responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2126

موضوع: قانون

تاريخ پخش: 74/07/27

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي»

1- قانون

اين جلسه در محضر مبارك برادران و خواهراني هستيم كه از انجمن اولياء و مربيان هستند و مهمان برادران جهاد سازندگي. بحثمان درباره‌ي قانون است.
در اين جلسه به مسائل ديگر هم اشاره خواهيم داشت. چند سال است كه ما خيلي به قانون توجه نمي‌كنيم. سعي مي‌كنيم كه بحثمان يك خورده كلاسيك‌تر باشد. چون در تهران و اخيراً بعضي از استان‌هاي ديگر يك جمعيتي از جوان‌ها و نوجوان‌ها هستند كه اين بحث را مي‌بينند. بنابراين نمي‌توانيم زياد روضه خواني كنيم. بايد كلاس هم داشته باشيم. منتهي در لابلاي كلاسمان تذكرات هم بدهيم كه تذكرات هم روضه‌هاي خوبي است.

2- احترام به قانون

موضوع بحث ما قانون است. احترام به قانون چيست؟ ضرورت قانون چيست؟ نشانه‌ي بهترين قانون چيست؟ قوانين مردمي و قوانين بشري چه است؟ اين‌ها موضوع‌هاي بحث ماست. همينطور مي‌خواهيم در اين جلسه عوامل عمل به قانون در اسلام و عوامل عمل به قانون در غيراسلام را هم بگوييم. بحث، بحث خوبي است. انشاءالله مفيد هم باشد. اما ضرورت قانون چيست؟ اگر چند اصل را با هم جمع بزنيم، نتيجه‌اش قانون مي‌شود. كثرت مردم، كمبود منافع، غريزه، خودخواهي اگر اينها را جمع كنيم، معلوم مي‌شود كه قانون مي‌خواهيم. مردم زياد هستند و منافع كم است. هركسي هم مي‌خواهد منافع را در جيب خودش كند. قهراً هرج و مرج ايجاد مي‌شود. براي جلوگيري از هرج و مرج قانون مي‌خواهيم. اين خيلي روشن است. اگر مردم كم بودند، قانون نمي‌خواستيم. مثلاً يك ماشين هرجا مي‌خواهد بايستد. آيا اين پليس و قانون نمي‌خواهد؟ هرجا مي‌خواهد پارك كند. باز اگر مردم زياد بودند و منافع هم زياد بود، دعوا نمي‌شد. مثل وجود هوا! هيچ كس براي تنفس نمي‌گويد: برو كنار من مي‌خواهم نفس بكشم. خوب تو هم نفس بكش. يعني به قدري اكسيژن هست كه براي اكسيژن دعوا نمي‌شود. اما از اكسيژن كه بگذريم، باقي چيزها كم است. آب كم داريم. زمين كم داريم. نفت و خيابان كم داريم. بازار كم داريم. هم مردم زياد هستند و هم منافع كم است. علاوه بر اينها غريزه و خودخواهي هم زياد است و اينها مساوي با هرج و مرج است. دافع هرج و مرج هم قانون است. اين بيان ضرورت قانون بود كه در كمتر از يك دقيقه گفتيم. بي قانوني خيلي بد است. كسي كه در چهارراه از چراغ قرمز مي‌گذرد با الاغ يكي است. چون الاغ هم نمي‌فهمد كه چراغ قرمز چيست؟ بي قانوني به معني توحش است. بي قانوني حيوانيت است. حالا هركجا مي‌خواهد باشد. مگر ضرورت باشد. مريض است. مهمان است. جانش درخطر است. يك دليلي وجود داشته باشد. اگر دليل داشته باشد، حسابش جداست وگرنه آدم عادي بايد بايستد.

3- خاطره‌اي از شهيد بهشتي

زمان شاه بود. مرحوم شهيد بهشتي يك ماشين داشت. ما مهمانش بوديم. ساعت ده، يازده شب قرار بود كه به اتفاق ايشان به جايي برويم. ايشان خودش پشت فرمان نشست. به چراغ قرمز رسيد. ساعت دوازده شب بود. ايشان پشت چراغ قرمز ايستاد. گفتم: شما كه شاه را قبول نداريد. چرا حركت نمي‌كنيد؟ الآن كه كسي نيست. گفت: من نظام را قبول ندارم. اما نظم را قبول دارم. بعضي چيزها ارزش است.
آقازاده‌ي مرحوم شهيد بهشتي مي‌گفت: در اروپا بوديم. داشتيم از كنار قبرستاني عبور مي‌كرديم. يك سگي كنار يك قبري بود. من گفتم: اين سگ آمده تا براي صاحب قبر فاتحه بخواند. ايشان گفت: ببينيد ما اينها را كافر مي‌دانيم. سگ را هم نجس مي‌دانيم. اما معناي انسان كافر و سگ نجس اين نيست كه ما هم به او توهين بكنيم. ادب مهم است حتي در برابر كسي كه كافر است. در جبهه عده‌اي به لشكر معاويه لعنت كردند. اميرالمؤمنين فرمود: «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ» (نهج‌البلاغه/ خطبه 206) من بدم مي‌آيد از اينكه شيعه‌ي علي بد دهن باشد. بد دهن نمي‌تواند بگويد: كه من شيعه‌ي علي ابن ابيطالب هستم. علي ابن ابيطالب فرمود: «إِنِّي أَكْرَهُ» بدم مي‌‌آيد. اين براي ضرورت قانون است.
اما احترام به قانون را بگويم. احترام به قانون براي همه است. نبايد تبعيض وجود داشته باشد. پيغمبر ما در ميان زنهايش درجه بندي كرده بود. همه‌ي زنها يك طور نبودند. قرآن مي‌گويد: همه يك طور نيستند. مي‌فرمايد: (فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيماً) (احزاب /29) «أَعَدَّ» به معني آماده كردن است. خدايا براي خوبان خودش اجر بزرگ قرار داده است. از اين كه مي‌گويد: خدا براي خوبان خود اجر قرار داده است، معلوم مي‌شود كه از اول خوب بودند. بعضي‌ها هم خوب نبودند. معلم مي‌گويد: به نمره‌‌هاي بيست جايزه مي‌دهم كه نمره شانزده‌ها و دوازده‌ها هم بالا بيايند. پس همه‌ي زنها يك طور نيستند. زنها درجه بندي دارند. بهترين زن پيغمبر خديجه بود. بعد از خديجه‌ام سلمه خوب بود.
‌ام سلمه كنيزي داشت كه دزدي كرده بود. حضرت گفت: انگشتان او را قطع كنيد. البته انگشت هر دزدي را هم قطع نمي‌كنند. بيست و شش شرط داريم كه هركس دزدي كرد، دستش را قطع كنند. دست آن دزدي را قطع مي‌كنند كه بيست و شش شرط را داشته باشد. حضرت خواست دستش را قطع كند. ‌ام سلمه همسر پيغمبر گفت: يا رسول الله! اين بدبخت را ببخش. فرمود: اگر دخترم زهرا هم خلاف كند من دست او را قطع مي‌كنم. ما گاهي وقتها در اجراي قانون از خودمان مايه مي‌گذاريم. مثلاً اگر يك ماشين قشنگ رد شود، مي‌گوييم: پدرسوخته طاغوتي است. اما اگر يك ژيان قراضه رد شود، مي‌گوييم: بد بخت را رها كن. بگذار برود. به تو چه ربطي دارد كه اين بدبخت است يا خوشبخت؟ تو به قانون عمل كن. (إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً) (نساء /135) قرآن مي‌گويد: اگر غني يا فقير بود تو به قانون عمل كن. «إِنْ يَكُنْ بنزاً او ژيانا»، «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً» آيه قرآن است. يعني در عمل به قانون ترحم را كنار بگذار. گاهي وقت‌ها به يك آدم بي لياقت پست حساس مي‌دهند. مي‌گوييم: او از عهده‌ي اين پُست برنمي‌آيد. مي‌گويد: مي‌داني او عيالوار است. اين يك مقدار حق مديريت و يك مقدار هم اضافه كار مي‌گيرد. خوب اگر تو مي‌خواهي به او رحم كني، همين طوري رحم كن. اين پست را به ايشان نده. عواطف خود را در قانون دخالت نده. در عمل به قانون خشك باش. احترام به قانون لازم است.

4- نشانه‌هاي يك قانون خوب

اما نشانه‌ي بهترين قانون چيست؟ اصلاً اگر ما به قانون عمل كنيم، خيلي راحت مي‌شويم. آمار تصادفات كم مي‌شود. هر چيزي قانوني دارد. معده يك اندازه‌اي دارد. اگر از اندازه‌اش بيشتر خورده شود، بيماري ايجاد مي‌شود. دودش به چشم خودمان مي‌رود. بهترين قانون نشانه‌هايي دارد. نشانه‌هاي بهترين قانون: 1- هماهنگ بودن با فطرت؛ بهترين قانون اين است كه هماهنگ با فطرت باشد. بعضي قانونها فطري نيست. بهترين قانون اين است كه هماهنگ با فطرت باشد. اگر با فطرت هماهنگ نباشد، مي‌ايستد. مالكيت فطري است. حتي در بين حيوانها اگر يك الاغ سرش را در آخور كند و مقداري علف بخورد و يك الاغ ديگر بخواهد بيايد و از دهن اين الاغ علف بگيرد، الاغ اولي به الاغ دومي لگد مي‌زند. يعني مالكيت چيزي است كه در غريزه‌ي حيوانها هم هست. اگر يك بچه چيزي را بردارد و يك بچه‌ي ديگر بخواهد آن را بگيرد، جيغ مي‌زند. شوروي مي‌خواست مالكيت را از بين ببرد. اما بعد از شصت، هفتادسال نشد. درس‌هايي كه آدم با فطرتش نمي‌خواند و با زور و از روي ترس است، يادش مي‌رود. قانوني خوب است كه مطابق با فطرت باشد. اسلام براي زن كار تعيين كرده است. اما زن غير از مرد است. زن مشكلاتي زيادي دارد. زن حاملگي دارد. مشكل زايمان دارد. رئيس جمهور بايد مرد باشد. زن و مرد يكسان هستند. اينكه رييس جمهور يك كشور زن باشد و به زايشگاه بيايد، زشت است. رييس جمهور بايد مرد باشد. فرمانده‌ي نظامي بايد مرد باشد. اگر فرمانده‌ي نظامي زن باشد، يك دفعه حامله است و با يك خمپاره دچار درد زايمان مي‌شود. ببينيد يك سري از كارها با شعار انجام نمي‌شود. معناي واقع بيني اين است. زن شيردادن دارد. مسئله آرايش براي زن اصل است. مسئله‌ي عاطفه در زن خيلي قوي است. زن خيلي كمال دارد اما اين مسائل هم وجود دارد.
بنابراين اگر اسلام مي‌گويد: كار! قانون كار بايد يك قانوني باشد كه به ساختمان بدني او بخورد. يعني كار بايد سبك باشد. ظريف باشد. اجباري نباشد. در محيط امن باشد. زن مي‌تواند كار كند. اما قانون كار براي زن غير از مرد است. و لذا اسلام گفته است اگر زن خواست كار بكند، كارهايي مثل بافندگي را انجام دهد. قالي بافي هم خوب است. زن بايد در خانه كار كند كه به همه چيز دسترسي داشته باشد. اگر در خانه كار كند، به بچه‌اش هم رسيدگي مي‌كند. ديگر آمبولانس و ترافيك ندارد. قانون بايد قانوني باشد كه به ساختمان انسان بخورد. با فطرت هماهنگ باشد. نمي‌شود گفت كه زن و مرد مساوي هستند. خيلي چيزها مساوي هستند. اصلاً نمي‌شود كه يك چيز را شعار داد. ما در جمهوري اسلامي يك عده مسئولين مملكتي داريم كه واقعاً اين سنگيني مسئوليت مثل چوب تابوت دوششان را سوراخ كرده است و خون از آن جاري است. مردم ما هم مانند كساني هستند كه اطراف تابوت مي‌روند و مي‌گويند: بلند بگو لااله الاالله! اينقدر شعار ندهيد. به كسي كه زير تابوت است، فشار مي‌آيد. يك عده از مسلمان‌ها هم همين طور هستند. عاشورا يك پيراهن سياه مي‌پوشد. 22 بهمن هم به راهپيمايي مي‌آ يد و الله اكبر مي‌گويد. در شب قدر هم «بك يا الله» مي‌گويد و يك دستي هم به جنازه مي‌زند براي اينكه ثوابش را ببرد. يعني آنهايي كه كارهاي اجرايي دارند، سختي مي‌كشند. مگر مي‌شود كه بدون عيب كار كرد. اگر شك داري تو بيا ببينم تو چه مي‌كني؟ قانون بايد هماهنگ با فطرت باشد. وقتي ما متولد شديم، بله قربان گو نبوديم. حالا بعد از بزرگ شدن، بيايم و قانون شما را اجرا كنم. شما چه قداستي براي من داري؟ من چه ارزشي بيشتر از شما دارم. اما اگر گفتند قانون خدا از سرچشمه قدس است. بايد جامع باشد. بهترين قانون آن است كه جامع باشد. براي همه چيز قانون وجود داشته باشد. فقط براي مسائل سياسي، اقتصادي، بين‌المللي، بهداشتي قانون نباشد. براي همه چيز قانوني وجود داشته باشد. داريم كه بچه‌هاي كوچك همينطور به اتاق پدر و مادر وارد نشوند. اول در بزنند و بعد وارد شوند. قرآن مي‌گويد: (وَ الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ) (نور /58) بچه‌هايي كه هنوز به سن تكليف نرسيده‌اند، همينطور يكباره به اتاق پدر و مادر نروند. اول در بزنند و بعد وارد اتاق شوند. از در زدن بچه در پشت اتاق تا (فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ) (توبه /12) اينكه رهبر كفر را بايد كشت در قرآن آمده است. اين جامعيت است. يك قانون بايد جامع باشد و منافع دراز مدت داشته باشد. دورنگر باشد. پنير و كره را وارد بازار كنيم. اگر چنين قانوني ايجاد شود، بعد از پنجاه سال نسل آينده‌ي ما نفت نخواهند داشت. نبايد گفت: هرچه مي‌خواهد بشود، بشود. ما فعلاً خوش باشيم. نخير دورنگر باشيد.

5- قانونگذار عالم باشد

قانونگذار بايد عالم و قادر مطلق باشد. عالم باشد. قانون اروپا تا به حال نوزده بار عوض شده است. قانون آمريكا كه قانون احساساتي است تا به حال بيست و پنج بار عوض شده است. در بعضي از كشورهاي اروپا بعضي از قوانين تا به حال صدونوزده بار عوض شده است. قانوني كه صبح مي‌گويد: خيابان يك طرفه است و عصر مي‌گويد: دوطرفه است. انساني كه دوشنبه كار مي‌كند. سه شنبه اشتباه مي‌كند. اين انسان متزلزل است. قانون‌ها متزلزل است. پس معلوم است كه قانونگذار عالم نيست. در يك اطلاعات محدودي قانون وضع مي‌كند. بعد هم متوجه مي‌شود كه اشتباه كرده است. قوانين بايد حكيمانه باشد. وقتي قرآن قانون وضع مي‌كند، مي‌گويد (وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ) (بقره /228) قانون زنان مطلقه اين است. بعد مي‌گويد (وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ) (بقره /228) اين قانون طبق حكمت بود. ضامن اجرا هم در درون و هم در بيرون داشته باشد. انگيزه دروني داشته باشد. وقتي آدم مي‌فهمد كه اين قانون خدا است، عمل مي‌كند. خدا ثواب مي‌دهد. عمل كردن به قانون به خاطر ثواب، به خاطر رضاي خدا، انگيزه‌ي دروني است. از بيرون حكومت اسلامي، جامعه، امر به معروف و نهي از منكر است. از درون هم ايمان، ثواب و رضاي خدا است. هم انگيزه حكومتي و هم انگيزه‌ي اجتماعي دارد. اينها ارزش‌هاي قانون است.
قانون اين است كه تناقض نداشته باشد. قانون خوب آن قانوني است كه تناقض نداشته باشد. قانون ما تناقض دارد. تابلو مي‌زنيم كه سيگار نكشيد. بعد تلويزيون مي‌گويد: كه كارخانه سيگارسازي به دست فلاني افتتاح شد. آخر نكشيم يا بكشيم اين تضاد مهم است. تلويزيون مي‌گويد: لطفاً يك لامپ را خاموش كنيد. فردا مي‌آييم و مي‌بينيم كه لامپ شهرداري تا ساعت يازده صبح روشن است. آدم با اين تضادها چه كند؟ بنده بر روي منبر مي‌گويم: دنيا ارزش ندارد. بعد پول سخنراني را مي‌گيرم و مي‌گويم: اين مبلغ كم است. مي‌گويد: تو كه گفتي دنيا ارزش ندارد. اصلاً اين تضادها مردم را مي‌كشد. اگر دنيا ارزش ندارد، صدتومان كمتر باشد، مشكلي نيست.
يك نفر به جلسه‌ي فاتحه رفته بود. به او پول كمي دادند. گفت: من راضي هستم. اما با اين پولي كه داديد، روح آن مرحوم زجر مي‌كشد. آن بنده‌ي خدا هم فكر كرده است كه اين مداح راست مي‌گويد. براي همين هزار تومان ديگر به او مي‌دهد. اصلاً چنين چيزي نيست. خدا كند كه حرف‌هاي ما راست باشد. وقتي مي‌گوييم: «اياك نعبد» فقط بنده‌ي تو هستم، راست بگويم. وقتي مي‌گوييم: كه بچه‌ي خود را دوست داريم، راست بگوييم. دوستي بچه فقط براي اين نيست كه آدم لباس و كفش او را تهيه كند. غذا دهان او بگذارد. رسيدگي به مغز بچه هم مهم است.

6- در قانون و رفتار بزرگترها تناقض نباشد

الآن يكي از مشكلاتي كه هست وجود تضاد و تناقض است. بين خانه و مدرسه تضاد هست. بحمدالله در اين چندساله آموزش و پرورش خوب خيزگرفته است. راجع به اقامه نماز روزي نيست كه جايي براي برپايي نماز سالن افتتاح نشود. استقبال از نماز خيلي زياد شده است. اما همين بچه به خانه مي‌آيد و مي‌بيند كه پدر و مادر نماز نمي‌خوانند. آن بچه درباره‌ي نماز اول وقت از امورتربيتي و مدير مدرسه چيزهاي زيادي مي‌شنود. اما در خانه مي‌بيند كه پدر و مادر نماز نمي‌خوانند. اين بچه دچار يك تضاد مي‌شود. در مدرسه مي‌گويند: سيگار ضرر دارد. اما در خانه مي‌بيند كه پدرش سيگار مي‌كشد. اين تضادها خيلي بد است. لذا پدران و مادران بايد سعي كنند كه زحمت‌هاي معلم و مربي را از بين نبرند. به كلاس‌هايي كه برايشان گذاشته مي‌شود، دقت كنند. گاهي انجمن اولياء و مربيان به پدرها مي‌گويند: پدران تشريف بياورند. اما پدر مي‌گويد: باز مي‌خواهند از ما پول بگيرند. البته راست مي‌گويد. من اين را يك بار ديگر هم گفتم. حضرت عباسي همه‌ي خانه‌ها اتاق مهمان خانه دارد و بهترين اتاق‌ها اتاق مهمان خانه است. حالا فرض مي‌كنيم كه ماهي يك بار مهمان مي‌‌آيد. براي ماهي يكبار شصت تومان پول كنار مي‌گذاري. اما اگر به همين آقا بگويند: به مدرسه بيا، نمي‌رود. مي‌گويند: فرزند شما نه ماه تمام روزي پنج ساعت در اين مدرسه درس مي‌خواند. ما بودجه نداريم و براي خريد مدرسه نياز به پول داريم. هركس بايد مقداري پول بدهد و به ما كمك كند. اين پدر فكر نمي‌كند كه اگر تحصيلات فرزندش از مهماني مهمتر است. براي خريد كفش راحت سه چهارهزارتومان مي‌دهد. اما براي پانصد تومان پول كتاب داد مي‌زند. كتاب براي مغز مفيد است. اما ما براي آن داد مي‌زنيم. بايد عوض شد. قصه بايد عوض شود. علماي قديم برعكس بودند. علماي قديم جلد كتاب‌هايشان چرمي بود و لباس‌هايشان كرباس. يعني آن چيزي كه براي مغز بود، بيشتر ارزش داشت. اما الآن بر عكس شده است. تلويزيون خانه را رنگي مي‌كند. پنجاه هزار تومان مي‌دهد و تلويزيون سياه و سفيد را رنگي مي‌كند. براي بهتر ديدن پول مي‌دهد. اما براي تربيت فرزندش پول نمي‌دهد. البته بعضي از افراد اينطور هستند. نبايد تناقض باشد.

7- قانون آميخته با اخلاق باشد

قانون آميخته با اخلاق باشد. قوانين آميخته با اخلاق نيست. قوانين خشك است. اما قانون اسلام خيلي اخلاقي است. مي‌فرمايد (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ) (بقره /178) آدم كشت، او را بكش. اگر قاتلي آدم كشت، تو هم او را بكش. بعد مي‌گويد: اگر خواستي از برادرت بگذري، مي‌تواني بگذري. يعني حق عفو هم داري. ضمن اينكه قانون مي‌گويد: قاتل را اعدام كن. در عين حال براي برادر يك روزنه باز گذاشته است. تو حق عفو داري. درست است كه او برادرت است و دسته گلي آب داده است. اما باز هم مسلمان و برادرت است. يعني علاوه برا اينكه دستور به كشتن مي‌دهد، مي‌گويد: مي‌تواني او را عفو كني. اين خيلي مهم است كه قانون آميخته با اخلاق باشد. يكي از چيزهايي كه شرق را سقوط داد، سقوط اعتقادي بود. آنها اعتقاد نداشتند. ديديد ديشب تلويزيون چه گفت: يك بچه شانزده ساله‌ي فرانسوي جمعيتي را مي‌كشد و اين سقوط غرب است. در غرب چيزي به نام عاطفه وجود ندارد. تا والدين پير مي‌شوند، فوراً آنها را در خانه سالمندان مي‌گذارند. انگار كه پدرش سطل زباله است.
شخصي مي‌گفت: در غرب در هتلي بودم. پسرم دور من مي‌گشت. در آخر يك نفر گفت: ايشان كيست؟ گفت: پدر من است. گفت: ماهي چقدر به تو مي‌دهد. پسر گفت: هيچ نمي‌دهد. گفت: مجاني كار مي‌كني؟ اصلاً تصور نمي‌كرد كه پسر مجاني كار انجام دهد. در دنياي آنها چيزي به نام عاطفه نيست. انشاءالله روزي نيايد كه عاطفه در ميان ما از بين برود. زماني بود كه در ماشين‌هاي عمومي تا مي‌ديدند كه يك زني حامله است. يا پير مردي ايستاده است، فوراً جاي خود را به او مي‌دادند. اما متاسفانه الآن اينطور نيست. يك جوان صدو بيست كيلويي اصلاً غيرت ندارد. سعي نكنيم كه مثل غربي‌ها باشيم. ما مي‌گوييم: مرگ بر آمريكا! پس نبايد كاري كنيم كه خودمان هم مثل آمريكا شويم. زمين آمريكا عيب ندارد. درختانش عيب ندارند. خصلت آمريكايي، بي غيرتي، بي تفاوتي بد است. اگر اين در جامعه‌ي ما هم باشد، زشت است. قانون آميخته با اخلاق باشد. مطلب ديگر اينكه در قانون‌ها عسر و حرج نباشد. گاهي آموزش و پرورش يك تكليف‌هايي به بچه‌ها مي‌دهد كه بچه‌ها تا نصفه شب هم تكليف مي‌نويسند. زمان را در نظر بگيريم. اين كارها كارهاي دقيق است. علم بايد دقيق باشد. پدر و مادر بايد دقيق باشند. معلم سر كلاس مي‌آيد و مي‌گويد: فردا به مناسبت تولد حضرت علي، مدرسه تعطيل است. بنابراين شما يك مقدار درباره‌ي علي ابن ابيطالب حرف بزنيد. چون مطالعه كرده است، مي‌خواهد اميرالمؤمنين را به بچه‌ها معرفي كند. عشق علي را در دل‌ها مي‌كارد. يك معلم هم مي‌آيد و مي‌گويد: فردا تولد حضرت علي است. براي همين شما از روي اين درس هشت بار بنويسيد. نه مي‌تواند حديث بخواند و نه مي‌تواند علي را به بچه‌ها معرفي كند. فقط مي‌تواند چهار تا را هشت تا كند. اين بچه‌ها هميشه عصباني مي‌شدند و مي‌گفتند: كاش تعطيل نبود. اصلاً مهر علي در دل اينها كور مي‌شود. به اين معلم، معلم بي سواد مي‌گويند. مي‌گويند: او نمي‌تواند از علي حرف بزند. او بي سليقه است. روز جريمه را روز تولد حضرت علي مي‌كند. اينها حساب دارد. من ديده‌ام كه در بالاي عوارضي عكس امام خميني را زده‌اند. من چندين بار گفته‌ام كه عكس امام را پايين بياوريد. عكس امام را زده‌ايد و از مردم عوارض مي‌گيريد. آنجايي كه مي‌خواهي پول بدهي، عكس امام را بزن. نه آنجايي كه مي‌خواهي پول بگيري. اين‌ها بي سليقگي است. پدر و مادر خوش سليقه كساني هستند كه در روز تولد حضرت علي براي دخترشان گوشواره بخرند. اين كار باعث افزايش مهر علي مي‌شود. پدر بودن هنر است. مادر بودن هنر است. اين طور نيست كه ما نان و آب بچه‌ها را درست كنيم. وظيفه‌ي پدر و مادر فقط اين نيست. آدم هرچه دارد از پدرش دارد. كلمات پدر در ذهن بچه مي‌ماند. گاهي حرف‌هاي پدراني كه اطلاعات زيادي هم ندارند، در آدم اثر مي‌گذارد.
خدا اموات را رحمت كند. پدر من چند حرف به من زد و ساختمان فكري من را عوض كرد. يك بار گفتم: پدر يكي از درخت‌هاي اين باغ ميوه نمي‌دهد. گفت: در خانه‌ي صاحب باغ، يك نفر هست كه نماز شب نمي‌خواند. پدرم به من درس خوبي داد. از او پرسيدم: اين خانه بهتر است يا خانه‌ي فلاني؟ كدام يك گرانتر است؟ فرمود: هرخانه‌اي كه عبادت خدا در آن بيشتر است، بهتر است. بشقاب خوب آن بشقابي نيست كه سرويس و چيني آن از خارج بيايد. بشقاب خوب آن بشقابي است كه بيشترين شكم گرسنه را سير كند. آنقدر بشقاب‌هاي خوب هستند كه از خارج آمدند اما يك مظلوم را سير نمي‌كند. آنقدر هم ظرف‌هاي ساده هستند كه صد نفر، صد نفر گرسنه را سير مي‌كند. اين ظرف پلاستيكي بر آن ظرف چيني كه يك گرسنه را سير نمي‌كند، شرف دارد. يك مقدار معيارگرا باشيم. بچه‌هاي خود را آن روزي تشويق كنيم كه روز ولادت علي(ع) است. با اين كار باعث مي‌شويم كه مهر علي در دل او زياد شود. يك معلم مي‌گويد: فرزند عزيزم آفرين كه نمره‌ي بيست گرفتي. اميدوارم كه نماز اول وقت هم بخواني. اما يك معلم هم صفر مي‌دهد و يك دنيا حرف بد مي‌زند و او را تحقير مي‌كند. قانون عسر و حرج نباشد. آميخته با اخلاق باشد.

8- رضايتمندي عموم در اجراي قانون شرط است

به مصلحت عموم توجه داشته باشد. بهترين قانون اين است كه مصلحت عموم را درنظر بگيرد. خدا هم كه باران مي‌فرستد، يك عده مي‌گويند: الحمدلله! يك عده هم مي‌گويند: اين باران لباس‌هاي ما را خيس كرد. بالاخره هركاري بكنيد يك عده راضي هستند. يك عده هم ناراضي. اميرالمؤمنين خسته شد و گفت: ‌اي استاندار من! مالك اشتر! اگر در اجراي قانون ديدي كه اكثر مردم راضي هستند، رضاي امت بر نارضايتي خواص مي‌چربد. اگر شما خواسته باشي همه را راضي كني، امكان ندارد. هيچ وقت همه مردم راضي نمي‌شوند. بهترين قانون، قانوني است كه رضاي امت در آن باشد. بعضي از افراد مي‌گويند: خدا پدرشان را بيامرزد كه اين اتوبان را كشيدند. راه نزديك شد. اما بعضي هم دائم حرف بي خود مي‌زنند. مي‌گويند: از روزي كه اين اتوبان را زدند در فلان مسير ترافيك شده است. بهترين قانون آن است كه دلگرمي مردم را داشته باشد. دلگرمي مردم خيلي ارزش دارد. اينكه مردم دلگرم بشوند يا دلسرد بشوند خيلي مهم است. اين قوانين بهترين قوانين است.

9- اشكالات قوانين بشري

اما قوانين بشري هم ايراد‌هايي دارد. قوانين بشري چه عيب‌هايي دارد؟ 1- از انسان‌هايي است كه اطلاعاتش محدود است. 2- بسياري از قوانين براساس خيال و گمان است. مي‌آيد ماليات مي‌بندد. مي‌گوييم: ايشان اينقدر درآمد ندارد. اخيراً اداره‌ي دارايي كار خوبي كرده است. از تهران خود بازاري‌ها را دعوت كرده است و گفته نماينده تعيين كنيد. بازاري‌ها هم نماينده تعيين كردند. خود بازاري‌ها مي‌گويند: بگو اين درآمدش چقدر است. تا ما يك چيزي بگيريم. اگر سابق يك كيف بدست مي‌آمد، مي‌گفتند: مغازه‌ي اين هشتاد متر است. لابد هشتاد ميليون ارزش دارد. مي‌گوييم: چرا؟ مي‌گويد: براي اينكه مغازه‌ي او يك متربود، يك ميليون درآمد داشت. پس حالا كه مغازه‌اش هشتاد متر است، حتماً هشتاد ميليون مي‌ارزد.
يك كسي گفت: گوش من درد مي‌كند. گفت: برو بكش. گفت: چرا؟ گفت: چون من دندانم درد مي‌كرد، آن را كشيدم. تو هم برو گوشت را بكش. اين چه مقايسه‌اي است. چون او در مغازه‌ي كوچك خوب كاسبي مي‌كرد در مغازه‌ي بزرگ حتماً بيشتر كاسبي مي‌كند. اين مقايسه غلط است. گاهي آدم‌ها سرپايي با تلفن و بدون جا، معاملات پنجاه ميليوني انجام مي‌دهند و دم به تله نمي‌دهند. ماليات هم نمي‌دهند. اما گاهي يك كسي كه سوپردولوكس است در مغازه بزرگ گرسنگي مي‌خورد.
قوانين بشري محدوديت علمي دارند. قانونش بر اساس گمان است. به زندگي امروز توجه دارند. مي‌گويد: اين قانون امروز مشكل را حل مي‌كند. فردا هرچه مي‌خواهد بشود، بشود. بعضي داروها يك بيماري را خوب مي‌كند. اما يك بيماري ديگر را بوجود مي‌آورد. و لذا حديث داريم «شرب الدواء للجسد كالصابون للثوب ينقيه و لكن يخلقه» (شرح‌نهج‌البلاغه‌ابن‌ابى‌الحديد/ ج‌20/ ص‌300) يعني دارو مثل صابون است. صابون فعلاً چرك لباس را مي‌گيرد. اما استحكام لباس را از بين مي‌برد. دارو امروز اثر مي‌كند. اما سلامتي فردا را از بين مي‌برد. بعضي‌ها فقط به زندگي امروز توجه دارند. قوانين بشري تجربه نشده است. در قوانين بشري به اكثريتي كه حق طلب نيستند توجه نشده است.
بسياري از قوانين بشري فقط رضايت اقليت‌ها است. يك وقت ممكن است كه مثلاً آمريكا را چند نفر صهيونيست بچرخانند.
قوانين ناظر بر اعمال ظاهري است. براي عمل ظاهري قانون داريم. اينكه من از نظر روحي چه طور هستم، قانون نداريم. براي روح قانون نداريم. قانون داريم كه طبق تبصره فلان، مرد بايد خرجي خانمش را بدهد. اين درست است. اما حالا كسي كه خرجي زن خود را نمي‌دهد، زنش را دوست ندارد. براي محبت قانون نداريم. قانون ناظر بر كارهاي ظاهري است.
قانون گذار قانون‌هاي بشري، قداست ندارد. بعضي‌هايشان مفسده جو و بعضي‌هايشان سودجو هستند. اغراض مختلفي دارند. توجه به قانون و احترام به قانون خيلي مهم است. پدر و مادرها از بچگي بايد تمرين كنند. پيغمبر در خانه‌ي حضرت زهرا(س) خوابيده بود. امام حسن كوچك بود. تشنه‌اش شد. از خواب بيدارشد. گفت: آب مي‌خواهم. پيامبربيدار شد تا به او آب بدهد. حضرت علي و حضرت فاطمه را صدا نكرد. بلند شد و ظرف آبي را آورد و به امام حسن داد. تا آمد آب را بدهد، امام حسين از خواب بيدار شد. خواست ظرف آب را بگيرد. اما پيامبر ظرف را به او نداد. پيغمبر جلوي او را گرفت. گفت: اول حسن طلب آب كرد. فرمود: بايد مراعات نوبت را كرد. اول حسن گفت كه من آب مي‌خواهم. يعني اگر پدر و مادر در خانه مواظب قانون باشند، اين بچه هم قانونمند مي‌شود.
انسان هرچه دارد از خانه دارد. بيش از نيمي از شخصيت انسان در خانه شكل مي‌گيرد. اگر در خانه درست شكل نگيرد، بعد كه وارد آموزش و پرورش شود، آموزش پرورش نمي‌تواند به اين درخت كج شكل بدهد. دادن لقمه‌ي حرام به بچه، بچه را نااهل مي‌كند. يعني اگر تمام جامعه شناسان و روانشناسان هم روي بچه آن كار كنند، درست نمي‌شود. اگر غذايي را كه به بچه مي‌دهي از گندم باشد و زكات آن را نداده باشي، يا خمس آن را نداده باشي، بچه‌ات درست نمي‌شود. اگر گازوئيل را به جاي بنزين در هواپيما بريزي پرواز نمي‌كند. يكي از چيزهايي كه در جامعه‌ي ما فراموش شده است، توجه به لقمه‌ي حلال است. لقمه‌ي حلال از همه مهمتر است كه مورد غفلت قرارگرفته است. توجه به لقمه‌ي حلال خيلي مهم است. پدر و مادر بايد اگر بچه‌ي خود را دوست دارند، به لقمه‌ي حلال توجه داشته باشند. خدايا به ما توفيق بده كه بچه‌هاي خود را طوري تربيت كنيم كه عبد صالح تو باشند. هرجا كج مي‌رويم، دست ما را بگير. هركس را كه به اسلام و مسلمين خدمت مي‌كند، تأييد بفرما. رهبر ما، امت ما نسل و ناموس ما، عقايد و افكار ما را حفظ بفرما.

10- گناه سرنوشت انسان را عوض مي‌كند

گناه سرنوشت انسان را عوض مي‌كند. «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ» (مصباح‌المتهجد/ ص‌844) آدم با گناه سرنوشتش عوض مي‌شود. ديروز من به يك مدرسه براي افتتاح نماز خانه رفتم تا در آنجا نمازجماعت بخوانم. بعضي از دخترها بد حجاب بودند. گفتم: خانم‌ها ببينيد همين كه شما گناه مي‌كني، ممكن است كه خدا براي شما بچه‌هايي مثل دكتربهشتي و چمران و رجايي را مقدركرده باشد. اما به خاطر اين كه گناه مي‌كني، خدا اين لطف را از تو مي‌گيرد. يك گناه سرنوشت آدم را عوض مي‌كند. من سوار هواپيما بودم. حدود چهارصدنفر در هواپيما بودند. همه‌ي مسافران را از هواپيما پياده كردند. گفتيم: در هواپيما تروريست است. مواد منفجره است. گفتند: نخير. يك سوسك داخل شده است. گفتيم: اين جمعيت را به خاطر يك سوسك پياده كرديد. گفتند: بله! گفتيم: مگر سوسك چه كار مي‌كند؟ گفت: ممكن است اين سوسك برود و يكي از سيم‌ها را بخورد. اگر يك سوسك پرواز يك هواپيما را چهار ساعت عقب مي‌اندازد، يك گناه هم سرنوشت شما را تغيير مي‌دهد. مواظب باشيد كه گناه نكنيد. براي چه دروغ بگويم؟ براي چه بي‌حجاب باشم؟ براي چه خيانت كنم؟ براي چه كم فروشي كنم؟ مي‌گويم: خدايا من مي‌توانستم رشوه بگيرم، اما نمي‌گيرم. تو به من كمك كن. يك وقت ممكن است كه صدها هزارتومان رشوه بگيري و خدا هم يك حادثه‌ي تلخي را برايت درست كند. بنابراين بايد همه‌ي پول‌ها را خرج كني. به زرنگي نيست. وقت گناه خودتان را كنترل كنيد. اين آدم بعد به خدا مي‌گويد: خدايا تو جبار هستي. يعني خدايا گناهان من را جبران كن. لذا داريم كه اگر كسي به دختري نگاه كند و به او علاقه مند شود، حرام است. چشمش را پايين بياندازد. بگويد: خدايا من جوان عذب هستم. مي‌خواهم ازدواج كنم. اين دختر زيبا بود. خدايا كاري كن كه من با او ازدواج كنم. حديث داريم كه اگر كسي چشمش را بر هم بگذارد و دعا كند خدا ازدواج او را زودتر از جوان‌هاي چشم چران راه مي‌ا ندازد. ما اگر هم بخواهيم به دنيا برسيم، بايد از طريق خدا برسيم. به زرنگي نيست.

«والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2126
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست