responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2093

1- گذشت از نام و عنوان، در راه خدا

2- لازمه ایمان، همراهی و پیروی از رسول خدا

3- ترس دشمن از مسلمانان ، نه ترس مسلمانان از دشمن

4- تقویت بنیه نظامی در برابر دشمن

5- تقویت فکر و فرهنگ در برابر تهاجم فرهنگی

6- ایستادگی سیاسی در برابر توطئه های دشمن

7- وحدت و همدلی با مسلملنان جهان

موضوع: غیرت دینی در برابر دشمنان
تاريخ پخش: 22/03/95

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

ماه قرآن سر سفره‌ی قرآن بنشینیم و با کلمات و آیات یک مقداری آشنا شویم و آن‌هایی که آشنا هستند، آشناتر شوند. در قرآن یک آیه‌ای است که فکر می‌کنم حفظ باشید. اولش این است: (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه‌ِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً) (فتح /29) این آیه را می‌خواهم امشب به مقداری که بلد هستم، باز کنم.
1-گذشت از نام و عنوان، در راه خدا

قاری: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه‌ِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» این قصه‌ی «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه‌ِ» یک پشت پرده‌ای دارد. پشت پرده‌اش را بگویم، لذت ببرید. پیغمبر ما در چهل سالگی به پیغمبری رسید. سیزده سال مکه بود،‌ شد پنجاه و سه سال! آنجا خودش و مؤمنین در فشار بودند. به مدینه هجرت کردند. مکه هم دست مشرکین و بت‌پرست‌ها بود. چند سالی که در مدینه بود، گفتند:‌ یک زیارت عمره برویم. حضرت با جمعی از مدینه به سمت مکه آمدند، چون مکه دست بت‌پرست‌ها بود، ‌آن‌ها هم یک جمعی آمدند و در بیرون مکه گفتند: نمی‌گذاریم بیایی! مکه دست ماست. شما حق عمره نداری. آنجا بگومگو و کش مکش شد و نزدیک بود جنگی بشود،‌ پیغمبر صلاح دید که صلح شود. در صلح‌نامه یک چیزی تنظیم شد. در صلح‌نامه نوشتند که این قرارداد میان «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه‌» و مردم مکه هست. این متن آن بود. مردم مکه گفتند که اصلاً «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه‌ِ» را ما قبول نداریم. یک مثلی هست که می‌گویند:‌ وسط دعوا نرخ تعیین می‌کنند. اصلاً ما دعوایمان سر این است که «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه‌ِ» را قبول نداریم و لذا بیرون آمده‌ایم که نگذاریم شما مکه بیایید. این «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه‌ِ» را حذف کنید. فقط بنویسید قرارداد بین محمد و مردم مکه است. «رَسُولُ اللَّه‌ِ» نباید باشد. ما «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه‌ِ» را قبول نداریم. خوب این در ذوق مؤمنین می‌خورد که «رَسُولُ اللَّه‌ِ» را پاک کنند و بالاخره… آخرش پیغمبر فرمود: کلمه را به من نشان بدهید، خودم پاک می‌کنم. پیغمبر دستش را روی «رَسُولُ اللَّه‌ِ» گذاشت و آن را پاک کرد. یعنی ما نوشتیم «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه‌ِ» آن‌ها «رَسُولُ اللَّه‌ِ» را قبول نداشتند، گفتند «رَسُولُ اللَّه‌ِ» پاک شود. «رَسُولُ اللَّه‌ِ» که پاک شد،‌ خدا چه کرد، خدا فرمود: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» یعنی اگر خودت خودت را پاک کردی، خدا می‌نویسد.
گرفتید چه می‌خواهم بگویم؟ اگر یک کاری را برای خدا کردید، گفتید: اسم ما نبود، نبود. بگذارید به اسم کس دیگری باشد. آخر بعضی‌ها می‌گویند: آقا ما جان کندیم، گفتند: فلانی بود. بگذارید بگویند: فلانی بود. خودت را پاک کن، خدا می‌نویسد. اگر خودت را بنویسی، خدا پاک می‌کند، خودت را پاک کنی، خدا می‌نویسد. یک بار دیگر میگوییم: اگر خودت را پاک کنی، خدا می‌نویسد. اگر خودت را بنویسی، خدا پاک می‌کند. خیلی مقید نباشید که آرم من هست، آرم من نیست. آدم هست که می‌گوییم: آقا ما می‌خواهیم کتاب شما را چاپ کنیم و پخش کنیم،‌ می‌گوید:‌ اگر آرم من هست، راضی هستم. آرم من نباشد، شرعاً راضی نیستم. کار ندارد که این کتاب را بیست نفر می‌خوانند یا صد نفر بیش‌تر می‌خوانند، می‌گوید: آرم من! این دنبال خودش است. خیلی از این‌ها محروم هستند. سعی کنید یک کاری که می‌کنید نخواسته باشید که به اسم شما تمام شود. بعضی‌ها هستند که تا اسم‌شان نباشد، هیچ کاری نمی‌کنند. حتی اگر یک سطل زباله به شهرداری بدهند، پشت سطل زباله می‌نویسند : بانی این سطل زباله محسن قرائتی است. بر پدر و مادر کسی که پوست خیار بیاندازد، لعنت! یعنی یک سطل زباله را تا اسم خودش نباشد… نمی‌دانم این حرف‌هایی را که می‌خواهم بزنم، گفته‌ام. حالا در تلویزیون بوده یا در سخنرانی‌های شهرستان‌ها نمی‌دانم. ولی گفته‌ام.
کلی می‌گویم که شما نفهمید چه کسی است. چون اگر شما بشناسید، غیبت می‌شود. یک بنده خدایی خیلی کار خیر می‌کرد. از آن خیّرهای درجه‌ی یک بود. از مدرسه، درمانگاه، بیمارستان، حسینیه، اوه… یک تاجری بود. همه جا هم سردرش با کاشی‌کاری می‌نوشت، بانی مثلاً این زایشگاه، این درمانگاه، این… یک روز یک جوانی به او رسید. این را من از یکی از علماء نقل می‌کنم. یک جوانی به او رسید، گفت: تو این همه کار خیر کرده‌ای، بیا مرد و مردانه من را هم داماد کن. من اگر ده هزار تومان داشته باشم، حالا ده هزار تومان مثلاً پنجاه سال پیش. اگر من ده هزار تومان داشته باشم، ‌داماد می‌شوم. گفت: من از کجا بفهمم که راست می‌گویی؟ قسم و آیه که من راست می‌گویم. کنار خیابان کیفش را باز کرد و ده هزار تومان به این جوان داد. خوب. این آقای خیر از دنیا رفت و از او پرسیدند که چه کردی؟‌ گفت:‌ من تمام اموالم را در راه اسلام دادم. فرمودند: چون خودت می‌نوشتی بانی این چه کسی است و اگر نمی‌نوشتند، ناراحت می‌شدی، چون اصرار داشتی که خودت را مطرح کنی، خدا قبول نکرده است. خودنمایی بوده است. گفت: همه!!! حتی زایشگاه،‌ حتی درمانگاه، حتی، حتی… گفت: ‌یعنی من در قیامت هیچی ندارم؟ گفتند:‌ چرا یک بار یک جوان به تو گفت: ده تومان بده داماد شوم، آنجا یک تحقیقی کردی و ده تومان به او دادی، این را جایی ننوشتی. هیچ جا ننوشتی و به هیچ کس هم نگفتی، چون آنجا نبودی، خدا گفت: این را برای این بنویسید، آنجایی که خودت می‌خواستی خودت را مطرح کنی…
افرادی به زیارت امام رضا(علیه‌السلام) می‌آیند، به جای اینکه با امام رضا(علیه‌السلام) حرف بزنند، می‌گویند: عکس من را بگیر. می‌آید پای حرف‌ها بنده بشیند، به جای اینکه آیه و حدیثی را که من می‌خوانم گوش بدهد، مرتب فیلم می‌گیرد. از این سوراخ گوش، از این سوراخ گوش، با اینکه دو تا سوراخش هم یکی است. می‌دود از این طرف می‌گیرد، بعد می‌دود از این طرف می‌گیرد. حالا حضرت عباسی، صد تا از این عکس‌ها را بدهی، یک کیلو اسفناج به شما می‌دهند؟ یک کسی نماز می‌خواند، در قنوتش یک مرتبه دید دوربین جلویش آمده است. تا دید دوربین آمده است، وسط قنوتش چنین کرد.
بخوان: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» حالا که پیغمبر خودش را پاک کرد. خدا می‌گوید: تو خودت را پاک کردی، تو پاک کن، من می‌نویسم. حالا اگر آن زمان این «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» را پاک نمی‌کردند، جایش کجا بود؟‌ در یک قراردادی بین مشرکین مکه و مردم مدینه بود. این قراردادها یک صفحه و یک نسخه و دونسخه و اگر موریانه نخورد، اگر آتش نگیرد، اگر پاره نشود، گم نشود، این یک نسخه بود. اما وقتی آیه نازل شد، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» صدها میلیون جلد قرآن چاپ شد، و در همه‌ی قرآن‌ها نوشته است «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه»

2- لازمه ایمان، همراهی و پیروی از رسول خدا

بعد «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» قاری: «وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» «وَ الَّذِينَ مَعَهُ» مَعَ‌ یعنی با! یعنی کسانی که با پیغمبر بودند. ببینید خیلی‌ها به پیغمبر ایمان دارند، اما با پیغمبر نیستند. «مَعَهُ» یعنی باید با پیغمبر هم باشید. در قرآن «آمَنُوا بِهِ» داریم یعنی به پیغمبر ایمان آوردند. «آمَنُوا لَه» داريم‌. «وَ الَّذِينَ مَعَهُ» داریم. لَه، بِهِ، مَعَهُ! هر کدام یک باری دارد. مؤمنینی که با پیغمبر هستند. یعنی وفارداران چه کسانی هستند؟«‌ وَ الَّذِينَ مَعَهُ» چهار شرط دارند. الان با این چهار شرط خودتان را متر کنید که شما جزء ‌امت پیغمبر، بنده جزء امت پیغمبر هستم، یا نیستم. یک: اولین شرط امت پیغمبر این است که «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» نسبت به کفار شدید باشید. نسبت به خلافکار غیرت داشته باشید. یک کسی در مغازه‌ات می‌آید، اگر در حال گناه است، یا نهی‌اش کن، یا بیرونش کن، یا لااقل چهره‌ات را عبوس کن. به او لبخند نزن. «وُجُوهِ مُكْفَهِرَّهٌ» (كافى/ج1/ص60) عبوس كن. یعنی اگر هم نهی از منکر نمی‌توانی بکنی،‌ به او لبخند نزن. اگر یک منکری در خیابان و بازار آمد، همه‌ی مردم رویشان را برگردانند، فردا همین آدم عوض می‌شود.

3- ترس دشمن از مسلمانان ، نه ترس مسلمانان از دشمن

حالا «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»، «أَشِدَّاءُ» نظامی داریم، «أَشِدَّاءُ» فرهنگی داریم، اقتصادی داریم. این را من در سال 85 گفته‌ام. الان 94 هستیم. نه سال پیش من این را گفته‌ام. ولی به این صورت که الان می‌گویم، نگفته‌ام. با یک تغییراتی می‌گویم. «أَشِدَّاءُ» نظامی است که قرآن می‌گوید: (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم‌) (انفال /60) مؤمنین و امت پیغمبر باید «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ» دشمن خدا را بترسانند. الان آمریکا از ایران باک دارد یا از سعودی؟ بگویید؟ ایران امت پیغمبر است، نه سعودی! چون علامت امت پیغمبر این است که «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ» یعنی دشمن خدا باید از او وحشت کند. آمریکا یک سر سوزن از سعودی وحشت ندارد. یک آیه را حفظ هستید. آیه را بخوانم. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌…» قاری: (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ) (عنکبوت /45) نماز انسان را از منکرات بازمی‌دارد. الان از منکرات کشتن مسلمان‌هاست. بالاترین گناه کشتن مؤمنین است. این نمازی که در مسجدالحرام خوانده می‌شود، جلوی کدام قتل را گرفته است؟ مهم‌ترین نمازها در مکه خوانده می‌شود. چرا؟ یک جمعیت میلیونی است. زیرپایش نفت است. روی پا کعبه است. آب زمزم است. سنگ مرمر است. بلندگوها همه سالم است. پیشنماز حافظ قرآن است. این‌هایی که نماز جماعت آمده‌اند، همه پولدارهای دنیا هستند. هم پولدارهای دنیا جمع می‌شوند، پشت سر پیشنمازی که حافظ قرآن است، نماز میلیونی می‌خوانند. ولی این نماز «تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» نیست. این کجایش گیر دارد؟ قبله‌اش گیر دارد؟ قبله‌اش کعبه است. قبله نما نیست که بگوییم یک خورده انحراف دارد. یک جایی رفتم گفتم: قبله چه جور است؟ گفت: مثل خودتان است. گفتم: یعنی چه؟ گفت: کمی انحراف دارد. گفتم: خیلی خوب! حالا وقتی کعبه هست، دیگر کمی انحراف به چپ و راست ندارد. قبله که قطعی است، زیرپا هم که نفت است. آب هم که آب زمزم است، سنگ هم مرمر است، بلندگوها هم که سالم است. گیر کجاست؟ گیر این است که پیشنماز خون امام زمان در بدنش نیست. آخر این نمازها، نخست وزیر صهیونیست‌ها می‌گوید: ما از سعودی راضی هستیم. بارک الله! عجب درجه‌ای گرفتید. بعد از این نمازهای میلیونی تازه اسراییل از شما راضی است. و قرآن هم می‌گوید: این‌ها هیچ وقت از شما راضی نیستند، مگر این که خاطرشان جمع باشد که شما صد در صد در مشتشان هستی. «وَ لَنْ تَرْضى‌ عَنْكَ الْيَهُودُ…» قاری: (وَ لَنْ تَرْضى‌ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لَا النَّصارى‌ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ) (بقره /120) «وَ لَنْ تَرْضى‌» یعنی هرگز راضی نمی‌شوند، یهودی‌ها و مسیحی‌ها، هیچ وقت آمریکا و اسراییل از تو راضی نمی‌شوند، مگر اینکه خاطرشان جمع باشد که در مشتشان هستی. «تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» اگر پیرو ملتشان باشی.

4- تقویت بنیه نظامی در برابر دشمن

«أَشِدَّاءُ» نظامی (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ) (انفال /60) باید برای دشمن تمام توانایی‌هایتان را به کار ببرید. از بالاترین اسلحه استفاده کنید. حتی بروید و فرم اسلحه را از دیگران یاد بگیرید، بیایید و یاد مسلمان‌ها بدهید.
یک بار حضرت فرمود: ده نفر مسلمان برود، شنیده‌ام فلان قبیله یک روش خاصی می‌جنگند، مثلاً اسلحه‌ی خاصی دارند. بروید و آن روش و اسلحه را یاد بگیرید و بیایید و یاد مسلمان‌ها بدهید. ما که شعار می‌دهیم، نه شرقی، نه غربی! در سیاست نه شرقی، نه غربی! در آموزش باید هم شرقی باشیم و هم غربی! یعنی هر چه غربی‌ها دارند باید برویم و یاد بگیریم. هر چه شرقی‌ها دارند… در آموزش و مسایل علمی هم شرقی و هم غربی، در خودباختگی نه شرقی، نه غربی! استفاده از شرق و غرب می‌کنیم. ولی شرق‌زده و غرب‌زدگی بد است. شما تابستان از یخ استفاده می‌کنید، اما یخ‌زدگی بد است. شما زمستان از حرارت استفاده می‌کنید، اما گرمازدگی بد است. یخ‌زده بد است، گرمازده بد است، اما استفاده از یخ و گرما اشکال ندارد. شرق‌زده بد، غرب‌زده بد، استفاده علمی از دو جهت و از دو گروه خوب است. وقتی حضرت می‌گوید: برو چین چیز یاد بگیر. «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ» (روضه‌الواعظين،ج1،ص11) یعنی چه؟ یعنی در آموزش باید هر کسی که هر چیزی بلد است، حتی از کفار یاد بگیریم. پیغمبر در جنگ‌ها وقتی اسیر می‌گرفت، می‌گفت: ای اسیر! اگر سواد داری، ده نفر مسلمان را با سواد کن، در عوض تو را آزاد می‌کنم. یعنی حتی از کفار به نفع سوادآموزی استفاده می‌کرد. هر چه می‌توانید.
یک بار پیغمبر در جبهه دید که مرتب به او می‌خندند. به خودش نگاه کرد که به چه چیزی می‌خندند. دید پشت سرش چند پیرمرد هستند، کفار می‌خندند، که لشکر اسلام پیر هستند، نسل منقرض هستند. پیغمبر فرمود: فردا همه ریش‌هایتان را رنگ کنید که دشمن به ریش ما نخندند. یعنی ما… آرایش نظامی‌مان! یک بار حضرت در جبهه بود، آشپز یک دیگ بار گذاشت. حضرت فرمود: یک دیگ کم است، شما ده تا دیگ بار بگذار. گفت: آقا یک دیگ بس است. فرمود: یکی از آن‌ها آبگوشت باشد، نه تا هم آب جوش باشد. گفت: نه تا دیگ آب جوش باشد؟ می‌خواهیم چه کنیم؟‌ گفت: دیده‌بان دشمن در تاریکی ما را می‌بیند، اگر یک دیگ بار بگذاریم، خواهند گفت که جمعیت مسلمان‌ها کم است، وقتی بگویند: جمعیت ما کم است، جرأت می‌‌کنند و حمله می‌کنند. اما ده تا دیگ بار بگذار، او که نمی‌داند در آن آب است یا آب گوشت. ولی آرایش نظامی ما باید طوری باشد که دشمن از دیگ خالی ما هم وحشت کند.
یک بار حضرت در جبهه بود، تشنه‌اش شد. اشاره کرد آب! دویدند و ظرف آبی را آوردند و به آقا دادند. آقا امیرالمؤمنین تا رفت بخورد. دید این ظرف ترک دارد. با ظرف ترک‌دار آب خوردن حرام نیست، ولی مکروه است. ظاهراً ظرف چوبی بوده است. این چوبی‌ها ترک می‌خورد، چیزی لای آن می‌رود و بیرون نمی‌آید. دسته‌گوشت‌کوب‌های چوبی بود. مثلاً نخودهای سال 1352 لای آن بود. آب را پس داد، گفت: این ظرف بهداشتی نیست. گفتند: آقا اینجا میدان جنگ است. فرمود: علی، در میدان جنگ هم کار خلاف بهداشت نمی‌کند. خیلی دقیق است. ده تا دیگ بار بگذار. یعنی آرایش نظامی. ریش‌هایتان را رنگ کنید، یعنی پز ظاهریتان! «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ»

5- تقویت فکر و فرهنگ در برابر تهاجم فرهنگی

این «أَشِدَّاءُ» نظامی بود. دوم: «أَشِدَّاءُ» فرهنگی چیست؟ «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ…» قاری: (قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ * لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُون‌) (کافرون /1-2) ای کفار من در خط شما نمی‌آیم. من هرگز آن چیزی که شما عبادت می‌کنید، بت‌ها را من هرگز به بت‌های شما احترام قایل نمی‌شوم. خیلی رک و حساس! «أَشِدَّاءُ» شدت فرهنگی. تمام شد و رفت. ما باید موضعمان روشن باشد. (لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِين‌) (کافرون /6) شما راه خودتان را بروید، من راه خودم را می‌روم.
«أَشِدَّاءُ» اقتصادی چیست؟ این را شما بلد هستید. آیت الله العظمای شیرازی، حدود 100 سال پیش با کم و زیادش تنباکو را حرام اعلام کرد. حضرت عباسی، مسلمان‌ها نمی‌توانند شیر نفت را ببندند؟ ما گیرمان سر سران کشورهای بی‌غیرت است. ای کاش یک قطره خون امام خمینی را می‌گرفتند و در اقیانوس اطلس می‌ریختند. آب اقیانوس اطلس را آمپول می‌کردند، به همه‌ی بی‌غیرت‌ها می‌زدند و باغیرت می‌شدند. وگرنه این نفتی که دست مسلمان‌هاست، یک هفته شیر نفت را ببندند، آمریکا تحریم می‌شود، دیگر مذاکره هم لازم نیست. ما آن‌ها را تحریم می‌کنیم.
یک کسی گفت: آقای قرائتی! انگشترت را به من بده! گفتم: می‌خواهی چه کنی؟ گفت: می‌خواهم تا نگاهش کردم، یاد تو بیفتم، یادگاری! گفتم: به تو نمی‌دهم، تا دیدی نیست یاد من بیفت. بگو: قرائتی انگشتر را نداد. عوض اینکه او ما را تحریم کند، خوب ما او را تحریم کنیم. شیر نفت را ببندیم، این «أَشِدَّاءُ» اقتصادی است. اگر یک سال ، مسلمان‌ها جنس خارجی مصرف نکنند، جنس آمریکایی و اروپایی مصرف نکنند، کمرشان می‌شکند. ما شل هستیم. همه‌ی گیرها در خود ماست.
«أَشِدَّاءُ» اجتماعی چیست؟ به ما گفته‌اند، لباس کفار را نپوشید. جوان می‌رود، آرایشگاه می‌گوید: اینجا را ژاپنی درست کن، اینجا را روسی درست کن،‌ اینجا را فرانسوی درست کن. یعنی جوان، یعنی اختیار پشمت را هم نداری، یعنی انقدر پوک هستی؟ ببین چطور خوشگل هستی، همانطور خودت را درست کن. این اختیار ریش و سبیلش در دست خودش نیست. این بی‌هویتی خیلی مهم است. به ما در رساله‌ی مراجع گفته‌اند، لباس کفار را نپوشید، چون لباس کفار را که می‌پوشید، همه فکر می‌کنند که شما آن طور هستید. خودتان خودتان باشید.
«أَشِدَّاءُ» عبادی چیست؟ در عبادت شل نیایید. پول فرستادند که مسجدالحرام را بسازند. فرمود: این پول را قبول نکنید. ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ…» قاری: (ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ) (توبه /17)‌ احسنت. مشرکین حق ندارند که مسجد بسازند. قبول نکنید. گاهی وقت‌ها علف می‌دهند که شیر بدوشند. یک وقت یک کسی شب عید دویست سیصد هزار تومان برای ما فرستاد گفت: این را به فقرایی که دورت هستند، بده. قصه شاید برای بیست سال پیش است. بیست سال پیش هم دویست هزارتومان ، یک پولی بود. ما هم در نهضت سوادآموزی گفتیم، به حداقلی‌ها چند نفری یکی ده هزار تومان بدهند. قصه گذشت و معلوم شد که ایشان یک جایی یک پول کلانی به جیب زده است، و حالا هم زندان است، زن و بچه‌اش و این‌ها پیش ما آمدند که شما ایشان را آزاد کن. گفتم: به من چه؟ گفتند: ایشان به شما پول داده است، گفتم: دویست هزار تومان داده است، دویست میلیار می‌خواهد با کم و زیادش بخورد. و در ثانی من گاو که نیستم. آن گاو است که علفش می‌دهند، شیرش را می‌دوشند. اگر من دویست هزار تومان بگیرم، الان تو را از زندان آزاد کنم، معلوم می‌شود که من گاو هستم. گاو علف می‌خورد شیر می‌دهد، آقای قرائتی دویست هزارتومان می‌گیرد و زندانی آزاد می‌کند. این‌هایی که پول می‌گیرند و با رشوه کار خلاف می‌کنند، این‌ها گاو هستند. منتها گاو با دو پا. این گاو است که علف می‌خورد و شیر می‌دهد. کسی که رشوه می‌گیرد و کار را حل می‌کند، این پیداست که گاو است. من گاو که نیستم، حجت الاسلام هستم. گفت: آخر دویست هزار تومان آن سال خیلی بوده است. گفتم: بگو ده میلیون بوده است. من ده میلیون می‌دهم، ولی گاو نیستم.
خیلی آدم‌ها هستند، برنامه‌ریزی می‌کنند برای اینکه چطور قاپ یک کسی را بدزدند. (وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّه‌) (انفال /62) «يَخْدَعُوكَ» یعنی خدعه! یعنی پیغمبر برای تو هم نقشه دارند. برای حضرت علی(علیه‌السلام) نقشه کشیدند. یک شب یک کسی در را زد و ظرف حلوایی به حضرت علی(علیه‌السلام) داد. گفت: هدیه! فرمود: این حلوا را آورده‌ای که من امشب این حلوا را بخورم و فردا اگر یک جنایتی کردی کاری به تو نداشته باشم. رشوه است. رشوه را گاهی قبل می‌دهند، گاهی بعد می‌دهند. گاهی به اسم سالروز تولد شما تبریک می‌گویند. من هفتاد و دو سالم هست، یک نفر تبریک نگفته است، دیشب یکی زنگ می‌زند، آقای قرائتی سالروز تولدت را تبریک می‌گوییم. این معلوم است که فردا یک کاری با من دارد. بعضی وقت‌ها می‌آیند و می‌گویند: آقای قرائتی! من دو تا کار با شما داشتم. اول اینکه می‌خواستم شما را ببینم، دوم کار خودش را می‌گوید. می‌گویم: چرا اینطور می‌گویی؟ این دروغ است. بگو اول کار داشتم، بعداً می‌خواستم شما را ببینم. اصلاً نمی‌خواستی من را ببینی. کارت تو را به اینجا آورد.

6- ایستادگی سیاسی در برابر توطئه های دشمن

«أَشِدَّاءُ» سیاسی چیست؟ قرآن می‌گوید: «لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ…» قاری: (لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‌ أَوْلِياءَ) (مائده /51) «أَشِدَّاءُ» سیاسی یعنی غیر مسلمان نباید بر مسلمان‌ها حکومت کند.
«أَشِدَّاءُ» اطلاعاتی چیست؟ یک آیه داریم که از غیر از مؤمنین اجازه ندارند که در وزارت اطلاعات باشند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً…» قاری: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ) (آل‌عمران /118) «بِطانَةً» از بطن است. بطن یعنی شکم. نگذارید که یک افرادی در شکم شما بروند. در اندرون شما بروند. به اسم سم‌پاشی تمام زیرزمین خانه‌های ما را وارسی کردند. به اسم سم‌پاشی تمام باغات مرکبات ما را بلد شدند. خانه به خانه، دانه به دانه، تمام شاگرد اول‌های ما آمارش در کامپیوترهای خارج هست. یک افرادی که شاگرد اول می‌شوند، دلار و ریال و گذرنامه و ویزا درجا برایشان می‌آید که این طرف تشریف بیاورید. البته بعضی‌ها گول می‌خورند و بعضی‌ها مقاومت می‌کنند. نگذارید آن‌ها اطلاعاتی از شما داشته باشند. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» این آیه… اینکه می‌گویند: قرآن شفاست همین است که الان این 1+5 و آمریکا و این‌ها می‌گویند: ما باید از زیر و بم مراکز اسلحه شما خبر داشته باشیم. از تمام افکار نوابغ شما خبر داشته باشیم. جواب! اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. قرآن به من گفته‌است: «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» ما اسرارمان را به شما نمی‌دهیم. اینکه می‌گویند: قرآن شفاست، همین است.
یک بار دیگر این آیه را بخوانیم. یک: از نظر نظامی، وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» از دیگ آبگوشت و آب جوش، تا رنگ کردن ریش، تا روش آموزش اسلحه از حتی غیرمسلمان. آماده باش صد در صد. از نظر فرهنگی «لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِين‌» از نظر اقتصادی تحریم کنید، اگر خرید اجناس را تحریم کنیم، ‌یک خورده دندان سر جگر بگذاریم، این لباس من ایرانی باشد، مگر چه می‌شود؟ یک خورده از گاندی یاد بگیریم. یک خورده از علمای قدیم خودمان یاد بگیریم. وصیت می‌کردند، اگر کفن من نخش از خارج است، راضی نیستم من را در آن کفن دفن کنید. غیرت دینی قصه را حل می‌کند.
از نظر روانی، قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّه‌» با من کار کردن خیلی سخت است. جون من منتظر نیستم. چون از وسط راه می‌گویم: بگو ببینم. این‌ها درجه‌ی یک‌ها هستند. ولی در عین حال من آدم مشکل‌داری هستم. این‌ها خوب هستند. گیر در من است. قرآن می‌گوید: اگر یک کسی ایمان به خدا دارد، نباید دیگر مهر کفار در دلش باشد. از نظر اطلاعاتی هم «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ»
از نظر خانوادگی، اگر خانواده هم طرفدار باطل است، شما با این‌ها هم قطع رابطه کن. حضرت نوح گفت: پسرم! فرمود: پسرت بی‌پسر! «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» بچه‌ی تو از تو نیست. بابا پسر من است. بله پسر تو هست، ولی چون همفکر تو نیست، خداحافظ! این معنای «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ». نظامی، فرهنگی، اجتماعی، لباس آن‌ها را نپوشیم، اقتصادی، جنس آن‌ها را نخریم. فرهنگی، موضع‌گیری‌مان «لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِين‌»، «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُون‌» باشد. از نظر سیاسی این‌ها را اولیاء نگیریم. از نظر اطلاعاتی «بِطانَةً» نباشد. از نظر خانوادگی «اسْتَحَبُّوا» این فقط تفسیر جمله مؤمن چهار شرط دارد. اول «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» چقدر وقت داریم؟ تمام شد؟ پنج دقیقه دیگر وقت داریم؟ خوب یک صلواتی بفرستید. پنج دقیقه دیگر وقت داریم. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»

7- وحدت و همدلی با مسلملنان جهان

برویم سراغ «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» قاری: «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» گفتیم: قرآن می‌گوید کسی که با پیغمبر است، امت پیغمبر، امت پیغمبر چهار شرط دارد، یک: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» نسبت به کفار بی‌غیرت نباشد. موضع‌گیری کند. «لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِين‌» راه خودت را برو، من راه تو را نمی‌روم. این نسبت به کفار بود. نسبت به خودی‌ها «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»
«رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» یعنی چه؟ یعنی هرکس همفکرت هست، دلت برای او بتپد. وقتی آدم می‌شنود، میلیاردی دلار جایزه گذاشته‌اند برای کسی که سید حسن نصرالله را بکشد، میلیاردی دلار، و ایشان بنده خدا گاهی یک شب، سه بار جایش را باید عوض کند، در یک شب که می‌خوابد، سه بار باید جایش را عوض کند، ما هم شب صاف می‌خوابیم، تا صبح که بیدار می‌شویم. نگاه به ماه رمضان نکنید که سحر بیدار می‌شویم. در طول سال، ما یک جا می‌خوابیم، آن بنده خدا باید سه جا بخوابد. آن وقت ما به او دعا هم نکنیم؟ در مسجدهایمان درود بر رزمندگان هم نگوییم. این رزمندگانی که صد و هفتاد و پنج نفرشان دست بسته زنده زنده این‌ها را زیر خاک کردند. یعنی هیچ به هیچ؟ «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» بنده که الان حرف می‌زنم، فکر نکنید که قرائتی هستم. کتک‌هایش را ابی‌ذر خورده است، من به پلوهایش رسیده‌ام.
یک بار جناب آقای ابوترابی که ده سال اسیر بود، در اجلاس نماز گفت: من می‌خواهم چند دقیقه‌ای صحبت کنم. بفرمایید. گفت: آقایان! آخر در اجلاس نماز، مقام معظم رهبری پیام می‌دهد. رئیس جمهور افتتاح می‌کند، وزرا و سفرا، وزراء استانداران، امام جمعه‌ها، جلسه‌ی مدیر کل ارشاد، آموزش و پرورش، دانشگاهیان، جلسه‌ی فرهنگی است. گفت: من می‌خواهم پنج دقیقه صحبت کنم. گفت: ‌شما چه نشسته‌اید و اجلاس نماز گرفته‌اید؟ ما باید اجلاس نماز بگیرید. من یک خاطره از نماز در دوره‌ی اسارت بگویم. یک بار صدام دستور داد دانه درشت‌های اسراء را بگیرید، با شکنجه امشب همه را بکشید. فقط با شکنجه، نه با گلوله! آمدند و چند نفری را جدا کردند، دو نفر چنان این طرف و آن طرف چشمشان زدند که چشمشان روی موزاییک‌ها افتاد. مثل کله‌پاچه هست که تکان می‌دهید، مغز و کله بیرون می‌آید. خود ابوترابی را یک میخ گذاشتند و در کله‌اش کوبیدند، تا این اواخر هم از مغزش چرک و خون می‌آمد، یک هفده نفر را این طوری شکنجه دادند، گفتند: حالا دیگر این‌ها امشب می‌میرند، می‌گفت: ما دیگر حال اینکه آخ بگوییم، نداشتیم. همه افتادیم و منتظر نفس‌های آخر بودیم. بعد دیدیم که یک سفیدی پیدا شد، گفتیم: این سپیدی صبح است. خواستیم نماز بخوانیم دیدیم نمی‌توانیم بلند شویم، نفس‌های آخر را می‌کشیم، در عین حال همینطور که در خون خودمان افتاده بودیم، دو رکعت نماز خواندیم. بعد فهمیدیم، این سپیدی سپیدی صبح نبوده است، اشتباه کرده‌ایم. بعداً صبح شد، دومرتبه که صبح شد، یک بار دیگر نماز خواندیم. می‌گفت: آن شبی که در خون خودمان غلطتیدیم دو تا نماز صبح خواندیم. آن وقت من و ابوترابی همشاگردی بودیم، او ده سال کتک خورد، من ده سال پلو خوردم. حالا حرم امام رضا(علیه‌السلام) یک زیارت برای او نکنم؟ چقدر آدم زندان رفته است؟ جقدر شکنجه شده است؟‌ یادمان نرود. چه افرادی… ما گاهی یادمان می‌رود.
یک کسی یک کتابخانه درست کرده بود، یک کتاب را در یک مثلاً حالا چیزهایی که به سقف آویزان می‌کنند، لوستر گذاشته بود، شبیه لوستر، یک کتاب را در این گذاشته بود. هر کس می‌آمد، از کتابخانه بازدید کند، می‌گفت: از مهم‌ترین کتاب‌ها این کتاب است. می‌گفتند: خط میخی است؟ خط قدیمی است؟ پوست آهو است؟‌ چرم است؟ آب طلاست؟ این چیست که در این کتابخانه به این مهمی این را آویزان کرده‌ای؟‌ گفت: این مهم‌ترین کتاب است. گفتند: چیست؟ گفت: این کتاب آب بابا است. گفتند: آن که مهم نیست، گفت: چرا! اگر آن نبود، من از این کتابخانه سر در نمیاوردم. آن را خواندم که بعداً ادامه دادم. الان ما اینجا نشسته‌ایم. یک وقت در حرم نشسته‌ایم و نمی‌دانیم چه کنیم. چه افرادی زجر کشیده‌اند تا ما مسلمان هستیم؟ شهداء، جانبازان، افرادی هستند که ده‌ها سال است که گردنشان را نمی‌توانند تکان بدهند. این حدیثی که من می‌خوانم، برای آن‌ها هم هست. کتکش را آن‌ها خوردند. یادمان نرود، این‌ها را باید دوست داشته باشیم. در حقشان دعا کنیم، برایشان زیارت بخوانیم، برایشان قرآن بخوانیم.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد، همه‌ی کسانی که به گردن ما حق دارند، در طول قرن‌ها، هر قرنی می‌خواهد باشد، هر کس به یک نحوی به گردن ما حق دارد، در وجود ما اثر داشته است، مثل نیاکان و پدران و مادران، در اسلام ما سهم داشته است، در شیعه بودن ما سهم داشته است، در انقلاب ما سهم داشته است، در تعلیم و تربیت ما سهم داشته است، هر کس هر رقم سهمی به گردن ما داشته است، و الان نیست، الساعه با محمد و آل محمد محشور بفرما. خدایا ما اینجا در جوار حضرت رضا(علیه‌السلام) هستیم، همه‌ی کسانی که آرزو دارند بیایند، وسیله‌ی زیارت مقبولشان را فراهم بفرما. تا اینجا خیلی‌ها می‌گویند، قسمت همه‌ی آرزومندان کن. من یک خورده می‌خواهم آن طرف‌تر ببرم. حالا یک عده آرزو ندارند، اصلاً امام رضا(علیه‌السلام) را نمی‌شناسند، آن‌ها باید محروم باشند؟ یک میلیارد کافر چین است. یک میلیارد کافر هندوستان است. صدها میلیون آدم اصلاً امام رضا(علیه‌السلام) را نمی‌شناسند. تا چه برسد به اینکه آرزوی زیارت داشته باشند، من می‌گویم: این رقمی دعا کنیم. بگوییم: خدایا هر کس آرزو دارد و امام را می‌شناسد، توفیق بده بیایند. آن‌هایی هم که آرزو ندارند، و اصلاً در خط نیستند، توفیق هدایت مرحمت بفرما. و این‌هایی که هدایت شده‌اند، ممکن است، بد عاقبت بشوند، اول خوب هستند، بعد ممکن است کافر و بی‌دین شوند، آ‌ن‌هایی هم که مؤمن هستند، خدایا عاقبتشان را ختم به خیر بفرما. هر چه در این ماه رمضان و ماه رمضان‌های دیگر به خوب‌ها می‌دهی، به آبروی همه‌ی آن خوب‌ها، همه‌ی آن دعاها را به همه‌ی ما مرحمت بفرما.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2093
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست