responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2432

موضوع بحث: نام و نامگذاري

تاريخ: 01/05/62

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمدٍ و علي اهل بيته و لعنة الله علي اعدائهم أجمعين من الان الي قيام يوم الدين»

1- انتخابات و بازنده و برنده كيست؟

اين شب جمعه الحمدلله انتخابات برگزار شد، عده‌اي از وكلا رأي آوردند. جمله‌اي بگويم و بحث خود را پيش گيريم. من خود را كوچك‌تر از اين مي‌دانم كه شما را نصيحت كنم، چون كسي نظير امام بايد نصيحت كند، نظير آيت الله منتظري، نظير آيت الله مهدوي. از اين افراد خودساخته‌ عالم بزرگوار و از قبيل اين‌ها، زشت است من طلبه حرف بزنم ولي خب، از آن جا كه ديروز حديثي ديدم كه امام رضا(ع) با غلام سياهي مشورت كرد، گفتند: تو با اين غلام سياه مشورت مي‌كني؟ فرمود: چرا مرا منع مي‌كنيد، شايد ايشان حرف درستي بزند. اين وكيل‌هاي عزيز هر كدام انتخاب شدند، الحمدلله و هر كدام انتخاب نشدند، چه بسا براي خودشان مهم نباشد و من مي‌شناسم كه رأي نياوردند و ناراحت هم نيستند. ولي مثل اين كه طرفداران اين‌ها شكست خوردند و گاهي آن‌ها كه برنده شده‌اند زخم زبان مي‌زنند، كه ديدي بالاخره كانديداي ما برد. (اگر من حرف امام را نقل كنم شرمندگي زيادي ندارد، چون خودم كه مي‌خواهم حرف بزنم خجالت مي‌كشم اما حرف امام را راحت مي‌گويم.) زماني امام ظاهراً به شهيد رجايي وقتي رأي آورد گفت: آقاي رجايي! رأي كه آوردي مسئوليت تو بيشتر شد، حالا رئيس ايران شدي، ايران چيزي نيست، ايران جزئي است از قاره‌ي آسيا، قاره‌ي آسيا هم جزئي از كره‌ي زمين، كره‌ي زمين هم جزئي از منظومه‌ي شمسي است و منظومه‌ي شمسي هم جزئي از كهكشان راه شيري و ما چقدر كهكشان داريم؟ مسئله‌ي مهمي نيست و اين را هم به شما بگويم، اگر خداوند بخواهد لطف كند، لطف مي‌كند و اگر بخواهد نماينده‌اي را كه رأي آورده ذليل كند، اگر دو سه سال هم در مجلس زحمت بكشد، در دو سه خطبه‌ي قبل از دستور چيزهاي چرت و پرتي مي‌گويد و وضعش خراب مي‌شود و سقوط مي‌كند، اگر خدا بخواهد ذليلش كند همه‌ي شما هم جمع شويد تا عزيزش كنيد، خدا ذليلش مي‌كند با اين كه دو سه سال هم نماينده بوده باشد و خدا هم اگر بخواهد برايش خير جاري كند، گمنام و دركناري باشد، به دستش خير جاري مي‌كند. يك بار ديگر هم جايي اين را گفته‌ام.
يك شب كه من نشستم تا مسئله‌ي اين برادر عزيز بسيجي خود را، كه اسير بود در بغداد و در مصاحبه گفت: تا تو حجاب نداشته باشي، من مصاحبه نمي‌كنم و تلويزيون ايران هم نشان داد. وقتي من ديدم و شنيدم، مدتي گريه كردم، يعني شك كردم اين چند سال كه ما در تلويزيون هستيم، آيا ثواب تبليغات ما بيشتر است يا صواب آن چند لحظه حرف؟ تقريباً بين 2تا 3 دقيقه بيشتر حرف نزد. اين2، 3 دقيقه حرف او براي اسلام عزت بود يا اين چند سال حرف من؟ گاهي وقت‌ها به يك حجة الاسلام درس خوانده‌ي تلويزيوني بركت نمي‌دهد و گاهي به دو دقيقه و نيم يك بچه بسيجي در زندان عراق ممكن است بركت دهد. گاهي آن يك دقيقه ممكن است به اسلام و جمهوري اسلامي بركتي دهد كه ده سال ديگر هم اگر من سخنراني كنم، ممكن است آن عزت را نداشته باشد، غصه نخوريد. خدا كه نگاه نمي‌كند چه كسي در حوزه است، چه كسي بسيجي است و چه كسي رأي آورد و چه كسي رأي نياورد، زماني خدا اراده مي‌كند و گره مهمي را به دست آدم گمنامي باز مي‌كند. از قرآن برايتان بگويم؛
يك روز سليمان نشسته بود و همه‌ي موجودات را ديد، ديد هد هد نيست، گفت: (ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ) (نمل /20) چطور شد هدهد را نمي‌بينم، وقتي آمد به او بگوييد كه كجا بوده است. هدهد آمد، خداوند به سليمان لطف كرده بود و زبان پرنده‌ها را سليمان مي‌فهميد (عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ) (نمل /16) زبان پرنده‌ها را هم بلد بود. به هدهد گفت: كجا بودي؟ هدهدگفت: داشتم مي‌آمدم، در كشوري ديدم همه بت پرست هستند، حضرت سليمان يك نامه داد. هدهد هم اين نامه را به نوك گرفت و رفت به ملكه آن كشور بت پرست داد، خلاصه نامه را برد و آورد، دو سه بار هدهد رفت و برگشت ومقدمات مسلمان شدن يك كشور را فراهم كرد. گاهي ممكن است كسي صد بار هم مسافرت كند، يك آدم «تارك الصلوة» هم نماز خوان نشود. اگر خدا اراده كند، با سفر هدهد كشوري ايمان مي‌آورد و اگر خدا اراده نكند، با صد هزار سخنراني، يك تارك الصلوة هم مسلمان نمي‌شود! خلاصه اين‌ها شرك است، اگر توحيد ما قوي باشد، رأي آورد! الحمدلله. بنابراين به عنوان يك برادر خدمت شما عرض مي‌كنم، آن كانديداهايي كه رأي آوردند، طرفداران آن‌ها در چشم طرفداران ديگري كه رأي نياورده ميخ نكوبند. بخصوص در شهرهاي كوچك، مثل روده‌ي كوچك مي‌مانند. هسته خرما در روده‌ي كوچك گير مي‌كند. در شهرهاي كوچك هم مسئله‌ي كوچك مثل هسته‌ي خرما مي‌ماند، ولي در شهرهاي بزرگ مسئله‌اي نيست. در شهرهاي كوچك اين زنده باد و مرده بادها ايجاد حساسيت مي‌كنند، دوم اين كه ديوارهاي شهر را تميز كنيد تا شهر به خود حالتي طبيعي بگيرد و قلب هايمان با هم صاف باشد و به هركس رأي آورده است، كمك كنيم.
پيغمبر ما براي جنگ احد مشورت كرد، در مدينه سنگربندي كنيم يا بيرون از شهر بجنگيم؟ رأي گرفت و بسياري گفتند: بيرون برويم، عقيده‌ي خود پيغمبر اين بود كه در مدينه سنگر بندي كنند كه كفار مكه كه به مدينه مي‌آيند، از پشت بام‌ها كفار را بزنند. عده‌اي از جوان‌هاي احساساتي گفتند: زشت است ما درشهر بمانيم بايد به استقبالشان برويم، مرد آن است كه جلو برود، پيغمبر به احترام افكار عمومي جلو رفت و بالاخره مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند، دندان پيغمبر شكست، عموي پيغمبر شهيد شد، بسياري از ياران پيغمبر شهيد شدند، وقتي برگشت، گفتند: كه چه؟ اكثريت گفتند بيرون برويم و رفتيم و بالاخره شكست خورديم. فوراً آيه نازل شد كه: (وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ) (آل عمران /159) از شورا، زده نشويد. اصل مشورت مقدس است، حالا گيرم جايي مشورت در ذوق شما هم بزند.
انتخابات مقدس است. حالا ممكن است كه انتخابات به ميل من و شما نباشد، اصلاً من و شما كه هيچ، شايد به ميل پيغمبر هم نبود و خدا به پيغمبر مي‌گويد: حالا كه انتخابات شد و حالا كه رأي گرفتي و حالا كه جمعيت گفتند، بيرون برويم و رفتيد بيرون از شهر، ديگر چيزي نگو، حالا شكست هم خوردي، خوردي! اينطور نباشد كه بگويي من ديگر در جنگ با اين‌ها مشورت نمي‌كنم، يك بار مشورت كردم و پدرم درآمد. نگو من ديگر خودم را كانديدا نمي‌كنم، من ديگر براي كسي تبليغات نمي‌كنم، اين همه تبليغات كرديم و در آخر هم كانديداي ما رأي نياورد. براي خدا تبليغات كردي و اگر چند سال ديگر باز لازم شد و كسي را اصلح ديدي، باز هم تبليغات كن، مسئله‌اي نيست، تو اگر براي خدا تبليغ كردي، صوابش را داري، چه كانديداي شما رأي بياورد يا نه. اگر هم از روي هوس بوده است، بر سرت بزن كه نماينده كس ديگر شده است و تو حمالش شده‌اي. مثل كارگرهايي كه براي اين كه صاحب كارشان به پولي برسد دروغ مي‌گويند. دم دكان براي منفعت صاحب دكان دروغ مي‌گويد. حديث داريم: احمق‌تر ازهمه‌ي احمق‌ها كسي است كه خود به جهنم برود براي اين كه ديگران به بهشت بروند. بالاخره اگر براي غير از خدا زحمت كشيدي، غصه بخور كه چرا حرام شدي. نه اين كه چرا كانديداي شما رأي نياورد.
اجمالاً مه‌مترين آدم روي كره‌ي زمين پيغمبر است و سست‌ترين خانه روي كره‌ي زمين تار عنكبوت است، خدا اگر بخواهد مهم‌ترين آدم يعني پيغمبررا در غار، توسط تار عنكبوت حفظ مي‌كند. پس خدا، خدايي است كه اشرف مخلوقات را با سست ترين تار حفظ مي‌كند. خدا اگر بخواهد به يك آدم گمنام پشت كوهي بركت مي‌دهد و اگر بخواهد لطف نكند، به مهم‌ترين پست‌ها هم به لطف نظر نمي‌كند. خدا به دنيا گفته است (مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ) (نساء /77) اصلاً كل دنيا كم است. تا چه رسد به قاره‌ي آسيا و ايران و چه رسد به فلان شهر و كانديداي اين شهر، مورچه چيست كه كله پاچه‌اش باشد.
خلاصه با هم رفيق باشيم و به آن كه رأي آورده است، برادرانه كمك كنيم و اگر خواسته باشيم در دل كينه داشته باشيم، خداي نكرده، زمستان تمام مي‌شود و روسياهي به زغال مي‌ماند، آن‌ها مي‌روند در مجلس مي‌نشينند، تو به جهنم مي‌روي و قلبت، قلب سالمي نيست و قرآن هم گفته است، همه‌ي مردم به جهنم مي‌روند مگر (إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ) (شعراء /89) جز كساني كه قلبشان پاك باشد. بياييد با قلب پاك به افكار عمومي احترام بگذاريم و به آن كه رأي آورده هم احترام بگذاريم. ديگر نگوييم، بياييم و او را كه رأي آورده است بكوبيم تا براي سال بعد، ديگر آبرويي نداشته باشد. ما اين دفعه شكست خورديم ولي بياييد و از حالا آستين‌هايمان را بالا بزنيم و با جلساتي حسابي زمينه سازي كنيم. اين‌ها مصداق (وَ مَكَرُوا) (آل عمران /54) است و مواظب باشيم كه «وَ مَكَرَ اللَّهُ» هم هست. البته اين طور پيدا نمي‌شود ولي حالا مي‌بيني كسي مي‌خواهد اين كار را بكند. سراغ بحث اين هفته بياييم. بحث اين هفته در باره‌ي اسم است، چيزي كه همه با آن سر و كار داريم. در باره‌ي نام گذاري مي‌خواهم صحبت كنم. چون ما بعضي چيزها را كه ساده مي‌گيريم، خيلي هم ساده نيست. هيچ چيز در اين عالم ساده نيست، اين چيزهايي كه به نظر ما ساده است، گاهي ممكن است ريشه‌هايي داشته باشد. موضوع بحث ما نام گذاري است.

2- اسم و لقب در قرآن

بررسي نام‌ها. نام بعد فرهنگي دارد، يعني كسي كه نامي برزبان مي‌آورد، آدم به طرز تفكرش پي مي‌برد. مثلاً كسي اسمي كه روي بچه‌اش مي‌گذارد، از اين اسم پيداست آرزوي او چيست؟ از عكس و نواري كه دارد، از آرزوها و از نام‌ها و از دعاها، از آمين گفتن‌ها، از اين‌ها مي‌شود فهميد كه اوطرفدار چه خط فكري است، يك بعد فرهنگي دارد، كسي كه لباس فلان گروه را مي‌پوشد، مي‌خواهد بگويد من دلباخته و عاشق آن گروه هستم، يك بعد فرهنگي دارد و يكي بعد استعماري دارد. توسط نام‌ها بسياري ازمردم را استعمار كردند. الان مثلاً اين همه حقوقدان نشسته‌اند، سازمان ملل، كنگره فلان، تمدن با اسم تمدن و سازمان و حقوقدانان افكار و افراد و ملت‌ها را استعمار مي‌كنند. بعد تبليغاتي دارد مثلاً در مورد سيگار اسم‌هاي زيبا، آزادي و بهمن. اصلاً اسم زيبا باعث ميل به آن چيز مي‌شود، جنبه رواني دارد، بعد اجتماعي دارد. خلاصه نمي‌شود نام‌ها را خيلي ساده گرفت، قرآن در اين زمينه بياناتي دارد، مي‌فرمايد: (وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ) (حجرات /11) لقب‌هاي زشت بر هم نگذاريد (وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ) (همزه /1) (وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً) (بقره /83) اصلاً نام نيك براي بعد از مردن (وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ) (انشراح /4) خداوقتي مي‌خواهد بر پيغمبر منت بگذارد، مي‌گويد: نام تو را در دنيا بزرگ كرديم، نام جزء شعائر است. اگر نام خوب باشد، شعائر، خوب تشويق مي‌شود. بايد در نام‌ها و نام گذاري‌ها دقت كنيم. نام بزرگواران را روي بچه‌هايمان بگذاريم. حديث داريم «رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْيَا أَمْرَنَا»(إختصاص مفيد، ص‌29) خدا رحمت كند كسي را كه امر ما را زنده كند.
يكي از راه‌هاي زنده كردن امور اهل بيت اين است كه نام‌هاي اهل بيت را زياد روي بچه‌ها بگذاريم. امروز دنيا براي شركت‌ها، كارخانه‌ها، اداره‌ها و وزارت خانه‌ها كلي پول مي‌دهد و طرح مي‌خواهد. گاهي در روزنامه اعلام مي‌كنند براي فلان مؤسسه مثلاً يك آرم مي‌خواهيم، طرحي مي‌خواهيم، چون گاهي وقت‌ها يك نام و يك طرح و يك آرم گوياي يك كتاب است. گاهي يك نشانه و يك علامت بسيار حرف دارد. وقتي وارد بيمارستان مي‌شوي، يك عكس آن جاست گوياي اين كه اينجا منطقه‌ي سكوت است، يك علامت، يك آرم، يك نشانه و يك طرح، گاهي ممكن است يك يا دو صفحه مطلب باشد.
ما كتاب‌هايي داشتيم كه وقتي پشت كتاب را نگاه مي‌كردي، از طرح پشت كتاب آدم مي‌فهمد اين كتاب چه خط و سيري را دنبال مي‌كند. بايد به نام دقت كرد! نام زشت خيلي اثر دارد.

3- جايگاه اجتماعي اسامي

شخصي است به نام اسحق بن ابراهيم، ايشان خيلي دانشمند است در رشته‌هاي مختلف دانشمند است ولي صداي خوبي هم دارد. به خاطر صداي خوبي كه داشت به او گفتند: مطرب، چون گفتند فلاني مطرب است، مأمون گفت: او خيلي دانشمند است اما چون در جامعه درميان همه‌ تخصص‌هايش به مطرب معروف شده است، خواننده است. وقتي به اين معروف شده من ديگر نمي‌توانم او را قاضي القضات كنم والا علمش از همه‌ي قاضي‌هاي شهر بيشتر است. ولي چون در جامعه نامش به عنوان مطرب سبك شد، ديگر نمي‌شد كاري كرد. گاهي وقت‌ها انسان به چيزي معروف مي‌شود و وقتي معروف شد، آن با حيثيتش بازي مي‌كند. ديگر خيلي از فعايت‌هايش محدود مي‌شود. نام گذاري بعد سياسي هم دارد. اين را هم بگويم.
امام حسين در زماني مي‌زيست كه از طرف حكومت بخش نامه شده بود كه كسي اسم علي را روي بچه‌اش نگذارد. نام علي يك مسئله‌ي سياسي شده بود. امام حسين فرمود: «لَوْ وُلِدَ لِي مِائَةٌ لَأَحْبَبْتُ أَنْ لَا أُسَمِّيَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلَّا عَلِيّاً»(كافى، ج‌6، ص‌19) حالا كه نام گذاري به علي قدغن شده است من اگر صد تا پسر داشته باشم، اسم همه را علي مي‌گذارم. براي اين كه زماني نام گذاري بعد سياسي دارد. وقتي آدم اسم بچه‌اش را علي مي‌گذارد، اين يك خط است،
حديث داريم بدترين اسم‌ها نزد خدا اسمي است كه متكبرانه باشد. حديث داريم بدترين و زشت ترين اسم‌ها ملك الاملاك است. ملك الملوك است، يعني شاهنشاه، چون شاهنشاه يعني شاه شاهان، اسم‌هاي متكبرانه بدترين اسم‌ها هستند و بايد سعي كنيم اسم خود را ساده بنويسيم، اين مطلب را من بايد اين جا بگويم كه يكي از دوستان از طرف آيت الله منتظري به هندوستان رفته بود و آن جا يك صندوق قرض الحسنه درست كرده بود و اسمش را صندوق قرض الحسنه‌ي آيت الله منتظري گذاشته بود. آمد و به عنوان خبربه ايشان گفت، ايشان فرمود: خيلي بي خود كردي. بگذار صندوق قرض الحسنه‌ي اسلامي امام صادق يا حضرت مهدي، چرا اسم من را گذاشته‌اي، يعني هر چه انسان فداي بزرگ ترها شود ارزش خودش هم بيش‌تر مي‌شود يعني «إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً»(خصال صدوق، ج‌2، ص‌420) افتخار ما اين است كه هر چه بيشتر بنده‌ي خدا باشيم.
امام را مي‌بيني، وقتي اسم حضرت مهدي را مي‌برد، مي‌گويد: «روحي له الفدا» يك بار فرمود: «لمقدمه الفداء»بعضي وقت‌ها مي‌گويند: «لتراب مقدمه الفداء» «روحي له الفداء» يعني خدا روح مرا فداي امام زمان كند. «روحي لمقدمه الفداء»يعني جانم فداي قدم هايش. «روحي لتراب مقدمه الفداء» يعني جان من فداي خاك زير پاي امام. تواضع نسبت به اولياي خدا مهم است. اسم‌ها متواضعانه باشد، تواضع كنيم، هر چه مي‌توانيم از خود كم كنيم، بر عكس فرهنگ بعضي كه سعي مي‌كنيم بگوييم من كردم. در ماجرايي مثلاً آمده و در عروسي كسي دخالت كرده است، مي‌گويد: او را زن دادم. حالا كس ديگري به خواستگاري رفته است، حالا ايشان در جلسه‌ي عقد شركت كرده است، دائم سعي مي‌كند خودش را بزرگ كند، سعي كنيم و بايد از بزرگان خود ياد بگيريم. «من تشبه بقوم فهو منهم»(عوالي‌‌اللآلي، ج‌1، ص‌165) حديثي است منقول از اهل سنت، سنن ابي داود اين حديث را دارد. هر كه خود را شبيه ديگري يا گروه ديگري كند، از آن‌هاست. چه دليلي دارد شما بگويي مرسي، خب بگو متشكرم، خدا به تو جزاي خير دهد، اجرت با خدا، خب اين‌ها از مرسي بهتر است. آقا مگر غرب بد است؟ نه! هواپيما سازي آن‌ها خوب است، نه مرسي گفتن. اگر راست مي‌گويي برو هواپيماسازي ياد بگير با اين نوع تقليد و مرسي گفتن كه آدم به جايي نمي‌رسد. عبارت‌ها را رها كن و مايه‌ي اصلي را بگير. خود باختگي در برابر الفاظ و ظواهر غلط است، اگر علم و صنعت بود، خب انسان ياد مي‌گيرد، اين را هم ياد مي‌گيرد كه باز زير بار نرود. به رسول خدا گفتند: فلان گروه به نحو خاصي مي‌جنگند، پيغمبر ده نفر را فرستاد و گفت برويد و ياد بگيريد و بياييد و بياموزيد تا ما مسلمان‌ها از آن‌ها عقب نباشيم. استفاده‌ي علمي از شرق و غرب مانعي ندارد، اما خودباختگي كه زلفم هم فلان طور باشد، زمان شاه جوان‌ها كه به آرايشگاه مي‌رفتند، مي‌پرسيد چگونه درست كنم، مي‌گفت سبيلم را ژاپني بزن و زلفم را آلماني بزن و چانه‌ام را آمريكايي، يعني اختيار ريش وسبيلش دست خودش نبود. يعني نمي‌دانست چه كند تا خوشگل شود، اصلاً گيج بودند كه چه كند هر گوشه‌ي بدنش را به شكلي در مي‌آورد، يعني خودش را چنان باخته بود كه به آرايشگر نمي‌گفت: ببين به من چطور مي‌آيد، ببين چطور خوشگل‌تر هستم، مي‌گفت: ببين آمريكا چه كرده است؟ اين را از خود بيگانگي مي‌گويند «من تشبه بقوم فهو منهم» حديث داريم، اگر كسي خود را باخت و به شكل گروهي درآمد جزء همان‌ها مي‌شود. هنوز هم در بعضي مناطق دور دست اسم‌هاي بدي هست. اسم بچه را روزي مي‌گذارند كه به دنيا آمده است، مثلاً دوشنبه به دنيا آمده است اسم او را مي‌گذارند دوشنبه. خب اگر فردا او وزير شد مي‌گويند دوشنبه به خانه‌ي سه شنبه رفت و به همراه چهارشنبه و پنج شنبه سخنراني كرد. اسم‌هاي سبك روي بچه‌هايتان نگذاريد. ببينيد زمان طاغوت چه اسم‌هايي مي‌گذاشتند، مثلاً خيابان آيزن هاور، كندي، چرچيل، خيابان فلان و اين نشانه‌ي خودباختگي بود. ما خيلي مي‌توانيم از اسم‌ها استفاده كنيم. الان دنيا از قوطي كبريت نمي‌گذرد، اگر بتواند روي آن تبليغ كند. آن وقت شما مي‌تواني با اسم كارخانه‌ات، مدرسه‌ات خود و دختر و پسرت، مي‌تواني اسم‌هايي را زنده كني و اين خيلي جالب است، البته الان به كوري چشم دشمنان ديگر چنان اسم‌هايي نيست.

4- خاطره‌اي از نام‌گذاري يك آفريقايي

ما به آفريقا رفته بوديم، كسي پوست مار بزرگي را به من داد و گفت: به ايران كه مي‌روي، اين را به خدمت امام ببر، من خنده‌ام گرفت و بعد ديدم اگر بخندم او فكر خواهد كرد چيز بدي است، ما گفتيم چشم و تشكر كرديم، بعد هم گرفتيم و آن جا سر به نيست كرديم. سفير يكي از كشورهاي آفريقايي مي‌گفت: يكي از اين سياه پوستان همه‌ي بچه‌هايش مي‌مرد، يك سال كه خدا به او بچه‌اي مي‌دهد، تصادفاً اسم رهبر انقلاب را مي‌برد به دل او برات مي‌شود كه اسم اين بچه را روح الله بگذارد و اگر اين بچه سالم بود، مرغ‌هاي خانه‌اش را به سفير ايران بدهد و به ايران بفرستد، اين بچه هم زنده مي‌ماند و سالم و سر حال و با نشاط است، مي‌گفت مرغ هايش را به سفارت آورده و به من مي‌گويد: تو بايد به عنوان يك انسان مسلمان اين مرغ‌ها را ببري و به امام بدهي. البته مرغ و پوست مار عشق است ولي مثلاً آدم كه گل به كسي مي‌دهد اين گل چيزي نيست، اين گل نشان دهنده‌ي علاقه‌هاست، مي‌خواهد عمق علاقه را بگويد و ابراز كند.
الحمدلله در ايران اسلام افتخار شده است. سابق همه تلاش مي‌كردند كه بگويند ما دهاتي نيستيم، مي‌گفتند الآن به شهر نزديك شده است. حالا الحمدلله همه مي‌خواهند كسي را به عنوان آشنا داشته باشند كه كشاورز باشد. به هركس مي‌گويي چكاره هستي؟ تلاش مي‌كند خود را به كشاورزان وصل كند. يعني زماني خود را به شهري‌ها مي‌چسباندند وحالا خود را به دهاتي‌ها مي‌چسبانند. ما خيلي مي‌توانيم از اسم‌ها استفاده كنيم. حديث داريم، در شعارها، عبارت‌هاي زيبا خيلي كارساز است قرآن مي‌گويد: (يُوحي‌ بَعْضُهُمْ إِلى‌ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ) (انعام /112) قرآن نقل مي‌كند كه بعضي به بعض ديگر كلمات زيبا مي‌گويند، اين آيه مي‌خواهد بگويد افرادي با كلمات و شعارهاي زيبا ديگران را گول مي‌زنند. مجاهدين خلق چه كلمه زيبايي است! يعني كساني كه جانشان را براي خلق مي‌دهند. پيشگام، توده‌اي، مردمي، اين كلمات خيلي زيباست. ما خواهان رفاه كارگران هستيم. رفاه كارگران خيلي خوب است. ما خواهان عدالت اجتماعي هستيم. ما خواهان حق اعتصاب، حق بيمه، حق مرخصي، ما طرفدار فلان هستيم. عبارات زيباست و با اين عبارات ميليون ميليون از مردم گول مي‌خورند و لذا از جاهايي كه مي‌شود غيبت كرد، از كساني است كه اسم بي مسمي روي خود مي‌گذارند. اگر ديدي كسي مي‌گويد بنده راننده هستم و راننده نيست، مي‌شود از او غيبت كرد. كسي مي‌گويد من آيت الله هستم. مگر مي‌شود هر كس به ديگري بگويد آيت الله؟ تيمسار بايد بگويد، ايشان سرهنگ شده است. دكتر را بايد دانشگاه بگويد و آيت الله را هم بايد حوزه بگويد. همين طور نمي‌شود كه كسي از ديگري خوشش بيايد و بگويد آيت الله يا بگويد جناب دكتر. آن شب‌هاي اول كه تاريكي بود، در اوائل جنگ ديديم كسي صداي خروس در مي‌آورد و مي‌رود. به او رسيدم گفتم: سلام عليكم، چرا صداي خروس در مي‌آوري؟ گفت: خب ديدم تاريكي است و كسي به كسي نيست.
حالا در حقيقت از فلاني خوشش مي‌آيد و اين القاب را به او مي‌دهد. خلاصه سر اسم‌ها بازي مي‌كنيم. اسم خيلي مهم است، حتي در بعضي از جبهه‌ها به اسم‌ها افتخار مي‌كردند «أناالذي سميتني أمي حيدر» من آن كسي هستم كه مادرم اسم مرا حيدر گذاشت، يعني به نام گذاري افتخار مي‌كردند اگر كسي اسم ديگري را به زشتي ببرد، او مي‌تواند شكايت كند و او را شلاق بزنند. اگر مثلاً كسي به ديگري گفت(حسن درازه) مي‌تواند برود و بگويد ايشان به من توهين كرد، بخوابانيد و تعزيرش كنيد. يعني قانون اسلام مي‌گويد اگر كسي اسم ديگري را سبك ببرد، قانون اسلام مي‌گويد: او را بخوابانيد و شلاق بزنيد، ادبش كنيد. اسم همديگر را مؤدبانه ببريد. پيغمبر اسم بچه‌ها را با كنيه مي‌برد و اميرالمؤمنين در جبهه كه ديد به دشمنان فحش مي‌دهند فرمود: «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ»(نهج‌البلاغه، خطبه 206) زشت حرف نزنيد، بكشيد اما توهين نكنيد، سبك حرف نزنيد. اسلام مي‌گويد: زن فاحشه را شلاق بزن، اما نگو خاك بر سرت كنند. مي‌تواند شلاق را بخورد و بگويد: بنده به خاطر خلافم شلاق خوردم. اما ايشان را كه به من توهين كرد، بخوابانيد و او را شلاق بزنيد، چرا به او توهين مي‌كني، از موارد غيبت براي كسي است كه ادعاي نسبت دروغ مي‌كند. مثلاً من سيد هستم، من آيت الله هستم، من دكتر هستم، خب اين خيلي خطرناك است. چون اسم حريم آبروست و اسم بد آبرو را مي‌ريزد. اسم خوب آبرو را بالا مي‌برد و اگر كسي، آبروي كسي را ريخت. . .
نگوئيد، آقاي قرائتي انصافاً اين شب جمعه بحث تو سبك بود، بحث بسيار سنگيني كردم، اگر توجه داشته باشيد و ان شاءالله داريد. الان چند صد هزار نفر جوان هستند كه مي‌گويند كارنيست، كار هست اما اسم ندارد والا توليد سيب زميني كار است، منتها مي‌خواهند بگويند كارمند فلان اداره است، چون كاشتن سيب زميني اسم ندارد و دنبال آن كار نمي‌رود، ما الان در جمهوري اسلامي كارهايمان اسم ندارد. به حضرت عباس كار زياد است، پزش كم است، زير بار نمي‌روند، پس نگوييد اسم چيزي نيست.
بحث اين شب جمعه بحث بسيار مهمي است. اسم ساده، باعث مي‌شود صد هزار جوان بي كار مي‌گويند كار نيست، چون آن كار را سبك مي‌دانند، يعني اسم در اقتصاد تأثير دارد. جوان‌ها صد هزار صد هزار دنبال كارهايي كه اسم ساده ندارند نمي‌روند.
پيغمبر فرمود: «إذا أبردتم إلي بريدا فاجعلوه حسن الوجه حسن الاسم»(مجموعةورام، ج‌1، ص‌29) كسي را كه براي جايي مي‌فرستيد، آدمي را بفرستيد كه هم اسمش قشنگ باشد و هم خودش خوش تيپ و خوشگل باشد. مثلاً از طرف جمهوري اسلامي يك گروه مي‌خواهند به كشوري بروند، يك عده بروند كه هم اسم‌هاي خوبي داشته باشند و هم خوش تيپ باشند. در زمان شاه به اين عمل مي‌شد، فلذا مهماندارهاي هواپيما را سعي مي‌كردند خوشگل انتخاب كنند، فقط اين جا به اين حديث عمل مي‌شد، بايد خوش تيپ باشند، چون وقتي يكي از جمهوري اسلامي وارد كشور ديگري مي‌شود، او را كه مي‌بينند مثل اين است كه سيماي جمهوري اسلامي را مي‌بينند. امام صادق(ع) به شاگردانش فرمود: طوري باشيد كه هركه شما را ديد ياد امام صادق بيفتد و بگويد: «رحم الله جعفربن محمد» درود بر امام صادق با اين شاگردانش.
يك مسجد نشان دهنده‌ي يك مكتب است. در زمان شاه مي‌دانيد سخنراني را كجا مي‌گذاشتند؟ آن‌ها در صفحه‌ي آخر و صفحه‌ي تسليت‌ها چاپ مي‌كردند، يعني آشنايي با اسلام را كنار مرگ و مير گذاشته بودند. جا عوض كردن خيلي فرق مي‌كند. اين‌ها مهم است و لذا يكي از حقوق اولاد به گردن پدرش اين است كه اسمش را زيبا بگذارد و بگويد و بخصوص سفارش شده است اسم پيغمبر، اسم عبدالله، حمزه و مانند اين‌ها را روي بچه‌هايتان بگذاريد.
«أجملوا في الخطاب تسمعوا جميل الجواب»(غررالحكم، ص‌436) اين هم يك حديث است كه اگر خواستيد مردم به حرف شماگوش بدهند، اسم‌هايشان را زيبا ببريد. اگر زيبا اسم ببري و مؤدب، بچه‌ات به حرفت گوش مي‌دهد. مثلاً بچه‌ات خواب است. اگر گفتي يعني اگر با درشتي او را صدا كردي، او برنمي خيزد تا نماز بخواند. اما اگر اسمش را زيبا بردي، گفتي حسن جان، حسن آقا، فاطمه خانم. ! حديث داريم، اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: اگر خواستيد بچه‌هايتان به حرفتان گوش بدهند، اسمشان را زيبا ببريد. من گاهي وقت‌ها خسته‌ام و هر كس سؤال مي‌كند، مي‌گويم: آقا تو را به خدا باشد براي بعد، در همين وقت اگر كسي مرا قشنگ صدا بزند، با اين كه خسته هستم تحمل مي‌كنم، خيلي ارزش دارد. كسي كه نامش زيبا برده مي‌شود آمادگي پيدا مي‌كند، حرف را بشنود. چون اسمش زيبا برده شود يك نوع تلقين است. بعضي دراسم گذاري منافق هستند، يعني شناسنامه‌اش يك اسم دارد و در ظاهر اسم ديگري برگزيده است. اگر يك آخوند براي مهماني كه به خانه‌اش آمد، دخترش را فاطمه معرفي مي‌كند و مي‌گويد من به حضرت زهرا خيلي ارادت دارم، اما اگر يك شب يك سوپر دو لوكس به خانه‌اش آمد، اسم ديگرش را مي‌گويد يعني در اسم گذاري منافق هستند، در اسم نفاق دارند.

5- تأثير اسم خوب و نيكو

پيغمبر فرمود: «مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ بِكَلِمَةٍ يُلْطِفُهُ بِهَا»(كافى، ج‌2، ص‌206) اگر كسي در برخوردها با كلمه زيبا برخورد كرد و خوب صحبت كرد، دائماً رحمت خدا بر اوست. حديث داريم: «لا تحقرن أحدا من المسلمين فإن صغيرهم عند الله كبير»(مجموعةورام، ج‌1، ص‌31) به بچه‌هاي كوچك احترام بگذاريد چون نزد خدا بزرگ هستند. يك بار نگوييد، چون او كوچك است، به او احترام نگذاريد. گاهي در جلسه افرادي هستند و يك مشت بچه نشسته‌اند تا آدم بزرگ وارد شد مي‌گويند بچه‌ها برخيزيد. حديث داريم «لا تحقرن أحدا من المسلمين فإن صغيرهم عند الله كبير»(مجموعةورام، ج‌1، ص‌31) بچه‌ها نزد تو كوچك هستند، نزد خدا بزرگ هستند، تو حق نداري بچه را تحقير كني. حق نداري بچه را بلند كني، تا يك بزرگ بنشيند. بچه وقتي وارد جلسه شد، هر كجا هست، بايد بنشيند، البته بالاي جلسه نرود، چون حديث داريم كسي بايد بالاي جلسه بنشيند كه هر چه از او پرسيدند، جواب بدهد. اگر كسي اينطور نيست پائين‌تر بنشيند. آن‌ها يعني بچه‌ها بالا ننشينند اما هر جاي ديگر نشستند، كسي حق ندارد آن‌ها را بلند كند.
حديث داريم: پيغمبر اسم بچه‌ها را درست و قشنگ مي‌برد و بچه‌ها هم او را دوست مي‌داشتند. نام خيلي مهم است. شما اگر هنگام ذبح يك گوسفند نام خدا را نبري، آن گوسفند براي شما حلال نيست. نامگذاري خيلي هم ساده نيست، حالا بعضي همديگر را تحقير مي‌كنند، صفيه يكي از همسران پيغمبر است، چون خويش و قومش يهودي بودند، زنان ديگر به او نيش مي‌زدند، مي‌گفتند صفيه، آن زن كه پدرش يهودي بود. آمد نزد رسول الله و گفت: يا رسول الله من اجدادم يهودي بودند من مسلمان شدم و حالا هم زن تو شدم، بقيه‌ي همسرانت به من نيش مي‌زنند، فرمود: به آن‌ها بگو پدرم هارون است، عمويم موسي است و شوهرم محمد است، حالا شما چه مي‌گوييد؟ بله من يهودي بودم و جدم به هارون مي‌رسد، عمويم هم حضرت موسي مي‌شود و شوهرم هم حضرت محمد است چرا تحقير مي‌كنيد؟
اصولاً كساني كه اسم ديگران را سبك مي‌شمارند، حسود هستند. مثلاً مي‌گوييم: حاج احمد آقا آمد؟ مي‌گويد: چه كسي؟ هان! پسر مشت عباس را مي‌گويي؟ نمي‌تواند تحمل كند كه فلاني حاج احمد آقا شده است. مي‌چسباند كه پسر مشت عباس را مي‌گويي؟ بعضي هستند وقتي به آدم مي‌رسند، آدم را خورد مي‌كنند(الله اكبر) در تمام طبقات هم هستند. اول طلبگي به خانه حجة الاسلام‌ها مي‌رفتم تا آن‌ها را ببينم، مي‌گفتند: آقاي قرائتي چه مي‌خواني؟ مثلاً مي‌گفتم فلان كتاب، مي‌گفتند: بگو ببينم «اشترتن» چه صيغه‌اي است؟ خب نمي‌دانستم و گيج مي‌شدم. دو سه لغت قلمبه از من مي‌پرسيدند، مي‌گفتند: پسر عموي زن برادر خواهر زن اگر همسرش مرده باشد بعد با زن دايي يا دخترعمو وصلت كند، نوه‌ي خاله‌اش محرم است يا نامحرم؟ من را گيج مي‌كردند، بعد من خيط شده بيرون مي‌آمدم. الآن هنوز هم در تمام وجودم بغض آن آخوندها را دارم. بعد از بيست سال از او ناراحت هستم. بابا تو مسلمان هستي؟ من طلبه كه به خانه‌ات آمده‌ام ادب داشته باش. معناي ادب اين است كه براي مهماني كه برايت مي‌آيد احترام قائل شوي. تو من بچه طلبه را خيط مي‌كردي. گاهي وقت‌ها موتور مي‌خرد و بعد حال همه‌ي بچه‌ها را مي‌گيرد. ماشين مي‌خرد و پز مي‌دهد و لذا حديث داريم، امام صادق(ع) فرمود: حاضر هستم دست در دهان مار بكنم ولي دست نزد آدمي كه تازه به چيزي رسيده، دراز نكنم. آدمي كه تازه به علم و موتور و چيزي رسيده است، سعي مي‌كند نيش بزند، تا مي‌بيند كسي ترقي كرد، به او نيش مي‌زند كه مثلاً پسر مشت عباس را مي‌گويي؟ بله، مادرش زماني مي‌آمد منزل ما و لباس مي‌شست، ما هم كمكي به او مي‌كرديم ولي خب حالا ديگر مهندس شده است. يعني نمي‌تواند تحمل كند كه مهندس شده است. بالاخره مي‌گويد: خاله‌اش لباس شوي خانه‌ي پدر بزرگم بود. اين تحقيرها نشانه‌ي اين است كه ازحسادت مي‌تركد. ضمناً بعضي‌ها مي‌خواهند كار انقلابي كنند، خراب مي‌كنند. ديدم روي يك تابلو نوشته بود (پنچرگيري انقلاب) مثلاً مي‌خواهد بگويد من خيلي انقلابي هستم. يك جاي ديگر ديديم نوشته است شيرخوارگاه آيت الله فلاني. بگو كتاب خانه‌ي آيت الله، مثلاً پنچرگيري مردم. يك جاي ديگر ديدم نوشته بود ايستگاه شكم، يك ساعت فروشي بود، تابلو زده بود كه (وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ) (زخرف /85) اين آيه‌ي قرآن است يعني خدا مي‌داند زمان و موعد قيامت چه وقت است. يعني اين‌ها مي‌خواهند مكتبي شوند ولي نمي‌دانند چه كنند. آقا جان اسم گذاري مكتبي، خوب است به شرط اين كه يك جو عقل هم در كار باشد. من گفتم اسمِ خوب بگذاريد، اما نه اسم آيت الله فلاني را روي شيرخوارگاه بگذاريد. مثلاً اداره بيمه در يكي از شهرها تابلو زده بود كه «امام حسين اسلام را بيمه كرد» خب اين چه ربطي دارد به مثلاً اين كه شما ماشين مرا بيمه مي‌كني. خلاصه يك عده مي‌خواهند بدون عقل يا تفكر يا مشورت مكتبي شوند. كمي در اين نام گذاري‌ها مواظب باشيد.
آخر گفتند كسي تماماً سبز پوشيده بود، ريش هايش را هم سبز كرد، گفتند چرا ديگر ريش‌هايت را سبز كردي؟ گفت: من مي‌خواهم چهارده معصوم شوم. يعني از بس مي‌خواست آدم خوبي شود، ريش‌هايش را هم سبز كرده بود.

6- چند نمونه از اسامي خوب و نيكو

حالا بعضي از مردم از هول‌اش در ديگ افتاده‌اند. مي‌خواهند اسم خوب بگذارند، انقلاب و امام حسين و بيمه و همه را برمي‌دارند و روي ماشين و پنچرگيري و شيرخوارگاه مي‌گذارند. مواظب باشيد. خب حالا اسم خوب چيست؟ اول براي زنان حرف بزنم، مريم اسم خوبي است. اين اسم چندين مرتبه در قرآن آمده است. مريم يعني بلند مرتبه، مريم يعني زن پارسا، يعني گل خوشبو، فاطمه يعني هيچ نوع انحراف در او راه ندارد. نقطه ضعف‌هاي ديگران در او نيست. يعني جداي از شر، جداي از عيب، فاطمه يعني يك زن نمونه، فاطمه يعني استثنايي، فاطمه، فاطمه است. يعني نمي‌شود روي او اسم ديگري گذاشت. با هيچ معياري قابل سنجش نيست. زهرا يعني درخشنده. بتول باز يعني نمونه و بي همتا، بريده از علائق دنيا. بريده از مردان با حجابش، بريده از زنان به خاطر امتيازاتي كه دارد. بتول يعني جداي از ريا و كلك. حليمه، زني كه به پيغمبر شير داد. حميده، مادر امام كاظم. نجمه، مادر امام رضا، نرجس مادر حضرت مهدي، خديجه، همسر رسول خدا، سمانه، مادرامام هادي. آمنه، مادر پيغمبر اكرم. ريحانه، مادر حضرت جواد. سوسن، مادر امام عسگري. سكينه به معناي با وقار، دختر امام حسين. منيره يعني نوردهنده. محبوبه يعني دوست داشتني.
محمد يعني ستوده و پسنديده، كسي كه كمالات زيادي دارد. احمد يعني پسنديده. كاظم يعني كسي كه در حوادث خودش را كنترل مي‌كند. رضا يعني كسي كه مردم دوستش دارند. كسي كه او هم خدا را دوست دارد. جواد يعني بخشنده و سخاوتمند. مهدي يعني هدايت شده در خط صحيح و هادي يعني راهنما. تقي يعني با تقوا. نقي يعني پاكيزه.
حالا مي‌گويند همه‌ي اسم‌ها را يكي يكي بگو. آخر نزد پيغمبر آمدند و گفتند: پدر ما مرده است زنده‌اش كن، گفت: حالا اگر من پدر تو را زنده كنم، او هم خواهد گفت پس مادر مرا هم زنده كن و ديگري خواهد گفت: پدر بزرگ مرا هم زنده كن. حالا يكي يكي به ما كاغذ مي‌دهند مي‌گويند اسم مرا هم بگو. نه ما دو سه نمونه عنوان مي‌كنيم و عبورمي كنيم.
وقتي اميرالمؤمنين(ع) بچه دارشد، از پيغمبر خواست تا روي بچه‌هايش اسم بگذارد. رسول خدا هم از خداخواست، خداوند وحي كرد كه هارون دو بچه داشت، شبر و شبير و چون علي در كنار تو به منزله‌ي هارون در كنارموسي است تو هم اسمشان را حسن و حسين بگذار. حسن يعني نيكو، با بهجت، با ملاحت و فروغ، با جمال. اين‌هايي كه نقل مي‌كنم، مدركم در معنا لغتنامه‌ي دهخدا است كه لغت نامه‌ي دهخدا هم براي بررسي الفاظ و معاني كتاب مهمي است. انصافاً براي لغات تحقيقات جالبي كرده و خيلي زحمت كشيده است. محسن يعني نيكوكار. مردي كه با لياقت كار مي‌كند. تصادفاً گفت گاهي به كچل‌ها هم مي‌گويند زلف علي. حالا اسم ما محسن است شايد روي آن حساب باشد. جعفر يعني نهر و چشمه‌ي پر آب، چشم پر اشك، پر شير، نام نهري است در بهشت. چرا مي‌گويند جعفر صادق، چون در آن زمان يك جوان به نام جعفر كذاب بود به اين خاطر گفتند جعفر صادق. سجاد يعني كسي كه سجده زياد مي‌كند. زين العابدين يعني كسي كه زينت عبادت كنندگان است. زينب يعني گل خوشبو. يعني پاكيزگي، يعني زينت پدر. علي يعني بلند مرتبه.
اميدوارم در نام گذاري كوچه‌ها و خيابان‌ها و افراد، اسامي انتخاب شود كه هم انقلابي و مكتبي و محرك و آموزنده باشد و ديگر از اين كلمات مرسي و قبيل اين استفاده نكنيم. تلفن مي‌كند، فرمايشي نيست، مي‌گويد: مرسي، حالا گاهي آدم غيظ برمي دارد كه كساني اين لفظ را به كار مي‌برند كه بلد هم نيستند. باز اگر يك ديپلمه بگويد، لج آدم درنمي‌آيد، زماني مي‌بيني از پشت كوه آمده و مي‌گويد مرسي. آدم مي‌خواهد خودش را بخورد كه به تو چه ربطي دارد؟ اين كلمات را ديگر كم كم نگوييم و سعي كنيم كلمات خودمان را بگوييم. در هر خانه كه اين اسم‌ها هست خوشحال باشيد و سعي كنيم روي بچه‌هايمان اسم خوب بگذاريم و بعضي هم اسم هايشان را عوض كنند و اسم خوب بگذارند.
خدايا بعد از آن كه اسم خوب روي ما گذاشتي توفيق انجام عمل خوب را هم مرحمت بفرما.
خدايا ظاهر و باطن ما را مرضي خودت قرار بده.
خدايا به محمد و آل محمد قسمت مي‌دهيم همين طور كه اسم نظام ما جمهوري اسلامي است، تمام نظام، بافت و افراد و افكار و نهادها و وزارت خانه هايش را در جزئيات و كلياتش، مو به مو اسلامي قراربده.
همين طور كه اسم مردم عزيز كشور ايران، زيباست، عمل و باطن ما را هم زيبا قرار بده و حديث داريم، خوشا به حال كسي كه باطنش از ظاهرش بهتر باشد و واي به حال كسي كه ظاهرش از باطنش بهتر باشد.
خدايا باطن ما را ازظاهر ما بهتر قرار بده. بار ديگر مي‌گويم: كانديداي شما رأي آورد، الحمدلله، نياورد، الله اكبر. كدورت نداشته باشيد و رفيق باشيد. حالا دنبال همين كه رأي آورده برويد. ديگر كينه‌ها را دور بريزيد و بگذاريد مملكت بچرخد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2432
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست