهاي خوبي هم كرده است. بي انصافي نبايد كرد. خيلي كارهاي خوب هم كرده است. كارهاي خوب بسيار كرده است اما باز هم پول هدر رفته زياد داريم و كار نكرده هم زياد داريم. قرآن يك آيه دارد ميگويد: («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا») (نساء/136) شما كه در خط آمديد («آمَنوا»)، («آمِنوا»)! («آمَنُوا آمِنُوا»).
كار فرهنگي، تمام جوانهاي ايران شنا ياد بگيرند. چون هم استخر كم است، هم وقتي ميخواهي شنا كني بايد پنجاه تومان، چهل تومان، كمتر بيشتر داد و خيلي پدر است، سه تا پسرهايش ميخواهند شنا ياد بگيرند بايد 120 تومان بدهد، ندارد بدهد. يك كمكي به مردم است. كار فرهنگي است و اين كار فرهنگي مفيد هم هست. يك يادگاري است، ميگويد: شهرداري شنا ياد من داد. تمام دختر و پسر ايران شنا ياد بگيرند. اين هم كار فرهنگي است، هم كار تفريحي است، هم ماندگار است. كسي كه شنا بلد باشد تا آخر عمرش، خودش را نجات ميدهد، يكوقت بچهاش هم در آب افتاد، نجات ميدهد. يعني نجات خود، نجات نسل، يادگاري، فرهنگي، ارزان! هر جواني چهل هزار تومان خرجش است، پنجاه هزار تومان خرجش است، يك قرارداد ميبندند تمام جوانهاي ايران كه شنا بلد نيستند، شنا ياد بگيرند. حالا اگر نميشود سوبسيد هم بدهيد. مثلاً بگوييد: دو سوماش من، نصف من نصف شما، شريكي. ميشود يك كارهايي كرد كه رشد داد. شنا براي انسان رشد است، تيراندازي براي انسان رشد است. اسب سواري رشد است، دويدن رشد است. كتابخانه رشد است. مسابقات مفيد، مسابقات مفيد، مسابقات مفيد… گاهي وقتها مسابقه ميگذاريم كه خوب بگو ببينم كه كوه هيماليا چند متر است؟ نميتوانيم، ايشان برنده است. خوب مثلاً اينكه برنده شد با كسي كه باخت چه خاطرهاي دارد؟ كوه هيماليا را بابايش ميخواست بالا برود، ننهاش ميخواست بالا برود، خودش ميخواهد بالا برود؟ حالا اينكه كوه هيماليا چند متر است چه مسابقهاي است شهرداري ميگذارد؟ كسي كه بلد است چه مشكلي را حل كرد.آن كسي كه نميداند چه خاكي بر سرش شد؟! كار فرهنگي، كار خدماتي، اينها را بايد نشست فكر كرد. تصميم با يك نفر نباشد، ببين آقا، بگذار من رك بگويم.
برادراني كه پول دستتان است، در آموزش و پرورش، در دانشگاه، در شهرداري و غيره، هركس پول دستش است، كاري كه ميكنيد يا به بهشت ميرويد، يا به جهنم ميرويد. ديگر راه سوم كه نداريم. اگر بهشت برويد، دست يك اسلام شناس را هم بگيريد و ببريد. بگوييد: آقاي فلاني ما اين پول را ميخواهيم اينجا خرج كنيم. خدا راضي است يا نه؟ يك مجتهدي، يك ملايي، يك آدم اسلام شناسي كه فقط اسلام شناس هم نباشد. اسلام شناس، نياز شناس، مردم شناس، هنر شناس، يك عالم وارستهاي را پيدا كنيد، اگر بهشت ميرويد رأي او را هم داشته باشيد كه يك نفر را با خودتان بهشت ببريد. اگر ميرويد جهنم، لااقل بگوييد: خدايا ما سرمان نميشد، اين آقا هم امضا كرد و اين پول را خرج كرد. او را بگير! يا ميرويد جهنم، يا ميرويد بهشت. اگر بهشت ميرويد يك آقا را با خودتان ببريد. اگر ميرويد جهنم لااقل جهنمتان را گردن آقا بياندازيد. بگوييد: اين آقا گفت. يك مشاور اسلام شناس بايد داشته باشيد. منتهي نه مشاوري كه… كارهايتان هم رنگ الهي داشته باشد، ميماند. مردم كار خدايي و كار غير خدايي را ميفهمند. اگر يك كاري خدايي نباشد، ميفهمند. نه مردم ميفهمند، بچهها هم ميفهمند.
