responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2022

موضوع بحث: عمل، شرايط صحت

تاريخ پخش: 14/12/60

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»

1- شرايط عمل صحيح

بحث ما در مورد اين است كه درست شدن كار شرايطي دارد و جلسه قبل در اين زمينه صحبت كرديم. شرايط صحت را بگوييم. كدام عمل صحيح است. عمل صحيح چند شرط مي‌خواهد:
1- بايد هدف صحيح باشد.
2- روش صحيح باشد.
3- عوارض و مبطلات نداشته باشد.
درباره هدف جلسه قبل صحبت كرديم كه وقتي عبادت ما درست است كه هدف ما درست باشد. اگر هدف عمل خدا نباشد، عمل صحيح نيست. در اين زمينه حرف زديم.

2- روش صحيح از شرايط عمل

اين جلسه بحث روش صحيح را طرح مي‌كنيم. اگر ما دستوري را بخواهيم صحيح انجام دهيم، همانطور كه به ما دستور داده‌اند بايد انجام دهيم. اگر زمان كار را عوض كنيم، كار باطل است. عبارت را تغيير دهيم، كار باطل است. مكان را عوض كنيم، كار باطل است. بايد شكل به همان فرمي باشد كه به ما گفته‌اند. در اين جا سه نوع تغيير را مي‌گويم:
1- گاهي تغييرات از روي لجاجت است. گاهي يك دستوري كه به ما مي‌دهند، انجام نمي‌دهيم و طوري ديگر انجام مي‌دهيم و اين به خاطر لجبازي است.
2- گاهي روشن فكري گل مي‌كند.
3- گاهي مقدس بازي مي‌كنيم.

3- تغيير در قانون به خاطر لجبازي

يك قانوني را به مردم مي‌گويند ولي مردم به خاطر لجبازي آن را تغيير مي‌دهند. در مورد تغيير لجوجانه يك مطلبي برايتان مي‌گويم. خدا به يهودي‌هايي كه نافرماني مي‌كردند گفت: توبه كنيد. گناهانتان را مي‌بخشم. (وَ قُولُوا حِطَّةٌ) (بقره /58) به يهودي‌ها گفتيم: «قُولُوا حِطَّةٌ» بگوييد: خدايا ما را بيامرز. شما از خدا طلب استغفار كنيد. وقتي وارد بيت المقدس مي‌شويد، لحظه‌ي ورود از خدا عذرخواهي نيز بكنيد. يك استغفار كنيد. اين‌ها لفظ را عوض كردند. به جاي حطة گفتند: حنطه. حطة را حنطه كردند، بازي در آوردند. قرآن مي‌گويد: (فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ) (بقره /59) يعني آن چيزي را كه گفتيم بگوييد، شكل كار را عوض كردند. گفتیم: حطة. دستور را تغيير دادند. شكل كار را تغيير دادند. خداوند نيز اين‌ها را عذاب كرد. پس گاهي مي‌گويند اين كار را بكن. شكل عوض مي‌كند و تغيير مغرضانه است. سر به سر مي‌گذارند. بازي در مي‌آورند. به استهزاء و مسخره مي‌گيرند. گاهي تغيير، تغيير لجبازي است. مي‌گوييم: نماز بخوان! مي‌گويد: ورزش صبحگاهي مي‌كنم. مي‌گوييم: وضو بگير. مي‌گويد: صبح‌ها خودم را مي‌شويم. آن طور كه او گفته بايد انجام دهيم. مي‌گوييم: بگوييد حطه، مي‌گويد: حنطه. بگو: خدايا ما را بيامرز.

4- تغيير در قانون از روي روشنفكري

گاهي هم تغييرات، تغييرات روشنفكران است. تغييرات روشنفكرانه اين است كه پهلوي خودشان يك قياسي مي‌كنند. نمونه تغييرات روشنفكرانه را برايتان بگويم. سال 12ماه است. 4ماه جنگ حرام است. جنگ حرام است يعني اينكه مسلمان‌ها حق جنگ(حمله) ندارند. البته اگر به مسلمان‌ها حمله كردند بايد دفاع كنند. مثلاً شروع به جنگ در مكه حرام است. چون محل امن است. اما اگر كسي به ما در مكه حمله كرد، دفاع لازم است. چهار ماه حرام است. محرم، رجب، ذي القعده و ذي الحجه. پس آتش بس اسلام در چهار ماه است كه سه ماه آن پشت سر هم و يك ماه آن رجب و جداست. در اين چهار ماه اسلام گفته است كه حق جنگ نداريد. مگر اين كه جنگ تحميلي باشد. حساب جنگ تحميلي جداست. (مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ) (توبه /36) روشنفكران مي‌گفتند: هدف اسلام از اين كه مي‌گويد: چهار ماه نجنگيد، اين بوده است كه براي تهيه‌ي تداركات و تجديد قوا، چهار ماه لازم نيست كه جنگ باشد. حال ما محرم مي‌جنگيم و در صفر تجديد قوا مي‌كنيم. خلاصه مي‌گفتند كه خدا اراده كرده است كه چهار ماه آتش بس باشد. حالا اين چهارماه مهم نيست كه يك مقدار كم و زياد شود. 15 روز از اين ماه را مي‌جنگيم، عوض آن روز ديگر كم مي‌كنيم و نمي‌جنگيم.
يكي از خلفاي بني اميه يا بني عباس روزي مست بود. آمد نماز صبح بخواند. 2 ركعت بايد بخواند، 3 يا 4 ركعت خواند. گفت: من امروز حالم خوب است و بيش‌تر مي‌خوانم. هدف خدا نماز خواندن است. حال ما مقداري بيش‌تر مي‌خوانيم. غرض اين است كه ما چهار ماه نجنگيم. حال فرق نمي‌كند كه از اين ماه يا از آن ماه باشد.
پس مقدس مآبانه، روشنفكرانه، مغرضانه، هر تغييري بدهي غلط است. حضرت موسي(ع) به يهوديان گفت: بگوييد حطه. گفتند: حنطه، كه به معني گندم است. لجبازي كردند و دستور استغفار را به بازي گرفتند. روشن فكرانه مثال زديم كه چهار ماه آتش بس است. روشن فكرها گفتند: هدف اين است كه چهار ماه استراحت و تجديد قوا كنيم. حالا براي اين هدف فرق نمي‌كند كه از اين چهار ماه چند روز كم كنيم يا اضافه كنيم. آيه نازل شد. مي‌فرمايد كه: (يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً) (توبه /37) عام به معني سال است. يك سال را حلال مي‌كنند. مي‌گويند: حلال است و بجنگيد و يك سال را حرام مي‌كنند و مي‌گويند: نجنگيد. يك سال مي‌گويند نه هوا خوب است و مي‌جنگيم و سال ديگر هوا سرد است و مي‌گويند نمي‌جنگيم. اسلحه داريم و مي‌جنگيم. سال ديگر اگر اسلحه‌ي ما تمام شد، نمي‌جنگيم. خلاصه فتيله‌ي چراغ، دين را گاهي سوي آن را بالا مي‌برند و گاه پايين مي‌آورند.
شكل كار و روش كار آن گونه كه اسلام گفته است، تسليم نيستند. آن گونه كه خدا گفته است تسليم نيستند. در اين جا مي‌فرمايد: (إِنَّمَا النَّسي‌ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ) (توبه /37) «نسي» يعني به عقب انداختن. اين كه مي‌گويند: فلاني معامله نسيه كرده است، نسيه از نسي مي‌آيد و نسيه يعني جنس مي‌خرد و پول را بعد مي‌دهد. كساني كه عقب مي‌اندازند و مي‌گويند: الآن بجنگيم عوض آن يك مقدار بعد آتش بس را عقب مي‌اندازند. آن مدت مقرر را تغيير مي‌دهند. «زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ» اين مطلب باعث زياد شدن كفر مي‌شود. يعني اگر گفتيم نماز به همين صورت باشد، همينطور باشد. در مسائل دين نبايد روشنفكري كنيم. قوانين و دستورات خدا همانطور كه گفته، بايد عمل شود. راست بگوييد، شما در جايي ديگر روشنفكريتان گل مي‌كند. مثلاً بگوييد چون ايشان تب دارد و اين آمپول را به او زديم، پس هر كه تب داشت، بايد همين آمپول را به او زد. بابا تب دارد، ولي هر كس كه تب دارد، نبايد اين آمپول را بزند. ممكن است تب، شرايط و حالات ديگر نيز داشته باشد. ما مي‌گوييم نه، چون فلاني تب داشت و چنين كرد، پس اينجا هم بايد چنين كرد. چون در پيوند درخت هلو اينچنين عمل مي‌كنيم، پس درخت گلابي را نيز همين گونه عمل كنيم. پيوند هر درختي يك طريقي است، هر تبي يك آمپولي و دوايي دارد. همانطور كه در مسائل طبيعي، در مسائل طبي، در مسائل كشاورزي، چنين قانوني حاكم است، چون ذرت را مثلاً هر 15 روز آب مي‌دهيم، پس نبايد حتماً خشخاش را نيز هر 15 روز آبياري كنيم. شما چگونه قياس مي‌كني؟ هر چيزي فرمولي دارد. منتهي در دين كه آمد همه صاحب نظر مي‌شويم.
بعضي روشن فكرها مي‌گويند: اين كه مسافر را گفته‌اند نمازش را شكسته بخواند، به خاطر اين كه مسافران قديم زحمت داشتند، اسلام عوض زحمت مي‌خواسته است بر آن‌ها آسان بگيرد، گفته است از من كم بگذاريد. 4 ركعت را2 ركعت بخوانيد. كسي مي‌گفت من مسافرت را دوست دارم، سؤال كرديم كه چرا؟ گفت: براي اين كه خوراك در آن دو برابر است، نماز آن نصفه و كار هيچي. ايشان مي‌گويد كه نماز را در سفر گفتند شكسته بخوان، چون زحمت داشته و اكنون مسافرت‌ها با ماشين‌ها و هواپيما انجام مي‌گيرد و زحمتي ندارد، پس خوب است كامل بخوانيم. مسئله اين است از شهر چهار فرسخ كه بيرون رفتيم، آن نماز شكسته است. چه با هواپيما و. . . همانطور كه خدا گفته است بگوييد و عمل كنيد.

5- در انجام عمل بايد تعبّد شود

همانطور كه خدا گفته است، بگوييد و عمل كنيد. گوشت خوك را مي‌گويند بخوريد. مي‌گويد چون كرم دارد، ما حرارت مي‌دهيم و كرم آن را مي‌كشيم. تعجب آور است، كرم آن را 1300 سال نفهميديم، 100 سال يا 40 سال يا 50 سال است، فهميده‌اند، اگر حرارت هم بدهيد باز هم حرام است و نبايدخورد و اسلام مي‌گويد: نخور. اسلام مي‌گويد آب جو نخور. وقتي گفتند نخور، همانطور كه گفته‌اند عمل كنيد. اگر خواستيد كارتان صحيح باشد، شرايط صحت اين است كه هدف خداباشد و روش تعبد باشد، همان جوري كه او گفته است. پيوند گلابي و هلو، آبياري ذرت و خشخاش، اين آمپول مال اين تب، آمپول ديگر مال تبي ديگر، نوع مريض و فشار خون فرق دارد. هزار شرايط ديگر نيز دارد. ما هر جوري كه گفته‌اند بايد انجام دهيم.

6- تغيير قانون مقدس مآبانه

ديگري تغييرات مقدس مآبانه است، مقدس‌ها نيز گاهي يك تغييراتي مي‌دهند. باز خاطره‌اي از مقدس‌ها برايتان بگويم. زياد گوش دهيد. كلاه شرعي مي‌گذارند. به يهودي‌ها گفته بودند روز شنبه ماهي نگيريد. البته يا ماهي‌ها با شعوري كه داشتند فهميده بودند شنبه كسي به آن‌ها كاري ندارد و روي آب مي‌آمدند و يا اين روي آب آمدن براي امتحان يهودي‌ها بود كه به نظر مي‌آيد اين نكته‌ي دوم است. اين امتحاني بود كه روز شنبه كه بنا بود ماهي نگيرند، ماهي‌ها نيز مي‌آمدند روي آب و يهودي‌ها وسوسه مي‌شدند كه خدا گفته ماهي نگيريد و ماهي‌ها نيز مانور مي‌دهند. يهودي‌ها كنار دريا حوضچه‌هايي ساختند و سوراخ به دريا باز كردند. ماهي‌ها روز شنبه مي‌آمدند جلو و درون اين حوضچه‌ها وارد مي‌شدند، غروب شنبه سوراخ‌ها را مي‌بستند كه ماهي‌هايي كه در حوضچه‌ها آمده‌اند راه برگشت نداشته باشند و يكشنبه آن‌ها را صيد مي‌كردند و مي‌گفتند شرعاً ما شنبه‌ها ماهي نگرفته‌ايم. كلاه شرعي مي‌گذاشتند.
يك زماني رباخوارها چنين كارهايي مي‌كردند 10000تومان قرض مي‌گرفتند. مي‌گفت: من ده هزارتومان به تو قرض مي‌دهم به شرطي كه دو هزار تومان بدهي. و براي اين كه ربا را حل كند به جاي آن 2000 تومان را مي‌گفت: من اين قوطي كبريت را به تو 2000 تومان مي‌فروشم، اسمش اين بود كه ما معامله كرديم. ده تومان دادم و 2 تومان گرفته‌ام، منتهي قوطي كبريتي داشته‌ام، دلم خواسته 2000 تومان بفروشم. اين كلاه شرعي است.
داستان اصحاب صف را در قرآن نقل مي‌كند و مي‌گويد: پدر اين‌ها را در آورديم كه خواستند فرمول قانوني و شرعي درست كنند. بايد مواظب باشيم. يكي از خوبي‌هاي انقلاب اين بود كه بساط رشوه از بين رفته است. آمده نزد امام و مي‌گويد: آقا بنده بعضي اوقات برايم سوغاتي و هديه مي‌آورند، رشوه نيست، كادو است. امام فرمود: اگراين شغل را نداشتي، آيا برايت مي‌آورند؟ گفت: نه، گفت: پس اسم اين كار عوض شده، اين در واقع رشوه است. منتهي مي‌گويند: حق حساب، حق الزحمة، كادو، عيدي، اسمش را عوض كرده‌اند.
كلاه شرعي يهودي‌هاي ماهيگير، تغييرات روشنفكرمآبانه، تغيير دادن ماه‌هاي حرام، لجبازي تغيير عبارت، اين‌ها آيات قرآن است. چه قرآن خوبي داريم! يعني شما هم اگر در دستور، بازي دربياوريد شما هم به همان سرنوشت مبتلا مي‌شويد كه يهودي‌ها مبتلا شدند. روشتنفكرها مدت آتش بس را تغيير دادند. شما هم اگر روشنفكريتان گل كند، سرنوشت شما همان است. كلاه شرعي و قانوني براي خلافشان درست كردند. شما هم اگر بخواهيد كلاه شرعي و قانوني در كارهايتان درست كنيد، پدرتان را در مي‌آوريم.
اين درس‌هايي است از قرآن كه به ما گفته‌اند. همانطوري كه دستور است عمل كن. به ما گفته‌اند نماز مي‌خواني بايد خودت را بپوشاني، ديگر سؤال ندارد كه مگر خدا با زن‌ها نامحرم است كه وقتي مي‌خواهيم به در خانه‌ي خدا برويم و نماز بخوانيم بايد چادر سر كنيم. مسئله محرم و نامحرم نيست. مسئله ادب است، مسئله‌ي تعبد است. خدا گفته است؟ بگو چشم! اصولاً همين كه خدا گفته است اين كار را انجام بده، تسليم امر خدا شدن خودش تعبد است. فلسفه يعني من مي‌خواهم بنده‌ي او باشم. بنده‌ي او بودن خود دليل است. دليل ديگر نيز لازم ندارد. ما لازم نيست همه‌ي چيزها را با دلايل طبي و بهداشتي بفهميم و بدانيم. شكل كار را گفتيم.
اگر يادتان باشد، درباره تعبد در ماه رمضان مثالي زدم. گفتم: درمسائل عرفي نيز همين گونه است. شما كد تهران را بگيري، يكي در تهران گوشي را بر مي‌دارد. 031 اصفهان، 041 تبريز و 051 مشهد، 061 اهواز، يعني يك دندانه پايين و بالا برود، از يك استان به يك استان ديگر ميرود. خدا هر چي گفته است، همان بايد باشد. اجازه دهيد اين مثل را تكرار كنم. بعضي از مثل‌ها را عنايت دارم. شما گاهي دستت خون مي‌آيد، مي‌گويم: باندي بياور ببندم. يك مقدار پنبه بياور ببندم. عوض يك مقدار كم باند، يك كاميون لحاف كرسي مي‌آوريد. نمي‌خواهم، هماني كه گفتم وخواستم به دردم مي‌خورد. سوييچ ماشين يك مقدار دندانه هايش پايين و بالا شود، در باز نمي‌شود. همانطوري كه دندانه هايش را تراشيده‌اند بايد همانطور باشد. سوييچ بايد اينقدر باشد. بزرگ‌تر وكوچك‌تر باشد در باز نمي‌شود. 021 تا 031 يك دندانه بالا و پايين بيش‌تر نيست، ولي يك استان مي‌رود يك استان ديگر. بنابراين همينطور كه در پيوندها، در آبياري‌ها، در آمپول‌ها، در باند بستن‌ها، در كدگرفتن‌ها و در سوييچ درها، در تمام مسائل فرمول دارد، كار خدا نيز فرمول دارد و ما بايد از فرمول خارج نشويم. و خروج از فرمول فسق است. كلمه‌ي فسق مي‌دانيد يعني چه؟ وقتي مي‌گويند فلاني فاسق است، فاسق به كسي مي‌گويند كه از مدار شكل خدا بيرون رود. فسق يعني خروج از مرز. مي‌گويند: فلاني فاسق است! يعني از مدار تعبد بيرون رفته است.

7- تكبر و عجب عمل را باطل مي‌كند

بعد از شرايط صحت، شرايط قبولي را مطرح مي‌كنيم كه درباره آن حرف داريم. بحث ديگر عوارض است. گفتم ربا عمل را باطل مي‌كند. عُجب عمل را باطل مي‌كند، حال به مناسبت عجب، بدم نمي‌آيد يكي از كلماتي كه امام اين در چند روز فرموده‌اند، براي شما شرح بدهم. به مناسبت عجب، امام چند روز پيش جمله‌اي فرمود: كاش من هم يك پاسدار بودم. مي‌گويند: شخصيت هر چقدر بزرگ باشد، كلام ايشان هم بزرگ است و بار دارد. و چون ما حرف‌هاي امام را تحليل و تفسير نمي‌كنيم، گاهي حرف‌هاي امام براي بعضي اسباب درد سر مي‌شود. مثلاً امام كه مي‌گويد: كاش من يك پاسدار بودم، اين تواضع امام است. آن وقت حرفي كه مايه‌ي تواضع است ممكن است براي بعضي از برادران پاسدار سبب تكبر شود. امام اين را به خاطر تواضع گفته است، تواضع امام سبب تكبر من بشود. اين است كه بايد مواظب باشيم. اين كه امام مي‌فرمايد: من كاش يك پاسدار بودم، اصولاً مگر مي‌شود كسي اين همه خيرو بركت داشته باشد و خودش را اينطور پايين بياورد.
يا در جمله ديگري فرمود: «رهبر من آن پسر 13 ساله است» اين جملات يعني چه؟ شوخي نيست. در مناجات امامان معصوم هم چنين سخناني را مي‌بينيم كه خدايا من كجا و عملم كجا؟ خدايا من اگر بميرم، دست خالي هستم. مگر امام سجاد(ع) دست خالي است؟ يا حضرت علي(ع) گريه مي‌كند كه دست خالي هستم. اين‌ها يعني چه؟ هيچ فكر كرده‌ايد چگونه امامان معصوم اين چنين خودشان را فاني و بي چيز مي‌دانند، با اين كه همه چيز هستند؟ دليل اين كار چيست؟ مثلي مي‌زنم و با اين مثل شما مي‌توانيد درك كنيد. امام كه مي‌گويد: كاش من يك پاسدار بودم، هدف چيست و چگونه مي‌شود كه انسان اينگونه باشد؟ هواپيما را اگر سوار شوي، هرچه هواپيما بالا مي‌رود، وقتي خوب خوب بالا مي‌رود، هر چه بيش‌تر بالا مي‌رود، خانه‌هاي زمين در نظرش كوچك‌تر مي‌شود. مي‌رسد به جايي كه خانه‌ي چند هزار متري به اندازه‌ي يك نخود مي‌شود. يعني آدم كه خيلي اوج گرفت ديگر زمين در نظرش كوچك است. ما اگر بدانيم كه مثلاً: (فَالَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُونَ) (فصلت /38) خداوند ملائكه‌اي دارد كه به قول حضرت علي(ع) (مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا يَرْكَعُونَ وَ رُكُوعٌ لَا يَنْتَصِبُون) (نهج ‌البلاغه، خطبه1) كه هميشه در حال سجده هستند. با اين ملائكه‌اي كه دائماً از اول خلقت تا آخر خلقت آن‌ها در حال سجده هستند، سجده من چه جايگاهي دارد؟ «وَ رُكُوعٌ لَا يَنْتَصِبُون» خداوند ملائكه‌اي دارد كه هميشه در حال ركوع هستند و هيچ وقت از ركوع فارغ نمي‌شود. وقتي انسان بانك مركزي را ديد يك قران قلكش برايش كوچك مي‌شود و مي‌گويد: اصلاً من چيزي ندارم، چون بانك مركزي را ديده است. خدا به خاطر اين كه ديد ما را وسيع كند و ما به اين دو ركعت نماز بدمستي نكنيم گفته، نمي‌خواهد. خداوند مي‌فرمايد: «فَالَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ» ملائكه و فرشتگاني كه ما داريم (يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُونَ) (فصلت /38) شبانه روز تسبيح مي‌كنند و ملول و دلتنگ و خسته هم نمي‌شوند. يعني اگر تو دو ركعت نماز خواندي خسته شدي، خيال نكن ما خيلي نازت را مي‌كشيم. اگر يك وقت گفتم: جوان، خواهر، برادر، اگر يك وقت گفتيم نماز بخوان، نه اين كه خيلي خدا منتظر نماز تو است، نماز بخوان يعني تو بيا بالا.
يك كسي كه بيرون آب است مي‌گويد: دستت را بده، من نياز به دست تو ندارم. مي‌گويم دستت را بده كه تو را نجات بدهم. خدا چه نيازي دارد؟ هواپيما بالا كه رفت، از آن جا خانه كوچك است. امام وقتي معرفتش رفت بالا، با توجه به اين عالم و بزرگي عالم. امام وقتي مي‌خواست رئيس جمهور تعيين شود، يك بياني داشت و فرمود: ايران يك ذره از آسيا، آسيا يك تكه‌اي از قاره‌ها، قاره‌ها يك بخشي از زمين، زمين يك تكه از منظومه‌ي شمسي، منظومه‌ي شمسي مي‌رود به جايي كه اصلاً چيزي نيست. ايران چيزي نيست. ميشود يك مورچه، مي‌شود يك ذره، در اين عالم هستي وقتي آن ديد شد كه عالم هستي را اين گونه ديد، عالم ملائكه و ملكوت را آن گونه ديد. كسي كه جهان را اينچنين مي‌داند كه اين ايران در كنار آسيا، آسيا در كنار قاره‌ها و قاره‌ها در كنار زمين وزمين در كنار منظومه‌ي شمسي نسبت به عالم هستي. با آن ديد واقعاً ديگر ايران چيزي نيست. و در عالم ملكوت وقتي ديد ميليون‌ها ملائكه دائماً در حال ركوع و دائماً در حال سجده هستند، وقتي هواپيما رفت آن بالا ديگر واقعاً خانه در زمين كوچك است. آن وقت مي‌فرمايد: كاش من هم يك پاسدار بودم. اين چيزي نيست.
29 شب روزه با سحري مي‌گيريم، يك شب سحري نخورده روزه مي‌گيريم، فكر مي‌كنيم خيلي كارمان مهم است. دنبال بهانه مي‌گرديم، حسن آقا فهميدي ديشب چه شد؟ ما سحري بيدار نشديم، هر جا مي‌رسيم مي‌گوييم: هر شب سحري مي‌خوريم مطرح نيست، يك شب سحري نخورده، مي‌مانيم. هر جا مي‌رسيم مي‌گوييم تاشب 30 بار مي‌گوييم. يك شب سحري نخوردن خيلي مهم است. آقا من متوسل نيز شدم، دعا هم خواندم، نماز هم خواندم، خدا دعاي مرا مستجاب نكرد. خيلي نمازش برايش مهم است. به مسجد جمكران قم يك نفر آمده بود مي‌گفت: ‌اي امام زمان يا گوش به حرفم بده يا قهر مي‌كنم. خوب قهر كن. اين مثل اين كه جمكران رفتن برايش خيلي مهم است. ما چه هستيم با جمكرانمان، ما چه هستيم با علممان، وقتي آدم به آن بالا رفت، ديگر خجالت مي‌كشد بگويد من بنده‌ي خدا هستم. و لذا مي‌گويد: كاش من يك پاسدار بودم. خداوند مي‌گويد: (إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ) (ابراهيم /8) نازتان را نمي‌كشم «إِنْ تَكْفُرُوا» اگر همه‌ي شما كافر شويد «أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً» شما و تمام ساكنين زمين همه كافر بشويد، «فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ»
اگر جمله‌ي كائنات كافر گردند *** بر دامن كبريا نگردد گردي(كبريايي ننشيند گرد)
امام سجاد(ع)دردعاي مكارم الاخلاق مي‌گويد: «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ»(صحيفه سجاديه، دعاى 20) استقلال غير از اين معنايي كه ما مي‌گوييم آزادي، استقلال، استقلال يك معناي ديگر هم دارد. استقلال يعني كم شمردن، استقلال يعني كم بشماريم. امام سجاد مي‌گويد: خدايا توفيقم بده كارهاي خير خويش را كم بشمارم. «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ» يك كسي به من رسيد و گفت: شما چرا نسبت به ما بي توجهي؟ گفتم: والله من توجه ندارم، غافل بودم. اما من چه كسي هستم كه اعتنا داشته باشم؟ بر فرض اگر من نسبت به شما بي اعتنايي كردم، بالاخره شما مرا ببخشيد. گفت: من چندين جلد كتاب مطالعه كرده‌ام، بعد به فكرم آمد بايد حالا نسبت به او بي اعتنا باشم، چون باد او را گفته است. اگر تا حالا نمي‌دانستم، حالا كه چندين جلد كتاب در تو اثر گذاشته و تو خودت را يك فرد مهمي مي‌داني، پس بايد ديگر به تو بي اعتنايي كرد.

8- علامت‌هاي كامل بودن عقل انسان مؤمن

امام رضا(ع) مي‌فرمايد: علامت آدم مؤمن چند چيز است. اين‌ها را برايتان شرح بدهم. «لَا يَتِمُّ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ»(تحف‌ العقول، ص‌443) يك حديث هم داريم كه عقل انسان كامل نيست. بد نيست بدانيد اگر اين ده صفت را داريد، امام رضا گفته است كه عقلتان تمام و كامل است و اگر نداريد امام رضا(ع) مي‌گويند كه عقلت ناقص است.
بچه كه بوديم زماني كاري مي‌كرديم. از پدر مي‌خواستيم كه به ما دعا كند، زيرا دعاي پدر مستجاب مي‌شود. به پدرم مي‌گفتم: دعايي درحق من بكنيد. مي‌فرمود: خدا عقلت بدهد. من ناراحت مي‌شدم. حال در روايات مي‌بينيم، مثل اين كه نبايد ناراحت شد. مي‌گويد: عقل تمام اين است اگر داريد خوشا به حالتان! «لَا يَتِمُّ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَكُونَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ»(تحف‌ العقول، ص‌443) اگر ده صفت داري عقل تو كامل است.

9- مؤمن عاقل كسي است كه اميد خير از او دارند

1- «الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ»(بحارالانوار،ج1، ص‌443) مؤمن كسي است كه اميد خير از او داشته باشند. يك وقت كه مي‌خواهند سراغ كسي بروند مي‌گويند: برويد پول بگيريم براي حمام، آسفالت، صدا كنيم او را براي فلان كار، فلان كار، مي‌گويند: رهايش كن فلاني گوش نمي‌دهد. برويم او را دعوت كنيم كه بيايد در جلسه، مي‌گويند: فلاني دعوت ما را قبول نمي‌كند. مي‌گويند برويم عذرخواهي كنيم، مي‌گويند: عذرخواهي را قبول نمي‌كند. يك آدمي است كه در جامعه اين گونه راجع به او فكر مي‌كنند، كه وقتي مي‌گويند برويم سراغ او مي‌گويند: فلاني اهل اين كارها نيست. اين معلوم مي‌شود كه عقلش كامل نيست. آدم عاقل مسلمان كسي است كه هر كار خيري بخواهند انجام دهند و بگويند سراغ فلان فلاني برويم نه نمي‌گويد.

10- مؤمن عاقل كسي است كه به ديگران ضرر نرساند

2- «وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ»(بحارالانوار،ج1، ص‌443) آدم مسلمان عاقل كسي است كه مي‌گويند: ايشان ضررش به كسي نمي‌رسد. اهل نيش زدن و كوبيدن نيست. برادرهاي انقلابي نكند يك وقت شما شرتان به كسي برسد. اگربنا باشد يك نفر را نيم كيلو بكوبيد 2 كيلو كوبيديد چه مي‌كنيد؟ انقلابي نيستيد. ممكن است يك نفر خيلي انقلابي نباشد و به همين دليل يك نفر را خيلي تحقير كند. مواظب باشيد يك نفر را كه انقلابي نيست، تحقير نكنيد. ابي ذر زودتر از سلمان مسلمان شد، زير شكنجه نيز خيلي رفت. سلمان هم ديرتر مسلمان شد و زير شكنجه نيز نرفت. اما يك مرتبه ابيذر به سلمان نگفت تو كجا بودي آن وقت كه ما كتك‌ها را مي‌خورديم، حالا پيدايت شده است؟ هيچ وقت به زندان و شكنجه‌ي خودش ناز نكرد. البته فردي كه زندان رفته ارزش او از كسي كه زندان نرفته است بيش‌تر است، اما به شرطي كه خودش نگويد. نماز شب خوب است، به شرط آن كه خودت نگويي.
عيب ما اين است كه يك عده آمده‌اند سرسفره‌ي انقلاب و هيچ كاري براي انقلاب نكردند و حالا جزو گروه اين انگشت سفت است، جزو گروه شصت و چهار مي‌خواهند از لقمه استفاده كنند. يك عده كاري نكرده‌اند و از سفره انقلاب مي‌خورند. اين‌ها بد هستند ولي يك بدي هم اين است كه آن كسي كه خدمتي كرده است بر سر اين مي‌كوبد، آن هم كار خوبي نيست. چه خوب است كه كساني كه كاري نكرده‌اند خود بگويند كه شما بر ما مقدم هستيد و چه خوب است كه حالا اگر كسي در ابتداي انقلاب نبوده است، ولي اكنون با امام و جمهوري خوب است، حالا مي‌خواهد خدمت كند، به او نيش نزنند. 2 عيب در ما است، يك عيب من دارم كه چرا در صف اول راهپيمايي و تظاهرات روز اول نبوده‌ام، اين عيب من است. من معيوب هستم كه چرا روز اول باانقلاب نبوده‌ام؟ ولي روز دوم و سوم ملحق شدم. عيب شما كه اول انقلاب بوديد اين است كه نمي‌گذاريد من كار كنم. نيش مي‌زني كه تو سه روز بعد آمدي. حالا كه با امام خوبم، با انقلاب خوبم، حالا كه مي‌خواهم كاري كنم، حالا خط اول نه، خط دوم كه مي‌توانم، باشم؟
يك طلبه داشتيم قدش كوتاه بود(خدا او را بيامرزد) به اوگفتم تو قدت كوتاه است تو را سربازي نمي‌برند. گفت: چرا مرا مي‌برند، ولي به من مي‌گويند عدس پاك كن. سرباز كوتاه براي عدس پاك كردن خوب است. حالا آقا ايشان حماسه و سلحشور و انقلابي يك نيست، ولي براي نان بردن پشت جبهه، براي قرص و امكانات بردن براي زلزله زدگان، براي اين كارها خوب است.
يك عده براي اين كه به زندان رفته و دو تا سيلي خورده‌اند، اصلاً اجازه‌ي كار به هيچ كس نمي‌دهند. هركس ضد انقلاب است، روي آن خط سرخ نه خط سياه بكشيد. هركس ضد انقلاب است، حساب او جداست. اما هر كس باانقلاب است، منتهي دير آمده است، مثل درخت توت، بعضي از توت‌ها جمعه‌ي اول مي‌رسند، مي‌روند تكان مي‌دهند و توت‌ها را مي‌خورند، بعضي جمعه‌ي دوم، بعضي جمعه‌ي سوم و. . . بالاخره آن توتي هم كه جمعه‌ي هفتم مي‌رسد توت است. شيرين هم هست. از همين درخت نيز به بار آمده است، چون تو هفته‌ي هفتم رسيده‌اي بروگم شو. آن هم توت است هم شيرين است، هم مفيد است و هم قيمت دارد و هم ويتامين دارد. منتهي زودرس نيست، ديررس است. يك مرتبه ابي ذر نيش به سلمان نزد كه اين من هستم كه با اين كه (فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ) (نساء /95) نه مجاهدين خلق، مجاهدين قرآن، با اين كه قبول داريم مجاهدين في سبيل الله ارزش آن‌ها بيش‌تر است، آن‌ها كه در زمان خفقان كار كرده‌اند ارزش آن‌ها از ما بيش‌تر است. آن‌ها كه با ترس و لرز خودشان و زن و بچه‌شان ترسيدند و لرزيدند و از امام واسلام و انقلاب حمايت كردند، به مراتب ارزش آن‌ها از من بيش‌تر است و آن‌ها روسفيد هستند. اما در عين حال به شرطي كه خودشان نگويند.
ما هفته‌ي وحدت درست كرده‌ايم براي چه؟ براي اين كه بگوييم حنبلي و شافعي و جعفري برايمان مطرح نيست. البته اختلاف نظر داريم، درگيري نداريم. يك وقت خيال نكنند هفته‌ي وحدت يعني اختلاف نظرها از بين رفت. نه اختلاف نظر هست ولي ابداً هيچ مسلماني باهيچ مسلماني درگيري نبايد داشته باشد. هفته‌ي وحدت يعني اختلاف محفوظ، ولي درگيري نه. ما درگيري با كسي نداريم. با هم يكي هستيم (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ) (حجرات /10) آن وقت ما هفته‌ي وحدتي كه مي‌خواهيم بگوييم همه يكي هستيم، يك موجي به پا مي‌شود كه مي‌داني فلاني در فلان خط است. خط امام باشد، جمهوري اسلامي نيز باشد، منتهي دير رس است. روز دوم اعلام همبستگي كرده است. يك بار به او گفته‌ايم اعلاميه پخش كن ترسيده است، ولي حالا حاضر است كار بكند. آن‌هايي كه حالا حاضرهستند كار بكنند اين‌ها را از خود طرد نكنند. مگر كسي كه واقعاً با امام و انقلاب بد است و حسابش جدا است. اميدوارم كه ما مواظب خود و رفتارمان باشيم و از نيروها كمك بگيريم. دير رس‌ها را براي عدس پاك كردن از آن‌ها استفاده كنيم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2022
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست