responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2095


1- دفاع از مکتب در برابر نسبت های ناروا
2- دفاع خداوند از پیامبر اکرم در برابر سخنان ناروا
3- خاطره ای از مرحوم ابوترابی در دوران اسارت
4- کنترل احساسات دینی در برابر دشمن
5- جلوگیری از تحریک دیگران علیه مکتب
6- دقت در تربیت فرزندان
7- آموزش نماز به فرزندان و همراه بردن آنان به مساجد

موضوع: غیرت دینی در زندگی(2)
تاريخ پخش: 01/04/94
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث جلسه قبل ما راجع به غیرت دینی بود، حرف هایی یادداشت کرده بودم، مقداری از آن ماند. سکنجبین که می پزند، آشپز پای دیگ می ایستد، گاهی می چشد، اگر دید ترشی اش زیاد است، شکرش را زیاد می کند. هر چه، جنایتکاران، منحرفین، هر چه دشمنان ما برای ما سرکه می ریزند، ما باید شکرش را اضافه کنیم.
حفظ نسل، بچه، دختر و پسر، قدیم شیطان بود و شهوت! امروز در و دیوار، ماهواره، اینترنت، سایت، دائماً دارند سرکه در دیگ می ریزند. ما هم باید دائماً شکرش را زیاد کنیم.
یک آقایی داشت می رفت، یک فقیری در جلوی راهش بود. یک پولی به این فقیر داد. آن شخصی که همراه آقا بود، گفت: به این پول نده! گفت: چرا؟ گفت: این تریاکی است، گفت: عجب! برگشت و مقداری دیگر به او داد. گفت: چرا چنین کردی؟ گفت: چون گفتی تریاکی است، اگر تریاکی است، خرجش سنگین تر است. پس یک مقداری بیش تر به او دادم.
حالا اگر فساد بیش تر است، ما باید غیرتمان بیش تر باشد. خوب! یکی از نمونه های غیرت در زمان ما، حضرت امام بود. بنیانگذار جمهوری اسلامی رضوان الله تعالی علیه. هدیه به روحش صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

1- دفاع از مکتب در برابر نسبت های ناروا

یک آدم منحرفی، کتابی نوشت. امام بخشی از کارهایش را تعطیل کرد و یک کتاب در رد او نوشت. اولین کتاب امام، کشف اسرار است، و این کشف اسرار، پاسخ آن آقا بود. این را غیرت می گویند. یک نفر به شیعه یک متلکی گفت، گفت: شیعه ها کتاب ندارند. عالمی به نام حاج آقا بزرگ تهرانی برداشت الذریعه نوشت. ده ها هزار کتابی که مؤلفش شیعه بوده است. دانه دانه فلان کتاب در فلان قرن، موضوعش چیست و نویسنده اش کیست. فلان کتاب، فلان کتاب! دانه دانه کتاب ها را آورد. وقتی غدیر خم را بعضی منکر شدند، یا نق زدند، علامه امینی کتاب الغدیر نوشت، یازده جلد، از قرن اول تا قرن الان، سال 365 روز است، 65 را جایش را عوض کن، میشود 356! از 356 نفر از علمای درجه یک اهل سنت نقل کرد که غدیر خم بوده است. این ها غیرت دینی است.

2- دفاع خداوند از پیامبر اکرم در برابر سخنان ناروا

حالا تعبیر غیرت درباره ی خدا جایز نیست. شاید جایز نباشد. اما وقتی به پیامبر گفتند: ابتر هستی!!! خداوند فرمود: (إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ) (کوثر /3) خود دشمن تو ابتر است. چون می گفتند: پیغمبر پسر ندارد. پیغمبر یکی دو تا پسر داشت که وقتی کوچک بودند، مردند. آن کسی که از پیغمبر مانده بود، یک دختر بود، دختر هم زمان جاهلیت جزء انسان نبود. دختر جزء انسان حساب نمیشد. پس میمیرد و چراغش خاموش می شود. ابتر است، ابتر یعنی عقبه ندارد. فرمود: «إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» حالا!
وقتی به پیغمبر گفتند: شاعر! قرآن گفت: (وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ) (یس /70) نخیر! شاعر نیست. وقتی به پیغمبر گفتند: مجنون! خدا در قرآن می گوید: (مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَ‌بِّكَ بِمَجْنُونٍ) (قلم /2) نخیر! مجنون نیستی. اجمالاً نباید در مقابل انحراف بی تفاوت بود. ممکن است یک جایی یک مشت برج بسازند. بگویند: از این حزب اللهی ها را اینجا راه ندهید. ما اینجا می خواهیم برای خودمان باشیم و هر کاری خواستیم بکنیم. حالا اگر یک آخوندی و یک حزب اللهی بیاید، این اسباب دردسر می شود. بله! عوضش جای دیگر هم برج می سازند و می گویند: چون می خواهیم بچه هایمان متدین شوند، اصلاً یک طبقه اش را نمازخانه می گذاریم. ولو مسجد نیست، ولی یک طبقه اش را نمازخانه می گذاریم و یک عالم و یک روحانی هم می آوریم که بالاخره بچه هایمان سؤالی دارند از عالم بپرسند، اگر یک جایی، طبقه ای به یک حزب اللهی نمی دهند، در عوض افرادی هستند که طبقه می دهند، تا بچه هایشان با یک حزب اللهی با یک استاد دانشگاهی، با یک عالمی، با یک دانشمندی، ارتباط برقرار کند. همه رفقایش در سطح خودش نباشند. حالا!

3- خاطره ای از مرحوم ابوترابی در دوران اسارت

یک ماجرایی است، من قبلاً گفته ام! چون سی و چهار سال است که در تلویزیون هستیم و سی و چهار سال، چندهزار سخنرانی می شود. مجبور هستم یک خاطراتی را تکرار کنم. علاوه بر این که نسل ها عوض می شود. این خاطره را قبلاً شنیده اید، احتمال دارد… ولی خاطره ی مهمی است. راجع به غیرت دینی!
من با ابوترابی که اسیر بود، از نوجوانی با هم بودیم. ده سال او اسیر بود و کتک خورد، بنده هم ده سال پلو خوردم. ایشان که آمد شد رئیس آزادگان، نماینده مقام معظم رهبری در امور آزادگان! همه ی آزادگان هم مریدش بودند. می خواستم ببینم چطور ایشان رهبر شد؟ رهبر آزادگان بود. پوستر بود، بنر بود، پول بود، انتخابات بود، تبلیغات بود، وعده بود… هیچی نبود! همه اینهایی هم که به او رأی دادند، کتک خورده های دنیا بودند. هر ایرانی که اسیر می شد، زندان، کتک، شکنجه! به او رأی می داد. چطور یک آخوند، یک طلبه ای، همه ی مریدهایش کتک خورده ها و شکنجه شده ها و اسیرها باشند، به اتفاق هم به او رأی بدهند. این چطور شد که اینطور شد؟ الان شما در یک روستا خواسته باشی، در یک شهر کوچک خواسته باشی کاندیدا شوی، باید از حرف الف تا حرف یا، هر چه رفیق داری بسیج کنی، امکانات بگیری، قرض کنی، وام بگیری، وعده بدهی، خودت را به آب و آتش بزنی، چه خبر است؟ یک رأی در یک منطقه کوچک جمع کنی! ابوترابی چطور اسیر…
ماجرای ابوترابی را برایتان می گویم، هر که شنیده است، دوبار بشنود. هر کس نشنیده است، با دقت گوش بدهد. اگر هنرمندی باشد، می تواند این را فیلمش کند. همین حرف های من یک سناریو است که می شود فیلمش کرد. لابد هنرمند پای تلویزیون پیدا می شود. از غرب جمعی آمدند عراق، بغداد، اردوگاه، حال اسرا را بپرسند. در اردوگاه پهلوی ابوترابی رفتند. نمی دانستند هم که این ابوترابی است. گفتند: در اینجا شکنجه هم هست یا نه؟ ایشان طفره رفت، هرچه اصرار کردند، آیا صدام که شما را اسیر کرده است، اینجا شکنجه هم هست یا نه؟ ایشان جواب نداد. با اینکه خود ایشان را میخ در مغزش گذاشتند و کوبیدند. وقتی هم ایران آمده بود، از سرش چرک و خون می آمد. یک بار در اجلاس نماز بلند شد و گفت: من می خواهم چند دقیقه صحبت کنم. بفرمایید! گفت: یک شب صدام گفت: رهبران این ها را بگیرید با شکنجه همه را امشب نابود کنید. هفده نفر ما را جدا کردند، هر کدوم را با یک شیوه ای که گفتند: این ها خودشان می میرند دیگر! دو نفر را که آوردند، چنان با مشت به این طرف و آن طرف چشمشان که چشمشان روی موزاییک ها افتاد. یعنی مثل کله پاچه ای که مغزش را تکان می دهی و مغزش می ریزد. یکی را با میخ، یکی را با کابل… گفتند: اینها دیگر جان سالم نمی برند، می گفت: ما افتاده بودیم، حالی که آخ بگوییم نداشتیم. در خون خودمان می غلتیدیم، سپیده زد فکر کردیم این صبح است، نماز خواندیم. در همان حالی که داشتیم، هر کسی خوابیده، افتاده! با ناله نماز خواندیم، بعد فهمیدیم، این سپیده صبح نبوده است، این صبح کاذب بوده است. دومرتبه که سپیده زد، یک بار دیگر نماز خواندیم، ایشان می گفت: ما آن زمانی که در لحظه مرگ بودیم، دو تا نماز صبح خواندیم. خوب! هر چه گفتند: در اردوگاه بعثی ها، شکنجه هست، ایشان طفره رفت. سرهنگ شکنجه گر هم ایستاده بود. وقتی رد شد، سرهنگ گفت: سید! من خودم تو را شکنجه کردم، چرا نگفتی؟ ترسیدی؟ گفت: اگر می ترسیدم، جبهه نمی آمدم. نه من نمی ترسم. گفت: پس چرا نگفتی؟ گفت: عراق کشور اسلامی هست یا نه؟ کار به صدام و حزب بعث نداشته باشیم. عراق کشور اسلامی است. قرآن می فرماید نباید کفار بر مسلمانان نفوذ داشته باشند. (قاری) (وَلَن يَجْعَلَ اللَّـهُ لِلْكَافِرِ‌ينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا) (نساء /141) کافرین بر مؤمنین نباید راه نفوذ داشته باشند. این آمریکایی ها و اروپایی ها، غربی ها کافر هستند. اگر من می گفتم: اینجا شکنجه هست! کفار بر کشور اسلامی راه نفوذ پیدا می کردند، یعنی دگمه فشار! من تشخیص دادم با اینکه خودم به دست شما شکنجه شدم، غیرتم اجازه نداد که بگویم اینجا شکنجه است، تا مسیحی ها بر مسلمان ها نفوذ پیدا کنند. این سرهنگ یک مقداری تکان می خورد، عجب! این سید طلبه! من خودم او را شکنجه کردم، ولی می گوید: کشور اسلامی نباید تحت فشار آمریکایی ها باشد. دو سه بار این آیه را بخوان. سه بار این آیه را با هم بخوانیم. آرامتر بخوان. «وَلَن يَجْعَلَ اللَّـهُ لِلْكَافِرِ‌ينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» … یک بار دیگر. «وَلَن يَجْعَلَ اللَّـهُ لِلْكَافِرِ‌ينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» ببینید می گوید که ما نباید حتی لباسمان لباس کفار باشد. یعنی چه؟ کسی که لباس غربی می پوشد یعنی من خودم را باختم. یعنی خودم را باختم. تشبه به کفار! حتی روایت داریم خانه هایتان را مثل کفار نسازید. لباس کفار را نپوشید. رنگ عوض نکنید. هویت خودتان، شخصیت خودتان را از دست ندهید. غیرت ایرانی خودتان را حفظ کنید. حالا! غیرت دینی خودمان را حفظ کنیم. «لَن يَجْعَلَ اللَّـهُ لِلْكَافِرِ‌ينَ …» سرهنگ منقلب می شود و می گوید: من از اینکه تو را شکنجه دادم، ناراحت هستم. آقای ابوترابی می گوید: سرهنگ! یک راهی من به تو می دهم، اگر آن راه را انجام بدهی، من تو را می بخشم، خدا هم تو را می بخشد. گفت: چه؟ گفت: این ایرانی هایی که اسیر می شوند، هر کدام در یک شهری، در یک منطقه ای، در یک اردوگاهی هستند. من می خواهم با این ها حرف بزنم، ولی زندانم اینجاست و می خواهم با باقی ها هم حرف بزنم. شما هر یک چند وقتی بیا، یکی دو تا سیلی به من بزن، بگو تو اخلال گر هستی، مرا بینداز در ماشین و به عنوان اخلال گر جای من را عوض کن. من را ببر پهلوی اردوگاههای دیگر! باز آنجا ده پانزده روز با این ها حرف می زنم، باز بیا دو سه تا سیلی به من بزن، بگو این اخلال گر است، من را در ماشین بینداز و بفرست جای دیگر! چون من می خواهم نفسم به این آزاده ها بخورد. این سید بزرگوار مرتب کتک خورد، مرتب جایش را عوض کرد، که با بقیه اسیرها حرف بزند و به این ها دلداری بدهد. «وَلَن يَجْعَلَ اللَّـهُ لِلْكَافِرِ‌ينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» این را غیرت می گویند. این را نفوذ قرآن می گویند. این را نقش قرآن می گویند. ده سال شکنجه می شود، حاضر نیست کفار بر مسلمانان نفوذ پیدا کنند. بعضی از ما هم به قدری شل، به قدری ضعیف، یک مهمانی می رود، ما کانادا که بودیم چایی اش این رقمی بود. ما بلژیک که بودیم، قندهایش اینطوری بود، ما آلمان که بودیم، نمی دانم چنین بود، یک سفر رفته است و برگشته است، چنان خودش را باخته است، چنان خودش را باخته است… حضرت عباسی من گاهی وقت ها نگاه می کنم و می بینم، شیرینی بلژیکی! حضرت عباسی کنار شیرینی های ایران بگذارید. آخر عقل هم خوب چیزی است. یک جو عقل!
ما خیلی از چیزهای دیگر جلو بودیم. زمانی که ایرانی‌ها، مسلمان‌ها ساعت را اختراع کردند، فرانسه در حال وحشی بود. یک ساعت برای آنجا فرستاد، رئیس مسلمان‌ها، پادشاه فرانسه نگاه کرد دید عقربه‌ها تکان می‌خورد. به کارشناس گفتند: این چیست؟ گفتند: این جنی است. چکش آوردند. یعنی ما مخترع ساعت داشتیم و فرانسه وحشی بود. شما کلمه حمام را در روایات برای 1400 سال پیش می‌بینید. «اذا دخلت الحمام» وقتی داخل حمام شدی چه کن. «اذا خرجت من الحمام» خارج شدی. کلمه حمام را از 1400 سال پیش در کتاب‌های ما هست. کلمه حمام دویست سال است در فرهنگ اروپا است. یعنی هزار و دویست سال ما حمام داشتیم و آنها نداشتند.حالا شیرینی بلژیکی، عطسه فرانسوی، سرفه ژاپنی، یک پوکی و خودباختگی، بی هویتی، باید مواظب باشیم. غیرت ملی یک چیزی است. غیرت دینی یک چیزی است.

4- کنترل احساسات دینی در برابر دشمن

منتهی این احساسات هم باید کنترل شود. غیرت دینی نه اینکه حالا یک کسی یک چیزی شنید، رگ‌هایش خیز بگیرد و هرکاری خواست بکند. یک آیه داریم، (وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَيَسُبُّوا اللَّـهَ عَدْوًا بِغَيْرِ‌ عِلْمٍ) (انعام /108) به مشرکین فحش ندهید. برای اینکه آنها هم به خدای شما فحش می‌دهند. یعنی به اسم غیرت دینی دیگران را تحریک نکنید. احساسات خودتان را نسبت به مخالفین کنترل کنید. به بازتاب حرف‌هایی که می‌زنید توجه داشته باشید. گاهی وقت‌ها شما یک کاری می‌کنی، این کسانی که شیعه را می‌کشند، روی عقیده اینها کار می‌کنند. لحظه آخر هم یک فیلم از شیعه‌ها نشان می‌دهند، که ببین این شیعه نسبت به بزرگان شما چه گفته است. آن کبریت آخری که این را منفجر می‌کند که برود شیعه بکشد، همین بعضی حرکات ما شیعه‌هاست. ما مسلمان که هستیم. قرآن می‌گوید: به بت‌پرست فحش نده. تحریک می‌شود و او هم به خدا تو فحش می‌دهد.
با فحش نمی‌شود مردم را به راه حق هدایت کرد. آدمی که فحش می‌دهد سه چیز ندارد. یا ادب ندارد. یا منطق و دلیل ندارد. یا صبر ندارد. چرا فحش می‌دهی؟ در جنگ صفین، یکی از یاران حضرت علی به یاران معاویه فحش داد. حضرت امیر فرمود: من ناراحت شدم. گفت: آقا قاتل ما است. فرمود: قاتل باشد، بروید بجنگید ولی فحش ندهید. اگر زن و مردی زناکار بودند. شلاقش بزن اما نگو: بدبخت! تو حق نداری به من بگویی: بدبخت! تو حق داری به من شلاق بزنی. نکبت! خاک بر سرت کنند. چرا گفتی؟ به بت پرست فحش نده. آنوقت شما به دور و اطرافیانت به بچه‌ات می‌گویی… کلمات زشتی می‌گویند. آقا بچه من است. خوب بچه‌ات باشد. من زاییدمش! خوب باشد. مگر هرکسی را زاییدی باید فحشش داد! گاهی هم به خصوص روبروی مهمان. یک مهمان که می‌آید، این مادر یا پدر می‌گویند: این بچه را می‌بینی، چنین است. چنین است. این بچه هم هی سرخ می‌شود، سبز می‌شود و خجالت می‌کشد. قرآن نگفته: غیبت برای پدر جایز است. پدر و مادر هم حق ندارند، غیبت بچه‌شان را بکنند. (وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا) (حجرات /12) احدی حق ندارد غیبت احدی را بکند. من پدر بزرگ او هستم. من مادر شوهر او هستم. من مادر زن او هستم. عمویش هستم. دایی‌اش هستم. باید مواظب باشیم. امتحان هوش!کسی که فحش می‌دهد سه چیز ندارد. شما بگویید… یا ادب ندارد. یا منطق ندارد. یا صبر ندارد.

5- جلوگیری از تحریک دیگران علیه مکتب

کاری نباید بکنیم که دیگران را به گناه وادار کنیم. گاهی لج بچه را درمی‌آوریم. پدر به بچه‌اش گفت: عاقت می‌کنم. بچه هم به پدر گفت: من هم عوقت می‌کنم! اصلاً نفهمید عاق یعنی چه و عوق یعنی چه؟ولی چون پدر گفت: عاقت می‌کنم، او هم گفت: عوقت می‌کنم. کسی را تحریک نکنیم. گاهی انسان ناخواسته در گناه دیگران شریک می‌شود.
یک آیه در قرآن داریم حضرت آدم دو بچه داشت. هابیل و قابیل، یکی گفت: می‌کشمت. آن یکی گفت: (لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ) (مائده /28) آیه قرآن است. گفت: اگر تو دست دراز کنی، مرا بکشی، من دست دراز نمی کنم تو را بکشم. در مقابل کسی که جوش آورده… زن و شوهر هم لباس هستند. اگر در خانه، زن جوش آورده است. لباسی که شسته باد انداخته و دوباره خاکی شده است. گوشتش سوخته، بیمار است. خسته شده، خانم عصبانی است. فوری مرد کوتاه بیاید. مرد بیرون آمده عصبانی است. مشکلات بیرون از خانه است. زن می‌گوید: حالا بداخلاقی‌ات را برای من آوردی؟ برو بیرون هروقت خوش اخلاق شدی بیا تو. اگر زن عصبانی است، مرد کوتاه بیاید. اگر مرد عصبانی است، زن کوتاه بیاید. قرآن گفته: (هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ) (بقره /187) زن لباس مرد است و مرد هم لباس است. لباس یعنی چه؟ یعنی تا هوا داغ شد، لباس نازک می‌شود. تا هوا سرد شد، لباس کلفت می‌شود. تا زن عصبانی است، شما کوتاه بیا، تا مرد عصبانی است، او کوتاه بیاید.

6- دقت در تربیت فرزندان

راجع به بچه‌ها هم باید حساس‌تر باشیم. قرآن آیاتی دارد که به بچه‌هایتان برسید. (قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارً‌ا) (تحریم /6) بچه‌هایتان را از آتش نجات بدهید.
من که راه می‌روم، بسیاری از آدم‌ها می‌گویند: حاج آقا! به جوان‌ها دعا کن. حاجیه خانم! جوان‌ها را داماد کن. جوان را ولش کرده، ازدواجش عقب می افته، هر خواستگاری می‌آید، می‌گوید: نه ایشان می‌خواهد لیسانس بگیرد. این لیسانس چیست؟ آقا یک کسی تشنه است. شما تشنه‌تان است؟ انشاءالله بعد از لیسانس آبت می‌دهم! همه شما به این حرف خندیدید. اگر شما پیشانی‌ات می‌خارد، به پیشانی‌ات نمی گویی: انشاءالله دو، سه ربع دیگر می‌خارانم. همسر یک نیاز است. بعد از آب و اکسیژن سومین نیاز همسر است. اولین نیاز اکسیژن است. دومین نیاز آب و نان است. سومین نیاز لباس است. قرآن می‌گوید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» جایگاه لباس در زندگی چیست؟ اول نیاز انسان اکسیژن است. دومین نیاز انسان غذا و آب است. سومین نیاز انسان لباس است. می‌گوید: همسر لباس است. حاج آقا جوان‌ها را دعا کن. حاج خانم دخترت را زود شوهر بده، دعا نمی‌خواهد.
یک کسی نزد یک آقایی آمد و گفت: امسال زمستان خیلی سرد است. یک دعا بده به من بخوانم هوا یک خرده گرم شود. یک نفر کنار آقا نشسته بود، گفت: اجازه بده من بگویم. گفت: خانم اگر می‌خواهی هوا داغ شود، 55 روز صبح‌ها بعد از نماز صبح دو «قل هو الله» بخوان. رفت خواند و هوا داغ شد. گفت: بابا 55 روز از زمستان گذشت، عید می‌شود. خود هوا گرم می‌شود. بی «قل هو الله» تو هم هوا گرم می‌شد. جوان‌ها را دعا کن. آقا به جوان‌ها دعا نکنید. دامادش کنید، در عروسی گیر ندهید خوب می‌شود.
قرآن می‌فرماید: بعضی از پیغمبرها وقت مرگ به بچه‌شان می‌گفتند: ما پیغمبر هستیم داریم می‌میریم. بعد از مرگ ما شما عقایدتان چه می‌شود؟ (إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي) (بقره /133) بعد مرگ من شما چه چیزی را پرستش می‌کنید؟ (قَالُوا نَعْبُدُ إِلَـٰهَكَ وَإِلَـٰهَ آبَائِكَ إِبْرَ‌اهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ) (بقره /133) گفتند: ما همان خدای ابراهیم و اسماعیل را عبادت می‌کنیم.
هرچه برای بچه سرمایه‌گذاری کنیم، چون اگر بچه خوب تربیت کنیم، پدر و مادر در همه خیرهای بچه شریک است. من اگر اینجا یک حدیثی را برای خدا بخوانم، پدر و مادر من اجر می‌برند. سرمایه‌گذاری کنیم، سرمایه‌گذاری در تاریخ است.
حضرت ابراهیم در دعاهایش می‌گفت: خدایا مرا نمازخوان کن، حالا مثلاً وقتی هم به بچه دعا می‌کنیم، چه دعایی می‌کنیم؟ خدایا جهازیه‌اش درست شود…
یکی از علمای کاشان می‌رفت، دید یک خانمی به یک خانم دیگر رسید، گفت: تمام واجبات دخترم را فراهم کرد. این عالم ایستاد و گفت: ما یک عمری است آیت الله هستیم، هنوز جرأت نمی‌کنیم بگوییم: تمام واجبات را عمل کردیم. توضیح داد و گفت: ببین لحافش را خریدم. کرسی‌اش را خریدم. سماورش را خریدم. شکستنی‌اش را خریدم. گفت: فهمیدیم واجبات یعنی چه.حالا هم که می‌خواهیم دعا کنیم، کنکور بچه‌مان، مدرک بچه‌مان، معافی بچه‌مان، راستش را بگویید… تا به حال کسی دعا کرده خدایا بچه‌های من با حال نماز بخوانند؟ بچه‌های من مزه نماز را بچشند؟ بچه‌های من مزه تقوا را بچشند؟ کسی تا بحال یک چنین دعایی را شنیده است؟ بیماری، سربازی، نمی‌گویم آنها نباشد. اینها چیزی نیست ولی مهمتر…

7- آموزش نماز به فرزندان و همراه بردن آنان به مساجد

در هر خانه‌ای یک کتاب برای اسرار نماز باشد. یک سؤال از همه مردم ایران می‌کنم. هرکس پای تلویزیون نشسته گوش بدهد. تو را به حضرت عباس خودت به خودت جواب بده. سی، چهل هزار نماز جماعت در آموزش و پرورش درست شد. اینها زمان شاه نبود. هجده هزار نفر طلبه هستند و ده، دوازده هزار نفر هم خود مربی‌ها و مدیرها هستند. یک نماز جماعتی است. اجبار هم نیست که حالا همه بروند. ولی خیلی‌ها می‌روند. تا حالا یک پدری زنگ زده الو! مدیر مدرسه؟ دختر من در مدرسه شما هست. پسر من در مدرسه شما هست. از اینکه شما نماز جماعت برقرار کردید و بچه مرا با نماز آشنا کردید، تشکر می‌کنم. هرکس یک تلفن کرده است دست بلند کند؟
تازه شما مذهبی‌ هستید که امام رضا آمدید و قصد ده روز کردید که روزه‌تان را نخورید. یعنی خوبان ما یک تلفن را تشکر از مدیر مدرسه نمی‌کنند. ولی اگر یک جایی یک چیز ارزانی بود. زهرا خانم به زهره خانم زنگ می‌زند. زهره خانم به عطیه خانم زنگ می‌زند. عطیه خانم به فاطمه خانم، الو! میدان فلان آوردند. بله خیلی ارزان‌تر است! زود بدو ممکن است تمام شود بدو! یک جا یک سیب زمینی ارزان شود، تلفن به هم می‌زنند. ما واقعیت این است که… من خودم شرمنده هستم. از خودم شرمنده هستم.
باید روی نماز حساس باشیم. مسیر فکری ما دارد سمت دیگر می‌رود. ما اگر در یک بازی موفق باشیم همه احساسات نشان می‌دهند. حالا بد هم نیست احساسات نشان بدهند، بالاخره غرور ملی هست. گاهی غرور ملی هم یکجایی بدرد می‌خورد.
داریم که مسجد می‌روید بچه‌هایتان هم ببرید. قرآن می‌گوید: (الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا) (کهف /46) مال و اولاد زینت است. حالا با زینت چه کنیم. جای دیگر قرآن می گوید: (خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ) (اعراف /31) مال و اولاد زینت است، مسجد می‌روی زینت ببر. یعنی یک پول در جیبت بگذار، دست بچه‌ات را هم بگیر و با هم مسجد بروید. منتهی بچه‌ها هم باید در مسجد، مردم باید احترام بچه‌ها را بگیرند.
مقام معظم رهبری می‌فرمود: من مشهد پیشنماز بودم. یک جوانی با یک بولیز رنگارنگی آمده بود صف اول نشسته بود. یک نفر رسید و گفت: پسر! گفت: بله آقا. گفت: تو خجالت نمی‌کشی با این بولیز رنگارنگت آمدی صف اول نشستی؟ این بچه هم خجالت کشید و بلند شد رفت عقب نشست. مقام معظم رهبری می‌فرمود: من به این پیرمرد گفتم: چرا او را بلند کردی؟ گفت: آخر این بولیز در شأن نماز نیست. گفتم: کدام آیه و حدیث داریم که هرکس صف اول آمد، نباید بولیزش رنگارنگ باشد؟ آخر تو این را بلند کردی تا آخر عمرش دیگر مسجد می‌آید؟ این چه برخوردی است تو می‌کنی؟ آقا زاده جلو بیا. می‌گفت: این جوان را بلند کردم، گفتم: صف اول بنشین و نمازت هم درست است. ما بد برخورد می‌کنیم. بچه که حرف نمی‌زند. قرآن می‌گوید: بچه باید حرف بزند.
(يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ‌ بِالْمَعْرُ‌وفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ‌) (لقمان /17) لقمان می‌گوید: یا بنی! پسر کوچولو، نماز بخوان. «وامر بالمعروف» امر به معروف کن. یعنی نسبت به خوبی‌ها برخورد کن. بگو: آفرین درست است و حق با توست. «و نهوا عن المنکر» نسبت به بدی‌ها بگو: غلط کردی، نباید این کار انجام شود، بچه باید حرف بزند. قرآن می‌گوید: بجه باید حرف بزند. ما می‌گوییم:بچه که حرف نمی‌زند. زن که حرف نمی‌زند. قرآن می‌گوید: یک دختر به پدرش گفت: پدر جان! این جوان، موسی را بگیر و در خانه کارگر باشد. چون تو پیر شدی، حضرت شعیب پیر بود، نمی‌توانیم چوپانی کنیم. ما دو دختر باید برویم چوپانی کنیم. این را به عنوان کارگر بگیر. (يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْ‌هُ ۖ إِنَّ خَيْرَ‌ مَنِ اسْتَأْجَرْ‌تَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ‌) (قصص /26) این جوان هم امین است و هم قوی است. این را به عنوان کارگر بگیر. شعیب نگفت: دختر که حرف نمی‌زند! پیشنهاد دختر را قبول کرد. اصلاً دختر را به خود موسی گفت: عقد کنید. چقدر آسان! خیلی ازدواج آسان بوده است. ما مثل بت پرست‌ها شدیم. با دست خودشان سنگ می‌تراشیدند، مجسمه درست می‌کردند و مقابلش گریه می‌کردند. قرآن می‌گوید: (أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ) (صافات /95) با دست خودت تراشیدی حالا مقابلش گریه می‌کنی؟ ما هم با دست خودمان آداب و رسومی را درست می‌کنیم، بعد در آداب و رسوم می‌مانیم.
آمدند نزد من، چند روز پیش یک عقدی بخوانم. گفتم: مهریه؟ گفتند: هزار سکه! یک نگاه به داماد کردم. هزار سکه یعنی یک میلیارد تقریباً! گفتم: شغلت چیست؟ گفتم: حضرت عباسی داری بدهی؟ تا آخر عمرت تو صاحب یک میلیارد می‌شوی؟ گفتم: چرا عقد دروغ می‌خوانید؟ آغاز زندگی داماد دروغ می‌گوید و عروس هم نماز نمی‌خواند. می‌گوید: بروم مسح بکشم این لاک ناخن من از بین می‌رود. آغاز زندگی با دروغ و مهریه دروغ و تارک الصلاة! آنوقت چطور می‌خواهیم خیر ببینیم؟ گفتم: والله من نمی‌توانم این عقد را بخوانم. چون شما مرا هم سر کار گذاشتید. چون وقتی می‌دانم عقد دروغ است… مثل اینکه می‌گویی: شما راست شیر بایست، به شیر بگو: پنیر! خوب من می‌دانم شیر است. من بگویم پنیر که شیر، پنیر نمی‌شود. به جوان گفتم: حلقه نامزدی تو طلا است و طلا برای مرد حرام است. گفت: نامزدی است. گفتم: اگر بگویی: نامزدی است، حرام خدا حلال می‌شود؟
یک مثل زدم شاید شنیده باشید. گفتم:یک کسی می‌خواست جگر درست کند. جگرها را روی منقل گذاشت و شروع به باد زدن کرد. گربه‌ها جمع شدند. یک مرتبه به گربه‌ها گفت: بلاله بلال! فکر کرد مثلاً اگر به جگرها بگوید: بلال، گربه‌ها می‌روند. حالا اگر گفتیم: نامزدی است، عروسی است. حالا چون عروسی است می‌شود نماز نخواند؟ کلمه عروسی مجوز است برای اینکه نماز نخوانیم؟ بیمارستان می رود نماز نمی‌خواند. می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: حالا فعلاً مریض هستم. باشد بعد. بابا اگر یکجا زخم شد، یکجایی شکسته شد، این مجوز است که شما در بیمارستان نماز نخوانی؟ ما یک خرده باید بازنگری کنیم. زیر و رو کنیم و خودمان را شخم کنیم. اینطور درست نیست. البته آدم خوب هم خیلی داریم. حالا ما هم یک چیزی نگوییم که…
همین عروس با داماد نشسته بودند، گفتم: عروس خانم شوهر شما هزار سکه ندارد. عقد شما مصنوعی است. گفت: هرچه شما بگویی. من رفتم روی دخترهای خودم که همه چهارده سکه‌ای هستند. دیدم هزار سکه و چهارده سکه! این آقایی که بغل من نشسته بود و او هم می‌خواست صیغه بخواند، گفت: بگویید 313 عدد! گفتم: ندارد بدهد… حالا بالاخره با 313 عدد سکه دیگر… دختر، دختر با کمالی بود. یک مرتبه از 1000سکه به 313 سکه رسید. گفتم: حالا با عمل سزارین می‌شود گفت: انشالله درست می‌شود ولی باز هم حضرت عباسی 313 سکه بده نیست.
یکی از کارهای خوبی که مجلس کرد همین است که گفتند: مهر 110 سکه! بیش از این را ما دیگر نمی‌توانیم اجرایی کنیم. یک کسانی مهریه می‌دهند که اصلاً به قیافه‌شان نمی‌خورد. مثل اینکه شما بگویی: من کوه هیمالیا را تا دو ساعت دیگر می‌جوم. این دروغ است. وقتمان تمام شد.
در کشور امام زمان نباید یک تارک الصلاه باشد. در کشور امام زمان یک بی‌سواد نباید باشد. در کشور امام زمان سو ظن نباید باشد. خدایا به آبروی خوبان تاریخ هرچه به خوبان دادی همه را به همه ما مرحمت بفرما. ما را از غافلین و خاسرین و اهل حسرت روز قیامت قرار نده. یادمان بده… انشاالله کاظمین زیارت امام جواد بروید. بعد از زیارت این دعا است. می‌گوید: خدایا یاد من بده وظیفه من چیست و توفیق بده عمل کنم. یادم بده وظیفه من چه نیست و تقوا بده دوری کنیم. ما را در فهم دین دچار تحیر قرار نده. هرکجا فتنه است، پاکستان، افغانستان، بحرین، عراق… هرجا فتنه است به نفع اسلام خاموش کن و مسلمان‌ها را دشمن شاد قرار نده.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2095
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست