نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1664
موضوع بحث: رضا و تسليم
تاريخ پخش: 6/6/65
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
چون در آستانهي محرم هستيم، يعني بين عيد غدير و ايام عاشورا قرار داريم، مسئلهاي كه ميخواهم مطرح كنم، مسئلهي رضا و تسليم است. اصولاً در زندگي حوادث تلخ و شيرين پيش ميآيد. چه ما راضي باشيم چه نباشيم. چه بخواهيم چه نخواهيم، خدا كار خودش را ميكند.
1- تسليم خدا بودن يا نبودن
ميگويند: گاليله وقتي ثابت كرد زمين حركت ميكند، او را نزد رهبر مسيحيان بردند و گفتند: ديگر از اين حرفها نزن. از حرفي كه زدي توبه كن. ايشان هم از ترس جانش توبه كرد. وقتي بيرون آمد. به زمين لگد زد وگفت: اي زمين تو حركت خودت را بكن و كاري به حركت من نداشته باش. روايتي داريم مشكلاتي كه پيش ميايد چه جيغ بزني، چه صبر كني، خدا كار خودش را انجام ميدهد. منتها چقدر خوب است كه ما يك مقداري در حوادث خودمان را نگه داريم و بدانيم كسي كه اين حوادث را براي ما به وجود آورده است، دوستمان دارد. (وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ) (انعام /17) خدا برايتان خير بخواهد يا شربخواهد كسي نميتواند آن را برطرف كند. اگر ما راضي باشيم، تلخيها هم براي ما شيرين ميشود. ميگويد: «گر صبر كني زغوره حلوا سازم». روايت داريم که ما براي بنده يك مشكلي را پيش ميآوريم. اگر اين بندهي ما صبر كرد، همان مشكل را تبديل به شيريني ميكنيم. خداوند اراده فرمود و به پيغمبرش امر كرد كه در غدير خم، علي بن ابيطالب را نصب كند. ولي مردم تسليم حكومت علي نشدند و ما هزار و چهار صد سال عقب افتاديم. تازه اگر جمهوري اسلامي به اهدافي كه ميخواهد برسد، شايد يك هزارم آن عدالتي است كه علي بن ابيطالب داشت. عدالت علي كجا و ما كجا؟ رهبر عزيزما ميفرمايد: من كه هستم كه از علي بگويم و چه كسي ميتواند كه از علي چيزي بگويد؟ چنين رهبري را تسليم نبودند و فرمان خدا زمين خورد. در يك آبياري بين دو نفر دعوا شد. پهلوي پيغمبر رفتند. پيغمبر به نفع يكي رأي داد. فوري طرف مقابل گفت: چون اين خويش و قومت بود، طوري قضاوت كردي كه به نفع او باشد. آيه نازل شد (فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ) (نساء /65) به خدا قسم دين ندارند کساني كه وقتي پيغمبر آنها را دعوت ميكند، تسليم نيستند. تسليم رضاي خدا باشيد. ما بايد بدانيم خدا دوستمان دارد. گرچه حوادث تلخي پيش ميآيد اما بايد بدانيم كه كار دست حاكم است. من فكر كردم که برايتان مثال قلم را بزنم. شما يك دانه مداد را فرض كنيد. يك محصل چاقو را باز ميكند و قلم را ميتراشد. همينطور كه قلم را ميتراشد، اگر اين ذرات چوب شعور داشته باشند ميگويند: چرا سر ما را ميبري؟ چرا ما را كه به هم متصل هستيم، ذره، ذره ميكني؟ چرا ما كه در دست تو هستيم، زير پا ميريزي؟ يعني اگر ذرات چوبي كه از سر قلم ريخته ميشوند، شعور داشته باشند اعتراض ميكنند. ميگويند: چرا ما را از وحدت و اتصال به تفرقه و جدايي تبديل ميكني؟ حالا واقعاً اگر از اين اعتراضها بكنند، اعتراض وارد است. بايد بگوييم: آقاي مداد! گرچه ما با چاقو شما را تكه تكه ميكنيم اما منتظر هستيم، آن جوهري كه درون شماست كشف شود. دنبال آن سياهيهايي ميگرديم كه در وسط آن چوب هاست. اگر آن سر قلم تيز شود، چه مطالب خوبي نوشته ميشود. گرچه بر حسب ظاهر، سر چوب بريده ميشود اما يك هدف عالي داريم و به خاطرآن هدف عالي مشكلي نيست. هواي شهري گرم است. مسئولين استان و كشور ميآيند، ميگويند: هواي اينجا خيلي بد است. براي اين كه هوا خوب شود، بايد چند خيابان چهل و پنج متري از چند فرسخي جاهاي خنك به اين شهر كشيده بشود. مصلحت عمومي اين است كه نسيمي را از روستا به شهر هدايت كنند. خيابانهاي وسيعي که پر از دار و درخت است را ايجاد كنند، تا اين جا هواي خوب داشته باشد. البته در مسير اين خيابان كشي، خانههايي خراب ميشود. اما صاحبان اين خانههايي که خراب شده، نبايد به مسئولين و برنامه ريزها فحش بدهند. به خاطر اين كه يك مصلحت مهمي دركار است كه به خاطر اين مصلحت مهم، اين خانهها را خراب ميكنيم.
2- شكوفايي گوهر انسانيت در حج
خدا حكيم است. اگر خدا حكيم است اين مشكلات همه رمز تكامل ما است. چون ما معتقديم كه خدا رب العالمين است و كسي كه عالميان را تربيت ميكند، شدايدي را به وجود ميآورد كه ما بايد تسليم باشيم. معناي اين كه ما به مكه ميرويم، همين است. چرا حاجيها به مكه ميروند؟ به خاطر اين كه در مكه يك سرزميني است كه خدا به ابراهيم گفت: از زن و بچهات بگذر. اسم آن سرزمين مني است. الآن هم حاجيها دو سه شب در آنجا ميايستند. حاجيها در سه بيابان ميايستند. يك بيابان چهار فرسخي مكه است. يك بيابان تقريباً دو فرسخي مكه است. در بياباني كه چهار فرسخي مكه است و عرفات نام دارد، بايد چند ساعت بايستند. از ظهر تا غروب در آنجا ميمانند. در مشعر بايد از سحر تا طلوع آفتاب بايستند. سه ساعتي در زمين مني ميايستند. خلاصه اينکه دو سه شبانه روزي بايد در آنجا باشند. عرفات جاي معرفت است. مشعر جاي شعور است و آدم در طول چند ساعت، معرفت و شعور را پيدا ميكند. اما در عمل كه رسيد بايد دو سه روز صبر كند. چون مني سرزمين عمل است. در سرزمين عمل، حرف زدن كاري ندارد و عمل كردن سخت است. در مني كه سرزمين عمل است. ميگويند: سه روز بايد اين جا بايستي. معنايش اين است كه به حج برو و ببين ابراهيم دل كند و تسليم شد. الآن که اتفاقات زيادي افتاده است و ما در محاصرهي اقتصادي هستيم. بايد تحمل کنيم. ما طبق گفته امام که فرمودند: پيروزي نزديك است، صبر ميکنيم. نميتوانيم تسليم شويم و دوباره سرجاي خودمان برگرديم. نميخواهيم که دوباره تسليم آمريکا و انگليس شويم. نميتوانيم خونها را ناديده بگيريم. چه ميشود كرد؟ اگر يك كاري به ما تحميل شد، قضا و قدر ما است. بايد تسليم خدا بشويم. حديث داريم اگر شما تسليم شديد و تحمل كرديد (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (انشراح /5) برايتان سختيها را به آساني تبديل ميکنيم. (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ) (بقره /216) برايتان سخت است. اما اين سختي شيرينيهايي را هم برايتان در ميان دارد. درد زايمان براي زن سخت است، اما ميارزد كه مادر اين درد را تحمل كند و صاحب فرزند شود. ما بايد اين سختيها را تحمل كنيم و از كربلاي حسين درس بگيريم. چند روز ديگر عاشورا است. الآن بعضي چيزهاي ما گران ميشود يا گران شده است. اما هنوز هست. امام حسين در كربلا آب نداشت اما تسليم نشد؟ اما هنوز لباس داريم. اگر همهي كارخانههايمان بخوابد، هنوز لباس كهنه داريم كه بپوشيم. پيراهن امام حسين را كندند. اما تسليم نشد؟ يعني امام حسين نه خوراك داشت، نه پوشاك داشت، نه مسكن داشت ولي تسليم نشد. ما نبايد تسليم شويم. فقط تسليم خدا بشويم. بدانيم که خدا براي ما خير ميخواهد. مثل قلم كه نبايد يادمان برود. تراشيدن قلم خير است. جوهرش در ميآيد. جوهر انسانيت ما در لابه لاي حوادث در ميآيد. شخصيت انسان در حوادث روشن ميشود.
3- راضي به رضاي خدا
آدم راضي عفيف است. يك آدمي كه راضي است به همان مقداري كه دارد عفيف است. شخصيت خودش را حفظ ميکند. تملق نميگويد. مثل لنگ هر ساعت، دور پاي يك كسي نميپيچد. يعني به خاطر يك چيز تملق نميگويد. نان خالي ميخورد ولي بله قربان نميگويد. آدم راضي عفيف است. ميگويند: اين را امضا كن به تو پول ميدهيم، نميكند. آدم راضي راحت است. چون راضي است راحت است. قانع است. حرص نميزند. نه از بيرون دست و پا ميزند و نه از درون حرص ميخورد. «ارض تسترح»(غررالحكم، ص104) بعضيها ميگويند: چه كنيم راحت باشيم؟ فكر ميكنند راحتي به اين است كه بيرون شهر بروند. اگر قانع باشي، راحت هستي. روايت داريم كسي كه از خدا راضي باشد با همين زندگي ساده، خدا هم با عمل كم از او راضي است. يك باغ بزرگي بود. من به صاحب باغ گفتم: چرا با وجود اين همه درخت حتي يکي از آنها هم ميوه نميدهد. صاحب باغ هم گفت: اين همه آدم است ولي يك نفر هم نماز شب نميخواند. اگر كسي از خدا با چيز كم راضي شد، خدا هم در عبادت كم از او راضي است. آدم راضي حسود نيست. ناراحت نيست كه چرا ديگران دارند ولي او ندارد. آدمي كه راضي است، سخت گير نيست. مردم آدم راضي را دوست دارند. در زمان شاه، يك عده از منبريها بودند كه ديگر منزوي و خانه نشين شده بودند. ميگفتند: اين قدر پول بده، كه پاي منبر برويم. پول را ميگرفتند و به منبر ميرفتند. گرچه صدايشان خوب بود، اما آنهايي كه پاي منبرش مينشستند هم به آنها ايمان نداشتند. اصلاً به آنها عقيده نداشتند. مردم آدمي كه راضي باشد را دوست دارند. خدا هم او را دوست دارد. آدم راضي از درون راحت است. حسود هم نيست. رضايت از خدا خيلي اثر دارد. ولي آدمي كه راضي نيست، عفتش را از دست ميدهد. متملق است. آدمي كه راضي نيست حرص ميزند. هركسي را ببيند که از او يك چيزي بيشتر دارد، حسودياش ميشود. حسد در شاخههاي زيادي جلوه دارد. امام فرموده است: هركس به مكه ميرود، جنس آمريكايي نخرد. انصافش اين است كه حاجيها هم گوش دادند. اما بعضي چيزها هم آمريكايي نيست. مثلاً زن و شوهري به مکه رفتند و تلويزيون آوردند. اگر بداني كساني كه ندارند، چقدر به اين حاجي كه جنس آورده است، نيش ميزنند. اصلا نميتوانند ببينند. چون خودشان ندارند. (وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ) (همزه /1) پريروز در فرودگاه يك بنده خدايي يك تلويزيون آورده بود. خيلي اذيتش كردند. هركس رسيد يك نيش زد. گفت: آقا گناه كردم؟ آمريكايي نيست. ژاپني است كه خريدم. گفتم: نه گناه نكردي احتمال بده كه آنها حسوديشان ميشود. تو نميخريدي بهتر بود. تو كار خوبي نكردي، اما نيش او هم كار خوبي نيست. خدايا تورا به حق محمد و آل محمد به ما حالت آرامش عنايت بفرما. افرادي كه ناراضي هستند و شروع به غر زدن ميكنند، غرهايشان در مسائل مختلف هست. اول از كائنات شروع ميكنند. ميگويند كه چرا اين قرآن بر كدخداي شهر ما نازل نشد؟ پيش پيغمبر آمدند. گفتند: قرآن به تو نازل شده است؟ در اين شهر از تو مهمتر نبود؟ (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ) (زخرف /31) اگر قرآن بر ما نازل نشده است، چرا قرآن بر كس ديگر نازل شده است؟ قرآن غر زدن بعضيها را بازگو ميكند. (لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ) (بقره /61) حالا كه گوشت گران شده است، ما كه نميتوانيم همهاش كدو و بادمجان بخوريم. ميخواهي چه كار كني؟ يا بايد وام بگيري. يا بايد دولتمان قرض كند. يا بايد خودمان قرض كنيم. يا بايد نان خالي بخوريم.
4- خاطره
داشتيم به مدينه ميرفتيم. ايرانيها با يكي از فروشندههاي مدينه بحثشان شده بود. فروشنده ميگفت: قرآن گفته که برويد صلح كنيد. صدام كه ميگويد صلح كنيد. چرا شما زير بار صلح نميرويد؟ هرچه ميخواست صحبت كند، خسته شده بود. اتفاقاً من از كنار خيابان ميرفتم. گفت: آقاي قرائتي بدو، بدو ببين چه چيزي ميگويد؟ گفتم: چه ميگويي؟ گفت: كه من به اين ايرانيها ميگويم: چرا صلح نميكنيد؟ ايرانيها هم دست و پا ميزدند، جواب بدهند. من به ايرانيها گفتم: يك طاقه پارچهاش را برداريد فرار كنيد. يك طاقه پارچه را برداشتند فرار كردند. بعد گفتم: بياييد صلح كنيم. گفت: نه پارچه را بياور. گفتم: نه صلح كنيم. گفتم: ما هم همين را ميگوييم. هرچه دزديده است پس بدهيد، بعد صلح كنيم. گفتم: نميشود كه بيايد خانهمان را خراب كند. جوانهايمان را بكشد. بعد هم صلح كنيم. اين طاقهي پارچه كه برداشتند در رفتند خيلي به درد خورد. به تو چه كه صلح كنيم يا نكنيم. آن كسي كه نود درصد جنگ را حل كرده است، ده درصدش را هم حل خواهد كرد. از چيزي نگران نيستيم. ما يك عمري حسين، حسين گفتيم. يعني امام حسين براي علي اصغرش آب نداشت. علي اصغر روي دستش تكه تكه شد ولي تسليم نشد. حالا ما براي چه تسليم بشويم؟ آدم هيچ وقت با خدا قهر نميكند. چون ميدانيم كاري كه خدا ميكند به خير و صلاح ماست. آن وقتي كه ما خاك بوديم، از خاك گندم درست كرد و از گندم نطفه درست كرد و از نطفه ما را درست كرد. در شكم مادر هرچه ميخواستيم به ما داد. وقتي به دنيا آمديم يك نوكر مجاني به نام پدر براي ما درست كرده بود. يك كلفت مجاني به نام مادر براي ما درست كرده بود. فوت كردن و باد كردن را بلد نبوديم، اما مكيدن را بلد بوديم. چون كاري به فوت كردن نداشتيم. وقتي ما سابقهي خودمان را نگاه ميكنيم، ميبينيم که خدا از زماني که در شكم مادر بوديم تا وقتي که كودك شديم، چه حوادث تلخي را از ما دفع كرده است. «كم من عثار وقيته و كم من مكروه دفعته»(مصباحالمتهجد، ص844) در مسائل سياسي، امت متفرق متحد شدند. خط آمريكا، خط امام شد. وقتي ما ديديم در همين مسائل تا به حال هرچه بوده خير بوده است پس از اين به بعد هم هرچه ميشود خير است. يعني همهي توطئهها هم خير است. از وقتي كه يك مقداري نان و گوشت گران شد، سطلهاي زباله آشغال ندارد. ديگرخربزه را تا آخرش ميتراشند. همين كمال است. فايدهي گراني اين است كه ما انگور را تا دانهي آخرش بخوريم. خود من وقتي به بچهام ميگفتم: به من يك خودكار بده. در كيفش دست ميكرد و چند خودكار بيرون ميآورد. بگذار گران بشود تا از يك خودكار دو نفري استفاده كنند. البته نميخواهم بگويم که اين خوب است. ميگويم كه در هر تلخي يك شيريني هست. ما يك امتي بوديم كه صرفه جويي نميكرديم. مثلاً شما برادران و خواهران كه در سازمان آب هستيد، چقدر در مصرف آب اسراف ميشود. آب تهران از بهترين آبهاي دنيا است. با اين آب ماشين ميشويند و هزار كار ديگر هم ميكنند. حديث داريم که بايد با سه كيلو آب غسل كنيد و اگر كسي بيشتر مصرف كند، اسراف كرده است. بارها من اين را گفتم. اسراف از گناهان كبيره است. در تحرير الوسيله امام است. اگر يك مقدار اين فشارها باعث شود كه ما يك امت قانع و صرفه جو بار بياييم، لا به لاي اين تلخيها، شيرينيهايي هم هست. قرآن ميگويد: آنهايي كه تسليم نيستند، در همه مسائل شروع به بهانه گرفتن ميكنند. مثلاً ميگويند: (لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً) (فرقان /32) چرا قرآن يك آيه، يك آيه نازل ميشود؟ آخر به تو چه ارتباطي دارد؟ وقتي يك آيه، يك آيه نازل ميشود به دل مينشيند. اگر يك بار يك معلم بيايد، همهي حرف هايش را در يك ساعت بزند كه طرف گيج ميشود. اما اگر هر دفعه آمد دو تا مطلب را گفت و حلاجي كرد، همه ميفهمند. اگر شما يك مرتبه از اول رسالهي امام تا آخرش را بخواني، جز اين كه سرت گيج برود فايدهاي ندارد. اما اگر هر وقت حادثهاي پيش آمد، رفتي رساله را باز كردي و مسئله را پيدا كردي، يا در هرشان نزولي به آن دستور مراجعه كردي، آن مسئله در ذهنت ميماند. چرا قرآن يك مرتبه نازل شد؟ چرا قرآن بر يك آدم نازل شد؟ ميگفتند: او هم يك بشري مثل ماست. ما زير بار او برويم؟ تسليم نبودند. هيچ ميدانيد كه من تا به حال چند مرتبه خدا را شكر كردم كه خدايا شكر كه من امام جواد را نديدم. چون اگر ما امام جواد را ميديديم شايد هشت امامي ميشديم. چون امام جواد بچه بود كه امام شد. اگر يك بچه را ميآوردند ميگفتند: اين امام نهم ما است. ميگفتيم: اين امام است؟ يعني آن روح تسليم نبود. وقتي علي بن ابيطالب در غدير خم نصب ميشود. عدهاي گفتند: ما بايد هرچه خدا گفته است، گوش بدهيم. خدا براي ما خير ميخواهد. سؤال ميكنند چرا به هركسي وحي نازل نميشود؟ روايت داريم خوب است كه به هركسي وحي نازل بشود. چرا وحي بر پيغمبر نازل ميشود؟ بعد به ما ميگويند: به حرف پيغمبر گوش بدهيد. در آن روايت ميگويد: به خاطر اين كه اگر هركسي به خودش وحي نازل شود، ديگر تسليم نيست. در شما روح تواضع نيست. چون هركسي خودش وحي را از ملك ميگيرد. اگر راديو هر موجي را بگيرد ما ديگر تسليم ديگري نيستيم. اما اگر يك راديو موجها را گرفت، بعد شما به حرف من گوش داديد خود اين اطاعت كردن باعث رشد ميشود. امام سجاد ميگويد: يكي از رشدها اين است كه خدايا به من توفيق بده اين كه يكي حرف بزند و بگويي: چشم، خود اين رشد است. بچهي شما پيشنهادي ميكند. ميگويي: آقاجان تو كوچك هستي اما حرفت منطقي است. من به احترام شما، حرفت را ميپذيرم و چشم ميگويم. اگر يك بزرگي از حرف منطقي يك كوچك اطاعت بكند، اين رشد بزرگ است. اگر خود وحي بر آن بزرگ نازل شود، از آن رشد محروم ميماند. اگر همهي مردم يك طور باشند، سخاوت از بين ميرود. اگر همه مردم به يک صورت بفهمند، خوب در اين صورت رشد نيست. من ميتوانم قرآن بخوانم. اگر شما بيايي شاگردي كني، رشدپيدا ميكني. از آن طرف شما هم رانندگي، مكانيكي، پزشكي، مهندسي بلد هستي و من بلد نيستم. ميآيم شاگردي شما را ميكنم. من در شاگردي از شما، شما در شاگردي از ما رشد است. اگر همهي مردم يكي باشند، روح سخاوت از بين ميرود. اصلاً رشد ما در لابه لاي اين تفاوت هاست. البته تفاوت غير تبعيض است. تفاوت درست است، ولي تبعيض درست نيست. بين اين دو فرق است. به شعيب ميگفتند (قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا) (هود /87) اي شعيب ما به خاطرخم و راست شدن تو بياييم دست از رفتار و حرفهاي پدرانمان برداريم؟ تسليم نبودند. كساني كه تازه تلويزيون را روشن كردند. شكست غدير براي چه بود؟ چون كه تسليم حكم خدا و پيغمبر شدند. قرآن ميفرمايد: (وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ) (احزاب /36) همين كه خدا و رسول تصميمي را گرفتند: تسليم شويد. علت اين كه حكومت علي موفق نشد، به خاطر اين بود که تسليم نبودند. نزد حضرت علي آمدند و گفتند: ما از آن ريش سفيدها هستيم. بايد سبيل ما را چرب كني و به ما يك حقوق اضافه بدهي. حضرت چراغ را خاموش كرد و طبق آن نقل چراغ ديگري را روشن كرد. فرمود: حساب آن چراغ با اين چراغ فرق ميكند. گفتند: ما آمديم از چه كسي باج بگيريم؟ تسليم عدالت نبودند. چون تسليم حكم خدا نبودند، غدير خم شكست خورد. امام حسين در صحراي كربلا راضي بود. ميفرمود: همان كه خدا ميخواهد من راضي هستم. «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ»(اللهوف، ص60) يكي از دوستان ميگفت: يك آرزويي داشتم. ايشان جزو ستاد حج بود و در مكه خدمت ميكرد. گفتم: خدايا، اگر من را به آرزوي خودم برساني، چهل مرتبه عمره انجام ميدهم. ميگفت: خدا من را به آرزويم رساند و من چهل مرتبه اعمال را انجام دادم. عمل عمره مثل حج است. مثل اذان و اقامه است ولي يك فرقهايي دارد. ميگفت: دفعهي آخر به خودم گفتم: چرا تو به خدا ميگويي که خدايا اينطور كه من ميخواهم درست كن؟ اي كاش ميگفتي: خدايا، دل من را تسليم خودت كن. امسال در حج يكي از خلبانهاي عزيزي را كه در عملياتهاي متعدد خيلي موفق بود، ديدم. گفتم: تو درعمليات موفق بودي، حالا آمدي مكه از خدا چه خواستي؟ گفت: من آرزويم اين بود، گفتم: خدايا، من ميخواهم بندهي خوب تو باشم. ميخواهم تو من را دوست داشته باشي. اين رشد خلبان ما است. يك سرايدار هم از مدرسه بلند شده بود و آمده بود. گفت: به من گفتند: هركس كعبه را ببيند سه دعاي او مستجاب ميشود. من هم سه دعا براي سلامتي امام کردم و گفتم که خدايا امام را براي اسلام نگه دار. خلبان ميخواهد محبوب شود. سرايه دار ميخواهد امام حفظ شود. اينها رشد است. اگر يك كسي هم به خاطر يك چيز جزيي غر زد عيب ندارد. زيباييها و تلخيهاي اين دنيا همه ميگذرد. آن چيز كه ميماند زيباييهاي دروني است. از ثمرات رضا حديث داريم که اگر كسي از خدا راضي شود و بگويد: خدا تو خواستي، من هم راضي هستم. «وَ إِنْ رَضِيَ اصْطَفَاهُ»(بحارالأنوار، ج79، ص142)، حديث داريم اگر تو از خدا راضي باشي خدا تو را براي خيلي ازتوفيقها انتخاب ميكند. حديثي ديگر داريم «فَيُسْتَجَابَ لَهُ»(كافى، ج2، ص62) اگر تو تلخي را تحمل كني و از خدا راضي باشي، خدا تو را مستجاب الدعوه ميكند. يعني دعايت را مستجاب ميكند. (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ) (مجادله /22) وقتي اينها از خدا راضي شدند، خدا هم از اينها راضي ميشود. روايت داريم که خدا به افراد بهشتي سه هديه ميدهد. يكي از هديهها اين است كه خدايا من از تو راضي هستم. اينکه خدا از آدم راضي باشد، خيلي مهم است. چقدر از اين كارمندهاي دولت دلشان ميخواهد يك تشويق نامه داشته باشند. خداي عالم ميگويد: من از تو راضي هستم. فقط يك شرط دارد كه تو هم راضي باشي و بدان كه دوستت دارم. اگر گوشت را ميمالم دوستت دارم. اگر مادر سر بچهاش آب داغ ميريزد، دوستش دارد. اگر به بدنش كيسه ميكشد، دوستش دارد. براي اين است كه بچه پاك شود و روح ما هم زنگ ميزند و لذا قرآن ميگويد: گاهي شما را در پرس ميگذارم. زير پايتان را داغ ميكنم (لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ) (اعراف /94) يك آيهي ديگر (لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ) (انعام /42) من اگر تو را در فشار گذاشتم، براي اين است که دوستت دارم. آقا بعد از نماز سي و چهار مرتبه الله اكبر بگو. تسبيحات حضرت زهرا را بفرست. ميگويند: حالا چرا سي و چهار بار، يكباره بگو چهل بار. ميگوييم: نه! همان كه گفتند. مثلاً سي و چهار متري گنج است. ميگويد: آقا ما ميرويم چهل متري را ميگيريم. خوب به گنج نميرسي. همان كه گفتم. هر طوري كه خدا براي ما برنامه ريخت، همان درست است. وقتي يزيد امام حسين را كشت. زن و بچهي امام حسين را در مجلس آورد. گفت: حالت چطور است؟ گفتند: ازخدا راضي هستيم. زينب كبري هفتاد و دو داغ ديده است. بزرگترين توهينها، جسارتها، كتكها را ديده و شنيده است. ميگويد: ازخدا راضي هستيم. آدم اگر عاشق خدا شد، از خدا راضي است. يك نفر گفت: شما شيعهها در ستايش علي غلو ميكنيد. ميگوييد: در نماز تير را از پاي علي كشيدند، نفهميد. چرا دروغي به اين بزرگي ميگويي؟ گفت: دروغ نيست. علي عاشق خدا بود. گفت: آخر چه دليلي داري؟ گفت: قرآن خواندهاي؟ قرآن ميگويد: زنان مصر وقتي يوسف را ديدند، دستشان را بريدند و نفهميدند. همينطور كه عشق به يوسف در دل آن زنها بود، عشق به خدا در دل علي است. چه مانعي دارد آدم که عاشق شد، دستش را ببرد و نفهمد. مگر در بازي فوتبال به پا لگد نميخورد و خون ميآيد و آدم هم نميفهمد. چون آدم عشق گل زدن دارد. اگر انسان به خدا علاقهمند شد، راضي است. ما بدانيم كه جنگ هم براي ما نعمت بود با اين كه عزيزترين جوانهاي ما را از ما گرفت. يك مقدار از خانوادههاي شهدا درس بگيريد. امسال بنياد شهيد كارواني آورده بود. كلاً چند گروه كاروان ميروند، يكي از كاروانها، كاروان زبان دانها هست. ما يك چيزهايي برايشان ميگوييم. آنها هم به زبانهاي مختلف ميروند و شكار ميكنند. در آن جا آدم چيزهايي ميبيند كه يقين ميكند كه انقلاب ما صادر شده است. مي بينم فوق ليسانس از فلان كشور تحت عنوان تاكسي ران و باركشي و حمالي در مكه ميآيد. فقط براي اين كه ايرانيها را ببيند. يك دكتري از يك جاي دنيا آمده بود. گفت: فقط آمدم مرگ بر آمريكاي ايرانيان را ببينم. چون نميگذارند در ايران بيايم، به مكه آمدم تا نمونهي مرگ بر آمريكا را ببينم. به آن برادر هندي گفتيم: نظر شما در بارهي امام چيست؟ گفت: من امام را نميشناسم اما گاندي را ميشناسم و فرق اين دو اين است كه گاندي هند را نجات داد، امام هم هندوهاي هند را نجات داد. اما امام ميخواهد مستضعفان جهان را نجات بدهد. ما دو سال پيش كه راه پيمايي كرديم، زبان دانها بين تماشاچيان ميپرسيدند که نظر شما چيست؟ امسال هفتاد و پنج درصد گفتند: كار شما درست است. انقلاب ما دردلها صادر شد. همينطور كه امام فرمود: صدام سيلياش را خورده است، دنيا ما را دوست دارند. به ما مثل قهرمان نگاه ميكنند. هر وقت تلخي جنگ يادتان آمد. شيريني محبوبيت هم يادتان بيايد. به ما ميگفتند: شما در نور هستيد، يادي از ظلمت ما هم بكنيد. روشن فكرهاي دنيا و آزادگان دنيا، حاضرند بيايند تا آزاده باشند. ممكن است كساني هم براي عياشي و ولگردي بروند و اين افتخار ماست كه جاذبهي ما آزادي خواهان را جذب ميكند و دافعهي ما عياشها را دفع ميكند و اين معده سالم است، معدهي سالم معدهاي است كه غذاي خوب را جذب كند و غذاي فاسد را دفع كند و الآن ايران سالم است. آزادي خواهان عاشق ايران هستند و كسي كه از ايران بدش ميآيد، كسي است كه رفاهش به هم خورده است. در آستانهي عاشورا هستيم. بايد يادمان باشد كه امام حسين همهي سختيها را كشيد و حتي زير سم اسب، قطعه قطعه شد اما تسليم نشد. سرش را داد كه به ذلت تن ندهد. من ميخواهم هفتهي ديگر در مورد روضه خواني و هيئتها و نوع تبليغ و تذكرات تبليغ صحبت كنم. نميتوانيم تحمل كنيم كه رئيس هيئت ما كسي باشد كه شش سال است يك مرتبه هم در نماز جمعه نيامده است. بايد يك مقدار در مورد رئيس هيئت، حسينيهها، عزاداريها، تجديد نظر بشود. عزاداري بايد سنتي باشد. خدايا، تو را به حق محمد و آل محمد در ظهور مهدي تعجيل بفرما و رهبر عزيز را تا زمان ظهورش پايدار بدار. خدايا رزمندگان عزيز ما را به كربلا برسان. خدا سيلي ديگر را كه امام وعده داد، به همهي ابرقدرتها با دست غيبي خودت بزن. به ما صبر، تسليم در برابر همهي مشكلات عنايت بفرما. ايماني بده كه هرچه بر سر ما هست ما راضي باشيم و هرگز در هيچ شرايطي با تو قهر نكنيم. خدايا خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1664