بچهي من حدوداً سه ساله بود. يك مهماني خانهي ما آمد، او هم يك بچهي دو سه ساله داشت. من بچهي دو سه سالهي مهمان را بوسيدم. بعد ديدم بچهي خودم دارد نگاه ميكند، فوري بچهي خودم را هم بوسيدم. چون ديدم دارد نگاه ميكند. اين بچه آمد گفت: آقاجان! گفتم: بله. گفت: تو مرا الكي بوسيدي. (خنده حضار) اصلاً ماتم برد و قيافهام چنين شد. يك چنين قيافهاي، رفت در اتاق و برگشت و گفت: آقاجان، گفتم: بله! گفت: ديدي چه به تو گفتم، همچين كردي! (خنده حضار) دو تا سيلي اين بچه ي دو ساله به من زد. والله به حضرت عباس كارهاي سياسي را مردم ميفهمند.
7- اخلاص در كارهاي فرهنگي
كارهاي خالص را مردم ميفهمند. كارهاي ريايي را ميفهمند. هيأتها را ميفهمند كه چه كسي خالص است و چه كسي خالص نيست. آخوندها را ميفهمند كه چه كسي خالص است و چه كسي خالص نيست. خوب مردم ميفهمند. نه تنها مردم ميفهمند، بچهها هم ميفهمند. حالا بچهها خيلي ميفهمند.
يك بچهي كوچولو بود شايد چهار ساله بود. آمد پرسيد كه ملاصدرا يعني چه؟ گفتم: ملاصدرا اسم يكي از دانشمندان است. گفت: نه! گفتم: نه، پس چيه؟ تو بگو. گفت: ملا، يعني با سواد. صدرا يعني آدم باسواد وقتي نميداند چه كند مينشيند فكر ميكند صد راه پيدا ميكند. (خنده حضار) ملا صدرا… گفتم: آقاجان حضرت عباسي اين را خود ملاصدرا هم نميداند (خنده حضار) كه يك چنين اسمي دارد. خود ملاصدرا هم نميداند. مردم ميفهمند. اينكه ما فكر كنيم يك كار مذهبي ميكنيم، مردم ميفهمند. هرچه پاكتر باشيم، قرآن قول داده گفته: («إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات») اگر اهل ايمان و عمل صالح باشيد، («سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا») (مريم/96)(«وُد») يعني مودت. مودت و مهرت در دلها مينشيند. امام حسين براي خدا قيام كرد. بعد از هزار و چهارصد سال يك سال نشد كه بگويند امسال محرمش كمرنگ تر از پارسال بود. هر سال هيأتش، ديگش، عزادارياش، خرجش، بيشتر ميشود. مهر امام حسين در دلها مانده است.
اما كارهايي كه نياكان ما كردند ولو خدمت كردند، بچههايشان را بزرگ كردند، اما به هريك از شما بگويند براي جد هفتم شما در قرن چهارم ميخواهيم سالگرد بگيريم. برو دنبال كارت حوصله داري! جد هفتم من در قرن چهارم! خُلي! يعني ما براي نياكان خودمان حاضر نيستيم فاتحه بگيريم، ولي براي امام حسين خرج ميدهيم. اين رازش چيست؟ خدا در قرآن قول داده و گفته: آن كسي كه مخلص باشد مهرش در دل مينشيند. كاري كه مي كنيد سعي كنيد صد در صد از خدا بخواهيد نيتتان خدمت به خلق باشد. حالا ايشان به ما رو انداخته، ايشان رشوه داده، ايشان تلفن كرده، ايشان همسايه ما است. ايشان مادرش چيه، اين ملاحظات را نكنيد. اگر حق است سريع انجام دهيد، ولو او را نميشناسيد. اگر باطل هم هست انجام ندهيد ولو او را ميشناسيد. حق و باطل باشد.
داشتيم آيات كوتاه را ميگفتيم. اينكه قرآن ميگويد: («وَ سارِعُوا») (آلعمران/133) بيفكر كار كردن كار شيطان است ولي وقتي فكر كردي رسيدي ديگر عجله كن. ميگوييم: عجله كار شيطان است. هي خواستگار براي دختر ما ميآيد، هي ميگوييم: باشد بعد. باشد بعد، باشه بعد! يكبار ميبيني ديگر خواستگار نيامد. داريم دختر را زود شوهر بدهيد، پسر را زود داماد كنيد. «حَيَّ عَلَى الصَّلَاة» حي يعني عجله كن. («سابقوا») يعني سبقت بگير. عجله كن. («سارِعُوا») سرعت بگير. («فَاسْتَبِقُوا»)، («سارعوا»)، («سابقوا»)، («حيَّ»)، («عَجِّلوا») اصلاً قرآن ميگويد: بعضي ها علت اينكه به جهنم ميروند مِن و مِن است. روز قيامت منافقين به مؤمنين ميگويند: («انْظُرُونا») عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. شما ميفهميد. («انْظُرُونا») نظر كنيد به ما، نگاه كنيد به ما. («نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُم») (حديد/13) از نور شما اقتباس كنيم. اي مؤمنين، ما منافق هستيم، رو سياه هستيم. رويتان را برگردانيد ما از نور شما استفاده كنيم. («قيلَ ارْجِعُوا») گفته ميشود: برگرديد در دنيا! («فَالْتَمِسُوا نُورا» )از دنيا نور بياوريد، اينجا نور به كسي قرض نميدهند. ميگويند: («أَ لَمْ نَكُن مَّعَكُمْ») (حديد/14) ما با هم در يك شهرداري، در يك بازار، در يك وزارتخانه، در يك مزرعه و كوچه و برزن نبوديم؟ ميگويد: چرا با هم بوديم. اما شما سه تا گير داشتيد. يكي: («وَ تَرَبَّصْتُم»)(«تَرَبُّص») يعني مِن و مِن مي كرديد. خمست را بده. حالا باشد پير شويم! برو نماز. وقت داريم حالا عجله نكن. دختر را شوهر بده. حالا باشد بعد ممكن است دو سال ديگر كس ديگري بهتر پيدا شود. به كارهاي خير عجله نميكند. اما اگر ميگويند: آقا سيبزميني يك جا ارزان است. از نصف شب صف ميكشد. يعني براي دنيا «بُشِّرْتُ بِهَا خَرَجْتُ إِلَيْهَا أَسْعي» (بحارالانوار/ج95/ص87) امام سجاد ميگويد: بعضي هستند كه وقتي بشارت به شر داده ميشود بدو مي روند. شر را با دو ميروند، خير را مِن و مِن ميكنند. («سابقوا» )سبقت بگيريد.(«وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم») (آلعمران/133)
دكتر ميآيد بيمارستان بالاي سر مريض، ميگويد: اين شربت را شش ساعت به شش ساعت مثلاً يك قاشق بخور. ميگويد: باشد. بيمار شيشهي شربت را ميگذارد. فردا صبح كه پزشك ميخواهد بيايد ميبيند شربت را نخورده است. بلند ميشود چند تا قاشق شربت را در دستشويي ميريزد، روي آن آب ميريزد و شيشه را ميبندد. دكتر كه ميآيد ميگويد: شربت را خوردي؟ ميگويد: مگر نميبيني سرش خالي است. وقتي دكتر ميرود بيمار ميگويد: سر دكتر كلاه گذاشتم. بايد گفت: سر خودت را كلاه گذاشتي. («وَ مَكَرُوا») اينها مكر را تدبير ميكنند،(«وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ»).
مثنوي يك ماجرايي را ميگويد. قديم كه سنگهاي كيلو نبود. هرچه ميخواستند بكشند، يك كفه سنگ بود، يك كفه مثلاً شكر. يك كسي مثلاً آمد شكر بخرد،گفت: مقداري شكر بده. اين شكر فروش هم يك سنگ اينجا گذاشت و رفت شكر بياورد. تا رفت سر مغازه شكر بردارد بياورد، اين مشتري كلوخ را گرفت و هي به زبانش ماليد. مثنوي ميگويد: اين نميفهمد، فكر ميكند مال مغازهدار را ليس ميزند. و حال آنكه هرچه از كلوخ كم بشود، از شكرش كم ميشود.
حديث داريم «مَنْ غَشَّ غُش» (كافي/ج5/ص160) به زن مردم نگاه بد كني، به زنت نگاه بد ميكنند. به خواهرش نگاه حرام كردي، جوانهاي ديگر به خواهرت نگاه بد ميكنند، كش رفتي مالت را كش ميروند. اين حديث است. «مَنْ غَشَّ غُش»! «غَشَّ» با غين. هركس كلك بزند به او كلك ميزنند. هركس خيانت كند به ناموسش خيانت ميكنند. شما كمفروشي كردي، از كم فروشي، رشوه، حق و ناحق ده ميليون گير آوردي. بعد ميبيني با كسي معامله ميكني همان ده ميليون را يكجا از تو ميبرد. («وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ»).
آيهي ديگر («وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ») (آلعمران/185) دنيا انسان را گول ميزند. گول دنيا را نخوريد. چه جواني! در پارك عاشق ميشود ميخواهد او را بگيرد. ميگوييم:آقا كجا گزينش كردي؟ ميگويد: در پارك! در سينما، در خيابان، در دانشگاه، آخر پارك و خيابان و دانشگاه محل گزينش است؟ عروس و داماد كيلويي هستند؟ متري هستند؟ شكلي هستند؟ مالي هستند كه او ماشينش چطور بود؟ مسكني هستند كه خانهي خوبي داشت؟ عروس و داماد دو تا انسان هستند، فكري هستند، فكر بايد به فكر بخورد. ممكن است خانه و ماشين داشته باشد اما فكرش با فكر شما نخورد. («وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ») دنيا گول ميزند، زرق و برق دنيا را مواظب باشيد.
8- حركت به سمت جلو، نه بازگشت به عقب
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» اين هم يك آيه است. از اين آيههاي كوچك را داريم ميگوييم. يعني هيچوقت توقف نداريم.ما سه تا حركت در قرآن داريم. يك حركت داريم حركت به جلو است. مثل همين آيه، («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا») تو كه ايمان داري برو جلو. يك ترياكي سالي يك نفر را ترياكي ميكند. صد تا ترياكي را يكجا كنند، سال ديگر حضرت عباسي ميشود دويست تا. اما صد تا از اينها كه نماز جمعه ميروند سال ديگر دويست نفر به نماز جمعه ميروند. الآن ترياكيها از ما جلوتر هستند. («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا»). تو كه خوب هستي، خوب تر شو. حديث داريم پول ميخواهي به فقير بدهي به بچهات بده او به فقير بدهد، يعني چه؟ يعني اين كمك به فقير را به يك نسل ديگر هم منتقل كن. اين حركت به جلو.
يك حركت به عقب داريم. («آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا») (نساء/137) ايمان داشت، كافر شد. («ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ») (بقره/51) گوساله پرست شد. («ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ») (بقره/64) منحرف شد. يعني خوب بود، بد شد. قبلاً دروغ نميگفت حالا دروغ ميگويد. حجابش بهتر بود، بدتر شد. نمازش بهتر بود، زبانش بهتر بود، چشمش بهتر بود. پس يك حركت به جلو روز به روز بهتر. («زِدْني عِلْماً»)(طه/114) روز به روز باسوادتر. («زادَهُمْ هُدىً»)(محمد/17). («زِدْني عِلْماً»)،. («زادَهُمْ هُدىً»)، («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا») اينها همه آياتي است كه روز به روز جلو برو. آياتي كه روز به روز عقب برو. («آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا»)، («ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ») يك عده روز به روز بهتر ميشوند و يك عده روز به روز بدتر ميشوند. يك كسي به يك كسي گفت: يك دعا به ما كن. گفت: خدايا ايشان را مرگش بده! گفت: اِ… حاج آقا! ما گفتيم: دعا كن. گفت: دعايت كردم. گفت: گفتي خدا مرگت بدهد. گفت: تو هر نفسي كه ميكشي يك گناه ميكني. هر روز به گناهان تو اضافه ميشود، زودتر بروي بهتر است. بعضيها روز به روز بهتر ميشوند، بعضيها روز به روز بدتر ميشوند. پيغمبر فرمود: اگر شبي بخوابم كه در آن روز چيزي ياد نگرفته باشم، آن روز براي من روز مباركي نيست. مطالعهي ممتد داشته باشيد. به خصوص شبهاي زمستاني، 30/5 غروب ميشود، ميانگين 30/10 ميخوابيم، 5 ساعت است. خوب دو ساعت براي گفتگو با همسر و تلويزيون و شام و دو ساعت، سه ساعت، يك ساعت مطالعه كنيد. در ايران يكي از مشكلاتي كه ما داريم اهل مطالعه كم داريم.
در يكي از كشورهاي غربي از فرودگاه پياده شدم،رفتم سراغ تاكسي، ديدم اوه… چه صف طولاني، همه شوفر تاكسي و همه هم داشتند روزنامه ميخواندند. يعني از آن پاره وقتها استفاده ميكردند. ما اينجا اگر امتحان نباشد درس نميخوانيم. شب امتحان درس ميخوانيم. يك مطالعهي ممتد، از كتابهاي مفيد. بعضي كتابها هم لفتش ميدهند. خدا ميداند بعضي از كتابها را آدم نگاه ميكند ميگويد: حيف كاغذ، حيف نان! آخر چرا اجازهي چاپ به اين دادند؟ يك مطلبي را ميخواهد بگويد 5 صفحه لفتش ميدهد، تا مطلب را بگويد. سخنراني ميخواهد بكند، آقا بگو ببينم ميخواهي چه بگويي؟ لفتش ميدهد. صرفهجويي، («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا»).
يكي ديگر از آيات قرآن اين است كه («لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان») (مائده/2) اين آيه را هم حفظ كنيد. كمك ظلم نكنيم. حديث داريم در شراب خدا ده گروه را لعنت كرده است. لعنت خدا بر كسي كه به قصد شراب انگور ميكارد. لعنت خدا بر كسي كه انگور را خريداري ميكند. لعنت خدا بر كسي كه شراب ميسازد. لعنت خدا بر كسي كه شراب را حمل و نقل ميكند. لعنت خدا بر كسي كه شراب را ميفروشد. لعنت خدا بر كسي كه شراب ميخرد. لعنت خدا بر كسي كه شراب را سرو ميكند. به ده گروه لعنت شده است. حتي گاهي با نگاه، حديث داريم قيامت يك قطره خون ميچكد روي پيشاني يك نفر. ميگويد: اين چيه؟ ميگويد: يك نفر را به ناحق كشتند تو هم در يك قطرهاش شريك هستي. مواظب باشيم يك كار خلافي ميشود گاهي گناه ميشود، نايست نگاه كن. يك جايي گناه ميشود، در سفرهاي كه شراب است، حتي شما نخوريد، نشستنش هم حرام است. اصلاً گاهي وقتها بايد جلسه را به هم زد. آخر ما با هم رودروايسي داريم، رودروايسي بي رودروايسي بايد به هم بزني. آخر خواهند گفت: بد اخلاق است، باسمه تعالي بله من بداخلاق هستم. جلسهاي كه فساد در آن است بايد به هم زد. لااقل نگذاريم گناهكار با راحتي گناه كند. حالش را بگيريم. اگر جلوي منكر را هم نميتوانيم بگيريم، حالش را بگيريم. اگر ميشود با قدرت جلويش را گرفت، اگر نميشود با زبان، يعني حال گيري كنيم. اينطور نباشد كه گناهكار همينطور با خيال راحت گناه كند. («لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان»)
خدايا هرچه فهميده و نفهميده يا ظلم كرديم، يا كمك ظلم كرديم، راضي بوديم به ظلم كسي تمام خلافهاي ما را ببخش و هركدام قابل جبران است، توفيق جبران مرحمت بفرما. خدايا چنان كن سرانجام كار، تو خشنود باشي و ما رستگار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- كارهای فرهنگی، باید چه ویژگی دارا باشد؟ 1) ماندگار و پایدار باشد 2) فراگیر و عمومی باشد 3) هر دو گزینه 2- نمادهای فرهنگی و مذهبی، باید چه ویژگی دارا باشد؟ 1) زیبا و شكیل باشد 2) دارای محتوا و مفهوم باشد 3) زیبا و با محتوا باشد 3- رسول خدا كدام باور دینی را از طریق نمایش آموزش دادند؟ 1) حساب رسی در قیامت 2) سوزندگی آتش جهنم 3) رفاه در بهشت 4- آغاز و پایان سوره علق، بیانگر چه امری است؟ 1) كسب علم به قصد خدمت 2) كسب علم، برای تقرّب به خدا 3) همراهی علم با عمل 5- آیه 133 سوره آل عمران بر چه امری تأكید دارد؟ 1) سرعت در كارهای خیر 2) دقت در انجام كارها 3) پشتكار در انجام كارها
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 157