نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2361
موضوع: معادشناسي (3)، دلائل معاد، عدالت
تاريخ پخش: 70/12/19
بسم الله الرحمن الرحيم
1- معادشناسي
برنامه اين است كه در اين ماه رمضان امسال سال 70 و قسمتيش هم 71 بحثهايي را از معاد مطرح كنيم. از آيات و حديث، فشرده و در نيم ساعت. در جلسه قبل، جلسه اول در باره ياد معاد صحبت كرديم كه گفتيم ياد معاد يك چيزي كه خدا به ابراهيم و آل ابراهيم داده همينطور كه به پيغمبر و آل پيغمبر. اهل بيت پيغمبر. قرآن يك چيزي گفته، (وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً) (احزاب /33) و اهل بيت «وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»، به ابراهيم و آل ابراهيم هم يك هديه داده ميگويد، (إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ) (ص /46)، ما ابراهيم و آل ابراهيم را يك هديهاي داديم يك چيزي يك تحفهاي به ابراهيم و آل ابراهيم خوب تحفه چيه؟ «ذِكْرَى الدَّارِ» هديهاي كه به آنها داديم اين است كه ياد قيامت بودند. پس ياد قيامت هديه الهي است. بعد گفتيم كساني كه ياد قيامت نيستند و از قيامت فراري هستند اين معلوم ميشود از آن هديه محرومند، بعد يك مقدار در باره ياد معاد صحبت كرديم.
2- ضرورت معاد براساس عدل خداوند
در اين جلسه دلايل معاد را ميخواهيم بگوييم. معاد چند دليل دارد يكي از دلائل معاد دليل عدل، دليل ديگه، دليل حكمت، دليل ديگه دليل وحدت دليل ديگه دليل ربوبيت، ما دلايل معاد را ميخواهيم بررسي كنيم. عرض كنم به حضور شما كه مردم دو دسته هستند از بديهيات قرآن ميفرمايد (فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ) (تغابن /2)، يك دسته كافر، يك دسته مؤمن. مردم دو دسته هستند خوب و بد، پس اين يك اصل. دليل هم نميخواهد بعضيها خوبند و بعضيها بد. مردم كه دو دسته هستند خدا هم كه عادل. در دنيا هم كه خوبها و بدها به جزايي كه بايد برسند نميرسند. خدا عادل، اينجا هم خبري نيست پس جايي ديگه بايد خبري باشد. سه تا مقدمه. دليل عدل را ميخواهيم بگوييم. مردم دو دسته هستند. خدا عادل+ دنيا جزا نيست مساويست: پس بايد معاد باشد. ما روي فرمول حرف ميزنيم. امروز اما مردم دو دسته هستند آنجا كه عيان است چه حاجت به بيان است. اصلا بيان نميخواهد مردم دو دسته هستند. هيچ دليل هم نميخواهد اما خدا عادل، به خاطر اين كه هميشه ظلم يا به خاطر ترس، زيرا ظلم ريشههايي دارد ريشه ظلم يا ترس يا جهل يا عجز يا نياز و كمبودها. هميشه اين گروهها ظلم ميكنند گاهي ترس، ميترسد كودتا بشود، قبل از آني كه دست به اقدام بزنند همه اينها را كه احتمال ميدهند اينها كودتا كنند همه را از دم ميكشد، ظلم ميكند از ترس اينكه نكند حكومتش را بگيرند. هارون الرشيد آمد گفت يا رسول الله ميدانم موسي بن جعفر امام هفتم است. اما آزادش بگذارم حكومت را از دست من ميگيرد. يك سري ظلمها از ترس، يا از جهل، سيگار ميكشد به خودش و ريهاش و دندانش و قلبش ظلم ميكند. ضرر سيگار را نميداند چيه؟ گاهي نميداند پرخوري ميكند به خودش ظلم ميكند نميداند پرخوري چه آثار بدي دارد گاهي هم عاجز، خيليها از عجزشان ظلم ميكنند پيشگيري ميكنند ميبيند اين يك كمبودي دارد، رو كمبود تجاوز ميكند نتوانسته در انتخابات رأي بياورد آن كسي هم كه رأي آورده يك كاري ميكند رأيهايش از بين برود باطل بشود. نتوانسته شاگرد اول بشود اين شاگرد… ماشين خودش قراضه است ميايد ماشين مردم را يك ميخ توش… اين خودش كمبود دارد ناراحته آن وقت كمالات ديگران را سوراخ ميكند اين گير تو خودش است، حال كار ندارد ميرود دزدي، كسل، تن پرور، بي عار، يك سري افراد كه خلاصه. هميشه جنايتها يك ريشههايي دارد اصلا وقتي آدم دروغ ميگويد كه ببيند با راست گفتن كارش جور در نميآيد آدم اگر بتواند با طبيعت صاف طبيعي حرف بزند كه نيازي به مصنوعي نيست اگر جنس خودش رنگ قشنگ داشته باشد لازم نيست فروشنده دكانش را با پروژكتور و كاغذ ديواري. هميشه اگر يك چيزي خودش جلوه داشته باشد نيازي به جلوه، شما هيچ وقت دم طاووس را به رنگ كار نميدهي. ميگويي خودش زيباست، زيبا نيازي به زيبايي ندارد زشت است كه دست و پا ميزند، هميشه يك سري دست و پا زدنها از عقدهها و كمبودهاست. امام كاظم(ع) فرمود: هر كس پز ميدهد پيداست توش خالي است. حضرت امام بنيانگذار جمهوري اسلامي 200 تا كتاب بيشتر در عمرش نداشت به گفته حاج احمدآقا اتاقش هم هر كس ميرفت دو سه تا كتاب روميزش بود چون نياز ندارد به پز دادن. من طلبه هستم سوادم كم است. ميترسم شمابگويي قرائتي بي سواد تا آمدي تو خانه من ميبرمت تو كتابخانه. چقدر كتاب دارد چون من مايه ندارم مجبورم به اينكه مهمان را ببرم تو كتابخانه يك سوتي بكشد تا بگويد قرائتي هم سواد دارد يعني اصولا هميشه مشكي كه آب كم دارد لق لق ميكند مشك پر لق لق نميكند. به هر حال كسي كه دست به يك كارهايي ميزند كه يك ترسي، جهلي، عجزي، نيازي، خدا چه كمبودي دارد خداي عادل به ما گفته، (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ) (نحل /90)، وقتي خدا به ما گفته عادل باش ميشود خودش عادل نباشد، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «بالعدل قامت السماوات و الأرض» (عوالياللآلي/ج4/ص102)، منتهي عدل خدا معنايش اين نيست كه به همه يك جور ميدهد. ما اگر گفتيم خدا عادل است، نگو آقا پس چرا اين انگشتها 5 رقم، اصلا عدل خدا به اين است كه اين تفاوتها باشد تبعيض ظلم است ولي تفاوت ظلم نيست. فرق است بين تبعيض و تفاوت. گاهي وقتها يك چيزي را هم كه حساب كنيم بايد حساب كرد و گرنه تنها حساب كني ممكن است بگويي چرا بشر، انسان اكسيژن ميگيرد كربن ميدهد درخت كربن ميگيرد اكسيژن ميدهد با هم عدل است، چون اگر با هم اكسيژن بگيريم و كربن بدهيم خفه ميشويم يعني گاهي يك چيزي تنهايي نبايد حساب كرد بايد با هم حساب كرد شما مشكلي كه بر انسانها وارد ميشود با پيشرفتهايي كه انسان در سايه اين مشكلات ميكند رو هم كه حساب كنيم ميبيني خدا عادل، اگر مرض، علم داروسازي پيدا ميشود، اگر سرما است وسيله گرمكن پيدا ميشود اگر زلزله است خانه ضدزلزله يعني حوادث تلخ باعث ميشود كه انسان استعدادهايش رشد كند.
3- چرا دنيا دار مجازات نيست؟
بنابراين تلخي به علاوه رشد استعداد بعد معلوم ميشود خدا عادل است، يعني بايد اگر هم يك وقت يك جايي هم ديديم. چرا اين طور؟ بايد اين را پهلو باقي آثار بگذاريم در جمع با هم قضاوت كنيم. مردم دو دسته هستند، خدا عادل است و در دنيا جزا نيست، چرا در دنيا جزا نيست، در دنيا جزا نيست به هفت دليل: اول اينكه اگر در دنيا جزا باشد ظلم ميشود شما يك سيلي ميزني تو سريك مظلوم. من يا شما سيلي ميزنيم تو سر مظلوم خوب خدا تو دنيا جزا بدهد، بسم الله دستم فلج بشود با دست فلج كه ميرويم خانه همه بستگان غصه ميخورند. بيچاره. هر كس با ما رابطه دارد غصه ميخورد و حال آنكه آنها گناهي ندارند. تو دنيا چون سرايت ناراحتي من به ديگران سرايت ميكند بايد يك جايي حال من گرفته بشود كه (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ) (عبس /34) كه هيچكس به فكر هيچكس نباشد دنيا چون دار سرايت است. نبايد جزا باشد. چون دنيا دار سرايت كيفر من به ديگران است سرايت ميكند. دوم اينكه اگر تو دنيا خدا جزا بدهد آزادي گرفته ميشود ميدان آزمايش محو ميشود مردم از ترس و طمع خوب ميشوند. بگويند آقا هركس امشب نماز مغرب رفت مسجد يك تلويزيون رنگي ميدهيم، پر ميشود مسجدها. خوب اين ديگه براي خدا نيست. هركس نماز شب بخواند. يك گواهي نامه دكترا بهش ميدهيم، يك قطعه زمين بهش ميدهيم اصلا اگر تو دنيا جزا باشد همه از هول از ترس و طمع خوب ميشوند. اگر دروغ بگويي رنگت ميپرد، خوب آدم از ترس، اگر تو دنيا جزا باشد مردم از وحشت خوب ميشوند و اين ارزش ندارد. بايد انسان آزاد باشد فكر كند، گاهي بخواهد گاهي نخواهد، انجام بدهد، ندهد بايد آدم با اراده باشد. ارزش اين كه آدم از بلندي خودش را با انتخاب پر كند وگرنه هر كسي آنهايي كه ممكن است از بالا هولش بدهند هول دادن كه پرش نيست، پس اگر تو دنيا جزا باشد ازترس و طمع خوب ميشوند و اين ارزش ندارد. سوم امكان جزا نيست، تو دنيا امكان ندارد شما جزا بدهي. بنيانگذار جمهوري اسلامي را شما مزدش بده ببينيم چيه؟ پيغمبر را شما مزدش بده، به پيغمبر چي بدهيم، صبحانه عسل خوب گير يك قمارباز هم كه ميآيد. قالي ابريشمي هواپيما شخصي، تو دنيا چي چي داري؟ غير از اين كه از عسل بهتر كه نيست كه از جوجه كباب كه بهتر نيست كه از قالي ابريشمي، هواپيما شخصي، چي چي داري؟ تو دنيا چيزي نداري. بهترين چيزهاي دنيا دست آدمهاي هرزه هم گاهي پيدا ميشود، براي خوبه چيزي نداري. براي بده هم چيزي نداري. مثلا صدام را بدهند به شما، شما مثلا چه ميكني به صدام، چكارش ميكني؟ چكارش ميكني؟ گوشش را ميكنم. خوب ديگه چكارش ميكني، فوقش ميكشيش، خوب صدام مال يكي از جوانهاي ما، البته خيلي بازارآزادحساب كنيم وگرنه قيمت تعاونيش صدام به اندازه يك موي يكي از بچههايمان هم شرف ندارد اما بازار آزاد حساب كنيم، صدام مال يكي. بقيه چي؟ اصلا نداريم تو دنيا. چيزي نداريم جزا بدهد اصلا زندگي به هم ميخورد زندگي به هم ميخورد، اگر خدا تو دنيا جزا بدهد. اصلا همه زندگي به هم ميخورد شب آدم نشسته خانمش ميآيد لوچ، بچهاش ميآيد فلج، اصلا همه داغون ميشوند اگرخدا تو دنيا جزا بدهد اصلا به هم ميريزد قرآن ميفرمايد: اكر تو دنيا حسابتان را برسيم، (ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ) (نحل /61)، آيه ديگه دارد، (ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ) (فاطر /45)، اصلا هيچكس رو زمين سرسالم نخواهد داشت، و لذا گفتهاند هركس دزديش را دو تا عادل ديد دستش را قطع كنيد و گرنه اگر بگويند هر كسي دزدي شد دستش قطع ميشود خوب همه مردم بي دستند، كيست كه يك گردو ندزديده باشد؟ اين كه ميگويند دو تا شاهد ببيند كه يك مشت دست دار باشند وگرنه اگر بگويد هر كس ولو شاهد نبيند همين كه خدا ديد كه فلاني دسته گل آب داده دستش قطع ميشود هيچي همه مردم بي دستند، «ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ»، هيچكس رو زمين باقي نميماند. يك ماه رمضان اصفهان سخنراني ميكردم شب نوزدهم مسجد سيد خيلي هم شلوغ بود. خوب شب احياء شلوغ ميشود نه بخاطر من، به خاطر حضرت امير، جمعيت زمان طاغوت حدود 30 هزار نفر بودند مسجد و خيابانهاي اطراف پر بودند و به ما گفتند سخنراني كن و آنجا هم كه نميشود تخته سياه و فلان و شب و تاريك است و ما آمديم گفتيم مسلمانان مردود يعني اگر پيغمبر وارد مسجد بشود دست كي را ميگيرد ازمسجد بيرون ميكند. آخر گاهي پيغمبر اين كار را ميكرد. نه نفر را از مسجد بيرون كرد بعد رفت سرنماز، فرمود اينها نماز ميخوانند، زكات نميدهند بايد بروند بيرون، روايات ديگر هم داريم، «لَيْسَ مِنَّا»، اينها مسلمان واقعي نيستند، مسلمان واقعي نيستند مثلا اگر كسي سه روز قهر كند روز چهارم آشتي نكند مسلمان واقعي نيست، «لَيْسَ مِنَّا» ليس من شيعتنا، «لَيْسَ مِنَّا»، «لَيْسَ مِنَّا» يعني از ما نيست. شروع كردم حديثهايي را خواندم. اگر الآن پيغمبر بيايد كي را از مسجد بيرون ميكند. بحثم كه تمام شد فردا اصفهانيها بعضيهايشان خوب جوك و طنز ميگويند گفتند فهميدي ديشب چي شد؟ گفتم نه گفتند ديشب قرائتي مسجد سيد سخنراني ميكرد كه اگر پيغمبر يا امام زمان (عج) وارد شوند دست كيها را ميگيرد و بيرون ميكند. وسط سخنراني ديدم حرف قطع شد ما خيال كرديم برق رفت، بعد فهميديم امام زمان دست خودش را هم گرفته بيرون كرده، يعني گر حكم شود كه مست گيرند در شهر… اگر واقعا تو دنيا جزا باشد به هم ميخورد. مسأله ديگر كم لطفي است. اگر خدا تو دنيا جزا بدهد كم لطفي است، قربانت بروم صبر كن شايد من يك سال ديگه توبه كردم شايد دم مرگ توبه كردم اين كه آدم تا خلاف كرد تق بزنند تو گوشش، خوب صبر كن اصلا لطف خدا به اين كه تا نفس آخر به ما مهلت بدهد. اين مهلت لطف خداست از همه گذشته گاهي هم جزا هست. گاهي يك جرقههايي نشانمان ميدهد شما يك شن مياندازي توي ديگي. بعد هم ميگويي يك شن انداختم تو ديگه زير يك دندان پدرش در ميآيد، دير يا زود ميبيني يك كسي ديگر تو يك ديگ ديگر يك شني انداخته همان شن كسي ديگه تو ديگ ديگه، ميگويي اين عوض آن، گاهي آدم همچين حالش گرفته ميشود كه خودش هم ميفهمد اين به آن در. گندم از گندم برويد، (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ) (الرحمن /60)، (وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها) (شورى /40)، گاهي هم يك جرقههايي خدا نشان ميدهد كه ميگويد اين عوض آن. پس ببينيد دليل معاد چون خدا عادل است بايد معاد باشد به سه مقدمه، مردم دو دسته هستند يك، خدا عادل، دو، تو دنيا جزا نيست، سه، مردم دو دسته هستند. خوب و بد، (فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ) (تغابن /2)، قرآن ميگويد خدا هم عادل دليلش را گفتيم انگيزههايي دارد كه در ذات مقدس او نيست، دنيا هم كه جزا نيست به اين دليل بين مردم دو دسته هستند خدا عادل اينجا جزا نيست نتيجه اينكه پس بايد جايي جزا باشد حالا قرآن بخوانم برايتان، (أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ) (سجده /18)، مؤمن و فاسق يك جور باشد، خدا عادل اين كار را نميكند، (أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِام نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّارِ) (ص /28)، آنهايي كه «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ»، خوبها و بدها را يك جور حساب كنيم تو خودت بگو انصاف بده «أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّارِ» متقين با فجار، يك جور باشند (أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ) (جاثيه /21)، گنهگار و خوب يك جور باشد اين طور كه نيست. آيات زيادي راجع به عدالت داريم پس اين يك دليل براي معاد.
4- وجود معاد فطري است
مسأله ديگه اين كه معاد براي اين دو سه دقيقه آخر اين هم بگويم ريشه فطري هم دارد، اصولا فطرت چيست؟ ما يك فطرت داريم يك عادت (فطرت، عادت) فطرت چهارتا هر دارد هر هر هر هر چيزي كه چهار تا هر داشت ميگويند فطري مثلا علاقه به فرزند فطري، در هر زمان مادر بچهاش را دوست دارد. در هر مكان مادر بچهاش را دوست دارد در هر سن مادر بچهاش را دوست دارد در هر رژيم جمهوري باشد، شاهنشاهي باشد، طاغوتي باشد، ياقوتي باشد، هر زمان، هر مكان، هر سن، اين را ميگويند فطري، ايمان به معاد فطري چرا چون انسان ميل به بقا دارد هرچي تو هست. حضرت امام رضوان الله تعالي عليه يك نامه نوشت به گورباچف تو نامهاش نوشت چيزي كه در درون هست بايد بيرون هم، پاسخگو باشد. شما اگر در تو تشنه شدي بايد بيرون آب باشد نميشود شما صورتت بخارد اما دستي كه بخاراني، خدا حكيم ببين آقا كلفترين قسمت بدن كف پا است و استخوان پا، هم كف پا يك جوري كه ديگه كيسه كارش را نميكند بايد با سنگ پا، هم كف پا كلفت است و هم استخوان ساق پا، ساق پا استخوانش از همه كلفتر است، كف پا هم پوستش كلفتر آن وقت تو زيرشلواري، تو شلوار تو جوراب، تو كفش يخ ميكنه/چشم شما از همه نازكتره روبرو برف يخ نميكند هيچكس نميگويد آقا چشمام سرد شده آدم دماغش سرد ميشود گوشش يخ ميكند صورتش، دستش، همه بدن يخ ميكنه حالا بيا درستش كن و واقعش اين كه اگر چشم را ميخواستيم بپوشانيم چه ميكرديم تا ميرفتيم گرمش كنيم از يك پله ميافتاديم اصلا نميشود خداوند جوري درست كرده، خدا جوري درست كرده. اين حكمت خداست خداي حكيم نميآيد يك چيزي تو خلق كند پاسخگو بيرون نباشد اگر در تو غريزه جنسي هست در بيرون يك همسر هم هست. اگر در تو تشنه هست بيرون آب، اگر در تو گرسنگي هست بيرون غذا، يعني هر چي تو، بايد بيرون هم باشد از چيزهايي كه توي ما هست اين كه انسان ميل به بقاء دارد، هر كسي دوست دارد باقي باشد اگر ميل به بقا تو هست پس بايد بقا بيرون هم، نميشود ميلش باشد خودش نباشد خانه ما كه نيست. خانه ما و خانه شما خيلي چيزها را ميخواهيم نيست. بخاري گازي ميخواهيم نيست، پلو ميخواهيم نيست گوشت ميخواهيم نيست. نميدانم لباس نو ميخواهيم نيست پول ميخواهيم نيست، ما هر چي ميخواهيم نيست اما خدا كه اين طور نيست خداوند كه يك چيزي را قلقلك ميكند بايد بيرون هم، جوابگو باشد. به همان مقداري كه وزن سنگين، استخوان پا را هم به همان مقدار ضخيم ميكند آن حيواني كه روي شن راه ميرود كف پايش مثل شتر پهن و نوك هر حيواني يك جوري است نياز به، يعني اين حيوان چون يك همچين نيازي دارد بايد نوكش هم آن رقمي باشد چشم ما از پيه است، پيه چون زود فاسد ميشود مگر اين كه با آب نمك قاطي بشود، خدا چشم ما را با آب نمك قاطي كرده اشك ما شور يعني هميشه نيازهاي تو و بيرون بايد هماهنگ باشد. در انسان غريزهاي است بنام ميل به بقا، يعني دوست داريم هميشه باشيم چون دوست داريم هميشه باشيم علاقه به بودن در ما هست پس بايد بودن هميشه باشد حالا اگر ما براي فنا بوديم اين عشق به بقا نبود اگر رستاخيز زمينه فطري نداشت در طول تاريخ از انسانها جدا ميشد. در طول تاريخ حتي قبل از اديان، قبل از اديان كه نميتوانيم بگوييم چون هميشه دين بوده درهمه اديان و حتي كشورهايي كه دين ندارند ميل به بقا هست. اگر ميل به بقا نيست اقا بيا به يك ماركسيست كه ميگويد انسان وقتي مرد تمام ميشود مثل مثلا قاتل كه ميبرند زير خاك، هيچي خلاص، واقعا اگر خلاص، خلاص، خلاص چطور؟ اگر بگويي آقا رهبرتون را ازخاك آورديم بيرون استخوانهايش را آتش زديم ناراحت ميشود مگر نميگويي وقتي مرديم هيچ شديم خوب شما وقتي استخوان آتيش كردي پس استخوان هيچ آتش زدي چرا ماركسيستها وقتي ميخواهند احترام بگذارند اسم يك خيابان و فلكه را به اسم يك كسي ميكنند اين ميخواهند بگويند نيست، نيست، آني كه نيست بگوييد نيست. آن كسي هم كه مرد نيست شده و گرنه آقا ما اين فلكه را به اسم نيست كرديم، رفتم سر قبر نيست. نميشود كه ببينيد آقا آن كسي هم كه نيست با زبان ميگويد نيست در درونش همه مرده پهلوي آنهايي هم كه معتقد به معاد نيستند مردهها نيست نيستند، هستند و لذا مقبره برايش ميسازند آقا اينجا چيه؟ اينجا بارگاه ميسازيم براي كي، براي نيست آدم براي نيست خوب برو تو هوا بساز، برو تو بيابان بساز. ميل به بقا درهمه هست ولذا اگر استخوان را بياوري بيرون آتش بزني ناراحت ميشود مقبرهاش را خراب كني ناراحت ميشود. خودشان مقبره ميسازند از اين حركتهايي كه معلوم ميشود در قبايل مختلف وقتي ميخواستند بميرند شمشير پهلو مرده ميگذاشتند گندم ميگذاشتند اسلحه ميگذاشتند اينها همه دليل بر اين است كه انسان در درون ميل به بقا هست پس ميل به بقا در انسان هست. يكي هم خداوند عادل جلسه بعد چي ميخواهيم بگوييم باز ميخواهيم بگوييم دليل حكمت، اين جلسه دليل عدل بود. يك جلسه دليل حكمت خواهيم گفت، يك جلسه دليل وحدت خواهيم گفت يك جلسه دليل ربوبيت، بعد از اينكه دلايل معاد را گفتيم خواهيم رفت كه در قيامت چه خبره، شبي 25 دقيقه نيم ساعت حول و حوش معاد صحبت خواهيم كرد. خدايا عبادات ما را قبول، به ما يادمعاد، ايمان به معاد، يقين به معاد، توشه برداشتن براي معاد را مرحمت بفرما. دنياي ما را دنيايي قرار بده كه جوري كار كنيم و فكر كنيم و عمل كنيم كه جوابگوي روز قيامت باشيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2361