نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2438
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم «الحمدلله الرب العالمین و صلی الله علی سیدنا نبینا محمد و علی اهل بیت و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن علی قیام یوم الدین»
در سلسلهی درسها و بحثهای اصول عقائد به بحث نبوت رسیدیم كه ظاهراً بیستمین درس ما است. اینكه ما بحثها را فشرده میگوییم، میخواهیم تا سی جلسه به همهی اصول عقائد یك نگاهی بكنیم. وگرنه هریك از اینها حرف دارد و بحثهای عمیق و مفصلی به دنبال دارد. لكن ما چون میخواهیم بحثمان عمومی باشد، و در سطحی باشد كه برای توده و عموم مفید باشد و ضمناً سی جلسه بیشتر نشود فشرده بحث میكنیم. در بحث نبوت تا اینجا رسیدیم كه بشر امروز راه زندگی را پیدا نكرده است. سود و زیان واقعیاش را تشخیص نداده است. در شناخت عدالت اجتماعی هركسی راهی عرضه میكند و همه هم میگویند: راه من راه درستی است و همه هم سرشان به سنگ میخورد و همه هم به قانون خودشان تبصره میزنند و هرروز هم پشیمان میشوند و به اشتباه خودشان پی میبرند. بشر امروز راه را پیدا نكرده است. علم و صنعت پیشرفته است. دنیا ماده را كشف كرده است. خودش را گم كرده است. روز به روز علم پیش میرود. ولی آمار جنایت كم نمیشود. بشر دیروز اگر دزدی میكرد در جزئیات دزدی میكرد. حالا كه علم و صنعت پیشرفته است ببینیم دزدی در چیست؟ قدیم اگر یك گیوه را به یك گیوه دوز میدادیم، میگفتیم: كمر گیوه را بدوز، كُكها را باید ریز بزند. اما این میدزدید و كُكها را درشت میزد. دزدی در چهارتا كُك بود. اما الآن كه علم و صنعت پیشرفته است، به چهار تا كُك قناعت نمیشود كه انسان بدزدد. دنیای شیمی دائم پیشرفته است. خوب كه علم شیمی پیشرفت، اگر كنار پیشرفت شیمی، ایمان، اخلاق، تقوا نباشد از همین مواد شیمیایی برای سقوط جامعه هروئین میسازد. دنیای فیزیك پیشرفته است. برق را در اختیار خودش آورده است. اما میشود از همین برقی كه در خدمت انسان قرار گرفته، اگر در كنار این علم و اخلاق و تقوا نباشد، میشود خطرناكترین كارها را كرد. پس با پیشرفت علم و صنعت هرچه تندتر برویم نیاز به ترمز قویتری، نیاز به تقوای بیشتری، البته تقوا را به ترمز معنا كردن درست نیست. اجمالاً بشر امروز بیشتر احساس نیاز به ایمان میكند. این از یكطرف، از طرف دیگر وقتی ما میدانیم خدا ما را آفریده است، از آفریدن ما هم هدف داشته است، این هدفش را باید اعلام كند و نبوت یعنی راهی كه هدف خدا را به ما بیان میكند. تمام شد و رفت. یكبار دیگر تكرار كنم. خدا ما را آفریده است. از آفریدن ما هدف داشته است. این هدفی كه دارد باید به ما اعلام كند. نبوت یعنی راهی كه خداوند هدف خودش را به بشر اعلام میكند. سه تا مقدمه، خیلی آسان است. او بشر را آفریده است. از آفرینش او هدف داشته است. این دو مقدمه قطعی است. نبوت یعنی راه اعلام هدف. این هدفی كه داشته است و بشر باید اعلام كند. دین یعنی آدرس. آدرسی كه خداوند توسط انبیا به بشر اعلام كرده است. یك مكتب وقتی میتواند پیروز شود كه مردم رهبر را مقدس بدانند. به او عشق بورزند. مكتب را هم مكتب الهی و آسمانی بدانند. مكتب مردمی برای مردم نمیتواند مقدس باشد. رهبر الهی و مكتب الهی و امید به پیروزی و یكی هم داشتن یك نیروی درونی ضامن اجرا كه من ولو هیچ پلیسی و هیچ قدرتی بالای سرم نباشد، خودم از درون این احساس را داشته باشم. رانندهی تاكسی شب به خانه میرود. در صندوق عقب ماشین را باز میكند، میبیند از یكی از مسافرین چمدانی در صندوق عقب باقی مانده است. فراموش كرده است ببرد. چمدان را باز میكند، میبیند هفتاد هزار تومان پول نقدر در آن است. پول را میآورد و تحویل پلیس میدهد. آن آقای مسافر هم 90 درصد احتمال میدهد كه پولش از بین رفته است، ولی برای 10 درصدش میآید به پلیس اعلام میكند كه ما چمدانی با این نشانی گم كردیم. میبیند همان وقتی كه پهلوی پلیس میآید اعلام كند، میبیند همان آقای راننده تاكسی محترم هم آمده پول را پس بدهد. پلیس با این مصاحبه میكند. میگوید: چه نیرویی باعث شد كه تو هفتاد هزار تومان پول دستت آمد، آوردی پس دادی. با اینكه آقای مسافر شماره تاكسی تو را برنداشته بود؟ گفت: بله! من هفتاد هزار تومانی كه برداشتم، فكر كردم میتوانم موكتهای خانهام را قالی كنم. میتوانم یك طبقه خانهام را دو طبقه كنم. میتوانم فرم لباس و ماشینم را عوض كنم. اما مسئلهی ایمان جلوی من را گرفت. مسئلهی ترس از خدا! حساب كردم دنیا ابتدا و آخرش محدود است. ولی رضای خدا بی حد است. حساب كردم بنده الآنی كه پول پیدا نكردهام كه در سطح ساده زندگی میكنم، روی زیلو مینشینم و زیر پای من زیلو و نخ است. فوقش من نخهای خانهام را قالی كنم. قالی هم پشم است. آیا درست است كه من با یك عمل خلاف، با یك خیانت حركت كنم؟ منتها حركت از نخ به سوی پشم و این است ثمرهی انسانیت! من آفریده شدم كه از مال مردمی كه با دست رنج زحمتی كشیدند و ده تومان، ده تومان پولی تهیه كردند، مثلاً با این 70 هزار تومان میخواسته خانهای بخرد. حالا من این پول را بربایم؟ هیچ نیرویی و هیچ محركی جز ایمان به خدا نتوانست مرا اینجا بیاورد. ایما به خدا اگر بود، ما هیچ نیازی به این همه كنترل و ضامن هم نداشتیم. الآن با وجود افراد رقیب و مراقب باز هم اگر رقیب و مراقب من، خودش دزد بود باید چه كرد؟ قانون نمیتواند جای من را بگیرد. یك چاهی كه خشك است، شما با سطل در آن آب بریزی، یك باد به آن بخورد خشك میشود. چاه باید خودش آب داشته باشد. چاه خشك با سطل آب، پر نمیشود. انسانی كه ایمان به مبدا و معاد ندارد، با قانون و با شعار ساخته نمیشود. باید خودش از درون به یك قدرتی وصل باشد. به یك مبدایی وصل باشد و تقوایی داشته باشد. از این بگذریم. دربارهی امتیاز برنامههای انبیا صحبت میكردیم، چند مورد را گفتیم؟ امتیاز اول: مساوات در برابر قانون. یعنی حق وتو و ابر قدرتی مطرح نیست. شخص رسول الله در مقابل قانون همانطور است كه یك مسلمان عادی است. امتیاز دوم: كنترل عمل، گفتیم: قوانین بشری عمل را كنترل میكند. مسئلهی ایمان و مذهب هم عمل و هم صفت را كنترل میكند. سوم: مسئلهی قداست است و اما چهارم. چهارم: امتیاز مكتب انبیا است. پس امتیاز مكتب انبیا: 1- مساوات 2- كنترل عمل و صفت. 3- قداست 4- مسئله ی قاطعیت مصلحان ممكن است یك طرح اصلاحی بده. اما خودش هم از آیندهی طرح خبر نداشته باشد. میگوید: فعلاً ملت را به این سمت میبریم، ببینیم عاقبت چه میشود؟ چون فرمان، علم از علم بی نهایت است. چون دستور از خدایی كه دارای علم بی نهایت است، هیچ شك نمیكند. قاطعیت! دو پهلو حرف نمیزند. طوری راه نمیرود كه حالا این دسته را خوشحال كنیم. آن دسته را خوشحال كنیم. قشنگ راهش روشن است. مومن به خدا همینطور است. یك جمله یادگاری برای شما بگویم. این جمله را یكی از بزرگان به من گفت. فرمود: خدا! خوب گوش بدهید. خدا هم یكتا است و هم به قول امیرالمومنین سریع الرضا است. زود راضی میشود. خدا هم یكی است. هم زود راضی میشود. خلق هم خیلی هستند. هم خیلی توقع دارند. چه جملهی قشنگی است. خدا هم یكی است و هم زود راضی میشود. مردم هم خیلی هستند. هم هركدام خیلی توقع دارند. بنابراین اگر قرار است كسی را راضی كنیم، یكی را راضی كنیم كه زود هم راضی میشود. رضایت خلق، هرطور راه بروی. قصهی آن آخوند را شنیدهاید؟ خودش و بچهاش دو نفری سوار شدند. عدهای گفتند: چه بی انصاف دو نفر سوار الاغ شدند. دو نفر پیاده شدند، گفتند: چه آدمهای احمقی! الاغ خالی میرود. این دو تا هم پیاده میروند. پدر سوار شد، پسر پیاده شد. گفتند: چه پدر بی انصافی! بچهی كوچك را میدواند. پسر را سوار كرد و خودش پیاده رفت، گفتند: چه پسر بی ادبی. هرطور راه برویم یك كسی حرف میزند. قاطعیت یعنی ببینیم خدا چه میگوید، همان را انجام بدهیم. نظیر قاطعیتی كه امام و رهبر انقلاب داشت. یك كلمه از اول فرمود، هفده سال پیش از این، همینطور دائم گفت. اخیراً هم تكرار میكرد. شاه باید برود! نه یك كلمه كم و نه یك كلمه زیاد. هرچه به او گفتند، هرطوری گفتند، فرمود: حكم خدا همین است. باید این قانون برطرف شود. باید آن قانون بشود. حالا دیر است. حالا زود است. این كار را كنیم، نداریم. آقا میكشند. میزنند. میشكنند. نمیشود. میشود. قاطعیت! «لَكُمْ دینُكُمْ وَ لِیَ دینِ»(كافرون/6) نزد پیغمبر آمدند گفتند: آقا یك خرده شل بگیر. بالاخره شما به بتهای ما كار نداشته باش. ما هم یك خرده خلاصه میآییم. فرمود: این حرفها نیست. «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ(2)وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ(3) وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ(5)»(كافرون) قاطعیت، دودوزه بازی نكردن است. هر رهبری را غیر از رهبران الهی حساب كنیم، میبینیم قاطعیت ندارند. مسئلهی دیگر واقع بینی است. پنجم: واقع بینی. چون مكتب انبیا از وحی است. چون از علم بی نهایت است، واقع را میگوید. محیط زده نیست. محیط، محیط زدگی، فامیل زدگی، فقر، غنا، شكست، احساسات، هیچ چیز در قانون اثر ندارد. قانونهای بشر واقع بینانه نیست. ششمین امتیاز جامعیت است. چون سعادت بشر را در نظر گرفته است. چون وحی نظر به سعادت بشر دارد و بشر دارای همه نوع نیازی است. برنامههای انبیا جامعیت دارد. یعنی هم برنامه هایش جنبهی مادی و هم جنبهی معنوی دارد. اصلاً با هم است. از هم جدا نیست. شما حساب كنید. هرجا عبادت است، در عین حال سیاست هم هست. مسجد اسلام هم پادگان نظامی بود، هم مجلس شورا بود. هم اداره تعلیم و تربیت بود، هم سالن اجتماعات بود. هم عبادت دسته جمعی بود. مانور بود. حاضر غایب بود. یك حاضر غایب طبیعی، فلانی چند روز است كه به مسجد نمیآید. فلانی چند روز است كه به مسجد میآید. الی آخر… برنامههای اسلام جامعیت دارد. غیر از چند كتابی كه دربارهی نماز و روزه و اینها هست، بیشتر كتابهای فقهی ما مربوط به حقوق و مربوط به حدود و مربوط به سیاست و مربوط به برنامههای اجتماعی و اینها است. اینطور نیست كه فقط دیدش یك دید باشد. فقط دید شكمی، فقط دید اقتصادی، یا فقط دید شهوی، جامعیت از امتیازات برنامههای اسلام است. قانونی را شما پیدا نمیكنید، مگر اینكه كلیاتش در اسلام هست. یك وقت یك نفر آمد به من گفت: شما كه میگویید همه چیز در اسلام هست. كجای اسلام گفته است: به چهارراه كه رسیدی چراغ قرمز بود، بایست؟ گفتم: مسئلهی چراغ قرمز و چراغ سبز كه مطرح نیست. یك جمله كه امیرالمومنین(ع) میفرماید: «ونظم امركم» این یك قانونی است كه منظم باشید. منظم بودن به این معنا است كه دو دقیقه از اینطرفها بروند. دو دقیقه هم از آن طرفیها بروند. حالا دیگر نمیخواهیم بگوییم: چراغ قرمز است. هر نیازی كه بشر دارد، جزئی یا كلی. قصهی ثماره را برایتان گفتم؟ او به خاطر اینكه بدون اجازه وارد خانهی مردم میشد، ضرر میرساند. ممكن است كسی با ساختمانش ضرر برساند. ممكن است كسی با چاه عمیقی كه میزند ضرر بزند و چاه عمیق همسایه را خشك بكند. قانون كلی در اسلام هست كه حالا این «لا ضرر و لا ضرار» یك موردش مسئلهی درخت بوده كه بی اجازه در خانهی مردم میرفته است. هرچه صاحب خانه میگفت: یالله بگو. میگفت: نمیخواهم بگویم و سرزده وارد میشد. پیغمبر فرمود: درخت را بكن و دور بیانداز. چون نصیحت گوش نمیدهد. یك موردش این است. یك موردش هم ممكن است از ساختمان باشد. یك موردش هم ممكن است چاه عمیقی باشد كه چاه عمیق را خشك كند. ممكن است هزار مورد داشته باشد. یك كلیاتی در اسلام داریم، جامع است كه تمام نیازهای ما را جبران میكند. یك سیلی زدن را حساب كن. سیلی میزنی جای آن سرخ شد، یك حكمی دارد. جایش كبود شد، یك حكمی دارد. جایش سیاه شد، یك حكم دارد. مسئلهی هفتم: اخلاص، شعار همهی انبیا این بود كه «ٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّه»(یونس/72) من مزدی از شما نمیخواهم. در سورهی شعرا، آیهی 109، 127، 145، 164، 180 از قول حضرت نوح، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت لوط، حضرت شعیب، از قول اینها نقل میكند كه همهی اینها شعارشان این بود. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّه» مسئلهی هشتم كه مربوط به شخص پیغمبر است، نه هركس مسئلهی عصمت است. در عصمت یك خرده صحبت كنیم. عصمت یعنی نه گناه كند، بلكه بالاتر بگوییم. بلكه به فكر گناه هم نباشد. این معنای عصمت است. پیامبر باید معصوم باشد. نه گناه كند. فكر گناه هم نكند. مگر میشود؟ بله كه میشود. خود شما هم در بعضی از گناهها معصوم هستید. یكی از گناهها خودكشی است. خیلی از شما خودكشی نكردید فكر خودكشی هم نكردید. آدم بالای منار برود و خودش را با مغز پایین بیاندازد. یكی از گناهان این است. این كار را نكردید. انسان لخت مادرزاد شود و وسط خیابان بدود. این گناه را تا حالا هیچ كدام از ما نكردیم، فكرش را هم نكردیم. چون زشتی این روشن است. یك سری از گناهها كه زشتیاش روشن است، یا خطرش مسلم است، هرگز دور آن نمیرویم. منتها یك سری از گناهها آن طوری كه باید باور كنیم باورمان نیامده است. ولذا مرتكب میشویم. انسان در هر كجا باورش آمد، مرتكب گناه نمیشود. شما باورت آمده خودكشی چقدر بد است. باورت میآید وقتی سر مناره و گلدسته میروی، میخواهی خودت را پرت كنی نگاهت را پایین میكنی میبینی صد متر است باورت میآید خطر است. یك پزشك میكروب را باور میكند و هرگز آب آلوده نمیخورد. ولی من و شما یك سری از گناهها را باور نكردهایم. حالا دربارهی باور یك مثالی از امام، رهبر انقلاب داریم. ایشان یك وقتی كه نصیحت میفرمودند، اینطور فرموده بودند. علم و یقین داریم. فرق بین علم و یقین چیست؟ یك سوال میكنم با هم جواب دهید. مرده دندان میگیرد؟ لگد میزند؟ مشت میزند؟ كدام یك حاضر هستید در یك اتاق كنار یك مرده بخوابید؟ حاضر نیستید. چرا؟ دندان نمیگیرد. لگد نمیزند. مشت نمیزند. علم دارید كه مرده كاری با شما ندارد، اما باز هم میترسید. چون هنوز علمتان یقین نشده است. اما مرده شور! اگر به مرده شور بگویند: كنار مرده بخواب. سرش را روی شكم مرده میگذارد و تا فردا میخوابد. چطور مرده شور نمیترسد و ما میترسیم؟ با اینكه هردوی ما میدانیم كاری با ما ندارد. ما علم داریم، مرده شور یقین دارد. وقتی آدم باورش آمد، ما میگوییم: مرده با ما كاری ندارد. اما هنوز باورمان نیامده است. باز هم میترسیم. بسیاری از افراد هستند كه تا چراغ خاموش میشود، میترسند. از این آجر كه چیزی در نمیآید. این آجر روی هم چسبیده است. چه چراغ روشن باشد، چه خاموش باشد. ولی تا چراغ خاموش شد آدم میترسد. علم داری كه چراغ روشن باشد یا خاموش باشد تاثیری در ساختمان ندارد اما آدم میترسد. خلاصه اینكه علم و یقین فرق میكند. بیل همهاش آهن است. سر بیل سفید است. آخر بیل سیاه است. چرا؟ چون سر بیل با خاك درگیری دارد، تلاش میكند برّاق است. آخر بیل چون تماسی با خاك ندارد همینطور سیاه و زنگ زده میماند. اگر انسان به علمش عمل كرد، مثل سر بیل براق میشود. مرده شور هم اول میترسید ولی چون دائم مرده شست، كم كم برایش یقین شد. بیل همهاش آهن است. آن سر بیل آنقدر با خاك تماس گرفت تا براق شد. كسانی كه به علمشان عمل كردند، به درجهی یقین میرسند. رهبران ما معصوم هستند. اصولاً اگر پیغمبر لغزش داشته باشد و معصوم نباشد، نه میتواند برای ما مربی خوبی باشد و نه حرفش در ما اثر دارد و نه ما به او اطمینان داریم. برای اینكه اگر در زبانش یك اشتباه بكند، میگوییم: خوب پیغمبری كه یك جمله در زبانش اشتباه كرد شاید در فكرش هم اشتباه كند. صلب اطمینان میشود. قرآن میگوید: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة»(انعام/149) حجت و پیامبری كه از طرف خدا میآید، باید طوری باشد كه انسان هیچ روزنهی شكی در او نباشد. شاید شما این سوال را بكنید كه اگر ائمهی ما و پیغمبر ما اگر معصوم است، پس این مناجاتها برای چیست كه خدایا ما را بیامرز. خدایا ما را بیامرز؟ یك سوال میكنم. شما برای یك اتاقی كه یك نفر نشسته نگاه میكند، اگر خواسته باشید دراز بكشید، عذرخواهی میكنی یا نه؟ خوابیدن گناه است؟ با هم بگویید. گناه نیست. اما در عین حال عذرخواهی میكنید. چرا؟ چون آن طرف حاضر است. چون شما را میبیند، شما شرمنده هستی كه روبروی او بخوابی. با اینكه خوابیدن گناه نیست. اما چون برای آن مقام حضور قائل هستی، او را ناظر میبینی، شرمنده هستی. پیغمبر در هر حال خدا را ناظر میدید. و لذا وقتی هم میخواست پایش را دراز كند، خجالت میكشید. كارهایی هم كه گناه نیست چون او مقامی را برای خدا قائل بود، احساس شرمندگی میكرد. و بنابراین دعا میكرد. علاوه بر اینكه خود دعا كردن هم عبادت است. یكی از مسائل مسئلهی عصمت است. چون ایام، ایامی است كه جلسهی بیستم است و احتمالاً برنامهی ما با بیستم ماه رمضان هم مقارن شود. مقداری دربارهی قرآن كه هم مناسب با بحث نبوت است، چون معجزهی پیغمبر ما، معجزهی نبی ما قرآن است، درسهایی كه از قرآن میتوانیم بگیریم، مقداری با هم در جلسهی بعد صحبت خواهیم كرد. یكی از امتیازات انبیا ما این است كه در دعوت خود نقطهی ابهامی ندارند. نهم: در دعوت خود نقطهی ابهامی ندارند. دهم: بر اساس اكراه نیست. شعر پیغمبر این است كه «لا إِكْراهَ فِی الدِّین»(بقره/256) مكر و حیله ندارند. تملق در زندگی انبیا نیست. وعده به مادیات نمیدهند. نمیگوید: صبر كن من رئیس جمهور شوم، عوض آن تو را هم نخست وزیر میكنم. تو بیا كمك كن پست را بگیریم، بالاخره تقسیم میكنیم. آخر بعضیها شیر را در پستان تقسیم میكنند. یعنی قبل از آنكه بدوشند، از قبل یك گاوبندیهایی میكنند. این حرفها نیست. تملق نیست. وعده به مادیات نیست. مسئلهی دیگر از صفر شروع میكنند و از همه مهمتر این است كه هرچه باد به پرچم انبیا بخورد و هرچه عزیزتر بشوند، عبودیتشان بیشتر میشود. پیغمبر ما در اوج عظمت كه قرار میگیرد، تازه به مسلمانها، به پیروانش نمیگوید بگویید: جاوید محمد! میگوید: «واشهد ان محمداً عبده» آقای خمینی در اوج عزت توانسته بگوید: من دست بقالها را هم میبوسم. من دست همه را میبوسم. من طلبهای هستم. من طلبه و باقی مراجع! این ما هستیم كه ضعیف هستیم. دو سه تا سكه كه باشد سر و صدا میكند. اما اسكناس هزاری صدا نمیكند. مردان خداهرچه اوج بگیرند، هرچه عظمت پیدا كنند، عبودیتشان بیشتر میشود. پیامبر به قدری رابطه و نیایشهای شبانه داشت كه خدا در قرآن میفرماید: «ما أَنْزَلْنا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»(طه/2) چرا اینقدر زود خودت را به مشقت میاندازی و چقدر شب نیایش میكنی؟ مقداری بخواب. به پیغمبر دستور میدهد كه مقداری استراحت كن و روز هم كمتر فعالیت كن. با همهی این فعالیتش فقط «و اشهد ان محمداً عبده» قرآن هم كه میخواهد از ابراهیم تعریف كند، «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»(ص/30) اینها خصوصیات یك رهبر آسمانی است كه هریك از آن با رهبران دنیایی و نوابغ و مسلمین خیلی فرق دارد. دنبالهی بحث برای جلسهی آینده ماند. «والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2438