نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 175
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم اللهم صّل علی محمّد و آل محمّد الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
بینندگان عزیز بحث را در آستانه دو تولد میبینید. تولید عیسی (علیه السلام) و حضرت معصومه (سلام اللّه علیها) قم، یک چیزی به ذهنم آمد که خدمت شما بگویم، عیسی، مریم و معصومه، حالا این، حضرت مریم (سلام اللّه علیها) و حضرت معصومه (سلام اللّه علیها) در قرآن سورهای داریم، بعنوان سوره مریم، من به عنوان یک معلم قرآن اجازه بدهید یه دو سه دقیقه درباره حضرت مریم (سلام اللّه علیها) صحبت کنم، بعد تطبیق بدهیم، ببینیم چقدر حضرت معصومه به حضرت مریم شباهتشان نزدیک است. حالا که مقدرات اینطور شد که تولد حضرت عیسی و تولد حضرت معصومه در یک روز بود من بین مریم و معصومه (سلام اللّه علیهما) یک «بسم اللّه الرحمن الرحیم» سوره مریم آغازش «ک، ه، ع» این حروف مقطعه که اینها رمز است، یک کد است بین پیغمبر و خدا و بهترین معنا بین احتمالات این است که قرآن هم از همین حروف است مثلاً وقتی میگوید: حم، عین، سین، قاف، میگوید: «و کذلک یوحی» وحی هم از همینطور است، این «کذلک یوحی» یعنی وحی هم از همین حروفهاست، بین «کهعص» یعنی با الفبا من قرآن درست کردم، منتی ببین من با الفبا چی درست کردم، و شما چی درست میکنید. مثل اینکه ما از خاک چی درست میکنیم، خشت و آجر و سرامیک و سفال، و خدا از خاک چی درست میکند، هزاران رقم از گل و بلبل و میوه،…، خاک، خاک است، تا ببینیم این خاک دست چی است. بعد میفرماید: بحث زکریا میکند که حضرت زکریا با خدا گفتگو کرد، گفت: خدایا من پیر شدم و موهای سرم سفید شده است، البته من نسبت به دعا مأیوس نیستم، پیر هم شدم، هنوز هم امیدی هست، آرزو بر پیرها هم عیب نیست. خدایا اصلاً زن من نازاست، من هم پیر هستم، ولی حالا، ولی تو دستت باز است، یک اولاد به ما بده، که پیر شدیم زن ما هم آن زمان هم که جوان بود نازاز بود، اما یک بچهای به ما بده خدا به آن گفت که: «یا زکریا انّا نبشرک بغلام» یک پسر به تو میدهم، اسم او یحیی است «لم نجعل له من قبل سمیا» یک همچین اسمی سابقه ندارد، اسم نوعی است. حضرت زکریا گفت آخه «انی یکون لی غلام و کانت امرأتی عاقرا و قد بلغت من الکبر عتیا» من پیر شدم و زنم نازاست، چطور در این سن به من بچه میدهی. خدا گفت: از قدرت خداوند تعجب نکن، برای ما آسان است. اصلاً خودت را خلق کردیم، با آنکه هیچی نبودی، همانطور که خودت را خلق کردیم، بچه ات را هم خلق میکنیم. حضرت زکریا گفت: خدایا یک علامت نشان من بده، خلاصه گفت: «قال رب اجعلنی آیة» یک علامت، گفت: علامت اینکه آیاتی که «ان لا تکلم الناس ثلاث لیال» سه روز زبانت بسته میشود این علامت، یعنی من از یه زبان میخواهم باز میکنم، میخواهم قفل میکنم، خیلی خوب، حضرت یحیی به دنیا آمد و به هر حال کار نداریم. اینجا میگوید: «واذکر فی الکتاب مریم» یک لطیفه برای شما بگویم.
نقل تاریخ بزرگان در قرآن
در قرآن داریم «فاذکر فی الکتاب ابراهیم» در قرآن داریم «واذکر فی الکتاب مریم» یعنی مردان خوبشان را باید تاریخشان را نقل کرد، زنان خوب هم باید تاریخشان را نقل کرد. اگر گفتند نظر اسلام راجع به زن چیست، خانمها اینطور بگوئید، بگوئید: قرآن به پیغمبر میگوید تاریخ ابراهیم را به مردم بگو، همان خدائی که میگوید تاریخ ابراهیم را به مردم بگو، میگوید: تاریخ مریم را هم به مردم بگو، یعنی زن میتواند به جائی برسد که قدری مقامش بالا باشد که ناقل تاریخش پیغمبر باشد، به امر خدا.
ماجرای تولد حضرت عیسی (ع) در قرآن
«واذکر فی الکتاب مریم» یاد مریم را گرامی بدار خوب مریم چه کار کرد «فانتبذت من اهلها مکاناً شرقیا» از خانه خودش که کناره گرفت، کناری رفت مشغول عبادت شد، یکبار دید که، یک کسی آمد پشت پرده «و لها بشراً سویا» «ارسلنا علیه روحنا» ما جبرئیل را فرستادیم به سراغ مریم، جبرئیل در قیافه یک انسان آمد، تا آمد، مریم ترسید، «قال انّی اعوذ بالرّحمن منک ان کنت تقیا» اگر تو تقوا داری، من پناه میبرم به خدا، آمدهای چکار کنی در پشت پرده چه قصدی داری «قال» جبرئیل گفت «انا رسول ربک» من رسول پروردگارم، من از طرف خدا آمدهام. «لاهب لک غلاماً زکیا» آمدهام به تو پسری بدهم «قالت انی یکون لی غلام و لم یمسسنی بشرا» من عروس نشدهام، چطور دختری که عروس نشده است بچهدار میشود، «ولم أک بغیا» اهل فاحشه و فحشا من نیستم، نه اهل فحشا هستم و نه شوهر کردهام، چطور بچهدار میشوم. «قال کذلک» گفت خدا هم دست خدا بسته نیست. خدا در تاریخ به یک زن، عروس نشده بچه داد. کار نداریم، خلاصه حضرت مریم حامله شد. بشارت داد، جبرئیل به آن و حامله شد، درد زایمانش گرفت، دردش که گرفت، اینکه او چکار کند، خدا به آن گفت که، خیلی مریم ترسید، گفت مردم حرف مفت خواهند زد. خواهند گفت، چطور حامله شدی؟ تو که شوهر نکرده بودی، چه کسی با تو تماس داشته؟ گفت: خدایا ای کاش مرده بودم، این چه صحنهای بود برای من پیش آوردی «یالیتنی مت قبل هذا» مریم گفت: کاش قبلاً مرده بودم «و کنت نسیاً منسیا» کاش اصلاً فراموش شده بود. «فنادیها من تحتها» خداوند به آن ندا زد که «لا تحزنی» مریم نداشته باش «قد جعل ربک تحتک سریا» چشمه آبی است، درخت خشکی است. تو درخت خشک را «هزّی الیک بجزع النّخلة» تو درخت خشک را تکان بده «تساقط علیک رطباً جنیا» نترس این چشمه، آب است. این درخت خشک است، شاخهاش را بتکان رطب میآید، بخور، خلاصه مریم زایمان کرد. بچه را که بغل کرد، بلند شد آمد در بین جمعیت، تا آمد گفتند به به کجا بود بچه «یا مریم قد جئت شیئاً فریاً» این چه کاری بود کرید «ما کان ابوک امرء سوء» تو بابات خوب بود «و ما کانت امّک بغیا» مادرت هم فاحشه نبود، بچه از کجا پیدا شد. مریم ماند که چکار کند «فأشارت الیه» گفت از خود بچه بپرسید، گفتند از بچه بپرسیم، نوزاد تو گهواره است «کیف نکلّم من کان فی المهد صبیا» با بچه در گهواره صحبت کنیم، یکمرتبه بچه داخل گهواره زبانش باز شد. این عیسی، که در آستانه تولدش بحث را گوش میدهید «قال عیسی» در گهواره گفت «انی عبداللّه» من بنده خدا هستم «آتانی الکتاب و جعلنی نبیا» خدا مرا پیغمبر قرار داده است «و جعلنی مبارکا اینما کنت» خدا به من برکت داده است هرکجا که باشم «و اوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت حیاً» من اهل نماز هستم، خدا من را به نماز و زکات سفارش کرده «و برّاً بوالدتی» من مأمورم به مادرم احترام بگذام. «و سلامٌ علیه یوم ولدت» من من به سلامت متولد شدم «و یوم اموت» و روزی هم که از دنیا بروم، به سلامت از دنیا خواهم رفت، یعنی با احسن عاقبت «و یوم ابعث حیا» روز قیامت هم سرافراز هستم. خوب متولد شدم، با ایمان کامل و خوب هم میمیرم. خوب هم روز قیامت محشور میشوم. «ذلک عیسی بن مریم» البته من ترجمه کردم چه شده؟ مریم زن پاکدامن، پردهای گذاشته بود، کنار مسجد و عبادت میکرد، فرشته وحی در قالب انسانی آمد و بشارت داد که بچه به تو میدهیم. ترسید، گفت: نترس،
مشابهت حضرت معصومه (ع) با حضرت مریم (ع)
حالا حضرت معصومه هم عروس نشده بود یکمرتبه آیت اللّه حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، شیخ عبدالکریم آمد قم. حالا شاید این زبان حال باشد. یعنی قطعاً زبان حال است. حضرت معصومه، مثلاً بگوید آقا شیخ عبدالکریم من عروس نشدهام، آمدهای قم چکار کنی، چرا آمدهای سراغ من، گفت آمدهام به تو روح اللّه بدهم، چون حضرت عیسی اسمش روح اللّه است جبرئیل آمد پهلوی مریم، روح اللّه داد، یعنی حضرت عیسی، آقا شیخ عبدالکریم هم شست، هفتاد سال پیش آمد، پهلوی حضرت معصومه (سلام اللّه علیها) روح اللّه داد. روح اللّه حضرت امام خمینی (ره)، این مقایسه بین، یعنی دو تا شباهت. مریم مورد خطاب خود خداست «یا مریم اقنتی» مریم متواضع باش «انّ اللّه اصطفاک» مریم خداوند تو را انتخاب کرد. مقام زن را از قرآن یاد بگیریم، زن چیست؟ فکر میکنیم مقام زن این است که بیاید و در خیابان خودش را نشان دهد. اینکه مقام نشد، حتماً کارمند شویم، حتماً پلیس شوید، البته نمیگویم این کارها، هرکدام حلال است بشود. ولی مقام زن این نیست، مقام زن این است که خدا با آن حرف میزند «یا مریم» آیه قرآن است، خدا با مریم حرف میزند، مستقیم خدا با مریم حرف میزند. مقام زن این است که خدا با مریم حرف میزند، میگوید که «ان اللّه اصطفاک» تو مصطفی هستی، یعنی اینکه خداوند تو را انتخاب کرده است «وطهّرک» خدا تو را پاک قرار داده، تو و بچهات هر دو از آیات الهی هستید. نسلی به تو میدهم «وجعلنی مبارکاً اینما کنت» شوروی وقتی کمونیسم شد، چندین هزار تا کلیسا را خراب کردند. بعد از همین چند ساله که فروپاشیده است، دو مرتبه همین چند هزار تا کلیسا را ساختند. و ما یکی از افتخاراتمان این است که در دوره آخرالزمان، حضرت مسیح (علیه السلام) میآید پشت سر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نماز میخواند. خوب، همین که گفتم، اینجا در حد تلویزیون است، بیشتر از این نمیشود شکافت. خصوصی میخواهید مفصل، چون تلویزیون باید یکجوری صحبت کرد که بحث تلویزیونی فرق میکند با بحث مسجد، این چیزی که من الان برای شما گفتم اگر بخواهم در تفسیر بنویسم، شاید صد صفحه بنویسم. یا شاید باید بیست جلسه صحبت کنم، ولی تلویزیون چون بچه هفت ساله هم نشسته، هفتاد ساله هم نشسته، استاد دانشگاه هم نشسته است، بحث تلویزیون باید مثل آب جوش باشد، به همه معدهها بخورد. بحثهای که چربی دارد و ترشی دارد، بعضی میخورند عطسه میکنند، قابلتر است در تلویزیون همین مقدار در سطح عموم کافی است.
علاقه رسول خدا به جعفر طیار
حالا مسئله حضرت عیسی این آیاتی را که من خواندم، برادر حضرت علی هم خواند، حضرت علی (علیه السلام) برادری داشت، به نام جعفر طیار، اینها وقتی در فشار قرار گرفتند در مکه، شکنجه بتپرستها اینها هجرت کردند و رفتند به حبشه، سرمایهدارهای مکه هم، یه پولها و هدیه فرستادند پهلوی پادشاه حبشه که اینها را بیرونشان کن. نجاشی گفت: من باید خودم ببینم چی است. گفت حرفتان چی است، آنوقت جعفر طیار که برادر حضرت علی (علیه السلام) بود و دو تا دست جعفر طیار هم مثل حضرت ابوالفضل شد، همانطور که دو دست حضرت ابوالفضل در کربلا قطع شد، در جبهه، جفعر طیار هم دو دستش در جنگ قطع شد. قبر مطهرش در اردن است در کنار سوریه، نماز جعفر طیار هم برای او است. اولین بنیانگذار اسلام در آفریقا، جعفر طیار است. وقتی از آفریقا آمد، پیغمبر گفت نمیدانم به پیروزی دلم خوش باشد و یا به رؤیت تو، خیلی مقام دارد جعفر طیار. نماز جعفر طیار تنها نمازی است که از وِرد به فقه وارد شده است. چونکه در کتابهای فقهی، توضیح المسائل ورد و ذکر نیست که چه وردی خوب است، چه ذکری خوب است. تنها ورد و ذکری که در دنیا و از عالم دعا آمده در دنیای فقه، نماز جعفر طیار است. در تمام رسالهها تقریباً هست. کار نداریم. نجاشی گفت: خوب این پیغمبری که مبعوث شده چه کسی است. آنوقت همین آیاتی را که من خواندم، خواندند. که راجع به مریم و تولد عیسی و فلان، گفت: «ذلک عیسی بن مریم» نجاشی منقلب شد. این خودش سلیقه میخواهد، که آدم کجا و برای کی، و چگونه بگوید. سلیقه، اگر در آموزش و پرورش ما سلیقه باشد، اینقدر بچههای ما رفوضه نمیشوند. صبح که بچه صبحانه خورده است. تازه نفس است میگویند: برو خطاطی و نقاشی و ورزش، چند ساعت بچه از این کارها را میکند. آنوقت، دم ظهر که گرسنهاش است سرش گیج میشود، میگویند: حالا بیا ریاضی گوش بده، مخ خسته برای ریاضی و مخ تازه برای نقاشی، خوب بچه رفوضه میشود. سلیقه صدا و سیما، آن شبی که بچهها امتحان دارند، فیلم شاد نباید پخش کنید. بچهها بیایند فیلم ببینند، ضربه فنی میشوند. سلیقه روحانی، اصلاً روحانی که روی منبر است، در دستهای که حرکت میدهد، باید سلیقه داشته باشد. بنده وقتی میخواهم بگویم یوسف در چاه افتاد، و پیغمبر رفت معراج، نگاه به دست من بکنید، میگویم یوسف در چاه افتاد و پیغمبر به معراج رفت، معراج را همچین کنم و چاه را همچین کنم، این بیسلیقگی است. سلیقه چیز خوبی است. آدم در قنوت نمازش، آن دعای روز را بخواند. جایزه میخواهیم بدهیم، چه جایزهای بدهیم. شما اگر برای یک حجتالاسلام یک کراوات هدیه ببرید، یا به یک جوان سوپردولوکس عمامه هدیه بدهید. مسئلهای که میگویم، تاریخی که میگوئیم، مواد درسی، بسیاری از علومی که در دانشگاه و حوزه و نمیدانم دبیرستان و آموزش و پرورش هست، اگر اینها با سلیقه باشد، خیلی موفق میشود. مسئله سلیقه که آدم حساب کند که این الان «هنالک دعا زکریا» دعا کردن سلیقه میخواهد، وقتی زکریا آمد، دید مریم دارد نماز میخواند، یک طَبق میوه کنارش است. گفت «انّی لک هذا» غذا کجاست. گفت این را خدا فرستاده. یکمرتبه، زکریا کلافه شد، گفت خدایا نمیشد، من هم یک بچه داشتم مثل ایشان و خدا به آن یحی داد. «هنالک دعا زکریا» «هنالک» یعنی اینجا باید دعا کرد. آدم بداند که کجا دعا کند. آنجا که آدم دلش میشکند، اشکش جاری میشود. ساعات آخر روز جمعه دعا مستجاب میشود. «وبالاسحار یستغفرون» «سحر» بعضی از دانشجویان یا دبیرستانیها و یا محققین اصلاً ده دقیقه به اذان است، نشسته فکر میکند، مسئله علمی حل میکند، بابا ده دقیقه به اذان است. بهترین وقت است این ده دقیقه بلند شو، با خداوند حرف بزن. اینکه آدم بتواند، اگر کسی سلیقه داشته باشد، با پوست پرتقال مربا درست میکند. هنر نداشته باشد، برنج رشت را هم کوفته میکند. چه کلمهای را بگیم، با چه بیانی بگوئیم. در چه قیافهای بگوئیم. در چه زمانی بگوئیم، در چه مکانی بگوئیم. اصلاً تابستان چه فیلمی پخش کنیم، زمستان چه فیلمی را پخش کنیم. سال اول دبیرستان چی باشد، سال دوم دبیرستان چی، اینها همهاش مدیریت است، اصلش شکم مدیریت دارد الان، مدیریت شکم. هواپیماهایی که مسافربری است، دو تا خلبان دارد، حتماً باید اگر این کتلت میخورد، آن یکی باید، نان و پنیر بخورد. نباید هر دو یک غذا بخورند. اگر هر دو کتلت خوردند و این گوشت مسموم بود یکمرتبه دو تا خلبان مریض شدند، هیچی هواپیما سقوط میکند، یعنی باید تنظیم کنند که اگر آن حاضری خورد، آن پختنی، شکم مدیریت دارد، گدایی سلیقه دارد، یک گدا در سالن عروسی میایستد. همه سوپردولوکس و با دسته گل میگویند مبارک باشد، این میگوید انشاءاللّه عروسیتان مبارک باشد به من هم کمک کنید، دل من را هم خوش کنید، شما که دلتان خوش است، دل من را هم خوش کنید، تند، تند پول میگیرد، و سه، چهار هزار تومان جمع میکند. یک گدای بی سلیقه، دم دفتر طلاق میایستد. اینها زن و شوهر با هم دعوا میکنند، آن میگوید: ننهات، او میگوید: خفه شو، برو گمشو. او میگوید: بابایت بود، او میگوید:…. بهم فحش میدهند، رفته طلاق، این میگوید: آقا در راه رضای خدا بده، میگه برو گمشو تو دیکه حوصلهام، نمیرسد. ببیند اینکه آدم کجا، چی بگوید این دوره گردها سلیقه دارند. تو محلّه فقرا که گاری راه میاندازند، میگویند دمپای پاره، موکت کهنه، سماور زغالی میخریم، همینکه میرود محله شمال، محل پولدارها، تلویزیون رنگی، قالی کهنه، یعنی عوض نان خشک و دمپای پاره، میشود تلویزیون رنگی. ما باید حساب کنیم که کجا و برای چه کسی، چی بگوئیم. این خیلی مهم است. در سیاست گذاری، در وضع… تاریخ انتخابات چه روزی است، چه روزی از مردم رأی بگیرند. چه روزی از مردم پول بگیریم، کی مردم را تشویق کنیم. معلم خوش سلیقه آن معلمی است که در زیر نمره بیست، نصیحت کند، مشق بچه بد میآید، نمره صفر داده است، بعد نوشته است که فرزند عزیزم ناخنهایت بلند بود. برو تو دیگه. زیر نمره بیست، نصیحت اثر میکند. آن روز که گوشواره برای دخترت میخری، نصیحت اثر میکند. حدیث داریم مرد وقتی میخواهد برود مسافرت، به خانمش موعظه کند. چون خانم دم در میآید برای گرفتن اسکناس. آنوقتی که زن و شوهر میخواهند جدا شوند، آنوقت حرف بزند اثر دارد «اذا حضر احدهم الموت» میگوید وقتی مرگ آمد نصیحتها اثر میکند. چون کلماتی که انسان آخر عمرش میگوید، همه خوب گوش میدهند. حضرت امیر خیلی صحبت کرد اما «فزت و ربّ الکعبه» را همه یاد گرفتند، چون کلمه آخر بود. بنابراین کجا نصیحت کنیم، کجا، خیلی مهم است. در این هم باید بگوئیم «اهدنا الصراط المستقیم». تولد حضرت عیسی را به همه مسیحیها تبریک میگوئیم و به امید روزی که دیگه در هیچ آئینی، تمام مسائل که تزریق شده است و وارد شده است در دین و جزوء دین نبوده است، چه در اسلام و چه در غیر اسلام.
راه معرفی درست اسلام به مشتاقان
خدا رحمت کند، حالا این را هم بگویم، در این دو، سه دقیقه آخر، دکتر بهشتی از آلمان آمد، شاید حدود بیش از سی سال، ایشان چند سال هامبورگ بود، از طرف علما و مراجع تقلید ایران هامبورگ بود. چند سالی که آمد ایران و من رفتم دیدنش، گفتم که آقا شما برای جوانهای آلمان چه میگفتید، من هم میخواهم برای جوانهای آلمان بگویم. اول کار من بود که جوآنها را جمع کرده بودم پای تخته سیاه، چند سال قبل از انقلاب شما هرچه برای جوانهای آلمان میگفتی، بگو تا من هم برای جوانهای کاشان بگویم. یک عده خندیدند. که بابا جوانهای المان و اروپا چکار دارد به جوانهای کاشان. هامبورگ چه کار دارد به کاشان، ما هم شروع کردیم به خندیدن. خیال کردیم حرف بی خودی زدیم، خندهها که تمام شد، دکتر بهشتی فرمود سؤال ایشان به جا بود و خنده شما بی جا. نیازهای همه جوانهای دنیا یکی است. نیازهای طبیعی همه دنیا تشنهشان میشود، همه دنیا مسکن میخواهند، همسر میخواهند، غذا میخواهند، لباس میخواهند، نیازهای طبیعی همه انسانهای روی زمین یکی است. و اما آقای قرائتی، این کلمه آقای قرائتی را تقاضا میکنم، خانمهای جلسهای، دبیرهای آموزش و پرورش، اساتید دانشگاه، طلبهها، تمام اقشار فرهنگی، این کلمه را عنایت کنند، چه کلمهای خوب است، فرمود که آقای، دو کار بکن اسلام پیش میرود یک، همیشه از مکتب دفاع کن، از مسلمانان دفاع نکن. الان من، شاید الان من، بیشترین سخنرانی دانشگاه را داشته باشم. خوب که برای دانشجوها حرف بزنی، میگوید: هرچه میگوئی، درست میگوئی، اما میدانی فلانی چکار کرد، دست به روی امام جمعه، به روی قاضی، روی شهردار، روی وکیل، روی سفیر، یعنی یکی از مسئولین را میگوید، خانهاش، ماشینش، زمینش، و عمل بعضی از مسلمانان را، برمیدارد و میزند و با عمل آن مسلمان، تمام حرف من را خراب میکند، آقای بهشتی سی سال پیش فرمود، حساب مسلمانها از حساب اسلام جداست، شما از دین دفاع کن و نه از مسلمانان، من میگویم آقا نظافت خوب است، میگوید: آقا اگر نظافت خوب است، پس چرا در مسجد، سفره میدهند با جورابی که بو میدهد میآیند در سفره امام حسین. خوب با جوراب میآید در سفره، جورابی که در کفش است و بوی کفش میدهد، بعد هم نان را میگذارند جای همان جوراب، همان نان هم میذارند در حلقشان، کجاش بهداشتی است. باید بگوئیم بابا بهداشت درست است، عمل این مسلمان بهداشتی نیست. میگوید: شما از عدالت میگوئید. این چه عدالتی است که بچه نشسته بود یک پیرمرد آمد، گفت: بچه برو عقب. بچه صف اول نمیایستد. چرا بچه صف اول نمیایستد، کی حق دارد بچه را بلندش کند. اگر یک بچه سه ساله نشسته باشد، بلندش کنید، رئیس جمهور نماز بخواند، نماز رئیس جمهور هم باطل است. نمیشود کسی را بلند کرد شما حاج خانم هستی و همیشه مسجد میآئی، این دختر، سوپردولوکس است، امروز آمده است. یک دختر سوپردولوکس که امروز آمده است مسجد، حاج خانمی که هر شب آمده است مسجد، این را بلندش کرد. آیت اللّه سبحانی از علمای قم میگفت امام آمد در مدرسه فیضیه درس بدهد، وارد مدرسه که شد، دید یک بچه طلبهای دارد مطالعه میکند. بچه طلبه هم سرش پائین بود و امام وقتی وارد شد دید مطالعه میکند، همچین کرد هیچی نگوئید و گفت: برگردید. ما گفتیم آقا، به بچه میگوئیم بلند شود و برود. ما چهار امتیاز داریم که این بچه ندارد گفت: چی هست این امتیازات گفت: ما صد تا هستیم. آنروز مثلاً امام صد تا شاگرد داشته است، ما صد تا شاگرد هستیم و آن یکی است. دو – ما درس خارج میخوانیم، این کلاس اول است. ما کارشناسی ارشد هستیم. سه – هر روز ما اینجا میآمدیم، این بچه بیخود امروز اینجا آمده است. جای ما است. چهار – اصلاً به آن بگوئیم، خودش نگاهش به صد نفر بخورد خودش میرود. آیت اللّه سبحانی میگفت: حرفها را که زدم به امام، امام گفت: هیچکدام از دلایل شما درست نیست و همه آبکی است. اما، ما درس خارج میخوانیم و بحث ما در سطح علمی است و ایشان کلاس اول است. قرآن نمیگوید «انّ اکرمکم عنداللّه» درس علمی «انّ اکرمکم عند اللّه اتقاکم» ملاک تقواست. خدا وقتی میخواهد نمره دهد، روی پاکی نمره میدهد، نه اینکه، چه کسی فوق لیسانس است و نه چه کسی کلاس اول است. ممکن است یک کسی درسش پائین باشد، ولی تقواش بالا. به چه دلیل تقوای ما بیش از ایشان است. دو – ما صد نفر هستیم و این یکی است. قرآن نگفته «انّ اکرمکم عنداللّه اکثرکم» هرکه تعدادش بیشتر است، حق هم با آن است. نه، اکثریت هم دلیل بر حقانیت نیست. حالا اگر در بازار اکثر مردم دروغ گفتند، باید دروغ حلال شود. سه – هر روز ما میآمدیم، خوب هر روز جای ما بوده امروز ایشان آمده، خوب امروز نوبت ایشان است. چهار – ما بهش بگیم خودش بلند میشود درست نیست، در رودروایسی بلند میشود و اگر کسی تو رو دروایسی، به آیت اللّه وارد مسجد میشود. با استاد دانشگاه و یا یک تاجر وارد مسجدی میشود، نگاه میکند، یا نگاهش یعنی بلند شو، من بنشینم دیگه. پاشو، اگر با نگاهش یعنی پاشو تا من بنشینم، باز هم این هم دزدی است در آن، غصبی است. گفتم حضرت آقا، به امام گفتم، خوب حالا چکار کنیم. گفت هیچی نگوئید. دور حوض فیضیه قدم بزنید، اگر این رفت، میآئیم درس میدهیم. این بچه طلبه هم نمیدانست حالا قصه چی است، سرش پائین بود، اصلاً متوجه نشد. آیت اللّه سبحانی گفت: یک ساعت دور حوض فیضیه مثل کعبه طواف کردیم. هی تاب خوردیم، این بچه هم بلند نشد برود، آنروز امام به ما درس نداد. من گفتم اتفاقاً امام آنروز به شما درس داد. اصلاً درس واقعی همین است. ما فکر میکنیم که اصلاً خیلی از چیزهایی که ما فکر میکنیم درست نیست.
هدایت و ضلالت، جبری نیست
حالا، اعتدال در همه چیز، یکی از مسائل اعتقادی که در آخر بگویم، اینکه ما میگم نه افراط و نه تفریط، نه جبر، این بحث ما در رابطه با حضرت معصومه و مریم طول کشید، حالا یک جمله هم بگوئیم. «لا جبر و لا تفویض» بعضیها هرکاری که میکنند میگویند کار خداست. خدا خواست یک آیاتی را یدک میکشند میگویند مگر قرآن نمیگوید که، مگر خدا نمیگوید که «یهدی من یشاء» خدا هرکس را بخواهد هدایت میکند. مگر خداوند نمیگوید «یضلّ من یشاء» خدا هرکس را بخواهد گمراه میکند. پس همهاش دست خودش است. ببین آقا مگر خدا در بعضی جاها نمیفرماید «ختم اللّه علی قلوبهم» خدا بر قلب اینها مهر زده است. «طبع اللّه» خدا بر قلب اینها مهر زده است. پس خدا دلها را مهر کرده است. خدا این را گمراه کرده است. همهاش دست خداست این جبری است. جبری یعنی ما هیچ کاره هستیم. هرچه هست دست خداست. من یک مثل بزنم یادگاری، خواهش میکنم مثل را گوش دهید. این بحث من، در کتابهایم نیز هست. چیزی که در تلویزیون میتواند از من استفاده کنید، ضرب المثلهای است که خدا به من یاد میدهد. این ضرب المثلها مشکل را حل میکند.
برخی هدایتها و ضلالتها، جزائی است
من برای «ختم اللّه» «طبع اللّه» یک مثال بزنم تا آخر عمرتان هم یادتان باشد، اگر وارد خانه شدید، دیدید دزد رفته در خانه، رفت در زیر زمین و یا رفت طبقه بالا، شما اگر باشید چکار میکنید. در را رویش قفل میکنی و یا نه، بگوئید، در را روش قفل میکنید. پس «ختم اللّه» یعنی خدا مهر زده «طبع اللّه» یعنی خدا مهر زده است. شما در را میبندید، اما فردا نمیتواند دزد بگوئید که: چرا در را روی من بستی، بابا، چون با پای خودت آمدی، من هم در را بستم، کسانی را خدا بر دلشان مهر میزند که اینها با پای خودشان دست به یک خطایی بزنند، آنوقت خدا میگوید: حالا که اینطور شد، پس در را رویش قفل میکند. و لذا قرآن میگوید: «فلمّا زاغوا» تو که منحرف شدی، حالا من هم «ازاغ اللّه» تو که کج شدی، همانطور کج نگهات میدارم. یعنی خداوند ابتدا به ساکن، از آغاز نمیگوید «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، تو خوشبخت و تو بدبخت، اینطور نیست، راهی را باز میکند، میگوید «انّا هدیناه السّبیل» بدرستیکه، آیه قرآن است «هدیناه السّبیل» ما راه را به او نشان میدهیم «امّا شاکراً» یا تشکر میکند «و امّا کفورا» یا کفر میورزد. ما راه را نشان میدهیم، معلم میاید سر کلاس و درس میدهد، یک بچه دل میدهد و یک بچه بازیگوشی میکند. بعد معلم به بچهای که دل میدهد، عنایت میکند. به بچهای که دل نمیدهد، بی اعتنایی میکند. نباید بچه بگوید: آقا تو خودت به او خندیدی و به من عبوس کردی. بله به او خندیدم چون درسش را گوش داد، به او عبوس کردم چون سر کلاس بازیگوشی کرد، و لذا خدا میگوید «یهدی من یشاء» آیه دیگه میگوید «یهدی من ینیب» درست است که من گفتم هرکس را میخواهم ولی الکی که نمیخواهم. هرکس «ینیب» انابه کند این «یهدی من ینیب» تفسیر میکند «من یشاء» را. من هرکس را بخواهم هدایت مینم. مثل یه بازاری که به هرکس میخواهد نسیه میدهد و به هرکس نمیخواهد نسیه نمیدهد، منتهی بازاریها به کسی نسیه میدهند که در معاملات اول چکش برنگشته باشد. چون خوش حساب بودی من به تو نسیه میدهم، پس این بازاری، به این نسیه داد، به آن نسیه نداد. منتهی الکی نیست، به آن نسیه میدهد که خوش حساب است. به آن نسیه نمیدهد که بد حساب است، خدا هرکس را بخواهد هدایت میکند، منتهی اینجا آیهای دیگر دارد، میگوید «وما یضلّ به الّا الفاسقین» من درست است گفتم هرکس را بخواهم فاسق، گمراه میکنم «ما یضلّ به الّا الفاسقین» تو فاسق بودی، مهر زدم، دزد بودی در را رویت قفل کردم. انابه کردی، هدایت کردم، فاسق بودی، گمراهت کردم، خوش حساب بودی نسیه به تو دادم. بد حساب بودی نسیه به تو ندادم. پس بیخودی نگوئید همه کارها به دست خداست. باید ما «جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» خدایا تو را به حق محمد، ضمناً حالا یه تبریک هم به مسیحیها گفتیم. این را هم به شما بگویم، هرچه مسیحیها دارند، ما هم داریم، ما یک قدم برتر هستیم. چونکه صد آمد، نود هم پیش ماست. ما تمام مسائل حقی مسیحیها را قبول داریم، علاوه بر اینکه به آواز حقی اسلام معتقدیم، یعنی بعضی از مسیحیها که به تازگی آمدهاند، مسلمان شدهاند، غصه نخورند، تمام کمالاتی که برای مریم و عیسی، تمام کمالاتی که برای عبادت هست، ما داریم، یه چیزی هم اضافهتر داریم، پیغمبر اسلام داریم، امام حسین (علیه السلام) هم داریم، بنابراین پس ما سرافرازیم. با همه سرافرازی که داریم، تبریک میگوئیم این را به همه مسیحیهای کشور و تولد حضرت معصومه (سلام اللّه علیها) را هم به همه علاقمندان خاندان اهل بیت تبریک میگوئیم. خدایا به حق تمام آبرومندانت، این دو عزیزی که امشب بحثشان شد، ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، رزق حلال، علم مفید، عمر بابرکت، نیت خالص، عزت دنیا و آخرت، حسن عاقبت به همه ما مرحمت بفرما. «والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 175