نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1809
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بینندگان عزیز، روز یتیمی همه ماست، که بحث را گوش میدهید، چون پیغمبر فرمود من و علی پدر شما هستیم، و روز شهادت علی یعنی روز شهادت پدر، پدر فکری، پدر علمی، پدر سیاسی، پدر مصنوعی، پدر واقعی، پدری که ارزش انسانیت ما بند بند به آن پدر است، وگرنه که پدر و مادر طبیعی که در خیلی موجودات دیگر هم هست، اون معرفت و شناخت و اون کمالات است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) پدر ماست، این روز را تسلیت میگویم و میخواهم ماه رمضان امسال که راجع به سیره صحبت کرده بودیم.
لباس ساده و سفید برای دوری از تکبر
مقداری هم از سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام) قبلاً گفتهام، حالا هم یک مقداری بگویم، یک، لباس امیرالمؤمنین (علیه السلام) خیلی ساده بود، پرسیدند چرا ساده است، فرمود «هذا ابعد لی من الکبر و اَجدرَ ان یقتدی بی المسلم»، لباس ساده میپوشم تا تکبر نگیردم، چقدر اونها مواظب خودشان بودند، امام زین العابدین(علیه السلام) لباسی شیکی پوشید آمد توی کوچه برگشت به خانمش گفت این لباس را ببر یک لباس دیگر میخواهم بپوشم، گفتند، چرا، گفت این لباس شیک است وقتی پوشیدم توی خیابان خواستم راه بروم، کانی است بعلی بن الحسین، انگار دیگر من امام سجاد دیروز نیستم، این لباس در روح من دارد اثر میگذارد، خواهرها و برادرها شیک پوشی حلال است، اما برای بعضیها خوب است ساده باشند، بخصوص مسئولین، من باید یک لباسی بپوشم که یک مسلمان هم نگاهش به من خورد آه نکشد، رنگ لباسش بیشتر سفید بود نه بخاطر باز بعضی، آخه بعضیها ممکن است لباس سفید بپوشند، باز برای این که بین همه نشاندار باشند، میگوید لباس سفید پوشیدم که این، این لباسی است که «فیه تکوین موتی»، چون لباس کفن هست میخواهم هرگاه نگاهم به سفیدی لباس افتاد از خدا غافل نباشم، احدی در تاریخ نیست که بگوید من چیزی یاد علی دادهام ولی هزاران نفر هستند که بگویند از علی چیزی یاد گرفتهام، داریم، «و اما غناه عن الناس فإِنّه لم یوجد علی باب احد، یسأله عن کلمةٍ»، هیچ وقت علی بن ابیطالب (علیه السلام) را در خانه هیچ معلمی و پای درس هیچ استادی ندیدند بجز پیغمبر، عدالت علی، فرمود بیت المال، ولا بیت المال عمارا، عمار و ابن یتهان مسئول بیت المال بودند، «فکتب» نامه نوشت، شرح وظائف، «العربی و القریشی والانصاری والعجمی»، عرب و عجم و قریشی و انصاری و مهاجر و انصار «کل من کان فی الاسلام»، همه آدمهایی که مسلمان هستند «من قبائل العرب و اجناس العجم»، چه عرب، چه عجم باید بیت المال بینشان، مساوی تقسیم بشود، عدالت.
کمک به محرومان، مخفیانه و آشکارا
صدقه علی، یکروز امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد خدمت پیغمبر فرمود «یا علی، یا علی، ما عملت فی لیلتک» دیشب چه کردی؟ فرمود چطور؟ فرمود «نزلت فیک اربعة مقالی» چهار کمال درباره تو نازل شده، حضرت فرمود پدر و مادرم فدایت راستش را بخواهی من چهار درهم داشتم، یک درهمش را شب دادم، یک درهمش را روز دادم، یک درهمش را علنی دادم، یک درهمش را مخفیانه، آن وقت آیه نازل شد «الذین ینفقون اموالهم بالیل و النهار» لیل و نهار شب و روز، «سرّاً و علانیة» چه سری و چه علنی، این آیه درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل شد، سرعت کار، خطاب به کارمندهای دولت است، برو فردا بیا، برو فردا بیا، «لم یقدم الیه احد» احدی خدمت علی نرسید که بهش بگوید «اذ غداً» برو فردا بیا، «او دفعَه» یا بگوید برو، «انما یفصل القضا مکانه» هر که میآمد حرف میزد همان لحظه قضاوت میکرد «ثم لو جائه بعده لم یکن الا ما بذر منه اولا» اگر این قاضی مثلاً در قضاوت به نفع یکی است به ضرر یکی، این طور نیست که اگر بروند بعداً بیایند تجدید نظر نبود، اگر ده روز دیگر، دو ماه دیگر، ده ماه دیگر هم میآمدند باز همین مسأله را مطرح میکردند باز جواب همان جواب بود، تجدید نظر مال ما است که محدودیت علمی داریم، اما کسی که وصل به علم الهی است، «من لدنّا علما»، او دیگر صد دفعه هم بروی پهلویش، همان حرف را بهت میزند چقدر نسبت به پیغمبر علی، امیرالمؤمنین، چقدر عاشق پیغمبر بود، یکبار پیغمبر در بعد از فتح مکه فرمود، «انا عنک راض»، علی من از تو راضیم «فبکاء»، تا گفت من از تو راضیم زد به گریه، «و قال له رسول اللّه امسک ما یبکیک»، گریه نکن علی جان چرا گریه میکنی من گفتم از تو راضیم گریه ندارد، فرمود چطور گریه نکنم و حال آن که رسول خدا میگوید من از تو راضیم، به به، بعضی از یاران امام حسین (علیه السلام) که شهید میشدند، امام حسین (علیه السلام) میآمد کربلا بالای سرشان، میگفت آقا تو از من راضی هستی یا نه، من فقط یک چیز میخواهم، میخواهم تو راضی باشی، خدایا به آبروی امیرالمؤمنین، آقامان، حضرت مهدی را از ما راضی کن (الهی آمین)
حمایت از مظلومان، خصوصاً زنان
دفاع از مظلوم، میگوید یک روز علی بن ابیطالب را در آن هوای داغ دیدم کنار دیواری گفتم یا علی هوا داغ است این ساعت چه میکنی؟ گفت آمدهام یک مظلومی را اگر هست نجات بدهم بیچارهای هست کمکش کنم، همینطور که میگفت یک زنی آمد گفت یا علی شوهرم ظلم کرده، قسم خورده کتکم بزند، حضرت علی (علیه السلام) سرش را پائین انداخت بعد سرش را بالا کرد فرمود نه، من نمیتوانم در کشوری که من، حکومتش دست من است، شاهد باشم که شوهر به زنش بگوید که کتکت میزنم، دست بلند کند روی زنش نمیشود، گفت بیا برویم، امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن هوای داغ عقب آن خانم رفت در خانه، در را زد جوانی آمد، به جوان گفت تقوی داشته باش، به خانمت میگویی میزنمت؟ فرمود به تو چه، به شما ربطی ندارد، نشناخت این علی است، همینطور که میگفت به تو چه امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمشیرش را کشید، تا شمشیر را کشید مردم آمدند گفتند سلام علیکم، سلام علیکم، سلام علیکم، این فهمید طرف، آقا امیرالمؤمنین است، خیلی جا خورد، افتاد روی دست و پا و خلاصه هی گفت یا امیرالمؤمنین «اعف عنی»، عفو کن،«واللّه لاکوننَّ لرضا تتؤنی» من حاضرم صورتم را بگذارم پا بگذاری روی کف، من جسارت کردم گفتم به تو ربطی ندارد، بعد به زن گفت برو توی خانه، و امیرالمؤمنین در هوای داغ میآید میایستد کنار میایستد که یک بیچارهای را نجات بدهد، خدایا این، اینهایی که من میخوانم نمیدانم کی بهش عمل میکند، ولی حالا علی را بشناسیم، گرچه از بنده شما منصرف شوید، اگر من تشابهی به علی ندارم خوب شما دل از من بکن، اما دل از علی نکن، علی این است، ما باید بدانیم که الگوهایمان اینها بودند، خوب سعی کنیم مثل علی که نمیتوانیم باشیم لااقل کمتر اذیت کنیم، خدا میداند گاهی وقتها یک کارمند دولت، میتواند این کسی که مراجعه کرده ده دقیقه کارش را راه بیاندازد، این ده دقیقه را ده روز میکنند، ده روز را ده سال میکنند،
توجّه به مستحبّات در نافله
امیرالمؤمنین چقدر به مستحبات عنایت داشت، در جریان درخواست خادم که حضرت فرمود که، فاطمه زهرا رفت پهلوی بابایش گفت یک خادمی بیاید من چهار تا بچه کوچولو دارم آموزش زنهای مدینه هست، کوچولوها هستند، شوهرم توی جبهه هست، یک خانمی بیاید کمک من کند، فرمود سی و چهار بار اللّه اکبر، سی و سه بار الحمدللّه، سی و سه بار سبحان اللّه، حالا تا اینجایش را شنیدهاید، فرمود «فما فاتتنی منذ سمعت»، از روی که این را شنیدم دیگر این سی و چهار بار اللّه اکبر، سی و سه بار الحمدللّه، سی و سه بار سبحان اللّه قطع نشده، مگر شب صفین آن هم وقتی یادم آمد آخر شب گفتم، یعنی یک چیزی را که فهمیدم مستحب است سعی کنیم مستحبها را، بعضی اولیاء خدا خیلی عنایت به مستحبات دارند، اصلاً علامت عشق ما به خدا کارهای مستحب است، نماز واجب را که خوب همه میخوانند، یعنی خیلیها میخوانند، عشق ما به خدا این است که چقدر مستحب میخوانیم، و مستحبات، نقش مستحبات یک رسالهای است، یکی از محققین نوشته مستحبات چقدر در آدم اثر دارد مثلاً اگر حدیثی داریم جمعه ناخنشان را بگیرند، یک حدیث هم داریم پنجشنبه، گفتند یکی از علما را دیدند یکی از ناخنهایش بلند است یکش کوچک، آن طرف گفت یکدستش را پنجشنبه میگرفت یک دستش را جمعه، که به هر دو مستحب عمل کند، اینقدر اینها، توجه داشته باشیم به نافله، به تلاوت قرآن به صدقه، به صله رحم، به عیادت مریض، به مستحبات، موج میآید گاهی مستحبات را از ما میگیرد مثلاً صلوات یک مستحبی است که به اصطلاح تشکر هم هست، یعنی اگر شما گفتید مثلاً آقای قرائتی، مثلاً این سخنرانی اش خوب بود یا این مقالهاش خوب بود، برای سلامتی آقای قرائتی صلوات، وقتی صلوات میفرستید ضمن این که من تشویق میشوم شما هم ذکر خدا برای قیامتت ثبت میشود و چون صلوات ذکر خداست، اما اگر به احترام من کف زدی، حرام نیست و با کف هم تشویق میشوم اما چیزی برای قیامت شما ذکراللّه ثبت نمیشود، فقط ثواب تشویق مؤمن ثبت میشود، اما اگر صلوات و تکبیر گفتی بخاطر تشویق من هم تشویق مؤمن است و هم ذکر خداست، اما اگر کف زدی ثواب تشویق مؤمن داری اما ثواب ذکر اللّه نداری، حیفیم، یک آدم محاسبه گر، شما میخواهی یک هندوانه بخری میگویی آن بقالی هندوانهاش بهتر است، آن پارچه رنگش ثابتتر است، این چینی گلش بهتر است، چطور در پارچه و گل صلاح میدانیم هر کدام بهتر است، کف حلال، صلوات هم حلال، اما دو حلالی است که ابزار تشویق است، یکیش ابزار تشویق است با ذکراللّه، یکیش ابزار تشویق، ابزار تشویقی است، شما که صورتت را میشوری خوب قصد وضو هم بکن، که ضمن این که صورتت را شستی وضو هم داشته باشی، ما میتوانیم کارهایمان را «صبغةاللّه»، رنگآمیزی الهی داشته باشیم، خیلی ساده زندگی میکرد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک الاغی بود یکوری سوارش شد، دیدید الاغها یکوری سوار میشوند بعد گفتند آقا چرا همچینی گفت بابا، «انا الذی اهنت الدنیا»، ول کن بابا، مثل مثلاً فرض کن که پشت موتور مینشینند میگویند بابا ول کن حالا ماشین هم نبود موتور، گیر نمیداد به چیزی، یکبار داشت میرفت یکی از کفشهایش پاره شد با یک لنگه کفش راه میرفت، همینطور که میرفت این بنده را میدوخت، یعنی هم وصله میکرد، هم راه میرفت با یک کفش، گیر نبود، ما گیریم، یعنی بنده که میآیم مسجد، اگر توی خیابان عمامهام به شاخه درخت بند بشود بیافتد میبینم اِ عمامه ندارم میگویم تلفن میکنم الو، ببخشید به مسجد بگویید یک مانعی پیدا شد من امشب مسجد نمیآیم یعنی یک نماز جماعت را که این همه ثواب دارد بخاطر این که حالا عمامهام توی جوب افتاده تعطیل میشود، یعنی گیر میدهیم سر یک چیزی، زنگ میزند آقا مدرسه تعطیل است، چرا؟ عذری دارم، چرا؟ مثلاً بچهام کفشم را انداخته توی حوض، حالا با دمپایی بیا سر کلاس، گاهی وقتها چهل تا بچه سر کلاس بدون معلمند بخاطر یک لنگه دمپایی، بخاطر یک لنگه دمپایی، ما گیر میدهیم، خودمان هم خودمان را گیر گذاشتهایم، مثل بتپرستها شدهایم، بتپرستها با دست خودشان بت میتراشیدند، تا بت دست، که تراشیده دست خودشان بود گریه میکردند، ما هم یک آداب و رسومی درست کردهایم که هر که میرود مکه باید سوغاتی بیاورد، اینقدر پلو بدهد، چند روز بنشیند، یک مکهای درست کردهایم که با بند و بیلش چند میلیون میشود، آن وقت همه میگویند آقا ما نمیتوانیم برویم مکه، اگر واجبات را حذف کنیم، بگیریم مستحبات را یک مقداری، نه مستحباتی، مستحباتی که گفتم، تشریفات و تجملات را حذف کنیم خیلیها میتوانند، خیلی عبادتها را انجام بدهند. امیرالمؤمنین ناشناس میرفت خرید میکرد، یک روز رفت، میخواست یک مقداری کرباس بخرد، در دکان یک شیخی، گفت یا شیخ قمیصا، یک پیراهن به من بده، فوری دید تا امیرالمؤمنین است پا شد گفت سلام علیکم، پاشد احترام، گفت بنشین، خداحافظ رفت در یک پارچه فروشی دیگر گفت آقا یک مقداری پارچه به ما بده، باز پارچه فروش دوم شناخت گفت سلام علیکم، پاشد ایستاد، گفت بنشین، آمد گفت یک جایی بروم که کسی مرا نشناسد چون وقتی میشناسند پارچه بهتری میدهند، قیمت ارزانتری حساب میکنند، ما برعکسیم، ما میگوییم به قصابه بگو که این گوشتها را برای فلانی میخواهم، ما میگوییم که برای فلانی که حتماً چیز خوب به ما بدهد، او میگوید نه نگویید تا هرچه به همه میدهد، یعنی چه، خیلی فاصله است، خیلی فاصله است، خدایا، ما اصلاً شرمنده هستیم، بنده خودم را میگویم، اصلاً شرمنده هستم که بگویم شیعه هستم، خیلی فاصله داریم، امیرالمؤمنین میدانید اذان میگفت، آقایانی که پای تلویزیون نشستهاید پارسال تا حالا کدامتان اذان گفتهاید؟ آخه چطور سال میآید و میرود ما یکی اذان نمیگوییم، در سال یکبار اذان بگویید، صدایی که از زمین به آسمان میرود صدای اذان است میگویند، ما نمازمان مثل علی است، اذانمان، تجارتمان، جنگمان، زن داریمان، با این که پیغمبر کارها را تقسیم کرد.
کمک به همسر در امور خانه
عرض کردم زهرا و امیرالمؤمنین آمدند گفتند یا رسول اللّه کارها را تقسیم کن فرمود کارهای توی خانه مال فاطمه، کارهای بیرون خانه مال علی، کارهای بیرون را انجام میداد باز میآمد توی خانه کمک زهرا هم میکرد، نمیدانم صلواتی بفرستید (اللهم صل علی محمد و آل محمد) خوب راجع به امیرالمؤمنین، شهادت امیرالمؤمنین این بحث را گوش میدهید، کی بود آقا؟ هفتاد کمال دارد امیرالمؤمنین که احدی روی کره زمین آن هفتاد تا را ندارد، یعنی هفتاد امتیاز منحصربفرد، تنها نوزادی که در کعبه متولد شد، علی بود، تنها کودکی که در دامن پیغمبر متولد شد، علی، تنها کسی که اولین دفعه به پیغمبر از مردها ایمان آورد، علی بود، تمام جوانی اش را در راه مبارزه داد، پدرش ابوطالب بزرگترین حمایت کنندگان پیغمبر، مادرش فاطمه بنت اسد، زنی که به احترامش دیوار کعبه شکافته شد، اولین گروهی که از مکه هجرت کردند آمدند مدینه، رهبر آن گروه بود، با این که حقش را از نظر سیاسی گرفتند، و حکومت را ازش گرفتند، در عین حال کارهایی کرد، منزوی شد اما به کارهای فرهنگی میرسید، این همه خطبه، خطبههای نهجالبلاغه خطبههای حضرت علی نیست، چندین کتاب نوشتهاند مستدرک نهجالبلاغه، یعنی خطبههایی که، این خطبههای نهجالبلاغه، بخشی از سخنان امیرالمؤمنین است، امیرالمؤمنین چند برابر آنچه در نهجالبلاغه هست سخنرانی داشته، آن وقت چه سخنرانی، مثلاً یکبار گفتند میتوانی شما یک سخنرانی کنی که در کل سخنرانیت نقطه نداشته باشد، یک سخنرانی بکن که حرفهایش فقط با ح جیمی و ه دو چشم و صاد و عین و همزه، یعنی از پنج شش تا حرفهای بی نقطه شما کلمه بسازید، یک سخنرانی کرد خطبه بینقطه، خطبه بی الف، الان هست به کاشیکاریهای حضرت عبدالعظیم، این صحن جدیدی که ساخته شده کاشیکاریهایش خطبه بی نقطه، خطبه بی الف، کارهای فرهنگی یک، دوم کارهای کشاورزی، مزرعه هایی که تولید کرد، گردآوری قرآن، قرآنی که آیاتش را گردآوری کرد، دهها قنات، دهها نخلستان، هر وقت ازش سؤال میکردند قهر نمیکرد، با اینکه حکومت را ازش گرفتند در عین حال خلفا هر وقت به بن بست علمی میرسیدند، از امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال میکردند راحت جواب میداد، ممکن است فردی را قبول نداشته باشد، اما نظام را قبول داشت، چون نظام را قبول داشت کمک میکرد، آخه ببینید، ممکن است گاهی فرد را قبول نکند، خدا رحمت کند دکتر بهشتی را، زمان طاغوت، توی ماشینش نشسته بودیم ساعت یازده شب یک جایی میرفتیم، حدوداً یازده، دوازده، بود، رسید به چراغ قرمز ایستاد، هیچ کس هم نبود توی خیابانهای تهران، گفتم دکتر بهشتی هیچ کس نیست، شما هم که شاه را قبول نداری برو، گفت من نظام را قبول ندارم، نظام شاهنشاهی را، اما نظم را قبول دارم، باید بایستم، نظام را قبول ندارم اما نظم را قبول دارم، امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود من فرد را قبول ندارم اما نظام را قبول دارم، وقتی نظام را قبول داریم باید کمک کنیم، نباید بگوییم حالا که همچین شد پس ما نیستیم، اصلاً بعضیها قهر میکنند، ما همچین گفتیم و همچین شد پس ما نیستیم، اصلاً بعضیها قهر میکنند، ما همچین گفتیم و همچین شد، پیشنهاد کردیم نشد، گفتیم گوش ندادند، بهرحال گفتید، گوش ندادند مگر خدا هر چی میگوید مردم گوش میکنند، صبح تا شام مردم گناه میکنند، خدا، خدایی خودش را میکند، «تخلف سکان ارضک عن طاعتک فکنت علیهم عدو بجودک»، در دعا میخوانیم خدایا دائما مردم سکنه زمین دارند معصیت میکنند ولی دائماً هم تو داری بهشان لطف میکنی، در دعای ابوحمزه ثمالی که سحرهای ماه رمضان خوانده میشود یک جملهاش این است که: «خیرک الینا نازل» دائماً خیر تو بر ما نازل میشود، «و شرنا الیک صاعد»، همیشه از طرف ما شر میآید و همیشه از طرف تو خیر میآید انسان نباید بگوید نخیر، چطور مرا دعوت نکرد من هم دعوتش نمیکنم او سوغاتی نیاورد من هم نمیآورم، او از من مشورت نکرد من هم از او مشورت نمیکنم، مگر معامله میکنید، امیرالمؤمنین (علیه السلام) حق مسلمش را بهش ندادند اما در مشورتها کمک میکرد حتی توی جبههها، بعضی از لشکرهایی که خلفایی برای این در آن ور میفرستادند به حسن و حسین میگفت شما هم بروید کمک کنید، چون آن کار شخصی نیست، کار مال اصل اسلام است وقتی کار مال اصل اسلام است شما هم باید کمک کنید، خیلی مهم است اینها، اینها را وقتی مقایسه میکنیم با زندگی خودمان میبینیم همه را نمرهمان صفر است، نه این هم نه صفر عادی صفرهای بزرگ، سیاسیون، نمیدانم، روشن فکرها، نمیدانم همه ما با هم جز، جز یک افرادی که روحشان خیلی بالاتر از این حرفهاست، خیلی همسرش را دوست داشت، جملاتی که بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا گفت نشانه عشق امیرالمؤمنین به همسرش، علی کی بود؟
نهج البلاغه، یادگار بزرگ امیرالمؤمنین (ع)
من یک صفحه از نهجالبلاغه را امروز برایتان میخوانم بالاخره، روز شهادت امیرالمؤمنین ببینیم حضرت، میشنوید بحث را، روز شهادت که میشنوید یک خورده هم با متن حرفها آشناتر شویم، نهجالبلاغه سه قسمت است، قسمت اول نهج البلاغه خطبهها است، خطبه یعنی بیشتر معارف و اصول عقاید است، وسط نهجالبلاعه نامه هاست، که به مسئولین میگوید چطوری کشورداری کنید، آخر نهجالبلاغه موعظه است، کلمات حکمت و کلمات قصار، موعظه میکند، پس عقائد، سیاست، اخلاق، توی این نامهها، هفتاد و هفت تا نامه توی نهجالبلاغه، نامه زیاد است، هفتاد و هفت تایش توی نهجالبلاغه است، نامه بیست و پنج، این نامه را من فتوکپی کردهام برایتان بخوانم، ببینید چقدر حرفها قشنگ است، ما الان توی کشورمان موجهایی راه میافتد ببینید این نامه دوای درد این موجها هست یا نه، کار به موجها هم ندارم ولی دوست دارم با نهجالبلاغه آشنا شویم.
نامه 25 نهج البلاغه، خدامحوری، مردم سالاری
نامه بیست و پنج اسمش هم نامه به مسئول زکات، میگوید شما که میروید زکات بگیرید، خوب میدانید زکات از گاو و گوسفند و کشمش و خرما و گندم و جو و طلا و نقره و این حرفهاست، میگوید تو که میروی زکات بگیری شیوه برخوردت چی باشد، اصلاً نیروهای انتظامی اگر پای تلویزیون هستند گوش بدهند، اداره دارای و مالیات گوش بدهد، تمام کارمندهای دولت این نامه را عنایت کنید سه چهار دقیقه من انشاءاللّه فوقش پنج دقیقه من این نامه را میگویم، عنایت کنید خیلی نامه، من خودم از وقتی با این نامه آشنا شدم هم زیاد میخوانم، هم دو سه بار کلافه شدم یعنی بعضی وقتهایش هم گریه کردم، که آخر چرا مثلاً ما نمیفهمیم، چرا مثلاً ما باید، با اینها آشنا نیستیم، غصه خوردهام ای کاش اول طلبگی، از روز اول طلبگی من را با نهجالبلاغه آشنا میکردند7 نمیگذاشتند حالا که ریشم سفید شد، ببینم نهجالبلاغه چه میگوید، غصه خوردم حالا ببینید نامه را، الان توی مملکت ما یک عده میگویند خدامحوری، یعنی همه چیزها باید رنگ الهی داشته باشد، به امر خدا فی سبیل اللّه باشد درست هم هست، یک عده میگویند مردم سالاری، آن هم حرف درستی است، یک عده میگویند رافت و تمدن، منتهی هرکسی یک تیکه این را میگویئ، این نامه را من میخوانم، ببینید چقدر حضرت امیر قشنگ گفته، فرموده مسئول زکات میروی، برو «انطق علی تقوی اللّه» «انطق» یعنی حرکت کن «علی تقوی اللّه» «تقوی اللّه»، یعنی وقتی میروی زکات بگیری برای شکمت، ماموریت میروی واقعاً برای حل مشکل برو، خیلی کارمندهای دولت اصلاً ماموریت که میروند برای همان حق ماموریت میروند کار ندارند که کار شد یا نشد، میگویند بالاخره ما میرویم یک سفر هم یک تفریح میکنیم ماشین دولت هم زیر پایمان است حق ماموریت هم میگیریم، میگوید برای خدا برو «تقوی اللّه» بعد بگو که «لاتخذن منه اکثر من حق اللّه» حق نداری بیشتر بگیری، نگیر «اکثر من حق اللّه»، از حق اللّه بیشتر نگیر اینجا هم باز یک اللّه است، خدامحوری، بعد به مردم بگو «عباداللّه» شما که بندگان خدا هستید، «عباداللّه»، باز اینجا اللّه است، بندگان خدا، بگو من فرستاده علی هستم که علی ولی اللّه است، آمدهام از شما زکات بگیرم که زکات باز حق اللّه است، میخواهم تقسیم کنم «فی عباداللّه»، میخواهم زکات شما را بگیرم در عباداللّه، در بین مردم، بندگان خدا تقسیم کنم، چه جوری تقسیم کنم، «علی کتاب اللّه»، طبق خدا میخواهم تقسیم کنم، «کتاب اللّه»، دیگر چی، طبق سنت رسول اللّه، طبق قانون رسول اللّه، ببینید چقدر اللّه اللّه است؟ برای خدا برو تقسیم میخواهیم بکنیم زکات را بین فقرائی که عباداللّه هستند، تقسیمان هم طبق قانون کتاب اللّه قرآن و سنت رسول اللّه است چند تا اللّه است؟ این خدا محوری همه کارها بر اساس خدا، بعد میگوید، یک، مردم سالاری، بعد میگوید آقا مردم را احضار نکن «تقوم فیهم، تقوم فیهم»، تو برو بین مردم، یکبار مردم نگوییم پاشوند، بیایند. «تقوم فیهم»«هم» یعنی مردم، «حق سلّم فتسلّم علیهم»، سلام کن به مردم، «علیهم»«هم» یعنی مردم، به مردم بگو که «هل فی اموالکم» سوال از مردم، سؤال از مردم، به مردم بگو «هل فی اموالکم»«هل»«هل» یعنی آیا، آیا زکات دارید؟ اگر گفتند نداریم قبول کن اعتماد کن به مردم، اعتماد به مردم، اعتماد به مردم، اگر گفتند زکات نداریم نگو نخیر، من باید بازرس بفرستم ببینم راست میگویی یا دروغ، اعتماد کن به مردم، سلام کن به مردم خیّر هم، اختیار بده به مردم، نگو آقا فلان شتر را بده، به مردم بگو زکات لازم است حالا هر کدام از شترها را خواستند بدهند، اگر یک شتری داد پشیمان شد، گفت ببخشید آقا، من این چهار تا شتر را به قصد زکات دادم اما این را بده چهار تا شتر دیگر بردار «فان استقالک فاقله»، اگر معامله را خواست برگرداند، برگرد، معامله را برگردان، مردم را «لاتروعنَّ»، مردم را حق نداری بترسانی، «لا تدخلنَّ علی ابیاتهم»، توی خانه مردم حق نداری بروی، توی مزرعه شان حق نداری بروی، همهاش مردم سالاری است، مردم را احضار نکن، یک، مردم سالاری است، سلام بهشان کن، مردم سالاری است، اختیار بهشان بده، مردم سالاری است، اگر گفتند زکات نداریم به حرفشان اعتماد کن، مردم سالاری است، اختیار بهشان بده، مردم سالاری است، اگر گفتند زکات نداریم به حرفشان اعتماد کن، مردم سالاری است، در دادن زکات بهشان، اگر بگویید، اختیار بده که هر شتری را خواستند بدهند مردم سالاری است، اگر شتری را دادند بعد پشیمان شدند خواستند عوض کنند، باز به حرفشان اعتماد کن، مردم سالاری است، نترسانشان، مردم سالاری است، توی خانه شان نرو مردم سالاری است، پر از مردم سالاری است این نامه و اما رافت، میگوید آقا رافت در حد اعلاء، نکته یک شتر را میآوری بین شتر و بچه شتر فاصله باشدها شتر را به قصد زکات میآوری ممکن است بچه شتر مادر را نبیند جیغ بزند، بین شتر و بچهاش فاصله نینداز، اگر گاو را به عنوان زکات میآوری شیرش را همهاش را ندوش، یک خورده شیر توی پستون برای گوساله بگذار، اللّه اکبر، اگر خواستی حیوانها را که داری میآوری، حیوانهای زکاتی را، خسته نکنیها، توی راه رفاه بهشان بده، اگر خواستی سوار شتر بشوی یک شتر را یک ساعت سوار نشوی یک شتر را ده دقیقه همه را یکجور سوار شو، مثلاً اگر سه ساعت پیاده روی است، شش تا شتر، هر شتر را نیم ساعت، اللّه اکبر، عدالت حتی نینداختن بین مادر و بچه حتی توی حیوانها اللّه اکبر میدانید کی است آخه با داشتن علی ما چی چی میگوییم، هر که میگوید خدامحوری، رهبرش علی است، از علی باید بگوید، مردم سالاری، عالیترین حرفها را حضرت علی زده، خلاصهاش یک کلمه بگویم هیچ کس حرف نو برای زدن ندارد بنده هم اینجا اعلام میکنم طلبه کم سوادی هستم هرکس توانست یک حرف نو از شرق یا غرب بگوید، که ما بهتر از آن را توی نهج البلاغه و قرآن نداشته باشیم ما چون از نهجالبلاغه و قرآن دستمان خالی است تا یکی یک چیزی میگوید هورا میکشیم، هیچ خبری نیست، همه حرفهای منطقی ریشهاش توی قرآن است منبع علم امیرالمؤمنین بود، ولی این را شهید کردند، السلام علیک یا اباالحسن، سعی کنیم کمی خودمان را به امیرالمؤمنین نزدیک کنیم از تجملات کمی دوری کنیم، کمی به عدالت، یک کار عادلانه، حداقل هر روزی یک کار عادلانه بکنیم، فرقی بین افراد نگذاریم، امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نگاههایش عدالت داشت اگر یک لحظه به این نگاه میکرد یک لحظه هم به اون نگاه میکرد، نگاه عادلانه، حرکت عادلانه، و دنیا هر چه فاسقتر و فاسدتر، شرق و غرب، هرچی توی لجن بیشتر بروند ارزش علی بیشتر میشود، هرچه هوا داغتر بشود قدر آب را بیشتر میدانند، دنیا به سمت اسلام خواهد آمد، یک زمانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطرح خواهد شد، حضرت مهدی (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) خواهد آمد، عدالت علوی را مطرح خواهد کرد، یکی از دعاهایی که شب قدر باید بکنیم ظهور آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است، خودمان را آماده کنیم برای شب بیست و سوم که به احتمال قوی، شب قدر شب بیست و سوم است، یا علی دنیا گذشت، غنچه بود برای هیچ کس گل نشد برای تو هم گل نشد، عرضی بود، خدایا تو را به حق امیرالمؤمنین (علیه السلام) قسمت میدهیم ما را با امیرالمؤمنین روز به روز آشناتر و توفیق پیروی آقا، شناخت آقا به ما مرحمت بفرما (الهی آمین). دین ما و دنیای ما، رهبر ما و دولت ما، ناموس ما و نسل ما، عاقبت ما، انقلاب ما، مرز ما حفظ بفرما (الهی آمین). ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، رزق حلال، اولاد صالح، علم مفید، نیت خالص به همه ما مرحمت بفرما (الهی آمین). همه مشکلات همه مسلمین را برطرف بفرما (الهی آمین). کسانی که سالهای قبل در عزای امیرالمؤمنین عزاداری کردند و الان نیستند همه را با امیرالمؤمنین محشور کن (الهی آمین). سال دیگر هستیم نمیدانم، نیستیم، نمیدانم، ولی دعا باید بکنیم این رقمی خدایا اگر بناست باشیم عمر ما را در راه رضای خدا قرار بده (الهی آمین). اگر شب قدر مقدر کردی، مقدر میکنی که ما دیگر نباشیم، سال آخر عمرمان است، باز هم خدایا حسن عاقبت به ما مرحمت و ما را با ایمان کامل و با گناهان بخشیده از دنیا ببر (الهی آمین). روح امام و شهدا از ما راضی و بالاتر از آنها روح انبیاء و اوصیاء از همه ما راضی روح همه پدران و مادران و نیاکان و مراجع گذشته از ما راضی بفرما (الهی آمین). به خانوادههای مبتلا، به خانواده هایی که سوختند، خانوادههای شهدا، جانبازان، اسرا صبر و اجر مرحمت بفرما (الهی آمین). نسل ما را تا آخر تاریخ بهترین یاران اسلام قرار بده (الهی آمین). ما را مشمول دعای خاص امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) قرار بده (الهی آمین). «والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1809