responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 175
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
اللهم صّل علی محمّد و آل محمّد  الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

بینندگان عزیز بحث را در آستانه دو تولد می‏بینید. تولید عیسی (علیه السلام) و حضرت معصومه (سلام اللّه علیها) قم، یک چیزی به ذهنم آمد که خدمت شما بگویم، عیسی، مریم و معصومه، حالا این، حضرت مریم (سلام اللّه علیها) و حضرت معصومه (سلام اللّه علیها) در قرآن سوره‏ای داریم، بعنوان سوره مریم، من به عنوان یک معلم قرآن اجازه بدهید یه دو سه دقیقه درباره حضرت مریم (سلام اللّه علیها) صحبت کنم، بعد تطبیق بدهیم، ببینیم چقدر حضرت معصومه به حضرت مریم شباهتشان نزدیک است. حالا که مقدرات اینطور شد که تولد حضرت عیسی و تولد حضرت معصومه در یک روز بود من بین مریم و معصومه (سلام اللّه علیهما) یک «بسم اللّه الرحمن الرحیم» سوره مریم آغازش «ک، ه، ع» این حروف مقطعه که اینها رمز است، یک کد است بین پیغمبر و خدا و بهترین معنا بین احتمالات این است که قرآن هم از همین حروف است مثلاً وقتی می‏گوید: حم، عین، سین، قاف، می‏گوید: «و کذلک یوحی» وحی هم از همینطور است، این «کذلک یوحی» یعنی وحی هم از همین حروف‌هاست، بین «کهعص» یعنی با الفبا من قرآن درست کردم، منتی ببین من با الفبا چی درست کردم، و شما چی درست می‏کنید.
 مثل اینکه ما از خاک چی درست می‏کنیم، خشت و آجر و سرامیک و سفال، و خدا از خاک چی درست می‏کند، هزاران رقم از گل و بلبل و میوه،…، خاک، خاک است، تا ببینیم این خاک دست چی است. بعد می‏فرماید: بحث زکریا می‏کند که حضرت زکریا با خدا گفتگو کرد، گفت: خدایا من پیر شدم و موهای سرم سفید شده است، البته من نسبت به دعا مأیوس نیستم، پیر هم شدم، هنوز هم امیدی هست، آرزو بر پیرها هم عیب نیست. خدایا اصلاً زن من نازاست، من هم پیر هستم، ولی حالا، ولی تو دستت باز است، یک اولاد به ما بده، که پیر شدیم زن ما هم آن زمان هم که جوان بود نازاز بود، اما یک بچه‏ای به ما بده خدا به آن گفت که: «یا زکریا انّا نبشرک بغلام» یک پسر به تو می‏دهم، اسم او یحیی است «لم نجعل له من قبل سمیا» یک همچین اسمی سابقه ندارد، اسم نوعی است. حضرت زکریا گفت آخه «انی یکون لی غلام و کانت امرأتی عاقرا و قد بلغت من الکبر عتیا» من پیر شدم و زنم نازاست، چطور در این سن به من بچه می‏دهی. خدا گفت: از قدرت خداوند تعجب نکن، برای ما آسان است. اصلاً خودت را خلق کردیم، با آنکه هیچی نبودی، همانطور که خودت را خلق کردیم، بچه ات را هم خلق می‏کنیم. حضرت زکریا گفت: خدایا یک علامت نشان من بده، خلاصه گفت: «قال رب اجعلنی آیة» یک علامت، گفت: علامت اینکه آیاتی که «ان لا تکلم الناس ثلاث لیال» سه روز زبانت بسته می‏شود این علامت، یعنی من از یه زبان می‏خواهم باز می‏کنم، می‏خواهم قفل می‏کنم، خیلی خوب، حضرت یحیی به دنیا آمد و به هر حال کار نداریم. اینجا می‏گوید: «واذکر فی الکتاب مریم» یک لطیفه برای شما بگویم.

نقل تاریخ بزرگان در قرآن

در قرآن داریم «فاذکر فی الکتاب ابراهیم» در قرآن داریم «واذکر فی الکتاب مریم» یعنی مردان خوبشان را باید تاریخشان را نقل کرد، زنان خوب هم باید تاریخشان را نقل کرد. اگر گفتند نظر اسلام راجع به زن چیست، خانم‌ها اینطور بگوئید، بگوئید: قرآن به پیغمبر می‏گوید تاریخ ابراهیم را به مردم بگو، همان خدائی که می‏گوید تاریخ ابراهیم را به مردم بگو، می‏گوید: تاریخ مریم را هم به مردم بگو، یعنی زن می‏تواند به جائی برسد که قدری مقامش بالا باشد که ناقل تاریخش پیغمبر باشد، به امر خدا.

ماجرای تولد حضرت عیسی (ع) در قرآن

«واذکر فی الکتاب مریم» یاد مریم را گرامی بدار خوب مریم چه کار کرد «فانتبذت من اهلها مکاناً شرقیا» از خانه خودش که کناره گرفت، کناری رفت مشغول عبادت شد، یکبار دید که، یک کسی آمد پشت پرده «و لها بشراً سویا» «ارسلنا علیه روحنا» ما جبرئیل را فرستادیم به سراغ مریم، جبرئیل در قیافه یک انسان آمد، تا آمد، مریم ترسید، «قال انّی اعوذ بالرّحمن منک ان کنت تقیا» اگر تو تقوا داری، من پناه می‏برم به خدا، آمده‏ای چکار کنی در پشت پرده چه قصدی داری «قال» جبرئیل گفت «انا رسول ربک» من رسول پروردگارم، من از طرف خدا آمده‏ام. «لاهب لک غلاماً زکیا» آمده‏ام به تو پسری بدهم «قالت انی یکون لی غلام و لم یمسسنی بشرا» من عروس نشده‏ام، چطور دختری که عروس نشده است بچه‏دار می‏شود، «ولم أک بغیا» اهل فاحشه و فحشا من نیستم، نه اهل فحشا هستم و نه شوهر کرده‏ام، چطور بچه‏دار می‏شوم. «قال کذلک» گفت خدا هم دست خدا بسته نیست. خدا در تاریخ به یک زن، عروس نشده بچه داد. کار نداریم، خلاصه حضرت مریم حامله شد. بشارت داد، جبرئیل به آن و حامله شد، درد زایمانش گرفت، دردش که گرفت، اینکه او چکار کند، خدا به آن گفت که، خیلی مریم ترسید، گفت مردم حرف مفت خواهند زد. خواهند گفت، چطور حامله شدی؟ تو که شوهر نکرده بودی، چه کسی با تو تماس داشته؟ گفت: خدایا ای کاش مرده بودم، این چه صحنه‏ای بود برای من پیش آوردی «یالیتنی مت قبل هذا»
مریم گفت: کاش قبلاً مرده بودم «و کنت نسیاً منسیا» کاش اصلاً فراموش شده بود. «فنادیها من تحتها» خداوند به آن ندا زد که «لا تحزنی» مریم نداشته باش «قد جعل ربک تحتک سریا» چشمه آبی است، درخت خشکی است. تو درخت خشک را «هزّی الیک بجزع النّخلة» تو درخت خشک را تکان بده «تساقط علیک رطباً جنیا» نترس این چشمه، آب است. این درخت خشک است، شاخه‏اش را بتکان رطب می‏آید، بخور، خلاصه مریم زایمان کرد. بچه را که بغل کرد، بلند شد آمد در بین جمعیت، تا آمد گفتند به به کجا بود بچه «یا مریم قد جئت شیئاً فریاً» این چه کاری بود کرید «ما کان ابوک امرء سوء» تو بابات خوب بود «و ما کانت امّک بغیا» مادرت هم فاحشه نبود، بچه از کجا پیدا شد. مریم ماند که چکار کند «فأشارت الیه» گفت از خود بچه بپرسید، گفتند از بچه بپرسیم، نوزاد تو گهواره است «کیف نکلّم من کان فی المهد صبیا» با بچه در گهواره صحبت کنیم، یکمرتبه بچه داخل گهواره زبانش باز شد. این عیسی، که در آستانه تولدش بحث را گوش می‏دهید «قال عیسی» در گهواره گفت «انی عبداللّه» من بنده خدا هستم «آتانی الکتاب و جعلنی نبیا» خدا مرا پیغمبر قرار داده است «و جعلنی مبارکا اینما کنت» خدا به من برکت داده است هرکجا که باشم «و اوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت حیاً» من اهل نماز هستم، خدا من را به نماز و زکات سفارش کرده «و برّاً بوالدتی» من مأمورم به مادرم احترام بگذام. «و سلامٌ علیه یوم ولدت» من من به سلامت متولد شدم «و یوم اموت» و روزی هم که از دنیا بروم، به سلامت از دنیا خواهم رفت، یعنی با احسن عاقبت «و یوم ابعث حیا» روز قیامت هم سرافراز هستم. خوب متولد شدم، با ایمان کامل و خوب هم می‏میرم. خوب هم روز قیامت محشور می‏شوم. «ذلک عیسی بن مریم» البته من ترجمه کردم چه شده؟ مریم زن پاکدامن، پرده‏ای گذاشته بود، کنار مسجد و عبادت می‏کرد، فرشته وحی در قالب انسانی آمد و بشارت داد که بچه به تو می‏دهیم. ترسید، گفت: نترس،

