responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1847

موضوع: شب قدر

تاريخ پخش: 15/02/67

بسم الله الرحمن الرحيم

السلام عليک يا ابالحسن يا اميرالمؤمنين. درباره شب نوزدهم بحثي داريم. شب نوزدهم شب قدر است و شب ضربت خوردن حضرت امير(ع) است. شب دعا و احيا است و مي‌‌خواهم چند نکته لطيفي را بگويم.
قرآن درباره شب قدر مي‌‌فرمايد: هر چيزي را به اندازه قرار داديم. براي هر چيزي قدري قرار داديم. (إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‌ لَيْلَةِ الْقَدْرِ) (قدر /1) ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم. شب قدر در ماه رمضان است.

1- نزول قرآن در شب قدر

از کجا مي‌‌دانيم که شب قدر در ماه رمضان است؟ دو آيه قرآن را كه کنار هم بگذاريم، معلوم مي‌‌شود شب قدر در ماه رمضان است. يک آيه سوره بقره که مي‌‌گويد: (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآن) (بقره /185)، قرآن در ماه رمضان آمد. يک آيه هم مي‌‌گويد: قرآن در شب قدر آمد. پس دو آيه داريم. يک آيه مي‌‌گويد: قرآن در شب قدر نازل شده است. يک آيه مي‌‌گويد: قرآن در ماه رمضان نازل شده است. اگر دو آيه را کنار هم بگذاريم، معلوم مي‌‌شود شب قدر در ماه رمضان است.
در اين که شب قدر کدام شب از ماه رمضان است، شب نوزدهم، بيست و يکم، بيست و سوم را گفته‌‌اند. يعني سه شب را گفته‌‌اند ولي مهمترين آن شب بيست و سوم است.
يک سؤالي مي‌‌کنم و جوابش را از كساني كه پاي تلويزيون هستند مي‌‌خواهم. سوال اين است قرآن مي‌‌گويد: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‌ لَيْلَةِ الْقَدْرِ» ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم، با اين که مي‌‌دانيم قرآن در طول بيست و سه سال نازل شده است. پيغمبر چهل سالگي به پيغمبري رسيد، اولين آيه كه نازل شد (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ) (علق /1) از چهل سالگي تا شصت و سه سالگي بود. يعني قرآن در طول 23 سال نازل شد. پس اين که مي‌‌گويد: قرآن در شب قدر نازل شد چيست؟
دو مثال بزنم. به اين مثالها گوش بدهيد و دقت کنيد. يک کاسبي يا تاجري 100 هزار تومان پول در بانك مي‌‌گذارد. بعد ده هزار تومان، ده هزارتومان حواله مي‌‌دهد. خدا هم همين کار را کرد. يک باره تمام قرآن را نازل کرد. تمام قرآن يكجا با هم نازل شد، يعني يکجا و يكباره تمام اجناس وارد انبار شد. بعد تدريجا به مغازه منتقل شد. يکجا پول به صندوق و بانک واريز شد. بعد حواله‌هاي هزارتومان، هزار تومان صادر شد. بعد جبرئيل پنج آيه، شانزده آيه، سه آيه، يک آيه، بيست آيه حواله مي‌‌آورد. يعني اول همه قرآن يکجا بر روح مبارک پيغمبر نازل شد و بعد جبرئيل تدريجي مي‌‌آورد.
مثال ديگري بزنم؛ جنسي با کشتي وارد مرز مي‌‌شود، مي‌‌گويند: جنس وارد شد، بعد وارد استان مي‌‌شود، مي‌‌گويند: وارد استان شد. وارد شهر مي‌‌شود. مي‌‌گويند: جنس وارد شهر شد. وارد انبار مي‌‌شود. مي‌‌گويند: وارد انبار شد. وارد مغازه مي‌‌شود مي‌‌گويند: وارد مغازه شد. به همه اينها مي‌‌گويند وارد شد. از وقتي جنس را کشتي در مملكت مي‌‌آورد، مي‌‌گويند: وارد شد، تا وقتي که در مغازه مي‌‌آيد، مي‌‌گويند: وارد شد. به هر مرحله‌‌اي مي‌‌گويند: وارد شد. پس ببينيد قرآن هم نازل شد. مثل اين که مي‌‌گوييم: جنس وارد شد. چند نوع نزول داريم. يک باره همه‌‌ي قرآن به روح پيغمبر نازل شد. اين يک مرتبه نزول و ورود آن است. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‌ لَيْلَةِ الْقَدْرِ»، ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم.

2- شب قدر شب تقدير امور و نزول فرشتگان

شب قدر چه شبي است. در آيه‌‌ي ديگري مي‌‌فرمايد: شب قدر شبي است که (فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ) (دخان /4)، شب قدر همه کارها برنامه ريزي مي‌‌شود. شب قدر برنامه يکسال تنظيم مي‌‌شود و لذا شب بسيار مهمي است. در مجلس شوراي اسلامي روزي که بودجه سال تصويب مي‌‌شود روز مهمي است. نخست وزير آن روز به مجلس مي‌‌رود. نخست وزير سالي يک مرتبه بيشتر به مجلس نمي‌‌رود و آن روزي است که مي‌‌خواهد بودجه يکسال را از مجلس بگيرد. چون آن روزي که بودجه يکسال دولت تصويب مي‌‌شود، روز حساسي است. وزارتخانه‌‌ها روزي که در کميسيون بودجه بحث بودجه آنهاست، وزير يا معاونانش حاضر مي‌‌شوند، چون مي‌‌خواهند از مجلس پول بگيرند.
يک شب برنامه يکسال تنظيم مي‌‌شود، که امسال تا سال ديگر چه کسي مي‌‌ميرد وچه كسي زنده است؟ چه کسي خوش مي‌‌شود؟ چه کسي سختي مي‌‌بيند؟ چه كسي به کربلا مي‌‌رود؟ چه کسي بچه دار مي‌‌شود؟ چه کسي ازدواج مي‌‌کند؟ حادثه‌‌هاي تلخ و حادثه‌‌هاي شيرين معلوم مي‌‌شود. «فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ»، آيه قرآن است يعني در شب قدر تمام برنامه هايتان برنامه ريزي مي‌‌شود. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‌ لَيْلَةِ الْقَدْرِ»، ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم (وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ) (قدر /3-2) نمي‌‌داني شب قدر چه شبي است؟ پيغمبر هستي. خيلي مهمي اما تو هم که پيغمبري نمي‌‌داني شب قدر چه شبي است؟ «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ» يعني تو هم با همه اهميتي که داري نمي‌‌داني شب قدر چيست؟ بعد مي‌‌فرمايد «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، شب قدر از هزار ماه بهتر است. هزار ماه، هشتادو سه سال و چهار ماه مي‌‌شود. يک شبي است که ارزشش از هشتاد و سه سال و چهار ماه بيشتر است. شب قدر خيلي شب مهمي است. عبادتش، عبادت هزار ماه است. خرج کردنش، خرج کردن هزار ماه است. چقدر خوب است که اسم اين هفته را هفته‌‌ي کمک رساني بگذاريم. وقتي قرآن گفته «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» يعني شب قدر از هزار ماه بهتر است. يک رکعت نماز در شب قدر از هزار رکعت در غير شب قدر بهتر است. مثلا شما مي‌‌خواهيد ده تومان در صندوق صدقه بياندازيد، مي‌‌خواهي هزار تومان به جهازيه کمک کني، مي‌‌خواهي دو هزار تومان به سيل زده‌‌ها، زلزله زدگان و مجروحان و آوارگان کمک کني، اگر قرار است انسان در طول سال يک پولي حالا يا کم يا زياد خرج کند، يکوقت مي‌‌خواهد پنج هزار تومان بدهد، يکوقت مي‌‌خواهد صد هزار تومان بدهد. چقدر خوب است که انسان شب قدر اين پول را كنار بگذارد. چون عمل در شب قدر بهتر از هزار ماه است.
«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» من کسي را سراغ دارم که آنچه را كه مي‌‌خواهد انجام بدهد، شب قدر کنار مي‌‌گذارد. مثلا مي‌‌گويد: اين هفت هزار تومان يا اين صد هزار تومان براي كارهاي خير باشد. در شب قدر، براي انجام كار خير کنار مي‌‌گذارد و بعد در طول سال هر وقت پول مي‌‌خواهد بدهد، از همان پولي مي‌‌دهد که شب قدر کنار گذاشته است. خوب، يکباره شب قدر اين کار را بکنيد.
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‌ لَيْلَةِ الْقَدْرِ»، ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم. قرآن يکباره در شب قدر نازل شد. بعد تدريجا هم نازل شد. مثل اين که يکباره جنس وارد مي‌‌شود، بعد کارتن کارتن وارد مي‌‌شود. يکباره يک ميليون پول را در بانک مي‌‌گذارند. بعد حواله صد تومان صد تومان، بيست تومان بيست تومان مي‌‌دهند. شب قدر چه شبي است؟ شبي که قرآن نازل شد. شبي که عبادت در آن بهتر از عبادت در هشتاد و سه سال است. آدم يک شب قدر عبادت کند يا هشتاد و سه سال عبادت کند؟ عبادت يک شب قدر از عبادت هشتاد و سه سال عبادت بهتر است. ثواب عبادت يک شب قدر از عبادت هشتاد و سه سال بيشتر است. «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، ديگر چه خبر است؟ (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ) (قدر /4) شب قدر شبي است که فرشته‌‌ها به زمين تشريف مي‌‌آورند. «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ»، فرشته‌‌ها نزول مي‌‌کنند و به زمين تشريف مي‌‌آورند. بر چه کسي نازل مي‌‌شوند؟ زمان پيغمبر، فرشته‌‌ها خدمت پيغمبر وارد مي‌‌شدند. بعد از پيغمبر بايد خدمت کسي برسند که در خصلتها و صفات مثل پيغمبر باشد و آن جز امامان معصوم نمي‌‌تواند باشد. همينطور که در زمان پيغمبر فرشته‌‌ها بر شخص پيامبر نازل مي‌‌شدند، بعد از پيامبر هم فرشته‌‌ها که در شب قدر نازل مي‌‌شوند، بايد بر کسي نازل بشوند که اخلاق و صفاتش مثل پيغمبر باشد. يعني فرشته‌‌ها خدمت حضرت مهدي مي‌‌رسند (سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ) (فجر /5) شب قدر شب سلامتي است. شبي با برکت است، شبي است كه بسيار خير دارد. اين درباره اهميت شب قدر بود. از شب قدر استفاده بشود.
حيف است که انسان شب قدر را به بطالت بگذراند. اعمال ويژه‌‌اي دارد، اعمال خصوصي دارد، غسل دارد، صد رکعت نماز دارد، آدم نماز غذا بخواند. صد رکعت نماز، شش شبانه روز مي‌‌شود. شش دقيقه و حدود صد رکعت است. قرآن سر گرفتن دارد. ما قرآن را که سر مي‌‌گيريم مي‌‌گوييم «بِكَ يَا اللَّهُ» اين «بِكَ يَا اللَّهُ» را معنا کنم، يعني خدايا تو را به حق خودت قسم مي‌‌دهيم. ما داريم به چهارده معصوم مي‌‌گوييم: به محمد، يعني خدايا تو را به حق محمد، به فاطمه اما «بِكَ يَا اللَّهُ» يعني چه؟ يعني خدايا تو را بحق خودت قسم مي‌‌دهيم. قرآن را سر مي‌‌گيريم از «بِكَ يَا اللَّهُ» شروع مي‌‌کنيم و اگر هم کسي مريض است يا به مسجد مي‌‌رود و مي‌‌بيند كه جا نيست يا به مسجد مي‌‌رود و مي‌‌بيند كه قرآن سرگرفتن، تمام شد. يا وارد شد مي‌‌بيند وسط قرآن سر گرفتن است، نمي‌‌رسد كه قرآن سر بگيرد، قرآن سر گرفتن کاري ندارد، شما خودت قرآن را بردار و روي سرت بگذار. بگو: خدايا تو را به حق خودت، تو را به حق خودت، تو را به حق خودت، بعد هم تو را به حق پيغمبرت، تو را به حق امير المؤمنين، تو را به حق فاطمه، هر يک از چهارده معصوم را ده بار بگو و بعد هم دعا کن.

3- لعنت بر قاتلان امام علي (ع)

من چند نکته مي‌‌خواهم بگويم. يکي اين که امير المؤمنين شب نوزدهم ضربت خورد. مي‌‌خواهم براي قاتل يک جمله بگويم، براي مقتول هم يک جمله دارم. ما در شب نوزدهم براي قاتل يک جمله مي‌‌گوييم (اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين) (بحارالانوار،ج30،ص393) يک سؤال مي‌‌کنم با هم بگوييد. حضرت علي را يکنفر ضربت زد يا يک گروهي ضربت زدند؟ با هم بگوييد: يک نفر بود و ابن ملجم نام داشت. پس چرا ما مي‌‌گوييم: خدا لعنت کند «قتلة» قتلت به معني گروه قاتلان است. مگر نه اينکه بايد بگوييم: «اللهم العن قاتل علي بن ابيطالب» خدا لعنت کن قاتل را، يعني يک نفر را، ولي مي‌‌گوييم «اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين» با اين که قاتل يکي است ولي نفرين ما در شب نوزدهم به يکي نيست بلكه به جمع است. چرا؟ يک چيزي مي‌‌خواهد بگويد. مي‌‌خواهد بگويد: ابن ملجم يک نفر نبود، يک خط بود. جرقه نبود، جريان بود. فرد نبود، باند بود، گروه بود. يعني يک تفکري بود که نماينده اين تفکر جناب ابن ملجم بود. مي‌‌گويند: چرا خداوند مي‌‌گويد (تَبَّتْ يَدا أَبي‌ لَهَبٍ وَ تَبَّ) (مسد /1) ابي لهب يک نفر است. به يک نفر كه زشت است خدا بگويد «تَبَّتْ يَدا»، خدا دستش را قطع کند، مي‌‌گوييم: درست است كه ابي لهب يکنفر بود اما نماينده يک گروه بود. وقتي يک نفر نماينده يک گروه است، بر گروه نفرين مي‌‌شود. شتر صالح را يک نفر کشت. قرآن بايد بگويد: عقر، يعني يك نفر شتر را کشت. ولي مي‌‌گويد: (فَعَقَرُوا النَّاقَةَ) (اعراف /77) يعني آن يکنفر نماينده بود. اين براي قاتل بود که قاتل ابن ملجم بود، خدا لعنتش کند اما چون يکنفر بود ولي نماينده جمع بود ما به جمع نفرين مي‌‌کنيم.
اما مقتول را برايتان بگويم. امير المؤمنين مقتول اين ماجرا است و شهيد شد اما شهادت براي حضرت امير افتخار است. مي‌‌فرمايد: من اين قدر به شهادت علاقه دارم كه بيش از علاقه‌‌اي است که طفل به پستان مادرش دارد. عاشق شهادت بود. يکجا مي‌‌گويد: اگر هزار بار در جبهه شهيد بشوم شيرين‌‌تر از آن است که در رختخواب بميرم. شهادت آرزويش بود و لذا شهيد شد، گفت: «فزت و رب الکعبه»(بحارالانوار،ج20،ص147) فزت از کلمه فوز است، فوز يعني چه؟

4- معيارهاي رستگاري در قرآن

در قرآن بيست کمال آمده است. خدا به اين بيست کمال فوز مي‌‌گويد. وقتي حضرت علي(ع) شمشير خورد فرمود: (فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة) (بحارالانوار،ج20،ص147) «فُزْتُ» يعني به فوز رسيدم و رستگار شدم. حالا قرآن به چه چيز فوز مي‌‌گويد؟ سوره آل عمران، احزاب، مائده، توبه، يونس، غافر، دخان، جاثيه، حديد، بروج، نور، مومنون، حشر، توبه كه در تمام اين سوره‌‌ها کلمه فوز است. به چه کاري فوز گفته مي‌‌شود؟ (فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ) (آل عمران /18) هرکس از جهنم برهد و وارد بهشت بشود به او فوز مي‌‌گويند. (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً) (احزاب /71) کسي که پيرو قرآن و رسول باشد، «فَقَدْ فازَ»، فوز است. (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ) (مائده /119) هرکس خدا از او راضي باشد و او هم از خدا راضي باشد، اين فوز عظيم است. (فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون) (توبه /111) هرکس در راه خدا بجنگد و در راه خدا کشته شود اين هم فوز است.
(وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ) (نور /52) هرکس تقوا داشته باشد فوز است. (فَضْلاً مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ) (دخان /57) هرکس مورد لطف خدا قرار بگيرد فوز است. (فَسَيُدْخِلُهُمْ في‌ رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ) (نساء /175) هرکس را خدا وارد رحمت خودش کند، فوز است. (يَسْعى‌ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ) (حديد /12) هر کس روز قيامت پيش چشمش نور باشد و با نور خودش حرکت کند، فوز است. (الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في‌ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ) (توبه /20) ايمان، هجرت، جهاد، فوز است. هرکس از خدا بترسد فوز است. (أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ) (حشر /20) اهل بهشت فائز هستند. (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ) (توبه /100) آن که در ايمان و جهاد سبقت دارد و از همه جلوتر است، فائز است.
خدا به اين گروه‌‌ها فوز گفته است. اهل بهشت پيرو پيغمبر هستند و از خدا راضي هستند و خدا نيز از ايشان راضي است، مي‌‌جنگد دشمن را مي‌‌کشد، خودش کشته مي‌‌شود، تقوا دارد، زير نظر لطف خاص خداست، نور پيش رويش مي‌‌رود، ايمان دارد، هجرت دارد، جهاد دارد، مقاومت دارد، سابقه دارد، پيشگام است، خدا به اين آدم‌‌ها اهل فوز گفته است و حضرت امير تا ضربت مي‌‌خورد مي‌‌گويد: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»(بحارالانوار،ج20،ص147) يعني به خدا قسم كه رستگار شدم. قرآن در سوره‌‌ها و آيه‌‌هاي مختلف به هر کاري فوز نمي‌‌گويد. به يکسري کارها فوز مي‌‌گويد.

5- شهادت فوز و رستگاري امام علي (ع)

حضرت امير همينكه ضربت مي‌‌خورد مي‌‌گويد: «فُزْتُ» يعني من در ايمان جلو هستم، نورم در قيامت پيش رويم است. تقوا دارم، مقاوم هستم. «آمَنُوا» هستم. «جاهَدُوا» هستم. «هاجَرُوا» هستم. «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ» از خدا راضي هستم. خدا از من راضي است.
وقتي مي‌‌گويد: «فُزْتُ» يعني از همه اين پله‌‌ها گذشتم اين «فُزْتُ» شناسنامه شصت و سه سال عمر امير المومنين است. تا يک شمشير خورد گفت: «فُزْتُ» يک جمله نيست. «فُزْتُ» پلاکارد است. شما وقتي يک تابلو بر مي‌‌داري و با پلاکارد مرگ بر آمريکا حرکت مي‌‌کني، يعني اين يک جمله نيست، مرگ بر آمريکا سه حرف است اما اين سه حرف عصاره شعار يک امت است. گاهي وقتها كلمه، يک جمله است. اما اين «فُزْتُ» عصاره شصت و سه سال حرکت است. اين هم ضربت خوردن كه براي فوز بود.
خدايا، تو را به آبروي کسي که تا ضربت خورد گفت: «فُزْتُ» ما را هم از فائزين قرار بده. مي‌‌خواهم يک نکته بگويم. ما همه بسيجي شده‌‌ايم. بياييد شب قدر همه براي دعا بسيج بشويم. بسيج بشويم و به مسجد برويم. اما يکخورده جدي داخل برويم. اول بگذاريد قدرت خدا را بگويم. يک عصاست. يکجا به موسي مي‌‌گويد: «اضْرِبْ» يعني بزن، (اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً) (بقره /60) يکجا مي‌‌گويد (فَأَوْحَيْنا إِلى‌ مُوسى‌ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ) (شعراء /63) موسي، عصا را به سنگ بزن، آب در مي‌‌آيد. موسي عصايش را به سنگ زد، آب در آمد. يک جا مي‌‌گويد: موسي عصايت را به آب بزن خشک مي‌‌شود. اينجا مي‌‌گويد: عصا را به سنگ بزن آب در مي‌‌آيد. «فَانْفَجَرَتْ»، آب جوشيد. يک موقع مي‌‌گويد: عصا را به دريا زد «فَانْفَلَقَ» آب خشک شد. خيلي مهم است. اگر خدا خواسته باشد مي‌‌تواند هر کاري بکند.
هر چيزي بايد يک دليل، يک علت و يک معلول داشته باشد. اين گچ را که کشيدم يا بايد سفيد کند يا بايد سياه کند اما اگر همين گچ را يکجا مي‌‌کشم سفيد است، يکجا مي‌‌کشم سياه است، اين بايد يک چيز ديگر باشد و نبايد يک علت و يک معلول بيشتر داشته باشد. ذغال بايد سياه کند، اگر ذغال را مي‌‌کشم سفيد مي‌‌کند اين بسيار تعجب انگيز است. يک موسي و يک عصاست. عصا را به سنگ مي‌‌زند آب در مي‌‌آيد، به آب مي‌‌زند خشک مي‌‌شود. هر دويش هم آيه قرآن است. از اين چه مي‌‌فهميم؟ از اين مي‌‌فهميم كه خدا هر کاري بخواهد بکند، مي‌‌کند. حالا که خدا هر کاري بخواهد بکند، مي‌‌کند. ماجراي طوفان شن در طبس را به ياد مي‌‌آوريد كه چه طور وحشت را به جان طاغوتيان افكند؟ خدا هر کاري بخواهد بکند، مي‌‌کند. در خانه خدا برويم، خدايي که با يک موسي و يک عصا چنين كاري مي‌‌كند و لذا مي‌‌گويند كه خدا سبب ساز است و خدا سبب سوز است. آتش سبب سوختن است اما ابراهيم که در آتش مي‌‌افتد، خدا اين سبب را مي‌‌سوزاند، يعني جلوي سوزاندن آتش را مي‌‌گيرد. اينجا سبب سوز است. يک چيزي سبب ساز است، شن به درد هليکوپتر نمي‌‌خورد اما خدا شنهاي طبس را به جان هليکوپتر سبب قرار مي‌‌دهد. پس گاهي آتشي که مي‌‌سوزاند جلوي سوزاندنش را مي‌‌گيرد، گاهي شني که به درد نمي‌‌خورد، سه کيلويش روي يک بيل هوا مي‌‌رود. هم سبب ساز است هم سبب سوز است. هم عصا را به خشکي مي‌‌زند آب بيرون مي‌‌آيد و هم وقتي كه به دريا مي‌‌زند، خشك مي‌‌شود. خدا، خداست.

6- چرا برخي دعاها مستجاب نمي‌‌شود

مساله ديگر دعا‌‌هايي است که مستجاب نمي‌‌شود:
علت اول اين است که يکسري دعا‌‌ها اگر زود مستجاب بشود ما رشد نمي‌‌کنيم. ما اگر سال اول مي‌‌گفتيم: خدايا صدام نابود بشود، نابود مي‌‌شد، ما پنج هزار بسيجي بيشتر در ايران نداشتيم، هرچه طول مي‌‌کشد مثل گلابي که هرچه بزرگتر باشد، شيرين‌‌تر مي‌‌شود. مثل چيزي که هرچه جوش مي‌‌آيد مايه دارتر مي‌‌شود. طول کشيدن يک ضررهايي دارد، عزيزانمان را از دست مي‌‌دهيم اما يک خوبي‌‌هايي هم دارد، اگر يك روز آفتاب بتابد يک چند توت بيشتر نمي‌‌رسد اما هرچه تابش اين آفتاب بيشتر باشد، توت‌‌هاي نارس هم کم کم مي‌‌رسند. بايد در اين جريان باشيم. اين خودش يک نکته‌‌اي است.
گاهي هم يک اشکالاتي از ما است. آقا جان شما که به مسجد مي‌‌روي، پاک باش و به مسجد برو. پاک باشم يعني چه؟ يعني قلبت پاک باشد، آخر با کينه نمي‌‌شود كه به مسجد رفت. بگذار من يک آيه بخوانم، قرآن مي‌‌گويد: (وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ) (نور /22) بياييد همديگر را عفو کنيم. همين امشب که مثلا مي‌‌خواهيد به مسجد برويد، شب نوزدهم است. خدايا يک کساني به من فحش دادند، همه را بخشيدم. يک کساني غيبتم را کردند، همه را بخشيدم. يک کساني به من تهمت زدند، همه را بخشيدم. «وَ لْيَعْفُوا» عفو کنيد، بعد مي‌‌گويد «وَ لْيَصْفَحُوا» بياييد عيب همديگر را نبينيد. بعد در ادامه مي‌‌گويد: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ»، «أَ لا تُحِبُّونَ»، آيا خوشت نمي‌‌آيد؟ آيا دوست نداري؟ «أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» آيا دوست نداري خدا تو را ببخشد؟ آخر نمي‌‌شود من از او نمي‌‌گذرم. بعد به مسجد مي‌‌رود و مي‌‌گويد: خدايا از سر تقصيرات من بگذر. مي‌‌گويد: نخير من هم از تو نمي‌‌گذرم. آخر اينقدر کينه داري که ديگر نمي‌‌شود تو را بخشيد. كينه اصلا چيز خوبي نيست. حالا يک چيزي گفت. تو از او بگذر. تو او را عفو کن. تو ناديده بگير. نمي‌‌خواهي خدا تو را ببخشد؟ اگر مي‌‌خواهي خدا تو را ببخشد، تو هم لغزش ديگران را ببخش. (وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ) (نور /22) پس يکي از راههايي که خدا ما را بخشيد، اين است كه ما همديگر را عفو كنيم. اگر كسي خطايي كرد ما خطاي او را ناديده بگيريم. بالاخره هرکسي عصباني مي‌‌شود و فحش و ناسزايي مي‌‌گويد. ظرفيتها کم است. شما ببخشيد.
راه دوم براي آدمي كه مي‌‌خواهد به مسجد يا حسينيه برود تا دعا کند و دعايش مستجاب بشود. اگر خواستيم هواپيما پرواز کند بايد به او بنزين بزنيم. نمي‌‌شود كه در هواپيما آب ريخت. اگر در هواپيما به جاي بنزين، آب بريزي، هر چه خلبان، خلبان خوبي باشد باز هم راه نمي‌‌رود. آب در آن است. اگر در ماشين آب بريزي حرکت نمي‌‌کند. در شکم شما لقمه حرام است. اگر لقمه حرام باشد، دعا مستجاب نمي‌‌شود. ماشين بايد بنزين داشته باشد تا راه بيافتد. حديث داريم اگر مي‌‌خواهيد دعايتان مستجاب بشود فکر لقمه هايتان باشيد. بعضي جنسها يک در و دروازه هم مي‌‌خواهد. «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» بگو: آقا مرا اذيت مي‌‌کند.

7- كرامت و بزرگواري در رفتار

در قرآن سه جميل داريم. خيلي لطيف است. مي‌‌گويد: (فَاصْبِرْ صَبْراً جَميلاً) (معارج /5) يك جا مي‌‌گويد: (وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلاً) (مزمل /10) يکجا هم مي‌‌گويد: (فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَميلَ) (حجر /85) چه کتاب قشنگي است. چه دين خوبي است. قرآن مي‌‌گويد: تو را ناراحت کردند؟ صبر کن، صبر جميل داشته باش. فحش نده، نفرين نکن. صبر کن. اگر هم با او قهر کردي، مثل پدري که با بچه‌‌اش قهر مي‌‌کند، قهر بکن اما باز هم به سراغ او برو. «هَجْراً جَميلاً» نخواستند كه بگذار برود. اميدوارم لاشه‌‌اش را برايم بياورند. تکه تکه بشود. چه شده است؟ اگر هم ناراحت هستي «هَجْراً جَميلاً» طردش کن. با او قهر کن اما قهر كردنت هم جميل باشد. صبرت جميل باشد. صفحت جميل باشد. اين جميل براي مخالف است.
اين سه آيه براي مخالفين است. اگر هم کسي با تو خوب است و تو با او خوب نيستي، مشکل داريم. بايد آدم باشيم. اين طور نباشد که ما خواسته باشيم به قيمت نابودي‌‌اش تمام بشود.
علي بن ابيطالب ضربت مي‌‌خورد، ابن ملجم قاتل او است. او را دستگير مي‌‌کنند. او را به خانه مي‌‌آورند و در خانه حبس مي‌‌کنند. براي علي بن ابيطالب شير مي‌‌آورند. حضرت امير مي‌‌فرمايد: مقداري از شير را به قاتل بدهيد، آقا قاتل است، بله قاتل است و زنداني شده است اما انسان با زنداني‌‌اش هم بايد جميل رفتار کند.
اگر زن و شوهر با هم قهر هستند، نبايد شوهر به او خرجي ندهد. قهر هم هستي به او خرجي بده. اصلا تو زنت را طلاق هم دادي بايد خرجي‌‌اش را بدهي. زيبايي، شرف، انسانيت حسابش جداست. ما که اينقدر با صدام بد هستيم، به خاطر اين که جنگ او هم جنگ نيست، وحشيانه مي‌‌جنگد. براي چه با بمب شيميايي يکمرتبه چند هزار بزرگ و کودک را مي‌‌كشد؟ خوب است جنگ هم شريف باشد. خوب است جنگ هم جميل باشد. خوب است جنگ هم شرافتمندانه باشد.
من درباره‌‌ي حضرت امير چه بگويم؟ گريه هايش را بگويم. شب جمعه دعاي کميل را بخوانيد. نقل شده است كه يکي از اساتيد حوزه علميه قم فرمود: که حضرت علي دعاي کميل را در سجده‌‌اش مي‌‌خواند. ما اگر نشسته هم بخوانيم، خسته مي‌‌شويم. البته من خلباني هم سراغ دارم که ايشان هم در سجده دعاي کميل را مي‌‌خواند، در جمهوري اسلامي يک چنين خلبانهايي هم داريم. علي بن ابيطالب در سجده دعاي کميل را مي‌‌خواند. علي بن ابيطالب مرد کار بود. حالا روز کارگر است. ما روز معلم و روز کارگر را چه مي‌‌کنيم؟

8- حضرت علي (ع) رزمنده بسيجي

سال هشتم هجري بود، دوازده هزار نفر قسم خوردند که اگر ما يک کودتا کنيم، دو نفر را بکشيم، بساط اسلام بر چيده مي‌‌شود. دوازده هزار نفر هم قسم، شدند كه در كودتا فقط دو نفر را بکشند. كه يكي از آنها رسول اكرم و ديگري حضرت علي(ع) بود. گفتند: تمام سر و صدا‌‌ها براي اين دو نفر است. اگر ما بتوانيم هم قسم بشويم که اين دو را ترور کنيم، اسلام تمام مي‌‌شود. دوازده هزار نفر هم قسم شدند، پيغمبر متوجه شد و فوري به مسجد رفت. روي منبر رفت و به مردم گفت: مردم دوازده هزار نفر قسم خورده‌‌اند که مرا بکشند. مي‌‌خواهيم برويم جلوي اين دوازده هزار نفر را بگيريم. چهار هزار نفر داوطلب پيدا شد و به به فرماندهي يک نفر فرستاد و گفت: به جنگ با اينها برويد. رفتند و موفق نشدند، برگشتند. سه بار رفتند که يک بار عمر و عاص فرمانده بود. يک بار هم بعضي از خلفا بودند. سه نفر رفتند و دسته گل به آب دادند و برگشتند. پيغمبر فرمود: يا علي تو فرماندهي را قبول کن. حضرت امير به خانه آمد. به فاطمه زهرا گفت: يک پارچه به من بده. يک پارچه گرفت، از اين پارچه‌‌هايي هست که اين بسيجي‌‌ها به پيشاني‌‌شان مي‌‌بندند. حضرت امير به فاطمه زهرا گفت: يک پارچه به من بده. پارچه را بست و با خانمش خداحافظي کرد.
حضرت امير مرد بود. در ماه رمضان مي‌‌جنگيد. امام حسن مجتبي نيمه ماه رمضان به دنيا آمد، وقتي امام حسن به دنيا آمد، حضرت امير در جبهه بود. خيال نکنيم که شوهرش در جبهه بوده و بچه دار شده است. تازه مثل امام حسن مجتبي شده است. شوهرش در جبهه بود، فتح مکه در ماه رمضان بود. حالا به جبهه مي‌‌رويم و روزه‌‌مان را مي‌‌خوريم. مگر پيغمبر روزه‌‌اش را نخورد؟ طوري نيست كه آدم براي جنگ روزه‌‌اش را بخورد.
دهم ماه رمضان حرکت کرد و بيستم ماه رمضان به مکه رسيد. ده روز بين راه بود و بين مکه و مدينه حركت مي‌‌كرد. روزه‌‌اش را هم خورد براي اين که مکه را پيروز کند و بتها را بشکند. بت شکستن عبادت اصلي است. بنابراين ممکن است روز قيامت بگوييم: خدايا تمام روزه‌‌هايي که ما گرفتيم را به اين آقاي بسيجي بده. ثواب روزه خوردن اين بسيجي در جبهه را به من بده. ممکن است روز قيامت همه ما معامله کنيم، بگوييم: همه ما روزه دارها، روزه‌‌مان را به اين بسيجي مي‌‌دهيم و اين بسيجي که در جبهه به خاطر سفر، روزه‌‌اش را خورده است، ثواب روزه خوردن او را به ما بده.
امير المؤمنين شبانه لشکر را برداشت. آن سه نفر که رفتند شکست خوردند از مسير عادي رفتند ولي حضرت امير از يک مسير ديگر رفت. رفت و نزديک دشمن فرمان داد كه پوزه اسبها را ببنديد، که شيهه اسبها دشمن را متوجه نکند. از لابلاي کوهستانها رفتند. صبح شد. نماز صبح را خواند و يك دفعه يورش کرد. تا يورش کرد، تار و مار شدند. جبرئيل خبر بشارت دارد. توجه توجه، علي بن ابيطالب در جبهه پيروز شد. سوره «وَ الْعادِياتِ» نازل شد. (وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً) (عاديات /1) قسم به اسب‌‌هايي که در جبهه به فرماندهي علي رسيدند، (فَالْمُورِياتِ قَدْحاً) (عاديات /2) قسم به آن جرقه سم اسبهايي که در جبهه پيروز شدند. پيامبر اكرم (ص) در نماز صبح ايستاده است و نماز مي‌‌خواند، جمعيت هم پشت سر او است (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ) (فاتحه /7) تا اينجا مردم همه مي‌‌دانستند سوره حمد است. يک دفعه «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً»، «فَالْمُورِياتِ قَدْحاً»، مردم پشت سر پيغمبر گفتند: اين چيست كه او دارد مي‌‌خواند؟ چون تا آن زمان سوره عاديات را مردم نشنيده بودند. نماز که تمام شد دور پيغمبر ريختند وگفتند: يا رسول الله، به جاي «قل هو الله» اين چه بود كه خواندي؟ گفت: علي بن ابيطالب در جبهه پيروز شد. جبرئيل اين سوره را آورد.

9- امام علي و كار و تلاش و معلمي

علي بن ابيطالب مرد کار بود، نه در جبهه، در خانه‌‌اش هم علف پاک مي‌‌کرد. کفش را وصله مي‌‌کرد. زن بيوه‌‌اي را ديد كه از خانواده‌‌هاي محروم است و مشک آب را براي يتيمها مي‌‌کشد. براي مشک آب کمک کرد. يعني خدمات اجتماعي انجام مي‌‌داد. کارهاي شخصي را انجام مي‌‌داد. کفشش را وصله مي‌‌کرد. در كارهاي خانه كمك مي‌‌كرد. عدس پاک مي‌‌کرد. در جبهه آنطور مرد کار است. اگر قرار است بگويند: روز کار و کارگر يعني روز علي است و او مرد علم و عمل است.
اگر قرار است روز معلم بگوييم: «من علمني حرفا فقد صيرني عبدا» چه کلمه‌‌اي در برابر ارزش معلم اينطور است؟ نگاه نکن معلمين ما حقوقشان کم است. بله حقوق کم است، ممکن است هرکسي هر شغلي داشته باشد، در آمدش از معلمي بيشتر باشد، اما شرف کار را بنگريد. امير المؤمنين به معلمين در روز معلم فرمود: «من علمني حرفا» يعني هرکس يک حرف به من ياد بدهد، «فقد صيرني عبدا» من تا ابد عبد او هستم.
شاگرد بايد دست معلم را ببوسد و بوسيدن کم است. حضرت علي طبق اين نقل که از او شده است، مي‌‌گويد: بنده معلم هستم و اين معناي احترام معلم و روز معلم است. حضرت علي مي‌‌گويد: هرکس يک حرف به من ياد بدهد، من بنده او هستم. چقدر معلمين ما ياد ما داده‌‌اند؟ هرکس يک حرف به من ياد بدهد، تا ابد من بنده او هستم. خلاصه چه بگويم؟ علي فوز مي‌‌خواهيد، علي اشک مي‌‌خواهيد.
نهج البلاغه ابن ابي الحديد را برايتان بخوانم. جلد يازده نهج البلاغه يک خطبه دارد و ابن بي الحديد اين خطبه را که نقل مي‌‌کند: «و أقسم بمن تقسم الأمم كلها به لقد قرأت هذه الخطبة منذ خمسين سنة و إلى الآن أكثر من ألف مرة ما قرأتها قط إلا و أحدثت عندي روعة و خوفا و عظة و أثرت في قلبي وجيبا و في أعضائي رعدة و لا تأملتها إلا و ذكرت الموتى من أهلي و أقاربي و أرباب ودي»(شرح‌‌نهج‌‌البلاغه‌‌ابن‌‌ابى‌‌الحديد، ج‌11، ص‌153) همه چيزهايي که همه امتها به آن قسم مي‌‌خورند، يعني اگر کليمي‌‌ها به موسي قسم مي‌‌خورند، اگر مسيحي‌‌ها به عيسي قسم مي‌‌خورند، اگر آتش پرستها به آتش قسم مي‌‌خورند، ابن ابي الحديد از علماي درجه يک اهل سنت است، مي‌‌گويد: قسم به آنچه که هر کسي به هر چيزي قسم مي‌‌خورد. «لقد قرأت هذه الخطبة منذ خمسين سنة و إلى الآن أكثر من ألف مرة» اين خطبه نهج البلاغه را در پنجاه سال عمرم بيش از هزار بار خوانده‌‌ام. هر دفعه‌‌اي که خوانده‌‌ام، گيج شده‌‌ام و اين چه خطبه‌‌اي است؟ بعد مي‌‌گويد: تمام سخن شناسان جمع بشوند اين خطبه علي را گوش بدهند، همه به سجده بيافتند و اگر از کسي پرسيدند كه چرا سجده مي‌‌کني؟ نهج البلاغه چيست؟ و همه سخن شناسان بايد سجده کنند. اين اقرار ابن بي الحديد درجلد يازدهم است.
علي را کشتند. سهميه يتيم‌‌ها قطع شد. مغز مبارک شکافت. يا مظلوم يا علي بن ابيطالب. براي دعا بسيج شويم. قبل از آن که به خودتان دعا کنيد، به ديگران دعا کنيد که حديث داريم اگر چهل مومن را دعا کني، دعاي خودت هم مستجاب مي‌‌شود. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين» «يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ»(دعاي توسل)

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1847
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست