responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2449
1- دوري از حضور در مجالس گناه
2- رضاي خدا، نه رضاي دوستان گنهكار
3- خاطره‌اي از صداقت ابوذر
4- دعاي امام سجاد عليه‌السلام در ترك مجالس گناه
5- حضور در جامعه، با حفظ حيا و عفّت
6- نقش ازدواج در سلامت جوانان

موضوع: نشانه‌هاي بندگان خوب خدا (3)

تاريخ پخش: 01/05/93

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

خانه‌ي امام، سر سفره‌ي خالق، ماه عزيز، داشتيم سوره‌ي فرقان را مي‌گفتيم كه خدا گفته: بنده‌ي خوب خدا چه كساني هستند؟ دو جلسه صحبت كرديم. بعضي نشانه‌هايش را گفتيم. حالا در اين جلسه هم باقي نشانه‌هايش را مي‌گوييم.

آنهايي كه بحث را بودند، مي‌دانند. آنهايي هم كه نبودند من گذرا، در سه، چهار دقيقه (عباد الرحمن)را مي‌گويم. تا آن سه صفتي كه نگفتم را بگويم. 12 صفت است، چند مورد را گفتيم. آنهايي كه گفتيم اين بود كه بنده خوب خدا چه كسي است. من و شما آدم خوبي هستيم يا نيستيم؟ قرآن مي‌گويد: بنده خوب خدا علامت دارد. 1- (وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا) (فرقان/63) بنده خوب خدا كسي است كه زندگي‌اش آرام باشد. جلوه، خودنمايي، تكبر، تفاخر نداشته باشد. خيلي نرم و آرام زندگي كنيم. زندگي آرام‌بخش و بدون تفاخر داشته باشيم. اين يك علامت بود.

2- (وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا)(فرقان/63) با جاهل و نا اهلي اگر برخورد كرد، با مسالمت رد شود. شاخ و شانه نكشد. درگيري و دعوا راه نياندازد. از كنار مسائل افراد نااهل با كرامت و مسالمت رد شود.

3- (وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِيَامًا)(فرقان/64) نشانه سوم بندگان خوب خدا اين است كه اهل تهجّد و نماز شب و بيتوته و سجده و قيام باشند.

4- (وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا)(فرقان/65) نشانه چهارم اين است كه بنده خوب خدا با اينكه بنده خدا هست، زندگي‌اش افتخار و تكبر ندارد، از كنار جاهل با مسالمت رد مي‌شود. اهل مناجات و عبادت شبانه است، در عين حال به خودش اطمينان ندارد. دغدغه جهنم داشته باشد كه آيا كارهاي من درست است يا نه؟

5- (وَ الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَ لَمْ يَقْترُُواْ وَ كَانَ بَينْ‌َ ذَالِكَ قَوَامًا) (فرقان/67) پول خرج كردنش حساب و كتاب داشته باشد. حتي در راه خدا هم مي‌خواهد انفاق كند نه مشتش بسته باشد كه بخيل و كنس باشد، نه هرچه دارد بدهد كه براي آينده و نسلش چيزي باقي نگذارد. در خرج كردن ميانه رو باشد. اينها را همه بحث كرديم. سريع يك مروري كنيم و برسيم به بحثي كه امشب مي‌خواهم باز كنم.

(وَ الَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ) (فرقان /68) بنده خوب خدا يكتا پرست است. وقتي گفت: خدا، ديگر سراغ طاغوت نمي‌رود. مي‌خواهد خدا را راضي كند. (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‌)(انعام/91) جامعه چه مي‌پسندد. مد چيست؟ امروز چه مي‌گويند؟ دوستان چه مي‌خواهند؟ همسر چه مي‌خواهد؟ رسم است، آداب است، رسوم است، نياكان، ول كن. من بنده خدا هستم بايد يكي را راضي كنم.

«وَ لَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتىِ حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقّ‌ِ وَ لَا يَزْنُونَ» بنده خوب خدا اهل آدم كشي و فحشا و زنا نيست. (وَ مَن يَفْعَلْ ذَالِكَ يَلْقَ أَثَامًا)(فرقان/68)

1- دوري از حضور در مجالس گناه

(وَ الَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَامًا) (فرقان /72) بحث امشب اين است. اين چند دقيقه نگاهي به بحث‌هاي گذشته بود. امشب چه مي‌خواهيم بگوييم؟ علامت بنده خوب خدا اين است كه (وَ الَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ)شاهد زور نباشيم. زور را به غنا معنا كردند. شاهد زور دو معنا دارد. يكي اينكه انسان در جلسات گناه مي‌نشيند، ولو گناه نكند اما حضور دارد. يكي اينكه خبر و گواهي مي‌دهد. يعني بنده خوب خدا نه در مجلس بد حاضر مي‌شود و نه بر باطل گواهي مي‌دهد. زور هم به معني كار باطل است. منتهي باطلي كه در قالب حق است. گواهي باطل، دروغ و غنا. در هر جلسه‌اي نباشيم.

بعضي‌ها فكر مي‌كنند همه‌جا حضور در صحنه خوب است. نه! نه تنها انجام گناه حرام است، شركت در جلسه گناه هم حرام است. آقا يكجايي شراب مي‌خورند. شما شراب هم نخوري، نشستن شما در آن جلسه حرام است.

مقام معظم رهبري زماني كه رئيس جمهور بود بنده جز هيأت همراه ايشان به بعضي از كشورهاي دنيا رفتيم. در يكي از كشورها، پذيرايي بود و از رئيس جمهور پذيرايي مي‌كردند. آن زمان آقا رئيس جمهور بود. به آقا گفتند: در جلسه شراب است. فرمود: نمي‌آيم. گفتند: آقا رئيس جمهور است. گفت: هركس مي‌خواهد باشد. آقا روابط ديپلماتيك به هم مي‌خورد. باسمه تعالي به درك! به ان رئيس جمهور گفتند: همه چيز به هم خورد.

حديث داريم روز قيامت يك قطره خون روي سينه يك نفر مي‌چكد. مي‌پرسد: اين چيست؟ مي‌گويند: يك نفر را به ناحق اعدام كردند. تو هم در يك قطره شريك هستي. يك كسي گناه مي‌كند، شما مي‌خندي و با خنده خودت اين گناهكار را تشويق مي‌كني. يك گناهي مي‌شود، شما مي‌شنوي. مي‌گويي: خوب شد. در گوشش زدي؟ بارك الله!

دزد حرفه‌اي چند بار زندان رفت و آزاد شد. در آخر خواستند او را اعدام كنند. دقيقه آخر گفت: من مي‌خواهم با مادر خداحافظي كنم. مادرش را آوردند، گفت: مادر مرا مي‌خواهند اعدام كنند. زبانت را در دهان من بگذار. مادر زبانش را در دهان بچه‌اش گذاشت. بچه زبان مادر را گاز گرفت. تا گاز گرفت جيغ كشيد، گفتند: چرا چنين كردي؟ گفت: كوچك بودم رفتم خانه همسايه تخم مرغ دزديدم، اين مادرم گفت: بارك الله! اگر آن روز به من بارك الله نمي‌گفت من دزد حرفه‌اي نمي‌شدم. كارها از كم شروع مي‌شود. اول سيگاري، بعد ترياكي، بعد هروئيني! اول تخم مرغ مي‌دزديم. بعد مرغ مي‌دزديم، بعد گوسفند مي‌دزديم، بعد وانت مي‌دزديم، بعد قالي مي‌دزديم، كم كم مي‌بيني نفت مملكت را دزديديم. لذا قرآن مي‌گويد: (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطان) (بقره/168) شيطان گام به گام است. اول رفيق مي‌شويم. بعد بستني مي‌خوريم. بعد لبخند مي‌زنيم. بعد اس ام اس، يك ذره يك ذره مي‌بينيم رفتيم تا كجا. از قدم اول…

2- رضاي خدا، نه رضاي دوستان گنهكار

«لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ» علامت بنده عبادالرحمن 12 نشانه است. يكي اين است كه در مجلس گناه شركت نمي‌كنند. در قرآن داريم (إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في‌ حَديثٍ غَيْرِهِ) (نساء/140) داريم اگر در يك جلسه‌اي ديدي آيات خدا مورد تمسخر است، يك عالمي را مسخره مي‌كنند. يك قانوني را مسخره مي‌كنند، بنده خدايي را مسخره مي‌كنند، شما حق نداري در اين جلسه بنشيني. (‌ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ).

جلسه موسيقي است. ننشين! آخر رفاقت ما به هم مي‌خورد. باسمه تعالي به درك! رفيق من خداست. در دعاي جوشن كبير داريم «يا نعم الرفيق» مي‌گويد: رفيق خوب خداست.

اين قبيل دوستان كه مي‌بيني *** مگسانند دور شيريني

رفيق آن كسي نيست كه هرطور زد من برقصم. قرآن مي‌گويد: آنهايي كه رفيق بد گرفتند، روز قيامت دو دستشان را گاز مي‌گيرند و مي‌گويند: (يا وَيْلَتى‌ لَيْتَني‌ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً) (فرقان/28) كاش با فلاني رفيق نمي‌شدم. او مرا بدبخت كرد.

«وَ الَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَامًا» گواهي به باطل ندهيم. مي‌خواهم يك قصه بگويم.

3- خاطره‌اي از صداقت ابوذر

يك روز ابيذر در جلسه معاويه آمد. ديد معاويه نشسته دور تا دور هم مسؤولين مملكتي، همه از سران بني اميه هستند. ابيذر يك نگاهي كرد و خنديد. گفتند: چرا خنديدي؟ گفت: از پيغمبر شنيدم اگر يكوقت سران كشور همه از بني اميه بودند، خاك بر سر مردم مي‌شود. معاويه گفت: ابوذر اين حديث‌ها را دروغي نقل مي‌كني كه رژيم بني اميه و حكومت ما را تضعيف كني؟ چه كسي اين حديث را شنيده‌ است؟ گفتند: هيچ‌كس. به ابيذر گفتند: يا شاهد بياور كه اين حديث را چه وقت پيغمبر گفته است كه اگر زماني مسؤولين مملكتي از بني اميه بودند، مردم بدبخت مي‌شوند. شاهدت چه كسي است؟ يا شاهد بياور يا اين حديث‌ها را مي‌بافي براي اينكه رژيم ما را واژگون كني. يا شاهد، يا اعدام! ابيذر گفت: اميرالمؤمنين خيلي با پيغمبر بوده است. شايد ايشان حديث را شنيده باشد. رفتند به حضرت علي گفتند: آقا ابيذر يك خنده كرد. اين خنده دست گل آب داد. جان ابيذر در خطر است. گفته اگر مسؤولين مملكتي از بني اميه بودند، واي به حال مردم، معاويه ناراحت شده و گفته: يا شاهد بياور، يا اعدام. ايشان هم گفته: حضرت علي شايد شاهد باشد. چون زياد با پيغمبر بوده است. حضرت علي را آوردند و گفتند: شما اين حديث را شنيدي؟ حالا اگر اين خط بازي‌هاي سياسي در زمان ما بود، حضرت علي مي‌خواست جان رفيقش را نجات بدهد. بايد بگويد: بله شنيدم. يك دروغ بگو رفيقت را از مرگ نجات بدهد. حضرت امير فرمود: نه، من اين حديث را نشنيدم. ديگر پس بايد ابيذر كشته شود. گفتند: خيلي خوب، بايد ابيذر را كشت. حضرت امير گفت: يك چيز ديگر شنيدم. گفت: از پيغمبر شنيدم زير آسمان راستگوتر از ابيذر نيست. يعني چه؟ يعني هرچه ابيذر مي‌گويد، راست است. اگر اين حديث را هم نقل مي‌كند، ابيذر دروغ نمي‌گويد. گفت: اين حديث را نشنيدم، ولي شنيدم كه پيغمبر گفت: زير آسمان راستگوتر از ابيذر نيست. بالاخره با اين جمله دوم جان ابيذر نجات پيدا كرد. ولي خط بازي نكرد كه چون اين فاميل من است، چون جزء دار و دسته و گروه و حزب من است، ما يك دروغ بگوييم و جان اين را نجات بدهيم.

شما شاهد هستي كه ترياك كجا حمل و نقل مي‌شود. بايد اطلاع بدهيد. بابا حالا چه كار دارم، نان او آجر شود. اِ… جوان‌هاي مردم دارند با ترياك و هروئين نابود مي‌شوند. تو رفيق بازي مي‌كني؟ آخر من همسرش هستم. به كس ديگر بگو. اطلاع بده، شما بايد شوهري كه حمل و نقل مواد مخدر مي‌كند، بايد شوهرت را زنداني كني. رفيق، پسر عمو و پسر دايي، هركس مي‌خواهد باشد. مصلحت جامعه مهم‌تر از مصلحت فرد است. پياز و سير خاصيت دارد. ولي اسلام مي‌گويد: اگر مي‌خواهي به مسجد بروي، حق نداري سير و پياز بخوري. مصلحت عموم بر مصلحت فرد برتري دارد. پسرعموي تو مي‌خواهد پولدار شود. جالب اين است كه بعضي از اين ترياك فروش‌ها نذر مي‌كنند كه اگر ترياك من به سلامتي رسيد، روز تاسوعا پلو بدهم.

يك دزد بود صبح‌ها كه مي‌خواست دزدي برود، (چهار قل) مي‌خواند. يكبار هم گير پليس افتاد، گفت: امروز يادم رفت چهار قل را بخوانم.

4- دعاي امام سجاد عليه‌السلام در ترك مجالس گناه

امام سجاد راجع به جلسات گناه سحرهاي ماه رمضان يك چيزهايي دارد. دعاي ابوحمزه ثمالي، يك جمله‌اش راجع به شركت در جلسه گناه است. وَ الَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَبنده خدا در جلسه گناه شركت نمي‌كند. امام سجاد در دعاي ابوحمزه مي‌گويد: خدايا اذا بُشِّرْتُ بِهَا خَرَجْتُ إِلَيْهَا أَسْعَىگاهي وقت‌ها كه بشارت مي‌دادند فلان‌جا گناه است، با دو مي‌رفتم. از زبان ما مي‌گويد. ما خيلي جاها جلسه گناه بوده، با دو مي‌رفتيم.

گاهي وقت‌ها بليط مي‌خريم كه گناه كنيم. مي‌گويد: أَعْطَيْتُ عَلَى الْمَعَاصِي جَلِيلَ الرِّشَا گناهان بزرگ را رشوه مي‌دادم. اصلاً پول مي‌دادم كه به گناه برسم. با دو مي‌رفتم، پول مي‌دادم كه به گناه برسم.

امام سجاد در همين دعاي ابوحمزه مي‌گويد: چرا من وقتي مي‌روم نماز بخوانم، سنگين و كسل هستم؟ مي‌گويد: دوازده دليل دارد. يكي اين است كه در جلسات هرزه نشستم. «رَأَيْتَنِي آلَفُ مَجَالِسَ الْبَطَّالِين‌» (بحارالانوار/ج95/ص87) آلف به معني الفت است. الفت به معني دوستي است. در مجلس باطل‌گوها يعني آنهايي كه چرت و پرت و هرز مي‌گفتند، ما هم نشستيم. آن نشستن در مجالس هرزه باعث شده من مزه نماز را نچشم. دوازده دليل دارد كه چرا من از نماز لذت نمي‌برم. يكي از دوازده دليل چرت و پرت است.

يكي از علماي بزرگ مشهد كه شاگرد آيت الله العظمي ميلاني بود، نقل مي‌كرد كه آيت الله العظمي ميلاني از مراجع مهم مشهد بود. خدا رحمتش كند. براي شادي روح همه علما و مراجع و امام يك صلوات بفرستيد. (صلوات حضار)

مي‌گفت: آيت الله العظمي ميلاني در يك جلسه‌اي شركت كرد. در آن جلسه همه شعر خواندند. خوب بعضي از شعرها درست است. بعضي مسأله دارد. ايشان همه شعرها را دوست داشت. آن شب آيت الله العظمي ميلاني از نماز شب محروم شد. آمد گفت: دليل اينكه من ديشب نماز شب نخواندم، به خاطر اينكه در شعرهايي كه خواندند، بعضي شعرها درونش حكمت و موعظه و نصيحت نبود. چند شعر كه نبايد بشنوم، شنيدم. دروغ نبود، اگر دروغ بود بلند مي‌شدم و مي‌رفتم. گناه نبود، اما شعر كاملي هم نبود.

امام نسبت به تفريح عنايت داشت. هفته‌اي يكبار كمتر، بيشتر باغ‌هاي اطراف قم مي‌رفتند. جمعي بودند تفريح مي‌رفتند. شرط مي‌كرد مي‌آيم به شرطي كه كلمه‌اي غيبت نكنيد. بگوييم و بخنديم و شاد باشيم اما غيبت كسي را نكنيم. بياييد تمرين كنيم.

چطور شما مي‌گوييد: جوجه كباب بي‌استخوانف گوشت بي‌استخوان، چطور اخيراً چون گوشت گران شده است خورشت بي‌گوشت درست مي‌كنيد. بياييم بگوييم: جلسات تفريح بي‌گناه! مي‌خواهيم خاطره بگوييم، خاطرات خودمان را بگوييم.

يكوقت ما خدمت يكي از مراجع بزرگ بوديم. گفتم: ما الآن خسته شديم مي‌خواهيم بخنديم. بياييم هركس هر خاطره شيرين از خودش دارد نقل كند. كار به كاشاني و يزدي و اصفهاني و ترك و لر و عرب و عجم و غرب و شرق و زن و مرد و روستايي و شهري نداشته باشيم. هركسي يك خاطره شيرين از خودش بگويد. اينقدر ما آن شب خنديديم. يكي از آنها مي‌گفت: ما روي منبر بوديم. خواستم بگويم: يك صلوات بلند ختم كنيد، گفتيم: يك بسم الله بلند ختم كنيد. هركسي اينقدر خودش دسته گل آب داده است، اينها را بگوييم كه هم براي ديگران تجربه شود، هم اسم كسي را نبرديم.

«وَ الَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ» بنده خوب خدا كسي است كه در جلسه گناه ننشيند. بنابراين نمي‌شود گفت: آقا بنشين ببين چه مي‌گويند. هرچه آدم بداند بهتر از اين است كه نداند. نه! بعضي وقت‌ها در يك جلسه مي‌نشينيم. يك كسي عيب‌هاي مرا براي شما مي‌گويد. شما به من علاقه داشتي، پاي بحث‌هاي من مي‌نشيني. پيش كسي مي‌نشيني كه براي من تهمت مي‌زند يا غيبت مي‌كند، علاقه من و شما را به هم مي‌زند، ديگر شما بحث تلويزيون را گوش نمي‌دهي. چه كسي مي‌گويد هرچه را بدانيم بهتر است؟ من الآن عيب‌هاي شما را بدانم بهتر است. شما عيب‌هاي مرا بداني، بهتر است؟ يكي از شعارهاي غلط در ايران اين است. مي‌گويند: انسان هرچه را بداند بهتر از اين است كه نداند. نخير! خيلي چيزها را ندانيم، بهتر هم هست كه ندانيم.

5- حضور در جامعه، با حفظ حيا و عفّت

گاهي وقت‌ها مي‌گويند: انسان بايد اجتماعي باشد. معناي اجتماعي گناه نيست. قرآن به زن‌ها مي‌گويد: بياييد در جامعه ولي جلوه‌گري نكنيد. (وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى) (احزاب/33) تبرج از برج است. برج ساختمان‌هايي است كه بلند است و چشم‌ها را به خودش مي‌كشد. خانم در خيابان كه مي‌آيي بيا، اما برج نشو. يعني طوري قيافه نگير كه همه چشم‌ها به سمت شما متوجه شود. زن در جامعه بايد باشد ولي برج نشود.

زن‌ها بايد باسواد باشند. قرآن مي‌گويد: (وَ قَرْن‌) بعد مي‌گويد: (وَ اذْكُرْن‌)(احزاب/34) هم قرار بگيريد، تا نياز نيست از خانه بيرون نياييد. (وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى‌ في‌ بُيُوتِكُنَّ)هم دانشمند شويد. هم دانشمند باش، هم بيرون بيا و هم جلوه‌گري نكن. اينكه مي‌گويند: ما مي‌خواهيم در صحنه حضور داشته باشيم، در صحنه گناه نبايد حضور داشته باشيد.

«وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَامًا» يكي از علامت‌هاي آدم خوب اين است كه وقتي از كنار لغو مي‌رود، با كرامت برود. لغو كار هرز و بي‌خود است. حالا گاهي حرفش لغو است. گاهي عملش لغو است. گاهي آرزوهايش لغو است. خيلي‌ها آرزوهايي دارند. همينطور در دنياي خيال است.

به جواني گفتند: چرا داماد نمي‌شوي؟ رفيقش گفت: ايشان يك آرزو دارد. گفتم: آرزويت چيست؟ گفت: دنبال يك دختري مي‌گردد كه پدر دختر سه شرط داشته باشد. 1- پير باشد. 2- ميلياردر باشد. 3- چند سكته ناقص هم كرده باشد. كه وقتي اين دختر را عقد كرد، پدر بميرد، يك پولي از پدر زنش به او برسد. آرزوهاي لغو دارد.

يك كسي پارچه گرفته بود در خيابان راه مي‌رفت. گفتند: چرا اينطور مي‌كني؟ گفت: شنيدم بعضي از پرنده‌ها تخم مي‌اندازند. مي‌خواهم زمين نيافتد. در دنياي خيال است.

خواستگار مي‌آيد قبول نمي‌كند. مي‌گويد: شايد بهتر از اين هم بيايد. پنج سال مي‌گويد: بهتر از اين، بهتر از اين، ديگر خواستگار نمي‌آيد. بعد مي‌آيند در حرم مي‌گويند: حاج آقا براي جوان‌ها دعا كن. دعا كن بخت دخترم باز شود. سي تا خواستگار آمد، ندادي. خودت بخت او را بستي.

6- نقش ازدواج در سلامت جوانان

آقا جوان‌ها از دسته رفتند! تقصير خودت است. ايشان وقتي مي‌خواست داماد شود، گفتي: حالا ليسانس بگير. حالا سربازي برو. هي اينطور گفتي، ازدواج جوان را عقب انداختي، مشكل پيدا كرد. تو خودت مقصر هستي. اولين داماد كه براي دخترتان مي‌آيد، اگر عيبي ندارد، بپذيريد. يكوقت عيب دارد، هيچ، معتاد است، شراب‌خوار است. تارك‌الصلاة است، ضد انقلاب است، ولي سربازي نرفته است. خوب سربازي نرفته، بعد مي‌رود. مگر اشكال دارد آدم نامزد داشته باشد، بعد سربازي برود. آخر هنوز شغل ندارد. خيلي خوب، پسر در خانه خودت باشد. دختر در خانه پدرش باشد. هروقت هم خواستند همديگر را ببينند، ببينند. منتهي تشكيل زندگي وقتي باشد كه اينها به شغل رسيدند. وقتي به شغل رسيدند بروند تشكيل زندگي مستقل بدهند. وگرنه عروس در خانه پدرش باشد، داماد هم در خانه پدرش باشد. منتهي اينها وقتي مي‌خواهند همديگر را ببينند، حلالي همديگر را ببينند. اشكالي دارد…

يك جوان اصفهاني ما را ديد خيلي از ما تشكر كرد. گفت: خيلي بر گردن من حق داري. گفتم: شايد به خاطر جلسات سخنراني و كتاب‌هاست. گفت: نه يك حق خصوصي بر گردن من داري. گفتم: چيه؟ گفت: من اصفهان داماد شدم. نامزدي دارم، پدر زن نمي‌گذارد من بروم عروس را ببينم. مي‌گويد: دختر بزرگ دارم. پسر بزرگ دارم. شما مي‌آييد اتاق خالي مي‌خواهيد، بچه من بي‌حيا مي‌شود. عروس مي‌خواهد مرا ببيند، من هم مي‌خواهم او را ببينم، پدر زن نمي‌گذارد. آخر نشستيم با عروس طراحي كرديم. به عروس گفتم: به پدرت بگو جلسه قرائتي مي‌روم. مي‌گفت: هان جلسه‌هاي قرائتي مفيد است، برو! به اسم جلسه تو بيرون مي‌آيد، من او را پشت موتور مي‌گذارم و مي‌برم. (خنده حضار) گفتم: من نمي‌دانستم جلسات من يك چنين بركاتي هم دارد.

مانع نشويم. قرآن مي‌گويد: (إِلاَّ عَلى‌ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ) (مؤمنون/6) پريشب يك دختري اينجا به من گفت: خواهش مي‌كنم يك تلفن كن مرا نجات بده. گفتم: چيه؟ گفت: با پسري ازدواج كردم. پسر هم پسر خوبي است. منتهي زود حامله شدم. حالا مادر من با من قهر كرده است. به مادر من زنگ بزن. گفتم: عقد كردي؟ داماد گفت: بله تحقيق كرديم و همه‌ مراحل عقلي و فكري و مشورتي طي شد. پدر و مادر من هم داماد را قبول دارند. منتهي مي‌گويد: چرا زود حامله شدي؟ حامله شد كه شد. چرا بايد دخترت بترسد حامله شود؟ شب اول عروسي حامله شود طوري نيست. حتي اگر در محرم و صفر حامله شود، طوري نيست.

در حرم امام رضا بودم، يك پيرمردي گفت: آقاي قرائتي در تلويزيون بگو: بچه‌ها خيلي بي‌حيا شدند. گفتم: چه كردند؟ گفت: محرم و صفر مي‌خواهد پيش عروس برود. گفتم: شما كه پدر او هستي، محرم و صفر با خانمت هم‌خوابي نداري؟ گفت: چرا. گفتم: اگر بناست حيا كنند، تو حيا كن. پيرمرد حيا نمي‌كند، مي‌گويد: پسر من بي‌حيا است. جلوي حلال خدا را نگيريد. بخشي از جاهايي كه ما گناه مي‌كنيم، بخاطر اين است كه جلوي حلال را مي‌گيريم، آنوقت از حرام سر درمي‌آوريم.

بچه مي‌خواهد بخندد، خوب بخندد. نخند! وقتي مي‌گوييم: نخند. اين چنين مي‌كند. پخ… بدتر مي‌شود. (خنده حضار) آخر خنده طبيعي و فطري را بگذار بخندد. مي‌خواهي با زور جلوي او را بگيري، منفجر مي‌شود.

ما نه بايد مسلمان درست و حسابي باشيم، قرآن هم گفته: مسلمان درست و حسابي كسي است كه اگر كسي ساعت اول هم حامله شد، عيب ندارد. (فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ) يعني اگر دختر زود حامله شد، ملامت نكنيد. در جامعه ما اين گيرها هست. دختر زود حامله مي‌شود مي‌رود هزار رقم قرص مي‌خورد كه پدر و مادرش نفهمند. هم‌شاگردي‌هايش نفهمند.

يك زماني دختر دبيرستاني را از دبيرستان بيرون مي‌كردند و مي‌گفتند: نامزد دارد. ما به مسؤولين آموزش و پرورش گفتيم: چرا بيرون مي‌كنيد؟ گفت: آخر درست نيست. اينها مانع است. اينها هيچ كدام اسلامي نيست. حالا يك تذكراتي بايد داد. دخترها نبايد هر حرفي را نقل كنند. آرايششان نبايد طوري باشد كه باقي دخترها در مدرسه تحريك شوند. (فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَض‌) (احزاب/32) لباس زن‌ها نبايد طوري باشد كه مردها را تحريك كند. عروسي دخترها نبايد طوري باشد كه دل دختر خاله‌ها و دختر عموها و همسايه‌ها و هم‌شاگردي‌ها بسوزد كه خوشا به حال اين ازدواج كرد، ما همينطور مانديم و معلوم نيست وضع ما چه مي‌شود. دل كسي را نسوزانيد ولي حلال خدا را حرام نكنيد.

مي‌گويند وقت تمام شد. ما مي‌خواستيم يك شب بگوييم، شب سوم هم تمام نشد. از بس حاشيه مي‌رويم. همين آيه‌هايي كه خواندم مي‌خواهم دعا كنم.

خدايا در قرآني گفتي: بنده‌ي خوب خدا خودنمايي و تفاخر و تكبر ندارد. خدايا اين خودنمايي و تكبر را از ما دور بفرما. گفتي بنده‌ي خوب خدا اهل نماز شب و تهجّد است، توفيق نماز شب و تهجّد را به ما مرحمت بفرما. گفتي بنده خوب خدا در مجالس گناه شركت نمي‌كند. نه اينكه خودش گناه نمي‌كند، در مجلس گناه ديگران هم شركت نمي‌كند. ما را از اين گروه قرار بده. گفتي بنده خوب خدا اگر به آدم نا اهلي برخورد، با مسالمت رد مي‌شود، درگير نمي‌شود. ما را اهل درگيري قرار نده. گفت: بنده خوب خدا بنده‌اي است كه از كنار لغو كه مي‌گذرد، با كرامت رد مي‌شود. تمام صفات خوبي كه در قرآن تعريف كردي، همه را به همه ما مرحمت بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2449
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست