نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 210
موضوع: غيرت ديني
تاريخ: 27/11/67
بسم الله الرحمن الرحيم
شب جمعهاي است كه ده سال از انقلاب ميگذرد و شب تولد امام جواد(ع) است. ما بايد به مناسبت تولد امام جواد(ع) اين روز را گرامي بداريم. بحثي را كه داريم درباره غيرت ديني است. اين بحث به خاطر، كتاب توهين آميز و هجو كنندهاي كه در غرب چاپ شد، و ابرقدرتها لذت بردند، تكثير كردند، به نويسندهاش جايزه دادند، و معلوم شد كه مسأله كتاب و منطق نيست، هم مطالب كتاب مسخره كننده است و هم جوايز و تأييدات، نشان دهنده اين است كه مسأله اسلام كوبي در اين كتاب مطرح بوده است. و رهبر كبير انقلاب از فتواي بي نظير خودش فرمود: هركس او را ميشناسد، هركجاي دنيا هست، بايد او اعدام شود. من هم امشب به عنوان يك طلبه ميخواهم بحثهايي را داشته باشم. گر چه در اين زمينه، علمايي هم در قم، در تهران، در تلويزيون، دانشمنداني، صحبتهايي كردند اما حرف در اين زمينه زياد است. من سي، چهل حديث ناب پيدا كردهام، راجع به توهين به مقدسات، و اينها را ميگويم و ان شاءالله فردا هم امام جمعهها در اين زمينه هر كدام به سهم خود صحبتهايي خواهند كرد.
1- ادب و احترام بزرگان و مقدسات
موضوع بحث ما غيرت ديني است. لازم است هركسي بداند احترام به بزرگان يك ارزش است. ما در اسلام هم داريم: (أَكْرِمُوا كَرِيمَ كُلِّ قَوْمٍ) (المناقب، ج4، ص48) يعني بزرگ هر قومي را احترام كنيد. اگر رهبر چپيها هم آمد، چون رهبر چپيها محترم است، شما نسبت به او احترام قائل شويد. رهبر يهوديها، رهبر مسيحيها، «أَكْرِمُوا كَرِيمَ كُلِّ قَوْمٍ» ادب يك ارزش است. رهبر كبير انقلاب وقتي براي رهبر شوروي نامه مينويسد، در يك جملهاش ميگويد: «حضرت آقاي گورباچف» ادب براي اسلام ارزش است. خود خدا به مقدسات احترام گذاشته است. (سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ) (صافات /79) خدا سلام به نوح ميكند (سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ) (صافات /120) خدا سلام ميكند. خدا بر پيغمبر صلوات ميفرستد و ميگويد: (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا ايها الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً) (احزاب /56) بعد به ما ميگويد: «يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا» پس شما مردم با ايمان هم (آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً) (احزاب /33) اول، قبل از آنكه خدا به ما بگويد صلوات بفرستد، ميگويد: من كه خدا هستم، بر پيغمبر صلوات ميفرستم «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ»، ادب و تجليل، يك مسألهاي است. بي ادبي خيلي خطرناك است. رمز اينكه حر، روز عاشورا توبه كرد، اين بود كه ادب داشت. به امام حسين(ع) گفت: من دشمن تو هستم. ولي به خاطر اينكه مادرت زهرا(س) است، ادب ميكنم. ادب رمز اين شد كه خداوند به او توفيق توبه داد. و اگر حر، بيحيا بود، جسور بود، شكست خورده بود و توفيق توبه هم چه بسا پيدا نميكرد.
2- ضعف تبليغ ديني و هجوم فرهنگي دشمن
دين ما دين جهاني است. دين جهاني، دشمن جهاني دارد. چطور يك كتابي كه ضد اسلام است، همه كشورها چاپ ميكنند؟ به نويسندهاش جايزه ميدهند؟ اينها دلشان به حال فرهنگ سوخته و انقلاب ما در اين ده سال افكار دانشمندان را به خودش مشغول كرده است. صدها نامه از كشور های مختلف، (اين را كه ميگويم با سند ميگويم، حالا آدرسش را لازم نيست در تلويزيون بگويم، با سند عرض ميكنم از دانشگاههاي دنيا) براي حوزه علميه قم آمده، كه آقا ما متوجه شديم، نظام سرمايه داري آمريكا را ديديم. ما الان ميخواهيم بينيم كه اسلام چه ميگويد. اما ما كتابهايي كه به زبانهاي دنيا ترجمه شده باشد، به اندازه كافي نداريم. دنيا متوجه اسلام شده است و ابر قدرتها رنگ باختهاند. نميخواهند جوانها متوجه شوند. چه كار كنند؟ برميدارند يك چيزي درست ميكنند. مثل بچهاي كه ميل دارد شير بخورد، مادرش هم نميخواهد شير بخورد. اين بر ميدارد سر پستانش را فلفل ميمالد، كه تا بچه ميرود شير بخورد، زبانش بسوزد، دهانش بسوزد، دست از شير بكشد. جوانها ميخواهند شير بخورند، يعني ميخواهند بدانند اسلام چه ميگويد. بعضي وقتها از طريق نظامي، سياسي، و يا از طريقهاي ديگر با ما مقابله ميکنند، يكي از اين راهها هم راه فرهنگي است، بياييم به اين اسلام فلفل بماليم با يك سري چرنديات مخلوطش كنيم، كه وقتي ميخواهند گرايش به اسلام پيدا كنند، بگويند: اسلام اين است، وحشت كنند. بياييد اسلام را بد معرفي كنيم. يك دنيا توجه به اسلام پيدا كرده است. براي اينكه جلوي اين توجه را بگيرند، لازم است يك خورده فلفل بمالند به اسلام و اين كتاب، فلفل بود. و به هر حال شكستن مقدسات، يكي دو سالي است كه شروع شده است. اول گامش در مكه شد. قداست مكه شكسته شد. عمال آمريكا، تنها چهار صد نفر از ايران شهيد كردند. قداست حرم شكسته شد. بعد از حرم ميآيد قداست پيغمبر و قرآن شكسته ميشود. و اگر مسلمانها، غيرت ديني نداشته باشند، بايد ناظر اين باشند كه دينشان و حيثيتشان ازبين برود.
3- توهين به مقدسات حربه دشمنان
دو تا مسأله جهاني و بين المللي هم داريم يكي اعلاميه حقوق بشر است و ديگری آن ميثاق نامه است. اعلاميه حقوق بشر را كه همه كشورها امضاء كردند، يك چيز اخلاقي است. آن ميثاق بين المللي، اين قانون است كه حيثيت افراد بايد محترم بماند و جسارت به عقايد هر كس، جسارت به حيثيتش است. به هر حال، ما به عنوان غيرت ديني ميخواهيم صحبت كنيم. مسأله شكستن قداست هاست، اين يك چيز تازهاي نيست. قديمي است. مثلاً ابرهه ميآيد در يمن كعبه ميسازد، به مردم ميگويد: نميخواهد برويد دور مكه طواف كنيد. بياييد دور كعبهاي كه من ساختهام طواف كنيد. كه سرانجامش ابابيل ميآيد (تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ) (فيل /5-4) يعني كعبه سازي، در مقابل كعبه خداوند. مسجد اموي ميسازند، براي اينكه افكار متوجه مسجد اموي شود و توجه از مسجد النبی برداشته شود. اين يك قانون است. در مقابل حوزه علميه امام صادق(ع) حوزه علميه درست ميكنند. اين رقيب تراشي، يك اصل است. در همان صدر اسلام افرادي را ميفرستادند به كشورها، گروهي از قصههاي ايران، رستم و اسفنديار، را ياد ميگرفتند، ميآمدند در حجاز ميگفتند: كه مردم از شنيدن آيات قرآن منصرف شوند. تغيير مسير افكار، يك اصل است. خود ما گاهي در خانه اين كار را ميكنيم. داريم مطالعه ميكنيم، بچه ميآيد مزاحم ما ميشود و نميگذارد ما مطالعه كنيم. ما به خاطر اينكه حواسمان جمع كار خودمان شود و اين را مشغولش كنيم، يك انگشتري از دستمان در ميآوريم و آنطرف اتاق ميپرانيم و ميگوييم برو بياور. بايد جوانها متوجه چيزي بشوند كه ابر قدرتها، حواسشان جمع باشد. چون ديني كه ميگويد: مفسد نبايد رهبر باشد و همه شاه و رئيس جمهورها مفسد هستند. ديني كه ميگويد، البته همه كه ميگويم بايد داخلش يك الا بگذاريم. ديني كه ميگويد: مفسد نبايد رهبر باشد، گناهكار نبايد رهبر باشد، طاغوت نبايد رهبر باشد. (ديني كه جزو اصولش اين است كه امام و رهبر بايد معصوم باشد و در زماني كه امام نيست، بايد عادل باشد، يا عصمت باشد و يا عدالت و باقي ماندهها و با هم چنين تفكري بايد مبارزه شود.) و اسلام كه چراغش روشن شده است، بايد اين طرحها پياده شود. حالا از اين درد دلها زياد است.
4- محفوظ بودن قرآن در همه جهات
در مورد غيرت ديني، اول از قرآن شروع كنيم كه جسارت به قرآن شده است. قرآن چند مسأله دارد: نزول قرآن، گيرندگي، حفظ، بيان، محيط و. . . اما درباره نزول قرآن ميفرمايد: (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ) (شعراء /194-193) يعني قرآن را جبرئيل نازل كرد «عَلى قَلْبِكَ» بر قلب مطهر رسول اكرم. پيغمبر خوب توانست تحويل بگيرد يا نه؟ خوب تحويل گرفت (وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ) (نمل /6) پيغمبر! تو قرآن را خوب تحويل گرفتي، حالا كه پيغمبر قرآن را تحويل گرفت، حفظ كرد يا يادش رفت؟ ميگويد: نه! حفظ كرد (سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى) (اعلی /6) ما همچين برايت ميخوانيم، كه تو ديگر فراموش نكني، ممكن است كسي خوب بگيرد، خوب هم حفظ كند، اما در مقام ابلاغ و بيان ناقص باشد. ميگويد: نه! خوب هم ابلاغ کردی (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى) (نجم /4-3) حالا ممكن است قرآن بر قلب پيغمبر نازل بشود. که پيغمبر خوب بگيرد، خوب حفظ كند، خوب بيان كند. اما بستگان پيغمبر ممكن است يك خلأاي در قرآن بوجود بياورند. ميگويد: نه! (إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً) (احزاب /33) محيط و خانوادهام، محيط معصومي است. فاطمه است و اميرالمؤمنين، امام حسن و امام حسين(ع). ممکن است در خانواده سالم باشد ولی از خانواده كه رفت بيرون، دست بخورد. باز هم ميگويد: نه! (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) (حجر /9) ما قرآن را در جامعه هم حفظ ميكنيم. پس ببينيد، شش مرحله است. خوب ممكن است از آسمان كه قرآن نازل ميشود، در راهها، درآسمانها، خللي ايجاد شود. ميگويد: نه! در آسمانها هم سالم است. به خاطر اينكه (بِأَيْدي سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ) (عبس /16-15) قرآن از اول از طرف خداي سبحان و خداي منزه است، بعد در راه كه ميآيد، فرشتگان معصوم، بعد وقتي وارد قلب مطهر پيغمبر ميشود، پيغمبر هم «لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ» خوب ميگيرد. (سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى) (اعلی /6) حالا هم كه گرفت، فراموش نميكند. وقتي هم گرفت و فراموش نكرد، در مقام بيان درست بيان ميكند. در خانه، خانه اهل بيت است. «يُطَهِّرَكُمْ» و در جامعه خدا قول داده است قرآن محفوظ باشد. حال کسي به چنين قرآني جسارت بكند، مردم عكس العمل نشان ندهند، بايد به غيرت دينيشان شك كرد. و الحمدلله، اولين كشوري كه غيرت ديني را از خودش نشان داد، پاكستان بود. و ما بايد از مردم پاكستان تشكر كنيم. كه مردم پاكستان از مردم ايران در اين کار جلو افتادند. گرچه فتوا را رهبر كبير انقلاب داد. اگر اين فتوای امام نبود، ما عقب افتاده بوديم. امام يك فتوايي دادند كه اين فتوا، رفت جلو و ما را رو سفيد كرد. خدا شهيد نواب صفوی را رحمت كند. من وقتي اسم غيرت را ميبرم چارهاي ندارم جز اينكه اسم نواب صفوي را ببرم. در نجف طلبهاي بود، شنيد كه مردي در ايران به اسلام جسارت كرده است. با اينكه طلبه در ايران زياد بوده اما نميدانم چطور شد غيرت او به جوش آمد. از مراجع تقليد آن زمان در نجف اجازه گرفت و به اينجا آمد. پول نداشت كلت بخرد. كلت هفتصد تومان بود. رفت خانه مرحوم آقاي شيخ عباس علي اسلامي از وعاظ خوب تهران بود. گفت من ميخواهم اين نامرد را بكشم، پول ندارم. يك كلت به من بدهيد. ايشان گفت: ما دويست تومان به تو ميدهيم. دويست تومان به او داد. پانصد تومان را هم قرض كرد. البته هفتصد تومان آن زمان هم خيلي بود. يك كلت خريد. بعد ترسيد آنرا بيرون بكشد. اول دو تا سگ را امتحاني با آن كشت. ديد که كلت خوبی است. بعد رفت آن نامرد كسروي را بكشد، تا تير اندازي كرد. اين تير به سگ فرو رفت به اين فرو نرفت. بالاخره خيلي ناراحت شد. جمع شدند و آمدند نواب صفوي(رحمة الله عليه)را گرفتند، با كسروي هر دو را داخل درشكه گذاشتند، تا به کلانتری ببرند. نواب صفوي گفت: حالا من را ببرند كلانتري، وارد پرونده و كارهاي اجرايي خواهد شد و من از نجف آمدهام که اين را بكشم. حالا چه كار كنم؟ كلت ندارم، دستم هم بسته است، اين طرف و آن طرف هم مأمورين ايستادهاند. چه كار كنم؟ غيرت ديني را ببينيد. ميگفت: فكر كردم با دندان هايم شاهرگش را پاره كنم. داخل درشكه افتادم روي كسروي، شاهرگش را گاز گرفتم، هر چه جويدم بلكه بتوانم با دندان شاهرگش را پاره كنم، نشد. شهيد نواب صفوي، چنين غيرت ديني داشت و در زمان ما هم رهبر و مرجع تقليدمان همه را به غيرت وا ميدارد. مگر ميشود، كسي جسارت به قرآن بكند؟ قرآني كه «بِأَيْدي سَفَرَةٍ» نازل شد. «عَلى قَلْبِكَ» نازل شد. پيغمبر در گيرندگي قرآن را عالي فهميد «لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ» در حفظ «فَلا تَنْسى» هم خوب فهميد و هم خوب حفظ كرد. هم در بيان «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» هم در محيط خانواده «اهل البيت» هم درجامعه «إِنَّا لَهُ» اين چنين قرآني را كه از اول تا آخر دامنش پاك است، نميشود ابرقدرتها براي حفظ منافعشان بيايند و به بازي بگيرند. بايد غيرت نشان داد.
5- بازتاب غير ديني در تاريخ
بگذاريد يك خاطره بگويم: زمان رسول اكرم(ص) زن مسلمانی دكان زرگري رفته بود طلا بخرد. زرگر يهودي بود. ميخواست شكل اين زن را ببيند. هرچه گفت خانم، رويت را کنار بزن ببينم اين گردنبند براي گردنت خوب است يا نه، زن مسلمان هم خودش را حفظ كرده بود. يك زرگر ديگر آمد، زن مسلمان را با يك چيزي گره زد به يك جايي كه زن وقتي بلند شد، بدنش نمايان شود. زن وقتي بلند شد يهوديها بدن زن مسلمان را ديدند، همه خنديدند. يك مسلمان ديگر در آنجا بود. آن زرگر يهودي را زد و آن كسي را كه گره زده بود كشت و بعد كه خبر به پيامبر اسلام رسيد. پيغمبر اسلام(ص) فرمود: من اجازه نميدهم به زن مسلمان عملي انجام شود كه يهوديها به او بخندند. دستور جنگ داد. و جنگ بني قينقا بوجود آمد. جنگ بني قينقا، انگيزهاش توهين به يك زن مسلمان بود. چرا يهود به مسلمان توهين كرد؟ پس ببينيد غيرت ديني، انگيزه و جريان يك جنگ ميشود. و بسياري ازجنگها، جنگهاي آسماني، ريشهاش غيرت بوده است. يادمان نرود. حركت انقلاب به خاطر توهيني بود كه در زمان شاه، در روزنامه به امام شده بود. يك نويسنده در زمان شاه، در روزنامه به حضرت امام جسارتي كرده بود. امام در نجف تبعيد بودند. طلبههاي قم بلند شدند راه افتادند و راهپيمايي کردند. مدرسين حمايت كردند. ماجرا به دي كشيده شد، تيراندازي شد. هفتاد – هشتاد نفر طلبه و غير طلبه كشته شدند. تبريز جوش آمد، غيرت مردم آذربايجان به جوش آمد. براي قميها، اربعين گرفتند. تبريز شهيد داد. غيرت يزد به جوش آمد. يزديها براي اربعين شهداي تبريز، و بعد آمل و بابل، همينطور يكي يكي اربعين بعد از اربعين، انقلاب شد. حركت ما، سقوط شاه و ورود امام و حاكميت حزب اللهيها بخاطر اين شد كه حزب اللهيها غيرتشان به جوش آمد. به امامشان جسارت شد.
6- منطق در مقابل منطق، برخورد در مقابل جسارت
حالا اگر جسارت به رهبر انقلاب و يك مرجع تقليد مردم را به موج وادار ميكند، جسارت به رسول الله بايد چه كار كند؟ همه چيز كه با منطق نيست. ما اهل هستيم. چون يك نامردي در مصاحبه، از اين فراريهاي ايران، در مصاحبه گفته كه اين فتواي امام براي اعدام كه منطقي نيست. آدم نميداند چي بگويد. گاهي وقتها به من ميگويند: كه مواظب زبانت باش! آدم گاهي نميداند چه بگويد، قرآن دائم ميگويد: «قالُوا»، «قُلْ» ببينيد چقدر «قُلْ» در قرآن است. يعني آنها گفتند تو جواب بده. اصلاً دين ما اين است كه او بگويد و تو بگويي. اما جسارت ممنوع است. اگر مثلاً سؤال ميكرد و ميگفت: من ده سؤال از اسلام دارم، ما هم جواب ميداديم. «قالُوا»، «قُلْ»، (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ) (اسراء /85)، (قُلْ هاتُوا بُرْ هانَكُمْ) (بقره /111) برهان باشد، طوري نيست. ما به بت پرستها نميگوييم: حتماً باطل هستيد. ميگوييم بنشينيد حرف بزنيم. (وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ في ضَلالٍ مُبينٍ) (سبأ /24) يا شما، يا ما، يا حق هستيم، يا باطل، بنشينيد بحث كنيم. به اهل كتاب ميگويد بنشينيد مجادله كنيم (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن) (نحل /125) يعني خوب بحث كنيد. «قالُوا»، «قُلْ» گفت و گو، راه و روش ماست. راه و روش ما منطق است. راه و روش ما برهان است. اما جسارت حسابش جداست. پيغمبران ما اينطور نبوده است كه بيايند توي مسجد، مسأله بگويند. حضرت ابراهيم قرآن ميفرمايد: (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً) (انبياء /58) تبر برداشت و بتها را تكه تكه كرد. حضرت ابراهيم غيرت ديني داشت. گفت: (وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ) (انبياء /57) به خدا بتهاي شما را ميشكنم. حضرت موسي همين كه ديد با دينش بازي شده است ريش برادرش را گرفت و كشيد(با اينكه برادرش پيغمبر بود و هيچ حسابي براي هيچكس نداشت) گفت چرا ساكت نشستهاي؟ بايد داد بزني! البته آن جواب داد كه دليل سكوت من چه بود. و حضرت موسي گفت سامري با درست كردن گوساله شما را منحرف كرده، (لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً) (طه /97) گوسالهاش را آتش ميزنم. «ثُمَّ» اينهايي که ميخوانم قرآن است «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً» آتش ميزنم بر طلاها، آقا طلا قيمتي است! مثقالي است! طلا هر قيمتي باشد، اگر طلاي قيمتي گوساله شد. و اين گوساله جلوي راه خدا را گرفت، گوساله را بايد آتش زد. بعضيها در خراب كردن قبر رضا شاه ميگفتند: آقا رضا شاه بد بود، ساختمانش كه خوب است. اصلاً بودن قبر رضا شاه در ايران غلط است. سنگها قيمتي است، هر چه هست، بايد خورد شود. طاغوت زدايي يك مكتب است. مگر حضرت ابراهيم بتهايي را كه شكست، قيمت نداشت؟ خدا ميداند كه چقدر پول داده بودند كه از سنگ، يك بتي ساخته بودند، مگر گوساله طلايي را كه موسي ميگويد: آتش ميزنم خاكسترش را در دريا ميريزم، ارزش نداشت. طلا ارزش دارد. موسي گفت: ميسوزانم. بت ارزش دارد، ابراهيم شكست. مگر بتهايي كه داخل كعبه بود و اميرالمؤمنين پايين ريخت، اين بتها ارزش نداشت؟ مسأله اين نيست كه فلان ساختمان قيمت دارد. گاهي ساختمان قيمتي بايد منفجر شود. اين خاصيت، غيرت ديني است. مسأله طاغوت زدايي است.
7- مجازات توهين به پيامبر
حديثهايي كه ميخوانم، هم ازشيعه است و هم از سني. اين متن شرايع است. کسي که جسارت به رسول الله کرد، بايد كشته شود نه يك كلمه كمتر، نه يك كلمه بيشتر. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّهُ سَأَلَ عَمَّنْ شَتَمَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَقْتُلُهُ الْأَدْنَى فَالْأَدْنَى قَبْلَ أَنْ يَرْفَعَهُ إِلَى الْإِمَامِ»(كافى، ج7، ص259) به امام صادق گفتند: كسي به پيامبر جسارت كرده است، فرمود: «يَقْتُلُهُ الْأَدْنَى فَالْأَدْنَى» فرمود: هر كس دم دستش است، فوري او را بكشد. هيچ نيازي به پرونده و شاهد ندارد. كسي اگر جسارت به رسول اكرم(ص) كرد، بكشيدش. آيت الله العظمي خوانساري، در جامع المدارك اين را نقل كرده است. در تهذيب و روضة المتقين هم هست. «مَنْ سَمِعَ أَحَداً يَذْكُرُنِي فَالْوَاجِبُ عَلَيْهِ أَنْ يَقْتُلَ مَنْ شَتَمَنِي وَ لَا يُرْفَعُ إِلَى السُّلْطَانِ»(كافى، ج7، ص266) البته به شما بگويم پيغمبر يك شخصيت حقيقي دارد، يك شخصيت حقوقي، شخص پيامبر يعني بدن پيغمبر زود ميبخشد. پيغمبر را سنگ زدند، دندانش را شكستند، سرش خاكستر ريختند. به پيغمبر هر ظلمي كردند، كه اگر به بدنش بود، همه را بخشيد، اما توهين به قانون خدا، ممنوع است. ولي خدا، قانون خدا، كتاب خدا، حساب آن جداست. يكوقت يك كسي ميآيد در مسجد، كفش شما را ميدزدد، بعد هم ميگويد: ببخشيد، ميگوييد: خوب، بخشيدمت. ولي يك وقت كسي ميآيد در مسجد آب دهان پرتاب ميكند. اين قابل بخشش نيست. فرق ميكند. كفش بردن، دزدي است. حساب جسارت جداست. امام حسين(ع) در كربلا قطعه قطعه شد. اما زينب كبري ميگويد: شام به من بد گذشت. چون در شام جسارت كردند. در كربلا كشتند، در شام جسارت كردند. حساب جسارت جداست. خدا همه گناهكارها را جهنم ميبرد. اما به هيچ كدام نميگويد: چخِ! چخِ! چخِ صدايي است كه به سگ ميگويند. اما وقتي عدهاي از جهنميان ميگويند: خدايا ما را از جهنم بيرون بياور. خدا ميگويد: (قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُونِ) (مومنون /108) «اخْسَؤُا» يعني چخِ، شما در دنيا به مؤمنين جسارت ميكرديد. هر كس هر گناهي در دنيا كند، اگر پيغمبر دعايش كند، خداوند ميبخشدش. شما هر گناهي بكني، رسول الله بگويد: خدايا اين امت من گناه كرد، ببخش، خدا در قرآن ميگويد: گناهكاري را كه تو دعا كني، ميبخشم. اما كسي را كه توهين به مسلمانان كند هفتاد بار هم رسول الله دعا كند، نميبخشم. خيلي مهم است. اين مطالبي که ميگويم همه وحي است. يعني همه آيه قرآن است. (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً) (نساء /64) قرآن ميگويد: مجرم را پيغمبر در حقش دعا كند، ميبخشم. اما به كسي كه مسخره ميكند، ميگويد: (إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً) (توبه /80) هفتاد بار درحقشان دعا كند، من نميبخشم. توهين حسابش جداست. زينب كبري ميگويد: شام بدتر از كربلا بود. با اينكه در شام كسي كشته نشد، ميگويد: آنجا به من توهين كردند، قتل ضرر به جسم است، توهين ضرر به روح است و شخصيت كوبي ساده نيست. «إِنَّ رَجُلًا مِنْ هُذَيْلٍ كَانَ يَسُبُّ رَسُولَ اللَّهِ ص فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ(ص) فَقَالَ مَنْ لِهَذَا فَقَامَ رَجُلَانِ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَا نَحْنُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَانْطَلَقَا حَتَّى أَتَيَا عَرَبَةَ فَسَأَلَا عَنْهُ فَإِذَا هُوَ يَتَلَقَّى غَنَمَهُ فَلَحِقَاهُ بَيْنَ أَهْلِهِ وَ غَنَمِهِ فَلَمْ يُسَلِّمَا عَلَيْهِ فَقَالَ مَنْ أَنْتُمَا وَ مَا اسْمُكُمَا فَقَالَا لَهُ أَنْتَ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ فَقَالَ نَعَمْ فَنَزَلَا وَ ضَرَبَا عُنُقَهُ»(كافى، ج7، ص267) يك مردي فحش داد، به پيامبر جسارت كرد. «فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ(ص)» پيامبر مطلع شد. فرمود: «مَنْ لِهَذَا» كيست كه برود اين را ترور كند و برگردد؟ «فَقَامَ رَجُلَانِ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَا نَحْنُ يَا رَسُولَ اللَّهِ» دو نفرگفتند: ما ميرويم، «فَانْطَلَقَا» پا شدند، رفتند توي بيابان و پيداش كردند «وَ ضَرَبَا عُنُقَهُ» گردنش را زدند، اين فتواي امام ريشهاش اين حديث هاست. (كافي،ج 7،ص267)
8- توهين و جسارت منفورتر از آزار جسمي
پيغمبر در چهل سالگي به پيغمبري رسيد. سيزده سال هم در مكه بود، ميشود پنجاه و سه سال. سيزده سال خيلي مشركين مكه جسارت كردند. بالاخره آمد مدينه، هفت، هشت سال در مدينه ماند و حكومت اسلامي تشكيل داد. قدرت پيدا كرد. رفتند مكه را گرفتند. روز فتح مكه فرمود: همه را بخشيدم. فقط آنهايي كه با شعر و طنز، جوك گفتند و دين مرا مسخره كردند. آنها را نميبخشم. گر چه اينها، دستشان به پرده كعبه باشد. برويد اينها را بكشيد. گفتند: چند نفر هستند؟ فرمود: يازده نفر، شش مرد بودند، چهار زن، اينها شعر ميگفتند. آبروي دين مرا ميبردند. اين يازده تا را بكشيد. تمام مردم مكه را كه به من ظلم كردهاند و ياران من را شكنجه كردند، همه را بخشيدم. تمام مردم مكه را بخشيدم، ولي آنهايي كه توهين كردند نميبخشم. چند نفرهستند؟ يازده نفر! خوب گوش دهيد. توهين به رسول الله شده است. آدرس اين حرف از اهل سنت است، (سنن بيهقي/ج8/ص205 و جواهر/ج4/ص434) يعني شيعه در جواهر گفته است و بيهقي از كتابهاي بسيار درجه يك اهل سنت است. شيعه و سني گفتهاند كه پيغمبر همه را ميبخشد. اهانت، هجو، مسخره كردن را نميبخشد. يك شخصي بود بنام «كعب» دري وري ميگفت. پيغمبر را متلك ميگفت و مسخره ميكرد، پيغمبر تا زماني که مكه بود متلكها را شنيد و هيچ نگفت. ولي همين كه قدرت پيدا كرد، در مدينه گفت: ميخواهم يك گروه چريك بفرستي در مكه، فلاني را كه اسلام و مكتب را هجو ميكند، بكشي. دين ما دين عقلي است. استدلال داريد بياييد بحث بكنيم. هزارها كتاب ضد اسلام نوشته شده است و هزارها جواب داده شده است. بحث علمي اشكال ندارد. همين الان دو تا عالم بسيار خوب ما، كه هر دو از علماي خوب ما هستند، مقالههاي علمي مينويسند، او مينويسد، او هم جواب ميدهد. اشكال هم ندارد. در مجلهها هم چاپ ميشود. نقد علمي هم اشكال ندارد. عالمي در شوشتر مقالهاي مينويسد تحت عنوان «اخبار دخيله»، عالمي ديگر از شوراي نگهبان جوابش را ميدهد. منطق حسابش جداست، هرزه گويي هم حسابش جداست. بعد هم بعضي وقتها آدم ميفهمد كه اين از چه كسي آب مي خورد، با چه پولي، با چه امكاناتي، پيداست مسأله نقشه است. نقشه خطرناك است. چون گاهي يك كسي پايش را ميگذارد روي پاي شما، ميگويد: آقا ببخشيد، نفهميدم، طوري نيست. يكوقت ميگويد: كه از آن طرف برو!
9- جرم با برنامهريزي سنگينتر و غير قابل بخشش
برنامه ريزي ميكند، برنامه ريزي قابل دفاع نيست، زيادي گوش دهيد. دو تاحديث ناب ميخوانم، ناب ناب. فرق اين دو تا حديث را ببينيد. دو تا حديث ميخوانم دو تا مثل هم است. يكي امام صادق(ع) فرمود: «آفرين» يكي امام صادق فرمود: «احبط» چطور شد دو نفر دو تا كار مثل هم كردند، يكي آفرين، يكي مرگ بر تو؟ چرا يکي زنده باد و ديگري مرده باد؟ امام صادق(ع) صد تومان داد به يك نفر گفت: برو يك گوسفند بخر! ايشان هم رفت گوسفند را خريد تا براي امام صادق بياورد. توي راه كه ميآمد يك كسي علاقمند به اين گوسفند شد. گفت: من اينرا از تو ميخرم. گفت: چند؟ گفت دويست تومان. گفت: ميفروشم. گوسفندي را كه براي امام صادق(ع) ميآورد، فروخت. دو مرتبه برگشت آن منطقهاي كه گوسفندها را ميفروشند. يك گوسفند خريد صد تومان. آمد هم گوسفند و هم صد تومان را به امام صادق (ع) داد. امام صادق (ع) فرمود: چه كار كردي؟ گفت: شانس است، گوسفند خريدم صد تومان، مشتري پيدا كرد، فروختم دويست تومان. دو مرتبه برگشتم يك گوسفند صد توماني خريدم. حالا هم گوسفند داري و هم صد تومان. امام فرمود: «بَارَكَ اللَّهُ لَكَ»(عوالياللآلي، ج3، ص205) يعني مبارك است. يعني دستت با بركت است، آفرين، خوب معاملهاي كردي. اينجا دوبله فروخته است، امام ميگويد: «بَارَكَ اللَّهُ». در جاي ديگر دوبله فروخته است، امام كيسه پول را با عصبانيت پرت ميكند. اينجا هم براي تقريب به ذهن ميگويم هزار تومان ميدهد به يك نفر، ميگويد: برو جنس بخر، بفروش. يك چيزي تو بردار، يك چيزي هم ما. يعني سرمايه از من، دست از تو. ايشان هم مثلاً هزار تومان را نخود ميخرد، ميبرد بفروشد. نخودها را از منطقهاي كه وارد يك منطقه مي¬كنند، دم دروازه ميپرسد وضع نخود چه جوري است؟ ميگويند: آقا شانس داري، الان نخود در اين منطقه نيست، هر قيمتي ببری، ميخرند. ايشان هم با بقيه نخود فروشها يك برنامه ريزي ميكنند كه جنس نخود را بالا ببرند. اين مهم است که با برنامه ريزي قيمت نخود را دوبله ميكنند. دو برابر پول براي امام صادق(ع) بر ميگردد. امام صادق(ع) فرمود: چرا اين قدر گران فروختي؟ گفت: آقا شانس آورديم. گفت: فهميديم جنس كم است. نشستيم با بقيه نخود فروشها توطئه كرديم، قرارداد بستيم، جنس را دوبرابر فروختيم. امام فرمود: من اين پول را نميخواهم، اين پول براي من گوارا نيست. گوسفند دو برابر «بارك الله» نخود دو برابر «مرگ بر تو» چرا يكجا بارك الله و يكجا مرگ بر تو؟ چون اولي تصادف بود و دومی توطئه بود. پس ببينيد گاهي يك اشتباهي رخ ميدهد و يك كسي يك كتاب مينويسد. ولی گاهي ميبيني آمريكا و انگليس وكجا و كجا و كجا همه مينشينند يك كتاب را با جايزه و دلار و ترجمه و تبليغات، كتاب سال و. . . . اين پيداست كه مسأله كتاب اينطور نيست كه يك نفر، يك تيغ توي پايش رفته است. گفتهاند: تيغها را بريزيد جلوي پايش. خيلي تيغ به پاي پيغمبر رفت. اما قرآن ميگويد: (وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ) (مسد /4) چرا اين تيغ را قرآن نفرين ميكند؟ ميگويد: چون اين زن، ابولهب تيغ را ميآورد جلوي پا، ميگفت: تيغها را بريز تا تيغها به پاي پيغمبر برود. فرق است بين كسي که تيغي انداخته، تصادفاً هم اين تيغ فرو رفته است به پاي پيغمبر، با كسي که ميگويد: برويم، اين تيغ را بريزيم تا به پاي پيغمبر فرو رود، اينجا را قرآن ميگويد: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَه الْحَطَبِ» چون اين با برنامه تيغها را ريخته است، با برنامه نخود را دوبرابر كردند. گاهي وقتها مثلاً يك كسي يك خانهاي کنار خانه پدر و مادرش ميخواهد بخرد، صاحب اين خانه كه کنار خانه مادرش است، اين فهميده است كه اين عاشق اين خانه شده است، قيمت اين خانه را بالا ميبرد. البته اين كار بدي است. اما حالا يك وقت يك كسي عاشق يك تابلو ميشود، عاشق يك باغي ميشود، عاشق يك خانهاي ميشود، عاشق يك انگشتري ميشود، گاهي آدمهايي هستند مثلاً دلشان ميخواهد كه رنگ ماشينشان، شماره ماشينشان با شماره پلاك خانهشان، با شماره تلفن منزلشان يكجور باشد. خوششان ميآيد بگويد شماره منزل ما 22222، شماره ماشين ما هم 22222 است، يك همچين آدمهايي پيدا ميشوند، عقلشان را به اين چيزها ميبازند. يك زرنگي هم پيدا ميشود، اينها را فريب ميدهد و پول هاشون را ميگيرد. خوب آن حماقت، آن شكار، يك همچين شكارچي لازم دارد.
10- مجازات اهانت به پيامبر
بنابراين گاهي وقتها، تصادفاً يك چيزي قيمتش بالا ميرود. خوب اين يك حسابي دارد، يكوقت با برنامه ريزي بالا ميرود، آن حسابش جداست. البته برنامه ريزي خوب، خوب است. برنامه ريزي غلط بد است. حالا ما بياييم سراغ اين توهيني كه به پيغمبر شده است. آيا دانشمندي تصادفاً كتابي نوشته است؟ نخير! با برنامه ريزي نوشته شده است. دو نفر با هم بحث ميكردند، يكي چنگ انداخت صورت ديگري را خوني كرد، اينها آمدند دادگاه، رئيس دادگاه گفت: برويد امام صادق(ع) را بياوريد. امام صادق را آوردند. گفتند: آقا اينها با هم دعوايشان شد، اين با انگشت هايش صورت اينرا خوني كرده است. امام فرمود: خوب، چرا خوني كردي؟ گفت: آقا ايشان ميگويد: پيامبر از بني اميه بهتر نيست، من تحمل شنيدنش را نداشتم. امام صادق(ع) فرمود اگر او را ميکشتي هم طوري نبود. (كافي،ج7،ص269) كتاب كافي از كتابهاي درجه يك ماست. امام صادق(ع) فرمود: اگر يك مسلماني از اسلام برگشت. البته كافر است، نه اينکه كسي كافر است كاري با او نداريم. اگر مسلمان شد، خواست برگردد، به حسابش ميرسيم. شما پاي سخنراني من نيايي مهم نيست، اما اگر آمدي، وسط سخنراني من بلند شدي، پيداست ميخواهي مرا تضعيف كني. خب از اول نيا، كسي كار به كسي ندارد كه، گاهي وقتها ميگويند: برويم، وسط سخنرانيش بلند شويم، اين تضعيف است. تا ارتش نيامدي مهم نيست، اما اگر لباس مقدس ارتشي را پوشيدي، بعد فرار كردي، تحت تعقيب هستي. اگر مسلمان شد و مرتد شد، امام صادق(ع) فرمود: «كُلُّ مُسْلِمٍ بَيْنَ مُسْلِمَيْنِ ارْتَدَّ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ جَحَدَ رَسُولَ اللَّهِ ص نُبُوَّتَهُ وَ كَذَّبَهُ فَإِنَّ دَمَهُ مُبَاحٌ لِمَنْ سَمِعَ ذَلِكَ مِنْهُ وَ امْرَأَتَهُ بَائِنَةٌ مِنْهُ يَوْمَ ارْتَدَّ وَ يُقْسَمُ مَالُهُ عَلَى وَرَثَتِهِ وَ تَعْتَدُّ امْرَأَتُهُ عِدَّةَ الْمُتَوَفَّى عَنْها زَوْجُها وَ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَقْتُلَهُ إِنْ أَتَوْهُ بِهِ وَ لَا يَسْتَتِيبَهُ»(كافى، ج6، ص174) «فَإِنَّ دَمَهُ مُبَاحٌ» خونش مباح است. «وَ امْرَأَتَهُ بَائِنَةٌ» خانمش بايد از او جدا شود. «يُقْسَمُ مَالُهُ» مالش بايد بين ورثه تقسيم شود «تَعْتَدُّ امْرَأَتُهُ عِدَّةَ الْمُتَوَفَّى» زنش بايد فرض كند شوهرش مرده است، براي يك شوهر ديگر عده نگه دارد. «وَ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَقْتُلَهُ إِنْ أَتَوْهُ بِهِ وَ لَا يَسْتَتِيبَهُ» امام آن را بكشد. توبهاش قبول نيست. يك عده از مخالفين اسلام گفتند: بياييد يك توطئه. گفتند: چه توطئهای؟ گفت: صبح ميرويم کنار پيغمبر اسلام ميگوييم مسلمان شديم. يك مدتي كه مسلمان شديم. غروب بر ميگرديم. ميگوييم: بابا اسلام فايدهاي ندارد. اين، دو تا خوبي دارد: يكي اينكه، باقي يهوديها هوس مسلمان شدن نميكنند، ميگويند آنهايي كه صبح رفتند، شب برگشتند. يكي هم مسلمانان متزلزل ميشوند. ميگويند معلوم ميشود دين ما دين خوبي نيست. اين توطئه را كردند. بر پيغمبر آيه نازل شد که پيغمبر! امروز يك عده هستند، خواهند آمد، مسلمان ميشوند، غروب هم بر خواهند گشت. نه به آمدن آنها دل خوش كن و نه از رفتنشان ناراحت باش. اينها يك برنامه است. مي گويند: برويم پاي سخنراني يك كسي، وسط سخنراني بلند شويم برويم. (آمَنُوا وَجْهَ النَّ هارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ) (آل عمران /72) صبح برويم ايمان بياوريم، غروب بياييم كافر شويم. برنامه ريزي است.
11- رأفت و خشونت هر دو لازم است
امام در آخر فتوايش فرمود: چنانچه كسي در اعدام اين نويسنده كشته شود، شهيد است. اين حديث است. (حديث آن در بحار/ج76/ص225 آمده است) امام كاظم(ع) فرمود: «يَكُونُ عَلَيْكَ وِزْرُهُ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ وِزْرِهِ شَيْءٌ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ نَصَرَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ بِظَهْرِ الْغَيْبِ وَ رَدَّ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ(ص)»(رجال الكشي، ص482) گناه همان نويسنده را پاي همان كسي مينويسند كه قدرت دارد و نميكشد. امام كاظم(ع) فرمود: بهترين شهدا كساني هستند كه در ياري دين خدا شهيد بشوند. در يك زماني، يك كسي به پيغمبر جسارت كرد، امام باقر(ع) گفت: برويد او را بكشيد، اما اگر خواستي كسي نفهمد، يك جوري كن كه اين برود در دريا، در استخر، برو در دريا خفهاش كن. بعد امام باقر(ع) فرمود: چون ايشان به رسول الله جسارت ميكند، اگر ميتواني علني او را بكش، اگر نميتواني ساختمان را رويش خراب كن. ما اين چيزها را هم در اسلام داريم. خيلي وحشت نكنيد كه امام فرمود هر كجا كه هست بايد او را کشت. بيايد بگويد آقا من سؤال دارم. هزارها كتاب تا حالا نوشته شده كه از اسلام سؤال كردهاند. و ما جواب داديم. سؤال و جواب مانعي ندارد. مسأله بي حيايي است. قرآن گفته است: به بت پرستها فحش ندهيد. (وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) (انعام /108) براي اينكه آن هم جسور ميشود. ما به بت پرستها اجازه توهين نداريم. هر يك از انبياء براي ما محترم هستند، حضرت عيسي، حضرت موسي، تمام انبياء براي ما محترم هستند. و «سبّ» اهل بيت هم همينطور است. جسارت به اهل بيت هم همينطور است. به هر حال در دنيا ما بايد غيرت ديني داشته باشيم و افتخار كنيم ما ايرانيها كه در كشوري زندگي ميكنيم كه رهبرش غيرتي دارد و حسابش با بقيه رهبرها جداست. سكوت بعضي از كشورها را ببينيد. چطور آنها كه به اسم حاكم اسلامي حكومت ميكنند، خم به ابرو نياوردند. ببينيد غيرت ايراني را و سكوت مرگبار بعضي جاهاي ديگر را. چطور است که ما اگر مرگ بر آمريكا بگوييم، بايد شهيد بدهيم. اما مرگ بر اسلام گفته شد، اينها خفه شدهاند؟ بايد بگويم خاك بر سرشان و زنده باد ما و زنده باد پاكستانيها و زنده باد مسلمانهاي غيور.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 210