نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 204
موضوع: امامت – 1، آیه اولی الامر
تاریخ: 27/05/58
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا و نبينا محمد و على اهل بيته و لعنة الله على اعدائهم اجمعين.
رشته بحث هايى كه درباره اصول عقايد در سطح فكر عموم صحبت مى شد، رسيديم به بحث امامت، نبوت را در جلسه قبل، تقريباً خطوط كلى آن را مطرح كرديم.
1- امامت از اصول عقائد و ادامه رسالت
در بحث امامت، امامت ادامه رسالت است و دليل امامت همان دليل رسالت است، به همان دليلى كه ما پيامبر مىخواهيم، به همان دليل هم امام مىخواهيم، چون انسانها همان انسانها هستند و نيازها همان نيازها و شك و سهوها، همان شك و سهوها و محدوديت علم ما همان علمى، بنابراين آنچه كه باعث مىشد كه ما نياز به پيامبر داشتيم، بعد از پيامبر هم همان عوامل هست، ما چرا پيامبر مىخواستيم؟ چون اختلاف مىشد، قانون حق مىخواستيم، چون رهبر معصوم مىخواستيم، چون علم ما محدود بود، چون علم و عقل ما محكوم غرايض بود، يك سرى نيازها باعث شد كه ما پيغمبر بخواهيم، همان نيازها بعد از پيغمبر هم هست و از ديد ما اين است كه امامت از اصول عقايد ما است، چون روايتى است كه همه مسلمانها قبول دارند روایت اينست كه: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» (كمال الدين،ج2،ص409) اصولاً جمعيتى روى كره زمين نمىتوانيم پيدا كنيم مگر اينكه مسئله رهبرى را جزء اصول مىداند.
2- امام و ولي امر بايد معصوم باشد
خود صحابه پيامبر بعد از آنكه پيامبر از دنيا رفت هنوز پيامبر را كفن نكرده بودند و غسل نداده بودند كه رفتند در جايى به نام سقيفه و رهبر تعين كنند، اين معلوم مىشود رهبر خيلى مهم است كه از دفن پيغمبر هم اهميتش بيشتر است، مسئله رهبر را در تمام كشورها، در تمام ملل، فرقه ها، مسئله رهبرى، مسئله مهمى است و واقعاً از اصول زندگى است، منتها بحثى كه هست اين است كه هر گروهى براى امامت يك شرط هايى را قائل هستند و ما هم عقيده مان اين است كه امام بايد معصوم باشد. يك آيهاى هست در قرآن مىخوانيم (أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) (نساء /59) اين آيه در قرآن است و همه ما قبول داريم لكن گاهى نظرها در اين است كه اينها چه كسانى مىتوانند باشند و چه صفاتى بايد داشته باشد ولى در اينكه اصل پيروى، رهروى و رهبرى، اين دو مسئله بايد باشد، رجوع به كارشناس يك اصل عقلايى است بايد باشد، حالا، در الله اختلافى نيست «أَطيعُوا اللَّهَ» مطيع خدا باشيد، خوب مسلم است، در (رسول) هم هيچ نظرى نيست، فقط بحث ما در اولى الامر است. اولى الامر يعنى صاحبان امر، خدا به ما گفته است در قرآن مطيع الله باشيد، مطيع رسول خدا باشيد و مطيع صاحبان فرمان باشيد، ما قبول داريم، منتها صاحبان فرمان چه كسانى هستند؟ من يك مثال مىزنم كه همه شما بتوانيد خيلى راحت حل كنيد. فرض كنيد يك ماشينى را، شما اگر فرض كنيد كه يك رانندهاى اينجا نشسته و دارد مىرود، در جاده و بيابان دارد مىرود و وزارت راه هم يك تابلو زده اينجا و به آن گفته كه عبور آزاد، نشانهاى داده كه از اين راه برو، عبور آزاد برانيد مثلاً آقاى راننده هم تكيه مىكند به اين تابلو و خاطرش جمع مىشود و مىرود و بعد مىرود و مىبيند يك درّه اينجاست و مىافتد توى درّه و ماشينش قراضه مىشود، فقط يك سوال مىكنم با هم جواب بدهيد، در اين جاده درّه دار، وزارت راه كه به من گفت برو، اين وزاتخانه مقصر هست يا مقصر نيست؟ مقصر است، يك بار ديگر بگوييد: مقصر است، كسى هست كه بگويد نيست، چرا؟ خوب باید آنجا يك تابلوى خطر بزند، اينجا خطر است، زنگ خطر. اينكه بگويد برو و بعدش هم تابلو نزدن معناش اينست كه اين جاده تا آخرش، آنكه اينجا تابلو مىزند كه برو، پس بايد اينجا هم تابلو بزند كه نرو. اينجا تابلو زده است كه برو و غير از اين هم تابلوى ديگرى هم نيست. در جاده درّه دار به من بگويند برو، مقصر هست يا نيست؟ مقصر هست. خداوند به بشر گفته است كه بشر برو، منتها تابلو را از اينطرف زده است، برو عقب پيامبر، پس بايد صاحبان فرمان هيچ درّه اى، گناهى، نقطه ضعفى نداشته باشند. شما ببينيد، مىگويد در جادهاى به من مىگويند برو كه آن جاده دست انداز نداشته باشد، خدا هم در قرآن به اولى الامر و صاحب فرمانى مىتواند بگويد كه عقبش بروند كه اين صاحب فرمان نقطه ضعف نداشته باشد، غلط است كه در جاده دره دار به من بگويند برو و غلط است كه پشت سر اولى الامر جنايت كار، به من بگويند كه عقبش برو، عقب معاويه بروم، عقب يزيد بروم، عقب نمىدانم انور سادات بروم، عقب چه كسى بروم؟ چون عده اى مىگويند انور سادات چى است؟ صاحب فرمان است ديگر، قدرت دست آن است. معاويه صاحب فرمان است، قدرت دست آن است. هر كسى كه قدرت را به دست بياورد آن مىشود صاحب فرمان. خدا هم گفته است كه همينطور كه مطيع الله و مطيع رسول باشيد، مطيع حسن بكر و مطيع انور سادات و مطيع زيد و عمرو و مطيع معاويه و مطيع همه اينها باشيد، آنوقت اولى الامرهاى مختلف. مثلاً فرض كنيد كه در سوريه يك اولى الامر داريم، در عراق يكى داريم، در مصر هم يكى داريم، اينها هم همه فكرهايشان با هم متفاوت است، يك مسلمان كه صبح ساعت هشت عراق است و ساعت ده فرض كنيد كه مىرسد به مصر بايد از ساعت هشت تا ساعت ده نوع عملش دو جور باشد، خوب بالاخره كدامهاى اينها راست مىگويند؟ چون گاهى اولى الامرها با هم تضاد دارند، حرفهايشان به هم نمىخورد و بنده اگر خواستم با هواپيما يك مسافرتى بروم بايد در يك روز صد رقم كار ضد و نقيض بكنم، چون همه آنها اولى الامر هستند.
3- مراجع نايبان اوليالامر
اولى الامر درست است كه يعنى صاحبان فرمان، اما همانطورى كه در وزارت راه، آن جادهاى را بايد بگويند برو كه دست انداز نداشته باشد و خدا هم اولى الامرى را كه گفته است كه عقبش برو و ما گوش به فرمانش باشيم بايد گوش به فرمان كسى باشيم كه نقطه ضعف نداشته باشيم. مراجعى هم كه گوش به حرفشان مىدهيم اينها هم بلندگوهاى آن اولى الامرهاى معصوم هستند، مفسر بيان آنها هستند، بيان آنها را تفسير مىكنند، نايب آن اولى الامرها هستند، به اين عنوان ما گوش به حرف اينها مىدهيم والا آن كسى را كه بايد تسليمش باشيم اولى الامرى است كه بايد معصوم باشد. يك مثال ديگر هم بزنم كه خيلى. يك كسى كه كنار يك كسى مىنشيند، بايد يك سنخيتى داشته باشد و بايد به هم بخورد، اولى الامرى كه كنار خدا و رسول است، بايد كارهايش هم كنار خدا و رسول باشد، نمىشود خدا و رسول باشد و يك جنايت كار هم باشد. يك اولى الامرى دستور مىدهد تير اندازى كنيد و ده هزار نفر را مىكشد، بعد اين جنايتكار را بگذاريد كنار خدا و رسول. اولى الامرى كه در قرآن در كنار خدا و رسول است، بايد كارها و فكر و سياست و تدبيرش هم در كنار خدا و رسول باشد و اين فقط مكتب ما هست كه مىگوييم اولى الامر بايد داراى صفات خاصى باشد.
4- تناقضي در قرآن نيست
حالا، يك مثال ديگرى هم بزنم، آقا، خوب گوش بدهيد شما الان سن شما سيزده، چهارده، پانزده، شانزده سال است، در اين سنها كه هستيد، آماده هستيد كه مطلب را بگيريد. بهترين فرصتى است براى اينكه شما خوب عنايت كنيد و اگر شما ساعتهايي را كه در مجالس مذهبى و يا غير مذهبى، در همين كلاسهاى درسى كه مىنشينيد، به قصد چيزى ياد گرفتن، گوش بدهيد، ديگر تا آخر عمرتان راحت هستيد. شما اگر سى ساعت به قصد تعليم بروى، راننده مىشوى اما اگر هزار ساعت در ماشين بنشينى و به قصد تعليم نباشى، راننده نمىشوى. فرض كنيد همين بحث را مىخواهيم صحبت كنيم، تا آخر عمر. حالا، در قرآن يك آدم عاقل، خود قرآن گفته كه در من تناقضى نيست (وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً) (نساء /82) يعنى اگر قرآن از طرف غير از خدا بود، تناقض و ضد و نقيض زياد در آن بود، چون شما الان ده سال پيش يك وقت، يك خواستهاى دارى و حالا هم يك خواستهاى و سى سال ديگر هم شايد خواستهات عوض شود، انسان عادى خواسته هايش عوض مىشود ولى خداست كه بى نهايت است و شك و پشيمانى در آن نيست، خواسته هايش قابل تغیير نيست. خداوند تناقض در حرفهايش نيست. در قرآن چند تا آيه داريم، اين آيه را، (لا) يعنى چه؟ يعنى نه. (لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً) (دهر /24) «آثم» از اثم يعنى گناهكار، يعنى از آدم گناهكار پيروى نكنيد. پس اينجا كه خدا گفته است اطاعت از اولى الامر كن، آيهاى ديگر هم دارد كه اطاعت نكن از گناهكار، معلوم مىشود كه آن اولى الامر بايد گناهكار نباشد. (أَوْ كَفُوراً) (دهر /24) قرآن مىگويد از آدم كافر اطاعت نكن، معلوم مىشود كه جايى هم كه مىگويد از اولى الامر پيروى كن، بايد اولى الامر كافر نباشد.
5- اوليالامر نميتواند گناهكار يا سابقه گناه داشته باشد
در قرآن داريم «لا تُطِعْ» پيروى نكن (وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهينٍ) (قلم /10) حلف يعنى كسى كه هى سوگند مىخورد و پَست است، هى سوگند مىخورد از پستى. افراد رذل و پستى كه، هى مىخواهند مردم را گول بزنند با سوگند قلابى اينها را هم «لا تُطِعْ» معلوم مىشود كه صاحب امر بايد از اين افراد هم نباشد. «لا تَتَّبِعْ» يعنى چه؟ يعنى تبعيت نكن، يعنى اطاعت نكن، پيروى نكن. (وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين) (اعراف /142) يعنى راه مفسدين را پيروى نكنيد، پس اولى الامرى كه خدا گفته است كه گوش به حرفش بده بايد آدم مفسد نباشد، مفسد فى الارض نباشد. (وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ) (شعراء /151) ترجمهاش را بلد هستيد، «لا تَتَّبِعْ» يعنى تبعيت نكن فرمان، پس اولى امرى كه خدا گفته است كه گوش به حرفش بده بايد آدم ولخرجى نباشد، چون درست نيست كه هم خدا به من بگويد كه گوش به حرف اولى الامر بده، خوب ما گوش به حرف آقاى معاويه مىدهيم، بعد مىبينيم معاويه مفسد فى الارض است، معاويه كاخ هاى مختلف دارد، زر و زيور و مال بيت المال را اسراف مىكند. اگر خدا به من مىگويد كه گوش به حرف اولى الامر بده، اين آيه را قبول مىكنم، اما اين آيه ها را هم بايد قبول كنم، پس اولى الامر، يك اولى الامرى كه گناه، كفر، پستى، فساد، اسراف، نكند. حالا، يك اولى الامرى است كه خيلى آدم خوبى است اما سابقاً وضعش خراب بوده، مثلاً سابقه جنايت داشته، سابقه شرك داشته، بت پرست بوده، قرآن مىگويد (وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْل) (مائده /77) «ضَلُّوا» يعنى ضلالت. ضلالت يعنى گمراهى. «قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْل» كسانى كه قبلاً گمراه بودند، گرچه حالا آدم خوبى شدهاند، توبه كردند، آدم خوبى هم هستند (إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات) (هود /114) خدا مىبخشد و ممكن است كه اينها را هم بهشت هم ببرد «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ» (عوالياللآلي،ج2،ص224) اسلام گذشتهها را مىبخشد، همه را قبول داريم اما بالاخره سابقه شرك و گناه در اينها بوده است، قرآن مىگويد از افرادى كه سابقه شان خراب بوده، گوش به حرفشان نده، پس اينجا كه به ما مىگويد كه اولى الامر را اطاعت كنيد، بايد اولى الامرى باشد كه بد سابقه هم نباشد. «لا تَتَّبِعْ» پيروى نكن از افرادى كه «لا يَعْلَمُونَ» افرادى كه جاهل هستند (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ) (جاثيه /18) از افراد جاهل هم نبايد پيروى كنيد، پس معلوم مىشود قرآنى كه گفته است از اولى الامر پيروى كنيد، اولى الامرى است كه همه چيزى بلد باشد، معلوم شد كه چى مىخواهم بگويم، مىخواهم بگويم در قرآن در مورد امامت و رهبرى به ما گفتهاند كه از صاحبان فرمان پيروى كنيد، ما قبول مىكنيم از صاحبان فرمان پيروى كنيم منتها صاحبان فرمان را در كنار آيههاى ديگر مىگذاريم، صاحبان فرمانى كه گناه و كفر و پستى و فساد و اسراف و گمراهى قبلى و جهلى در آنها نباشد. آنوقت صاحب فرمانى كه اين نقاط ضعف را ندارد چه كسى است؟ من لازم ندارد كه بگويم چه كسى است، شما خودتان ببينيد كه چه كسى است. تاريخ است، تجربه هست، دوست هست، دشمن هم هست، همه نوشتهاند، نقاط ضعف همه رهبران نوشته شده. كسانى كه اين نقاط ضعف را ندارند چه كسانى هستند، ما از نظر روايات كارمان سفت است، از نظر روايات، روايات زيادى داريم كه اولى الامر، على ابن ابيطالب و يازده فرزند آن هستند، اين دوازده امام اولى الامر هستند. ما مىخواهيم آن روايات را اصلش مطرح نكنيم، گيرم روايات را كنار بگذاريم. مىگوييم آقا روايات را مىبوسيم و مىگذاريم كنار، با آنكه قبول داريم ولى فعلاً كنار مىگذاريم، روايت را هم كه كنار بگذاريم، خود قرآن گفته است كه اولى الامر، خود قرآن هم گفته «لا تُطِعْ»، «لا تَتَّبِعْ» همين «أَطيعُوا» را در كنار «لا تُطِعْ»، «لا تَتَّبِعْ» مىگذاريم، ببينيم چى از آن بيرون مىآيد. اينجا گفته است از صاحبان فرمان پيروى كنيد، اينها هم گفته كه اگر كفرى، پستى، گناهى، فسادى، اسرافى، سوء سابقه اى، جهلى بود از اين گروه پيروى نكن، پس معلوم مىشود كه اولى الامر بايد از اين گروه نباشد، ما خودمان از متن قرآن در مى آوريم، شد، البته كمكش هم، رواياتى است كه اولى الامر را معنا كرده است. اين فشردهاى خيلى كوتاه درباره آشنايى با آيه اولى الامر. از همه گذشته اگر اولى الامر افرادى باشند كه همینكه قدرت را به دست گرفتند، مثلاً معاويه قدرت را بدست گرفت، بگوييم اولى الامر است، اگر اولى الامر اين سرى افراد باشد، تناقض است. يك جمله مىگويم، ببينيد تناقض است يا نه، بنده هيچ وقت چايى نمىخورم، گاهى هم دو، سه تا چايى مىخورم، اينها جور در مىآيد؟ نه، به قول ما طلبه ها يك قانونى داريم، مىگوييم: سالبه كليه با موجبه جزئيه تناقض دارد. هيچ وقت چايى نمىخورم، گاهى هم دو، سه تا چايى مىخورم، اين با هم تناقض است (أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ) (نسا /59) مطيع خدا و رسول باشيد، يعنى هيچ گاه گناه نكنيد، بعد «أُولِي الْأَمْرِ» پيرو اولى الامر هم باشيد، يعنى اولى الامر معاويه است، پيروش باشيد، گاهى گناه مىكند، شما هم گاهى گناه كنيد. يك جمله كه اولش مىگويد هيچ وقت نه، بعدش مىگويد گاهى آره، اين جمله با هم تناقض دارد. و يك آدم عاقل هيچ وقت در يك جمله كوتاه تناقض صحبت نمىكند، كه اول بگويد «أَطيعُوا اللَّهَ» مطيع خدا باشيد، هيچ لغزشى نداشته باشيد و بعد هم بگويد مطيع معاويه هم بودى طورى نيست، مطيع انور سادات هم بودى طورى نيست. بنابراين اولى الامر براى ما خيلى روشن است، در جاده درّه دار نبايد به من بگويند برو، اولى الامر لغزش كار را هم نبايد به من بگويند كه عقبش برو، اين تا اينجا.
6- امام نار و امام نور
اصولاً رهبر در قرآن دو جور است. دو نوع امام در قرآن معرفى شده است. امام يعنى رهبر، دو نوع امام در قرآن مطرح شده است. يك امام است به نام امام نار، يك امام است به نام امام نور. امام نار و امام نور. قرآن درباره امام نار مىگويد كه (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَِ) (قصص /41) ائمه يعنى امامهایى هستند كه «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» مردم را به آتش مىكشند «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» يعنى اينكه دعوت به نار مىكنند، امام نارند و يك عده هم امام نور هستند، قرآن مىفرمايد (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين) (انبياء /73) امام هايى هستند كه «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» امام نار داريم و امام نور. حالا، نشانه هايش در قرآن پخش است، بايد جمع كنيم و قشنگ دستمان مىآيد كه چه امامى. امام نار اهل استبداد است، شناسنامه امام نار:
7- ويژگيهاي امام نار
1 – استبداد، فرعون مىگفت هر چه من گفتم همين است، استبداد. 2 – مهلت انتقاد به كسى نمىدهد. مهلت انتقاد به احدى نمىدهد. فرعون وقتى راه مىرفت، حركت مىكرد، همه مردم راست جلويش مىايستادند و در حال احترام بودند و مىترسند به آن بگويند كه كار تو غلط است، آن هم چون همه بله قربان مىگفتند و مىترسيدند از آن كه بگويند اين كار تو غلط است، خيال مىكرد كه همه كارهايش درست است. قرآن مىگويد (وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ) (غافر /37) فرعون عمل هايش سوء بود، سوء عمل داشت. عملش سوء بود اما «زُيِّنَ» بله قربانگوها يك جورى مىكردند كه، چون مهلت انتقاد به كسى نمىداد، فكر مىكرد همه كارهايش درست است. (يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ) (هود /19) امام نار راه خدا را جلويش را مىبندد. يك منطقه كه مىخواهد كشاورزى بشود، يك تابلو مىزدند، جنگلبانى، هر كجا كه يك زمين به درد بخور بود، يك تابلو مىزدند «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» جلوى كشاورزى كه راه خداست، مىگرفتند. ازدواج راه خداست، هزارها، صدها قانون حل مىكردند كه جلوى ازدواج را بگيرند و ازدواجها عقب بيفتد. تجارت و كسب راه خدا است، يك شرايطى براى كسب و تجارت مىگذاشتند كه مردم حال كاسبى و تجارت نداشته باشند. مىخواهد خانه بسازد، آجر روى آجر نمىگذاشتند، بگذارد. «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» تهديد مىكند، فرعون مىگفت هر كسى كه به موسى ايمان بياورد، دستش را مىبرم با پايش. دست راستش را مىبُرم با پاى چپ و يادست چپ را مىبرم با پاى راست، تهديد مىكرد. گاهى به افرادى پول مىداد، به ساحرها گفت، ساحرها جمع شويد، آبروى موسى را ببريد و اگر شما موفق شديد من به شما پول مىدهم، ساحرها جمع شدند و گفتند اى فرعون ما اگر آبروى موسى را ببريم، پولى هست (أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً) (شعراء /41) آيا ما اجرى داريم، (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ) (شعراء /42) گفت: بله، يك كارى به شما مىدهم كه همه جا مجانى است، بتوانيد استفاده كنيد. تهديد است، تهديد است، تطمیع است، گروهى را با پول، گروهى را با زور، تهمت است، به مردم مىگفت كه حضرت موسى مىخواهد كه دين شما را از دست شما بگيرد. به مقدسين مىگفت (إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُم) (غافر /26) موسى مىخواهد دين شما را عوض كند، به كشاورزان مىگفت (يُريدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ) (اعراف /110) مىخواهد زمينهاى شما را از شما بگيرد. فرعون براى اينكه تهمت بزند به موسى، به كشاورزها مىگفت كشاورزها گوش به حرف موسى ندهيد، مىخواهد «يُريدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ» «أَرْضِكُمْ» يعنى مىخواهد زمينهاى شما را بگيرد. به مقدسين هم مىگفت «يُبَدِّلَ دينَكُم» مىخواهد دين شما را بگيرد، اين امام نار است.
8- ويژگيهاي امام نور
امام نور هم كه هر چى بخواهيد، كمالاتى كه پيغمبر داشت، سودى كه پيغمبر داشت، اخلاصى كه داشت، صفايى كه داشت، زهدى كه داشت، اينها درباره امام نور بايد مفصل بحث كنيم. امام نور سود دارد (طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ) (نهج البلاغه،خطبه 108) طبيبى بود كه دور مىگشت، سراغ مريض مىگشت. «طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» (طه /2-1) به قدرى پيغمبر خودش را به مشقت مىانداخت و مىسوخت پيغمبر براى مردم، كه آيه نازل شد كه چقدر مىسوزى، چقدر تلاش مىكنى! كمتر تلاش كن. امام نور، سوز دارد. امام نور بى تكلف است. پيغمبر جلسهاش گردى بود كه صدر آن معلوم نشود. شخصى آمد در مسجد و ديد يك جلسه گردى است و هر چه نگاه كرد ديد كه پيغمبر پيدا نمىشود، آخرش پرسيد كه «أَيُّكُمْ رَسُولُ اللَّهِ» (كنزالفوائد،ج1،ص212) كدامهاى شما پيغمبر هستيد؟ بى تكلف و خودمانى و دستورات را روى عشق انجام مىداد. سعه صدر داشت، جسارتها به پيغمبر مىشد، پيغمبر اينها را در خودش هضم مىكرد. اصولاً بعضى افراد مثل يك استكان هستند، بعضى افراد مثل ليوان هستند و بعضى افراد مثل سطلاند و بعضى افراد مثل حوضاند و بعضى افراد مثل استخرند و بعضى افرد مثل اقيانوس، هر چه ظرفيت بيشتر باشد، تحملش در برابر ناگوارىها بيشتر است، پيغمبر روح بزرگ داشت، سعه صدر داشت. يك جسارت مختصر به امام نار بشود كه، دستور قتل و اعدام مىكند ولى انواع جسارتها را به پيامبر و اولياء خدا مىكردند و اينها همه را تحمل مىكردند، روح بزرگ داشت. درباره اينكه امام نار چه جور صفاتى دارد و امام نور چه جور صفاتى است، سى، چهل تا صفحه است كه من تقريباً پيدا كردهام ولى چون جلسه بناست كه مختصر باشد و در سطح عموم باشد، از گفتن همه آنها خوددارى مىكنيم. پس ما اولى الامر را شناختيم، دو رقم امام را در قرآن شناختيم، امام نار و امام نور. امامت هم در ديد ما، به همان دليل كه نياز به پيغمبر داريم به همان دليل نياز به امام داريم، در اين چند دقيقه اين خلاصه بحث ماست، تا نشست بعد كه بحث ديگرى را عنوان كنيم، شما را تا جلسه بعد به خدا مىسپارم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 204