نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1924
1- كتاب، حافظ دانش و تجربه بشري 2- تعليم و تربيت، براي خدا، نه دنيا 3- استدلال، موعظه، مناظره، راههاي دعوت به سوي خدا 4- رعايت ظرفيت افراد در تعليم و تربيت 5- تدريجي و گام به گام بودن تربيت 6- تخصص مربّي در امر تربيت 7- ساده و روان گويي، نه سست يا سختگويي 8- بهرهگيري از هنر و نمايش در آموزش
موضوع: شيوههاي تربيت
تاريخ پخش: 19/02/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
خدمت عزيزاني هستيم كه معلمين نمونه تهران هستند و هفتهي معلم است. دربارهي تعليم و تربيت صحبت ميكنيم و ياد معلم عزيز، آيت الله مطهري را هم گرامي ميداريم و براي اينكه همه ما هركجا پاي تلويزيون هستيم يك هديهاي به شهيد مطهري بدهيم، يك صلوات بفرستيم و ثواب اين صلوات را به روح شهيد مطهري هديه ميكنيم. (صلوات حضار)
يك صلوات ديگر هم ميفرستيم و ثواب آن را به روح معلمين شهيد از جمله رجايي، باهنر، و همه معلمين و محصلين شهيد آموزش و پرورش. (صلوات حضار)
در جلسهي قبل مطالبي را گفتيم گفتيم كه سجدهي فرشتهها بر آدم به خاطر علم بود وگرنه عبادت فرشتهها بيشتر بود. گفتيم كه اگر كسي يك نفر را هدايت كند، انگار مردم كرهي زمين را هدايت كرده و مراد از زنده كردن اين است كه كسي را هدايت كند.
گفتيم: فرق بين معلم و مهندس چيست. مهندس ماشين ميسازد، سالن ميسازد. ماشين و سالن، ماشين و سالن نميسازد. ولي معلم آدم ميسازد و آدم، آدم ميسازد. بعد گفتيم: ماشين چند قرن فوقش ماشين باشد ولي معلم آدم ميسازد. آدم تا ابديت، تا قيامت. گفتيم علم به قدري ارزش دارد كه روي پستترين موجودات كه سگ است، اثر ميگذارد. روي اشرف مخلوقات هم كه پيغمبر است اثر ميگذارد. گفتيم:در تحصيل علم زمان و مكان شرط نيست. ز گهواره تا گور، ولو بالصين، ولو از انسان مشرك.
بعد گفتيم: سه رقم علم داريم. علم مفيد، علم مضر، علمي كه نه مفيد است و نه مضر. اين مطالب را گفتيم و بعد هم گفتيم: علم گاهي وقتها هم نور است، هم حجاب. نور است بالاخره چون يك چيزهايي را ياد گرفته است. حجاب است به خاطر اينكه حالا كه چهار تا كلمه ياد گرفت، خجالت ميكشد باز هم شاگردي كند. ميگويد: نه، من ديگر در اين حد هستم و زشت است شاگردي كنم. خودمان را فارغالتحصيل ندانيم. سر كلاس يا غير از كلاس بگوييم: نميدانيم. حتي از حيوانها هم چيزي ياد بگيريم. كه بشر دفن مرده را از كلاغ ياد گرفت. اينها را در جلسهي قبل گفتيم.
1- كتاب، حافظ دانش و تجربه بشري
اما در اين جلسه، اول اينكه هميشه يك قلم و دفتر دست ما باشد، به خصوص معلم و طلبه، استاد دانشگاه، حتي زير متكايش هم يك قلم و كاغذ باشد. در آشپزخانه هم يك قلم و كاغذ باشد. يكوقت يك چيزي يادت ميآيد ميگويي: عجب چيز خوبي است. از راديو يك چيزي را ميشنوي. حالا اسمش را نميبرم چون همه شما او را ميشناسيد. ميگفت: پشت فرمان بودم دارم ميروم. يك چيزي مثلاً راديو ميگويد. ميگويم: عجب چيز جالبي است. فوري ماشين را كنار ميكشم، يادداشت ميكنم و بعد ميروم. چون بگويم برسم به مقصد بنويسم، يادم ميرود. قيد العلم
شما تا حالا چقدر خنديدي؟ اگر كسي جاهايي كه لطيف است، ميشنود و ميخندد، يادداشت كند هركسي آخر عمرش يك كتاب هزار صفحهاي راجع به طنزهاي شيرين دارد. نه حرفهاي چرت و پرت. گاهي يك حرفهاي حكيمانه است. هم حكمت است و هم خنده. حرامش نكنيد. زنهاي با عرضه از پوست پرتقال مربا درست ميكنند. زنهاي بيعرضه برنج رشت را هم كوفته ميكنند. انسان اگر عرضه داشته باشد، حتي از ضرب المثلها، از ضرب المثلها، يكي از دوستان ما، آقاي بهشتي اين يادداشتهاي ما را، نه شهيد بهشتي، يك بهشتي ديگر. ايشان يك دور بحثهاي ما را ديد و مثلهاي ما را درآورد. يك كتابي كرد به نام تمثيلات. نميدانم اين كتاب تا به حالا چند صد هزار تيراژ داشته است. كه من كجا چه مثلي زدم؟ گاهي وقتها شما يك چيزي ميگويي و نميداني. با يك مثل حل ميشود. شما اين مثل را، شعرهاي خوبي كه شنيديد. يعني اگر كسي اهل قلم باشد، آخر عمرش ولو پژوهشگر هم نباشد، در كتابخانه هم نرود، همينطور حرفهايي كه از پشت ماشينها يك كتاب درميآيد. گاهي پشت اتوبوسها يك كلمات قشنگي هست. اگر اينها را آدم جمع كند، آخر عمرش ميبيند يك كتاب شده كه دست نوشتههاي رانندههاست. يعني استفاده كنيم. «قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابَة» (بحارالانوار/ج58/ص124، چاپ بيروت)
2- تعليم و تربيت، براي خدا، نه دنيا
عرض كنم به حضور جنابعالي كه هدفمان از درس، آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه، هدفمان دنيا نباشد. يك حديثي را من ديشب برايتان نوشتم، بخوانم. مَنْ أَخَذَ الْعِلْمَ مِنْ أَهْلِهِ وَ عَمِلَ بِعِلْمِهِ نَجَا(كافي/ج1/ص46) اگر درس خوانديد و علم را از معلم خوب ياد گرفتيد، و عمل كرديد، نَجا نجات پيدا ميكنيد. ولي وَ مَنْ أَرَادَ بِهِ الدُّنْيَا فَهِيَ حَظُّه اگر هدفش حقوق و مدرك بود، همين است. خودش را ارزان فروخته است. اميرالمؤمنين ميفرمايد: بشر، قيمت تو بهشت است. ارزانتر از بهشت خودت را نفروش. به كف و سوت و صلوات خودت را نفروش.وَ مَنْ أَرَادَ بِهِ خَيْرَ الْآخِرَةِ (كافي/ج1/ص46) اما اگر كسي هدفش از تدريس و تحصيل دنيا نبود. اگر هدفش آخرت بود، أَعْطَاهُ اللَّهُ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة خدا هم دنيايش را آباد ميكند. يعني اگر هدفت آب باشد، چاه كه ميكني. كسي كه چاه ميكند، اگر هدفش آب باشد، خاك هم گيرش ميآيد. چند تا كاميون خاك براي كاهگل پشت بام. اما اگر هدفت خاك باشد، باختي! هركس هدفش گندم باشد، كاه هم پيدا ميكند. هدف كاه نباشد. هدف گندم باشد. هدف آب باشد. منتهي خاك هم پيدا ميشود.
اما اگر كسي درس ميخواند براي چه. مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِيُبَاهِيَ بِهِ الْعُلَمَاءَ (كافي/ج1/ص47) درس بخواند كه بگويد: بنده هم مدرك فلان دارم. مباهات كند. أَوْ يُمَارِيَ بِهِ السُّفَهَاءَ با آدمهاي نااهل، سفيه، جدل كند. أَوْ يَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَيْهِ چشم مردم را به خودش جلب كند. يعني درس بخواند براي اينكه در جامعه جلوه كند.به او دكتر بگويند، مهندس بگويند، آيت الله بگويند. پروفسور! اگر كسي درس بخواند براي اينكه دل و چشم مردم را به خودش جذب كند، فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ جايگاه او جهنم است. خودش را باخته است. با غير خدا معامله كردن باختن است.
حالا چون هفته معلم است، يك خاطره از معلم بگويم.
آيت الله علامه شهيد مطهري، كاشان آمده بود. زمان طاغوت، من هم طلبهي جواني بودم خدمت ايشان بود. به من گفت: آقاي قرائتي، اين دعا گرچه براي ماه رجب است اما تو هرروز بخوان. گفتم: كدام دعا؟ گفت: اين دعا. خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَك(بحارالانوار/ج95/ص389)، خَابَ يعني باختند. الْوَافِدُونَ اينهايي كه وارد شدند. باختند كساني كه وارد غير خدا شدند. كسي كه براي غير خدا كار بكند، باخت. براي رضاي آمريكا كار كنيم. ديديد يك اتاق اجارهاي آمريكا نه به صدام داد، نه به مبارك داد و نه به شاه داد. يك اتاق اجارهاي نميدهد. تا اينها نوكرش هستند، ميدوشاند، وقتي هم اينها تحقير شدند و موجي افتاد عليه اينها، به اينها پناه نميدهد.
آمريكا يك باغ كوچك به شاه بدهد. بك باغ كوچك به مبارك بدهد. به صدام يك جايي بدهد و بگويد: خوب تو يك عمري نوكر ما بودي، حالا در اين خانه استراحت كن. باختند آنهايي كه نوكر آمريكا شدند. باختند آنهايي كه نوكر دلار شدند. باختند آنهايي كه پول گرفتند و دلقك بازي كردند. مواظب باشيم از خدا بخواهيم به ما اخلاص بدهد.
البته معناي اخلاص اين نيست كه پول نگيريد. نيت شما پول نباشد. من الآن اينجا صحبت ميكنم. پول هم بدهيد به حضرت عباس ميگيرم، ولي نميدهيد! ولي اگر پول هم ندهند كار ميكنيم، پول هم ندهند كار ميكنيم. يعني هدف شما پول نباشد. معناي اخلاص اين نيست كه پول را برگردان. معنايش اين است كه آن وقتي كه ميروي به قصد پول نباشد. الآن شما كه در سالن آمديد، از اكسيژن استفاده نميكنيد؟ چرا. همه شما از اكسيژن استفاده ميكنيد. اما هيچ كدام به قصد اكسيژن در سالن نيامديد.
يك خانمي كه لباس ميشويد هدفش شستن لباس است. منتهي غذايش هم هضم ميشود. عرق بدنش هم درميآيد و ايام فراغتش هم پر ميشود. نيتش شستن لباس است. اما گاهي لابهلاي شستن لباس ورزش هم ميكند. عرق بدنش درميآيد. غذايش هضم ميشود. نيت خدا باشد، دنيا هم آباد ميشود. و اما شيوه تربيت…
شيوه تربيت را قرآن ميگويد: (ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَة)(نحل/125) اين را ديگر بنويسيم. آن جلسه ننوشتيم. موضوع: شيوه تربيت.
3- استدلال، موعظه، مناظره، راههاي دعوت به سوي خدا
1- (ادْعُ) دعوت كن، (ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ) به راه خدا دعوت كن، (بِالْحِكْمَة)راهش حكمت است. حكمت استدلال است. (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن)، جدال احسن! (بِالَّتي هِيَ أَحْسَن).
حكمت استدلال است، استدلال دانه درشت و ريز ندارد. استدلال، استدلال است. خوب و بد ندارد. همه خوب است. موعظه ممكن است حسنه باشد، ممكن است غير حسنه باشد. موعظه ممكن است آدم خوب موعظه كند، ممكن است بد موعظه كند. ميگويد: موعظه كه ميكني موعظه حسن باشد. نيكو باشد. جدال حسن كافي نيست، احسن باشد. چرا؟ چون جدال طرف مخالف من است. ضد من است. كسي كه ضد تو است، تو بايد شكرش را اضافه كني. ببينيد حكمت استدلال است. استدلال همهجا يكسان است. موعظه ممكن است شيرين باشد، ممكن است تلخ باشد، ممكن است موعظه شيرين باشد. جدال چون آدم با چه كسي جدال ميكند. با كسي كه رقيبش است، ضدش است. ميگويد: چون ضد تو است، احسن باشد. مثل سكنجبين ميپزي، اگر ديدي ترش است شكرش را زياد ميكني. در جدال طرف رقيب من است. مخالف من است. چون مخالف من است بايد خيلي اخلاقمان خوب باشد تا بتوانيم جذبش كنيم. معلم بايد شجاع باشد.
قرآن راجع به، مبلغين ميگويد. تبليغ هم يك نوع تعليم است. ميگويد: (الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَدا)(احزاب/39)، (وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَدا) نترس باشد. شجاع باشد. حتي داريم كه با آدم ترسو مشورت نكن. تو را ميترساند. رشد نميكند.
4- رعايت ظرفيت افراد در تعليم و تربيت
در شيوهي تربيت، به ظرفيت افراد توجه كنيم. مثلاً اگر بناست بچهها را وادار كنيم به حفظ قرآن ببينيم بچههايي را كه آمادگي دارند. بچههايي كه تيزهوش هستند. بچههايي كه آمادگي ندارند، تيزهوش نيستند، با زور اينها را وادار به حفظ قرآن نكنيم. (فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّر) (مزمل/20) قرآن گفته اگر سراغ قرآن ميروي، (فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّر) يعني اگر ميسور است. يُسر، (تَيَسَّر) يُسر يعني روان است. اگر روان است بگو قرآن را حفظ كن. اگر سختش است، به او تحميل نكن. قرآن آياتي دارد ميگويد: (وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفا) (انفال/66) خدا ميداند شما ضعيف هستيد. حالا كه ضعيف هستيد يك خرده برنامه را سبك ميگيرد. اين هم يك مورد. مراعات ظرفيت!
5- تدريجي و گام به گام بودن تربيت
نكتهي سوم: آموزش تدريجي، يعني بعضي چيزها را يك مرتبه نميشود، بايد گام به گام باشد. كما اينكه شيطان آدم را گام به گام هل ميدهد. اول ميگويد: با اين رفيق شو. اول يك تلفن بده، لبخند بزن، عكس بفرست. شوخي كن، همينطور ذره ذره ميكشاندت، همينطور به جايي كه دلش ميخواهد. (خُطُواتِ الشَّيْطان) (بقره/168) قرآن چندبار گفته: (خطوات، خطوات)خطوه يعني گام. شيطان گام به گام آدم را منحرف ميكند. در تربيت هم گام به گام اثر دارد. ببينيد شراب اول در همه خانهها بود، مثل سركه. چطور شراب حرام شد؟ اول گوشه زد. فرمود: از انگور دو چيز ميگيرند. (تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً)(نحل/67) از انگور، (سَكَر)سكاري، مستي. از انگور وسيلهي مستي ميگيرند. بعد فرمود: (وَ رِزْقاً حَسَناً). (سَكَراً) بعد فرمود: (وَ رِزْقاً حَسَناً) يك رزق خوب هم ميگيرند. از انگور هم رزق خوب ميگيرند، هم وسيلهي مستي. منتهي نگفت، سَكَر خوب نيست. مثلاً شما ميگويي: من دو تا بچه دارم، يكي ايشان است، اين پسر من است. يكي هم اين اولاد خوب من است. وقتي ميگويي: اين اولاد خوب من است يعني چه؟ يعني اين اولي خوب نيست. گفت: از انگور دو تا چيز ميگيرند، يكي (سَكَر)سكاري، مست كننده. يكي هم (وَ رِزْقاً حَسَناً) يك رزق حَسَن. اول گوشه زد كه يعني سَكَر حسن نيست. بعد از يك مدتي فرمود: سر نماز لااقل مست نباشيد. (لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى) (نساء/43) سر نماز مست نباشيد. حالا باقي را مست بوديد، حرفي نداريم. بعد فرمود: شراب يك فايدههايي دارد. بالاخره شراب فروشي، آن كسي كه انگور ميكارد. آن كسي كه حمل و نقل ميكند، كارخانه شراب سازي، كارخانه بطري سازي، كارخانه كارتن سازي، حمل و نقل كاميون شراب، مغازههاي شراب فروشي، بالاخره از شراب يك عدهاي به نان ميرسند، (مَنافِعُ لِلنَّاس) شراب منافعي دارد، منتهي (وَ إِثْمُهُما أَكْبَر) (بقره/219) ضررش بيشتر است. بعد فرمود: اصلاً (رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطان) (مائده/90) رجس است و از عمل شيطان است. پس اول گفت: از انگور يك شراب درست ميكنند و يك چيز خوبي. بعد گفت: سر نماز مست نباشيد. بعد فرمود: منافعي دارد ولي ضررش بيشتر است. بعد فرمود: اصلاً لب به شراب نزنيد. ولو يك قطره! ربا هم همينطور است. ربا رسم بود. اول خدا گوشه زد. گفت: يهوديها بد هستند كه ربا ميخورند. (وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا) (نساء/161) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. (وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا) يعني يهوديها ربا اخذ ميكنند، ميگيرند. بد هستند، چرا؟ براي اينكه ربا ميگيرند. نگفت: شما بگيريد، يا نگيريد. گفت: يهوديها بد هستند كه ربا ميگيرند. بعد يك خرده فتيله را بالا كشيد. پررنگش كرد. فرمود: اين رشدهايي كه ميگوييد، نزد شما رشد است كه مثلاً ده ميليون دوازده ميليون شد. (فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّه) (روم/39) اين رشدها، رشد نيست، در چشم شماست. نزد خدا اين رشد نيست. اين آبنما است. خيال ميكنيد ده ميليونت، دوازده ميليون شد. اين رشد نيست. نزد خدا رشد نيست. بعد فرمود: (أَضْعافاً مُضاعَفَة) (آلعمران/130) زياد ربا نگيريد. بعد فرمود: (فَأْذَنُوا بِحَرْب) (بقره/279) يك درهم هم ربا نگيريد. يعني شراب و ربا چون شايع بود، گام به گام حرام شد.
اگر بناست ما نماز شب به بچه بگوييم. بگوييم: يازده ركعت نماز بدون «قُلْ هُوَ اللَّه»هم ميشود خواند. ديگر چهل تا مؤمن و سيصد تا العفو را براي بعد بگذار. اگر ميخواهي مستحب ياد بدهي، همه مستحبات را مستحب در مستحب نگو.
6- تخصص مربّي در امر تربيت
مربي بايد در كارش تخصص داشته باشد. قرآن ميگويد: (لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا)(توبه/122) فقيه كه شدند حالا مردم را تربيت كنند. يعني بايد كارشناس پختهاي باشد. چون گاهي اگر پخته نباشد، خراب ميكنيم. حتي ممكن است حديث بخواند. حديث را نتواند دربياورد، خيلي حديثها مثل شكر است. اگر طرف را حلقش را باز كردي و شكر درون آن ريختي، خفه ميشود. اين حديث، شكر است كه بايد با آبليمو مخلوط شود، شربت شود. خيلي وقتها مربي ميرود بچه را تربيت كند، نصيحت كند بدتر ميشود.
هر سؤالي را جواب ندهيد. گاهي سؤالها منحرف كننده است. گاهي سؤالها مقدمهاي است كه شما جواب دهي و فتنه شود. معلم آموزش و پرورش و مربي و استاد دانشگاه و روحاني، اينها كه كارشان تبليغ است، همه… يك قصه بگويم.
فرعون به موسي گفت: (فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى) (طه/51) نياكان ما كجا هستند؟ مثلاً پدر فرعون كجاست؟ جهنم است. حالا بگوييم: پدر تو در جهنم است. ميگويد: ببين چطور جسارت ميكند. ببين به من پدرسوخته ميگويد. ميگويد: پدرت در جهنم است. تا گفت: (فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى) پدران ما كجا است؟(قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبى)(طه/52) موسي گفت: خدا ميداند كجا است. (فىِ كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبىِّ وَ لَا يَنسىَ)(طه/52) چه كار به گذشتهها داري؟ نظر شما راجع به فلاني چيه؟حالا چه كارش داري. برو از كس ديگر بپرس. چون بعضي از سؤالها سبب فتنه و اصلاً مسير را عوض كردن است.
از تكرار خسته نشويم. گاهي وقتها ميگوييم: من يكبار به او گفتم فايده نكرد. ديگر به او حرف نميزنم. قرآن يك آيه دارد ميگويد: (وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ) (طه/132) بچهات را امر به نماز كن. بعد ميگويد: (وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها) مقاومت كن. شما اگر چوب سفت را زدي، نشكست تبر را دور مياندازي؟ نه. چوب را دور مياندازي؟ نه. ميداني كه ميشكند. اگر يك نوشابه سر سفره باز نشود، دورمياندازي؟ نه. ميگويي: آقا من كه نتوانستم ببين شما… شما… بچه نماز نميخواند. ممكن است پدر و مادرش حريف او نشوند. معلم ممكن است با او صحبت كند و اثر كند. ممكن است معلم اثر نكند، مدير مدرسه. ممكن است استاد دانشگاه. ممكن است يك فوتباليست با اين حرف بزند. تحت تأثير قرار بگيرد. خسته نشويد. تعليم و تربيت ممكن است… اصلاً ممكن است ايشان در يك شرايطي آمادگي ندارد. يك زمان ديگر به او بگو. آمادگي دارد. اينها يك زمانشناسي خودش، الان گدايي روانشناسي ميخواهد. يك گدا جلوي تالار عروسي ميايستد. همه آرايش كرده با دسته گل، شاد و شنگول به تالار ميروند. ميگويد: «إِنْ شاءَ اللَّه»عروسي شما مبارك باشد. من هم دختر دم بخت دارم. چند هزار تومان در چند دقيقه ميگيرد.
يك گدا ديگر جلوي دفتر طلاق ميايستد. ميگويد: بدهيد در راه خدا. زن و شوهر خودشان با هم دعوايشان است، ميگويد: برو گمشو ديگر حوصله تو را ندارم. در اين كه كجا بايستيم گدايي كنيم. اينها مهم است. زير نمرهي بيست اگر نصيحت كردي، شاگرد گوش ميدهد. اما اگر زير نمرهي صفر گفتي: فرزند عزيزم! ميگويد: برو گمشو! نمره صفر دادي حالا فرزند عزيزم نميخواهم! زير نمرهي بيست نصيحت كنيد، نه زير نمرهي صفر!
«هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا» (آلعمران/38) اينجا بود كه زكريا دعا كرد و مستجاب شد. (وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ) (ذاريات/18) سحر است كه اشك نصف شب از نظر معنوي كودتا ميكند. يعني زمانشناسي مهم است. چه زماني؟ چه مكاني؟ رنگ لباس شما، چادر سياه را براي خيابان بگذاريد. سر كلاس رنگ شاد باشد. شما الآن لباس مرا ديديد؟ رنگش روشن است. حالا شما به لباس من نگاه كنيد. آخر مردم يك ساعت به رنگ سياه نگاه كنند. يا به رنگ شاد؟ رنگ شاد باشد. نه گل و بلبل داشته باشد كه بيشتر حواس طرف، چون گاهي وقتها معلم رنگش، زلفش، ريشش، سبيلش، انگشترش، كفشش، زنگ موبايلش، بيشتر حواس آدم را پرت ميكند.
ما يك استاد داشتيم، سرش را كه تكان ميداد. وقتي درس ميداد اينطور ميكرد، اين عمامهاش شل ميشد، اينطور ميشد. (خنده حضار) هي اينطور ميكرد و ما آنروز درس را نميفهميديم. هي اينطور ميكرد و ما نميفهميديم. گاهي هم دكمه پيراهن، ساعت، يك ساعت خانم معلم، آقا معلم يك ساعتي دارد، مينويسد: «سعديا مرد نكونام نميرد هرگز» يكي ميگويد: اِ ساعتش چند است؟ به نظرم نامزد داماد برايش آورده. اين تعاوني فرهنگيها اخيراً از اين ساعتها آورده است. (خنده حضار) بابا پول ندارد، قسطي است ميخواهد پز بدهد. معلم دارد ادبيات درس ميدهد.«سعديا مرد نكونام» بچهها دارند ساعتش را، قيافه مسألهي مهمي است. من به طلبهها گفتم: هركدام منبري هستيد، جلوي عمامهتان خوب باشد. هركدام پيش نماز هستيد، پشت عمامهتان خوب باشد. چون مردم به اين پشت نگاه ميكنند. هركدام تخته سياه هستيد، پشت و پيشتان خوب باشد. چون گاهي از اين طرف هستيد و گاهي از آن طرف. اينها مهم است. رنگ شاد!
7- ساده و روان گويي، نه سست يا سختگويي
حرف ساده باشد ولي سست نباشد. سادگي خوب است ولي سستي بد است. بين ساده و سست فرق است. ساده حرف بزنيد كه يك بچه پنج ساله هم بفهمد چه ميگوييم. معلم خوب معلمي است كه دو شرط دارد: 1- عوام بفهمد. 2- خواص بپسندد. اين را استاد خوب ميگويند. حالا شما به عنوان معلم نمونه آمديد، معلم نمونه كسي است كه حرفش را عوام بفهمد و خواص … بعضي حرفها را عوام ميفهمد ولي خواص ميگويد: اين حرف علمي نيست. بعضي حرفها را خواص ميپسندد، عوام نميفهمد چه ميگويد.
من خودم پاي منبر يك آقايي رفتم. يك دعا كرد گفتم: خدايا نميفهمم چه ميگويد. ولي الهي آمين! گفت: خدايا انوار باطنيهي ملكوتيهي ما را با معارف حقه تطبيق بفرما. گفتم خدايا نميفهمم چه ميگويد، ولي الهي آمين. (خنده حضار) عوام بفهمند و خواص بپسندد. اين هم يك نكته.
نكتهي ديگر اينكه از اهلش بپرسيم. (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر) (نحل/43) هر سؤالي را از هركس نپرسيم. نكته ديگر آنچه ميگوييم و ميشنويم بايد چهار شرط داشته باشد. وگرنه قيامت گير هستيد. هم گير عمرتان هستيد و هم گير عمر بچهها. آنچه به بچهها آموزش ميدهيم چهار شرط دارد. يا بايد واجب باشد يا مستحب، يا بايد نياز فرد باشد، يا نياز جامعه. يا واجب، يا مستحب، يا نياز فرد را حل كند و يا نياز جامعه را. يكسري حرفها نه واجب است، نه مستحب است، نه نياز فرد است، نه نياز جامعه است.
8- بهرهگيري از هنر و نمايش در آموزش
از شيوههاي نمايشي استفاده كنيم. قرآن خودش اول كسي است كه با نمايش چيزي را ياد داد. حضرت ابراهيم ديد يك مردهاي كنار آب است. يك تكهاش در آب است و يك تكهاش در خشكي است. از قسمتهايي كه در آب است، ماهيها نوك ميزنند. قسمتهايي كه در خشكي است شغالها و سگها، گاهي هم پرندهها ميآيند و به شكم او نوك ميزنند. حضرت ابراهيم اين لاشه را ديد و گفت: اِ… اين بين دريايي و هوايي و صحرايي تقسيم شد، خدايا اينها را چطور زنده ميكني؟ گفت: مگر تو ايمان نداري؟ گفت: ايمان دارم، ميخواهم ببينم. گفت: خيلي خوب. چهار پرنده را بگير. (فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْر)(بقره/260) چهار پرنده را بگير. (فَصُرْهُن) اينها را با هم مخلوط كن و بكوب. سر كوه بگذار. بعد يكي يكي صدا كن ذراتي كه در هم مخلوط شدند، جمع ميشوند.
يك استادي داشت اين را ميگفت. ميگفت: چهار تا پرنده يكي خروس بود. يكي طاووس بود. يكي نميدانم چه بود… آن يكي را يادش رفت. گفت: يكي هم الاغ بود. همه خنديدند و گفتند: ولي الاغ نميپريده. گفت: الاغهاي زمان حضرت ابراهيم ميپريدند. (خنده حضار) گفت: بابا الاغ با هيچ فرمولي هيچوقت نميپريده. آخرش گفت: از باب تقليد است. چون سه تا پرنده است، خدا به آن چهارمي هم پرنده گفته. يعني… خوب از اول بگو بلد نيستم. سه تا را بگو، چهارمياش يادم رفت. حالا ميگويد: گاهي وقتها طرف همه حرفها يادش ميرفت. يك كسي گفت: كه امام صادق فرمود: دو چيز حافظه را كم ميكند. 1- يكي را راوي يادش رفته، آن يكي را هم من يادم رفته است. (خنده حضار)گاهي وقتها آدم همهاش را…
علم بايد توليد شود. يك حرف نو بزنيم. حديث داريم كسي كه مسجد برود هشت چيز گيرش ميآيد. «ثمان خصال»، يعني به هشت خصلت ميرسد. يكي «عِلْماً مُسْتَطْرَفا» (فقيه/ج1/ص237) مستطرف، يعني جديد. هركس ميرود مسجد چيز جديد يادش ميگيرد، يعني چه؟ يعني بايد پيشنماز هر روز مطالعهي جديد كند. كه هركس ميرود نماز بگويد: امروز يك چيزي از آقا شنيديم كه ديروز… معلم بايد يك حرف نو بزند. يك چيز خوبي بگويد.
در حرفها قرآن ميگويد: (فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) (زمر/17 و 18) اين هم (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) بعد (فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) اين (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) حرف مهمي است. توجه نداريم. نگفته: (يَسْتَمِعُونَ الْقائل). نگفته ببين چه كسي حرف ميزند؟ ببين حرف چيست. ممكن است يك بچه حرف ميزند، ولي حرفش درست است. ممكن است يك بچه حرف ميزند، حرفش درست باشد. ما در جامعهمان متأسفانه ميگوييم: اين حرف كيه؟ ول كن اين كه آدم نيست. بابا تو چه كار داري؟ ممكن است يك آدم عوام باشد. ولي حرفش خوب باشد. من اين را گفتم. احتمالاً شنيده باشيد. حالا اسمش را نميبريم، از دانه درشتهاي مملكت است. ميگفت: يكبار يك شعر خواندم. گفتم:
الهي جسم و جانم خسته گشته *** در رحمت به رويم بسته گشته
ميگفت: يك بيسواد كنار من نشسته بود. هيچي سواد نداشت. هيچي هيچي! گفت: آقا جسم و جانت خسته گشته، دو ساعت بخواب. (خنده حضار) در رحمت خدا هم هيچوقت بسته نگشته. ميگفت: خجالت كشيدم. كه من يك چهرهي مملكتي و اين يك عوام بيسواد. (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) نميگويد «يَسْتَمِعُونَ الْقائل» نميگويد: گوينده كيه؟ گوينده ممكن است آدم بزرگي باشد ولي حرف پست بزند. ممكن است آدم پاييني باشد، حرف خوبي بزند.
من يكبار به دخترم گفتم: بچه را تا دو سال شير بده. نوهي من گفت: نه، قبل از دو سال هم غذا بخورد، طوري نيست. گفتم: چطور؟ گفت: براي اينكه بچه قبل از دو سال دندانهايش درميآيد. اينكه قبل از دو سال دندان درميآورد، يعني قبل از دو سال هم ميتواند بجويد. اگر فقط تا دو سالگي شير ميخورد، دندانش بعد از دو سال درميآمد. من ماندم چه بگويم! بله دندان قبل از دو سال درميآيد. همين كه قبل از دو سال دندان درميآيد، يعني چيزهاي جويدني و نرم را ميتواند بجود. حالا بگويم:تو با من حرف ميزني!!! من هفتاد سالم است و تو دو ساله هستي. بابا حالا تو غلط ميگويي و اين درست ميگويد. (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) در مملكت ما كمرنگ است. معمولاً (يَسْتَمِعُونَ الْقائل) است. يعني چه كسي گفته؟
در هر رشتهاي خودمان را سرگرم نكنيم. مگر شما چقدر عمر داريد؟ يكوقتي شما وصل به بنزين بينهايت هستي، هرچه ميخواهي مسافركشي كن. اما وقتي آدم ده ليتر، پنج ليتر بنزين دارد، الكي مسافر سوار نميكند. شما چقدر وقت داريد براي تحصيل، وقتتان را صرف چيز بيخود نكنيد. قرآن گله ميكند ميگويد: بعضيها (في كُلِّ وادٍ يَهيمُونَ) (شعرا/225) در هر وادي اظهار نظر ميكنند. راجع به هر چيزي سياسي ميشوند. اقتصادي ميشوند. فرهنگي ميشوند. بگو آقا من در اين رشته بلد نيستم. يك دندان كوچك، يازده رقم پزشك متخصص داريم. من باور نميكردم، بعد ديدم بله همينطور است. ما يازده رقم دندانپزشك داريم. بابا يك دندان كوچك را، يك نفر نشسته راجع به هر مسألهاي نظر ميدهد.
آمار زدگي خيلي بد است. يك آيهاي داريم براي آمار زدگي. آيهي آمار زدگي چيه؟ (أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُرُ،حَتىَ زُرْتمُُ الْمَقَابِرَ)(تكاثر/1 و2) دو تا فاميل گفتند: كدام بيشتر هستيم؟ او گفت: فاميل ما بيشتر است. او گفت: فاميل ما بيشتر است. گفتند: دعوا ندارد، سرشماري ميكنيم. سرشماري كردند فاميل (ب) باخت. گفت: خوب، حاملهها را دو تا حساب كنيم. از نو! از نو باز هم باخت. گفت: خوب خيلي از ما مردند. برويم قبرستان مردهها را هم بشماريم. ببينيم كدام بيشتر است. رفتند گور پدرشان را شمردند. آيه نازل شد (أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُرُ) به آمار سرگرم شديد، به گونهاي كه(حَتىَ زُرْتمُُ الْمَقَابِرَ)، (زُرتُم) زيارت كرديد، مقبره را. يعني رفتيد مقبرهي پدرتان را بشماريد؟ و حضرت امير اين آيه را ميخواند و فريادي ميكشد كه بشر خواب هستي؟ مست هستي؟ به استخوان پوسيدههاي پدرت ناز ميكني؟ آمار زدگي.
خطر ركود؛ بعضي از تحصيل كردهها تكان نميخورند. تحصيل كرده همه يك منطقه ميايستند. ساختمان پزشكان! هو… گاهي سي تا پزشك! در حوزهها، قم، مشهد، نجف، فضلايي هستند. قرآن ميگويد: كساني كه بايد هجرت كنند اگر هجرت نكنند، ذرهاي اينها را دوست نداشته باشيد، و هيچ پستي به اينها ندهيد. آيهاش را بخوانم. از آن آيههاي آسان است. هركسي فارسي بلد باشد ميفهمد. يعني خيليها… (وَ الَّذينَ آمَنُوا) كساني كه ايمان دارند، (وَ لَمْ يُهاجِرُوا) (انفال/72) دين دارد ولي تكان نميخورد. خوب ميگويد: با اينها چه كنيم؟ ميگويد: كساني كه هجرت نميكنند، (ما لَكُمْ) حق نداريد، (مِنْ وَلايَتِهِمْ) از علاقه، (مِنْ شَيْءٍ)هيچي! به اينها ذرهاي محبت نورزيد. و يا ولايت به معناي حكومت. ذرهاي به او حكومت و پست ندهيد. نه دوستشان داشته باشيد، نه پست به اينها بدهيد. انسان بايد بلند شود راه بيفتد. «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه» (بحارالانوار/ج34/ص239)
گاهي وقتها شما يكسال سر كلاس برويد، اثر تربيتي نميگذاريد. اما يكوقت شاگرد شما مريض ميشود، عيادت ميرويد. آن ده دقيقه كه عيادت ميرويد، به اندازه يك سال معلمي شما روي او اثر ميگذارد. حضرت امير ميگويد: پيغمبر «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه» طبيبي بود كه او ميرفت. اين خاطره هم براي معلم بگوييم.
يكوقتي سالهاي اول انقلاب بود. آيت الله آذري، خدا رحمتش كند. كانديداي قم بود، يك فرهنگي با شخصيت هم كانديد شده بود. رقيب آيت الله آذري بود. يك خربزه فروش ديدند، وانت خربزهاش را برداشته و پشت وانت ميگويد: اي مردم قهرمان و شهيد پرور قم به آقاي فلاني رأي بدهيد. اسم آن فرهنگي محترم را برد. رفتم گفتم: بابا اين درست است فرهنگي محترمي است. ولي آيت الله آذري، ده برابر او سواد دارد. او آيت الله مجتهد است. گفت: من به اين مجتهدها كار ندارم. اين بايد رأي بياورد، وانت را هم ميفروشم خرج تبليغاتش كند. گفتم: از او چه ديدي؟ گفت: پسر من بسيجي است، رفته جبهه تركش خورده و آمده در خانه خوابيده. اين معلم هفته دو روز ميآيد خصوصي، مجاني، به بچه من درس ميدهد كه بچه من كه تركش در بدنش است، درد تركش دارد، غصهي عقب ماندگي علمي نخورد. من وانتم را ميفروشم، اين بايد مجلس برود. ببينيد يك معلم است. اينها اثر ميگذارد. اثر برخورد خيلي بيشتر از… حديثي را با همين دو چشمم ديدم. كساني كه با برخوردشان آمدند مسلمان شدند، آمارشان بيش از كساني است كه با استدلال و جهانبيني و ايدئولوژي و كتاب و امتحان و ترم و واحد، اينها خيلي چيزي درونش نيست. اينها لازم است، اما كافي نيست.
به هر حال وقت من تمام شد. مطهري خيلي به گردن ما حق دارد. به خصوص به گردن شخص من حق ويژه دارد. چون امام مرا نميشناخت، مطهري مرا ميشناخت. زمان شاه مكرر توفيق داشتم ميزبانش بودم و منزل ما ميآمد. چند بار آمد در يك سفري يك هفته در يك اتاق خدمتش بوديم. كلاسهاي مرا كه ديد، انقلاب كه شد نزد امام رفت و گفت: كلاسهاي قرائتي به درد تلويزيون ميخورد. امام مرا نميشناخت. گفت: اگر شما كلاس ايشان را تأييد ميكنيد بگوييد برود. فوري مطهري به من زنگ زد، كه برو. ما در تلويزيون رفتيم و الآن سي و چند سال است كه يك شب جمعه هم به لطف خدا از طرف ما تعطيل نشده است. و اگر مردم چيزي از من ياد گرفتند، به خاطر ده دقيقه، نيم ساعت دلالي مطهري بود. شهيد مطهري دلال شد. مرا به امام معرفي كرد، امام دستور داد و ما در تلويزيون رفتيم. گاهي وقتها يك معلم ميتواند دلال شود. يك جوان شبهه دارد. خود معلم هم نميتواند جواب اين را بدهد. يك اسلامشناس ميبيند، اين شاگردش را ميبرد نزد اسلام شناس، شبهاتش را ميگويد. آن جوان را نجات ميدهد. درس رسمي سر كلاس كافي نيست. گاهي يك شاگرد بايد، مثل آدمي كه بيمار است. آن آبگوشت و پلو سر كلاس كافي نيست. كسي كه بيمار است بايد قرص خصوصي، وسط غذا بخورد. چون اين يك بيماري خاص دارد. افرادي هستند، دانشجوياني هستند كه مشكل اعتقادي دارند. و اين تاريخ و جغرافي حل نميكند. كلاس ديني هم حل نميكند. اين را معلم بايد يك وقت خصوصي بگيرد، اين بچه را ببرد، اين تيغ را از پاي بچه دربياورد. اين كارها را بايد بكنيم. شرح وظيفهي ما نيست. اما اين كارها ماندگار است.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بر اساس روايات، تحصيل علم در چه صورتي انسان را دوزخي ميكند؟
1) براي فخرفروشي و مباهات باشد
2) براي جلب توجه مردم باشد
3) هر دو مورد
2- بر اساس قرآن، اولين گام براي دعوت مردم به سوي خدا كدام است؟
1) استدلال
2) موعظه
3) جدال و مناظره
3- بر اساس قرآن، شيوه شيطان براي گمراه كردن مردم چگونه است؟
1) تعاملي و توافقي
2) تدريجي و گام به گام
3) تحميلي و دفعي
4- آيه 38 سوره آل عمران به چه امري اشاره دارد؟
1) نقش زمان در آموزش
2) نقش مكان در آموزش
3) نقش زمان در دعا
5- ماجراي حضرت ابراهيم و چهار پرنده، بيانگر چيست؟
1) نقش نمايش در آموزش
2) نقش اعجاز در پذيرش
3) نقش نبوت در آموزش
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1924