نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 231
موضوع: امام حسین(ع)، تولد
تاريخ پخش: 4/3/61
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
الحمدللّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين
ما شب جمعهاي را در پيش داريم كه مصادف است با تولد امام حسين(ع) و در وقتي فيلم پر و پخش ميشود كه هر روزو شب روزنامهي ما خبرهاي راديو و تلويزيون ما خبر از پيروزي انقلاب ميدهد و بايد بحثمان در زمينهاي باشد كه قيام امام حسين در آن باشد به مناسبت روزهاي تاريخي رزمندگان حرف داشته باشد، به مناسبت روز پاسدار، ماه شعبان حرف داشته باشد ضمناً از درسهايي از قرآن هم خارج نشويم. از همه گذشته امامان ما كمتر شناخته شدهاند هدفشان، مكتبشان. در اين برنامه يك خرده دربارهي حكومت ايده آلي كه علت و انگيزهاي كه امام حسين (ع) قيام كرد و پيروزي رزمندگانمان و اين روزهاي تاريخ ساز ميخواهيم صحبت كنيم.
1- در اسلام، مقام بالاتر، مسئوليت سنگينتر
اما اسلام، اسلام ميفرمايد: حكومت، مقام حكومت در اسلام اگر انسان حكومت را ميخواهد، قدرت را ميخواهدبراي اينكه بتواند كار بكند، زمان طاغوت هر كس دنبال رياست ميرفت براي خاطر خوشگذراني بود، چون هر كس رئيستر است، خوشگذرانتر است. در جمهوري اسلامي هر چه مسئوليت بيشتر ميشود از خواب كاسته ميشود وبر فشار افزوده ميشود تا حدي كه انسان را از طاقت مياندازد و به قول شهيد رجايي در جمهوري اسلامي كسي مسئوليت را قبول كند كه يا عاشق باشد يا ديوانه، سوم هم ندارد. قرآن ميفرمايد (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً) (قصص /83) آيه جالبي است، اين بهشت را قرارداديم براي كساني كه اراده بزرگي نداشته باشند، نخواسته باشند بزرگ بشوند. بهشت مال كسي است كه در قلبش ميل به بزرگ منشي وجود نداشته باشد. حديث داريم، بوي بهشت به مشام كسي كه مثقالي از تكبر داشته باشد نميرسد. يك آيهي ديگر داريم كه حضرت سليمان ميفرمايد: خدايا (هَبْ لي مُلْكاً) (ص /35) به من سلطنت بده. دو سه تا آيه هست پهلوي هم ميگذاريم نتيجه گيري ميكنيم. آيه اول ميگويد بهشت مال كسي است كه نخواسته باشد تو جامعه بزرگ بشود. آيه ديگر داريم پيامبر بزرگوار حضرت سليمان (ع) ميگويد: خدايا به من سلطنت بده. آيا حضرت سليمان ميخواهد بزرگ منشي كند؟ ! اگر خواسته باشد بزرگ منشي كند خداي نخواسته، با اين آيه جور در نميايد. بهشت مال كساني است كه اهل بزرگ منشي نيستند. پس چرا پيغمبر گفت به من ملك و سلطنت بده، پس معلوم ميشود مقام و حكومتي كه حضرت سليمان ميخواهد نميخواهد براي اين كه خودنمايي كند. ميخواهد كه از اين ملك وسلطنتش قدرت بگيرد و از قدرتش بتواند ديگران را به حق دعوت كند، لذا ميبينيم وقتي سليمان قدرت پيدا كرد به خانمي كه رهبر يك كشور بود و خط فكريش منحرف بود گفت (وَ أْتُوني مُسْلِمينَ) (نمل /31) بايد مسلمان شويد و بياييد پيش من، حضرت سليمان چون سلطنت داشت به كافر گفت بيا اما حضرت موسي چون چوپان بود و سلطنت نداشت خداگفت (اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْن) (طه /24) تو برو، كسي كه چيزي ندارد بايد برود. كسي كه زور دارد به او ميگويد: تو بيا، پس اگر يك كسي زور خواسته باشد براي اين كه به قدرتهاي در غير خط نفوذ كند اين زور اشكالي ندارد، مثل پول است. شخصي آمد خدمت امام گفت من دنبال پول ميروم، امام فرمود: پول گيرت بيايد چه ميكني؟ گفت مهماني ميدهم، به بابا و مادر و خواهر و برادر ميدهم، حج ميروم، افطاري ميدهم، سوغاتي ميدهم، هديه ميدهم. خيلي خوب ميدوم، خيلي خوب پول گير ميآورم، خيلي خوب خرج ميكنم. امام فرمود اين دنيا نيست، اين آخرت است. آن پولي بد است كه ميخواهد تكاثر كند (أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ) (تكاثر /1) ميخواهد جمع كند، ميخواهد پس اندازش زياد بشود. هدفش اين باشد كه خودش سرمايه دار بشود. پولي كه بر اساس تكاثر باشد بد است اما پولي كه گير بيارم خرج كنم بدنيست. مقام و حكومت چگونه است؟ مقام و حكومت اگر «يريد علواً» اگر انسان سلطنت ميخواهد تا همه پيش پايش بلند شوند كرنش كنند. اگر هدفش «علو» باشد اين بد است «هَبْ لي مُلْكاً» خدايا به من سلطنت بده و در سايهي سلطنتش گفت «وَ أْتُوني مُسْلِمينَ» يعني وقتي زور داشت به آن رهبر گفت تو بايد بيايي اين جا. موسي چون سلطنت نداشت، يك چوپان بود خدا ميگويد «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْن» تو بايد بروي. خلاصه آن چه كه ارزش ميدهد به كارها هدف است اين مقام را من ميخواهم براي اينكه وضع زندگيم بهتر بشود يا اين مقام را ميخواهم كه بتوانم كار بكنم. امام علي(ع) بياني دارد «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ»(نهج البلاغه، خطبه 131) خدايا تو ميداني قيام من عليه حكومت يزيد براي اين نيست كه حكومت را از دستش بگيرم، خودم شاه بشوم. مبارزه با طاغوت براي اين نيست كه عكس شاه را بردارند عكس من را بزنند. من قيام ميكنم و مبارزه با طاغوت هم ميكنم، اما خدايا تو ميداني كه به خاطر رقابت نيست. در اين زمينه چند تا جمله بگويم.
2- حكومت از ديدگاه حضرت علي (ع)
اميرالمؤمنين حاكم بود، اما خودش ميفرمايد: ميگويد: ميدانيد من چراحكومت را دست گرفتم؟ «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ»(نهج البلاغه، خطبه 3) شما جمع شديد گفتيد، رأي داديد من مجبور شدم. اگر شما جمع شديدمن برايم مسئوليت پيش ميايد. خوب نيست انسان دنبال مسئوليت برود، اما اگر شما آمديد گفتيد علي جان تو بايد رهبر بشوي، خوب من كه از طرف خدا رهبر هستم، منتها اگر شما آمديد وظيفهي من وظيفهي ديگري ميشود. يا درنهج البلاغه ميخوانيم«وَ اللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ»(نهج البلاغه، خطبه 205) به خدا قسم در خلافت و رهبري و سرپرستي و حكومت برشما رغبت و ميلي در من نيست. قسم ميخورد كه هوس رئيس شدن ندارم. در جايي ديگر ميفرمايد «وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ ِيمَ ّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً»(نهج البلاغه، خطبه 33) به خدا قسم كفشم از سلطنت، همين كفش پارهي من كه هيچ ارزش ندارد ازسلطنت بيشتر ارزش دارد. ميلي به سلطنت ندارم. در جايي ديگر ميفرمايد «وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً»(نهج البلاغه، خطبه74) به خدا قسم اگر راه مسلمانها ادامه پيدا كند، اگر سيستم، سيستم درستي باشد من راضيم گرچه همه مردم عليه من، يعني من اگر داد ميزنم نفع شخصي و ضرر شخصي را در نظر نميگيرم، خودم مطرح نيستم. درجايي ديگر ميفرمايد: خواهش ميكنم حالا كه من خليفهي شما شدم، تعريف و تملق بي جا نكنيد. در جايي ديگروقتي مردم مقابل علي بن ابيطالب روي خاك ميافتند ميفرمايد «مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ»(نهج البلاغه، حكمت37) اين چه كار غلطي است شمامي كنيد. چرا وقتي به رهبر ميرسيد پايش را ميبوسيد. من اجازه نميدهم كه شما پاي من را ببوسيد. در جايي ديگرمي فرمايد: به خدا من حق وتو براي خودم تعيين نكردم «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَ لَا أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا»(نهج البلاغه، خطبه175) هر كاري كه ميگويم نكنيد قبلاً خودم نكردم، هر كاري كه ميگويم بكنيد اول خودم انجام ميدهم. من از سلطنت حق وتو نميخواهم. اينها خطوط كلي سياست حكومت اسلامي است. همهي مردم اگر به شخص من بد ميگويند اگر مسئله مسلمانها ميگذرد بگذرد من حرفي ندارم اگر گرفتاري، اگر مسئله شخصي من است، من مسئله نيستم. اگر شما نميآمديد دور من، من حكومت را قبول نميكردم. به خدا قسم هوس ندارم. من راتعريف نكنيد، در برابر من روي خاك نيفتيد. حق وتو براي خودم تعيين نكردم. از اين جملات كه حضرت اميرالمؤمنين (ع) در خطبههاي، 131، 205، 133، 126، در نامه و در خطبه 216، مكرر ميفرمايد. من قيام ميكنم، دادمي زنم، اما هدفم خودم نيستم، چه ميفهميم؟ اين حكومت و مقام در، . . . بله اگر انسان خواسته باشد از مقامش استفاده خوب بكند آن حسابش جداست. اين حكومت در اسلام كه بايد، . . . واقعش اين است و دليلش هم اين است، اگر يك كسي خودش را كانديدا ميكند براي يك منطقهاي بعد ميبيند يك كس ديگري است، بيني و بين الله، او بهتراست اين جا اگر باز تلاش كرد كه نه ما اگر عقب نشيني كنيم مردم خواهند گفت فلاني عقب نشيني كرد، رقيب ماخواهد گفت فلاني را وادار كردم كنار كشيد، حالا كه تا اين جا آمديم برويم تا آخر كار نگوييد فلاني عقب كشيد. اگر اين مسائل مطرح باشد اين معنايش اين است كه حكومت را براي حكومت ميخواهد و قيام امام حسين هم همين طور، خود امام حسين مكرر در سخنانش فرمود: قيام من براي كشورگشايي نيست. همين رهبر عزيز انقلاب، اگر مردم خودشان روي پاي خودشان بمانند يك جوري كه بتوانند گليم خودشان را از آب بكشند، ايشان باز تشريف ميآوردقم و باز همان درس طلبگي را خواهد داد. مسئلهاي نيست براي ايشان كه حكومت را داشته باشد يا نه. راديو بغدادخيال ميكند خودش رژيم صدام است، آن هم مثلاً ميگذارد رژيم چي؟ رژيم چي نيست. مسئله مسئلهي اسلام است. اميرالمؤمنين ميفرمايد: والله قسم آب بيني بزغاله از سلطنت بهتر است. سلطنت براي من پستتر از آب بيني بزغاله، آب عطسه بزغاله است. يعني ميدانيد، آنها رفتند بالا، كسي كه رفت بالا واقعش همينطور است. ما كه پايين هستيم تو زمين سر خانه صد متر، صد و بيست متري خواهر و برادر دعوا ميكنند اما يك كسي سوار هواپيما بشودبرود بالا ميبيند همهي شهر در نزد او قوطي كبريت شد. كسي كه رفت بالا هر چه برود بالا زمين پهلويش كوچك ترمي شود. آنها رسيدند به جايي كه لذتشان جايي ديگر است «الهي اذقنا حلاوة مناجاتك» دو ركعت نماز شب با توجه رابه همه سلطنت نميدهد.
3- سلطنت اگر براي اقامه حق باشد ارزش دارد
بله مگر اين كه سلطنت وسيلهي اقامهي حق بشود. حقي زنده بشود، اين ارزش دارد. اين به مناسبت قيام امامان ما و لذا امامان ما دنبال سلطنت هم ميرفتند، دنبال قدرت هم ميرفتند. حضرت يوسف خودش آمد دنبال قدرت، گفت (اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ) (يوسف /55) من را رهبرم كن. مسئلهي بودجه و ماليات مملكت را به من بسپار«إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ » اگر بودجه مملكت دست من باشد من خوب ميتوانم كنترل كنم و اداره كنم. اگر يوسف خودش رالايق ميداند بايد دنبال كار برود. حضرت ابراهيم گفت: خدايا مؤمنين ميگويند (وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً) (فرقان /74) خدايا ما را امام ورهبر كن مسئله حكومت آدم دنبالش برود بايد به قلبش مراجعه كند هدفش چيست؟ روز سپاه پاسداران روز تولد امام حسين (ع) روزي كه پيروزي را به چشم خودمان ديديم، تاريخ ايران و اين حماسه بايد نوشته بشود. بايد نوشت اين جوانهايي كه رفتند جبهه چقدر جوان هستند و اينها هدفشان چيست؟ بعد يك سنجش افكار بشود كه چند درصدجوانها را معنويت، چند درصد را اخلاق، چند درصد را علم فرستاد. آن وقت فرق بين علم و عمل در اين جا كاملاً روشن بشود. روشن بشود اين جواني كه رفته خونش را در جبهه ميدهد، اين برادري كه آمده پاسدار شده است، اين بسيجي كه شبها تو خيابان ميگردد، تو كوچهها يك خرده نان خالي ميخورد و حفاظت ميكند از مملكت، عاملي كه او را به اين صورت در آورده چيست؟ پول است، سواد است، شعار است؟ چيست؟ و اگر سنجش بشود نيروي ايمان حساب شده است. يك قدري زور ايمان روشن ميشود. قرآن در بارهي زنده كردن تاريخ و توجه به تاريخ چيزهاي بسياري گفته است. ما در بارهي تاريخ جملات زيبايي ميتوانيم بگوييم. ميتوانيم بگوييم تاريخ ضبط صوت است. تاريخ حلقهي بين ديروز و امروز است. تاريخ آينه است. بايد تاريخي براي ايران نوشته بشود. اين تاريخهايي كه تا حالا تو دبيرستانهاي ما گفته شده اين هيچ نقش سازندگي نداشت. پايتخت ناصرالدين شاه كجا بود؟ هيچ ربطي به زندگي ما ندارد. اما عامل پيروزي جنگ ايران چه بود؟ اصلاً خود امام بايد تاريخ بشود. زندگي امام بايد تاريخ بشود، كتاب درسي بشود و زندگي صدام هم بايد تاريخ بشود. اراده خدا در اين كه ميخواهد حق را پيروز كند، ماوقتي تاريخ جنگ ايران و عراق را نوشتيم و جزء كتابهاي درسي شد، آن وقت روشن خواهد شد كه وقتي خدا توقرآن ميگويد (وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ) (قصص /5) ما بنا داريم روز مستضعفين داشته باشيم.
4- حكومت مستضعفان در قرآن
همان طور كه آيت الله منتظري پيش از اين فرمودند، بنا است مستضعفين يك روزي داشته باشند. بنا است خداوند مستضعفان راحاكم كند. منتها مستضعفان مؤمن، اينها با هم قاطي نشود و چپيها يك شعاري دارند، ميگويند يك زماني بالاخره حكومت دست كارگرها خواهد افتاد. نظام، نظام سوسياليستي، حكومت كارگري، بعد ميگويند شما مسلمانها هم كه ميگوييد حكومت مستضعفان، مستضعفان همان كارگران، پس ما شعارمان حكومت كارگري است. شما هم شعارتان حكومت مستضعفين است. پس مسلمانها و ماركسيستها تقريباً با هم يكي هستند! نخير يكي نيستند. ما نميگوييم هر كس مستضعف است، ما ميگوييم مستضعفاني كه (وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات) (مائده /9) مستضعفي كه «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» هم باشد. ما آيه داريم، مستضعفان حاكمند، اما آيههاي ديگر هم داريم (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ) (اعراف /128) مستضعفاني كه متقي باشند (وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى) (طه /132) نه حكومت كارگري مستضعفي كه متقي باشد و در فرهنگ ما مستضعف كسي نيست كه حقوقش كم است. مستضعف ممكن است پول زيادي هم داشته باشد اما از نظر فكري مستضعف باشد. اكثرمواقع كه قرآن كلمهي مستضعف را به كار برده است، مواردي است كه استضعاف، استضعاف فكري است نه استضعاف مادي. شما مستضعف را كارگر ميدانيد، آن هم بعد مادي فقط، ما مستضعف را مستضعف مادي و معنوي ميدانيم با هم و بيشتر توجهمان به مستضعف معنوي است. دوم، سوم، مستضعفاني حاكم بر جامعه خواهند شد كه «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى» باشد، علياي حالٍ پس ملاك حكومت كارگري با حكومت كارگري مسلمانها حسابشان از هم جداست. منتها اين است كه امام رضا (ع) فرمود: اگر مردم حقايق ما را بفهمند، خودشان عاشق اسلام ميشوند. ما كسي را سراغ نداريم تو ايران، حد اقل اينطور بگوييم كه بهتر باشد. به كسي شايد برنخوريم كه ايشان با اسلام بد باشد و اسلام را شناخته باشد. امام رضا(ع) مي فرمايد: بسياري كه با اسلام ميانهاي ندارند، توجهي به اسلام ندارند. امام رضا فرمود: شما سعي كنيد اسلام را معرفي كنيد، اگر اسلام معرفي بشود مردم عاشق اسلام ميشوند. اسلام شناخته شده نيست. تاريخ روز سوم شعبان، روز پاسدار اين روزها بايد زنده بشود، احترام بشود، احترام به شخصيت بشود. قدرداني از زحمات بشود. اميرالمؤمنين ميفرمايد: «لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ»(نهج البلاغه، نامه 53) خوب و بد نبايد پهلوي تو يك جور باشد. خوبها را تشويق كنيد. اگر من هر كس كه خوب ورزش كرد تشويق كردم، هر كس خوب درس خواند تشويق نكردم قهراً ميدان ورزش از كتاب خانه جمعيتش بيشتر ميشود. و اگر خواستيد ميدان ورزش كه شلوغ است، كتاب خانه هم شلوغ بشود بايد تشويق از مطالعه هم بشود. بايد ما به خاطر اين حماسههايي كه پاسدارها به وجود آوردند، روز پاسدار داشته باشيم. پاسداري كه شب عروسي، عروسي نميكند و به همسرش ميگويد من معذورم، من نميخواهم با شما عروسي كنم، براي اين كه ميخواهم فردا، پس فردا بروم جبهه، ميخواهم اگر رفتم جبهه و شهيد شدم تو دختر باشي و دست نخورده. اگر دست خورده هم باشند ذلتي براي ايشان نيست نه ذلت نيست كه افتخار هم هست. خود شهيد با يك خمپاره، با يك گلوله، با يك حادثه، يك دقيقه، نيم ساعت، يك ربع، يك روز، جان ميدهد، دو دقيقه گاهي از دنيا ميرود اما زن شهيد است كه عمري بايد پاي شهيد بسوزد و بچههاي شهيد را تربيت كند.
5- خطر دزد فكر از دزد خاك بيشتر است
بنابرين زنان شهدا زجرشان و صبرشان و تحملشان و اجرشان از شهيدها كم ترنيست. اما آن سپاهي با همهي ارزش كه زن شهدا دارند در عين حال آن سپاهي چنين گفت، گفت ميخواهم تو از من بچه دار نشوي، اگر من رفتم جبهه، آن جواني كه شب عروسي ازدواج نميكند حق است كه انسان يك روزي به نام روز پاسدار برايش در نظر بگيرد و چه بهتر كه پاسدارش روز امام حسين باشد. منتها مسئلهاي كه هست اين است كه بايد به پاسدارها و برادران بسيج و عشاير به همه بگويند كه همينطور كه شما پاسدار مرز بوديد، همينطور كه عراقيهاي متجاوز را از مرز ايران بيرون ريختيد، افكار متجاوز غير اسلامي را هم بايد از مرز افكار بيرون بريزيد، چون دزد فكر از دزد خاك خطرش بيشتر است. دزد خاكي آمدنش پيداست ولي گاهي دزد فكري پيدا نيست. آدم يك فكرغير اسلامي را ممكن است در ذهنش باشد و توجه هم به آن نداشته باشد. پاسداران ما بعد از آن كه پيروز شدند تازه اول كارشان است. بسيج حالا كه پيروز شدند تازه اول كارشان است، چون اگر يادتان باشد من گفتم اصلاً فراغت دراسلام نداريم كه خوب الحمدلله جنگ پيروز شد، خوب حالا كه جنگ پيروز شد چه؟ (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (انشراح /6) با اين همه شهيد دادن آساني است (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (انشراح /5) به درستي كه با اين همه مجروح دادن به پيروزي خواهيم رسيد اما حالاكه به پيروزي رسيديد الحمدلله (فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ) (انشراح /7) حالا كه فارغ شدي از جبهه و جنگ «فَانْصَبْ» يعني بايد كار نوشروع كني«فَانْصَبْ» را در تفسير معنا كردهاند يعني (أتعب نفسك في العبادة) (بحارالأنوار، ج81، ص211) كار نو پاسداري از افكار اسلام است. . بعضي ازمجلهها و قلمهاي مسموم در وقتي كه جنگ حاد ميشود و حاد شده بود و حاد شده، خيلي از قلمها و روزنامهها زدندگاراژ. اما ممكن است بعد از اين كه آب از آسياب بيفتد دو مرتبه قلمها شروع بشود، آن وقت شما بايد پاسدار باشيد، كما اين كه كلمهي پاسداري كه من ميگويم در روايت آمده است. امام ميفرمايد: علما هم پاسدار هستند منتها پاسدارمرز داريم كه ارتش است و پاسدار فكر داريم كه علما هستند. همين طور كه ارتش و بسيج و سپاه اگر غير ايراني آمد، خاك را حفظ ميكنند، علما هم اگر فكر غير اسلامي آمد فكر غير اسلامي را برطرف ميكنند و ما بايد خودمان رامسلح كنيم به برهان، به استدلال، به موعظه حسنه، به جدال احسن، «ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن» (نحل /125) استاد اخلاقي داشتيم براي ما درس ميگفت، يكي از خاطراتي كه نقل ميكرد اين بود:
6- يك خاطره از استاد اخلاق
ميگفت شيخ مرتضي انصاري(از علمايي است كه صد سال پيش، از علماي مهم نجف بوده است و از صد سال پيش تا حالاهمهي فقهاي ما از او استفاده كرده اند) ميگفت ايشان را ميخواستند مرجع تقليد كنند. ايشان گفت: ما در جواني درسالهاي قبل با فلاني هم دوره بوديم و آن زماني كه با هم بحث ميكرديم او از من بهتر ميفهميد برويد رهبري ورياست را بدهيد به فلاني، گفتند نيست، گفت شمال، مازندران، رشت، برويد آن جا او را پيدا كنيد. رفتند آن منطقه گفتند شما همشاگردي شيخ مرتضي انصاري بوديد و الان رهبري و مرجعيت به ايشان رسيد، ايشان گفتند شما چندسال پيش كه با هم بوديد شما قويتر بوديد. ايشان گفت بله من آن زمان از او قويتر بودم ولي من الآن چند سال آمدهام در يكي از شهرهاي ايران ساكن شدهام و ايشان چند سال است تو حوزه است، اگر هم من قويتر بودم اين چند سالي كه ايشان در حوزه است ايشان حتماً حالا از من فعلاً جلوتر است. پس برويد مرجعيت را بدهيد به او. اگر مسئله خدا شدچنين ميشود. مردان خدا وقتي به هم ميرسند. ما داشتيم افرادي را كه علمايي بودند كه وقتي ميآمدند هر كدام جلوبودند تو مسجد او اول ميايستاده است و نماز ميخوانده، اينطور نبوده كه مثلاً فرض كنيد كه نه چون اين اين جامي ايستد من هم ميروم مسجد فلان. يك سري رقابتها اگر كم بشود. خلاصه خيلي از كارها ريشهي رقابتي دارد. به اميد روزي كه اين سري مسائل حل بشود. من متأسفم از اين كه سنم كم است و سوادم كم است و نميتوانم يك سري حرفها را بزنم. جرأتش را هم ندارم. اميدوارم همينطور كه همه مشكلات به دست رهبر انقلاب حل شد، بعضي ازمشكلات خودماني هم حل بشود.
7- امام زمان خيلي از مسجدها را خراب ميكند
يك حديث ميخوانم از اين حديث هر چه ميخواهيد بفهميد، بفهميد. امام زمان (ع) كه بيايد، خيلي از مسجدها را خراب ميكند. ميگويد با بودن آن مسجد نيازي به اين مسجد نيست. تو يك خيابان دو تا مسجد لازم نيست. اين محلهي بالا و محلهي پايين و حيدر نعمتيها سر از خدا در نميآورند. سر از اين هيئت و آن هيئت، سر از شرك و توحيد در ميآورد. يكي از ثمرات انقلاب همين بود كه از مسجدها كار كشيده شد. مايك مسجد يك ميليوني گاهي ساخته ميشد، يك ميليون را اگر بگذاريم بانك نميدانم روزي چقدر سودش است، يك مسجد يك ميليوني را زمان طاغوت چند نفر تويش ميرفتند نماز ميخواندند؟ بيست نفر پيرمرد. از ثمرات انقلاب اين بود كه از اين ساختمانها حداقل الان مسجد ما احيا شد. البته نميخواهم كارهاي مقدس را با خط كش نامقدس ماديت بسنجم يا نميخواهم كارهاي مقدس را با ملاك غير مقدس اندازه گيري كنيم ولي واقعيتش اين بود. امام زمان (ع) كه ميآيد خيلي از مسجدها را خراب ميكند. بله حالا آن سود بانك را ان شاءالله جمهوري اسلامي كم كم و به تدريج حل ميكند. ببينيد اسم سود بانكي را آورديم، ما داريم به سوي اسلام ميرويم. يكي از اشكالاتي كه بعضي از مردم ميكنند، (آخر نامه زياد براي من ميآيد) اشكالات علمي، اجتماعي، اقتصادي، گلهها، انتقادها، تشكرها، همه چيزي تو اين نامهها هست. ما اين نامهها را گاهي كه فرصت ميكنيم ميخوانيم، همه چيزي تويش هست. يك جواب كلي بايد به اين مردم عزيز ايران داد. داريم ميرويم رو به اسلام، اين را يادتان نرود. اينها خيال ميكنند تمام كارها صددرصد اسلامي است. ميگويند پس چه حكومت اسلامي است؟ من خود با چشم خودم ديدم كه يك نفر تو فلان اداره رشوه گرفت. من ديدم كه فلاني تبعيض قائل شد. من ديدم كه فلان جا نور چشم بازي شد. آقا داريم ميرويم رو به اسلام، نه كه حالا صد در صد همهي كارهاي ما اسلامي است، نشانههاي اين كه ما مسلمانيم، هر وقت تو صف نانوايي نانوا خارج از نوبت به تو نان داد و شما غصه خوردي مسلماني! ولي فعلاً همه اينها كه تو صف هستند اگر نانوازودتر به او نان بدهد تشكر ميكند، ميگويد قربان دست هايت بروم كه حق اينها را از بين بردي. نشانهي اين كه شماچه وقت مسلمان هستي اين است كه هر وقت ديدي نانوا خارج از نوبت به شما نان داد و شما را غم گرفت كه چرا دريك حكومت اسلامي تبعيض قائل ميشوند نان خمير را ميدهد به او، نان تميز را ميدهد به شما، نان بِرِشته را، اگر غصه خوردي، معلوم ميشود مسلماني و فعلاً ميخواهيم اين چنين بشويم. نشانههاي مسلماني را بگويم. اگر شما يك جايي نشستيد دو سه تا بچهي كوچولوتر از خودت آمد پهلويت نشست، عارت نشد كه اين ديگر كي است آمده پهلوي ما نشسته، اينها كي هستند آمدند پهلوي ما نشستهاند. اگر كنارت بزرگ و كوچك بنشيند در روحت اثرنگذاشت، آن وقت تو مسلماني، ان شاءالله جمهوري اسلامي هم صد درصد تأييدت ميكند. ميخواهيم اين چنين بشويم. فعلاً اين مقدمه است كه الحمدلله يك خرده آنها سدها شكسته. يكي از اين شخصيتهاي مهم پاسداري دارد، ايشان رفته يك جايي سخنراني بكند محافظش بعد از سخنراني او گفته است اين حرفها چه بود زدي؟ حرفهاي خوبي نبود، مطالعه كن حرف حسابي بزن. بعد رفته يك جاي ديگرسخنراني بكند محافظش به او ميگويد اين جا هم ميخواهي همان حرفهاي آن جا را بزني؟ حواست را جمع كن. اين بلند شده تلفن كرده به سپاه پاسداران، گفته بابا اين كي است محافظ ما كردهايد؟ آخر ما كه نميرسيم مطالعه كنيم، مجبوريم يك بحثي كه اين جا گفتيم آن جا هم بگوييم. اين دنبال سر ما افتاده كه نميدانم فلان. . . اين مقدار شده، الحمدلله كه يك محافظ به يك شخصيت مهم مملكتي اينطور خودماني صحبت ميكند. حالا تا اين كه امام رضا ع باهم دور يك ميز بنشينيم و دور يك سفره و مثل پيغمبر كه نانش را نصف ميكرد، نصفش را انس ميخورد و نصفش راخودش، هنوز به مقام پيغمبر و امام رضا نرسيدهايم ولي از زمان شاه يك دو هزار فرسخ جلو افتادهايم، ولي خوب به حضرت مهدي نرسيدهايم. زمان حضرت مهدي وقتي است كه دخترهاي تو خانه به قدري(حديث است) مطالعات اسلامي داشته باشند كه اگر يك دعوايي تو جامعه رخ داد، دخترهاي تو خانه بفهمند كه از نظر حقوقي، حقوق اسلامي، حق با كدام يك از اين دوتاست. يعني آن قدر اطلاعات اسلاميش بالاست، هنوز بسياري از دخترها و پسران ما وقتي ميگويي (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ) (فاتحه /7) هنوز ترجمهاش را بلد نيست. و عمري از اين خيابان «غيرالمغضوب» ميرود آخرش هم، اسم اين خيابان را ياد نگرفته است. حالا ما اسم ربا ميبريم، اسم بانك ميبريم نگويد هنوز هم بانك فلان است. ميخواهيم خوب بشويم و همين مقدار ارزش دارد، چون قرآن تعريف افراد را كه ميكند نميگويداينها آدمها خوبي هستند، ميگويد (يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا) (توبه /108) يعني اينها علاقه دارند آدم خوبي بشوند. همين مقداري كه علاقه دارند خوب بشوند ارزش دارد. تعريف مسجد پيغمبر را ميكند، ميگويد در مسجد پيغمبر آدمهايي است كه ميخواهند خوب بشوند. همين كه انسان بخواهد خوب بشود ارزش دارد. لذا سؤالهاي زيادي ميشود. چند روزپيش جامعهي مدرسين بخش انتشاراتش رفته بودم. ديدم كه نامه از جوانهاي كشور آمده كه ميگويند، خون شهداي ايران و انقلاب ايران، ما را متوجه اسلام كرده است. حالا ميخواهيم ببينيم اسلام چه دارد؟ لطفاً يك جزوههايي، يك كتابهايي بفرستيد آن قدر در خود ايران سؤال زياد است كه راه خودسازي چيست؟ بهترين كتابي كه ما را تكان ميدهد چيست؟ چه كنيم كه در نماز حواسمان جمع باشد، اين پيداست كه ايران ميخواهد خوب بشود وهمين گامهايي كه برمي دارد و رشدي كه پيدا كرده و الي آخر. بگذريم، ممكن است سپاه ما، ارتش ما، بسيج و عشايرما از جنگ فارغ بشود و فارغ هم ميشود ان شاءالله اما مسئلهاي كه مهم است اين است كه بعد از پاسداري از مرزايران، مرز اسلام، بايد پاسداري از فكر اسلامي بكنيم و پاسداري از فكر اسلامي مهم است. دشمنان فكر شناخته شده نيستند. حديث داريم (كَمْ مِنْ ضَلَالَةٍ زُخْرِفَتْ بِآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّه) (المحاسن، ج1، ص229) اما ميگويد چه بسا حرفهاي گمراه كنندهاي كه با يك آيه قران اين حرفها طلا كاري شده است. روزنامهها ديديد كه چه بود؟ «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر /18) اين آرم روزنامه بود(وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزانَ أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْميزانِ) (الرحمن /8-7) چه بسا حرفهايي است كه بيني و بين الله خوب نيست امازينت شده است به آيات. اقتصاد اسلامي، اخلاق اسلامي، ايدئولوژي اسلامي.
8- امام حسين بيشتر مرزبان فكر بود
بنابراين پاسداران، روز پاسدار است روز تولد امام حسين است. امام حسين (ع) پنجاه و هفت سال مرزبان فكر بود و يك روز عاشورا با شمشير جنگيد. آخرشما در خط امام حسين هستيد ديگر. امام حسين ساعات عمرش را تقسيم كنيد. ساعاتي را كه امام حسين براي رشدمردم روايتها، سخنان، دعاها، نصيحتها، ساعاتي را كه امام حسين براي بالا بردن فكر اسلامي مصرف كرد وساعاتي را كه امام حسين با شمشير جنگيد. ساعاتي كه امام حسين با شمشير جنگيد به مراتب كمتر از ساعاتي است كه امام حسين با قلم و فكر و بيان به جنگ مخالفين رفت، پس شما كه پاسدار اسلام هستيد و امام حسين رهبرشماست الحمدلله، بايد همينطور كه ايام جنگ موقت است. الحمدلله تمام شده ولي بايد خودتان را آماده كنيد براي پاسداري از فكر اسلام اميدواريم به خون امام حسين، همينطور كه امام حسين اشكش و بيانش و جملاتش و سخنانش و شمشيرش از اسلام حمايت كرد شما نيز هم گلوله هايتان، هم فكرهايتان هم قلم هايتان، هم اخلاقتان و هم روابطهايتان امام حسيني باشد إن شاءالله. و خدا را شكر ميكنيم كه ما تابع حسين هستيم و اين هم كه روز عاشورا ميگوييم حسين، حسين، معناي آن اين است كه مكتب ما حسين است. چون چپيها اصول دينشان سه تا است، خوراك، پوشاك، مسكن. شما روز عاشورا ميگويي حسين، حسين، حسين، يعني چه؟ يعني نه خوراك، نه پوشاك، نه مسكن. امام حسين روز عاشورا خوراك نداشت، چون آب خوردن هم نداشت. چون خيمهاش را آتش زدند. اما زير بار ذلت نرفت و شما كه ميگوييد حسين، حسين، حسين يعني خوراك را گرفتيد در محاصرهي اقتصادي پوشاكم را هم بگيريد مسكنم را هم بگيريد، اما به آمريكا بله نميگويم. امام حسين (ع) خوراك و پوشاك و مسكن نداشت ولي زير بار ذلت نرفت، ما هم در خط حسين هستيم و روز سپاه، روز تولد امام حسين است و بايد شما پيشگام اين نهضت باشيد و هر سختي را بچشيد. انشاءالله كما اين كه چشيديم و محاصره اقتصادي به ما نزد ولي ما نه نگفتيم. خدا را شكر كه اين امت و اين رهبر و اين مكتب را داريم
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 231