نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 233
موضوع: امام حسين(ع)، چهل خاطره از کربلا
تاريخ پخش: 76/04/05
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بينندگان عزيز بحث را در آستانه اربعين حضرت سيد الشهداء(ع) ميبينند. و در آستانه سالگرد حادثه هفتم تير و شهداي آن فاجعه بزرگ هستيم، از اين جهت به نظرم آمد که يادي از اسامي شهدا شود و نگذاريم که آنها فراموش شوند.
1- اهميت و بزرگداشت گذشتگان ايثارگر
در بعضي از تکايا عکس شهدا را با چراغهاي رنگي روي ديوار نصب ميکنند، يا عکس شهدا را در حياط مسجد نصب ميکنند. (داخل مسجد عکس زدن مکروه است.) ما اگر اين کارها را نکنيم شهداء فراموش ميشوند. اميرالمؤمنين علي(ع) در نهج البلاغه ياد بزرگان را گرامي ميداشت. پيغمبر ما(ص) گاهي اوقات يک گوسفند ذبح ميکردند و گوشتش را ميفرستاند به خانه دوستان حضرت خديجه(س). اين زنده کردن ياد خيلي مهم است. اعمال حج يادگار حضرت ابراهيم(ع) است. همانجايي که حضرت ابراهيم(ع) حضرت اسماعيل را ميخواست ذبح کند، خداوند به حاجيها ميفرمايد: همانجا بايد گوسفند ذبح کنيد، تا آن خواباندن حضرت اسماعيل(ع) فراموش نشود. ما نبايد بگذاريم ياد بزرگان از اذهان پاک شود. برخي اسمها بايد باقي بماند. مثلا وقتي شخصي يک مرکز خيريه تأسيس ميکند و اسمش را روي آن ميگذارد، نبايد آنرا پاک ميکرد. اصلا نام نيک خيلي مهم است. حضرت ابراهيم به خداوند ميفرمايد: (وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ) (شعراء /84) خدايا ميخواهم درتاريخ نامم را به نيکي ياد کنند. سعديا مرده آن است که نامش به نکويي نبرند. حسين فهميده نبايد فراموش شود. شهداي ما نبايد فراموش شوند.
2- مسلم و طفلان مسلم و حضرت ابوالفضل
ما در اين بحث ميخواهيم يادي از ٧٢ شهيد کربلا ببريم. اسم اين ٧٢ شهيد را من در کتاب حج نوشتهام. برخي از شهداي کربلا در خود کربلا و برخي در راه کربلا و… شهيد شدند. ١- مسلم بن عقيل و طفلانش: ايشان در کوفه شهيد شد. ايشان سفير و نماينده امام حسين(ع) بودند. وقتي مردم کوفه ١٢٠٠٠ هزار نامه به امام فرستادند، امام حسين(ع) ايشان را فرستادند. رفت به کوفه تا زمينه را براي ورود امام حسين(ع) آماده کند. که اول ١٨٠٠٠ نفر به او بيعت کردند و غروب کسي با او نبود. مردم گاهي خيلي بي وفايي ميکنند. صبح ١٨٠٠٠ نفر بيعت ميکنند و غروب کسي او را تحويل نميگيرد! تحليلي که مقام معظم رهبري در اين زمينه فرمودند، اين بود که: اين مسايل به خاطر سکوت خواص است. افرادي هستند که به خاطر زندگي خودشان کنار ميکشند. وقتي خواص اينکار را کردند، يک مرتبه ميبينم که علي بن ابيطالب(ع) در صفين دست تنها است. وقتي مسلم بن عقيل را ميخواستند دستگير کنند، ايشان به قدري شجاع بود که يک تنه با ٧٠ نفر جنگيد. و در آنجا لب مقدسش پاره شد، هر چه ميخواست آب بخورد خون در ظرف ميريخت. فرمود: معلوم ميشود که خدا ميخواهد من تشنه شهيد شوم. او را بردند و از بلندي دارالعماره پرتش کردند. ٢- شهيد ابالفضل عليه السلام: که داستانش را شنيدهايد. درسي که از اين شهيد عزيز ميتوان گرفت اين است: افرادي در تاريخ دوتا از دستهايشان را در جبهه از دست دادند. يکي جعفر طيار است، جعفر طيار برادر حضرت علي(ع) است که در جنگ موته دوتا از دستهايش قطع شد. پيغمبر(ص) فرمود: خداوند دو بال به او داد تا در بهشت پرواز کند. جعفر طيار بنيانگذار اسلام در افريقا بود. هديهاي که پيغمبر(ص) به جعفرطيار داد، نماز جعفرطيار است. (٤ رکعتي) اين نماز براي توسل و رسيدن به حاجات خيلي مهم است. خدا به من توفيق داده و بالاي صدبار اين نماز را خواندهام. و هر دفعه خواندهام حاجتم را گرفتهام. در اعمال روز جمعه است و حدود نيم ساعت طول ميکشد. امام خميني (ره) در رساله توضيح المسايل ميفرمايند: اين نماز کبريت احمر است. يعني کسي قدرش را نميداند. و امام رضا(ع) به جاي نماز شب، اين نماز را ميخواندند. و ديگري ابالفضل بود. ابالفضل فقيه اهل بيت بود. يعني فقط رزمنده نبود. بسيار اهل نماز و عبادت بود. پرچمدار بود. پاسدار خيمهها بود. سقاء بود. باب الحوائج بود. من در جلسهاي در خدمت آزادگان عزيز بودم. يکي از آنها گفت: روزهاي آخر اسارت که بنا بود ما را آزاد کنند ما را به کربلا بردند. پليس بعثي در حرم امام حسين(ع) با اسلحه وارد شد. اما در حرم حضرت اباالفضل اسلحهاش را کنار گذاشت و بدون اسلحه وارد شد. وقتي از او علت اين کارش را پرسيدم، گفت: من از اباالفضل ميترسم! يعني يک حساب خاصي براي اباالفضل باز ميکنند. و رجز او را هم در کربلا شنيدهايد. که فرمود: «و الله إن قطعتم يميني إني أحامي أبدا عن ديني» (المناقب/ج4/ص108). به خدا قسم اگر دستم را قطع کنيد، من از دينم دست بر نميدارم. اين پايداري اباالفضل مهم است.
3- علي اكبر ، برادران ابوالفضل و حضرت قاسم
٣- شهيد سوم علي اکبر(ع) بود. معاويه بخشنامه کرده بود که اسم علي روي فرزندتان نگذاريد! امام حسين(ع) فرمود: به کوري چشم بني اميه من همه فرزندانم را علي ميگذارم. از اين ميفهميم که يک جاهايي ما بايد حساسيت نشان بدهيم. علي اکبر خيلي شبيه پيغمبر(ص) بود. راه رفتن و حرف زدنش مثل پيغمبر بود. و هر وقت اهل بيت (عليهم السلام) ميخواستند به ياد پيغمبر(ص) بيفتند به ايشان نگاه ميکردند. علي اکبر(ع) ديد امام حسين(ع) در يک قضيهاي ميفرمايد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» )بقره/156 (. پرسيد: چرا اين جمله را فرمودي؟ فرمود: من در خواب ديدم که اين کاروان به کربلا ميرود، مرگ هم به دنبال آنها ميرود. پرسيد: مگر ما بر حق نيستيم. فرمود: بله. گفت: اگر ما بر حق هستيم هيچ نگراني نبايد داشته باشيم. ٤- سه تا از برادران حضرت اباالفضل (ع): برادران اباالفضل(ع) معروف نيستند. حضرت اباالفضل(ع) اول آنها را به ميدان فرستاد تا او بتواند از امام حسين(ع) محافظت کند. ٥- يکي ديگر از شهدا، حضرت قاسم(ع) است. حضرت قاسم فرزند حضرت امام حسن مجتبي(ع) است. حضرت امام حسين(ع) از او پرسيد: مرگ را چه طور ميبيني؟ گفت: از عسل شيرينتر! خيلي رشد سياسي ميخواهد که اگر لازم است رژيم بني اميه بر مردم حکومت کند، آدم اگر نباشد خيلي بهتر است. اين دنيا گيج است از درک اين مسايل. تصور اين چيزها براي آنها قابل تصور نيست. اصلا چيزي به نام مناجات، گريه، توسل،… براي آنها معني ندارد. اولياي خدا از عبادت لذت ميبردند. و لذا يکي از بزرگان وصيت کرد که نمازهاي مرا از اول بخوانيد! گفتند: مگر نمازت باطل بوده است؟! گفت: نه، من سر نماز کيف ميکردم. الآن که ميخواهم بميرم، شک دارم که براي کيف نماز ميخواندم يا براي خدا!! ميگويند: مگر نماز خواندن کيف دارد! بله اگر کيف نداشت، تير را از پاي امام علي(ع) در نماز نميکشيدند.
4- شهداي بني هاشم و نامه رسان
٦- دو تا از فرزندان حضرت زينب کبري(س) در کربلا بودند و شهيد شدند. و يک هنر حضرت زينب (س) داشت و آن اين بود که: هرکسي که شهيد ميشد، حضرت زينب (س) از خيمه بيرون ميآمد و به برادر تسليت ميگفت. وقتي فرزندان خودش شهيد شدند، از خيمه بيرون نيامد. تا امام حسين(ع) از او خجالت نکشد. 7- دوتا از فرزندان امام حسن(ع) در کربلا بودند. يکي قاسم ١٣ ساله و ديگري عبدالله که کوچولو بود. ايشان اصلا بابا را نديده بود. يعني در شکم مادرش بود که امام حسن(ع) شهيد شد. و در دامان امام حسين(ع) پرورش يافته بود. عبدالله در يک ماجرا ديد که عمو تنها شده است. و دشمن بالاي سر عمو آمده است. از خيمهها دويد بالاي سر عمو. تا ديد دشمن به عمو شمشير ميزند دستش را جلوي عمو گرفت و دست مبارکش قطع شد. و همانجا شهيد شد. 8- يکي از فرزندان جعفرطيار به نام قاسم در کربلا بود و شهيد شد. 9- يکي ديگر از شهدا نوههاي عقيق هستند. که بعد از ظهر عاشورا که همه شهيد شده بودند ده نفر او را دنبال کردند و به طرز فجيعي او را شهيد کردند. 10- عبدالله بن يقطر يکي ديگر از شهداي کربلاست. او نامه رسان بود. پيرمردي بود از اصحاب پيغمبر(ص) و فقيه بود. نامهها را بين امام حسين(ع) و مسلم بن عقيل رد و بدل ميکرد. ابن زياد در يک ماجرا او را دستگير کرد و هرچه از او پرسيدند اقرار نکرد. تهديد به مرگ کردند باز هم جواب نداد. اين پيرمرد را هم از بالاي قصر دارالعماره پرتاب کردند و سرش را بريدند. ضمنا او برادر رضاعي و هم شير با امام حسين(ع) نيز بود. 11- يکي از شهدا قيس ابن مسهر بود. ايشان هم نامه رسان بود. جواني از کوفيان بود، بارها بين امام حسين(ع) و مردم کوفه نامه رد و بدل کرد. در يک ماجرايي دستگير شد و نامه را جويد و خورد! ابن زياد به او گفت: بايد به امام حسين(ع) نفرين کني تا من تو را آزاد کنم. گفت: قبول. جلسه تشکيل دادند و او به منبر رفت. از امام حسين(ع) تمجيد کرد و به ابن زياد لعنت فرستاد. همانجا ايشان را شهيد کردند. وقتي خبر شهادت او به امام(ع) رسيد، چشمان امام پر از اشک شد و اين آيه را تلاوت نمود: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً» )احزاب/23). يک برده بود به نام سليمان. او هم از نامه رسانها بود. بين امام(ع) و مردم بصره نامه رد و بدل ميکرد. تا مردم را به کربلا دعوت کند. ايشان هم در بصره دستگير شد و او را به حکومت تحويل دادند و به شهادت رساندند.
5- شهدايي بازگشته از سپاه دشمن
يکي ديگر از شهدا حر بن رياحي است. حر از خانواده بزرگ و با شخصيتي بود. در کوفه از رؤسا بود. فرمانده هزار نفر اما آدم مؤدب و متواضعي بود. وقت نماز به امام(ع) اقتدا نمود. به امام(ع) گفت: ميخواهم يک جملهاي به شما بگويم ولي چون مادرتان زهرا است ادب ميکنم. و بالاخره موفق به توبه شد و به شهادت رسيد. ابوالهتوف و سعد نيز از شهداي کربلا هستند. اين دو اول از خوارج بودند، سپس از طرفداران معاويه و يزيد شدند، همراه سپاه عمرسعد به کربلا آمدند تا عصر عاشورا. عصر عاشورا آنها منقلب شدند. همين که صداي: «هَلْ مِنْ نَاصِرٍ يَنْصُرُنِي» امام(ع) را شنيدند، آنها از سپاه عمرسعد به امام(ع) پيوستند و شهيد شدند. خيلي عجيب است! حر قبل از ظهر توبه کرد ولي اين دو بعد از ظهر توبه کردند. اين ميرساند که براي تغيير ايدئولوژي هيچ وقت دير نيست. خدايا تو را به آبروي کساني که توبه کردند، عاقبت ما را ختم به خير بفرما. امام صادق(ع) فرمود: هرکس خودش را بهتر از ديگران بداند مستکبر است. چون ممکن است يکي الان خوب باشد و ده دقيقه ديگر آدم بدي شود و بالعکس.
6- شهداي ايراني و بردگان
يکي ديگر از شهداي کربلا ابونيزر است. ميگويند: او يزدي بوده است. چاههاي خوبي ميکنده است. از ياران اميرالمؤمنين علي(ع) بوده است. کمک حضرت علي(ع) ميکرده است. و فرمود: اين مزرعه را به اسم همين آقاي يزدي بگذاريد. برده بود ولي در کندن چاه مهارت داشت. در زمان امام حسين(ع) پيرمرد بود. اين پيرمرد با پسرش به کربلا آمدند و شهيد شدند. شهيد ديگر بردهاي است به نام منجح که غلام امام حسن مجتبي(ع) بود. بعد از شهادت امام مجتبي(ع) در خانه امام حسين(ع) کار ميکرد. او هم با کمال افتخار در کربلا شهيد شد. مادرش در خانه امام سجاد(ع) کار ميکرد. اين مادر و پسر به همراه امام حسين(ع) به کربلا آمدند و او جزو اولين شهدا بود. نامش هم در زيارتنامه آمده است. اگر بناست خدا توفيق بدهد، به کنيز هم توفيق ميدهد. يکي ديگر از شهدا بردهاي به نام سعد بود. او رسول خدا را درک کرد. جالب اينجا است که در زمان حضرت علي عليه السلام؛ امام(ع) او را فرمانده کوفه کرد. بعد از مدتي استاندار آذربايجان شد. وقتي به شهر انبار حمله شد، امام(ع) نامهاي به مردم نوشت و داد به دست سعد تا براي آنها بخواند. که در همان نامه عبارت خطبه: «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ» (نهجالبلاغه/خطبه27) است. ايشان بعد از اميرالمؤمنين(ع) از ياران امام حسن(ع) شد و بعد هم از ياران امام حسين(ع) شد. الله اکبر. يکي ديگر از شهداي کربلا بردهاي بود به نام جون. او در اسلحه تخصص داشت. شب عاشورا در خيمهاي مشغول تعمير اسلحهها بود. روز عاشورا امام(ع) به او فرمود: تو برده هستي و من تو را آزاد ميکنم. برو. ايشان خودش را روي پاي امام(ع) انداخت. آنقدر بوسه زد تا اجازه بگيرد براي شهادت. امام به او اجازه داد و او به ميدان رفت و شهيد شد. بعد از شهادت امام او را در آغوش خود گرفت. فرمود: خداوند تو را در قيامت روسفيد کند، ان شاءالله به جاي اين بوي بد بدن، خدا بوي خوشي به تو بدهد. بعد از جريان عاشورا (سه روز بعد) وقتي جنازهاش را خواستند خاک کنند ديدند بوي خوش از بدن آن شهيد به مشام ميرسد. يکي ديگر از شهداء شخصي به نام «قارب» است. ايشان از کساني بود که در هجرت پيامبر(ص) از مکه به مدينه، آن حضرت را ياري کرد و نقش راهنماي راه را داشت. يکي ديگر از اين شهداء بردهاي به نام شبيب بود. او نيز از اصحاب پيغمبر(ص) بود. در تمام جنگها يار اميرالمؤمنين علي(ع) بود. يکي ديگر از شهداء بردهاي به نام اسلم بود. ايشان ترک بود. منتهي قاري قرآن بود، باسواد بود، کاتب امام بود. مسئول حفظ نوشتهها و اسناد بود. پيغمبر(ص) به گفته علامه شهيد مطهري، ١٧ تا منشي داشت. مثلا وجوهات زکات يک منشي، قراردادهاي بين المللي يک منشي،… براي فتوکپي يک حديث پيدا کردم که امام رضا(ع) فرمود: هر نامهاي را که من مينويسم، يک نسخه عين او برداريد تا در آن دخل و تصرفي نشود. آن برده رفت به ميدان و رجزي اينگونه خواند که: «أَمِيرِي حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الأمِير» (المناقب/ج4/ص104) وقتي شهيد شد، اما آمد به سر جنازه او، امام دست مبارکش را به گردن ايشان انداخت و صورتش را به صورت آن برده ترک گذاشت. يکمرتبه چشمش را باز کرد و ديد: به! صورت حسين(ع) روي صورت اوست. خنديد و گفت: چه افتخاري از اين بالاتر که در آخرين نفس صورت امام حسين(ع) روي صورت من است. کيست مثل من؟ چقدر من خوشبخت شدم.
7- چند شهيد ديگر
باز يکي ديگر از شهداء پيرمردي بود عابد، شجاع، از صبح عاشورا تا تنهايي امام حسين(ع) ميجنگيد. عبدالله بن عمير با همسرش از ديگر شهداي کربلا بودند. وي جواني قهرمان از اشراف کوفه بود. همين که به او پيشنهاد شد که به کربلا برود، همسرش نيز به همراه او رفت. زن و شوهر با هم رفتند و به سپاه امام حسين(ع) پيوستند. عبدالله وقتي به جبهه رفت، همسرش گفت: پدر و مادرم به فدايت برو، وقتي شوهر جنگيد و شهيد شد، همسرش سر او را به بالين گرفت و گفت: بهشت گواراي تو باد، در اين حال او را نيز شهيد کردند. البته او نيز ميخواست بجنگد ولي امام حسين(ع) ممانعت فرمود. هفهاف يکي ديگر از شهداي کربلاست. ايشان يکي از ياران پيغمبر(ص) هستند. در سه جنگ صفين، جمل، نهروان از ياران اميرالمؤمنين علي(ع) بود. او تنها کسي بود که از بصره به ياري امام(ع) آمد. دو تا برادر ديگر بودند که از شهداي کربلا هستند. اينها در ابتدا طرفدار اميرالمؤمنين علي(ع) بودند. بعد طرفدار معاويه شدند. در آخر هم طرفدار امام حسن(ع) شدند. يکي لقمان و ديگري حلاص بود. اين قاطي لشکر عمر سعد شدند و همين که به کربلا رسيدند به امام حسين(ع) پيوستند. از ديگر شهداء عبارتند از: زهير، مسعود حجاج با فرزندش، ابن منعم، مسلم عضدي، ابو ثمامه، حبيب ابن مظاهر، مسلم ابن عوسجه، هاني بن عروه، يک شهيد گمنام هم بود: يک کسي شنيده بود که در کربلا حادثهاي واقع ميشود، قبل از عاشورا آمده بود در کربلا. و در روز کربلا جزو لشکر امام حسين(ع) شهيد شد و کسي او را نشناخت. و از شهداي گمنام کربلا بود. ابو ثمامه يکي از شهداي کربلاست. که هنگام ظهر، وقت نماز را به امام(ع) خبر داد و امام(ع) فرمود: خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد. اينها شهداي کربلا بودند.
8- جايگاه اربعين و عدد چهل
اين اربعين هم مهم است. در اين عدد ٤٠ نميدانم چه سري است. داريم: هرکه چهل حديث حفظ کند، در قيامت فقيه محشور ميشود. از هر طرف خانه تا چهل خانه، همسايه است. در نماز شب به چهل مؤمن دعا بکن. در غذا کلمه ٤٠ مطرح است. بعضي اعداد رمزي دارند که هنوز کشف نشده است: عدد٤٠، عدد ٧، عدد ٧٢. يکي از علامتهاي مؤمن، خواندن زيارت اربعين است. و روز اربعين آن يار باوفاي پيغمبر(ص) خودش را به قبر امام حسين(ع) رساند و بعد از غسل قبر آن حضرت را زيارت کرد. و او اولين زائر امام حسين(ع) بود. (جابر ابن عبدالله انصاري پيرمرد کور)
«والسلام عليکم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 233