نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2268
موضوع: گوشهاي از امتيازات پيامبر اسلام(ص)
تاريخ پخش: 16/12/86
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بينندهها بحث را زماني تماشا ميكنند كه رحلت پيامبر عزيز را داريم و شهادت امام حسن مجتبي، يك سلامي من ميدهم، هر كسي كه پاي تلويزيون نشسته است، اين سلام را به پيغمبر بدهد، چون حديث داريم كه وقتي به من سلام ميكنيد، من از راه دور، اين سلام به من ميرسد و پيغمبر هم جواب ميدهد. «السلام عليك يا رسول الله! السلام عليك يا محمد بن عبدالله!» يك سلام هم به امام حسن مجتبي بدهيم. «السلام عليك يا حجةالله يابن رسول الله و رحمة الله و بركاته!»
پيغمبر خيلي عزيز بود. قرآن خيلي خط ويژه براي پيغمبر رفته كه براي هيچ پيغمبري نرفته است. يعني گوشهاي از امتيازات!
گوشهاي از امتيازات پيامبر اسلام:
1- تنها پيغمبري است كه غير از اينكه اسمش در قرآن آمده است، عضو عضو بدنش هم تقريباً در قرآن آمده است. مثلاً ميگويد: («لسانك») زبانت. («عنقك») گردنت. («أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ») (شرح/1) سينهي تو. («الَّذي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ»)(شرح/3) كمر تو. («يدك») دست تو. («وَجْهَكَ» «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ») (بقره/149) («وجهك») صورت تو. («عينيك») معنا كنيد. («عينيك») يعني چشمهاي تو. اعضاي خانواده: («نسائك»)، («بناتك»)، («قريتك») منطقه تو، قريه تو. («ثيابك» «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ») (مدثر/4) هيچ پيغمبري اينقدر نخ نخ زندگي ريزش … حتي ميگويد ميدانم كه در چه حالي هستي. («يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ») (مزمل/1) ميدانم الان يك پتو به خودت پيچيدي. يعني يك پارچه به دور خودت پيچيدي. («يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ») (مدثر/1) مدثر يعني پيغمبر ميدانم الان در چه حالتي هستي. هيچ پيغمبري اينقدر ريز ريز جزئيات زندگياش در قرآن نيامده است. اين يك مطلب. يك صلوات به روح پيغمبر هديه كنيد.
1- نحوهي خطاب خداوند به پيامبر اسلام(ص)
امتياز دوم: نام انبياي ديگر به اسم آمده است. («يا موسي») در قرآن هست. («يا ابراهيم») در قرآن هست. («يا نوح») در قرآن هست. اما «يا محمد» و «يا احمد» نيست. خدا وقتي پيغمبر را صدا ميزند، البته محمد و احمد در قرآن هست، اما خدا وقتي پيغمبر را صدا ميزند، «يا محمد» نميگويد، «يا احمد» نميگويد. ميفرمايد: («يا أَيُّهَا الرَّسُولُ»)، يا ميفرمايد(:«يا أَيُّهَا النَّبِي») يعني هنگام صدا زدن خداوند نام ايشان را نميبرد، ولي باقي پيغمبرها را نام ميبرد. («يا ابراهيم») داريم. («يا موسي») داريم.
به هنگام خطاب، نام برده نميشود. گفتم كه احمد و محمد در قرآن هست، ولي خطاب نيست. وقتي خدا خطاب ميكند، («يا أَيُّهَا النَّبِي»)، («يا أَيُّهَا الرَّسُولُ») اين هم يك مورد.
از امتيازات پيغمبر، چون بينندهها شب رحلت پيغمبر … دو جا ميگويد كه به خاطر گل روي تو اين كار را كردم. يعني خيلي پهلوي من عزيز هستي. يك جا ميگويد كه قبله را عوض كردم. قبلهي ما اول بيت المقدس بود. يهوديها متلك ميگفتند. ميگفتند: شما رو به بيت المقدس نماز ميخوانيد، ما هم رو به بيت المقدس نماز ميخوانيم. پس معلوم ميشود كه شما دنبالهرو ما هستيد. پيغمبر ناراحت ميشد و اطراف آسمان را ميآمد و نگاه ميكرد كه خدايا چه كنم، به من متلك ميگويند. آيه نازل شد كه: («فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها») (بقره/144) («تَرْضاها») يعني ميخواهم تو راضي بشوي. يعني قبله را عوض كردم به خاطر گل روي تو. يك جا هم در قيامت ميگويد اينقدر شفاعت بكن تا راضي شوي. («وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى») (ضحي/5) («تَرْضاها»)، («فَتَرْضى»). يعني گل روي تو. تغيير قبله به خاطر رضاي تو. توسعهي شفاعت … آنقدر شفاعت بكن تا رضاي تو باشد. («وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى») در قرآن يك كوثر بيشتر نيست. كوثر با كثير فرق ميكند. كثير يعني زياد. كوثر يعني زياد بابركت. شن بيابان هم زياد است. يك وقت آدم ممكن است در دنيا قطره باران، قطره برف، مو، نفس و خيلي چيزها زياد است. اما اينها كثير هستند و كوثر نيستند. كوثر يعني خير زياد بابركت. اين را فقط به پيغمبر ميگويد. («إِنَّا أَعْطَيْناك …») (كوثر/1) به تو دادم كوثر را و به كس ديگري ندادم.
2- اخلاق كريمانه و بزرگوارانه پيامبر اسلام(ص)
در قران به پيغمبر ميگويد خلق عظيم مخصوص تو است. («وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ») (قلم/4) خلق عظيم براي تو است. نه اينكه باقي پيغمبرها نعوذ بالله بداخلاق بودند. اما لحن خلق عظيم … خيلي مهم است. روز فتح مكه در يك لحظه پيغمبر فرمود همهي شما را يك ضرب بخشيدم. چه كسي را سراغ داريد، روز پيروزي، همين مكهاي كه ريختند او را بكشند، همين مكهاي كه سنگ، جسارت و خاكستر بر سرش ريختند، شكمبه شتر به او پرت كردند، اين همه شكنجه به خودش كردند، در يك دقيقه، تمام مردم مكه را يك آن ببخشد. («وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ») اين مخصوص پيغمبر است.
هيچ پيغمبري معراج نرفت و برگشت. البته حضرت عيسي («بَلْ رَفَعَهُ اللَّه…») (نساء/158) حضرت عيسي را خدا به آسمان برد. اما معراج مخصوص پيغمبر ما است. («أَسْرى بِعَبْدِهِ …») (اسراء/1) خدا دو لقب خودش را به پيغمبر داده است. («…حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ») (توبه/128) رئوف و رحيم دو تا از نامهاي خداست. خداوند دو تا از نامهاي خودش را به پيغمبر هم داده است. («بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ») رئوف و رحيم دو تا از نامهاي خداست. خدا دو تا از نامهايش را براي پيغمبر گذاشته است.
(خاتَمَ النَّبِيِّين) (احزاب/40)مخصوص پيغمبر است. هيچ پيغمبري را خدا نگفته است كه من دائماً بر او صلوات ميفرستم. قرآن ميفرمايد: («إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ») به درستي كه خداوند و ملائكهي خداوند، («يُصَلُّونَ») فعل مضارع است و براي استمرار است. خداوند و ملائكه بر پيغمبر دائماً صلوات ميفرستند. بعد گفته است: («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا») حالا كه خدا دائماً صلوات ميفرستد، شما لااقل براي يك لحظه يك صلوات بفرستيد. («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا») پس شما هم («صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً») (احزاب/56)
3- پيامبر اسلام(ص)، مايهي رحمت براي جهانيان
هيچ پيغمبري چنين تعبيري برايش نيامده است. («…وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ») (انبياء/107) تو فقط رحمت هستي. نه رحمة للناس، رحمة للعالمين. تو براي همهي هستي رحمت هستي. تو براي هستي رحمت هستي نه براي يك زمان! ببينيد خدا به موسي ميگويد كه: («أَخْرِجْ») يعني خارج كن. («أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمات..») (ابراهيم/5) موسي! قومت را از ظلمات خارج كن. يعني از ظلمات جهل و تفرقه و شرك و انحراف! ولي به پيغمبر ما نميگويد: (« أَخْرِجْ ») ميفرمايد: («لِتُخْرِجَ النَّاس مِنَ الظُّلُماتِ») (ابراهيم/1) فرق أَخْرِجْ و تُخْرِجَ: («أَخْرِجْ») يعني الان و تاريخ مصرف دارد. («تُخْرِجَ») فعل مضارع است، يعني در طول تاريخ. نميگويد: («قَوْمَكَ») ميگويد: («لِتُخْرِجَ النَّاس») يعني كل بشر را در طول تاريخ بايد از ظلمات نجات بدهي. به موسي ميگويد اخرج قومك. قوم خودت و نه باقي مردم. فقط قوم خودت را خارج كن. اما به پيغمبر ما ميگويد: («لِتُخْرِجَ النَّاس») قومت نيست و ناس هستند. ناس يعني همهي مردم. يعني توسعه … («لِتُخْرِجَ النَّاس») اين تعابير خيلي مهم است. يك جا ميگويد: («أَخْرِجْ») يك جا ميگويد: («تُخْرِجَ»). تعابير قرآن خيلي قشنگ است. راجع به مسائل مادي خدا ميفرمايد: برو! برو! راجع به مسائل معنوي ميگويد: بدو! («فَامْشُوا في مَناكِبِها») (ملك/15) برو دنبال روزي! برو دنبال كار! اما به نماز جمعه كه رسيد نميگويد: برو! ميگويد: («فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّه») (جمعه/9) بدو! معنويت را ميگويد: بدو! ماديت را ميگويد: برو! يعني خيلي حرص نزن. («فَامْشُوا»)، («سيرُوا» )يعني سير كن و برو! ولي در مورد معنويت ميگويد: («فَاسْتَبِقُوا» )سبقت بگير. بدو! («سابِقُوا» )سبقت بگير. («سارعوا» )سرعت بگير. «حي علي الصلاة» «حي» يعني بشتاب. در مسائل مادي ميگويد: برو! در مسائل معنوي ميگويد: بدو! چند ميليون براي جهازيه دخترت ميدهي. خوب اين براي مادي! يك صد هزار تومان هم براي مخ دخترت خرج كن. قرآن بلد نيست بخواند. ما به عكس هستيم. ما در مسائل مادي ميدويم. مسائل معنوي را يا نميرويم و يا شل ميرويم. برو! بدو! («فَامْشُوا»)، («فَاسْعُوا») همهي كلمات قرآن بار دارد. بيخ هم ندارد. يعني هيچ كس نيست كه بگويد: يك زماني خواهد شد كه نكات قرآن را فهميده باشيم. «بَحْرٌ» دريايي است. اين جمله براي حضرت امير است. ميگويد قرآن «بَحْرٌ» دريايي است كه «لا يُدرك قَعرُه» هيچ دستي به قعرش نميرسد.
4- نگاهي به اوضاع جهان در عصر ظهور
پيغمبر ما خيلي به گردن ما حق دارد. ما فكر ميكنيم عربها بتپرست بودند، خدا پرست شدند، خوب ايرانيها چه بودند؟ سوابق همهي كشورهاي دنيا زمان بعثت، تلخ بود. همين اروپاي مترقي، 200 سال است كه كلمهي حمام در لغتش آمده است، يعني قبل از 200 سال چيزي به نام حمام در اروپا هيچ كدام از كشورهايش وجود نداشت. ولي در روايات ما 1400 سال پيش ميگويد: «اذا دخلت الحمام …»، «اذا خرجت من الحمام …» لفظ حمام … دنيا اخيراً به بهداشت رسيده است. پيغمبر ما تابستان لباسش را در ديگ ميجوشاند. الان مسئله بهداشت لباس مطرح است. آن زماني كه … يك زماني اروپا در توحش بود. مسلمانان ساعتي اختراع كردند، نزد پادشاه فرانسه فرستادند، جمع شدند و ديدند كه عقربكها در حال تكان خوردن است، گفتند: اين جني است. چكش آوردند كه آن را بشكنند. يعني زماني كه مسلمانان مخترع ساعت داشتند، اروپا كلمهي ساعت را نميفهميد كه يعني چه؟ ما بايد به ان تمدن قبلي برگرديم. وقتي در اروپا چاپخانه اختراع شد، دومين كتابي كه چاپ كردند، كتاب قانون بوعلي سيناي ايراني بود. سابقهي ما خيلي درخشان است. يك مرتبه يك چيزي را به ما تحميل كردند، خودباختگي، بيهويتي، كه فكر مي كنيم كه مثلاً آنها چيزي دارند و ما نداريم. بايد برگرديم و اصالتهاي خودمان را داشته باشيم. البته هر چيزي هم كه ديگران داشته باشند، ما از آنها ياد ميگيريم. ما در آموزش، هم شرقي و هم غربي هستيم. اينكه ميگويند: نه شرقي! نه غربي! يعني در خودباختگي، نه نسبت به شرق خودت را بباز! نه نسبت به غرب! اما در آموزش ما هم شرقي هستيم و هم غربي! هر كجاي دنيا يك چيز خوبي باشد، بايد برويم و ياد بگيريم. خود حضرت فرمود: «اطلبوا العلم ولو بالصين» برويد و چين چيزي ياد بگيريد. آن زمان كه آمريكا كشف نشده بود. معلوم ميشود كه چين يك اطلاعاتي داشت كه ميگفت: ايرانيها! عربها! برويد چين و چيز ياد بگيريد. چين كه مسلمان نبود، چين كه فقه و اصول نداشت. يعني در آموزشها، در تكنولوژي، در مسائل ما بايد … امروز يك چيزي به نام تغذيه سالم پيدا شده است. پزشكي كه مثلاً براي حيوانات هم دقتهاي بهداشتي و طبي ميشود. ولي پيغمبر ما ميگفت: مرغ هاي عادي را نخوريد. مرغ را در خانه دانه بده، بزرگ كه شد، بكش و بخور! هنوز هم بسياري از كشورها و بسياري از اينهايي كه خودباخته هستند، هنوز هم نميفهمند، اسم نبرم. يكي از كشورهاي اروپايي بودم، در فرودگاه كه ميخواستم بيايم، گفت: آقاي قرائتي! ديدي اين كشور چقدر لوكس و تميز است؟ گفتم: نه! به نظر من خيلي كثيف است. گفت: اِه … برجها همه بلوري، طبقات، ساختمانهاي شيشيهاي، مدرن، لوكس … گفتم در اين كشور، حالا من اسمش را نميبرم، هر كس فهميد، فهميد. 50 ميليون جمعيت اين كشور اروپايي دارد. 45 ميليون هم سگ دارد. سگهايشان هم جاي خاصي نيستند و در همان زندگيشان هستند. آشپزخانه و خانه و اتاق و آسانسور و … شما ادرار سگ را به آزمايشگاه بدهيد، زبالههاي ايران را هم بدهيد آزمايشگاه، ببينيم ايران كثيفتر است يا اين كشور! الان اگر در يك خانهاي بز باشد، همسايهها ميگويند: بهداشتي نيست. من نميدانم همسايههاي اين خانه هايي كه سگ دارند چرا داد نميزنند. خوب سگ كه از بز كثافتش بيشتر است. بابا آزمايشگاه كه هست. ادرار سگ و ادرار بز را آزمايشگاه بدهيد. من نميگويم بز باشد. ميگويم خودباختگي مهم است.
يك كسي نزد من آمد. يك قيافهاي داشت. گفت: حاج آقا اين قيافهي من عيبي دارد؟ گفتم: نه! گفت: مردم به من نگاه ميكنند. گفتم: ببين، نگاه ميكنند براي خودباختگيات. اگر خودت اين قيافه را انتخاب كردهاي، پاي آن بايست. منتها تو يك عكس ميبيني قيافهات را اين طور ميكني، اين خودباختگي تو بد است. يعني قبل از اينكه قيافهات هر طور ميخواهد باش. ما حديث هم نداريم كه موي جوان دو سانت، يا ده سانت، يا بيست سانت باشد. هر طوري دلت ميخواهد باش. فقط خودباخته نباش. يعني خودت انتخاب كن. نه اينكه امروز اينطور است، اينطور شويم. فردا اينطور است، جور ديگري بشويم. خودباختگي تو بد است. اگر اين راه انتخاب كردي، درود بر تو! اما اگر فردا ميخواهي يك شكل ديگري در بيايي اين ضعف تو است. انسان نبايد فتيلهي چراغ باشد. هر ساعتي و هر كسي بخواهد پايين و بالا بكشد. برو مقابل آيينه و هر جور خوشكل هستي، خودت را درست كن. منتها انتخاب كن!
1400 سال پيش بيشترين خرج پيغمبر پول عطرش بود. در جبهه اميرالمؤمنين ميفرمايد پيغمبر از همهي رزمندهها به دشمن نزديكتر بود. فرمود اگر شبي بخوابم، علمم در آن … اين حرف از پيغمبر است. عرض كردم، شب رحلت پيغمبر با مكتب او آشنا ميشويم. پيغمبر فرمود: هر شبي كه ميخوابم، بايد علمم اضافه شود. خدا به پيغمبر دستور داد كه از خدا بخواه: («…)وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً» (طه/114) يعني علم من بايد زياد بشود. حضرت فرمود: شبي بخوابم و علمم زياد نشود، آن روز براي من بركت ندارد.
5- سفارش اسلام به آموختن علم و كسب رشد
دو روز مثل هم باشيد، باختيد. به من ميگويند: چرا فيلمها را نميبيني؟ ميگويم: ميبينم، اما اگر ببينم علمم زياد نميشود، حكمتم زياد نميشود … حالا نميگويم همه علمي باشد. ولي ميگويم حالا … بالاخره گوشت كيلويي چند هزار تومان را ميخوريم، مينشينيم و چه ميبينيم؟ بايد يك چيزي به من ياد بدهد. بايد من را بالا ببرد. حالا چيز يادم بدهد، يا علمي، يا هنري، يا فني، يا صنايع دستي، يا طباخي، يا خطاطي، نميخواهم بگويم حتماً همه حديث بخوانيد و همهي كانالها آخوند باشند، من نميگويم همه قرآن بخوانند و همه حديث بخوانند. بالاخره هر كاري ميكند بايد آخرش و خروجياش يك مقدار رشد من بيشتر شود. آداب زندگي، آيين همسرداري، آيين تربيت، عصباني شديم كجا محبت كنيم؟ كجا تشويق كنيم، كجا تشويق نكنيم. كجا تشكر كنيم، كجا بياعتنايي كنيم؟ كجا موضع بگيريم، كجا كوتاه بياييم؟ چطور غذا بخوريم؟ چطور لباس بپوشيم؟ چطور معاشرت كنيم؟ با آدمهاي بد عنق چه كنيم؟ گرفتار همسايه بد شديم چه كنيم؟ گرفتار مستأجر بد شديم چه كنيم؟ گرفتار صاحبخانه بد شديم چه كنيم؟ بالاخره در هر فيلمي بايد يك قدم رشد وجود داشته باشد. مردم بهمند و بگويند: فهميديم بايد چه كنيم. بايد رد آن رشد باشد. («يَهْدي إِلَى الرُّشْد») (جن/2)
ما سه رقم علم داريم: 1- علم مفيد 2- علم مضر 3- علمي كه نه مفيد و نه مضر است.
علم مفيد به قدري ميارزد كه يك پيغمبر اولوالعزمي مثل موسي به خضر ميگويد اجازه ميدهي در بيابان ها پشت سر تو بدوم، در بيابانها پشت سر تو ميدوم، به شرطي كه يك چيزي به من ياد بدهي. منتها يك چيزي كه در آن رشد باشد. («يَهْدي إِلَى الرُّشْد») قرآن ميخوانم: («هَلْ أَتَّبِعُك») آيا اجازه ميدهي، پيرو تو باشم؟ به يك شرط! («عَلى أَنْ تُعَلِّمَن») به شرطي كه تعليم كني به من! («مِمَّا عُلِّمْتَ») از چيزهايي كه خدا ياد تو داده است، يك چيزي هم ياد من بدهيد. منتها («رُشْداً») (كهف/66) بايد رشد در آن باشد.
چگونه با پول كم، بهرهي زياد؟ چگونه زندگي كنيم؟ اگر فردا ايران نفت نداشت، ما بايد چه كنيم؟ اگر چنين شد ما بايد چه كنيم؟ مشكل آموزش و پرورش، مشكل دانشگاه، مشكل ازدواج، مشكلات اجتماعمان را چگونه حل كنيم؟ آداب و رسوم غلطي كه بر ما حاكم است را چگونه جلويش را بگيريم؟ يك كسي كه يك عادات بدي دارد، چگونه با آن مبارزه كند؟ وسواسيها را چگونه درمان كنيم؟ بالاخره خنده، گريه و هر چه هست، بايد خروجياش رشد باشد.
گروهي از جن آمدند بروند، صداي قرآن شنيدند، ايستادند و گفتند ببينيم اين چه صدايي است. تا ديدند صداي خوبي و كلمات خوبي است، فوراً در همان كوچه ايمان آوردند. بعد گفتند («يَهْدي إِلَى الرُّشْد») يعني در اين رشد است. موسي به خضر گفت: («هَلْ أَتَّبِعُك؟») اجازه ميدهي پشت سر تو بيايم؟ («عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً») (كهف/66) درسها هم همينطور است. مثلاً ميپرسند: شيخ مفيد در قرن سوم بود يا قرن چهارم؟ خوب حالا يا سوم بود و يا چهارم! كجاي اين رشد است؟ اطلاعات عمومي است. حالا بدانيم چه ميشود؟ ندانيم چه ميشود؟ اين حديث از امام باقر است، يا از امام صادق است؟ چه فرقي ميكند؟ مثل اينكه ميگوييم: آمدهاي نماز، با كدام شيرها وضو گرفتهاي؟ اِ … آب شير كه يكي است. حديثي كه از امام بود، به هر امامي نسبت دادي، دروغ نيست و اشكال ندارد. خود حديث … امام فرمود: چيزي را كه از ما شنيديد مهم نيست بگويي كه از امام حسن است، يا از امام حسين. در بسياري از سؤالات ديني اصلاً رشد نيست. متأسفانه در مساجد و انجمن هاي اسلامي… گاهي وقت ها يك كتابي براي يك نفر رشد است، براي يك نفر ديگر رشد نيست. گاهي يك كلمه از يك حلقوم رشد است، از حلقوم ديگر رشد نيست. بايد ببينيم كه رشد در آن باشد.
6- مديريت پيامبر(صلياللهعليهوآله) براي پس از رحلت
يكي از مسائلي كه در رحلت پيغمبر است، اين است كه پيغمبر … (يك صلواتي بفرستيد) وقتي ميخواست از دنيا برود، خط بعد از خودش را روشن كرد. يعني يك تصويري تعيين كرد، گفت: ببين من دارم ميروم، اما مواظب باشيد بعد از من خط را گم نكنيد. تمام تاريخ بعد از خودش را، خيابان كشيهايش را، در نظر گرفت و فرمود در اين خيابانها و پاي اين چراغها بايستيد. جاي ديگر نرويد. اين وصيت پيغمبر است. پيغمبر از ما چه ميخواهد؟ خود پيغمبر اينجاست. همهي خيابانهاي بعد از خودش را چراغ زد كه مردم گيج نشوند. فرمود كه اگر من از دنيا رفتم، ببينيد فاطمه كجاست؟ هر كجا فاطمه ايستاد، رضاي فاطمه، رضاي من است، غضب فاطمه … اين حديث را فخر رازي و اهل سنت هم نقل كردهاند. رضاي فاطمه رضاي خداست، رضاي خدا … رضاي فاطمه رضاي پيغمبر است، رضاي پيغمبر، رضاي خداست. بعد از من گيج نشويد كه دنبال چه كسي برويم. فاطمه كجاست؟ خوب فاطمه زهرا بعد از 75 روز يا 95 روز شهيد شد، خوب بعد از فاطمه چه كسي؟ يك چراغ ديگر روشن كرد. گفته ببينيد اباذر از چه كسي طرفداري مي كند؟ حديثهايي هم كه ميگويم شيعه و سني ندارد! چراغ فاطمه اين است، «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي» فاطمه جگرگوشهي من است. نه جگر گوشهي عاطفي! دين ما روي عواطف احترام قائل ميشود، اما دين را دست عاطفه نميدهد. و لذا گاهي ميگويد كه («تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ») (مسد/1)
خوب فاطمه زهرا(س) شهيد ميشود. اين حديث را هم شيعه و سني نقل كردهاند. گفته كه: «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِي لَهْجَة أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ» (بحارالانوار/ج15/ص108) يعني صاحب لهجهاي صادقتر از ابيذر نيست. اگر بعد از شهادت حضرت زهرا گيج شديد و نميدانيد حق با چه كسي است، ببينيد ابيذر از چه كسي، طرفداري ميكند.
7- برخورد ابوذر با حكومت معاويه
ابيذر خيلي راستگو بود. يكبار وارد يك جلسهاي شد، ديد معاويه و همهي سران كشور، همه از بنياميه هستند. قه قه خنديد. گفتند: چرا خنديدي؟ گفت: پيغمبر فرمود اگر همهي مسئولين مملكتي جزء حزب بنياميه بودند، خاك بر سر اين مملكت. خوب با اين حديث معاويه و همهي سران مللكتي بر هوا رفتند چون همه از بنياميه بودند. گفتند: ابيذر اين حديثها را ميبافي كه رژيم ما را از بين ببري، شاهدت كيست؟ يا بايد بگويي شاهدت كيست كه پيغمبر چنين حرفي زده است، يا معلوم ميشود كه اين حديثها را ميبافي كه رژيم ما را بر هم بزني. ابيذر هم گفت الان شاهد ندارم، ولي شايد عليبن ابيطالب شنيده باشد. رفتند حضرت علي را آوردند، گفتند شما اين حديث را شنيدهاي؟ يا علي شما شنيدي كه پيغمبر بگويد هر وقت مسئولين مملكتي از حزب بني اميه بودند، خاك بر سرشان؟ گفت: نه! گفتند: ديدي؟ پس ابيذر دروغ گفت. اين حديثها را ميبافد تا رژيم ما را بر هوا كند. حضرت علي گفت من اين را نشنيدم، ولي اين را شنيدم … حالا اگر خطبازيهاي امروز بود، ميگفت: نه! حالا يك دروغ هم ميگويي، بگو! ابيذر خودي است. جانش در خطر است. بگو آره شنيدهام كه جان ابيذر را نجات بدهد. علي بن ابيطالب خط بازي سرش نميشد. گفت: نخير! اين حديث را من نشنيدم. يعني چه؟ يعني جان ابيذر در معرض خطر! اما گفت اين را شنيدم، اي معاويه اين را شنيدهام … چه شنيدهاي؟ شنيدهام كه پيغمبر فرمود: هر چه ابيذر ميگويد، راست ميگويد. خط بازي سياسي راه نيانداخت، اما گفت هر چه ابيذر ميگويد راست است. خوب پس چراغ ابيذر! ابيذر هم در ربذه و در حال تبعيد از دنيا رفت. يك چراغ ديگر روشن كرد. گفت: ببينيد عمار را در جبهه چه كسي ميكشد؟ آن را شيعه و سني گفته است. اين را هم شيعه و سني گفته است، اين را هم شيعه و سني قبول دارد. «يا عمار تقتلك الفئة الباغية» (دعائمالاسلام/ج1/ص392) اي عمار! «فئه» يعني گروه! آن گروهي كه تو را ميكشند، گروه متجاوز هستند. «باغية» با غين! گروه متجاوز تو را ميكشند. در جنگ صفين، عمار به دست طرفداران معاويه شهيد شد. گفتند: اِه … پيغمبر چند سال پيش گفت هر كس عمار را بكشد، حزبش حزب باطلي است. پس ما كه عمار را كشتيم، طرفداران معاويه گفتند ما كه عمار را كشتيم، معلوم ميشود معاويه و دار و دستهاش باطل هستند. معاويه ديد عجب! حديث پيغمبر مثلاً براي 20، 30 سال پيش الان رژيم معاويه را هوا كرد. به عمر و عاص گفت: حالا چه كنم؟ مشاور سياسياش بود. گفت: بگو تقصير علي است! علي عمار را به جبهه آورد، اگر او را نميآورد كه شهيد نميشد. گفت اگر اين است، حضرت حمزه هم كه در احد كشته شد، مقصر پيغمبر است، چون پيغمبر حضرت حمزه را آورد. مگر كسي، كسي را به جبهه آورد، مقصر اوست؟ تو كه كشتي مقصر هستي. ما بايد از خودمان دفاع كنيم. خوب عمار هم شهيد شد. بعد از عمار چه؟
8- امام حسين(عليهالسلام)، چراغ هدايت پس از پيامبر(صلياللهعليهوآله)
بعد از عمار پيغمبر فرمود نگاه كنيد حسين طرفدار چه كسي است؟ ببينيد حسين كجاست! «حسينٌ مني و انا من حسين» خط حسين، خط من است. اين را مديريت ميگويند. آيندهنگري! كه پيغمبر وقتي از دنيا ميرود، در چند دهه بعد از خودش، دههي اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم! در چند دهه بعد از خودش، چراغهايي نصب ميكند كه بعد از رحلت پيغمبر، گيج نشوند. «حسين مني» را هم شيعه و سني نقل كردهاند. خوبي اين چهار حديث اين است كه شيعه و سني نقل كردهاند. شيعه و سني گفتهاند كه پيغمبر گفت: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي» رضاي او رضاي خداست و غضب او غضب خداست. شيعه و سني نقل كردهاند كه صاحب لهجهاي صادقتر از ابيذر نيست. شيعه و سني نقل كردهاند كه پيغمبر دهها سال قبل از شهادت، به عمار گفت هر كس تو را بكشد، متجاوز است. شيعه و سني نقل كردهاند و گفتهاند كه «حسين مني» اين را ميگويند مديريت! پيغمبر از دنيا رفت ولي خط را براي ما نشان داد.
خدايا! ما را از بهترين پيروان پيغمبر قرار بده! يك سلام اول كرديم، يك سلام هم الان بدهيم.
«السلام عليك يا رسول الله! السلام عليك يا محمد بن عبدالله! و رحمة الله و بركاته!»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2268