نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 201
موضوع بحث: امام باقر(عليه السلام)
تاريخ پخش: 30/04/67
بســم اللّه الرّحمن الرّحــيم
در حضور برادران عزيز بهزيستي هستيم كه سر و كارشان با خواهران و برادران و كودكان و زنان و مرداني است كه مشكلات جسمي داشته و يكسري عقب ماندگيها و ناتوانيهايي در بدن دارند. من از آنها تقاضا كردم افرادي را كه راه انداخته و كمكشان كردهاند، عدهاي را در يك جلسهي مفصل نشان بدهيم و در بارهي خدمت به محرومان و مستضعفان كه شعار ما و شعار قرآن و پيام امام عزيز است، صحبت كنيم و شايد مستضعفترين گروه، همين گروهي باشند كه اين عزيزان بهزيستي از آنها حمايت ميكنند. همچنين در خدمت عدهاي از مهمانهايي هستيم كه از بسيج مازندران تشريف آوردهاند. بحث ما شب جمعهاي پخش ميشود كه دو مناسبت مهم داريم. اول اينكه سالگرد 400 شهيد در مكه است. شهادت كساني كه امام فرمود: صدام با همهي پستي و جنايتش، مرا بي تاب نكرده است، اما جنايت آل سعود تحمل مرا گرفته است. سالگرد400 شهيد مظلوم در خانهي امن خدا و ديگر شهادت امام باقر(ع) امام پنجم ما است. بنابراين بايد مقداري در بارهي امام باقر صحبت شود و مقداري هم در بارهي حرم و مكه صحبت شود و ويژگي خاصي هم داشته باشد، چون شهادت 400 مظلوم و جنايت آل سعود موجب محروم شدن صد و پنجاه هزار زائر بيت الله الحرام در اين سال است. در پايان جناب آقاي حجة الاسلام كوثري هم ما را به بقيع ببرد و سلامي به قبر مطهر ائمه بقيع و ارواح شهدا داشته باشيم.
1- بنيانگذار حوزه علميه جهان اسلام
زندگي امام باقر(ع): دربارهي امام باقر(ع) مطلب زياد است، امام باقر(ع) و حوزهي علميه امام صادق(ع)، كار امام باقر(ع)، خانواده امام باقر(ع) و مسائل خطي و فكري و سليقهاي حضرت و جملاتي از امام. ده دقيقه در اين زمينه ان شاءالله صحبت ميكنم. امام حسين كه در كربلا شهيد شد خفقان حاكم شد. مردم ترسيدند. زمان امام چهارم هم خفقان اوج گرفت. مردم ذره ذره از خفقان بيرون آمدند و مرگ بر بني اميه راه انداختند. قطرات جمع شد و باران شد و سيل شد و مرگ بر بني اميه زياد شد، ولولهاي به پا شد. حركت ضد بني اميه شروع شد. بني اميه ساقط شد و بني عباس روي كار آمد. بني عباس كه روي كار آمد، گفتند: ما بايد از بني اميه درس بگيريم. آنها حسين را كشتند و سيلياش را خوردند. ما ديگر به اهل بيت كاري نداشته باشيم. زمان امامت امام باقر بود كه حكومت كمي از فشارها كاسته بود. امام باقر كه ديد دولت موقت كاري با او ندارد، حوزهي علميه را تشكيل داد. پس آن چه قال الباقر و قال الصادق است، صدقهي سر حوزهي علميه است. درباره حوزه بايد بگويم كه مؤسس حوزه امام باقر است و اين استفادهي امام از آزادي نسبي دولت به خاطر مخالفت بسيار با بني اميهاي بود كه خون امام حسين آن ماجرا را بوجود آورد. امام چقدر شاگرد داشت؟ فقط نقل ميشود كه «جابر جعفي» هفتاد هزارحديث از ايشان حفظ بود. شخص ديگري سي هزار حديث و. . . اين كه ميگويند باقر چون «بقر» يعني شكافت، باقرالعلوم يعني شكافندهي علوم. به فقيه هم فقيه ميگويند، چون علم را ميشكافد. مسائل را بطور عميق وارد است. چون گاهي آدم رساله ميخواند و ميفهمد. از روي رساله چيزهايي ياد ميگيرد. اين شناخت آبكي است. گاهي عميق ميشناسد. يعني چيزي را از درون چيزي ميشكافد و بيرون ميكشد. از باب نمونه حديثي بود كه من چند سال پيش گفتم. زماني ميگويند: «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ»(بحارالأنوار، ج71، ص270) مؤمن آينهي مؤمن است. يعني همين طوري كه آينه عيبت را ميگويد، تو هم عيب رفقايت را بگو. اين يك شناخت ساده است. اما كمي فكر كنيم، عميق شويم. پيغمبر فرمود: مؤمن آينهي مؤمن است. آينه را جلوي صورتت بگير و فكر كن. آينه عيب را بي سرو صدا ميگويد، تو هم عيب را بي سرو صدا بگو. آينه عيب را مثل ذره بين بزرگ نميكند. تو هم عيب مردم را بزرگ نكن. آينه روبرو ميگويد، پشت سر نميگويد. تو هم عيب مردم را روبرويشان بگو. پشت سرشان نگو. آينه از صفا و جلايي كه دارد ميگويد و غرض و مرضي هم ندارد. هر چه فكر كنيم، ميبينيم حدود 25، 26 نكته در اين حديث نهفته است. علامه طباطبايي در تفسير آيهي 102 سورهي بقره ميفرمايد: بيش از يك ميليون و دويست هزار معنا دارد. باقرالعلوم يعني كسي كه بتواند مسائل را بشكافد و بيرون بكشد. اگر به يك آدم عوام بگويند: نفت چيست؟ ميگويد: همين كه در سماور است. اما يك نفر كارشناس از نفت صدها نوع ماده استخراج ميكند. باقرالعلوم مؤسسه حوزهي علميه بود و در ادامه امام صادق حوزه را رونق بخشيد كه 4000 شاگرد داشت و اسامي آنها تك تك آمده است.
2- امام باقر و كار و تلاش
– امام باقر(ع) و كار؛ كار در اسلام مقدس است. بر خلاف تفكر بعضي از ما كه وقتي كسي كار ميكند، ميگوييم بدبخت است و كارگر است. (اصلاً به كار ميگوييم بدبختي و به كارگر ميگوييم بدبخت) امام باقر بيل دست گرفته بود و در هواي داغ حجاز بيل ميزد. كسي آمد و گفت: من بروم نصيحتش كنم و به امام گفت: شما از فاميل و اهل بيت پيغمبر و از سادات قريش هستي، اگر الآن مرگ برسد چه ميكني؟ دنبال دنيا هستي؟ آن حضرت فرمود: در بهترين حالات هستم. بيل به دست دارم. كسي كه بيل در دست دارد، در شريفترين حالات است. و الآن اگر مرگ بيايد استقبال ميكنم و افتخار ميكنم كه در اين حال بميرم، چون پول تهيه ميكنم كه به مثل تو نياز نداشته باشم. امام باقر كار ميكرد و ميفرمود: اگر وقتي در حال كار هستم مرگ برسد، بهترين حالات است.
3- امام باقر(ع) و خانواده
يك روز مهماني به خانهي امام باقر(ع) آمد و كمي به فرش و اتاق واينها نگاه كرد و سري تكان داد، چون اتاق خيلي زيبا بود. وقتي خواست برود، امام باقر فهميد او چيزي در دل دارد كه خانهي امام چرا چنين است؟ به مهمان گفت: شما فردا هم تشريف بياوريد. فردا كه آمد، امام او را به اتاق ديگري برد. حصير و لباسي ساده و نان خشك. پرسيد آن چه بود و اين چيست؟ خانهي شما چرا چنين متفاوت است؟ فرمود: زماني كه ازدواج كردم، زنم گفته است مهريهام را نقد ميخواهم و من به او دادهام. ايشان هم اتاقش را آن طور زينت كرده است. من نميخواهم در مديريت خانه دخالت كنم. مديريت خانه از آن زن است. اسلام چنين اجازههايي به خانمها داده است. همان طلا كه براي مرد حرام است، كه حتي يك حلقه اگر دست شما باشد، دائماً در حال انجام فعل حرامي و نماز هم با آن باطل است. (وقت نماز هم اگر از دستتان خارج كنيد، باز هم حرام است) همان طلا براي زن جايز است. همان لباس ابريشم كه براي مرد حرام است، براي زن حلال است. خداوند به زن به خاطر لطافتش اجازههايي داده است. عروس است، مهريهاش را گرفته و دلش خواسته اتاقش را زينت كند. و لذا حديث هم داريم كه مردها در كار زنها دخالت نكنند. مديريت خانه مخصوص زن است. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «الْمُؤْمِنُ يَأْكُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ»(كافى، ج4، ص12) يعني مرد با ميل خانم غذا ميخورد. اگر خانم گفت: الآن بيا سر سفره، نگو الآن من مطالعه دارم. شما بخور، من بعداً ميخورم. زن دوست دارد شوهرش با او باشد. يا ميپرسد چه بخوريم؟ بگوييد هر چه تو دوست داري. هر چه خانم درست كرد، بخور و حرف نزن. آخر بعضي مردها صبح كه از خانه ميروند مثلاً ميگويند2 ليوان عدس ميپزي، دو تا سيب زميني هم بيشتر خورد نميكني، حالا خواستي كمي ماش هم بريز. در سيب زميني و ماش هم فضولي ميكنند. اين حديث يعني اختيار منزل را به خانم بدهيد.
4- امام باقر و مسائل خطي و فكري
اين بحث خيلي به درد مملكت ما ميخورد. در مملكت ما آدمهايي كه در خطوط مختلف هستند، اگر در 95 در صد شريك باشند و 5 در صد اختلاف سليقه داشته باشند، همديگر را طرد ميكنند و گاهي در افطار و مهماني و عروسي و عزا شركت نميكنند. كسي آمد و گفت: اي امام باقر! روي كرهي زمين هيچ كس نزد من، بدتر از تو نيست. بغض تو در دل من است. من دوستت كه ندارم هيچ، دشمن سر سخت تو هستم. اما چون تو عالم هستي، من دوست دارم در حوزهي علميهي تو بيايم و از بيان و علمت استفاده كنم. من ضد تو هستم اما ميخواهم به كلاس درست بيايم. اما باقر فرمود: اشكال ندارد، تشريف بياوريد. اگر به بنده كسي حرفي بزند كه قرائتي چطور آدمي است، ميگويم: اصلاً راضي نيستم كسي كه اين حرف را زده به مسجد من بيايد. اصلاً راضي نيستم بيايد پاي منبر من بنشيند. در حديث مي¬گويد كه به امام گفت كه مبغوض ترين و دشمن ترين افراد تو هستي، اما چون علم و بيانت خوب است، ميخواهم بيايم و استفاده كنم. امام هم در جواب گفت: استفاده كن. اين قدر نبايد در مسائل خطي و فكري بغض باشد. بعد هم امام باقر طوري با ايشان برخورد كرد كه تا آخر عمرش از طرفداران درجه يك امام باقر شد. چون قرآن ميگويد: (وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ) (رعد /22) يعني بديها را با خوبي جواب بدهيد. اگر گفت: آقا من تو را دوست ندارم. شما بگو من تو را دوست دارم. قرآن مي گويد: اگر برادرت با تو بد بود، تو بگو من با تو بد نيستم. (لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ) (مائده /28) هابيل و قابيل از فرزندان حضرت آدم، دو برادر بودند. گفت: اگر تو مرا بكشي «ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ» اگر تو مرا بكشي، من تو را نميكشم. و بيان ما نسبت به آل سعود همين بود. جوانهاي ما ميتوانستند پليس سعودي را در مكه با دست خالي خلع سلاح كنند، منتهي نمايندهي حضرت امام فرموده بود: اگر آنها هم زدند، شما كاري نكنيد. چون قرآن مي¬گويد: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ» البته جايي هم ميفرمايد: (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ) (بقره /179) بايد حساب كرد اين جا چه محلي دارد؟ و آدم كيست؟ محل مقدس، آدم مسلمان. البته جايي هم بايد انتقام گرفت.
5- امام باقر در ميان دشمنان
جملات ديگري از امام بگويم. كسي آمد و با امام باقر(ع) سه برخورد بد كرد. بعضي در جامعه، حتي در يك خانه با هم بد هستند. ميگويد: آقا به من توهين كرده است. در اداره و بازار و كارخانه و مزرعه ميگويد: به من توهين كرد. شب شهادت امام باقر(ع) بياييد سر سفرهي امام باقر بنشينيم. كسي آمد به امام باقر توهين كرد، امام در جواب فرمود: نه اين كه تو گفتي نيست. «أَنَا بَاقِرٌ»(المناقب، ج4، ص207) فرد دوباره جملهي زشتي گفت. امام باقر گفت: نه اسم من چيزي كه گفتي نيست. اسم من باقر است. شخص گفت: «أَنْتَ ابْنُ الطَّبَّاخَةٌِ»(المناقب، ج4، ص207) تو بچه آشپز هستي. فرمود: برفرض مادرم آشپز بوده است، آشپزي هنر است. فرد گفت: تو فلان خلاف را كردي و خلافكار هستي. امام باقر فرمود: اگر من خلاف كارم، خدايا مرا ببخش. اگر ايشان نادرست ميگويد، ايشان را ببخش. او هر چه گفت، امام هم با نرمي و بااخلاق جواب او را داد و بالاخره طرف خلع سلاح شد. امام باقر(ع) آن قدر مظلوم بود كه اوايل عمرش پاي منبري مينشست، كه روي منبر به علي بن ابيطالب بد ميگفتند و امام باقر مينشست و ميسوخت و چيزي نميگفت. امام باقر(ع) به قدري مظلوم است كه گاهي وقتها از نزديكترين افرادش انتقاد ميكرد كه طاغوت نفهمد ايشان شيعه است، و او را نگيرند و اذيت كنند. چون هر كه شيعه بود، اذيتش ميكردند. جنازهي امام هفتم را روي پل بغداد گذاشتند، دولت هارون گفت: جنازهي امام هفتم را بگذاريد و كنار بايستيد، ببينيد چه كسي ميآيد و زاري ميكند. هر كه شيون كرد، معلوم ميشود شيعه است. براي شيعه شناسي سه روز بدن امام كاظم را روي پل گذاشتند تا ببينند چه كسي هيجان بيشتري پيدا ميكند، او را شناسايي و بگيرند و حقوقش را قطع كنند و امام باقر در زماني بود كه گاهي از عزيزترين افرادش بدگويي ميكرد تا دولت خيال نكند او طرفدار امام است و شناسايي شود. امام باقر(ع) در چنين شرايط سختي بودند. امام باقرفرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِيَتْ لِيَ الْوِسَادَةُ فَجَلَسْتُ عَلَيْهَا لَأَفْتَيْتُ أَهْلَ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ حَتَّى تَنْطِقَ التَّوْرَاةُ فَتَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ حَتَّى يَنْطِقَ الْإِنْجِيلُ فَيَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ حَتَّى يَنْطِقَ الْقُرْآنُ فَيَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ»(توحيد صدوق، ص304) اگر به من يك كرسي بدهند، اگر به من اجازه بدهند، براي مسيحيت و نصاري و ارمنيها طبق انجيل و كتاب آسماني آنها فتوا ميدهم و براي يهوديها طبق تورات فتوا ميدهم و براي مسلمانها طبق قرآن فتوا ميدهم يعني به تمام علوم آسماني عالم هستم.
6- امام باقر و تفسير قرآن و ترويج اخلاق
شخصي به نام «قتاده» تفسير ميگفت، امام باقر فرمود: تفسير گفتن كار سادهاي نيست. از خودت تفسير ميگويي يا از كسي شنيدي؟ با سليقهي خودت تفسير نگويي، خطرناك است. زماني عدهاي جمع شده بودند و جلسهي تفسيري داشتند. گفتم: چه ميگوييد؟ گفتند: تفسير. گفتم: اگر شما ميخواهيد در تفسير مطالعه كنيد بايد بين شما يك آخوند با سواد باشد. گفتند: آخوند نميخواهيم، اسلام ميخواهيم. آخوند نميخواهيم. گفتم: اگر به اين آيه (فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ) (اسراء /33) رسيديد، چه خاكي بر سرتان ميكنيد. اين آيهي قرآن را چگونه معنا ميكنيد؟ طبق عربي كه شما بلديد، يعني در آدم كشي اسراف نكن. يعني ميشود يكي دو نفر كشت فقط نبايد اسراف كرد. طبق عربي كه شما بلديد درتفسير چه ميكنيد؟ گفت: نميدانم. گفتم: اين كه ميگويم آخوند باشد، براي اين موارد است. چطور است كه كباب پزي تخصص ميخواهد و گرنه گوشتها روي آتش ميريزند، وقتي يك خط ميخواهند وسط خيابان بكشند، متخصص ميخواهد، قرآن پر پيچ و خم متخصص نميخواهد؟ نميگويم حالا شما تمام آخوندها را دوست داشته باشيد. يك آخوند باسواد پيدا كنيد كه دوستش داشته باشيد. ما هم نميگوييم پشت سر هر آقايي، هر جا هست نماز بخوان و دستش را ببوس. اما بالاخره بيعالم به مكتب نرو. امام به «قتاده» گفت: چگونه تفسير ميكني؟ آيا مي تواني تفسير كني؟ به او هشدار داد. امام باقر فرمود: اي مردم! هر كس را ديديد كه يا سنش كمتر از شماست يا هم سن شماست يا بزرگ تراز شماست. اگر سنش كمتر از شماست، به او احترام بگذاريد به خاطر اين كه جاي بچهي شماست. اگر همسن شماست، جاي برادرتان است. اگر سنش بيشتر از شماست، جاي پدرتان است. پس به كوچكترها رحم كن. اگر هوا داغ است، باغي و مزرعهاي و استخري داريد، و مردم درخانههاي تنگ هستند، چه مانعي دارد كه هر دوهفته، سه هفتهاي، دو ساعت مزرعه يا استخرتان را در اختيار اين بچهها بگذاريد تا بروند و با يك مربي شنا كنند؟ اين استخر فقط مال خانم و بچههاي شما كه نيست. درست است ملك شماست و مالكيت شما محترم است، اما قرآن ميگويد: اگر انفاق نكني روزي همين گرسنهها خانه و استخرت را خراب ميكنند (وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ) (بقره /195) يا انفاق كنيد يا با دست خودتان، خودتان را بدبخت ميكنيد. يعني زماني اينها كودتا ميكنند و اينها را از تو ميگيرند. اگر داري مقداري به بچهها رحم كن. اگر چيزي داري، درش را نبند. امام باغي داشت، وقتي ميوهها ميرسيد، در باغ را باز ميگذاشت، ميگفت: بياييد بخوريد. گيرم بيست هزار تومان سود شما ميشد 14 يا 18 هزار تومان، دو هزار تومان از سود شما كم شود، و در عوض دل مردم را به دست آوريد اين ارزش دارد. بعد فرمود: چهار چيز گنج است: «أَرْبَعٌ مِنْ كُنُوزِ الْبِرِّ كِتْمَانُ الْحَاجَةِ وَ كِتْمَانُ الصَّدَقَةِ وَ كِتْمَانُ الْوَجَعِ وَ كِتْمَانُ الْمُصِيبَةِ»(تحفالعقول، ص295) «كِتْمَانُ الْحَاجَةِ» يعني نياز كه داريد به كسي نگوييد. «كِتْمَانُ الصَّدَقَةِ» كار خيري كرديد به كسي نگوييد. «كِتْمَانُ الْوَجَعِ» مرضتان را به كسي نگوييد. «كِتْمَانُ الْمُصِيبَةِ» و مشكلات و مصيبتتان را به كسي نگوييد. به كسي نگو دردت چيست؟ مرضت چيست؟ چه كار خوبي كردي؟ نيازت چيست؟ حضرت شيعيان و طرفدارانش را بسيار به كتمان توصيه كرده است. افرادي هستند كه سفرهي دلشان را پهن ميكنند. اگر با كسي رفيق شديد، هر چه در دل داريد، نگوييد. شايد فردا دشمنتان شود. به دشمنتان هم فحش ندهيد. فردا مي خواهيد آشتي كنيد، رويتان نميشود. اينها سفارشاتي بود كه امام باقر به ما فرمودهاند.
7- حج با برائت از مشركان توصيه قرآن
چند جملهاي هم درباره شهداي مكه صحبت كنيم. عرض كنم چند مطلب دربارهي راهپيمايي مكه هست. من ميخواهم قرآني بحث كنم. اهل تسنن، تشيع، ليبرال، روشن فكر، هر كه هر چه حرف دارد. چند دقيقه گوش كند و ببيند من چه ميگويم! ما طبق قرآن بايد به مكه برويم و داد بزنيم. چون بعضي ميگويند: آقا اگر شما ميخواهيد تظاهرات كنيد، در كشور خودتان تظاهرات كنيد. به شما چه كه ميرويد و در كشور مردم داد ميزنيد؟ اين حرف تعدادي از رؤساي جمهور، نخست وزيران دنيا، روشن فكرها، قلم به دستها و. . . است. گفتند: ايرانيها! چرا آن جا داد ميزنيد؟ برويد در كشورخودتان داد بزنيد. قرآن چه ميگويد؟ حالا جوابش اين است. ما اين را قبول نداريم چون عربستان كشور همهي مسلمانهاست. قرآن ميگويد: «سواء» يعني همهي مردم مساوي هستند (سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ) (حج /25) نسبت به مسجد الحرام و كعبه «الْعاكِفُ فيهِ» يعني كساني كه اهل مكه هستند «وَ الْبادِ» يعني كساني كه از دور آمدهاند، تفاوتي نيست. اهل حجاز و مسافرين نسبت به مكه مساوي هستند. پس نگوييد كه شما چرا در كشور ديگر ميرويد و داد ميزنيد؟ ما ديگران نيستيم و خودمان هستيم. يا ميگويند: آقا! چرا در آنجا برائت كرديد؟ ريشهاش چيست؟ و چرا در مكه؟ (برائت همين مرگ بر آمريكا و مرگ بر شوروي است.) چون قرآن ميگويد: (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى) (بقره /125) جاي پاي ابراهيم را جاي نماز بگيريد. يعني برويد و جاي پاي ابراهيم نماز بخوانيد. آيهي ديگر ميفرمايد: (قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ) (ممتحنه /4) از ابراهيم الگو بگيريد، يعني درس بگيريد و ابراهيم چه كرد كه ما از او درس بگيريم؟ ابراهيم گفت: «مرگ بر شرك» پس شما هم بگوييد: «مرگ بر شرك» بعد هم ميگويد: بلند بگوييد. (وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ) (توبه /3) ميگويند فلاني اذان ميگويد. يعني داد ميزند. اذان يعني با صداي بلند اعلام كنيد، كه خدا و پيغمبرش از مشركين بري است. مكه مركز فرياد است و داريم: (وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً) (آل عمران /97) هر كه آمد، با او كاري نداشته باشيد. مجرم و قاتل اگر آدم كشت و يا اگر كسي به شما تيراندازي كرد و به مكه فرار كرد، مادامي كه در مكه هست، شما حق كشتن او را نداريد. اگر قاتل به مكه رفت، شما نبايد با او كاري داشته باشيد. ما چهارصد شهيد در شعب ابي طالب داديم! نميدانم مكه رفتهايد يا نه؟ امسال كه آل سعود نگذاشت كسي به مكه برود. مصداق بزرگ (يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ) (اعراف /45) آل سعود است. در قرآن مكرر آمده است: «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» راه خدا را بستند، اگر مكه راه خداست، آل سعود، مصداق كامل «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» است. سال پيش دكتري را ديدم كه مسلمان بود و از آمريكا به مكه آمده بود. با او صحبت كردم. گفتم: آمدهاي چه كني؟ گفت: ما در آمريكا ميشنويم كه ايرانيها در اين جا جمع ميشوند و ميگويند: «مرگ بر آمريكا» من ميخواستم ببينم. بالاخره به مكه آمدم تا مرگ بر آمريكا گفتن ايرانيها را ببينم. ما به كل دنيا الهام ميكنيم. ما در دنيا راهپيمايي را راه انداختيم. جسارت و جرأت در مقابل آمريكا را ما ايجاد كرديم. مگر كسي جرأت داشت از پشت ديوار سفارت آمريكا به راحتي بگذرد؟ ولي ما جاسوسانشان را اسير گرفتيم و مثل گربه ذليل شدند. آمريكا از ما كينه به دل دارد. اينكه هواپيماي ما را در آسمان منفجر ميكند از روي بغض است. ولي خوشبختانه هر وقت يك سيلي به ما ميزند، چنان در دنيا سيلي ميخورد كه روز به روز از عزتش كاسته ميشود. از او ميترسند، ولي ترس از گرگ به معناي عزت او نيست. يك وقت كسي كرامت دارد، زماني هم كسي وحشت دارد. آمريكا وحشت مياندازد، اما كرامت ندارد و كرامت و بزرگي آمريكا را شما شكستيد. و قدم اولش را دانشجويان پيرو خط امام در لانهي جاسوسي برداشتند و امام فرمود: اگر خميني تنها بماند، خواب را از سر امريكا ميپراند. و ان شاءالله امام به اين آرزويش برسد كه خواب را ببرد، اما تنها نماند.
8- حج تجلّيگاه دين و سياست
امام حسين وقتي ميخواست حركت را شروع كند، به مكه رفت. صد و پنجاه هزار حاجي امسال بايد طواف ميكردند و در مني و عرفات ميبودند، پايشان را جاي پاي ابراهيم ميگذاشتند. ابراهيم در مكه داد زد، پيغمبر در مكه داد زد، اين نشاندهنده اين است كه مكه جاي فرياد است. از همه گذشته ميگويند آن جا، جاي سياست نيست. اگر آن جا جاي سياست نيست، جاي سياست هيچ كس نيست. چطور سياست وهابيها آزاد است؟ اين آل سعود به قدري بغض ايران را دارد، كه خشت و آجر از كشورهاي ديگر ميخرد، قالي ابريشم از ايران را نميخرد. به يهوديها و مسيحيها دلارهايش را ميدهد. ذغال از خارج ميآورد، اما زعفران از ما نميخرد. از همهي كشورها آن در آنجا بازاري و كارمند هست، يك ايراني در آن جا كارمند و بازاري نيست. بغض است و جرم ما اين است كه اهل بيت را دوست داريم. آنها با اهل بيت مشكل دارند. ديديد با قبرستان بقيع چه كردند؟ من چند هفتهي پيش هم گفتم: اگر قوطي شكر را بنويسي اين قوطي شكر است، اشكال ندارد. اما اين جا بنويسيد: «هذا قبر جعفر بن محمد» يك سنگ قبر بگذاريد، مي¬گويند: نه! شرك است. مي گويند: اگر يك سنگ قبر روي قبر امام حسن مجتبي بگذاريم، شرك است. مگر او «سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» (بحارلانوار،ج3،ص6) نيست؟ شيعه و سني نقل ميكنند كه پيغمبر فرمود: ده نفر صد در صد اهل بهشت هستند. يكي از آنها امام حسن مجتبي است. آن كسي كه به قول خودتان قطعاً اهل بهشت است، روي قبر او نبايد بنويسيد اين قبر امام حسن است؟ يعني قبرش يك سنگ قبر نميخواست؟ به اندازهي نوشتن روي يك قوطي شكراحترام نداشت؟ به خاطر آن قبر امامان ما خراب است كه بغض اهل بيت را دارند، تمام برق و روشنايي كه در بيابانهاي مكه هست، توحيد است. ولي ميگويند اگر يك چراغ روي قبر امام حسن روشن كنيم، آن شرك است. فرودگاه جده و تمام خيابانها را چراغ كشي كردهاند. چون انرژي برق آنها بسيار قوي است. هر اتاقي كولر گازي دارد. تمام بيابانها روشن باشد، توحيد است، يك چراغ كوچك سر قبر امام حسن مجتبي شرك است. از تما كشورها به آن جا ميآيند، توحيد است. مسلماني كه از ايران ميرود مشرك است. ذغال و خشت و موزائيك كشورها توحيد است، زعفران و قالي ابريشمي ما شرك است. اين بغض است و اميدوارم با همين بغض آنها به حسابشان رسيده شود. اگر بناست سياست نباشد، سياست آل سعود هم نبايد باشد. جالب اين است كه در روزنامه چيزي نوشته بود. من از روزنامهي سعودي برايتان بخوانم. پرچم آمريكا را كه سال پيش ايرانيها آتش زده بودند، عكس آن روزنامهي سعودي انداخته و نوشته است «هكذا اشتعل النار» بعد ميگويد: «و قد مير المقدسات» ايرانيها مقدسات را آتش زدند، يعني آل سعود ميگويد: پرچم آمريكا نزد من مقدس است ولي امام حسن مجتبي و فاطمهي زهرا مقدس نيستند. اف بر اين مسلمانها و خاك بر سر آن رؤساي جمهوري كه از آل سعود به خاطر دلارش حمايت ميكنند. خاك بر سر اين مسلمانهاي پولكي! يك ميليارد دلار به او ميدهند، او امضا ميكند. آل سعود بخشي از بودجهي نفتش را فقط براي تبليغات عليه خط فكري اهل بيت و عليه انقلاب ايران گذاشته است. خود من كه به عنوان يك طلبه از چند سال پيش كتابي در بارهي حج نوشتم، اين بغض آل سعود نزد من از آمريكا بدتر است. چون آمريكا مسلمان نيست ولي آل سعود ادعاي اسلام ميكند. هيچ قدرت پولي به اندازهي آل سعود عليه كشور ما كار نميكند. و به هر كشوري اگر بگويد من ضد ايرانم، هر چه بخواهد ميدهد. آخوندهايشان در خطبههاي نماز جمعه شرك را ميكوبند. برائت دارند، منتهي ميگويند مراد ما از مشركين اينها هستند كه قبر پيغمبر را ميبوسند و از نظر آنها آمريكا مشرك نيست. خدايا آل سعود را نابود بفرما!
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 201