responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1999

موضوع: عفاف و كرامت زن (2)

تاريخ پخش: 70/06/07

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

1- اهميت شغل معلمي

در خدمت عزيزاني هستيم که آدمسازان فردا هستند. من يک وقتي بين معلم وغير معلم مقايسه مي‌كردم. منتها هروقت مي‌خواهيم بگوييم: معلم! مي‌گويند: حقوقش کم است. اين يک مشکل بيشتر نيست. بقيه خيلي مشکل دارند. شما يک مشکل داريد. اين مشکل هم انشاءالله هرچه زودتر با يک برنامه ريزي برطرف مي‌شود. ولي معلم با مهندس با پزشک با هيچ صنفي قابل مقايسه نيست. چون من خودم هم معلم هستم. همه روي جماد کار مي‌کنند. مثلاً مهندس راه وساختمان روي ساختمان کار مي‌کند. مهندس ماشين روي آهن کار مي‌کند. همه‌ي مهندس‌ها روي جماد کار مي‌کنند. معلم روي آدم کار مي‌کند. ماشين وقتي ساخته شد، ماشين، ماشين نمي‌سازد. اما آدم، آدم مي‌سازد. مهندسي که ماشين ساخت خانه ساخت، خانه چند سال بيشتر کار نمي‌کند. ماشين چند سال بيشتر کار نمي‌کند. اما اگر يک کسي آدم ساخت تا روز قيامت آثارش مي‌ماند. تا آن طرف بهشت و بعد اين آدم بچه هايش هم آدم مي‌شوند. هم از نظر تربيتي، هم از نظر وراثتي! بالاخره قداست کار و کمال کار را فراموش نکنيد. بخصوص تربيت دختر كه مي‌گويند: تربيت يك دختر مساوي با تربيت هفت پسر است. اهميت کار خيلي مهم است.

2- حجاب كرامت است

بحثمان در جلسه قبل راجع به کرامت انسان بخصوص کرامت زن بود. بالاخره حجاب دردسر است و نشان دهنده چيست؟ حجاب باري سنگيني است. درجلسه قبل منهاي اسلام بحث کرديم. فهرست صحبت‌هايي را که کرديم برايتان بخوانم. اول اينکه گفتيم: عفاف يک کرامت است. زرگرها طلاها را در يك قاب يا جعبه مي‌گذارند. يک چيزي که قيمتي است مي‌پوشانند. چيزي که پوشيدني است نشان دهنده کرامت است. در همه جاي دنيا اگر يک کسي با لباس خواب باشد چه زن چه مرد، مهمان که رسيد، بلند مي‌شود به احترام مهمان لباسش را مي‌پوشد. پوشيدن يک احترام است.
گاهي زنها مي‌گويند: مگر خدا به ما نامحرم است؟ نه خدا به همه محرم است. اگر محرم است چرا سر نماز خودمان را بپوشانيم؟ معناي پوشيدن محرمي و نامحرمي نيست. معناي پوشيدن کرامت است. در همه دنيا همينطور است. هيچ کس حاضر نيست در مقابل رئيس جمهوري با شرت برود. چه زن باشد و چه مرد. کشورهايي هم که دين ندارند کسي با زير پيراهن در مقابلشان رژه نمي‌رود. حالا اگر هوا پنجاه و شصت درجه هم باشد احترام دارد. پس لباس يک کرامت است و هر کرامتي ممکن است دردسري هم داشته باشد. شما وقتي دو زانو مي‌نشيني پايت درد مي‌آيد. آدم لم بدهد راحت‌تر است. خون هم به جريان مي‌آيد. مگر جلوي هرکس مي‌شود لم داد؟ اين را بايد بدانيم که کرامت است. اين جمله اول بود که گفتيم. مسئله‌ي ديگر اين است كه در جلوه‌گري سه اصل پيدا مي‌شود. خواهرها اين را خوب گوش کنيد که شما فرهنگي هستيد. به دخترهاي جوان ياد بدهيد. حجاب کرامت است. حجاب حفاظت است. شما کفش هم که مي‌پوشي بالاخره پايت گير مي‌کند. آدم پابرهنه برود راحت‌تر است. بله! راحت‌تر است. اما تيغ در پايت مي‌رود. کفش يک بار است. اما اين بار را بايد کشيد. چون که هم بار هست. هم حفاظت هست. کفش بار است اما حفاظت است. لباس بار است اما کرامت است.

3- مفاسد و مضرات جلوه‌گري

اگر حجاب را کنار بگذاري سه تا چيز پيدا مي‌شود. 1- رقابت! چون وقتي آدم چيزي روي خودش کشيده است، حالاپيراهنش وصله داشته باشد، رنگش قشنگ باشد. کمرنگ باشد. همه رنگارنگي‌ها زير است. اما اگر پرده كنار برود، رنگ‌ها رو مي‌شود. آن وقت رقابت است. در رقابت مصرف پيش مي‌آيد. بعد از مصرف دخترهايي که رنگ و رويي ندارند در خانه مي‌مانند. چون هرکس خوش آب و رنگ‌تر است شانس ازدواجش بيشتر است. وقتي جلوه زياد شد دخترهاي که يک نمره رنگشان کمتر است، در خانه مي‌مانند. حالا ممکن است کسي يک نمره شکلش کمتر باشد. ولي پنج نمره استعدادش بيشتر باشد. عقلش بيشتر باشد. خطش بهتر باشد. بيانش بهتر باشد. ممکن است صد تا کمال داشته باشد. صد تا کمال داشته باشد حالا يک نمره زيبايي کمتر داشته باشد. اين عيب نيست.
بلال حبشي يک مشکل داشت. وقتي اذان مي‌گفت، به جاي «اشهد» مي‌گفت: «اسهد» گفتند: يا رسول الله اين چه سخن گوي مملکت است؟ اين زبانش مي‌گيرد. اذان گوي رسول الله نمي‌تواند اذان بگويد. به جاي «شين» «سين» مي‌گويد. اما کمالاتي دارد. آنقدر کمالات دارد که «سين» او ويتامين «شين» را دارد. بله! اگر يک کسي کمال داشت، ممکن است دختري يک نمره رنگ و آبش کم و زياد شده باشد اما ممکن است آنقدر کمال داشته باشد که آن کمالات آن مسأله را حل مي‌کند. وقتي پرده كنار رفت بد‌حجابي و بي‌حجابي و جلوه آمد، عقل جوان‌ها در چشمشان مي‌رود. ازدواج براساس جمال مي‌شود. چيزهاي ديگر به دست فراموشي سپرده مي‌شود.
زمان شاه يکي از هيئت‌ها نمي‌گويم: کدام شهر بود که آبروريزي نشود. يكي از آنها آمده بود و مي‌گفت: يك واعظ مي‌خواهم كه صداي خوبي داشته باشد. گفتيم: صدا مهم نيست. بايد سواد داشته باشد. گفت: اگر سواد داشته باشد همه پاي منبرش جمع نمي‌شوند ولي اگر صدا داشته باشد جمع مي‌شوند و من هم مي‌خواهم مسجد و حسينيه شلوغ باشد. من کاري ندارم كه چيزي ياد بگيرند يا نه! اينكه حسينيه شلوغ باشد مهم است.
و وقتي مي‌خواهيم حسينيه شلوغ باشد، مثلاً اگر پلو بدهيم ده هزار نفر مي‌آيند. آبگوشت بدهيم چهار هزار نفر مي‌آيند. شله زرد بدهيم سه هزار نفر مي‌آيند. اين آقا رقيب شله زرد است. چون وقتي اصول دين پر شدن مسجد شد، حساب مي‌کنند كه شله زرد عقل در شكم مي‌رود. اگر پرده كنار رفت و جلوه پيدا شد انتخاب ازدواج در چشم مي‌رود. ارزش‌ها در بلوز مي‌رود اين يک مسأله است.

4- قدرت جذب زنان با حجاب

مسأله ديگر اين است که مرد يک سلطه دارد. زن يك سلطه دارد. تسلطي که مرد بر زن دارد اين است که قدرت قلبي‌اش بيشتر است. زن به خاطر اينکه حيايش بيشتر است تسلط قلبي دارد و اگر زن خودش را نشان بدهد سلطه قلبيش بر مرد کم مي‌شود. زني كه رها است در اختيار هرکس و ناکسي است. درغرب چنين چيزهايي هست. آن حرف مرد اروپايي را برايتان گفتم. به يک مرد احمق در غرب وقتي گفتند: چرا داماد نمي‌شوي گفت: آدمي که هروقت مي‌خواهد يک ليوان شير در دستش است، دليل ندارد که گاو را در خانه بياورد. يعني وقتي در غرب بي حجاب است، هر لحظه در کنار خيابان از هر دختري که مي‌خواهم استفاده مي‌کنم. چرا ازدواج کنم؟ يعني کام گرفتن کنار خيابان شير پاستوريزه مي‌شود و ازدواج را گاوداري مي‌كند. اين تفکر است. يعني وقتي زن خودش را ول کرد مرد هم اينطور مي‌گويد. چرا داماد شوم؟ هروقت مي‌خواهم هستند. اين بي حجابي ارزش را پايين مي‌آورد. مطالبي که ديروز گفتيم و بعد گفتيم: به جاي خدا پرستي مد پرستي مي‌شود. به جاي کار مصرف مي‌شود.
بعد از نفت درآمد ايران از قالي است. قالي براي زنهاي برهنه است يا پوشيده؟ برنج براي زن‌هاي برهنه است يا زنهاي پوشيده؟ زغفران براي زنهاي برهنه است يا پوشيده؟ اصولاً آن مقداري که زن کار مي‌کند برهنه‌ها کار مي‌کنند يا پوشيده‌ها؟ به جاي کار مصرف مي‌شود. به جاي رشد تظاهر مي‌شود. به جاي آرامش اضطراب مي‌شود. اصلا وقتي آدم پوشيده باشد آرامش دارد. وقتي پرده كنار رفت رنگارنگ مي‌شود. هيجان پيش مي‌آيد. ولذا اگر زن کرامت داشته باشد و مرغوب باشد به او شير پاستوريزه کنار خيابان نمي‌شود.
در غرب به جاي صرفه‌جويي اسراف مي‌شود. به جاي اينکه يک موجود مقاوم باشد يک موجود دکوري مي‌شود. به جاي رقابت در علم و هنر و حرفه رقابت در بلوز و کفش و کلاه ايجاد مي‌شود. به جاي سادگي پر کردن جيب‌هاي بيگانه‌ها ايجاد مي‌شود. اينها آثاري بود که در جلسه قبل گفته شد. چون اين دو جلسه به هم ربط دارد حالا دنباله بحث آن جلسه را مي‌گوييم. مقداري از آن جلسه گفتيم که سرنخ بحث قبل گفته شود و اما جلسه امروز!

5- پيامدهاي برهنگي

عوامل برهنگي را مي‌گوييم. عوامل از دست دادن کرامت را مي‌گوييم. عوامل مختلفي دارد. در ايران خيلي کم است وحجاب جزء ضروريات دين است. خيلي وقت‌ها من خودم بارها به برادرها گفتم که اين حلقه طلا براي مرد حرام است. مي‌گويد: آقا من وقت نماز در مي‌آورم. گفتم: وقت نماز که نماز باطل است. غير از نماز هم يک گناه بي خودي است. آدم يکوقت يک دروغي مي‌گويد و يک چيزي پيدا مي‌كند. شما دائما در حال گناه بي‌خودي هستيد. مي‌گويد: آخر حلقه‌ي نامزدي است. گفتم: اگر هم نامزدي باشد باز هم گناه است. حالا خيال مي‌کند آدم در عالم يک بار عروس مي‌شود. يک بار داماد مي‌شود. حالا نامزدي، حالا فلان، حالا فلان، خيلي‌ها نمي‌دانند. سيگاري‌ها که سيگار مي‌کشند خيلي‌هايشان ضرر سيگار را نمي‌دانند. خيلي‌ها خيلي کارها مي‌کنند. نمي‌دانند.
من يک مقدار آيات قرآن را برايتان بخوانم. (وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ) (احزاب /53) بگذار آيه را بنويسم. «و اذا» زماني که «سَأَلْتُمُوهُنَّ» از خواهر چيزي را سؤال کردي. «فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ»
الميزان مي‌گويد: «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» علامه در تفسير مي‌گويد که وقتي با خواهرها صحبت کرديد همينطور بي پرده نباشيد. و بعد مي‌گويد: «ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» يعني اگر مي‌خواهيد روحتان پاک باشد خانمها هم مي‌خواهند روحشان پاک باشد. به هم نگاه نکنند. وقتي آدم نگاه کرد ميل پيدا مي‌کند. ميل که پيدا مي‌کند نمي‌تواند به ميلش برسد. وقتي نمي‌تواند به ميلش برسد هي خودش را مي‌خورد. مثل آدم گرسنه‌اي که دم دکان کبابي مي‌ايستد. خوب پول نداري برو. هم پول ندارد و هم مي‌ايستد. دود مي‌خورد. حالا که پول نداري برو! «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ»
ما مسئول هستيم كه دلمان را پاک نگه داريم. «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ» يعني مؤمن موظف است كه حرکتش به سويي باشد که قلبش پاک باشد. در همه مسائل سو ظن نداشته باشد. کينه نداشته باشد.

6- انواع قلب در قرآن

سه قلب در قرآن است. قلب عليم، قلب سليم، قلب مريض، اين آخري را شما مي‌دانيد. (في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَض‌) (بقره /10) (إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ) (صافات /84) (إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ) (شعراء /89) (وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنيبٍ) (ق /33) سه تا روح در قرآن است. روح سالم، روح منيب، سليم يعني سالم و سالم يعني شرک ندارد. بخل ندارد.
آدم خسيس پول خرج نمي‌کند. حالا ممکن است بگويد: ماپول نداريم، زور که داريم. هوش که داريم. بيان که داريم. آدم که يک چيزي را دارد نمي‌گذارد ديگران از او بخورند. اين روحش سالم نيست. همه در علم بود «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم‌» يعني تقوا و متقي را هم جاي ديگر معني مي‌کند. مي‌گويد: از آتش جهنم دوري مي‌کند. «اتقا» کسي که پول خرج کند. آدمي که يك قران به کس نمي‌دهد اين تقوا نيست. درست است كه قرآن مي‌گويد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم» بهترين شما با تقوا ترين شما است. اما با تقوا چيست؟ در يک جاي ديگر مي‌گويد: اتقا را معني کرده است. (الَّذي يُؤْتي‌ مالَهُ يَتَزَكَّى) (ليل /18) اتقا کسي است که «يُؤْتي‌ مالَهُ» مالش را خرج کند. منتها نه اينکه مال خرج کند که در انتخابات رأي بياورد. براي اينکه چشم و هم چشمي باشد. براي رقابت مالش را خرج كند. قلب منيب يعني اگر قلب آلوده شد فوري عذر خواهي کنيم. شما برويد عذر خواهي کنيد. قهر مي‌کنيد آشتي کنيد. چون اسلام مي‌گويد: دو تا مسلمان اگر سه روز با هم قهر کنند روز چهارم آشتي نکنند، پيغمبر فرمود: اينها جزو امت من نيستند. من اينها را نمي‌خواهم. پيداست «منيب» به معني عنابه است. عنابه کرد يعني در راه خدا برگشت. ممکن است گناه بکند ولي زود مي‌گويد: خدايا عذر مي‌خواهم. قلب سليم يعني روح به قدري پاک است که دنبال هيچ چيزي نيست. سليم يعني دست نخورده و آکبند است. منيب يعني اگر آلوده شد بشويد. عنابه کند. اگر مريض هست مي‌گوييم: از آنهاست! در فارسي مي‌گوييم: يک ريگي در کفشش است و اگر قلب مريض باشد، هرچي به او دوا بدهيم بدتر مي‌شود. حوض آبي را فرض کنيم. در اين حوض آب يک گربه مرده افتاده است. هرچه بارندگي بيشتر باشد بوي بد حوض بيشتر مي‌شود. چرا؟ چون (في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَض‌) (بقره /10) ولذا قرآن مي‌گويد: (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنين‌) (اسراء /82) قرآن شفا و رحمت است و بعد مي‌گويد: (وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً) (اسراء /82) براي آدم ظالم وقتي قرآن خواندي بدتر مي‌شود. قرآن آدم را بدتر مي‌کند. بله! قرآن آدم را بدتر مي‌کند. مثل اينکه باران بوي بد را بيشتر مي‌کند. تقصير باران نيست. تقصير اين لاشه است. قساوت قلب او را نگيرد.
حالا وقتي خواهر و برادر، زن و مرد مي‌خواهند در جامعه گفتگويي داشته باشند، داد و ستدي داشته باشند، يک پرده و پوششي بايد باشد. حالا پرده چيست؟ «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ» اين آيه پنجاه وسه سوره احزاب است. شجاعت! (فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشي‌ عَلَى اسْتِحْياءٍ) (قصص /25) يک آيه‌ي ديگر در قرآن داريم. «تَمْشي» مشي يعني راه مي‌رود. «اسْتِحْياءٍ» با حيا! اين قصه براي راه رفتن دختر شعيب است. در يک ماجرا قرآن قصه‌اي را نقل مي‌کند. مي‌گويد: حضرت شعيب(ع) پيغمبر بود. پير بود. گوسفند و بزغاله‌هايي هم داشت. زمينگير شده بود. پيغمبر پيرمرد و زمينگير گوسفند هم دارد. بعد اين گوسفندها را به اين دو دختر مي‌دهد تا بروند آنها را بچرانند. اين خودش يک درس است که دختر تنهايي جايي نرود. دو نفر باشند.
چند مسأله درباره‌ي تنهايي وجود دارد كه نهي شده است. تنها غذا خوردن در خانه، تنها ماندن، تنها سفر کردن، همه اينها سفارش شده که بسيار بد است. حتي لعنت شده است. آنطور که در ذهن من است. تنها مسافرت کردن به خصوص براي زن خيلي بد است. دو دختر هستند. گفت: برويد! دو دختر گوسفندها را مي‌بردند و چوپاني مي‌كردند. كنار چشمه‌ي آبي رفتند. ديدند مردها آمدند و گوسفندها را آوردند. اين دو دختر گوسفندهايشان را کنار کشيده بودند و ايستاده بودند. حضرت موسي تحت تعقيب فرعون بود. داشت فرار مي‌کرد در اين مسير که فرار مي‌کرد آمد و به اين دو دختر رسيد. آمد گفت: دختر خانم‌ها شما چرا اينجا ايستاده‌ايد؟ آدم بي تفاوت نباشد.
گاهي وقت‌ها يک کسي در کنار خيابان افتاده است. مي‌گويد: اين را سوار کن تا او را به يك بيمارستان برسانيم. اينجا مي‌گويند: به او ماشين زده است. بگذار در برويم. سنگي كه در جاده است بردار. مي‌گويد: ما که ننداخته‌ايم. هرکس انداخته است بردارد. با اين حرف يک ماشين ديگر پدرش در مي‌آيد. لاستيکش مي‌ترکد. حالا به من چه؟
بي تفاوت نباشيد. بگوييد: اين خانمي که پشت موتور نشسته است ممكن است كه چادرش بين چرخ موتور برود و اين خانم بيافتد. نگو: آقا چشم شوهرش کور! مي‌خواست سوارش نکند. چادرش را بالا بگيرد. آقا اينقدر بي تفاوت نباش! آدم‌هايي هستند كه دست و به خير هستند. پوست خيار هم که مي‌بينند مي‌گويند: من ديدم ممکن است يک مسلمان ديگر اين را نبيند و همينطور که راه مي‌رود زمين بخورد. بعضي آدم‌ها خير مي‌بينند. چون هدفشان اين است که خير برسانند. خير هم مي‌بينند.
حضرت موسي تحت تعقيب است. توجه کنيد اين را که گفتم فراموش نشود. اول دوتا تذکر بدهم. يک صلوات هم بفرستيد. حضرت موسي تحت تعقيب است. به اين دو خانم رسيد. گفت: چرا اينجا ايستاده‌ايد؟ گفتند: ما يک پدر پيري داريم كه در خانه است و نمي‌تواند چوپاني کند. ما بزغاله‌ها را مي‌آوريم و آنها را آب مي‌دهيم. سر چشمه شلوغ است. کنار مي‌ايستيم. نزديك مردها نمي‌رويم. حضرت موسي بزغاله‌ها را گرفت و جلو رفت. خلاصه زود حيوان‌ها را آب داد و دخترها حيوانات را به خانه آوردند. حضرت شعيب گفت: دختر خانم‌ها چقدر زود آمديد؟ گفتند: يک جواني تحت تعقيب بود. وسط فرارش آمد و حال ما را پرسيد؟ ماجرا را به او گفتيم. او هم بزغاله‌ها را آب داد. چون پيغمبر بود، مي‌دانست قضيه چيست. گفت: برويد به او بگويد بيايد. آنوقت اين دختر خانم نزد پدر آمد. «تَمْشي‌ عَلَى اسْتِحْياءٍ» اين دختر خانم وقتي آمد خيلي با حيا آمد. چون موسي هم يک جوان مجرد بود. (إِنَّ أَبي‌ يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْت‌) (قصص /25) پدرم گفته است: در خانه بيا تا اجر اين کار چوپانيت را بدهم.
بعضي‌ها مي‌گويند: براي خدا کرده است. حضرت موسي براي خدا اين کار را کرد. قرآن را مي‌نويسم شما بخوانيد. «إِنَّ أَبي» بدرستي که پدر من «يَدْعُوكَ» دعوت کرده است. «لِيَجْزِيَكَ» مي‌خواهد به تو جزا بدهد. پاداش بدهد. «أَجْرَ» يعني اجر تو را بدهد. «ما سَقَيْت» پدرم تو را دعوت کرده است که پاداش کار تو را بدهد. از اين آيه مي‌فهميم که اگر يک کسي براي خدا کار مي‌کند پاداشش را مي‌گيرد. گرچه او چشم داشتي ندارد. براي خدا کرد اما شما هم به خاطر خدا از او تشکر کن.

7- عفاف هم براي مرد و هم براي زن است

ما مي‌گوييم: به خاطر خدا کرده است. بله! به خاطر خدا کرد. اين راه رفتن دختر چيست که خدا در قرآن تعريف مي‌کند؟ اين دارد خط مي‌دهد كه دختر خوب اين است. «تَمْشي‌ عَلَى اسْتِحْياءٍ» آيه ديگر سوره قصص آيه بيست و چهار مي‌فرمايد: دختر خانم‌ها با کرشمه و نرمش حرف نزنيد. چرا؟ (فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَض‌) (احزاب /32) آدم‌هايي که قلبشان مريض است آدم‌هاي بنزيني پيش گوگرد آتش مي‌گيرند. خودتان را گوگردي نکنيد. چون بنزيني‌ها آتش مي‌گيرند.
پوشيدن پيراهن بدون آستين حرام است. نه! لازم نيست مرد پيراهنش آستين داشته باشد. مي‌تواند با پيراهن بي آستين بيايد. اما اگر با پيراهن بي آستين بيايد بخصوص اگر يک جواني باشد که رنگ وآبش خوب باشد و اين بازوي شما را يک دختر مجرد ببيند ممکن است بازوي شما گوگرد شود و يک عده‌اي را بسوزاند. آقا شما که راه مي‌رويد توجه کنيد. اين تذکر من فراموش مي‌شود. آيا لازم است كه اين دکمه پيراهن را ببنديم؟ نه! اصلا مرد مي‌تواند شکمش هم پيدا باشد. اما سينه‌ات را که نشان مي‌دهي «فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَض‌» حجاب که براي زن نيست. مردها هم بايد حجاب داشته باشند. اصلا رمز بي حجابي بعضي از دخترها چشم مردهاست. اگر دختر بداند که مرد نگاهش نمي‌کند اينطور نمي‌گردد. اين مي‌بيند شما نگاهش مي‌کنيد لوس مي‌شود. مرد عفيف آن است که زن را با عفت کند. زن عفيف مي‌توانه مرد را با عفت كند. هر دو در هم اثر دارند. قرآن مي‌گويد: (هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن‌) (بقره /187) مرد براي زن لباس است و زن هم براي مرد لباس است. يعني هردو مي‌توانند به هم ديگر پوشش بدهند. چشم مرد زن را هرزه مي‌کند. دکمه يقه باز باشد يا بسته اثر دارد. محيط چه محيطي باشد؟ آقا هوا گرم است. هوا گرم است ولي درست نيست كه پدر در خانه لخت راه برود. آخر دخترم است. مي‌دانم دخترت است. ممكن است دخترت باهم بگوييد: «في‌ قَلْبِهِ مَرَض‌» نه اينكه دختر معيوب است. نه! جوان است. وقتي شما اينطور راه مي‌روي در او اثر مي‌گذارد. برادر بزرگ جلوي خواهر بايد مواظب باشد. يک مقداري بايد اينها مراقب باشند. زن و شوهر مي‌توانند خودشان را براي هم آرايش کنند. دختر بزرگ و پسر بزرگ در خانه هست. اين آيه يادتان نرود. «فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَض‌» هر حرکتي که طمع مي‌کند، «يَطْمَعَ» يعني طمع مي‌کند. آن آقايي که در قلبش، آن کسي که در قلبش مرض است طمع پيدا مي‌کند.
اين آيه به ما چيزهايي را نشان مي‌دهد. يعني اگر يک جايي هم ما دبير مرد نداشتيم اول مهر دبير زن نداشتيم. لااقل كسي را بفرستيم كه از نظر قيافه و سن يك خرده جا افتاده باشد. براي اينکه او «فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَض‌» دکمه باز باشد يا بسته باشد تاثير دارد. «فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَض‌» بچه مي‌خواهد استخر برود و شنا ياد بگيرد. شنا لازم است اما دست چه کسي مي‌دهيد شنا ياد بگيرد؟ مربي شنا يک مربي باشد که ازدواج کرده باشد. شما پسرت را در اختيار اين مربي مجرد مي‌گذاري. بالاخره دو پسر لخت در استخر «فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَض‌».
اين «فَيَطْمَعَ» خيلي است. براي دکمه سينه است. براي مربي شنا است. براي دبير مرد در کلاس دخترها هست. براي آرايش زن در خانه‌اي که پسر بزرگ دارد است. براي نيمه عريان بودن مرد هست. براي زن در خانه‌اي که دختر بزرگ دارد هست. ما در نهضت سوادآموزي آدم‌هايي را داريم که با زنها سر وکار دارند. من خودم اينها را گزينش مي‌کنم. گاهي نگاه به بعضي‌ها مي‌کنم و مي‌گويم: ببخشيد! شما به دليل اينکه خيلي خوشگل هستي صلاح نيست در نهضت باشيد. بخاطر اينکه با اين قيافه مي‌خواهي نزد آموزشگرها بروي. ممكن است آموزشگرهاي ما بعضي هايشان ازدواج نکرده باشند. با اين قيافه صلاح نيست كه درس بدهيد. تربيت معلم هم همينطور است. دانشگاه هم همينطور است. بچه شما کمبود تحصيلي دارد. قرار است برود يک جايي تقويت بشود. «فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَض‌» چرا نزد او مي‌فرستيد درس بخواند؟ خانه‌ي همسايه تلفن با تو کار دارد. نگذار دخترت به خانه همسايه‌ها برود. دخترت به خانه همسايه‌ها مي‌رود و جواب مي‌دهد. «في‌ قَلْبِهِ مَرَض‌» شاگرد بزاز، شاگرد طلا فروش، در انتخاب شاگرد دقت كنيد.
به هر حال بايد يک طوري باشد که سعي کنيم جامعه پاك باشد. (أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُم‌) (احزاب /53) بگو: حالا نمي‌خواهم قلبم پاک باشد. ديگر بس كنيد. اول که گفتيد: بايد شاه برود. خون بدهيد. شاه رفت و خون داديم. صدام را بيرون کرديم. حالا مگر شما ول کن هستيد. دکمه يقه را ببند. پيراهن بدون آستين نپوش. دبير مرد سر کلاس زن نياوريد. حتي المقدور اگر مجبور شديد دبيرهاي مسن و جا افتاده بياوريد. قرآن مي‌گويد: «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُم‌» قلبت پاک باشد.
به کسي گفتند: با غيرت باش! گفت: من نمي‌خواهم با غيرت باشم. گفت: من نمي‌خواهم. اگر قلب پاک نشد خداوند همينطور که شما ظرف نشسته را آب نمي‌کني. خدا هم به دل نا پاک چيزي الهام نمي‌کند. وقتي دل آلوده شد، دل آلوده آنتن زنگ زده است. آنتن زنگ زده موج را نمي‌گيرد. دل وقتي پاک شد، مي‌تواند يک سري دريافت‌ها را داشته باشد. (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ) (بقره /194) اگر شما قلبتان پاک بود، خدا يک چيزهايي را به دلتان مي‌اندازد. امام بزرگ بنيانگذار جمهوري اسلامي(ره) به خاطر روح پاکي که داشت گاهي وقت‌ها يک چيزي را قبل از تاريخ مي‌فهميد. هنوز کشورهاي مارکسيسم سقوط نکرده بود كه امام به گورباچف نامه نوشت. شما اگر خواستيد از کمونيستها خبر داشته باشيد در موزه‌هاي تاريخ بايد بفهميد. يعني چه؟ يعني کمونيست در حال سقوط است. قبل از سقوط کمونيست اين «اطهر» آنتن مي‌گيرد. وقتي روح پاک است ظرف شسته را خدا پر مي‌کند. اگر شما روحت پاک باشد خدا يک الهاماتي به شما مي‌دهد. ما که پيغمبر نيستيم! پيغمبر نباش. قرآن مي‌گويد: پيغمبر هم نباش. اگر قلبت پاک باشد ما يک چيزهايي به تو مي‌دهيم. (إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا) (انفال /29) اگر پاک باشي خدا يک ديدي به تو مي‌دهد که کلاه سرت نمي‌رود. دانشگاه سياست نرفتي. علوم سياست را نخواندي. اما اگر همه سياست مدارها هم جمع شوند کلاه سرت نمي‌گذارند. (يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا) (انفال /29) (يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً) (صلاق /2) راه فرار را به تو نشان مي‌دهد كه در مخمصه نمي‌ماني. روح پاک امتيازاتي دارد. در بن بست نمي‌ماني. يک ديد خدا به تو مي‌دهد كه در بن بست نمي‌ماني. (يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا) (انفال /29) (يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً) (صلاق /2) (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ) (بقره /194) اينها پاداش قلب پاک است. جاي ديگر قرآن مي‌فرمايد: (وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِن‌) (نور /31) در زنهاي عرب رسم بود همينطور که در زنهاي عرب ايراني و غير ايران همه زنها دست بند مي‌بندند. دست بند بين‌المللي است. در همه دنيا زنها دست بند دارند. اما خلخال ندارند. خلخال يک چيزي مثل دست بند و النگو است که به مچ پا مي‌بندند وقتي راه مي‌رود صدا مي‌کند. قرآن مي‌گويد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ» يک طوري قدم نزنيد. اين کفش‌ها را نپوشيد. «لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ» خودتان را نشان بدهيد. بوق نزنيد.
وقتي مي‌خواهيد عروس ببريد بوق نزنيد. همه جوانها بوق مي‌زنند تا همه ببينيد خانم ايشان اين است. اين بي غيرتي است. بوق مي‌زني يعني جوانها زن تو را ببينند. قرآن در سوره نوح مي‌گويد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ» بوق نزنيد پا به زمين نزن. وقتي مي‌گويد: پا به زمين نزن. حتما بوق هم نزن. قرآن مي‌گويد: (فَلا تَقُلْ لَهُما أُف‌) (اسراء /23) به پدر ومادر اف نگوييد. گاهي حکم خدا را نمي‌دانند. جهل به قانون! راجع به قانون يک مقداري صحبت کرديم. اگر مي‌خواهي دخترت را به مدرسه بفرستي، اگر راه دور است و به تاکسي زنگ ميزني با تاکسي تلفني صحبت کن. اگر خانم بزرگ مي‌خواهد برود هر شوفري مي‌خواهد بيايد. اما اگر دختر جوانت را مي‌خواهي بفرستي به تاکسي تلفني بگو: راننده که مي‌فرستي شرايطش اين باشد. «فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَض‌» ما حجابمان وعفت و دينمان ارزان تمام نشده است. يک وقت يک چيزي ارزان درمي‌ايد. ارزان هم مي‌رود.
اما يک چيزي که با کتک خوردن ابوذر به دست آمده است. با پاره شدن لب پيغمبر به دست آمده است. با شکافته شدن مغز اميرالمؤمنين به دست آمده است. با گلوي علي اصغر به دست آمده است. با دست ابوالفضل به دست آمده است.
با کتک‌هايي که انقلابيون در زندان‌هاي شاه خوردن به دست آمده است. با صد هزار و بيش از صدهزار شهيد به دست آمده است اين را نمي‌شود گفت: بوق زد كه بوق زد. دکمه‌اش باز بود كه باز بود. حالا پيراهن بي آستين بود كه بود. يک ذره يک ذره اين طناب نخ مي‌شود.
الآن اگر شهدا زنده بودند و از مزار بيرون مي‌آمدند و جامعه را مي‌ديدند، فقط آب دهانشان را در صورت ما بياندازند و بگويند: خاک بر سرت بکنند. ما براي اين وضع پرپر شديم؟ آنهايي که از دست داده‌اند آنها هم به لجن کشيده شده‌اند. خيلي مفاسد غرب بيشتر است. بودجه‌اي که صرف آرايش مي‌شود بودجه‌اي که صرف امراض رواني مي‌شود. هيجان‌هايي که هست، به هم پاشيدن خانواده‌هايي که هست. مسأله ديگر غريزه تظاهر است.

8- در كارهايمان نيت خدايي كنيم

بعضي‌ها که خودشان را نشان مي‌دهند، بگويند: آقا بالاخره زن تجمل برايش اصل است. اين را ما قبول داريم. اسلام دين فطري است و با غريزه مخالفت نمي‌کند ولذا اسلام گفته است: طلا بر مرد حرام و برزن حلال است. چرا طلا بر مرد حرام است و برزن حلال است؟ زن آرايشگر است و بايد آرايش کند. لباس ارزش دار برمرد حرام و بر زن حلال است. حتي يک سري کارها که به بدن ضرر مي‌زند اسمش را نمي‌برم براي بدن ضرر دارد. ولي چون جز آرايش زن است اسلام اجازه مي‌دهد. اينكه مرد موي ابرويش را بکند گناه است. گاهي يک زجري هم که يک زن مي‌برد چون جز آرايش است و زن موجود لطيفي است و آرايش را دوست دارد، اسلام حلال کرده است.
دين اسلام دين فطرت است. حتي زني بود كه شوهرش نابينا بود. حضرت فرمود: چرا خودت را آرايش نکردي؟ گفت: من براي شوهر کور چه آرايشي بکنم؟ او كه چشم ندارد ببيند. گفت: عطر كه مي‌تواني بزني. بلند شو عطر بزن که از طريق شامه و بو بفهمد که تو برايش آرايش کردي. حتي يک بار پيغمبر به فاطمه زهرا فرمود: چرا نشسته‌اي؟ مگر نمي‌داني علي دارد مي‌آيد؟ پس چرا نشسته‌اي؟ بلند شو خودت را آرايش کن. آرايش براي زن اصل است. يعني اسلام نمي‌گويد: غريزه‌ات را بکوب. مسير غريزه‌ات را يک مسير حلال تعيين کن. مثال گذشته را يادتان نرود. مثالي که داشتم مثال کپسول بود. گفتم: فرض کنيد اين کپسول است. اگر ما شيلنگ بياوريم بعد از طريق شيلنگ به چراغ هدايت بشود بعد غذا پخته شود نور هست. پختن هست. حرارت هست. هيچ خطري هم نيست. اما اگر اين شيلنگ پاره شود انفجار رخ مي‌دهد.
خطر غريزه شهوت و ساير غريزه‌ها هم همين است. بايد از مسيرش هدايت شود. اين مشت که شما به طرف دشمنت پر مي‌کني خوب اين غريزه غضب است. آمدند برنامه ريزي کردند كه مسير غريزه غضب ما اين باشد. اگر جواني ناراحت است بگذاريد بزند. اين دوست من است. اين همشهري من است. يعني مسير اعمال غريزه را برداشتند مسير انحرافي برايش درست کردند. درست مثل آب سيلي که به جاي اينکه کشت بشود، خرابي بوجود مي‌آورد. بايد مسير به آن داد.
آخر حرفهايم اين است که برادرها و خواهرها در اين دنيا هيچ کاري دست شما نيست. هيچ کاري دست بنده و امسال بنده و هيچ کاري دست هيچ کس نيست. فقط يک کار است. اينکه ما بتوانيم به کارها رنگ بدهيم. دقيقه آخر من مي‌خواهم يک حرف مهمي بزنم. يعني خيلي ساده است ولي مهم است. عنايت کنيد. ابر و باد و مه وخورشيد و فلک هيچ ربطي به شما ندارد. فقط هنر شما اين است که شما بتواني به کارهايت رنگ بدهي. يعني گاز هست. کپسول هست. هنر شما اين است که اين گاز را هدايت کني. شما مسير جوانيت را هدايت کنيد. جوانيت را کجا مصرف مي‌کني؟ به كارها رنگ بدهيد. (صِبْغَةَ اللَّهِ) (بقره /138) رنگ خدايي بدهيم. ممکن است بگوييد: آقا ما تربيت معلم يا دانشگاه آمده‌ايم كه بعد فلان مدرک را بگيريم. استخدام بشويم. وارد زندگي مي‌شويم. بعدش هم مي‌ميريم. اين يک رنگ زندگي طبيعي و مادي است.
اما اگر رنگ خدايي داشته باشد خيلي ارزش دارد. عرض کردم جراح و چاقو کش هردو شکم پاره مي‌کنند. از چاقو کش پنجاه هزارتومان مي‌گيرند. به جراح پنجاه هزارتومان مي‌دهند. رنگش فرق مي‌کند. شما بايد رنگ کارهايتان خدايي باشد. به کارهايتان رنگ بدهيد. الآن شما نو هستيد. من الآن 45 ساله هستم. شما 22 سال داريد. اين 22 سال را مي‌خواهي چه بکني؟ عمرتان را رنگ کنيد. «صِبْغَةَ اللَّهِ»
قرآن مي‌گويد: رنگ خدايي بزنيد. مگر نمي‌خواهي راه بروي؟ يک سمتي برو که در خانه عمه هم يک سلامي بكني. مگر قرار نيست که از کوه بالا بروي؟ مگر قرار نيست از سرازيري پايين بيايد. هر حرکتي که مي‌کنيد رنگش بدهيد. يکوقت آدم مي‌گويد: کباب بخوريم خوشمزه است. يک وقت مي‌گويد: کباب بخوريم مفت است. يکبار هم مي‌گويد: کباب بخوريم. يک وقت هم مي‌گويد: اگر من امشب کباب بخورم مي‌توانم تا صبح مطالعه کنم و فردا در امتحانم موفق شوم. اما اگر ماست بخورم خوابم مي‌گيرد. خيلي فرق مي‌کند که رنگها رنگ خدايي باشد.
اميرالمؤمنين وقتي مي‌خواست به مهماني برود، به خانه مي‌رفت يک چيزي مي‌خورد و به مهماني مي‌رفت. گفتند: يا علي! چرا در خانه شام مي‌خوري؟ مي‌گفت: چون گرسنه هستم. مي‌ترسم كه مهماني رنگ سور داشته باشد. به مهماني بروم و يک شکمي هم از عزا در بياورم. براي همين به خانه مي‌روم و شام مي‌خورم که فقط براي خدا به مهماني بروم. براي شكم مهماني نروم.
رنگ دنيايي به کارتان نزنيد. چون دنيا هفت تومان و چهارتومان وپنج تومان است. کل عمرتان پول جمع نکنيد. دنيا خيلي کمرنگ است. ولي اگر رنگ آخرتي بزنيم من اين شغل را انتخاب کردم که نسل آينده را بسازم. بي سواد را باسواد کنم. بي کمال را با کمال کنم. ترسو را شجاع کنم. آدم بسازم. براي مسلمين بازو بسازم. به آن هنر بدهم. ذوق بدهم. ابتکار بدهم. تعليم بدهم. کارها رنگ خدايي داشته باشد.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ما را از غفلت هنگام غفلت نجات بده.
خدايا مشکلات فرد ومملکت وجامعه دولت وملت ما راحل کن. خدايا به ما توفيق بده آنچه رنگ خدايي نداشت رنگ هوا و هوس وطاغوت و پول وشهوت داشت، اگر کارمان رنگ خدايي نداشت و انجام داديم و باختيم باخته‌هاي ما را بيامرز. از اين به بعد آنچه به ما دادي از عمر، بيان، قلم، فکر، مال، ذوق، نظام جمهوري اسلامي هر نعمتي به ما دادي به ما توفيق بده از اين نعمت با رنگ الهي تا آخر از آن استفاده کنيم. نسل ما، ناموس ما، رهبر و امت ما، نظام ومرز وکشور ما، دين و عقائد و اخلاق ما را حفظ کن.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1999
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست