responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2299


1- عزم و تصميم براي ترك گناه
2- مصعب، پايه‌گذار اسلام در مدينه
3- همسر فرعون، قيام عليه محيط فاسد
4- حق‌گرايي، نه جوّ زدگي
5- مقاومت بلال، در برابر فشار حاكمان
6- بشارت الهي براي مجاهدان مخلص
7- آزادي قلم و بيان، براي تشخيص حق و باطل
8- ارتباط با مراكز ديني، براي دريافت پاسخ سؤالات

موضوع: محيط فاسد، بستر و زمينه گناه

تاريخ پخش: 23/05/91

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

رمضان 91 ضبط ما در مازندران است، موضوع گناه شناسي، يكي از چيزهايي كه در گناه كردن يا در گناه نكردن اثر دارد محيط است.

موضوع: عوامل انحراف، محيط فاسد. گاهي محيط آدم را عوض مي‌كند. هم‌شاگردي‌ها، فيلم‌ها، روزنامه‌ها، همسايه‌ها، دوستان، بستگان، سي‌دي‌ها، ماهواره‌ها، فضايي كه براي انسان است يك فضايي است كه انسان را به فساد كشيده است. آنچه مهم است آن است كه آدم بايد عزم داشته باشد. هميشه بوده، تصميم!

1- عزم و تصميم براي ترك گناه

به من گفت: آقاي قرائتي من نماز مي‌خوانم، روزه هم مي‌گيرم اما جلوي چشمم را نمي‌توانم بگيرم. يك آدمي خوشگلي ديدم، نمي‌توانم، اصلاً چشمم مي‌رود و اصلاً چشمم بلند نمي‌شود. يعني هرچه مي‌خواهم چشمم را بردارم روي اين قفل مي‌شود. گفتم كه: اگر نگاهت افتاد طوري نيست، حلال است. اما اگر با عنايت نگاهش مي‌كني، نذر كن اگر با عنايت نگاهش مي‌كني يك ده هزار توماني خودت را جريمه كني. بيست هزار توماني، پنجاه هزار توماني، نمي‌دانم وضع مالي‌ات چطور است. بعضي‌ها اينقدر پول دارند كه ده هزار تومان چيزي نيست. مي‌گويد بابا اين بيست هزار تومان را بگير، من يك ربع به اين نگاه كنم. (خنده حضار) من نمي‌دانم، يك مقداري كه برايت سنگين است دو دفعه خودت را جريمه كن. اگر دو بار، دو قلم خودت را جريمه كني،

قرآن مي‌گويد: گير در خود انسان است. (وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً) (طه/115)، (وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً) به آدم گفتيم: از اين گياه نخور. خورد! يعني عزم نداشت. عزم يعني تصميم، تصميم نداشت. انسان گاهي بايد خودش تصميم بگيرد. شما وقتي تصميم مي‌گيري، پرواز داري ساعت سه بعد از نصف شب ساعت را كوك مي‌كني. تلفن همراهت را، يعني همه‌ي امكانات و پيش بيني‌هايي مي‌كني كه تصميم داري. تصميم گرفتيد شاه را بيرون كنيد، شد! تصميم گرفتيد در مقابل تجاوز بعثي‌ها و صدامي‌ها بايستيد، شد! چه كاري را ايران تصميم گرفته و نشده؟ بايد تصميم گرفت.

من براي شما نمونه‌هايي را بگويم. از همه رقمش.

زن ثروتمند، جوان ثروتمند، زن شاه، فرزند شاه، برده، سر لشگر، عرض كنم به حضور جنابعالي كه در همه‌ي اينها نمونه‌هايي داريم كه جذب نشد.

زن ثروتمند، حضرت خديجه. خديجه زن ثروتمندي بود. خواستگارهاي زيادي آمد، فضايي كه بر او حاكم شد همه خواستگارهاي پولدار. به همه گفت: نه! سفت ايستاد و گفت: نه! ولي تمام اموالش را در اختيار پيغمبر گذاشت. مال كثيرش را داد و مادر كوثر شد. مال كثير داد، كوثر گرفت. فرق بين كثير و كوثر چيه؟ كثير يعني زياد، كوثر يعني زيادي كه با بركت است. شن‌هاي بيابان هم زياد است اما بركت ندارد. اما فاطمه يك كسي بود كه بركت داشت.

2- مصعب، پايه‌گذار اسلام در مدينه

مصعب، چه اشكال دارد بعد از 1400 سال يادي از اين جوان هم بكنيم. مصعب! خيلي خوشگل بود. پدرش هم خيلي پولدار بود. در خانواده‌ي مرفّه به پيغمبر ايمان آورد. پدرش از خانه‌اش بيرونش كرد گفت: لباس‌هايت را هم بايد بدهي. ديگر هم خانه نيا و بخواب. اين جوان را لخت كرد، اين جوان يك پلاس، به خودش بست و نزد پيغمبر آمد. پيغمبر تا به او نگاه كرد ديد، يك بچه‌ي خوشگل و پولدار از همه چيز گذشته كه به پيغمبر ايمان بياورد. آخر مي‌دانيد ايشان چه شد؟ بنيان گذار اسلام در مدينه مصعب است. وقتي مردم مدينه آمدند گفتند: يك نفر را بفرست كه قبل از آنكه خود پيغمبر به مدينه هجرت كند، مصعب رفت و زمينه‌سازي كرد براي هجرت. در خانواده‌هاي مرفّه داريم. ما زمان جنگ بچه پولدار داشتيم كه جبهه مي‌رفت. پدرش گفت: اگر جبهه نروي يك خانه مي‌خرم به اسمت مي‌كنم. گفت: خانه‌ات براي خودت، من جبهه مي‌روم. در همه‌جا نمونه‌ها هست.

مؤمن آل فرعون! در رژيم فرعون يك نفر به موسي ايمان آورده بود ولي (يَكْتُمُ إيمانَهُ) (غافر/28) به قول قرآن مي‌گويد: ايمانش را مخفي گذاشته بود و تقيه مي‌كرد. در دربار اما طرفدار موسي! اينها نمونه‌هايي است كه كار نشد، ندارد. سخت است اما خدا جبران مي‌كند!

3- همسر فرعون، قيام عليه محيط فاسد

زن فرعون، خدا در قرآن مي‌گويد: همه‌ي مردها از اين خانم‌ ياد بگيرند. خيلي است. زن برسد به جايي كه خدا بعد از چند هزار سال از اين خانم تعريف كند و بعد هم بگويد: مردها امام شما اين خانم است. يعني امام مردها شود. (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا) (تحريم/11) عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. شما خيلي‌هايتان معني‌هايش را بلد هستيد. من مي‌خوانم شما معنا كنيد. (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا) يعني چه؟ خدا يك مثل زده است. يك نمونه مي‌خواهد بيان كند، يك مثل يك نمونه! (لِلَّذينَ آمَنُوا) خدا يك نمونه و مثلي براي مؤمنين زده، چه كسي است؟ (امْرَأَتَ فِرْعَوْن‌) (تحريم/11) نمي‌گويد: «للاّتي» مي‌گويد: (لِلَّذينَ آمَنُوا). (لِلَّذينَ آمَنُوا) براي مردها است. نمي‌گويد: اين براي زن‌ها يك نمونه است. مي‌گويد: براي مرد و زن اين نمونه استو يعني زن فرعون نمونه همه شد. يك نمونه! مردها از اين خانم ياد بگيريد. (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْن‌)!

زن شاه، به خدا گفت. عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. براي زن فرعون است. آيات قرآن است كه خدا از قول زن فرعون، (رَبِّ) خدايا (ابْنِ) بنا كن، (رَبِّ ابْنِ لي‌ عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ)(تحريم/11) خدايا مرا نزد خودت ببر. (وَ نَجِّني‌ مِنْ فِرْعَوْنَ) مرگ بر فرعون! از فرعون نجاتم بده. در كاخ عليه كاخ، انسان يك موجود عجيب و غريبي است.

برعكسش را هم داريم. در خانه‌ي پيغمبر عليه پيغمبر. زن امام حسن مجتبي، امام حسن مجتبي را مي‌كشد. زن نوح بد بود. زن لوط بد بود. قرآن مي‌گويد، عين آن آيه اين آيه هست. اين دو آيه كنار هم هستند. (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا) درست مي‌خوانم؟! خدا يك مثل براي كفار زد. (امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ)(تحريم/10) نمونه‌ي كفر، زن پيغمبر، زن حضرت لوط، زن حضرت نوح! نمونه‌ي ايمان زن فرعون، يعني در كاخ فكر نبوت دارد و در خانه‌ي نبوت، فكر انحرافي دارد. از اين چه مي‌فهميم؟

يك حرفي اين كمونيست‌هاي قديم مي‌زدند، «الْحَمْدُ لِلَّه‌» تمام فلسفه‌شان فرو ريخت. مي‌گفتند: هركسي مي‌خواهد ببيند چطور فكر مي‌كند ببيند از نظر اقتصادي بند به چيست؟ اگر در كوخ زندگي مي‌كند فكرش هم كوخي است. اگر در كاخ زندگي مي‌كند، فكرش كاخي است. يعني تفكر انسان مربوط به سيستم اقتصادي است. اين دو آيه نشان مي‌دهد كه نخير، تفكر انسان مربوط به سيستم اقتصادي نيست، مي‌شود آدم در كاخ زندگي كند و عليه كاخ باشد. در خانه‌ي پيغمبر زندگي كند و عليه پيغمبر باشد. انسان يك وجود مستقل است.

يك تفكر داشتند مي‌گفتند: زن از خودش استقلال ندارد. زن تابع شوهرش است، اينطور نيست. اينجا در اين دو مورد زن تابع شوهرش نبود. نه زن فرعون تابع فرعون بود و نه زن نوح تابع نوح بود. زن وجودش مستقل است، مي‌تواند خودش تصميم بگيرد. اينها سر سفره‌ي وحي مي‌خوردند، ضد وحي. آن هم سر سفره‌ي شاه مي‌خورد، ضد شاه.

4- حق‌گرايي، نه جوّ زدگي

پسر يزيد عليه يزيد بود. پسر يزيد لعنت كرد بر پدرش با اين غلطي كه در كربلا كرد. اينها را براي چه مي‌گويم؟ مي‌خواهم بگويم: نگوييد آقا آخر نمي‌شد. همه بد حجاب بودند حالا من وسط اينها چادري شوم؟ همه نشسته بودند حالا من بلند شوم نماز بخوانم؟ همه رفتند من تنهايي بمانم؟ اگر يك راهي را حق تشخيص داديد، اسلام همين است. اسلام مي‌گويد: اگر شما ماه را ديديد، براي شما فردا عيد فطر است. همه‌ بگويند: ثابت نشده. دينمان موج نرويم. گاهي موج‌ها پايش به جايي بند نيست. حالا اسم ماه ديدن شد، يك سال گفتند: ماه را كجا ديدند همه گفتند: فلان استان. در همه‌ي ايران پيچيد كه فلان استان ماه را ديده. رفتند با مسؤولين استان تماس گرفتند. گفتند: ماه را ديديد؟ گفت: بله، فلان محله مي‌گويند: ماه را ديدند. رفتند فلان محله گفتند: كي؟ گفتند: مردم مسجد ماه را ديدند. رفتند مسجد گفتند: آقا چه كسي ماه را ديده؟ گفتند: مش عباس خادم ماه را ديده! رفتند ديدند مش عباس خادم اصلاً كور است. يعني اصلاً چشم ندارد چيزي را ببيند. يعني گاهي خيلي چيزها اصلاً شهرت است و پايش به هيچ جا بند نيست.

جوي درست كردند كه وقتي گفتند: علي بن ابي طالب، در مسجد كوفه شهيد شد. مردم گفتند: مگر علي نماز مي‌خوانده؟ پاك ترين آدم‌ها مثل يوسف را به جرم سوء قصد به زن شاه زندان كردند، يعني پاك ترين آدم، بد ترين تهمت!

بيشترين نماز گزار اميرالمؤمنين… مگر حضرت علي نماز مي‌خواند؟ تبليغاتي كردند و گفتند: امام حسين خروج كرده بر يزيد و اگر كسي بر خليفه‌ي وقت خروج كند بايد كشته شود. عمر سعد روز عاشورا گفت: «يا خيل الله» اي لشگر خدا سوار شويد حسين را بكشيد! به لشگرش گفت: خيل الله! يعني لشگر الهي، تبليغات چه مي‌كند! خيلي انسان بايد مواظب باشد، در تبليغات، در عكس‌ها، در شعارها، در تملق‌ها، در تجليل‌ها.

خدا قسمت كند كاظمين برويد، امام جواد را زيارت كنيد، آنجا يك دعا دارد. مي‌گويد: الهي «أَرِنِي الْحَقَّ حَقّاً فَأَتَّبِعَه‌» (بحارالانوار/ج99/ص21) خدايا يك بينشي به من بده من حق را بفهمم. و باطل را بشناسم و بين حق و باطل گيج نشوم. «وَ لَا تَجْعَلْهُ عَلَيَّ مُتَشَابِهاً» حق و باطل را متشابه نكن من گيج شوم و نفهمم چه كسي حق مي‌گويد و چه كسي باطل مي‌گويد.

در جنگ صفين يك نفر نگاه كرد به طلحه و زبير و يك نگاهي هم به اميرالمؤمنين كرد و گفت: آقا شما همه از اصحاب پيغمبر هستيد. خودتان به جان هم افتاديد؟ آخر علي از اصحاب پيغمبر است. طلحه و زبير از اصحاب پيغمبر است. آخر اصحاب پيغمبر خودشان با هم درافتند. حضرت فرمود: «اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ» (بحارالانوار/ج40/ص125) شما كار به آدم‌ها نداشته باش. ببين حق چيست؟ (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْل‌) (زمر/18) نمي‌گويد: «يَسْتَمِعُونَ الْقائْل».

5- مقاومت بلال، در برابر فشار حاكمان

برده را هم بگويم. بلال برده بود، هر كاري كردند اذان بگو، گفت: نمي‌گويم. هر «اللَّهُ أَكْبَري» كه ثواب ندارد، وگرنه آدم مي‌تواند برود پشت بام «اللَّهُ أَكْبَر» بگويد. آن «اللَّهُ أَكْبَر» زمان امام عليه شاه، آن «اللَّهُ أَكْبَر» ثواب داشت. گفتند: تو بيا «اللَّهُ أَكْبَر» بگو. گفت: من «اللَّهُ أَكْبَري» مي‌گويم كه پيش نمازش پيغمبر باشد. اگر پيش نماز پيغمبر نباشد، «اللَّهُ أَكْبَر» هم نمي‌گويم.

بلال در مدينه بود. گفتند: اصلاً وجود بلال در مدينه دردسر است. هركس نگاه مي‌كرد مي‌گفت: آقا اين مؤذن پيغمبر است. بلال چرا ديگر اذان نمي‌گويي؟ گفتند: اين با رژيم خلفا مخالف است. گفتند: بايد بيرون برود. بلال شام رفت. قبر بلال شام است. سرلشگر حر، از اين معلوم مي‌شود اصل اراده است. (لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما)عزم يعني اراده، كسي اراده داشته باشد، در خانه‌ي شاه باشد يا در خانه‌ي پيغمبر، برده باشد يا غير برده، پولدار باشد يا فقير، فقيرش ابوذر، پولدارش مصعب. انسان اگر اراده داشته باشد مي‌تواند همه‌ي اين كارها را بكند. اصل اراده است.

يك دعا مي‌كنم. خدايا در تشخيص حق و باطل به ما كمك كن، حق را خوب بشناسيم با اراده‌ي آهنين، به دنبال حق برويم و ما را جو زده قرار نده. و اما اين آيه.

6- بشارت الهي براي مجاهدان مخلص

قرآن مي‌فرمايد: (فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) (زمر/17 و 18) اين آيه‌ي قرآن است. پيغمبر، بشارت بده. البته يك (لهَُمُ الْبُشْرَى‌) هم جلويش است. مي‌گويد: آنهايي كه (وَ الَّذِينَ) كساني كه، (وَ أَنَابُواْ إِلىَ الله‌) (زمر/17) به سوي خدا مراجعه مي‌كنند، (اجْتَنَبُواْ الطَّغُوت‌) از طاغوت هم اجتناب مي‌كنند، مي‌گويد: (لهَُمُ الْبُشْرَى‌). براي اينها بشارت است. مثل بعضي بسيجي‌هاي مخلص! (أَنَابُواْ إِلىَ الله‌)يك «يَا اللَّهُ» مي‌گويد، با طاغوت هم درمي‌افتد، اين را مي‌گويد: «لهَُمُ الْبُشْرَى‌». حساب نمي‌كند روي مين مي‌رود، خط شكني است. غرب است يا جنوب است. آرپيچي مي‌زند يا در آشپزخانه عدس پاك مي‌كند. اين مي‌گويد: جبهه نياز دارد، بلند مي‌شود مي‌رود. هيچ محاسبه‌اي نمي‌كند.

مي‌گويد: آنهايي كه هيچ محاسبه نمي‌كنند، صاف دستشان را در دست راه خدا مي‌گذارند، مخالف طاغوت، خدا مي‌گويد: خودم به اينها بشارت مي‌دهيم. اما آنهايي كه وقتي يك كاري مي‌گويي، فكر مي‌كند. رأي مي‌آوريم يا رأي نمي‌آوريم. اگر رأي بياوريم چقدر خرجمان است. رأي نياوريم چي؟ بعد آنوقت اگر رأي بياوريم چه؟ رئيس جمهور شويم چه؟ نشويم چه؟ هي مي‌نشيند محاسبه مي‌كند. منتهي راه حق را انتخاب مي‌كند. بعد آنوقت مي‌گويد: اين در حدّ (لهَُمُ الْبُشْرَى‌) نيست. به پيغمبر مي‌گويد: (فَبَشِّرْ) تو به اينها بشارت بده. ببينيد يك كسي را رئيس جمهور فرودگاه مي‌رود، يك كسي در حد اين نيست كه رئيس جمهور فرودگاه برود. به معاون اول مي‌گويد، به رئيس مجلس مي‌گويد هركسي يك مقامي دارد. يك نفر را امام حكم مي‌دهد، يك نفر را مثلاً دفتر امام حكم مي‌دهد. اينها فرق مي‌كند.

يكوقت با مقام معظم رهبري زماني كه رئيس جمهور بود، و هيأت همراه چند تا كشور رفتيم. پاكستان كه رفتيم 21 توپ زدند. ما فكر كرديم فرودگاه را به توپ بستند، ما هم كاشاني و شجاع. 21 توپ گفتيم: چيه؟ گفتند: رسم است رئيس جمهور كه مي‌آيد به احترامش 21 توپ مي‌زنند. گفتيم: خوب ديگر چه رسم است؟ آقاي فلاني بيايد چند تا؟ فلاني بيايد چند تا؟آخرش گفتيم: بابا ما تنهايي بياييم چند تا؟ گفتند: تو تنهايي يك تير و كمان! (خنده حضار)

آنهايي كه محاسبه نكرده، وقتي مي‌گويند: نياز است سر از پا نمي‌شناسند. (أَنَابُواْ… اجْتَنَبُواْ) مي‌گويند: خدا و باقي را دور مي‌ريزند. آنها را (لهَُمُ الْبُشْرَى‌). خود خدا مي‌گويد: من به آنها بشارت مي‌دهم. اما آنهايي كه وقتي يك كاري را پيشنهاد مي‌كني حساب و كتاب مي‌كند. من اگر اينجا باشم شهريه‌ي من چقدر مي‌شود؟ آينده‌ام چه مي‌شود، چه مي‌شود، چه مي‌شود؟ هي حساب مي‌كند. اينها در حد (لهَُمُ الْبُشْرَى‌) نيست. به پيغمبر مي‌گويد: (فَبَشِّرْ). تو به آنها بشارت بده. (لهَُمُ الْبُشْرَى‌) بشارت خداست، (فَبَشِّرْ)بشارت پيغمبر است. اين خودش يك نكته است.

بعد مي‌گويد: (فَبَشِّرْ عِبَادِ) انسان اگر عبد بود مي‌تواند تصميم بگيرد. چون اگر بنده خدا بودي خوب تشخيص مي‌دهي. اگر بنده هوس بودي، دنبال هوس مي‌روي. مي‌گويند: جوان را براي خواستگاري نفرست. چرا؟ براي اينكه شهوتش تند است، هركس را ببيند مي‌گويد: همين خوب است. لنگ هم براي خريد اسب نفرست. چون نمي‌تواند راه برود، هر اسبي را ببيند مي‌گويد: همين خوب است. لنگ را براي خريد اسب نفرستيد، جوان را هم براي انتخاب نفرستيد. جوان است و عقلش در چشمش است. يك خرده رنگ و آب ببيند نمي‌تواند خودش را نگه دارد. و لذا بايد اول عبد باشيم. يعني اول بايد بنده خدا باشيم، كه هوس ما غالب نشود.

«فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»، نگفته «يسمعون»،(يَسْتَمِعُونَ)يعني خوب به حرف دل بده. با موج حركت نكن. خوب دل بده و تحليل كن. (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ)، نمي‌گويد: «يستمعون القائل». گوينده‌اش كيه؟ هركس مي‌خواهد باشد. حرف، حرف درستي است. (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ)، نه «يَسْتَمِعُونَ الْقائْلَ».

«فَيَتَّبِعُونَ»، (فَيَتَّبِعُونَ)يعني فوري پيروي كند. (فَيَتَّبِعُونَ) يعني دنبال حرف‌هايي برود كه قابل پيروي باشد. آخر بعضي از اطلاعات قابل پيروي نيست. مثلاً مي‌پرسد كه مساحت مسجد الحرام چند متر است؟ به تو چه؟ من مي‌خواهم چه كنم. يك سؤالهايي مي‌كند كه قابل پيروي نيست. هرچه در حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش خوانده مي‌شود بايد يك چيزي باشد كه يا مشكل فرد را حل كند يا مشكل جامعه. بسياري از اطلاعات نه واجب است، نه مستحب است. نه مشكل فرد را حل مي‌كند، نه مشكل جامعه را! چيزي را گوش بدهيد كه (فَيَتَّبِعُونَ) قابل تبعيت، قابل پيروي باشد. بعد هم (أَحْسَنَ) باشد. (أَحْسَنَ) يعني قدرت تشخيص داشته باشد كه اين (أَحْسَنَ) است اين (حَسَن) است، اين غير حَسَن است. افرادي هستند قدرت تشخيص ندارند و لذا به ما گفتند: مطالعه‌ي كتب ضاله حرام است. چرا؟ براي اينكه تو قدرت تشخيص نداري.

7- آزادي قلم و بيان، براي تشخيص حق و باطل

اين آيه خيلي آيه‌ي قشنگي است. آخر مي‌گويند: آقا مگر آزادي علم نيست؟ آزادي علم اگر قدرت تشخيص (احسن)داري، چرا هر كتابي را مطالعه مي‌كني؟ اصلاً كتاب كمونيست‌ها را مطالعه كن. هر كتابي را كه مي‌خواهي… به شرطي كه دو تا شرط داشته باشي. سؤال: آيا اسلام با آزادي علم، با آزادي قلم، با آزادي انديشه مخالف است يا موافق؟ به دو سه شرط موافق است. 1- تو بنده‌ي خدا باشي، نه بنده‌ي هوس، كه هرچه خوشت آمد. 2- خوب حرف را دل بدهي. (يَسْتَمِعُونَ)نه «يَسمَعون». بعد حرف را گوش بدهي نه گوينده را. ممكن است يك بچه حرف منطقي بزند، تمام مردم محله حرفشان غير منطقي باشد. تو نگو بچه است! اين آقا به من مي‌گويد. تو اصلاً كلاس دوم هستي و من فوق ليسانس هستم. بابا تو چه كار به كيلويي داري؟ حرفش درست است. اگر به جايي رسيديم كه ما شخصيت زده نبوديم. شخصيت زده نه، هركس مي‌خواهد باشد. دل به حرف بدهيم. بنده‌ي خدا باشيم. قدرت تشخيص داشته باشيم. با اين چهار شرط شما هر كتاب منحرفي را مطالعه كن.

يك فيلمي را آوردند قوه‌ي قضاييه، گفتند: اين فيلم را تفسير كردند فيلم فاسدي است. رئيس دادگاه مي‌گفت: من رفتم ببينم، ديدم ديدن اين براي من هم مشكل است. خوب فيلم خيلي فيلم هرزه‌اي بود. فيلم خيلي بدي بود. مي‌گفت: حالا من به هر جواني بگويم اين را مطالعه كن، كه ببيني اين فيلم خوب است يا نه؟ خود اين چيز مي‌شود. مثل اين هست كه مي‌گويند: ترياكي ببينند خودشان ترياكي مي‌شوند، مي‌رود غريق را نجات بدهيد خودش غرق مي‌شود. پس ببينيد حتي آن كسي كه بازديد مي‌كند، اگر يك آدمي باشد كه بنده خدا نباشد، رفته بازرسي، مهندس تغذيه است. مي‌رود در مركز دامداري‌ها، وضع را مي‌بيند، بهداشتي نيست. تا مي‌رود گزارش تهيه كند رئيس دامداري مي‌آيد، يك چك دوميليوني به اين آقا يا خانم مي‌دهد. خوب اين هم جهازيه ندارد. شوهر ندارد، زن ندارد، اين دو ميليون است. مي‌گويد: خيلي خوب پس شما اصلاح كن، من هفته‌ي ديگر مي‌آيم يك چيز ديگر مي‌نويسم. اين آدمي كه با دو ميليون مي‌لغزد، اين نمي‌تواند بازرس شود. پولش مي‌دهي …

آيا اسلام با آزادي فكر، آزادي… هر فيلمي را ببينيم؟ نه! ممكن است يك فيلم باشد حرام باشد شما نگاه كني. پدر شما حلال باشد. من اين فيلم را نگاه كنم تحريك مي‌شوم. شما حق نداري نگاهش كني. آقا جمهوري اسلامي است. باسمه تعالي جمهوري اسلامي براي شخص شما حق ندارد تكليف… بنده اين خانم را در تلويزيون ببينم، اين آقا را ببينم، اين شكلش در روح من اثر دارد. من هنوز عبد خدا نيستم. اين شكل در من اثر دارد، شما نبايد ببيني. اين آهنگ، ارشاد مجوز داده. ارشاد چه كاره است كه مجوز بدهد؟ چه كاره است؟ اين آهنگ روي مغز من اثر دارد.

گاهي وقت‌ها افرادي هستند مي‌گويد: والله من جايم كه عوض شد خوابم نمي‌برد. خوب اين نبايد مسافرت كند. آدم است هركجا سرش را روي متكا بگذارد خوابش مي‌برد، آدم هم هست اگر جايش عوض شود خوابش نمي‌برد. خوب اين آدمي كه خوابش نمي‌برد نبايد مسافرت كند. آزادي علم، آزادي انديشه، آزادي فيلم، آزادي قلم، همه آزادي‌ها به چهار شرط. يكي ما شخصيت زده نباشيم…

يك فيلمي درست كرده بودند اول انقلاب چقدر هم تبليغ كردند. حالا فيلم سازش هم منحرف شد، فرار كرد. به نام توبه نصوح! آوردند من ديدم گفتم: صد در صد ضد اسلام است. يك كسي مي‌خواست توبه كند رفته بود بهشت زهرا و خودش را به ديوانگي زده بود و به خودش لجن ماليده بود و… اين كه توبه نيست. قرآن گفته: (تابَ وَ آمَن‌) (مريم/60) توبه يعني ايمان، نه يعني لجن به خودت بمالي. ديگر ريشت را شانه نكني. زلف‌هايت را ول كني، لباس مندرس بپوشي، در قبرستان مثل خل‌ها و مثل ديوانه‌ها، توبه يعني مال مردم را خوردي، سوپر دولوكس، الو! سلام عليكم، يك مالي از شما نزد من هست، معذرت مي‌خواهم. شماره حسابتان را بفرستيد من به حساب شما بريزم. پول مردم را به او بدهيد. عطر هم بزن. معناي توبه چيه؟ اينقدر از اين فيلم توبه نصوح تجليل كردند.

شما حق نداري بروي ببيني چه مي‌گويد، چون قدرت تشخيص نداري.(فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)خلاصه ببينيد اين گاهي وقت‌ها يك جلساتي پيدا مي‌شود به اسم نهج البلاغه، به اسم تفسير، به اسم عبادت، به اسم عرفان، به اسم نمي‌دانم چه، به اسم چه، به اسم چه…

اول انقلاب بود، منافقين آزاد بودند. در يكي از دبيرستان‌هاي يكي از شهرها سخنراني رفتند، من هم وارد شدم. تا وارد شدم، گفتند: حكومت آخوندي همين! آزادي نيست، نمي‌گذارند اين آخوندها ما كار كنيم! عليه ما حسابي توپيد. گفتم: آقا ببين، جوان‌ها آزاد هستيد. ايشان بنشيند من هم بنشينم. ده دقيقه ايشان حرف‌هايش را بزند و بشنويد، من هم چيزي نمي‌گويم. ده دقيقه هم جواب ايشان را بدهم، شما بشنويد.دو تا ده دقيقه را بشنويد و هر كدام را خواستيد… اين آزادي است. (معناي آزادي اين نيست كه تو بگو: آخوندها نيايند، من حرف‌هايم را بزنم. خوب اين قدرت تشخيص ندارد. شما كه حرف مي‌زني بايد يك كسي هم جواب شما را بدهد، اين نسل نو حرف‌ها را گوش بدهند هر حرفي مي‌خواهند بزنند. معناي آزادي اين است. معناي آزادي اين نيست كه آخوند را راه ندهيد، ايشان را راه بدهيد هر غلطي خواست بكند، بكند.

8- ارتباط با مراكز ديني، براي دريافت پاسخ سؤالات

همه‌ي شما يك تلفن اسلام شناس داشته باشيد. اين دواي هميشه ما است. الآن هم حوزه‌ي علميه‌ي قم، دفتر تبليغات، اين كار را كرده است. دويست، سيصد تا از فضلا نشستند پاسخ به سؤالات. چون شما اطلاع نداري، يك سؤالي را مي‌كنند، اين سؤال هم شما را منحرف مي‌كند و بعد آقا جوابش را بدهيد. آقا يك چنين چيزي هست، نيست. دليلش چيه؟ چرا؟ هركس هر حرفي راجع به هر چيزي مي‌زند بايد قدرت تشخيص داشته باشيم.

عوامل انحراف چيه؟ انواع آدم‌ها، جو زدگي، خديجه جو زده نبود. حُرّ جو زده نبود. مصعب جو زده نبود. پسر يزيد جو پادشاهي خانواده‌اش در او اثر نكرد. ما بايد قدرت تشخيص داشته باشيم. اينكه فلاني آخوند است، فلاني ريش سفيد است، فلاني پروفسور است، هركس مي‌خواهد باشد. اگر بنده‌ي خدا بوديم، شخصيت‌ها در ما اثر نكرد. دل داديم حرف را و با دقت گوش داديم. بنده‌ي خدا بوديم. دنبال هوسمان نبوديم، قدرت تشخيص داريم هر كتابي و هر فيلمي جايز است. اما اگر دنبال هوس هستيم، يك كسي گريه كند ما تحت تأثير قرار مي‌گيريم. مي‌آيد گريه مي‌كند آقا چنين است، چنين است، چنين است. جو سازي!

آيت الله خز علي مي‌گفت: ما زمان شاه حرف‌هاي سياسي‌مان را مي‌گذاشتيم شب عاشورا بزنيم كه جمعيت زياد است. آبادان با آيت الله سعيدي شهيد و افراد ديگر. مي‌گفت: تا رفتم از پله‌ها بالا بروم يك نفر آمد زد در گوش خودش، مگر شب عاشورا نيست؟ پاي منبر زد. گفتم: چته؟ گفت: مگر شب عاشورا نيست؟ گفتم: خوب چرا شب عاشورا است. باز زد. گفتم: چته؟ گفت: همين پشت ديوار دارند قمار مي‌كنند و مشروب مي‌خورند. شب عاشورا است. دوباره زد! من ديدم كه، گفتم: صبر كن. از پله‌ها پايين آمدم و منبر نرفتم. دستش را گرفتم و گفتم برويم ببينيم چه كسي شراب مي‌خورد شب عاشورا پشت حسينيه. اصلاً فرار كرد. معلوم شد يك پولي به او دادند كه يك جوي به وجود بياورد كه سخنراني‌هاي سياسي كه مي‌خواستيم آن شب بگوييم، حواس ما را پرت كند و موضوع بحث را عوض كند.

در يك جلسه‌اي نشسته بودم يك جوان مقابل من آمد و زار زار گريه كرد. گفتم: آقا، چته؟ گفت: زنم زايشگاه زاييده، بچه‌ام را مرخص نمي‌كنند شما يك پولي به من بده من بروم بچه‌ام را ترخيص كنم. گفتم: پول ندارم ولي در ماشينم بنشين، من به رئيس زايشگاه مي‌گويم: پول نگيرد،خودت هم كنار من بنشين و كنارت هم آن عروسي كه زاييده و خانه برويم. دستش را گرفتم، در كوچه فرار كرد. اصلاً زني نداشت و زايماني هم نبود. ببينيد اينها گاهي وقت‌ها يك جو سازي مي‌كنند، قرآن مي‌گويد: (بِدَمٍ كَذِب‌) (يوسف/18) خوني نبود، گرگي نبود، دريدگي نبود. منتهي پيراهن يوسف را با خون بزغاله قاطي كردند، (بِدَمٍ كَذِب‌) يعني خون دروغي و يعني جو سازي. مواظب باشيد موج‌ها و فتنه‌ها ما را نبرد.

خدايا وقت خطر دست همه‌ي ما را بگير.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2299
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست