نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2411
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
یكى از مسائل مهم اینست كه انسان چیزى را درست بشناسد شناخت درست در هر كارى مهم است یعنى ببینیم كسى كه با او رفیق مىشویم واقعاً آدم درستى است یا نه این آقایى كه حرف مىزند واقعاً حرفش درست است یا نه.
نترسیدن از مرگ، نشانهى اولیاى خدا
یكى از مهمترین مسائل اینست كه آدم خودش را خوب بشناسد چون آدم گاهى هم خودش را نمىشناسد مثلاً فكر مىكند كه خیلى هم قوى است در یك صفحه مىبیند خیلى هم پوك است فكر مىكند خیلى با سواد شده بعد مىبیند نه خیلى هم بى سواد است توى این خیال بوده. فكر مىكرده مثلاً به درد این كار مىخورده بعد مىبیند نه اصلاً به درد این كار نمىخورد. فكر مىكند ازدواج با این خوب است فكر مىكند مىبیند عجب، خیلى هم خطرناك بود اصلاً ما اشتباه كردیم همه اینهایى كه مىروند صلاق بگیرند همه كسانى هستند كه قبلاً به همسرشان مىگفتند قربانت بروم بعد هر دو به هم درى وَرى مىگویند طلاق هم مىگیرند تمام اینهایى كه پشیمان مىشوند، به تعداد پشیمانىهایى كه روى كره زمین شده این نشان دهنده اینست كه اینها در شناختشان دچار اشتباه شدهاند. فرض كنید نشانه اینكه رابطه ما با خدا چه جورى است نشانهى اینكه ما واقعاً دانشجو هستیم یا نیستیم عاشق علم هستیم یا نیستیم نشانه دوست خوب نشانه دوست خوب، نشانه، یك چیزى به دلت برات مىشود حالا نمىدانى واقعاً این الهام الهی است یا وسوسه شیطانى است از كجا بفهمیم كه آدم گاهى چیزى به سرش مىافتد كه یك كارى بكند ممكن است خدا به دلت انداخته ممكن است شیطان به دلمان انداخته، هم وسوسه داریم هم الهام داریم این نشانهاش چیه؟
نماز مىخوانیم نمىدانیم كه نمازمان قبول هست یا نه؟
نشانه انقلابى بودن نشانه اینكه راهمان مستقیم است یا بى راهه مىرویم چند نشانه مىخواهم برایتان بگویم. پس بحثمان این باشد میزانها و ملاكها. بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. میزانها و ملاكها از اول شروع كنیم. 1. نشانه اولیاء خدا بودن: خیلىها خودشان را آدم خوبى مىدانند هر كه خودش را آدم خوبى مىداند اصلاً همین كه فكر مىكند آدم خوبى است دلیل بر اینست كه آدم خوبى نیست پیداست كه نور ایمانش كم است. شما اگر با یك چراغ قوه بیایى توى یك سالن چیزى نمىبینى چون نور چراغ قوه كم است فقط اگر بشكهاى، كامیونى، یك گونى بزرگى باشد مىبینى چون نور كم است فقط چیزهاى بزرگ مىبینى اما اگر پرژكتور انداختى نور كه زیاد شد حتى ته سیگار هم مىبینى پوست پرتقال را هم مىبینى هر چه نور ایمان بیشتر باشد آدم ضعفهاى ریزش را بیشتر مىبیند اما اگر نور ایمان كم باشد فقط اگر یك بشكه باشد مىبینیم.
نور ایمان، مایهى دورى از گناه
اینكه امامها توى دعاها هى گریه مىكردند… یك سؤال هم اینست كه مىگویند چرا این قدر گریه مىكردند و نماز شب مىخواندند مناجات مىكرده امامى كه معصوم است دیگر گریه چیه؟ جوابش اینست كه چون آنها نور ایمانشان زیاد است حتى پوست تخمه را مىبینند الان اگر كسى به كسى بگوید تو خلاف كردهاى، من خلاف كردهام؟! بابات خلاف كرده ننهات خلاف كرده! از دیوار كسى بالا رفتهام یعنى مثلاً ب… از دیوار كسى رفتهام بالا، كسى را كشتهام، مالى را دزدیدهام. یعنى وقتى به یك كسى مىگوئیم بدى، بدى رفتیم توى خانه مردم، مالى دزدیدیم، آدمى كشتیم و از این كارها. اما حالا مثلاً فرض كنید كه یك كسى سیگار مىكشد دودش بغلى را اذیت مىكند هیچ كس هم احساس نمىكند كه این هم تجاوز به حریم هوایى مىكند تجاوز به حریم هوایى اگر هواپیمایى از یك كشورى به كشور دیگر بیاید مىگویند ایشان به حریم هوایى تجاوز كرده خوب بنده هم كه سیگار مىكشم و دودش مىرود توى حلق ایشان خوب من هم تجاوز به حریم هوایى ایشان كردهام. ایشان مىخواهد هواى سالم بخورد من نمىگذارم بخورد یعنى همیشه كارهاى بزرگ را مىبینیم هر چه نور ایمان قوىتر باشد… شما اگر نگاهى به كتابخانههاى دنیا بكنید اصلاً آدم خجالت مىكشد كه بگوید من با سوادم 100 تا كتاب خواندهایم 200 تا كتاب خواندهایم آخر با 100 تا كتاب و 200 تا كتاب كه آدم دانشمند نمىشود. دید كه وسیع شد یعنى كتابخانههاى دنیا را كه دیدى احساس كنیم كه بى سوادیم ایمان به خدا كه زیاد شد… به امام سجاد (علیه السلام) گفتند خیلى عبادت مىكنى فرمود من كجا على (علیه السلام) كجا! به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند خیلى عبادت مىكنى فرمود من كجا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) كجا! به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گفتند خیلى عبادت مىكنى فرمود من كجا عبادت خدا كجا! اینكه آدم مىگوید قُلّكم پر شد چون غافل مىشود از پولهاى بانك مركزى اگر به پولهاى بانك مركزى نگاه كند اصلاً خجالت مىكشد كه بگوید قُلّكِ من پُر شد یعنى دید وسیع شناخت آدم را بالا مىبرد. یهودىها ادعایى داشتند هنوز هم اسرائیل دارد اسرائیل خودش را نژاد برتر مىداند مثل سفید پوستهاى آمریكا كه خودشان را نژاد برتر مىدانند قرآن مىفرماید كه خیلى فكر مىكنید كه آدم خوبى هستید. "ان زعمتم انكم اولیاء للّه من دون الناس فتمنوا الموت" (جمعه،6) هر كه فكر مىكند آدم خوبى است نباید از مرگ بترسد. (امام (ره) در وصیت نامهاش خیلى مطالب دارد اما یك جملهاش كه خیلى برجسته است، حالا نمىدانم كه شما یادتان هست یا نه وقتى وصیت نامه را در مجلس خواندند خبرگان، به این كلمه كه رسید كه فریادى بلند شد از بس گریه كردند بعد هم همین توى سر قبر امام (ره) فقط توى همه وصیت نامهاش این كلمه را كاشى كارى كردند و نوشتند من با قلبى، من با دلى آرام و قلبى مطمئن و نفسى…. این طورى من دارم مىروم ولى هیچ دغدغهاى ندارم.) ترس از مرگ، ناشى از ارتكاب گناهان و خلافها از ولى خدا پرسیدند چرا از مرگ مىترسیم گفت براى اینكه این طرف را آباد كردهاید آن طرف خراب است از خانه آباد مىخواهید بروید خانه خراب وحشت دارید اگر آن طرف خانه هم آباد بود از این اتاق مىرفتید آن اتاق. حدیث داریم مؤمن وقتى از دنیا مىرود انگار لباس كثیف را از تن بیرون مىآورد لباس نو مىپوشد از جاى كم مىرود جاى بزرگ مثل بچهاى كه از رحم مادر مىآید به دنیا. اگر فكر مىكنید كه درست است نباید بترسید این نشانه اینست كه ما آرامش داریم یا نه مثلاً به بنده بگویند آقاى قرائتى شما هفته آخر عمرت است اگر من باز هم حدیث توى تلویزیون خواندم معلوم مىشود كارم درست است. اگر گفتم راست مىگویى هفته دیگر!؟ خداحافظ من رفتم اگر وحشتم گرفت پیداست این كارى كه مىكنم درست نیست. انسان وقتى دلش آرام است.. مثل رانندهاى كه قاچاق بار نكرده پلیس مىبیند خوب باشد هم ماشینم سالم است هم خودم سالمم قاچاق بار نكردهام بنزین هم دارم جاده را هم بلدم خیلى راحت 100 تا پلیس هم باشد ذرهاى تكان نمىخورد آن كسى دلش تو مىریزد كه قاچاق بار كرده. 1. قاچاق بار كرده 2. گواهینامه ندارد 3. بنزین ندارد 4. گیرى در او هست كه مىترسد پس ترس نشان دهنده اینست كه انسان كارش درست نیست.صدقه براى ملاقات خصوصى با پیامبر نشانه اولیاء خدا: 1. نترسیدن از رفتن و مرگ. نشانه دانشجو بودن: عشق به تحصیل پیغمبر اسلام (ص) نشسته بودن تند تند مىآمدند تنگ گوشش مىگفتند آقا حرف خصوصى نجوا مىكردند پیغمبر (ص) خسته شد بعد هم رویش نمىشد بگوید آقا خسته شدم وِلم كنید بس است آیه نازل شد هر كس مىخواهد با پیغمبر (ص) صحبت كند بورد به فقیر صدقه بدهد بعد صحبت كند تا دیدند پولى شد گفتند نه آقا غرض عرض سلامى بود همه رفتند حضرت امیر (علیه السلام) رفت درهم داد آمد یك سؤال خصوصى كرد بعد رفت یك درهم داد باز یك سؤال دیگر گرد هر سؤال مىرفت یك درهم مىداد برمىگشت آیه نازل شد "أأشفقتم" ترسیدید "أن تقدموا بین یدى نجواكم صدقه" در نجوایى كه مىخواستید بكنید ترسیدید یك صدقه بدهید دیدید شما عاشق علم نیستید پیغمبرِ مفت گیرتان آمده مىگوئید در گوشى… آخوند مفت استخاره كن شما طناب مفت هم گیرتان بیاید خودتان را خفه مىكنید. شما عاشق نیستید. دانشجو ساعت مچىاش را هم مىفروشد كتاب مىخرد اگر امر دایر شد بین ساعت و كتاب مىگوید كتاب اگر امر دایر شد بین كفش و… با دمپایى مىآید دانشگاه اما كتاب مىخرد یعین دانشجو محور برایش علماش است هیچى… خدا رحمت كند آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى یك كتابخانه دارد در دنیا مثلاً اگر چند تا كتابخانه درجه یك توى دنیا باشد یكى كتابخانه آیت اللّه العظمى مرعشى است به من مىگفت من یك كتابى را در نجف – مرحوم شد چند سال پیش خدا رحمتش كند – مىگفت كتابى را در نجف دیدم كه دیدم خوب كتابى است پول نداشتم بخرم به كتابفروش گفتم مىشود این كتاب را براى من نگه دارى من برایت پول مىآورم تا من پول مىآورم به كسى دیگر نفروش گفت مثلاً اگر تا یك ساعت دیگر پول بیاورى كتاب مال تو اما بیش از یك ساعت دیگر نمىتوانم معطل تو بشوم مثل اً، مىگفت دویدم آمدم بیرون قبایم را كندم ما اگر قبا را بِكَنیم یك پیراهن داریم و یك عبا چیزى نمىشویم، مىگفت قبا را كندم عبایم را گذاشتم مىگفت قبایم را مثل شقه گوشت كنار خیابان آقا قبا مفت ارزان حراجش كردم خلاصه مىگفت قبایم را فروختم و رفتم كتاب را خریدم.
زحمات علاّمه امینى براى تألیف الغدیر
علامه امینى صاحب كتاب الغدیر ایشان یك كتابى مىخواست توى كتابخانههاى دنیا توى هندوستان پیدا كرد به پهلوى مسئول كتابخانه رفت گفت مىشود ما فتوكپى بنویسیم گفت امكان ندارد شش ماه بمانید شبانه روز تمام ساعات كتابخانه را مىنوشت گاهى هم اضافه تقاضا مىكرد اگر هم هستى من باز هم بنویسم شش ماه رونویس كرد كتاب را كل كتاب را رونویس كرد وقتى برگشت از او پرسیدند هواى هند چه جور بود گفت نفهمیدم این قدر غرق در مطالعه بودم نفهمیدم این فوتبالیستها گاهى توى زمین چمن مىافتدند استخوان پایشان هم مىشكند اما چنان عاشق گل زدن هستند كه حالیشان نیست. علامه جعفرى مىگفت توى اتاق نشسته بودیم چراغ من دود كرد من نفهمیدم مطالعه مىكردم دود اتاق را گرفت و دود از پنجره رفت بیرون طلبهها توى حیاط بودند گفتند اتاق آقا شیخ آتش گرفته در را باز كردم دویدند افتادند روى من گفتم چیه؟ گفتند نمىفهمى؟ گفتم چیه؟ بعد من را كشیدند بیرون بعد دیدم اُه!! اتاقم پُر دود شده من نفهمیدهام مىشود كسى جورى عاشق بشود كه حالیش نشود. اگر به ما بگویند چند كیلومتر مىدوید مىگوئیم دو كیلومتر اما اگر گرگ دنبالمان كند 30 كیلومتر مىدویم یعنى یك توانها و استعدادهایى در انسان است كه در شرایط حساس شكوفا مىشود. (نشانه تحصیل و عشق اینست الان مثلاً مىگوئیم تابستان تعطیل داریم مطالعه مىكنیم یك سرى چیزى جزئى مىآید مطالعه را كنار مىگذاریم خوب اینها مهم است. (صلواتى بفرستید). زمانى بود كه ترور مِرور زیاد بود نظام احساس كرد كه ممكن است من را هم ترور كنند دیگر حالا ما كه كسى نیستیم خدا رحمت كند مطهرى و بهشتى و… آنها به درد مىخوردند حالا، براى ما هم محافظ گذاشتند گفتم این محافظ را امتحان كنم دو سه تا تخمه گذاشتم توى جیبام توى ماشین تخمهها را دادم به ایشان ترور هم جدى بود حتى توى خیابان هم مىزدند یك مرتبه دیدم ایشان اسلحه را گذاشت و شروع كرد به تخمه شكستن من زنگ زدم به حفاظت و گفتم آقا این من را به تخمه كدو فروخت خواهش مىكنم این را عوضش كنید. اگر یك كسى واقعاً جدى مىخواهد درس بخواند وللّه امروز هوا گرم است فردا هوا سرد است امروز باران مىآید فردا برف مىآید فردا زمستان است من هم پیشنهادم به اینست هم به دانشگاه ما دلیلى نداریم تابستان تعطیل كنیم ما تابستان ساعت را عوض مىكنیم مثلاً حالا مطالعه ما 3 بعد از نصف شب درس بخوانیم تا 8 صبح هوا كه داغ شد برویم خانه برویم زیر پنكه، كولر مگر ماه رمضان كه مىخواهیم روزه بگیریم سحرخیزى نمىكنیم یك خورده ساعتها را جابجا كنیم چرا روى میخ بنشینیم بگوئیم آخر آن طرف بنشین. ظهر كه مىخواهیم درس بخوانیم هوا گرم است پس حالا كه هوا گرم است دانشگاه تعطیل است پس حوزه تعطیل است اصلاً نمىشود جابجا بشویم طلبههاى خوزستان نمىتوانند بروند تویسركان دانشجوهاى بندرعباس نمىتوانند بروند ملایر یعنى مطالعه؟)
ترك پیامبر در حال خطبه نماز جمعه
اگر آدم عاشق باشد خیلى كارها را مىشود برنامه ریزى كرد. نشانه عبادت، پیغمبر اسلام سخنرانى مىكرد نماز جمعه بود مثل امروز كه مثلاً جنسى را مىآورند با یك طبلى یك طبلى زدند كه مثلاً جنس ارزان آوردهاند قرآن مىگوید همه بلند شدند و رفتند پیغمبر (ص) همین طور ماند 12 نفر نشستند همه رفتند مثلاً شانه تخم مرغ آمده آیه نازل شد "و اذا رعوا" یعنى وقتى روئیت كردند دیدند "و اذا رعوا تجارة او لهواً" یك تجارتى را كه دیدند جنس تجارت ارزان است یا لهوى دیدند "انفضوا….." همه مىدوند. تو را ترك مىكنند براى اینكه (قائما) قائم یعنى ایستاده همین طورى كه ایستادهاى "قل" به آنها بگو بابا از وسط خطبه نماز جمعه پا نشود برو خطبه نماز جمعه 2 خطبه دارد بجاى 2 ركعت است نماز ظهر 4 ركعت است نماز ظهر 4 ركعت بجاى 2 ركعت 2 خطبه است. البته این همه معنا دارد اینكه مىگوید 2 تا خطبه بجاى 2 ركعت معنایش اینست كه خطبهها هم خیلى طول نكشد من خطبههاى پیغمبر و امیرالمؤمنین (علیه السلام) آنجایى كه دیدم مختصر بوده خطبه باید خیلى مختصر باشد خطبههاى نماز جمعه ایران طول مىكشد و اگر خطبهها مختصر باشد شركت كنندهها بیشتر مىآیند البته حالا یك چیز هم هست زمان پیغمبر (ص) این قدر حوادث نبوده الان گاهى وقتها در یك هفته چندین مناسبت است كه هر مناسبتى را 2 دقیقه خواسته باشى بگویى… به یك آقایى گفتند بالاى منبر سخنرانى كن نیم ساعت بیشتر طول نكشد گفت چى بگویم گفتند راجع به على (علیه السلام) گفت اُه!! رفت بالاى منبر گفت على بن ابى طالب علمى داشت (سوت) تقوا (سوت) زهد (سوت) شجاعت (سوت) هى سوت كشید آمد پائین گفتند این چه سخنرانى بود؟ گفت آخر شما گفتید نیم ساعت موضوع هم على (علیه السلام) بیش از یك سوت نمىشد. حالا گاهى هم این قدر حوادث و شرائط هست كه اگر خواسته باشى هر كدام 5 دقیقه هم بگویى كمتر از نیم ساعت هم نمىشود ولى خوب…
نشانههاى دوست خوب
نشانه اینكه ایشان عاشق نماز است… تا حالا سه تا آیه تفسیر كردهایم. نشانه دوست خوب مىخواهیم با یك كسى رفیق شویم نمىدانیم واقعاً دوست خوب هست یا نه گاهى وقتها مثلاً عوض مىشود تغییر پیدا مىكند نشانه دوست خوب سه چیز است یكى اینكه رابطه این دوست با خدا چه جور است اگر با دوست واقعى بالاخره ما دوستها ظرف بستنى هستیم یك بار مصرف 10 سال مصرف 5 سال مصرف 20 سال سال مصرف آن كسى كه از اول با این بوده به قول دعاى جوشن كبیر (یا نعم الرفیق) رفیق واقعى ما اوست آن واقتى كه بابا و ننه یادمان نبود یك اسپرم و تك سلولى بودیم خدا "فى قرار مكین" اصلاً "لم یكن شیئا" هیچى بودیم بعد مىگوید چیزى كه شدى "لم یكن شیئا مذكورا" یعنى چیز قابل ذكرى نبودى بعد مىگویید "من منّى یُمنى" از منى و نطفه بودى آب اندك بعد مىگوید "فى ظلمات ثلاث" توى رحم مادر توى سه تا تاریكى بودى بعد مى آن خدایى كه این همه به من چیز داده این آقا چقدر راجع به آن خدا تسلیم است آن وقت حالا تو كه چیزى به او ندادهاى فوقتش مىخواهى یك كارت برایش بفرستى اگر هم داماد شده تبریك یا دسته گُل یا بستنى پاركى و سینمایى و… آن كه این همه چیز به او داده تشكر نمىكند آن وقت حالا شما به چه امیدى مىخواهى با او رفیق شوى. دوم ببینید رابطهاش با پدر و مادرش چه جور است این پدر و مادرى كه این همه زجر كشیده براى ایشان این چقدر به خدمات پدر و مادر قدردانى مىكند تا شما خدمات كنى و خدمات شما را قدردانى كند. سوم اینكه با رفیقهاى قبلىاش چقدر وفادار بوده اگر به رفیق قبلىاش جفا كرده ممكن است به شما هم جفا كند پس ببینید اگر به خدا جفا كرد ممكن است به شما هم جفا كند اگر به والدینش جفا كرده به شما هم جفا خواهد كرد اگر به رفیقهاى قبلىاش… اگر جوانى 4 تا دختر گرفته طلاق داده شما خواهرتان را به او مىدهید؟ برو بابا این ده نفر دیگر را هم گرفت و طلاق داد یعنى اگر جوانى سه تا دختر بگیرد و طلاق بدهد قطعاً شما خواهر سرطانى هم داشته باشید به او نمىدهید. كسى كه سه سال رفوزه شده رابطهاش با خدا بد است رابطهاش با والدین تار است رابطهاش با رفیقهاى قبلىاش جفا است به چه دلیل من با او رفیق شوم این هم حدیث.
تفاوت رشوه با هدیه
نشانه رشوه و هدیه، اخیراً اسمش را مىگذارند رشوه ببخشید، اسم رشوه را مىگذارند هدیه یكى مىگفت حق التسریع گفتم یعنى چه؟ گفت به او پول مىدهم كه كار من را سرعت بدهد گفتم اگر حالا اسمش را گذاشتى حق التسریع اشكال برطرف مىشود؟ مثل جوانهایى كه مىگوئیم آقا حلقه طلا براى مرد حرام است مىگوید آقا این نامزدى است خوب اگر اسمش را گذاشتیم نامزدى این حلال مىشود. یك كسى روى منقل جگر بو مىداد گربهها دور منقل جمع شدند یك مرتبه گفت بلاله بلاله این فكر كرد مثلاً اگر به جگر بگوید بلال دیگر گربهها مىروند بابا طلا حرام است حالا نامزادیه نامزدى… بابا رشوه رشوه است حالا اسمش را مىگذارى هدیه اسمش را مىگذارى چشم روشنى. (یك كسى مىگفت وام مىخواستم از رئیس بانك فكر كردم چه جور… رفتم اداره ثبت شماره سال تولد رئیس بانك را گرفتم روزش یك دسته گل گرفتم و گفتم آقا این بمناسبت تولد شما گفت راست مىگویى امروز تولد من است؟ هیچى، به من وام داد اینها رشوه واقعى است ولى…)
نشانه الهامات الهى و القاءات شیطانى
نشانه الهامات الهى و القائات شیطانى: یك چیزى به قلب شما خطور مىكند نمىدانى این خدایى است یا شیطانى چون توى قرآن دو تا الهام داریم آیهاش اینست "ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم" شیطانها وحى مىكنند به طرفدارهایشان یك الهام الهى هم داریم "و اوحى الىام موسى" خداوند به دل مادر موسى (علیه السلام) انداخت كه این بچه را شیرش بده توى جعببه بینداز توى آب اگر چیزى به شما القاء شد خدایى است یا شیطانى در تفسیر المیزان علامه طباطبایى، دو تا "اوحى" داریم "اوحى الىام موسى" "ان الشیاطین لیوحون" یعنى هم شیطانها وحى مىكن ند هم خدا، این چیزى كه به ذهن من آمد خدایى است یا شیطانى الهام الهى است یا القاء شیطانى اگر بعد از آن كه به تو وحى شد باز شدى این خدایى است اگر قفل شدى شیطانى است مثلاً فرض كنید یك فقیرى، یك كسى وام مىخواهد بهش نده اینكه مىگویى بهش نده خدایى است یا شیطانى مىگوید ارث بهش نده پیرى دارى كورى دارى حالا نمىخواهد مالت را وقف كنى نمىخواهد حالا بروى مكه بروى… بعد مىروى مكه نمىخواهد خمس بدهى چراغى كه به خانه رواست به مسجد حرام است اگر هى قُفلت كرد كه هى نده قرض نده مكه نرو نبخشش، خانهات را بهش نده یك وقت مىبینى پا نمىشود اگر هى قُفلت كرد این شیطانى است. اگر گفت كار این را راه بینداز خدا هم كار تو را راه مىاندازد این فعلاً پول خُرد مىخواهد آخر بعضىها هستند مىگویى پول خُرد دارى مىگوید نه دارد ها! مىگوئیم بهش بده مىگوید اگر بهش بدهم ممكن است یك ساعت دیگر خودم خواسته باشم بابا این الان گیر است تو ممكن است یك ساعت دیگر گیر باشى تو گیر این را حل كن بعد بگو خدایا من گیر این را یك ساعت پیش حل كردم تو هم گیر من را وا كن یك فرجى مىشود اگر بعد از القاء باز شدى الهى است اگر بعد از القاء قفل شدى شیطانى است. برو بزنش، آبرویش را مىریزم، دو تا را چهار تا مىكنم اگر هى جوش آمدى… اما اگر باز شدى اى بابا! یك عالم با كرامتى، خیلى بزرگ بود بعضى از… آیت اللّه حق شناس در جهرم ساكن بود پیرمرد خیلى از علماى وارسته خوب چند تا جوان از دست این عصبانى شدند گفتند برویم حالش را بگیریم گفتند چه جورى آخر پیرمرد محترم است گفتند مىرویم گوئیم به درد نمىخورى این شكسته مىشود رفتند آقا ببخشید ناراحت نمىشوید یك چیزى به شما بگوئیم گفت نه شما پسر من هستید بگو آقا جان چى مىخواستى بگویى گفتند اصلاً به درد امروز نمىخورى تو آخوند 100 سال پیش هستى گفت به جدم به درد 100 سال پیش هم نمىخورم بیا تو چاى بخور!! دیگر خلع ید شده بود یعنى اگر یك كسى به تو فحش داد حالا وِل كن مقوا نیستیم كه خانم به من جسارت كرده برو بابا ول كن بابا به من توهین… بابا بگذر اگر باز شدى ببخش، بگذر، چیزى نیست این الهام الهى است. حالا اگر یكى زد سمت راست من مىزنم راست، چپ، جنوب، شمال اگر بعد از القاء قفل شدیم شیطانى است اگر بعد از القاء باز شدیم الهى است. (2 تا خودنویس دارى یكى بده به این بابا الان مىخواهد عروسى كند تالار ندارد تو خانهات بزرگ است بگو بیا خانه ما عروسى كن دیگر پول تالار… آقا یك وقت میهمانها با كفش مىآیند روى قالى، حالا با كفش بیایند روى قالى تكانش مىدهى تمام مىشود مىرود آقا یك وقت لامپ مىشكند ظرفها… حالا 2 تا بشقاب بشكند، دل مردم بهتر از شكستنى است این بشقاب مىشكند آن دلش مىشكند تو دل آن را بدست بیاور ولو به قیمت اینكه چهار تا بشقاب بشكند اگر بریز و بپاش و سخاوتت بیشتر شد این الهى است اگر قفل شدى چشمش كور من زحمت كشیدهام تو درس خواندهاى یادش بده نه حالا تقلب سر امتحان قبل از امتحان كمكش كن. بابا حال آشپز مریض است آقا جان بیاور ما خودمان مىپزیم من بپزم تو بخورى حالا كه دستت واكسى شد كفشهاى این را واكس بزن مگر نوكرشم! آن وقت مىدانى اگر كفش آن را واكس زدى دل او را واكس زدهاى او قلبش نسبت به تو شفاف مىشود. تو كفش این را نورانى مىكنى خداوند دل و مغز او را نسبت به تو نورانى مىكند چرا معامله نمىكنید چرا بسته شدهاید) چرا مىگوئید خودم خودم اصلاً اینكه مىگویند ازدواج خوب است یكى از خوبىهاى ازدواج… خوب جوانها مىگویند ازدواج خوب است فقط براس شهوت ما اسلام 10، 15 خوبى دارد یكىاش اینست كه آدمى كه ازدواج مىكند خود مش قف… باز مىشود آدمى كه زن نارد مىگوید خودم، خودم، شلوارم، كیفم، زلفم اما وقتى ازدواج كرد مىگوید خودم، زنم، مادر زنم، پدر زنم، بچهام یعنى یك خورده این خودم باز مىشود هر چیزى كه انسان را باز كند ارزش است هر چیزى كه انسان را قفل كند ضد ارزش است. والسلام علیكم و رحمة اللّه
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2411