نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1842
موضوع: شادي هاي بجا و نابجا
تاريخ پخش: 74/01/17
بسم الله الرحمن الرحيم
1- شاديهاي بجا و نابجا
عيد فطر و عيد نوروز بر شما مبارك باشد. اين دو عيد با هم مقارن شدهاند. موضوع بحث ما شاديهاي بجا و نابجا است. بعضي از افراد بيخود خوش هستند. يك زنجير 40 سانتي ميخرد. از يك طرف كه چرخاند، از طرف ديگر ميچرخاند.
بعضيها از جبهه فرار ميكنند. (فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ) (توبه /81) و خيلي خوشحال هستند.
بعضيها به خاطر مال شاد هستند. قرآن ميفرمايد: (إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ) (قصص /76) اينقدر به او گنج و پول داديم كه يك گروه قوي بايد كليدهاي آن را جا به جا كند. دسته كليد بعضيها يك كيلويي است. قرآن در عين حال ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ» اينهايي كه با پول دلشان خوش است، نبايد دلشان خوش باشد. مال دنيا مثل خورشيد است. آدم بايد خوب از خورشيد استفاده كند اما اگر به خود خورشيد نگاه كني، كور ميشوي.
خوب است آدم كشتياش را روي دريا بيندازد اما اگر آب دريا داخل كشتي برود، كشتي غرق ميشود. بايد از پول استفاده كند.
در اين 14 سال، اين دومين جلسهاي است كه براي پرسنل بانكها صحبت ميكنيم. پيرمردي پول داشت. ديگر دنبال پول نرفت. حضرت فرمود: چرا دنبال كار نميروي؟ گفت: آقا مقداري پول دارم. ديگر آخرهاي عمر من است. كم كم ميخورم تا تمام شود. فرمود: داري كم عقل ميشوي. بايد تا آخر عمرت كار كني. اينكه ميگويي: آخر عمرمان است از اين پولها ميخوريم تا تمام شود، درست نيست. اين فكري است كه پيغمبر(ص) قبول نكرد.
زمين نبايد معطل كاشت بماند. در غير اين صورت حكومت اسلامي بايد آن را بگيرد. تا سه سال بيشتر حق نداري آن را معطل بگذاري. نميتواني بگويي: سند زمين براي من است. البته اين موضوع براي هر زميني نيست. ممكن است آدم در زمين بيابان خانهاي بسازد و ده سال هم داخل آن نرود. اميرالمومنين(ع) داشت، كفشهايش را وصله ميكرد و «سُبْحَانَ اللَّهِ» ميگفت. گفتند: يا علي چه ميكني؟ فرمود: با دست هايم وصله ميزنم. چرا زبانم بيكار باشد. بالاخره بايد از زبانم يك چيزي توليد كنم. ما كه داريم راه ميرويم ذكر «الله اكبر» را بگوييم. ميترسيد ريا بشود «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگو. چون «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» تنها ذكري است كه هرچه آدم بگويد، لب هايش تكان نميخورد.
بعضي از افراد به خاطر هديه شاد ميشوند. حضرت سليمان(ع) از خانم بالقيس كه پادشاه بود، دعوت كرد. بالقيس يك كادو براي او فرستاد. فرمود: كادو براي من ميفرستي. به من حق السكوت ميدهي. (بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ) (نمل /36) بعضيها دلشان به مدرك خوش است. (فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ) (غافر /83) دلش به همين دو كلمهاي كه خوانده است، خوش است. ميگويد: فارغ التحصيل شدم. نميداند كه آدم با ديپلم و ليسانس فارغ نميشود.
