نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2389
1- مقایسه خیانت مادی و معنوی 2- مقایسه لباس مادی و معنوی 3- ضرورت آموزش شنا بع نوجوانان 4- حیات جامعه، در گرو مبارزه جدی با مفسدان 5- جداکردن حساب فرزندان از والدین 6- دوری از تبعیض میان فرزندان 7- الگودهی یا الگوپذیری؟
موضوع: مقایسه امور مادی و معنوی تاريخ پخش: 17/05/98
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحث زمانی پخش میشود که روز شهادت امام باقر(ع) است و من چند جمله از کلمات آقا را برای شما معنا کنم. یکی امام فرمود: شما به کسی دزد میگویید که مالی را بدزدد. از یک سرقت معنوی غافل هستید و آن کسی است که از دین بدزدد. مثلاً بخیل کیست؟ بخیل این است که پولش را به کسی ندهد. حدیث داریم اما یک بخیل دیگر هم داریم. بخیل کسی است که در سلام کردن بخل میکند. بگوییم: سلام کن، من به او سلام کنم؟ من لیسانس هستم و او فوق دیپلم، من ارشد هستم و او کارشناس است. من سرهنگ هستم، او سرگرد است. من آیت الله هستم و او طلبه هست. امام فرمود: بخیل این است که در سلام بخل کند، حدیث داریم پیغمبر ما به بچهها سلام میکرد. نگو: او باید دیدن من بیاید و او باید از من عذرخواهی کند. هرکس کوتاهی کرده عذرخواهی کند، در هر سطحی که میخواهد باشد. سرقت معنوی، سرقت مادی را همه میفهمیم. مال را برد، قالیچه را برد، ماشین را دزدید، ولی این سرقت معنوی را امام فرمود: «سرقوا اکرم آیة» دید یک عده در نمازشان بسم الله نمیگویند. فرمود: اینها «سرقوا اکرم آیة» 1- مقایسه خیانت مادی و معنوی گاهی وقتها میگوییم: خیانت چیست؟ خیانت این است که مثلاً شما به من میگویی: من بیمار دارم. ماشینت را به من بده بروم بیمارستان، خانمم را ببرم، بچهام را بیمارستان ببرم. به اسم بیمارستان ماشین میگیری و مسافرکشی میکنی. میگویند: خیانت کردی، تو چیز دیگر گفتی و چیز دیگر از آب درآمد. در تربیت به بچهها ممکن است خیانت کنیم. اصلاً هرچیزی که… بسیاری از چیزهایی که ما پوستش را میگوییم، یک مغز هم دارد، مغزش را نمیگوییم. مثلاً میگوییم: فلانی هجرت کرده است، هجرت این است که مثلاً از فلان کشور یا فلان شهر و منطقه جای دیگر رفته است. این هجرت است. امام فرمود: یک هجرت دیگر هم داریم. هجرتی که از اخلاق فاسد هجرت میکند. تا حالا یک اخلاق بدی داشتی، هجرت کنید. این هم یک هجرت است، هجرت از فساد به صلاح. شیرینی، ما به این شیرینیهای قنادی شیرینی میگوییم ولی در روایت داریم «حلاوة مناجاتک» گفتگوی با خدا هم شیرین است. منتهی این شیرینی را همه میفهمند و آن شیرینی را فقط یک افراد خاصی میفهمند. وقتی با خدا حرف میزنند، اشکی میریزند و نماز میخوانند از نمازشان لذت ببرند. حدیث داریم اول خلافی که انسان میکند و خدا میخواهد سیلی بزند، اول سیلی خدا این است که مزه عبادت را از آن میگیرد. یعنی نماز نمیخواهد بخواند و برایش سنگین است.
2- مقایسه لباس مادی و معنوی
به هر حال، یک لباس این است که همه میفهمیم. ولی قرآن به چیزهای دیگر هم لباس گفته است. مثلاً گفته: تقوا لباس است. «و لباسُ التقوی» تقوا هم یک لباس است. همسر هم لباس است. قرآن در مورد همسر میگوید: «هُنَ لِباسٌ لَكُم وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» (بقره/187) همسر برای همسر لباس است. پس ما هرچه به شیرینی، لباس، هجرت، بخل، سرقت، تمام این کلماتی که در فرهنگ ما هست و معنایش را میفهمیم، اینها یک معنای عمیقتر هم دارد و لذا گاهی وقتها مثلاً حدیث داریم امام رضا فرمود: علم این نیست و علم آن است. ما چیزهایی که در دانشگاه میخوانیم علم نیست. خیلیها اطلاعات است. کوه هیمالیا چند متر است؟ به من چه چند متر است… مثل اینکه آدم بگوید: بوعلی سینا چند کیلو است؟ این علم است؟ سی و سه پل چند آجر دارد؟ آجرهای سی و سه پل اصفهان از نجف آباد آوردند یا اصفهان، این علم است؟ فلان رودخانه و نهر و پایتخت، اطلاعات هست ولی هیچ رشدی درونش نیست. یعنی بدانی جایی آباد نمیشود و ندانی جایی خراب نمیشود. چون علم را در این کتابهای درسی آوردیم که خیلیها ترجمه است و خیلیها بی فایده هستند، بعضی هم با فایده است. بعضیهایش هم خوب است. همه را نمیگویم. دختر یازده ساله ما در آموزش و پرورش شهرهای پاکستان را یاد میگیرد. هرچه بنشینیم فکر کنیم دختر یازده ساله ایرانی حفظ کند شهرهای پاکستان را، این چه رشدی دارد؟ این کی به دردش میخورد؟ بله اگر بزرگ شود و عروس شود، شوهرش هم مثلاً سفیر پاکستان بشود و سفارت به این بخورد که برود پاکستان و آنوقت اگر یادش باشد میگوید: بچگی هم خوانده بودم که شهرهای پاکستان این و این است. خیلی ما ضرر کردیم. خیلی سوختیم. یک جایی با هم خوابمان برده است. در همین قوای مسلح یکوقت من یک نامه خدمت آقا نوشتم که آقا تمام روایات تیراندازی، شنا هم هست.
3- ضرورت آموزش شنا بع نوجوانان
شما حدیثی پیدا نمیکنی که بگوید: به مردم تیراندازی یاد بدهید. مگر اینکه بگوید: به مردم تیراندازی و شنا یاد بدهید. الآن پادگانهای ما تیراندازی را یاد می دهند و اجباری هست، ولی شنا اجباری هست یا نیست؟ اجباری نیست. ما به پنجاه درصد اسلام عمل میکنیم. به کسی گفتند: شنا بلد هستی؟ گفت: پنجاه درصد، گفت: یعنی چه؟ گفت: یعنی شیرجه میروم و بیرون نمیآیم. گفت: هیچی! چرا پادگانهای ما تیراندازی یاد میدهند و شنا یاد نمیدهند؟ کشور ما شمالش دریاست، جنوبش دریاست، ولی افسر میافتد و یا حجت الاسلام، مثل آجر پایین میرود. یاد بدهید، دختر و پسر، اینجا دختر و پسری نیست. نگفته: «علموا ابناءکم» نگفته پسرها را شنا یاد بدهید. «علموا اولادکم» چه پسر، چه دختر «عَلِّمُوا أَوْلادَكُمُ السِّبَاحَةَ وَ الرِّمَايَةَ» (كافي، ج 6، ص 47) رمایه یعنی تیراندازی و «سباحة» یعنی شنا، خیلی ما با اسلام واقعی فاصله داریم. ما از شرق و غرب بیرون آمدیم، هنوز درون اسلام نرفتیم. دم اسلام ایستادیم، نسیمی از اسلام به ما خورده است ولی حالا… چه دارم میگویم؟ چون شب شهادت امام باقر(ع) بحث را گوش میدهید، گفتم: کلماتی از امام باقر(ع) را معنا کنم. سرقت این است که انسان معنویت را بدزدد. گاهی وقتها فکر میکنید دزد، اگر کسی حرف میزند برای مردم و این حرفها به درد نمیخورد. چه استاد دانشگاه است و چه آخوند، چه معلم، چه دبیر، هرکس، افسر، اگر این حرفی که میزنیم مفید نیست، عمر مردم را سرقت میکنیم. همین الآن بنده ممکن است دزد باشم. بیایم در تلویزیون وقت شما را بگیرم و یک چیزی بگویم به درد نخورد، یک کسی به من گفت: آقای قرائتی یکی دو بحث در مورد جن کن. گفتم: الآن مشکل ما در مملکت جن است؟ بحث جن، ما چه مشکلی با جن داریم؟ حالا یک کسانی وهم میگیردشان و خیال میکنند جنیان و اینها توهمات است. هرچه میگوییم باید مفید باشد. اگر گوینده و استادی و طلبهای حرفی بزند که عمر مردم را بگیرد ولی مفید نباشد، این هم عمر مردم را سرقت کرده است. مواظب باشیم. مسأله دیگر، قرآن میفرماید که، امام باقر میفرماید: در قتل غیر از اینکه طرف را قصاص می کنند از نظر دنیا تمام گناهان کشته شده به گردن قاتل میافتد. این را میدانیم که قاتل را میگیرند و اعدام میکنند و جرم قاتل اعدام است. یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار) یک آیه داریم به نظرم حفظ هستید. بگذارید من این آیه را بنویسم. [پای تخته مینویسند] بسم الله الرحمن الرحیم، «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ…» باقیاش را میتوانید بگویید… «حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ» (بقره/179) یعنی اگر کسی، کسی را کشت باید قصاص کنید. قصاص این است که خودش را بکشند. یکوقت یک حرفهایی میزدند و میگفتند: چرا میکشید؟ این مرض روانی داشته، هیجانی شده و کشته است، خوب اگر بگوییم: این آقا قاتل هست ولی چون حالت روانی به او دست داده و کسی را کشته پس آزاد! الآن نصف مردم ایران روانی میشوند. میگوید: بهانه خوبی است، روانی شدم و کشتم. اگر پسر خودت هم میکشتند، به قاتلش میگفتی: من بخشیدمت، تو روانی بودی. چون برادر مرا کشتند، میگوید: ببخش، روانی شده. حالا پسر خودت هم میکشتند، میگفتی: روانی. قصاص خیلی هم دقیق است. میگوید: «وَ السِّنَّ بِالسِّنِ» (مائده/45) دندانت را شکاند، دندانش را بشکن. «وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُن» گوشت را بریدند، گوشش را ببر. «وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ»
4- حیات جامعه، در گرو مبارزه جدی با مفسدان
بنابراین این آیه «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ» یعنی ای صاحبان عقل اگر میخواهید بگویند: ایران مرده است یا زنده، ببینید ظالم را میگیرند یا نه، برخورد میکنند یا نه، اگر با ظالم عادلانه برخورد شد، معلوم میشود جمهوری اسلامی زنده است. اما اگر نه، بردند و خوردند و کسی هم کارشان ندارد، معلوم میشود جمهوری اسلامی مرده است. قرآن میگوید«وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ» اگر پوست ظالم را کندی، طبق جرمی که کرده از او انتقام کشیدی، جمهوری اسلامی زنده است. اگر دزدها و اختلاسگرها راه میروند، معلوم میشود شما مرده هستی. زنده و مرده لازم نیست، همین که بی خاصیت هستی. حدیث داریم اگر منکری را دیدید، یا با زبان، یا با قدرت، یا لا اقل با قیافه، چهره عبوس کنید. این یک گناهی کند شما لبخند نزن، عبوس کن. اگر یا با بیان یا با قدرت، یا با چهره، برخورد کردی زنده هستی و الا شما هم مرده هستید. ««فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاء» (وسائل الشيعه/ ج 16/ ص 133) کسی که امر به معروف و نهی از منکر نکند و بی خاصیت است، این مرده است منتهی بین آدمها نفس میکشد. مرده عمودی است، چون مردهها معمولاً در قبرستان افقی هستند. این مرده عمودی است، سیخکی است یعنی غذا در معدهاش میرود و هوا در ریهاش میرود اما بی خاصیت است. این باید در مقابل خلاف یک عکس العمل نشان بدهد. «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ» یکی از روایتهایی که از امام باقر(ع) هست این است که میگوید: «شرّ الاباء من دعاه البرّ الي الافراط» (تاريخ يعقوبي، ج3، ص 53) بچههایتان را لوس بار نیاورید. بدترین پدر و مادر این است که هرچه بچهاش میخواهد برایش میخرد. هرچه بچهاش گفت، گوش میدهد. این بچه فردا یک تلخی ببیند، چون هرچه خواسته انجام شده اگر خواستهاش عمل نشود یا مردم را میکشد، یا خودش را میکشد یا عقدهای میشود یا روانی میشود. امام باقر فرمود: بدترین پدرها کسی است که بچهاش را لوس کند. «دعاه البرّ الی الافراط» یعنی افراطی باشد. متأسفانه افراط و تفریط هم هست، ما در کشور خودمان هم چهل ستون داریم و هم بیستون. چهار ستون، هردو هم دروغ است. میرویم اصفهان میگوییم: چهل ستون کو؟ میگوید: چهل ستون نداریم. میگوییم: خودتان میگویید: چهل ستون، میگوید: نه بیست ستون است. بیست تا هم درون آب افتاده است. یعنی عکس ستونی که در آب افتاده را هم حساب میکنند. میرویم کرمانشاه میگوییم: بیستون کدام است. میگوید: این، میگوید: این بیستون نیست. این کوه است. یعنی هم چهل ستونش دروغ است و هم بیستونش دروغ است، آنجایی که بناست بدهیم ستون آبی را هم میشماریم. آنجا که بناست نشماریم، کوه را هم نمیشماریم. بچهها را باید به خواستهشان عمل کرد اما طوری نباشد که لوس باشند.
5- جداکردن حساب فرزندان از والدین
بین بچهها فرق نگذارید، این هم برای امام باقر(ع) است. امام باقر فرمود: من بچه خوب دارم، بچه نا اهل هم دارم. این خودش یک درس است، که امامان ما و پیغمبران ما بچه نا اهل هم داشتند بعضیهایشان. حضرت نوح پسرش بد بود. حضرت لوط زنش بد بود. پیغمبر خودمان عمویش بد بود. «تبت یدا ابی لهب» اینکه آقا… این هم بچه آخوند شد! خوب بچه آخوند که «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» (انعام/164) خودش آخوند است، بچهاش که لازم نیست آخوند شود. ممکن است بچهاش فاسد شود. ما اول انقلاب نماینده حضرت امام شدیم. در نهضت سواد آموزی، در یکی از شهرها به صاحبخانه گفتم که مهمان بودم. گفتم: مرا نماز صبح بیدار کن. گفت: به به! گفتم: چیه؟ گفت: نماینده امام را برای نماز صبح بیدارم کنم؟ تو چه نماینده امامی هستی، که برای نماز باید بیدارت کنم؟ گفتم: من خودم نماینده امام هستم، خوابم که نماینده امام نیست. شیخ انصاری رفت آرایشگاهی، ده شاهی داد، نیم ریال. خوب اول طلبگی میگویند: ثقة الاسلام، کم کم میشود حجت الاسلام، بعد از حجت الاسلام مقامش بالا میرود و میشود حجت الاسلام و المسلمین، بعد میشود آیت الله و بعد میشود آیت الله العظمی، این دلاک گفت: آقا یک زمانی چهل سال پیش تو طلبه بودی، ده شاهی دادی، حالا آیت الله العظمی شدی، هنوز هم ده شاهی؟ گفت: من، سوادم بیشتر شده و مساحت سرم که بیشتر نشده است. مساحت سرم همینطور است. حالا گاهی وقتها فکر میکنیم که اگر فلانی امام جمعه هست یا چیز است، باید همه خانوادهاش معصوم باشد. نه! «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» یک زن زناکار را بردند شلاق بزنند. حضرت علی متوجه شد این زن حامله است. گفت: شلاق بزنی بچهاش میمیرد. گفت: خلیفه دوم دستور داده است، عُمر! حضرت فرمود: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» مادر زنا کرده است، شما شلاق به مادر بزنید، بچهاش هم از بین میرود. هیچی حکم را برگرداند. حساب هرکسی با خودش است. مثلاً بنده فرض کنید حجت الاسلام هستیم، حالا اگر راننده من بد رانندگی کرد باید گفت: این هم از آخوندها؟ یک بازاری بد کرد باید گفت: این از بازاریها؟ این از ادارهایها، مواظب باشید در حرفها ترکش به کسی دیگر نخورد. حتی کسی که علنی گناه میکند همان گناه، مثلاً در خیابان شراب میخورد، این چون علناً گناه میکند غیبت ندارد، منتهی غیبت ندارد در مورد همان شراب، باید گفت: این شخص شراب میخورد. چرا؟ برای اینکه علنی گناه میکند در خیابان، ولی حق نداری بگویید: این شخص شراب میخورد و دزد هم هست. باید گفت: بیا ببینم چه چیز را دزدیده بودم؟ من شراب خوردم، دزد که نبودم. یعنی کسی که میگویند: غیبت جایز است چون گناه علنی کرده است، این غیبتش جایز است در همان گناه نه در گناهان دیگر، باید مواظب باشیم ترکش این… قرآن خیلی این کلمه را دارد، میگوید: «فَرِيقٌ مِنْهُمْ» (بقره/75) یک عدهای، «کثیرٌ منهم»، «قلیلٌ منهم» یعنی همه را حساب نمیکند. چند بار قرآن تعریف یهودیها را کرده است. بارها قرآن در مواردی گفته: بعضی از یهودیها امین هستند یعنی پول بدهی پس میدهند. بعضی پول بدهی میخورند. یعنی وقتی میخواهد از یهودیها انتقاد کند، نمیگوید: همه آنها… خوب… امام باقر را میگفتیم. آخر گوینده دست خودش نیست. سخنران مثل زن زائو است که خودش نمیداند چه میزاید؟ البته میداند و بحث را مطالعه کردم و یادداشت کردم. ولی وقتی اینجا میآیم و نگاهم به شما میخورد، نگاهم به این است و چیز دیگر میگویم. پیداست این دست من نیست. آن مقدار که من برنامهریز هستم، از امام باقر بگویم. منتهی هی این طرف و آن طرف هم میروم. پس تا حالا چه گفتم؟ اینهایی که تا حالا گفتم، 1- سرقت مادی داریم و سرقت معنوی داریم. علم مادی و علم معنوی، یکی این. قصاص یک جریمه هست، اما از نظر قیامت هم تمام گناهان کشته شده به گردن قاتل میافتد. 3- بچههایتان را لوس بار نیاورید. هرچه میخواهند لازم نیست برایشان تعیین کنی. 4- فرمود: من بعضی بچههایم بد هستند، ولی برای اینکه حسادت تحریک نشود، آن بدها را هم یک جور نگاهشان میکنم. روی زانو مینشانم و میبوسم و احترام میکنم برای اینکه یکوقت حسادت بچهها گل نکند. اگر یک بچه را بوسیدی و او را نبوسیدی، آن کسی که نبوسیدی نگاه میکند و نسبت به این کینه برمیدارد. بین بچهها در نگاه کردن، در سوغاتی، در هدیه و در برخورد فرق نگذارید. همه یک جور باشد. مردم هم اینطور هستند. ما یک کسی بود سواد نداشت، در کلاس نهضت سوادآموزی آمد، بعد هم نیامد. گفتم: چرا نیامدی؟ گفت: خانم معلم حاضر و غایب میکرد. به او گفت: فاطمه خانم و به من گفت: فاطمه. چطور به او خانم گفت و به من نگفت؟! حساسیت است.
6- دوری از تبعیض میان فرزندان
«وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ» (نهجالبلاغه، نامه 46) میگوید: قاضی وقتی به مجرم نگاه میکند، هردو را یکسان نگاه کند. اینطور نباشد که به یک مجرم هفت دقیقه نگاه کند و به یک مجرم چهار دقیقه، در نگاه مساوی باشد. حدیث داریم اگر کسی وصیت کند به این اولاد سه تومان بدهید، به این اولاد دو تومان، این گناه کبیره کرده است. چون حتی در وصیت نباید بین بچهها فرق بگذاریم. میبوسیم هردو را ببوسیم، سوغاتی میدهیم، جهازیه میدهیم هرچه برای آن دختر آوردیم، برای این دختر هم بیاوریم. تفاوت نباشد، پدر و مادر باید طوری باشند که بچهها بگویند: پدر و مادر ما عادل هستند. گاهی هم سؤالهایی میکنند که خیلی از سؤالها فتنه انگیز است. یکبار صدا و سیما آمد با من مصاحبه کنید، گفت: کدام بچههایت را بیشتر دوست داری؟ گفتم: سؤال شما غلط است. اول شما لازم است تجسس کنید. تجسس شما حرام است. به شما چه کدام بچههایم را دوست دارم؟ دوم اینکه این را بگویم آنوقت بچهای که بگویم مثلاً این را بیشتر دوست دارم، آن کسی که کمتر دوستش دارم، کینه برنمیدارد، حسادتش تحریک نمیشود؟ تبعیض بین بچهها ظلم نیست؟ سؤال غلط است. خیلی وقتها سؤالها غلط است. مسابقهها غلط است. یکوقت خدا رحمت کند اموات را. به پدرم گفتم: آقا کدام بچههایت را بیشتر دوست داری؟ دستش را چنین کرد و گفت: کدام انگشتهایت را بیشتر دوست داری؟ ماندم، انگشتها کوتاه و بلند دارد ولی اینطور نیست که آدم این انگشت را بیشتر از آن انگشت دوست بدارد. هر انگشتی یک خاصیتی دارد. وزارتخانهها در انگشت شست است، شما این را ببندی، وزارت آموزش و پرورش تعطیل میشود چون با این چهار تا نمیشود نوشت. وزارت کشاورزی با این چهار تا بیل نمیشود دست گرفت. وزارت کار، پیچ گوشتی نمیشود دست گرفت. وزارت بهداشت، با این چهار تا نمیشود آمپول زد. همه هنرها در این است. این رئیس جمهور را تعیین میکند. این از همه رشیدتر و قویتر است. انگشتر به این قشنگی است. شما انگشتر را به این بکنی با این قشنگ است، هر انگشتی یک خاصیتی دارد. ولی در مقابل دشمن مشترک اینها همه جمع میشوند و مشت میشوند و در سینه طرف میخورند. یعنی در مقابل دشمن اینطور بزنی، انگشتت میشکند، ضمن اینکه یکی شیعه است، جعفری است. حنفی است، مالکی و شافعی است. ممکن است مسلمانها فرقههای مختلفی داشته باشند اما در مقابل دشمن مشترک باید متحد باشند. بچههایتان را یکسان دوست داشته باشید. از جهازیه تا ارث تا و تا و تا… جمله دیگر از امام باقر(ع) در مورد ماجرای خانهی تازه عروس است. گفت: آمدم منزل امام باقر(ع)، یک اتاق شیکی بود. هی نگاه کردم، امام دید که من هی نگاه به در و دیوار اتاق میکنم، وقتی خواستم بروم امام فرمود: فردا هم بیا. فردا آمد و امام ایشان را برد در یک اتاق ساده، سادهی ساده! گفت: من دیروز دیدم خیلی نگاه میکنی، گفتم: آخر امام که نباید یک چنین اتاق شیکی داشته باشد. گفت: آن اتاق برای خودم نیست. خانم من از من مهریه طلب داشت به من گفت: مهریهی مرا بده. من هم مهریهاش را دادم. رفته چیزهای زینتی خریده و اتاق را زینت کرده است. چون مالک مهریه بوده، مالک وقتی گفت: بده، شما داشته باشی باید بدهی، من دادم و این هم اختیار مالش را داشت و اتاقش را زینت کرده است. اتاق من این است. شما حساب مرا با خانمم از همه جدا کن. این خودش خیلی درس دارد که گاهی باید مسئولین افراد را توجیه کنند . اگر گفتند: فلانی اینقدر پول میگیرد، بیاید بگوید به این دلیل اینقدر پول میگیرم. اگر خلاف است عذرخواهی کند. پس بدهد، اگر خلاف نیست بگوید: آقا به این دلیل، شغل من این است. حساسیتهای شغل من این است. چون گاهی وقتها افرادی در یک شرایطی حقوقشان… شما ظهر عاشورا یک لیوان آب را چند میخرند؟ صد میلیارد، ظهر عاشورا، غروب عاشورا یک قران ارزش ندارد. باید دید چه کسی کجا چه نقشی دارد. این هم باید حساب کرد. خود خدا این حسابها را دارد. میگوید: «ضربة علی یوم الخندق» نه ضربه کسی دیگر، این هم نه یوم الخیبر، یوم الخندق! گاهی یک نقشی مثل این برخوردی که مقام معظم رهبری با رئیس جمهور آمریکا کرد. به نخست وزیر ژاپن گفت: من با شما حرف میزنم اما هیچ پیامی رد و بدل نمیکند با رئیس جمهور آمریکا. این دو دقیقه، سه دقیقه از نظر پولی چند میارزد؟ یک کشور عزت نشان میدهد. الآن هم ولولهای در کشورهای همسایه افتاده که اگر رهبر این است خاک بر سر شما کند. به شما گاو شیرده میگویند. گاهی وقتها یک موضعگیری و حرف حقی، «افضل الجهاد كلمة حق عند امام جائر» (وسائل، ج 11، ص 406) حدیث داریم بهترین جهاد این است که یک حرف منطقی بزنی در یک وقت حساس، حر قبل از ظهر عاشورا، پنج دقیقه، ده دقیقه، کمتر، بیشتر فکر کرد. این پنج دقیقه فکر چقدر میارزید؟ آقا، معلم، دبیر، ساعتی ده تومان است، بیست تومان است، حر هم یک ربع فکر کرده، یک ربع میشود دو هزار و پانصد تومان بدهید. این ده دقیقه حر را باید دقیقهای حساب کرد؟ «کلمة حق» چه کلمهای، چه… همین عزیزی که در مسابقات المپیاد رفته است، از تیزهوشان و نفر چند شد؟ نفر دوم شد. ایشان در لندن روی سکو یک فرش انداخت، یک جوان دبیرستانی بود یا دانشجو؟ دبیرستانی… یک جوان دبیرستانی دو رکعت نماز در لندن میخواند. خوب این نماز این به اندازه کل نماز عمر ما میارزد. یک خانمی که در فامیلی که بدحجاب هستند حجابش را حفظ میکند، این خانم چند میارزد؟ بعضی خانمها هستند نه تا دید دخترعمهاش ول است، او هم ول میشود.
7- الگودهی یا الگوپذیری؟
ما سه رقم آدم در قرآن داریم، یک رقم آدم داریم مثل آب است. این آب شل است و در هر ظرفی شکل همان ظرف درمیآید. آدمهای آبکی یعنی از خودش اراده ندارد و در هر ظرفی شکل همان است. میرود خانه عمه یک شکل میشود، خانه خاله یک شکل میشود. دختر عمویش را میبیند یک شکل، دخترخالهاش را میبیند یک شکل میشود. [حاج آقا ببخشید لیوان هست چون نمیتوانیم پایین را نشان بدهیم یک مقداری… مارک دارد… حق با شماست… میگویند از این کارخانه تبلیغ کرد. ما دستمال کاغذی را هم پنهان میکنیم. اینجا میگذاریم دستمال را درمیاوریم رویش میگذاریم. چون دستمال باید در دستمال کاغذی باشد. چون اگر در دستمال کاغذی باشد، بنده عطسه میکنم آب دهانم میریزد به ریشم بروم دنبال دستمال بگردم و این را از دستمال بیرون بکشم، مردم حالشان به هم میخورد. لذا باید بیرون باشد تا عطسه کردم ها… هم باید دستمال باشد هم درون جعبه نباشد و هم بیرون جعبه باشد. این فن کلاسداری هست.] آقایانی که معلم هستید من یک کتابی نوشتم مهارتهای معلمی، چون من پنجاه سال است معلم هستم، چهل سال است در تلویزیون است و ده سال هم قبل از انقلاب بوده است. هرکس معلم است یا استاد دانشگاه یا طلبه هست، این مهارتها را بخواند. در سایتها آمده لازم نیست پول بدهید کتاب بخوانید. یک سایتی هست کتابهای ما مجانی هست و میتوانید تکثیر و مطالعه کنید… [خوب شد؟] بله… خیلی خوب… کجا بودیم؟ مردم سه دسته هستند. از اینجا بحث باشد، قبول است. یک دسته مثل آب هستند. آب شل است و در هر ظرفی شکل همان است. دختر و پسر هرکس را میبیند، فامیل را میبیند، همسایه را میبیند شکل آن میشود. لباس او، قیافه و ژست او، یا در سایتها یک چیزی میبیند فردا خودش شکل همان است. این یعنی چه؟ یعنی مردم دنیا بدانید من از خودم اراده ندارم. شعری این است که میگوید: خواهی نشوی رسوا، همرنگ… این شعر غلطی است. بارها مثل زدم که اگر یک کشتی دویست مسافر دارد نقص فنی پیدا کرد، همه مسافرانش غرق شدند، از این دویست تا هفت نفر شنا بلد بودند. این هفت نفر بگویند: داداش ما دویست تا بودیم، 193 نفر از ما غرق شدند. باید ما هفت تا هم غرق شویم. خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو! این غلط است. آیه خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، چیست؟ گفتم: آیهاش این است «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ» (مدثر/45) قرآن میگوید: بهشتیها از جهنمیها میپرسند: «ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ» (مدثر/42) چه شد شما جهنمی شدید؟ میگوید: به چهار دلیل، 1- «قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» نمازخوان نبودیم. «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ» (مدثر/44) به فقرا نرسیدیم. «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ» (مدثر/45) هرطور زدند ما هم همانطور رقصیدیم. یعنی مثل آب شل بودیم. پس یک عده آدمها مثل آب شل هستند، مثل هوا شل هستند. اینها را خدا انتقاد میکند. یک عده آدمها مثل طلا هستند، خودشان را حفظ میکنند. یک عده آدمها نه اینکه خودشان را حفظ میکنند، اصلاً به دیگران هم خط میدهد. « وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً» (فرقان/74) امام است یعنی چه؟ یعنی من یک راهی میروم که آنها یاد بگیرند. چرا شما نگاه میکنی آنها نماز نمیخوانند شما هم نماز نخوانی، شما بگو: من نماز میخوانم تا آنها هم یاد بگیرند. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) من از آن دبیرستان و آن خانواده که این آقازاده را تربیت کرده که تیزهوش است و در مسابقات المپیاد نفر دوم دنیا میشود ولی در عین حال در مقابل دوربینها و هم از آن دبیرستان و هم از شخص آن باید تشکر کنیم. اگر عمری باشد، اول مهر بشود دوست دارم دبیرستان بروم و از او تشکر کنم. اینها اراده است که انسان بتواند. ما از اینها خیلی داشتیم، کشتیگیرهایی داشتیم که گفتند: من با اسرائیل کشتی نمیگیرم. کشتی گیر هم داشتیم. عالم داشتیم که خانهاش را فروخته و به سیل زدهها داده و مرجع بوده، این نمونهها هست. همین نمونهها کافی است. اگر یکوقتی فلان آخوند بد شد، فلان وکیل و وزیر و استاندار و شهردار بد شد. حالا شما میتوانی بگویی حالا که اینها بد شدند ما هم دیگر نیستیم؟ یک سؤال، خیلی راحت، اگر یکوقتی شما رفتی دیدی پنجاه نانوایی در شهر هست، چهل تا بسته هستند، اکثرشان… حالا که الحمدلله اینطور نیست. حالا هر صد تایی پنج نفر خراب هستند، مثلاً کشور ما هشتاد میلیون است، هر هزار نفری هشتاد هزار نفر آدم فاسد میخواهیم. هنوز به هشتاد هار نفر نرسیده است. تازه اگر هشتاد هزار آدم فاسد داشته باشیم، یک هزارم است. اگر برعکس شویم و بگوییم: فرض کنید بیشتر مسئولین خراب شدند، خدای نکرده، شما حق دارید خراب شوید؟ اگر پنجاه نانوایی است چهل تا را بستند. شما حق داری بیایی خانه بگویی: نانوایی بسته بود؟ میگوید: ده تا که باز بود، برو از همان ده تا که باز است بگیر. یک آدم خوبی نبود از او تقلید کنی؟ حالا گیرم قرائتی فردا خراب درآمد، پناه بر خدا! ما نباید دینمان را از دهان مردم و از سایتها و موجها و شعارها بگیریم. گاهی وقتها یک کسی را تصمیم میگیرند خرابش کنند، اول هرچه شنیدید، باور نکنید. چون ممکن است دلیل داشته باشد، قبول هم نکنید چون ممکن است تهمت باشد. هرچه شنیدید وظیفه شرعی شماست که تحقیق کنید و اگر روشن شد، روی چشم و اگر نبود من فعلاً نه میگویم آره و نه میگویم: نه! این وظیفه اسلامی شماست. در ثانی اگر ثابت شد آقا بد است، آقا بد است. برادرش چه گناهی کرده، خواهرش، رانندهاش، فامیلش، خوب اگر اینطور باشد پیغمبر هم باید از گزینه شما رد شود. چون پیغمبر یک زنهایش سوار شتر شد و با امیرالمؤمنین جنگید، یک زنهایش هم که… عمویش هم ابولهب بود. نمیشود که… فامیل را به گردن فامیل انداخت. وقت من تمام شد و یک پنجم از حرفهای من گفته نشد. بیشتر گفته نشد. خدایا ایمانی به ما بده که در مقابل فتنهها و فسادها و گناهها و لغزشها، آن ایمان همه ما را حفظ کند. لغزش خوردههای ما را توفیق توبه مرحمت بفرما. شر اشرار به خودشان برگردان.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در روایات، از کسی که به دیگران سلام نمیکند، چه تعبیری شده است؟ 1) خائن 2) بخیل 3) حریص 2- در قرآن، واژه لباس در چه موردی به کاری رفته است؟ 1) تقوا 2) همسر 3) هر دو مورد 3- در روایات، آموزش چه کاری به فرزندان توصیه شده است؟ 1) تیراندازی 2) شناگری 3) هر دو مورد 4- قرآن، چه امری را مایه حیات جامعه دانسته است؟ 1) کیفر سخت مجرمان 2) توسعه اقتصادی جامعه 3) گذشت از خطاکاران 5- آیه 164 سوره انعام به چه امری اشاره دارد؟ 1) والدین پاسخگوی کارهای فرزندان هستند 2) هر کس مسئول کار خویش است 3) حاکمان، مسئول کارهای خویشان خود هستند
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2389