مشابهت حضرت معصومه (ع) با حضرت مریم (ع)

حالا حضرت معصومه هم عروس نشده بود یکمرتبه آیت اللّه حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، شیخ عبدالکریم آمد قم. حالا شاید این زبان حال باشد. یعنی قطعاً زبان حال است. حضرت معصومه، مثلاً بگوید آقا شیخ عبدالکریم من عروس نشده‏ام، آمده‏ای قم چکار کنی، چرا آمده‏ای سراغ من، گفت آمده‏ام به تو روح اللّه بدهم، چون حضرت عیسی اسمش روح اللّه است جبرئیل آمد پهلوی مریم، روح اللّه داد، یعنی حضرت عیسی، آقا شیخ عبدالکریم هم شست، هفتاد سال پیش آمد، پهلوی حضرت معصومه (سلام اللّه علیها) روح اللّه داد. روح اللّه حضرت امام خمینی (ره)، این مقایسه بین، یعنی دو تا شباهت. مریم مورد خطاب خود خداست «یا مریم اقنتی» مریم متواضع باش «انّ اللّه اصطفاک» مریم خداوند تو را انتخاب کرد. مقام زن را از قرآن یاد بگیریم، زن چیست؟ فکر می‏کنیم مقام زن این است که بیاید و در خیابان خودش را نشان دهد. اینکه مقام نشد، حتماً کارمند شویم، حتماً پلیس شوید، البته نمی‏گویم این کارها، هرکدام حلال است بشود. ولی مقام زن این نیست، مقام زن این است که خدا با آن حرف می‏زند «یا مریم» آیه قرآن است، خدا با مریم حرف می‏زند، مستقیم خدا با مریم حرف می‏زند. مقام زن این است که خدا با مریم حرف می‏زند، می‏گوید که «ان اللّه اصطفاک» تو مصطفی هستی، یعنی اینکه خداوند تو را انتخاب کرده است «وطهّرک» خدا تو را پاک قرار داده، تو و بچه‏ات هر دو از آیات الهی هستید. نسلی به تو می‏دهم «وجعلنی مبارکاً اینما کنت» شوروی وقتی کمونیسم شد، چندین هزار تا کلیسا را خراب کردند. بعد از همین چند ساله که فروپاشیده است، دو مرتبه همین چند هزار تا کلیسا را ساختند. و ما یکی از افتخاراتمان این است که در دوره آخرالزمان، حضرت مسیح (علیه السلام) می‏آید پشت سر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نماز می‏خواند. خوب، همین که گفتم، اینجا در حد تلویزیون است، بیشتر از این نمی‏شود شکافت. خصوصی می‏خواهید مفصل، چون تلویزیون باید یکجوری صحبت کرد که بحث تلویزیونی فرق می‏کند با بحث مسجد، این چیزی که من الان برای شما گفتم اگر بخواهم در تفسیر بنویسم، شاید صد صفحه بنویسم. یا شاید باید بیست جلسه صحبت کنم، ولی تلویزیون چون بچه هفت ساله هم نشسته، هفتاد ساله هم نشسته، استاد دانشگاه هم نشسته است، بحث تلویزیون باید مثل آب جوش باشد، به همه معده‏ها بخورد. بحث‏های که چربی دارد و ترشی دارد، بعضی می‏خورند عطسه می‏کنند، قابلتر است در تلویزیون همین مقدار در سطح عموم کافی است.

علاقه رسول خدا به جعفر طیار

حالا مسئله حضرت عیسی این آیاتی را که من خواندم، برادر حضرت علی هم خواند، حضرت علی (علیه السلام) برادری داشت، به نام جعفر طیار، اینها وقتی در فشار قرار گرفتند در مکه، شکنجه بت‏پرستها اینها هجرت کردند و رفتند به حبشه، سرمایه‏دارهای مکه هم، یه پولها و هدیه فرستادند پهلوی پادشاه حبشه که اینها را بیرونشان کن. نجاشی گفت: من باید خودم ببینم چی است. گفت حرفتان چی است، آنوقت جعفر طیار که برادر حضرت علی (علیه السلام) بود و دو تا دست جعفر طیار هم مثل حضرت ابوالفضل شد، همانطور که دو دست حضرت ابوالفضل در کربلا قطع شد، در جبهه، جفعر طیار هم دو دستش در جنگ قطع شد. قبر مطهرش در اردن است در کنار سوریه، نماز جعفر طیار هم برای او است. اولین بنیانگذار اسلام در آفریقا، جعفر طیار است. وقتی از آفریقا آمد، پیغمبر گفت نمی‏دانم به پیروزی دلم خوش باشد و یا به رؤیت تو، خیلی مقام دارد جعفر طیار. نماز جعفر طیار تنها نمازی است که از وِرد به فقه وارد شده است. چونکه در کتابهای فقهی، توضیح المسائل ورد و ذکر نیست که چه وردی خوب است، چه ذکری خوب است. تنها ورد و ذکری که در دنیا و از عالم دعا آمده در دنیای فقه، نماز جعفر طیار است. در تمام رساله‏ها تقریباً هست. کار نداریم. نجاشی گفت: خوب این پیغمبری که مبعوث شده چه کسی است. آنوقت همین آیاتی را که من خواندم، خواندند. که راجع به مریم و تولد عیسی و فلان، گفت: «ذلک عیسی بن مریم» نجاشی منقلب شد. این خودش سلیقه می‏خواهد، که آدم کجا و برای کی، و چگونه بگوید. سلیقه، اگر در آموزش و پرورش ما سلیقه باشد، اینقدر بچه‏های ما رفوضه نمی‏شوند. صبح که بچه صبحانه خورده است. تازه نفس است می‏گویند: برو خطاطی و نقاشی و ورزش، چند ساعت بچه از این کارها را می‏کند. آنوقت، دم ظهر که گرسنه‏اش است سرش گیج می‏شود، می‏گویند: حالا بیا ریاضی گوش بده، مخ خسته برای ریاضی و مخ تازه برای نقاشی، خوب بچه رفوضه می‏شود. سلیقه صدا و سیما، آن شبی که بچه‏ها امتحان دارند، فیلم شاد نباید پخش کنید. بچه‏ها بیایند فیلم ببینند، ضربه فنی می‏شوند. سلیقه روحانی، اصلاً روحانی که روی منبر است، در دستهای که حرکت می‏دهد، باید سلیقه داشته باشد.
 بنده وقتی می‏خواهم بگویم یوسف در چاه افتاد، و پیغمبر رفت معراج، نگاه به دست من بکنید، می‏گویم یوسف در چاه افتاد و پیغمبر به معراج رفت، معراج را همچین کنم و چاه را همچین کنم، این بی‏سلیقگی است. سلیقه چیز خوبی است. آدم در قنوت نمازش، آن دعای روز را بخواند. جایزه می‏خواهیم بدهیم، چه جایزه‏ای بدهیم. شما اگر برای یک حجت‏الاسلام یک کراوات هدیه ببرید، یا به یک جوان سوپردولوکس عمامه هدیه بدهید. مسئله‏ای که می‏گویم، تاریخی که می‏گوئیم، مواد درسی، بسیاری از علومی که در دانشگاه و حوزه و نمی‏دانم دبیرستان و آموزش و پرورش هست، اگر اینها با سلیقه باشد، خیلی موفق می‏شود. مسئله سلیقه که آدم حساب کند که این الان «هنالک دعا زکریا» دعا کردن سلیقه می‏خواهد، وقتی زکریا آمد، دید مریم دارد نماز می‏خواند، یک طَبق میوه کنارش است. گفت «انّی لک هذا» غذا کجاست. گفت این را خدا فرستاده. یکمرتبه، زکریا کلافه شد، گفت خدایا نمی‏شد، من هم یک بچه داشتم مثل ایشان و خدا به آن یحی داد. «هنالک دعا زکریا» «هنالک» یعنی اینجا باید دعا کرد. آدم بداند که کجا دعا کند. آنجا که آدم دلش می‏شکند، اشکش جاری می‏شود. ساعات آخر روز جمعه دعا مستجاب می‏شود. «وبالاسحار یستغفرون» «سحر» بعضی از دانشجویان یا دبیرستانی‏ها و یا محققین اصلاً ده دقیقه به اذان است، نشسته فکر می‏کند، مسئله علمی حل می‏کند، بابا ده دقیقه به اذان است. بهترین وقت است این ده دقیقه بلند شو، با خداوند حرف بزن. اینکه آدم بتواند، اگر کسی سلیقه داشته باشد، با پوست پرتقال مربا درست می‏کند. هنر نداشته باشد، برنج رشت را هم کوفته می‏کند. چه کلمه‏ای را بگیم، با چه بیانی بگوئیم. در چه قیافه‏ای بگوئیم. در چه زمانی بگوئیم، در چه مکانی بگوئیم. اصلاً تابستان چه فیلمی پخش کنیم، زمستان چه فیلمی را پخش کنیم. سال اول دبیرستان چی باشد، سال دوم دبیرستان چی، اینها همه‏اش مدیریت است، اصلش شکم مدیریت دارد الان، مدیریت شکم. هواپیماهایی که مسافربری است، دو تا خلبان دارد، حتماً باید اگر این کتلت می‏خورد، آن یکی باید، نان و پنیر بخورد. نباید هر دو یک غذا بخورند. اگر هر دو کتلت خوردند و این گوشت مسموم بود یکمرتبه دو تا خلبان مریض شدند، هیچی هواپیما سقوط می‏کند، یعنی باید تنظیم کنند که اگر آن حاضری خورد، آن پختنی، شکم مدیریت دارد، گدایی سلیقه دارد، یک گدا در سالن عروسی می‏ایستد. همه سوپردولوکس و با دسته گل می‏گویند مبارک باشد، این می‏گوید انشاءاللّه عروسیتان مبارک باشد به من هم کمک کنید، دل من را هم خوش کنید، شما که دلتان خوش است، دل من را هم خوش کنید، تند، تند پول می‏گیرد، و سه، چهار هزار تومان جمع می‏کند. یک گدای بی سلیقه، دم دفتر طلاق می‏ایستد. اینها زن و شوهر با هم دعوا می‏کنند، آن می‏گوید: ننه‏ات، او می‏گوید: خفه شو، برو گمشو. او می‏گوید: بابایت بود، او می‏گوید:…. بهم فحش می‏دهند، رفته طلاق، این می‏گوید: آقا در راه رضای خدا بده، می‏گه برو گمشو تو دیکه حوصله‏ام، نمی‏رسد. ببیند اینکه آدم کجا، چی بگوید این دوره گردها سلیقه دارند. تو محلّه فقرا که گاری راه می‏اندازند، می‏گویند دمپای پاره، موکت کهنه، سماور زغالی می‏خریم، همینکه می‏رود محله شمال، محل پولدارها، تلویزیون رنگی، قالی کهنه، یعنی عوض نان خشک و دمپای پاره، می‏شود تلویزیون رنگی. ما باید حساب کنیم که کجا و برای چه کسی، چی بگوئیم. این خیلی مهم است. در سیاست گذاری، در وضع… تاریخ انتخابات چه روزی است، چه روزی از مردم رأی بگیرند. چه روزی از مردم پول بگیریم، کی مردم را تشویق کنیم. معلم خوش سلیقه آن معلمی است که در زیر نمره بیست، نصیحت کند، مشق بچه بد می‏آید، نمره صفر داده است، بعد نوشته است که فرزند عزیزم ناخنهایت بلند بود. برو تو دیگه. زیر نمره بیست، نصیحت اثر می‏کند. آن روز که گوشواره برای دخترت می‏خری، نصیحت اثر می‏کند. حدیث داریم مرد وقتی می‏خواهد برود مسافرت، به خانمش موعظه کند. چون خانم دم در می‏آید برای گرفتن اسکناس. آنوقتی که زن و شوهر می‏خواهند جدا شوند، آنوقت حرف بزند اثر دارد «اذا حضر احدهم الموت» می‏گوید وقتی مرگ آمد نصیحت‏ها اثر می‏کند. چون کلماتی که انسان آخر عمرش می‏گوید، همه خوب گوش می‏دهند.
 حضرت امیر خیلی صحبت کرد اما «فزت و ربّ الکعبه» را همه یاد گرفتند، چون کلمه آخر بود. بنابراین کجا نصیحت کنیم، کجا، خیلی مهم است. در این هم باید بگوئیم «اهدنا الصراط المستقیم». تولد حضرت عیسی را به همه مسیحی‏ها تبریک می‏گوئیم و به امید روزی که دیگه در هیچ آئینی، تمام مسائل که تزریق شده است و وارد شده است در دین و جزوء دین نبوده است، چه در اسلام و چه در غیر اسلام.

راه معرفی درست اسلام به مشتاقان

خدا رحمت کند، حالا این را هم بگویم، در این دو، سه دقیقه آخر، دکتر بهشتی از آلمان آمد، شاید حدود بیش از سی سال، ایشان چند سال هامبورگ بود، از طرف علما و مراجع تقلید ایران هامبورگ بود. چند سالی که آمد ایران و من رفتم دیدنش، گفتم که آقا شما برای جوانهای آلمان چه می‏گفتید، من هم می‏خواهم برای جوانهای آلمان بگویم. اول کار من بود که جوآنها را جمع کرده بودم پای تخته سیاه، چند سال قبل از انقلاب شما هرچه برای جوانهای آلمان می‏گفتی، بگو تا من هم برای جوانهای کاشان بگویم. یک عده خندیدند. که بابا جوانهای المان و اروپا چکار دارد به جوان‌های کاشان. هامبورگ چه کار دارد به کاشان، ما هم شروع کردیم به خندیدن. خیال کردیم حرف بی خودی زدیم، خنده‏ها که تمام شد، دکتر بهشتی فرمود سؤال ایشان به جا بود و خنده شما بی جا. نیازهای همه جوانهای دنیا یکی است. نیازهای طبیعی همه دنیا تشنه‏شان می‏شود، همه دنیا مسکن می‏خواهند، همسر می‏خواهند، غذا می‏خواهند، لباس می‏خواهند، نیازهای طبیعی همه انسانهای روی زمین یکی است. و اما آقای قرائتی، این کلمه آقای قرائتی را تقاضا می‏کنم، خانمهای جلسه‏ای، دبیرهای آموزش و پرورش، اساتید دانشگاه، طلبه‏ها، تمام اقشار فرهنگی، این کلمه را عنایت کنند، چه کلمه‏ای خوب است، فرمود که آقای، دو کار بکن اسلام پیش می‏رود یک، همیشه از مکتب دفاع کن، از مسلمانان دفاع نکن. الان من، شاید الان من، بیشترین سخنرانی دانشگاه را داشته باشم. خوب که برای دانشجوها حرف بزنی، می‏گوید: هرچه می‏گوئی، درست می‏گوئی، اما می‏دانی فلانی چکار کرد، دست به روی امام جمعه، به روی قاضی، روی شهردار، روی وکیل، روی سفیر، یعنی یکی از مسئولین را می‏گوید، خانه‏اش، ماشینش، زمینش، و عمل بعضی از مسلمانان را، برمی‏دارد و می‏زند و با عمل آن مسلمان، تمام حرف من را خراب می‏کند، آقای بهشتی سی سال پیش فرمود، حساب مسلمانها از حساب اسلام جداست، شما از دین دفاع کن و نه از مسلمانان، من می‏گویم آقا نظافت خوب است، می‏گوید: آقا اگر نظافت خوب است، پس چرا در مسجد، سفره می‏دهند با جورابی که بو می‏دهد می‏آیند در سفره امام حسین. خوب با جوراب می‏آید در سفره، جورابی که در کفش است و بوی کفش می‏دهد، بعد هم نان را می‏گذارند جای همان جوراب، همان نان هم می‏ذارند در حلقشان، کجاش بهداشتی است.
باید بگوئیم بابا بهداشت درست است، عمل این مسلمان بهداشتی نیست. می‏گوید: شما از عدالت می‏گوئید. این چه عدالتی است که بچه نشسته بود یک پیرمرد آمد، گفت: بچه برو عقب. بچه صف اول نمی‏ایستد. چرا بچه صف اول نمی‏ایستد، کی حق دارد بچه را بلندش کند. اگر یک بچه سه ساله نشسته باشد، بلندش کنید، رئیس جمهور نماز بخواند، نماز رئیس جمهور هم باطل است. نمی‏شود کسی را بلند کرد شما حاج خانم هستی و همیشه مسجد می‏آئی، این دختر، سوپردولوکس است، امروز آمده است. یک دختر سوپردولوکس که امروز آمده است مسجد، حاج خانمی که هر شب آمده است مسجد، این را بلندش کرد.
 آیت اللّه سبحانی از علمای قم می‏گفت امام آمد در مدرسه فیضیه درس بدهد، وارد مدرسه که شد، دید یک بچه طلبه‏ای دارد مطالعه می‏کند. بچه طلبه هم سرش پائین بود و امام وقتی وارد شد دید مطالعه می‏کند، همچین کرد هیچی نگوئید و گفت: برگردید. ما گفتیم آقا، به بچه می‏گوئیم بلند شود و برود. ما چهار امتیاز داریم که این بچه ندارد گفت: چی هست این امتیازات گفت: ما صد تا هستیم. آنروز مثلاً امام صد تا شاگرد داشته است، ما صد تا شاگرد هستیم و آن یکی است. دو – ما درس خارج می‏خوانیم، این کلاس اول است. ما کارشناسی ارشد هستیم. سه – هر روز ما اینجا می‏آمدیم، این بچه بیخود امروز اینجا آمده است. جای ما است. چهار – اصلاً به آن بگوئیم، خودش نگاهش به صد نفر بخورد خودش می‏رود. آیت اللّه سبحانی می‏گفت: حرفها را که زدم به امام، امام گفت: هیچکدام از دلایل شما درست نیست و همه آبکی است. اما، ما درس خارج می‏خوانیم و بحث ما در سطح علمی است و ایشان کلاس اول است. قرآن نمی‏گوید «انّ اکرمکم عنداللّه» درس علمی «انّ اکرمکم عند اللّه اتقاکم» ملاک تقواست. خدا وقتی می‏خواهد نمره دهد، روی پاکی نمره می‏دهد، نه اینکه، چه کسی فوق لیسانس است و نه چه کسی کلاس اول است. ممکن است یک کسی درسش پائین باشد، ولی تقواش بالا. به چه دلیل تقوای ما بیش از ایشان است. دو – ما صد نفر هستیم و این یکی است. قرآن نگفته «انّ اکرمکم عنداللّه اکثرکم» هرکه تعدادش بیشتر است، حق هم با آن است. نه، اکثریت هم دلیل بر حقانیت نیست. حالا اگر در بازار اکثر مردم دروغ گفتند، باید دروغ حلال شود. سه – هر روز ما می‏آمدیم، خوب هر روز جای ما بوده امروز ایشان آمده، خوب امروز نوبت ایشان است. چهار – ما بهش بگیم خودش بلند می‏شود درست نیست، در رودروایسی بلند می‏شود و اگر کسی تو رو دروایسی، به آیت اللّه وارد مسجد می‏شود. با استاد دانشگاه و یا یک تاجر وارد مسجدی می‏شود، نگاه می‏کند، یا نگاهش یعنی بلند شو، من بنشینم دیگه. پاشو، اگر با نگاهش یعنی پاشو تا من بنشینم، باز هم این هم دزدی است در آن، غصبی است. گفتم حضرت آقا، به امام گفتم، خوب حالا چکار کنیم. گفت هیچی نگوئید. دور حوض فیضیه قدم بزنید، اگر این رفت، می‏آئیم درس می‏دهیم. این بچه طلبه هم نمی‏دانست حالا قصه چی است، سرش پائین بود، اصلاً متوجه نشد. آیت اللّه سبحانی گفت: یک ساعت دور حوض فیضیه مثل کعبه طواف کردیم. هی تاب خوردیم، این بچه هم بلند نشد برود، آنروز امام به ما درس نداد. من گفتم اتفاقاً امام آنروز به شما درس داد. اصلاً درس واقعی همین است. ما فکر می‏کنیم که اصلاً خیلی از چیزهایی که ما فکر می‏کنیم درست نیست.

هدایت و ضلالت، جبری نیست

حالا، اعتدال در همه چیز، یکی از مسائل اعتقادی که در آخر بگویم، اینکه ما می‏گم نه افراط و نه تفریط، نه جبر، این بحث ما در رابطه با حضرت معصومه و مریم طول کشید، حالا یک جمله هم بگوئیم. «لا جبر و لا تفویض» بعضی‏ها هرکاری که می‏کنند می‏گویند کار خداست. خدا خواست یک آیاتی را یدک می‏کشند می‏گویند مگر قرآن نمی‏گوید که، مگر خدا نمی‏گوید که «یهدی من یشاء» خدا هرکس را بخواهد هدایت می‏کند. مگر خداوند نمی‏گوید «یضلّ من یشاء» خدا هرکس را بخواهد گمراه می‏کند. پس همه‏اش دست خودش است. ببین آقا مگر خدا در بعضی جاها نمی‏فرماید «ختم اللّه علی قلوبهم» خدا بر قلب اینها مهر زده است. «طبع اللّه» خدا بر قلب اینها مهر زده است. پس خدا دلها را مهر کرده است. خدا این را گمراه کرده است. همه‏اش دست خداست این جبری است. جبری یعنی ما هیچ کاره هستیم. هرچه هست دست خداست. من یک مثل بزنم یادگاری، خواهش می‏کنم مثل را گوش دهید. این بحث من، در کتاب‌هایم نیز هست. چیزی که در تلویزیون می‏تواند از من استفاده کنید، ضرب المثل‏های است که خدا به من یاد می‏دهد. این ضرب المثل‏ها مشکل را حل می‏کند.

برخی هدایتها و ضلالتها، جزائی است

 من برای «ختم اللّه» «طبع اللّه» یک مثال بزنم تا آخر عمرتان هم یادتان باشد، اگر وارد خانه شدید، دیدید دزد رفته در خانه، رفت در زیر زمین و یا رفت طبقه بالا، شما اگر باشید چکار می‏کنید. در را رویش قفل می‏کنی و یا نه، بگوئید، در را روش قفل می‏کنید. پس «ختم اللّه» یعنی خدا مهر زده «طبع اللّه» یعنی خدا مهر زده است. شما در را می‏بندید، اما فردا نمی‏تواند دزد بگوئید که: چرا در را روی من بستی، بابا، چون با پای خودت آمدی، من هم در را بستم، کسانی را خدا بر دلشان مهر می‏زند که اینها با پای خودشان دست به یک خطایی بزنند، آنوقت خدا می‏گوید: حالا که اینطور شد، پس در را رویش قفل می‏کند. و لذا قرآن می‏گوید: «فلمّا زاغوا» تو که منحرف شدی، حالا من هم «ازاغ اللّه» تو که کج شدی، همانطور کج نگه‏ات می‏دارم. یعنی خداوند ابتدا به ساکن، از آغاز نمی‏گوید «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، تو خوشبخت و تو بدبخت، اینطور نیست، راهی را باز می‏کند، می‏گوید «انّا هدیناه السّبیل» بدرستیکه، آیه قرآن است «هدیناه السّبیل» ما راه را به او نشان می‏دهیم «امّا شاکراً» یا تشکر می‏کند «و امّا کفورا» یا کفر می‏ورزد. ما راه را نشان می‏دهیم، معلم می‏اید سر کلاس و درس می‏دهد، یک بچه دل می‏دهد و یک بچه بازیگوشی می‏کند. بعد معلم به بچه‏ای که دل می‏دهد، عنایت می‏کند. به بچه‏ای که دل نمی‏دهد، بی اعتنایی می‏کند. نباید بچه بگوید: آقا تو خودت به او خندیدی و به من عبوس کردی. بله به او خندیدم چون درسش را گوش داد، به او عبوس کردم چون سر کلاس بازیگوشی کرد، و لذا خدا می‏گوید «یهدی من یشاء» آیه دیگه می‏گوید «یهدی من ینیب» درست است که من گفتم هرکس را می‏خواهم ولی الکی که نمی‏خواهم. هرکس «ینیب» انابه کند این «یهدی من ینیب» تفسیر می‏کند «من یشاء» را. من هرکس را بخواهم هدایت می‏نم.
 مثل یه بازاری که به هرکس می‏خواهد نسیه می‏دهد و به هرکس نمی‏خواهد نسیه نمی‏دهد، منتهی بازاری‏ها به کسی نسیه می‏دهند که در معاملات اول چکش برنگشته باشد. چون خوش حساب بودی من به تو نسیه می‏دهم، پس این بازاری، به این نسیه داد، به آن نسیه نداد. منتهی الکی نیست، به آن نسیه می‏دهد که خوش حساب است. به آن نسیه نمی‏دهد که بد حساب است، خدا هرکس را بخواهد هدایت می‏کند، منتهی اینجا آیه‏ای دیگر دارد، می‏گوید «وما یضلّ به الّا الفاسقین» من درست است گفتم هرکس را بخواهم فاسق، گمراه می‏کنم «ما یضلّ به الّا الفاسقین» تو فاسق بودی، مهر زدم، دزد بودی در را رویت قفل کردم. انابه کردی، هدایت کردم، فاسق بودی، گمراهت کردم، خوش حساب بودی نسیه به تو دادم. بد حساب بودی نسیه به تو ندادم. پس بیخودی نگوئید همه کارها به دست خداست. باید ما «جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» خدایا تو را به حق محمد، ضمناً حالا یه تبریک هم به مسیحی‏ها گفتیم. این را هم به شما بگویم، هرچه مسیحی‏ها دارند، ما هم داریم، ما یک قدم برتر هستیم. چونکه صد آمد، نود هم پیش ماست. ما تمام مسائل حقی مسیحی‏ها را قبول داریم، علاوه بر اینکه به آواز حقی اسلام معتقدیم، یعنی بعضی از مسیحی‏ها که به تازگی آمده‏اند، مسلمان شده‏اند، غصه نخورند، تمام کمالاتی که برای مریم و عیسی، تمام کمالاتی که برای عبادت هست، ما داریم، یه چیزی هم اضافه‏تر داریم، پیغمبر اسلام داریم، امام حسین (علیه السلام) هم داریم، بنابراین پس ما سرافرازیم. با همه سرافرازی که داریم، تبریک می‏گوئیم این را به همه مسیحی‏های کشور و تولد حضرت معصومه (سلام اللّه علیها) را هم به همه علاقمندان خاندان اهل بیت تبریک می‏گوئیم. خدایا به حق تمام آبرومندانت، این دو عزیزی که امشب بحثشان شد، ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، رزق حلال، علم مفید، عمر بابرکت، نیت خالص، عزت دنیا و آخرت، حسن عاقبت به همه ما مرحمت بفرما.
 «والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 175
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست