نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2238
موضوع بحث: گزينش و عزل و نصب – 2
تاريخ: 21/12/61
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبيا محمد و علي اهل بيته و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
1- تبعيض حرام و تفاوت جايز است
در قرآن آيات زيادي وجود دارد كه داراي فسق و گناه و خلافند نبايد بگويند ما همه بايد يكسان باشيم. در اسلام تبعيض حرام است ولي تفاوت درست است و جايز است. مثل اينكه دو استكان چايي از قهوه خوري ميگيريم كه در يكي بايد چاي باشد و ديگري نباشد و اين تبعيض است كه هر دو استكان بگيرند ولي در يكي چاي باشد و اين بد است. اما اگر دو نفر استكان پيش قهوه چي بردند يكي صاف گرفت و ديگري مرمر گرفت و اگر قهوه چي در دومي نريخت تقصير قهوه چي نيست. تبعيض در جايي است كه امكان يك جور باشد ولي فرق قائل شود. اگر من به عنوان اينكه شما جانباز و يادگار انقلاب هستيد حتي ممكن است بهشت زهرا ده سال ديگر فراموش شود ولي وجود شما فراموش نميشود. اگر من دست يكي از يادگارهاي انقلاب را بوسيدم و بقيه را نبوسيدم اين تبعيض است. چون همه جانباز و يادگار انقلابند. ولي اگر من دست يكي را بوسيدم ولي دومي گفت من دوا زدم نزديكم نشو و يا دكترش گفت كه دوا زده نزديكش نروم اين تبعيض نيست و تفاوت است و مصلحت است. (أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ) (سجده /18). (قرآن) مومن و فاسق ميخواهيد يك جور باشند. اين امكان ندارد. (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ) (زمر /22) آن كسي كه اسلام را با جان و دل ميپذيرد و آمادگي دارد. روز 12 فروردين با جان آمدند راي دادند با جان براي رئيس جمهوري راي داد. با جان براي وكیل راي داد و با جان به جبهه رفت. خداوند روح باز براي اسلام داده است. آخر بعضيها هستند كه وقتي يك قدم بر ميدارند ميگويند خوب بس است ولي خدا براي اسلام روح بزرگ داده است. مثلاً يك نفر ميگويد من نماز بخوانم كافيست كاري به رفتن و آمدن آمريكا ندارم اين فرد را خدا روح بزرگ عنايت نكرده است. ولي وقتي از برادر بسيجي از آرزويش ميپرسند ميگويد: كه پرچم اسلام را بر كاخ سفيد بزنم. در طاغوت يك نفر را ساواكيها سيلي زدند گفت: به خدا من نماز نميخوانم چه برسد به. . . يعني اين فرد با يك سيلي از خدا پيامبر هم دوري جست(ترمي) يك نفر مثل شما كه اگر خدا شفايتان دهد باز به جبهه ميرويد. قرآن ميفرمايد: (وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ) (فاطر /19) و كسي كه بصيرت دارد با آن كه ندارد يك جور است؟ (أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا) (جاثيه /21). آيا كسي كه به دنبال گناه رفته فكر ميكند كه ما او را مثل مومن قرار ميدهيم. زيرا مومن با فاسق فرق ميكند. ما بايد در جمهوري اسلامي تفاوت قائل شويم اگر به همه يك جور نگاه كنيم ظالم هستيم. اگر معلمي به همه نمره 17 دهد معلم متعادلي نيست. بنابراين بايد يك گروهي از اولويت بيشتري برخوردار باشند.
2- در انتخاب معلم ابتدايي بايد بيشتر دقت كرد
قرآن ميفرمايد: (فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ) (عبس /24). به غذايي كه ميخوري نگاه كن. امام ميفرمايند اين غذا فقط غذايي كه در معده ميرود نيست منظور غذاي فكري هم هست. چون غذايي كه در معده ميرود براي پنج شش ساعت است اما غذايي كه در فكر ميرود براي يك عمر است. مراقب باشيد كه چه كسي را معلم ميكنيد. اگر شاگرد ظريفتر است بايد در انتخابش بيشتر دقت كرد. اگر وضع بيمار خرابتر است دكتر بايد حاذقتر باشد. ما گاهي كار غلطي را به دليل اجبار ميپذيريم. سوار ماشين ضد گلوله شدن از نظر اصل اسلام درست نيست زهد نيست ولي بدليل اضطرار و حفاظت و جان شخص را محفوظ كردن بالاجبار ميپذيريم. ولي كسي كه داخل ماشين است راضي نيست ميگويد خوش بحال روزي كه شلقم كنار خيابان ميخورديم. يكي از كارهاي اضطراري معلمين فرهنگ ميباشند. مهمترين معلمان ما بايد سر كلاس ابتدائي بروند چون اين بچه هيچ چيز بلد نيست و معلمش بايد دقيقتر باشد. اما ما آنهايي را كه تجربه ندارند سر كلاس ابتدائي ميفرستيم. قويتر كه شدند دبير و بعد استاد دانشگاه ميشوند. ولي اين انصاف نيست. زيرا جراحي چشم از شكسته بندي استخوان دقيقتر است. هرچه چشم مويرگهايش ظريفتر باشد جراح بايد خلاقتر باشد. و بچه دبستاني چون خطر و اهميت تربيتش زياد است بايد معلمش مهمتر و واردتر باشد و چون ما دانشمند نداريم كه سر كلاس ابتدائي بگذاريم بالاجبار اين كار را كردهايم. اگر داشتيم سر كلاس ابتدائي ميفرستاديم.
3- مقام براساس صبر و پشتكار باشد نه رياست طلبي
قرآن ميفرمايد: (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا) (سجده /24). يعني اينها چون پشتكار داشتند و صبر كردند اينها را خدا به آن مقام بالا رساند. (وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً) (قصص /14). وقتي به آن درجه رشد رسيدند خدا مقام حكمت به او داد. «مَنْ دَعَا النَّاسَ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضَالٌّ»(تحفالعقول، ص375). اگر در گزينش اگر كسي مردم را به طرف خودش دعوت كرد و حال آنكه ميداند در جامعه بهتر از او هست. «فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضَالٌّ». اين بدعت گذار است. «مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ»(كافى، ج2، ص298) امام صادق (ع) خدا لعنت كند كسي را كه رياست طلب است. حال ممكن است كسي رياست طلب باشد و رئيس نباشد و نيز بالعكس. گاهي اوقات يك نفر هست ميخواهد عروسيش شلوغ باشد ولي خانه و پول ندارد عقده سادهاي ميگيرد و ميگويد من با اين تجملات مخالفم ولي حال آنكه مخالف نيست. ندارد كه بكند. با كسي روضه خواني ميكند به همه خانهها ميگويد روضه بياييد كسي نيامد و ميگويد اين جلسه بي ريا است ولي رياكاري كرد و نشد. مانند كچلي كه به زلفيها ميگويد اين قرتي بازيها چيست؟ چون مو ندارد ميگويد. يا كسي رياست طلب است ولي به او نميدهند و ميگويد من رياست طلب نيستم. ولي هست آب نديده است كه شنا كند. يك جايي رفتيم (از شهري عبور ميكرديم به جايي رسيديم) يك نفر سي چهل آفتابه با يك چوب گذاشته بود. مستراح عمومي بود. هركس ميخواست آفتابه بردارد ميگفت آن يكي را بردار. و همين كار را با چوب ادامه ميداد. ما ديديم كه آفتابهها همه يك شكل بوده و همه دو قران است. فكر كرديم اين چرا اين طور ميكند فهميديم ميخواسته رئيس شود ولي جايي را به او ندادهاند. به هر حال رياست چيزي است كه مربوط به دل است و مربوط به بيرون نيست. «مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ». و لعنت بر كسي كه فكر رياست را پيش خودش بكند. بني صدر كه سخنراني ميكرد ميخواست كه شهرها او را بشناسند. (لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّب) (انفال /37). در گزينش بايد خبيث و طيب از هم جدا شوند. در انتخاب بعضها و به هم زني(سمپاشي) ميكنند. نمامي ميكنند. يعني سخن چين كه مثل مگس ميكروب را اين طرف و آن طرف انتقال ميدهد.
4- بازرس بايد ابتدا نقاط قوت، بعد نقاط ضعف را بگويد
بعضیها از خنده طرف عكس ميگيرند و او را رفاه طلب جا ميزنند. ولي خوب است چون كار و فعاليت و خنده و گريه و زحمت را همه را با هم گرفته است. عكس ميگيرند براي آبرو ريزي ميباشد. ولي فيلمبرداري آبروريزي نيست. انسان نبايد عيبها و چيزهايي را كه از كسي بيند اين طرف و آن طرف نقل كند. اصولاً بعضيها تجسسهايي ميكنند. «يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيح»(كافى، ج2، ص578). خدا خوبيها را اظهار ميكند و بديها را اظهار نميكند. «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّهِ»(بحارالأنوار، ج58، ص129) ما بايد اخلاق خدايي داشته باشيم. يك بازرس وقتي به كلاس معلم رسيد نقاط قوت را بگويد بعد نقاط ضعف را بگويد. اگر وزارت خانه بازرس فرستاد نبايد مثل مگس فقط نقطه ضعف بگويد. بازرس بايد مثل زنبور روي گل خوش بو بنشيند و نقطه ضعف را هم بدون آبروريزي بگويد.
5- مسلماناني كه در رديف كفار حساب ميشوند
پيغمبر فرمودند: (يَا عَلِيُّ كَفَرَ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَشَرَةٌ) (منلايحضرهالفقيه، ج4، ص356). ده نفر گروه مسلمانند ولي در رديف كفار حساب ميشوند 1- عيب چيزي را بگويد 2- «وَ السَّاعِي فِي الْفِتْنَة» (من لا يحضره الفقيه، ج4، ص356) (كسي كه براي دو به هم زدن ميرود) خانمي كه عيب مادرشوهر و مادر و پدرت را در ميآوري پيغمبر گفته چنين كسي كافر است. اين نفر مسلمان است و پاك و بايد نماز بخواند اما از لحاظ شخصيت در رديف كفار ميباشد. چون ننگ روي كسي گذاشته است و عيب درآورده است. مرد خرجي نميدهد. . . . مقصر فلاني است ولي بايد ثابت كند. شما كه چنان حرفي را ميزني اگر خود طرف وارد شود شوكه نميشوي. انسان بايد طوري باشد كه اگر فيلم يا عكس يا صدايش ضبط شد خجالت نكشد پيامبر فرمودند: «أَبْغَضُكُمْ إِلَى اللَّهِ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِيمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَيْنَ الْأَحِبَّةِ الْمُلْتَمِسُونَ لِلْبَرَاءِ الْعَثَرَاتِ»(مستدركالوسائل، ج9، ص150) بدترين آدمها كسي است كه با سخن چيني ميرود تا حرف منتقل كند(مسئله جزئي در خانه را در حمام ميگويد و در باغ وحش) اگر خواستي آبرو بريزي «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا» (حج /38) خدا مدافع مومنين است يك سري اتاقي درست كرده بودند براي اينكه طراحي كنند و براي شخصيتها ننگ درست كنند از انواع عكسها آنجا بود(به كمك منافقين) تا آن را مونتاژ كرده آبروي طرف را بريزند. دليل سخن چيني اين است كه عيب فلاني را به من گفتي(كه ماشين اداره را برداشت استفاده شخصي كرد) خوب به خودش ميگفتيد كه ماشين اداره است و بيت المال استفاده شخصي نكنيد يا ميگويد نه يا ميگويد ببخشيد. يا اينكه نامه ميدهد با رونوشت به نخست وزيري و مجلس شورا و رونوشت تهيه ميكنند براي صدا و سيما و ستاد پيگيري و ائمه جمعه و اين نمامي است و بايد به خودش بگويد كه مال مردم است بايد اينجا؟ ميگيرد و گفت كه اگر اين گروه به دست بنده باز شد چرا بايد به دست ديگري داد. مثلاً گرهي است كه به دست رئيس جمهور باز ميشود چرا رونوشتش را به رئيس مجلس ميدهيد و يا بالعكس كه به دست رئيس مجلس باز ميشود به ديوان عالي ميدهيد. يا اينكه نامه پراني ميكنند حكم شرعش را نميدانم چيست؟ نهضت سوادآموزي شهرستان فلان جا كتاب خواستيد و آن جا نداده است گفته است كه كتاب فقط به معلمين نهضت ميدهيم نه به شما. و نسخه ميكند به روزنامه كيهان و اطلاعات و جمهوري و. . . ميدهد. يك فيلم تلويزيون خراب است بايد به خود صداوسيما نوشت ولي اين فرد رونوشتش را شانزده جا ميفرستد. اين سخن چيني است. و فكر ميكنيم اين عيب را نداريم. شكاياتي كه در روزنامهها نوشته ميشود سخن چيني است. چاپ يك سري كارها هم گناه است اگر من عيبي دارم و با تلفن به من حل ميشود كه رونوشت تهيه كند و اگر رونوشت با سه موسسه حل شد حرام است به چهار موسسه بدهد. اگر بچه من بد است بايد به معلم بگويم نه اينكه در تلويزيون بگويم بچه من ديشب گوشت را سوزاند. اين را بايد به خود بچه يا به مادرش يا فوق آن به استادش بگويد.
6- اصل تغافل در اسلام
در اسلام اصلي هست(شتر ديدي نديدي) چشم پوشي كرد. اصل تغافل كه بايد رئيس كل دبيرستان و پدر و مار و مربي و رئيس كارخانه گاهي بايد تغافل كنند ولي سعي كنند كه پرده حيا پاره نشود. بعضي افراد(مته به خشخاش ميگذارند) براي اينكه بگويند فلاني مدير موشكاف و ريزبين و نكته سنج است لابه لاي دقتها آبروريزي كرده و آبروي مردم را ميريزد شما بايد اگر خلافي ديديد اين خلاف را باز بزرگ منشي هدايت كنيد. قرآن قصه يوسف: كه برادرها از حسودي او را به چاه افكندند. مسافرها آمدند از چاه آب بكشند يوسف به سطل چسبيد و بالا آمد و او را فروختند و او را دربار بردند. كه زن شاه عاشق او شد در اتاقي براي او آرايش كرد و گفت حاضرم تو با من باشي يوسف فرار كرد تا خواست برود شاه آمد و زن گفت اين دنبال من آمد تا آبرويش را نريزد. و يوسف را در زندان انداختند. كه دو زنداني خواب ديدند يوسف خوابشان را تعبير كرد و بعد شاه خوب ديد زنداني كه آزاد شده بود گفت كه يك نفر در زندان خوب خواب تعبير ميكند و او را آوردند و معلوم شد يوسف بي گناه است. و آزاد شد و مسئوليت بيت المال و اقتصاد به ايشان داده شد. چون نميدانستند چون چند سال گذشته بود. بعد گفتند به شاه ما برادري به اسم يوسف داشتيم آن هم دزد بود (فَأَسَرَّها يُوسُفُ في نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ) (يوسف /77) و يوسف اين نيش را در نفسش به عنوان اثر نگه داشت «وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ» و اين را آشكار نكرد نگفت آن يوسف دزد منم. و اين بزرگ منشي اوست. بعد از همه آن مراحل كه شخصي را كشتند(برادران يوسف) و حالا شخصيت او را ميكشند قرآن ميگويد جوانمرد باشيد ولي يوسف برادرانشان را خيط نكرد. چرا بعضي اين طوري هستند. مثلاً در سخنراني يك نفر بلند ميشود سخنران ميگويد بنشين! و شخصيت او را خورد ميكند. حتي اگر از پاي منبر بيرون رفتند نبايد گفت چرا بيرون ميرويد! و خوب است كه در آخر سخنراني بگوئيم برادراني كه ميخواهند از پاي منبر ما بروند همين الان بروند تا آنها آبرويشان نريزد. (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) (فرقان /63). انسان موجود عجيبي است مرضهاي مادي را ميتوان با دارو درمان كرد. مثلاً ميرويم دكتر ميگويد شما سابقه داشتهايد ميگوييم بله هشت سال پيش هم دچار شده بوديم. ميگويد پدر و مادر شما اين مرض را داشتهاند ميگويد بله يا خير. ميگويد در بچگي هم داشتهاي؟ ميگويد بله يا خير. و ميتوان براي اين جور مرضها پرونده درست كرد ولي انسانيت سابقهاي نيست گاهي انسان سابقهاش خراب است ولي با يك جرقه تغيير ميكند. براي انسانيت نميتوان پرونده درست كرد و خدا چقدر اين جرقهها را كه زندگي انسان را تغيير ميدهد دوست دارد.
7- در گزينشها بايد مراقب شخصيت افراد بود
تذكر آخر: آقاياني كه انتخاب ميكنند نبايد خودشان را خيلي قوي بدانند. بايد مواظب بود كسي كه در گزينش رد شد از نظر شخصيتي خورد نشود. مصاحبه گر ميپرسد 1- نهج البلاغه براي كيست؟ طرف جواب نميدهد 2- فرق بين تاريخ هجري و شمسي در چيست؟ طرف جواب نميدهد. 3- مراد از تاريخ ميلادي ميلاد كيست؟ طرف جواب نميدهد. و اين طرف خورد شده و مصاحبه گر بايد جلوي خورد شدن او را بگيرد و به او شخصيت بدهد و اگر بدرد كارش نميخورد رد كند ولي در جلسهاي كه مهمان اوست نبايد شخصيتش خورد شود و او را رسوا كند. مثلاً بگويد گاهي از ما هم سوالاتي كردند كه ما بلد نبوديم. انسان وقتي متولد شد هيچ چيز بلد نيست. طوري نيست و بايد او را دلداري داد اگر به صلاح نبود خوب استخدام نكنيد. گاهي اوقات وقتي كسي مصاحبه ميكند و طرف بلد نيست آنكه بلد نيست بادش خالي شده و طرف مصاحبه گر باد ميكند(اصطلاحاً) بايد مواظب اين جهات بود شايد اين نفر كه جواب نداد در روز قيامت بتواند جواب دهد و تو در آن روز نتواني جواب بدي. در ارزيابي وقتي فردي را استخدام كردند افرادي را براي كنترل او ميگذارند ممكن است در گزينش قبول شود ولي در ارزيابي بعد از يكي دو سال قبول نشود. در ارزيابي بايد مواظب بود كه به جاسوسي تبديل نشود. بايد ارزيابان ما بدانند كه دو ملائكه هم كارهاي ما را زيرنظر ميگيرند (وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ) (زخرف /80) ملائكه را قرار داديم تا لبتان را تكان داديد آنها يادداشت كنند (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ) (ق /18). هر حرفي كه ميزنيد ملائكه ما ضبط ميكنند. »نَكتُبُ ما قَدَمُوا وَ آثارَهُم» (يس/12) آقاياني كه براي ارزيابي هستند بايد بدانند كه كسي هم آنها را زير نظر گرفته است تو كه طرفي را نميتواند جواب دهد خورد ميكني خودت هم در دادگاه عدل الهي نخواهي نتوانست جواب دهي. البته اگر شغل خيلي حساس است دقت نيز بايد زياد باشد. خيليها خيلي عجيب قابل عوض شدن هستند. يكي از اعداميها كه اعدامش قطعي بود پاي جوخه اعدام بردند او را يكي از طلبهها گفت به قاضي شهر اين فرد را كه ميخواهيد اعدام كنيد با او حرفي دارم قاضي اجازه داد. طلبه پيش خانمي كه ميخواست اعدام شود رفت و گفت پشيمان شدي يا نه؟ گفت به شدت پشيمانم من گول منافقين را خوردهام و دست به اين ترورها زدم. طلبه به قاضي شهر پس از صحبت با آن زن گفت 24 ساعت به او مهلت دهيد و او اجازه داد. طلبه به زن گفت و زن گفت كه آماده اعدام شدن است چون قبول داشت كاري كه كرده جزايي جز اعدام ندارد و اگر اعدام نشود ناراحت است. طلبه يقين پيدا كرد كه اعدام را براي راحت شدن وجدانش ميخواهد. در صدر اسلام آدمهاي خلافكاري را داشتيم پيش امير المومنين ميآمدند ميگفتند كه فلان خلاف را كردهاند و ميگفتند اعدامم كن. حضرت علي او را براي فردا فرستاد و او ميگفت من گناهي كردم و ناراحتم بگذاريد اعدام شوم و راحت شوم. حضرت علي ميگفتند شايد گيجي براي فردا بيا! اسلام خيلي نميخواهد در مسائل سكسي و جنسي و شهوتي همه جا گفته كه سخت گيري نكنند و دو عادل بس است و اين به درد مرجعيت ميخورد. ولي در مسائل شهوتي بايد چهار عادل باشد يعني نميخواهد كه آبروي كسي برود.
8- شرايط طلاق در اسلام
يكسري مسائل را اسلام براي ترمز گذاشته(سرعت گير وسط خيابان براي ماشين ها) مثلاً براي طلاق گفته كه: 1- بدترين چيزها طلاق است. و مردي كه به زنش بگويد طلاقت ميدهم بسيار مرد بدي است زيرا بدترين حلالها طلاق است و مردي كه دعوت اين بد را ميكند مرد خوبي نميتواند باشد. مثلاً ميگويد نميتوانم با اين فرد بسازم(رودهات كوچك است كه هسته در آن گير كرده است) پس خودش بد است زن ممكن است ناسازگار باشد(اگر روده بزرگ بود هسته نميماند) ولي به خود مرد بستگي دارد تو كوچك هستي كه نيش را مهم ميپنداري. به پيامبر گفتند اين فلان زنت خيلي نيش ميزند طلاقش بده گفت درسته ولي زحمت زياد كشيده و نقاط قوتي هم دارد. 2- كسي كه ميخواهد طلاق بدهد بايد دو شاهد عادل بياورد تا طلاقت طول بكشد (مثلاً ميخواهي بخندي بگويند دوازده دقيقه ديگر بخند خوب خندهاش تمام ميشود يا هر كه ميخواهد عصباني شود بگويند بيست دقيقه تامل كن اين ديگر عصبانيت نيست بايد آمپر بالا بيايد و جوش بيايد همان دقيقه است واگر گفت چهل دقيقه ديگر عصباني ميشوم براي خنده است) عادل آوردن يعني عقب افتادن طلاق. 3- طلاق خوان بايد به عربي بخواند. 4- در ايام طلاق بايد بين زن و شوهر آميزش جنسي قرار نگرفته باشد وگرنه بايد تا يك ماه ديگر طول بكشد و حق طلاق ندارد. 5- اگر زن را طلاق داد نبايد او را از خانه بيرون كند با اينكه طلاق گرفته بايد دو سه ماه در خانه شوهرش بماند. 6- زن بايد آرايش كرده خود را نشان مرد بدهد. 7- مرد بايد چيزي خريده و به اتاق زن بدهد. تا اين جدايي به ازدواج مجدد مبدل شود. حالا اگر پشيمان شد احتياجي به شاهد عادل و عربي خواندن نيست همين كه بگويد پشيمان شدم و برگردد كافي است ولي در اسلام غيرتشان اجازه نميداد و يك جرقه كافي است. مثلاً به جاي شكر نمك در چاي خانم بريزد براي شوخي يا اگر لب حوض است آب به او بريزد چون شوخي طلاق را بر هم ميزند و اينها سرعت گير است براي طلاق. ميگويد در طلاق عادل پيدا كنيد و عادل كه سريع قبول نميكند اينقدر فرد را نصيحت ميكند تا پشيمان شود. تا فرد را نهي از منكر و نصيحت كند دل فرد را بسوزاند تا جلوي طلاق گرفته شود. (چشمك هم طلاق را خراب ميكند) پس اسلام دين وصلت نه جدايي. آنجا كه قرار است آبروي كسي ريخته شود چهار شاهد ميخواهد و اصل چشم پوشي(شتر ديدي نديدي) را قبول دارد. ولي هميشه نميتوان چشم پوشي كرد دختر و پسري با هم راه ميروند ان شاءالله زن و شوهرند امنيت زنها به خطر ميافتد بعضي جاها دقت(مو را از ماست كشيدن) و بعضي جاها چشم پوشي لازم است.
9- عذر خطاكار را بپذيريد
حديث داريم كه اگر كسي گفت غلط كردم و ببخشيد عذر او را بپذيريد. امام زين العابدين(ع): خدايا بيامرز مرا اگر كسي عذري پهلوي ما آورد و من قبول نكردم. (چون اين گناه است) عذر هم بر دهانش بگذار مثلا فلاني اگر مريضي نميتواني روزه بگيري جلوي مردم روزه خواري نكن «إِذَا لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ»(كافى، ج2، ص112) اگر حلم نداري خودت را به حلم بزن. (اگر گلابي نداري به درخت چنار گلابي آويزان كن) اگر روضه ميخوانند و گريهات نميآيد تباكي كن به سيخ نگاه كن اگر گريهات نميآيد در قالب گريه كننده در بيا. اگر در تشييع جنازه دلت نسوخت حداقل نخند. براي هجر و حسين كه يك يا دو پايشان را براي انقلاب دادند دعا كنيد و كساني را كه از بودجههاي مملكت خونههاي طاغوتي ساختند را نفرين كنيد كه به آمريكا رفتند و الان آسايشگاه برادران جانباز شده است. شهيدان زندهاند و برگردن همه ما حق دارند اگر چيزي ياد گرفتيد به خاطر اينهاست اگر اينها دست و پا و خون نميدادند قال الصادق در تلويزيون نبود تلويزيون جاي رقص بود الان چهارشنبه آخر سال 61 است و 12 فروردين چهارشنبه سوري است كه هويدا پيرمرد دلقك از روي آتش پريد(زردي من از تو سرخي تو از من). به جاي قال الصادق و تفسير و حديث سنتهاي جاهلي حاكم بود. و خدا را شكر كنيد كه آن چه از نماز جمعهها و رهبر و خط امام و حجاب و برچيدن مفاسد داريم به خاطر آنهايي است كه دست و پا دادند و اينها نبايد غصه بخورند شخصيت اسلامي شما زنده شده است. نهضت سوادآموزي را فراموش نكنيد كه نامه نوشتند آدم گريهاش ميگيرد(من اسلام را دوست دارم من امام را دوست دارم) وامام دوست دارد و پيغمبر دوست دارد كه نوشتن را ياد بگيريم تا اسلام را زنده كنيم و اين افراد انگار سواد ياد گرفتهاند كه بنويسند من امام را دوست دارم. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2238