بعضيها دلشان به لهو و لعب خوش است. (تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ) (غافر /75) بيخود، شاد هستي. داريم اگر كسي گناه بكند و بخندد به جهنم ميرود. پيامبر(ص) فرمود: «مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً وَ هُوَ ضَاحِكٌ دَخَلَ النَّارَ وَ هُوَ بَاكٍ» (ثوابالأعمال/ ج223) كسي را دست انداختهاند. مسخرهاش ميكنند. سر به سرش ميگذارند و ميخندند. اين خنده و شادي هست. اما چه ارزشي دارد؟
اميرالمومنين علي(ع) فرمودند: «فَلْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِكَ» (نهجالبلاغه/ نامه 22) اين هم براي شادي بجا است. يعني اگر ميخواهي شادي كني، نگاه كن ببين چقدر آخرت پيدا كردهاي. به چند نفر وام دادي؟ به چند بچه لباس دادي؟ به چند نفر دفتر و قلم دادي؟ ماه رمضان امسال چند نفر را با سواد كردي؟ در آفريقا بودم. شخصي آمد و ما را در يك خانه برد. گفت: اين اتاق را ببين. اين اتاق تاريك و كوچك و سياه است. اما من در اين اتاق كوچك به هزار جوان شيعه اصول عقايد ياد دادهام. اينقدر خانههاي خشتي هستند كه ماه رمضان در آن افطاري خورده ميشود. به خانه نگاه نكنيد. ببينيد كه در آن خانه چقدر كار انجام شده است.
به شخصي گفتند: خدا به تو طول عمر بدهد. گفت: خدا به تو عرض عمر بدهد. فكر كرديم كه او شوخي ميكند. گفت: طول عمر مهم نيست. مهم اين است كه چقدر از اين عمر استفاده كنيم.
خوشحالي انسان بايد انساني باشد. اميرالمومنين(ع) ميفرمايد: در عمرم از خدا نخواستم كه به من پسر زيبا يا دختر زيبا بدهد. ولي از خدا خواستهام كه بچهاي به من بدهد كه آن بنده صالح خدا باشد كه وقتي نگاهش ميكنم چشمانم نوراني بشود.
امام علي(ع) ميفرمايد: «مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ وَ لَا يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الْآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ» (نهجالبلاغه/ خطبه 113) «مَا بَالُكُمْ» چرا چنين شديد؟ «تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ»، اگر يك شانهي تخم مرغ بدست بياوري، خوشي ميكني. «وَ لَا يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الْآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ»، ماه رمضان آمد و رفت اما يك قطره اشك نريختي. چطور آخرت را از دست ميدهي اما از دنيا به خاطر كم بودنش لذت ميبري.
از پدرم پرسيدم: خانهي ما گرانتر است يا خانه فلاني؟ فرمود: در هر خانهاي كه عبادت بيشتر باشد، بيشتر ارزش دارد.
بهترين درخت درختي نيست كه ميوهي بيشتري بدهد. بهترين درخت درختي است كه ديگران از ميوهاش استفاده كنند. اصلاً معناي بركت همين است. اين كه ما روز عيد ميگوييم: مبارك باشد، يعني بركت داشته باشد. معنايش اين است كه آدم از مال خود استفاده كند. ماشين مبارك ماشيني نيست كه تنهايي در آن ژست بگيري. ماشيني است كه دو نفر را هم در راه سوار كني.
2- از محروم شدن ديگران شاد نباشيم
(قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ) (يونس /58). خدا به شما لطف بسياري كرده است. آدم بايد به لطف خدا بگويد: الحمدالله كه خدا به من هوش داده است. ولي اين الحمدالله به شرطي خوب است كه وقتي به ديگران نيش زدند، ما شادي نكنيم. مثلا ميگويد: الحمدالله قبول شدم. همهي نمرههايم خوب است. اما نمرههاي پسرخاله و دخترخاله پايين است. اگر از نمرهي بالاي خودت خوشحال شدي، قرآن ميگويد: «قُلْ» به مردم بگو «بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا» به فضل و رحمت خدا شاد باشيد. خوب است. بعد ميفرمايد: «هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» فضل خدا از درآمد بهتر است. زماني كه حقوق معلمها كم بود، ميگفتم: آقاي فرهنگي شما حساب كنيد كه خدا به شما چه داده است و به مردم چه داده است؟ خدا به مردم پول داده است. قالي ابريشم داده است. اما به شما معلمها مغز بچهها را داده است. معلمي كه سر كلاس ميرود، مغز بچهها دستش است. بنابراين «هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» فضل خدا از درآمد بهتر است.
مي گويد: ما بدبختها كه كار اداري ميكنيم. هفتهاي چهل ساعت كار ميكنيم. ولي شما روزي پنج ساعت به مدرسه ميرويد. تابستانها تعطيل هستيد. عيد نوروز تعطيل هستيد. ميگويد: هركس كارگر است، بدبخت است. وقتي ميخواهند بگويند كه كارگر هستند، آه ميكشند. براي اينكه كار كردن رمز بدبختي است. گاهي وقتها لذت ميبرد كه كار نميكند و اين خوشي نابجا است.
قرآن ميفرمايد: (اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا) (توبه /38) به زمين چسبيدي و لبت را دوختند. من يك چيزي در تلويزيون گفتم و خيلي از من تشكر كردند. گفتم: ما دو نوع دوختن داريم.
يك نوع دوختن آن است كه به جيب آدم ميزند. يعني در جيب را ميدوزد. ميگويد: اي مردم! از شما پول نميگيرم. پولتان را نميخواهم. اگر جيبت را بدوزي، دهانت باز ميشود. اما اگر در جيبت را باز كني، دهانت دوخته ميشود. پس اگر جيبتان را بدوزيد، زبانتان باز ميشود و به هركس هرچه را ميخواهيد ميگوييد. اما اگر در جيبتان را باز بگذاريد ديگر مجبور هستيد كه ساكت باشيد.
3- خوشحال كردن ديگران
يكي از كارهايي كه ما بايد نزديك عيد انجام دهيم، ادخال سرور است. راجع به ادخال سرور چند حديث برايتان بخوانم. اميرالمومنين علي(ع) ميفرمايد: «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ» (نهجالبلاغه/ حكمت 333) علامت مؤمن اين است كه لبخند داشته باشد. اين يكي از كمالات مؤمن است. روايت زيادي هم براي خوشحال كردن داريم. انس ميگويد: «كانت الوليدة من ولائد المدينة تأخذ بيد رسول الله(ص) و لا ينزع منها يده حتى تذهب به حيث شاءت» (بحارالأنوار/ ج70/ ص206) يك دختر بچهاي در مدينه بود. به پيغمبر(ص) گفت: دستت را به من بده. اين دختر تازه راه افتاده بود. دست پيغمبر(ص) را گرفت و در خيابان برد و به پيامبر گفت: حالا به خانه برو. شخصي گفت: يا رسول الله! خودت را معطل اين دختر بچه كردهاي؟ فرمود: من ميخواستم دل اين بچه شاد بشود.
روايتي داريم «كان رسول الله(ص) في بعض الأوقات يمشي مع الأصحاب فيأمرهم بالتقدم و يمشي في غمارهم» (بحارالأنوار/ ج70/ ص206) بعضي از خانمها و آقايان كه سني از آنها گذشته است، ميگويند: وظيفهاش است كه به ديدن من بيايد. چرا من براي ديدن او بروم؟ ميخواهم حديثي را براي اين افراد كه چنين حرفي را ميزنند بگويم. پيغمبر(ص) گاهي كه با مردم راه ميرفت، ميفرمود: «فيأمرهم بالتقدم و يمشي في غمارهم» دلم ميخواهد شما جلو برويد. ميگفتند: آقا زشت است. يا رسول الله! شما بفرماييد! ميفرمود: من دوست دارم كه شما جلوي من برويد. پيغمبر(ص) گاهي مردم را جلو ميانداخت و خودش به دنبال مردم ميرفت. مگر شما امت پيغمبر(ص) نيستيد. شما بلند شو و به خانهي آنها برو. ميگويد: دو بار سلام كردم، جواب سلام مرا نداد. آدم كه نبايد خودش را خوار بكند. مگر پيغمبر(ص) به بچهها سلام نميكرد. چون به بچهها سلام ميكرد خدا هم به او سلام ميكرد.
اتفاقاً بار اين بچهها خيلي بيشتر است. من يكجا براي افطاري رفته بودم. ديدم بچههاي كوچك هم براي افطار آمدند. گفتند: آقاي قرائتي ما هر وقت افطاري ميدهيم، بچههاي كوچك هم ميآيند. گفتم: اتفاقاً آنچه براي قيامت شما ميماند، همين است كه اين بچهها ميآيند. اگر به بزرگترها سلام كردي، مهم نيست. مرد آن است كه به كوچكترها هم سلام كند.
روايت داريم: «دخل رجل على رسول الله(ص) و عليه جدري قد يقشر و عنده أصحابه يأكلون فما جلس عند أحد إلا قام من جنبه فأجلسه النبي ص بجنبه» (بحارالأنوار/ ج70/ ص206) شخصي وارد مجلسي شد. صورت اين فرد مقداري پوست ميانداخت. چون رنگ پوست صورت اين بندهي خدا بد بود، هر كجا كه مينشست كنار دستي او بلند ميشد. پيغمبر فرمود: بيا كنار خودم بنشين.
به يك نفر گفتند: آيا شما پيش نماز بچههاي مدرسه ميشوي؟ گفت: حالا ما با اين ريش سفيد برويم پيش نماز بچههاي مدرسه بشويم. آخر اين هم كار است كه به من ميگويي.
به مقام معظم رهبري گفتم: آقا بعضيها فكر ميكنند كه پيش نمازي دبيرستانها و مدارس راهنمايي كار زشتي است. اما اگر مسجد باشد و منار داشته باشد و يك عده پير مرد هم پاي منبر او بنشينند، عزت است. يعني خيال ميكند كه بيست نفر پيرمرد بهتر از پانصد نفر بچهي تازه نفس است. فرمود: اگر اين طور است، من خودم ميروم و در يك مدرسه پيش نماز ميشوم.
بچهها را شاد كنيد. با دادن عيدي بچهها را شاد كنيد. با بوسيدن بچهها، فاميل را شاد كنيد. امام كاظم(ع) فرمود: اگر مسلماني را شاد كنيد رسول الله(ص) را شاد كرديد. خيليها ميگويند: آقاي قرائتي ما نميتوانيم به مكه برويم. گفتم: روايتهايي داريم كه وقتي مشكل كسي را برطرف كني و گرهاي را از كار كسي باز كني انگار كه در سعي و صفا و مروه قدم برمي داري. بنابراين اين طور نيست كه هركس به مكه ميرود ثواب ميبرد.
شخصي را به مكه آورند. گفتند: كنار كفشهاي ما بايست. ما ميرويم طواف ميكنيم. شروع به طواف كردند. امام فرمود: ثواب شما كه كنار كفشها نشستهاي، از آن كسي كه طواف ميكند كمتر نيست. اين روايت را براي كساني خواندم كه ميگويند: ما از شغلمان خوشمان نميآيد. ايام عيد و عزا در خانه نيستيم. خواستم به شما بگويم: كه ثواب شما از آن كسي كه در خانه عزاداري ميكند كمتر نيست. حديث داريم عدهاي به مدينه آمدند. يكي از آنها مريض شد و يك نفر از او پرستاري كرد. بقيهي افراد بر سر قبر پيغمبر(ص) رفتند. حضرت فرمود: آن كسي كه پرستاري ميكند، ثوابش كمتر از ثواب رسول الله نيست.
آخرين كلام من اين دعا است «يا من سوي التوفيق بين الضعيف و القوي» اصل اين است كه حركت كنيم. شما يك نيم دايره را فرض كنيد. كجاي نيم دايره باشيم، تيمسار ميشويم. كجا بايستيم كه يك تاجر موفق باشيم. اينها مهم نيست. هر كجا ميخواهي باش! اگر شما مستقيم حركت كنيد و تقوا داشته باشيد، زوايه قائمه است. «كِتَابِ اللَّهِ وَ عِتْرَتِهِ» (بحارالانوار/ج25/ص216) مرگ را از ياد نبريد. ببن حرف خدا و پيغمبر(ص) اشتباه نكنيد. مستقيم حركت كنيد و تقوا داشته باشيد.
خدايا دل مردم ما را با شفاي مريضها، آزادي باقي اسرا، نجات معتادها، پرداخت بدهي طلبكارها، اتحاد بين مسلمانها خشنود بفرما.
قلب حضرت مهدي(عج) را از رفتار و كردار و افكار ما براي هميشه خشود بفرما.
خدايا ايران شريف ترين مردم را دارد. شهيدان ما در هشت سال دفاع مقدس جنگيدند. خدايا به آبروي همهي شهدا قسمت ميدهيم كه روز به روز وضع ما را در تمام مراحل بهتر بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1842