نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2504
موضوع: نفاق در قرآن
تاریخ پخش: 74/11/03
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوند توفيقي داد كه در ماههاي عزيز در كشور عزيز و در كنار مردم عزيز نفس ميكشيم. از خداي عزيز و از قرآن عزيز و در كشور عزيز و براي مردم عزيز در هر جلسهاي 27 دقيقه بخشهايي از قرآن را ميگوييم، تقوا در قرآن را گفتيم در اين جلسه نفاق در قرآن را ميگوييم.
1- معناي نفاق
موضوع ما نفاق است از نفقي، نفاق موش زميني گرفته شده و اين چيزها را ما كار نداريم. و منافق يعني چند چهره. بعضي از چيزها روشن است، وقتي ميخواهند معنا كنند، از روشنياش كم ميشود. منافق هويت دارد و كارهايي ميكند.
2- خصوصيات منافق
حدود هفتاد آيه، كارنامه منافقين در قرآن است. ما از اين هفتاد آيه نه تا آيههايش را براي شما ميگوييم. الف: كلك ميزند اول اينكه منافق خدعه و كلك ميزند. نشانهها در حيات و عملكردها 1- خدعه ميزند (يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ) (بقره /9). به خدا خدعه ميزند يعني در ظاهر ميگويد من ايمان دارم ولي در دل ايمان ندارد. «وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ»، ولي در واقع به خودش كلك ميزند مثل يك شاگردي كه در امتحانات تقلب ميكند و نمره هم ميآورد اما كلك به خودش زده است. اگر پزشكي گفت اين دارو را بخورولي مريض آن دارو را نخورد فردا كه پزشك آمد بالاي سرش ديد كه شربت خورده نشده است. اگر بيمار كلك بزند و يك مقدار از شربت را در دستشويي خالي كند تا دكتر كه آمد بگويد بله خوردم، ظاهراش اين است كه ميگويد به دكتر كلك زدم، ولي به خودش كلك زد. قرآن هم ميگويد: به خدا كلك ميزند ولي به خودش كلك ميزند. ب: فساد ميكند در قرآن داريم: (وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ) (فاطر /43) در نقشههاي خطرناك، دودش به چشم خود طرف ميرود. دومين كاري كه منافق ميكند فساد است (وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ) (بقره /11)، ميگويي فساد نكنيد ميگويند ما فساد نميكنيم ادعا ميكنند كه ما حافظ حقوق بشر هستيم و بيشترين جنايت در كشور خودشان ميشود. يك دختر مذهبي را در اروپا از دبيرستان بيرونش ميكنند، بعد هم ميگويند اروپا مهد آزادي است. خوب اگر آزادي بشر هست اين شخص ميخواهد آزادي داشته باشد. يكي از جنايات هر زماني اين بوده كه با اسمهاي زيبا كارهاي زشت انجام ميدادند مثلاً خانم وسواس است ميگويد نه من تميز هستم، بريز و بپاش ميكند، ميگويد آدم بايد آبروداري كند. ج: مردم را تحقير ميكند منافق فساد ميكند مردم را تحقير ميكند، (وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ) (بقره /13) وقتي به اينها ميگوئيم شما هم مثل بقيه مردم ايمان بياوريد ميگويند نه اينها كه دور انبيا هستند يك عده پابرهنههاي خل هستند. اسم مؤمنين را ميگذارند خل، حتي بارها به پيغمبر ما و پيغمبرهاي ديگر پيشنهاد ميكردند كه اگر ميخواهي ما ايمان بياوريم اين گدا گشنهها را ازپيش خودت دور كن. آيا الان در جامعه ما اينگونه است؟ يك استاد، يك روحاني، يك بازاري، يك تاجر، مثلاً اگر خود بنده رفتم در مسجد نشستم و چند تا بچه دور و برم جمع شد ميگوئيم اين جا كجاست؟ كا را بايد ببرند يك جايي كه يك عده آدم حسابي باشد. اين يك رگ نفاق دارد. حضرت فرمود: من سلمان را دوست دارم به خاطر اينكه چند خصلت داشت، يكي اينكه فقرا را دوست داشت. كسي شده تا حالا به رفتهگرهاي شهرداري افطاري بدهد. يا به بچههايي كه در كوچه فوتبال بازي ميكنند. حاجي به حاجي افطاري ميدهد و آيت الله به آيت الله تاجر به تاجر، بنده ريشم سفيد شده و افطاري هم خيلي دادم ولي اين مرض مهم را دارم كه يك بار نگفتم امشب من به بچههاي محله افطاري ميدهم. تحقير ديگران از صفات منافقين است. اگر هم دبيرستان درس بدهيم و هم دانشگاه از ما بپرسند چه كاره هستي ميگوييم استاد دانشگاه. بلند پروازي مرض مهمي است. قرآن ميگويد بهشت مخصوص كساني است كه بلندپرواز نباشند. اينقدر بلندپروازي نكن، (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ) (قصص /83). صفات منافقين تحقير مردم (وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ) (بقره /14) منافقين به دار و دسته همديگر ميگويند ما كه ميرويم سراغ مومنين ميخواهيم آنها را دست بيندازيم. وقتي ميگوييم برويد جبهه سنگين هستند (قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمانِ) (آلعمران /167) ميگويند ما يك ديدي داريم كه شما نداريد. ما پشت پرده چيزهايي ميبينيم كه ما نميبينيد. ما عميق نگاه ميكنيم. خلاصه به ديد عميق و كارشناس پاي كولر مينشينند و نق ميزنند. بعد هم ميفرمايد: «هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمانِ»، اينها به كفر نزديكتر هستند تاب ايمان. نسبت به جبهه سرسنگين هستند. د: مضطرب است علامت ديگر ترس و وحشت دارند. وقتي ميگويم برويد جبهه (فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً) (نساء /77) قرآن ميگويد وقتي به آنها دستور جبهه ميدهيم رنگشان ميپرد و وحشت زده ميشوند. اگر زمان شاه به شاه ميگفتند آمريكا از تو بدش آمده قطعاً شاه از غصه خوابش نميبرد اما وقتي رئيس جمهور آمريكا ايران را محاصره اقتصادي كرد امام فرمود اگر رئيس جمهور آمريكا يك كار و بي در عمرش كرده همين كار بوده و آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند. سال اول انقلاب بود رفته بودم خوزستان. دادستان مسجد سليمان، يكي از روحانيون دانشمند يك پروندهاي داشت عجيب بود. زماني كه مردم ايران گفتند مرگ بر شاه، مرگ بر آمريكا. يواش يواش كساني كه طرفدار شاه و آمريكا هم بودند، يك مهره مهم آمريكايي در خوزستان بود و از تهران دستور رسيد به استاندار خوزستان، كه با سلام و صلوات و تحليل ايشان را راهي كنيد. اينها هم نيروهاي لشكري و كشوري سلام شاه را رساندند و گفتند اعلا حضرت از رفتن شما ناراحت است. اميد دارم برويد و ما مردم ايران را سركوب ميكنيم و شما به سلامت دوباره برميگرديد و ضمناً يك قالي ابريشمي هم به اين آقاي آمريكايي دادند. آن هم يك جعبه كادو داد و گفت اين را بدهيد به جناب اعلا حضرت، هواپيما رفت استاندار به دربار اطلاع داد كه فرد آمريكايي را راهي كرديم و ضمناً يك هديهاي هم براي اعلاحضرت فرستادهاند و ميگويند هديه را باز كنيد، ميبينند مقداري دستمال كاغذي مصرف شده در آن بود. اين روزگار ايراني بود و آن زمان، ايراني ذليل. ايراني ذليل. پنجاه ال جنايت ميكنند و وقت رفتن به شاه اين مدلي برخورد ميكنند. وقتي انقلاب شد، چه شد؟ رجايي عزيز ما رفت آمريكا سخنراني كند. رئيس جمور آمريكا از معلم با شرف ايراني اجازه ملاقات خواست اما رجايي به رئيس جمهور آمريكا اجازه ملاقات ندارد. اين ايراني عزيز. ه: حال عبادت ندارد منافق كيست؟ منافق كسي است كه در آل عبادت بي حال است. اگر حال نداريد عبادت كنيد از خدا بخواهيد كه به شما حال عبادت بدهد. منافق وقت نماز حال ندارد. (وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى) (نساء /142). علامت منافقين اين است ك وقي نماز ميخوانند نشاط ندارند. با هر كس و ناكسي حرف ميزند گل ميدهد و غنچه ميگيرد. امام صادق فرمود: بعضي به قدري زشت نماز ميخوانند اين طور كه با خدا حرف ميزنند با همسايهشان حرف بزنند جوابشان را نميدهد. و: تضعيف روحيه ميكند كم كار و پرتوقع هستند (الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً) (نساء /141). منافق روحيه ديگران را تضعيف ميكند خودش كه نميرود ديگران را هم نميگذارد كه برود. سوره توبه (وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدينَلَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ) (توبه /47-46). اينها اگر جنهه هم بيايند بدتر است اگر نيايند بدتر است ظاهرسازي ميكنند. (وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ) (توبه /61) قرآن ميگويد: منافقين ميگفتند «هُوَ أُذُنٌ»، يعني پيغمبر گوش است. يعني ساده لوح است هر چه به او ميگويند. گوش ميدهد به آنها بگو نه پيغمبر ميداند كه شاه چه كاره هستيد ولي بهروي خودش نميآورد. يكي از مراجع تقليد سيد ابوالحسن اصفهاني بود. مراجع تقليد هم كارشان از هفتادسالگي شروع ميشود. پيرمرد بود. عيد خانه مراجع شلوغ ميشد. آقا هم رسمش بود به كسي كه بچه دار ميشد و خانمش زايمان ميكرد يك صد توماني ميگذاشت كف دستش بنا شد آقا را امتحان كنند. در يك سال در اوج شلوغي ميرفتند ميگفتند آقا ديشب خدا به ما بچهاي داد و يك پولي ميگرفتند. بعد از دو ماه ديگر يك عيد ديگر و يك تولد ديگر، و يك صدتوماني ديگر شش، هفت تا صدتوماني گرفت. گفت ديدي آقا ديگر حاليش نميشود. ديگري گفت به خدا آقا ميفهمد منتها بزرگوار است و به روي خودش نميآورد. صدتوماني هفتم را كه داد آقا تنگ گوش مرد گفت: برو قدر خاتمت را داشته باش. يك سال است كه هفت تا بچه براي تو زائيده است و «يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ». ميگفتند پيغمبر گوش است. ساده است به منافقين بگو پيغمبر گوش ميدهد اما آدم هارا خوب ميشناسد. (وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ) (توبه /107). منافقين يك خانه تيمي ميخواستند كه دور همديگر بنشينند. گفتند مسجد ميسازيم در يكي از محلهها يك مسجد ساختند. بعد هم گفتند پيغمبر را ببريم در آنجا نماز بخواند تا مسجد رسمي بشود. آمدند گفتند يارسول اله يك مسجد ساختيم. پيغمبر فرمود: مسجد كه بود چرا رفتيد و مسجد ديگر ساختيد. فرمود: حالا ميخواهم به جنگ بروم. بروم و برگردم بعد از آن جواب ميدهم. رفت جنگ تبوك و برگشت دو مرتبه گفتند يا رسول الله بيا، آيه نازل شداي مسجد نيست اين يك خانه تيمي است. اين مسجد محل توطئه است به اسم مقدس كار نامقدس ميكنند، بيل و كلنگ را برداشتند و رفتند مسجد را خراب كردند. حديث داريم كه امام زمان هم كه تشريف بياورند يك سري مسجدها را خراب خواهند كرد. (وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ) (توبه /75). آيه پيمان شكني يك فقيري بود آمد به پيغمبر گفت يا رسول الله دعايي كن تا و ضع ما خوب شود. گفت: وضعت خوب بشود ديگر به مسجد نميآيي. نماز نميخواني، گفت اختيار داري، به خاطر پول دست از خدا و پيغمبر بكشيم، خيلي اصرار كرد خلاصه پيغمبر هم در حقش دعا كرد يك بزغالهاش شد دو تا 4 تا 8 تا 10 تا باغ، دو باغ، مزرعه، خلاصه مديه برايش تنگ بود رفت خارج شهر يك منطقه وسيعي را گرفتو دامداري مفصل برپا كرد، خوب 20 تا گوسفند يك گوسفندش زكات است. مأمور زكات آمد. گفت: زكات بده. گفت: نميدهم. قرآن ميگويد. «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ» خيليها هستند وقتي ندارند يك قراري با خدا ميبندند وقتي كه دارا ميشوند به آن عمل نميكنند. ميگويد تو پيمان بستي با خدا، اما پيمانت را شكستي و حالا كه پيمان شكستي (فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً في قُلُوبِهِمْ) (توبه /77) گاهي ميپرسند چطور آدم منافق ميشود كسي كه با خدا قرار بگذارد و به وعدهاش عمل نكند اين سرجشمه نفاق است. بابا نذري كردي گوسفندي بكشي خوب بكش، رمز منافق شدن نامردي است. حديث داريم به بچه قول دادي عمل كن، اگر به خانم مهريه قول دادي كلك نزن، اگر كسي در وقت عقد نيت داشته باشد كه مهر را بگويد و نيت داشته باشد كه حاشا كند و ندهد هر دفعهاي كه زن و شوهر با هم هستند گويا زنا ميكنند. رمز نفاق كلك زدن است. بياييد صاف باشيم، خدا دست منافقين را رو كرد، از اين به بعداي رهبران منافقي كه در كشورهاي اسلامي حكومت ميكنند ظاهرشان رهبر مسلمانها هستند ولي اشك ميريزند براي هلاكت اسحاق. اينها منافق هستند. خدايا همانطور كه ايران را پاك كردي منافقين كشورهاي اسلامي را هم پاك كن، خدايا طاغت را در ايران شكستي طاغوتهاي ديگر را هم بشكن. آمريكا در ايران خوار شد در دنيا خوارش كن. به ما عزت دادي به همه مسلمانها عزت بده. به ما رهبر عادل دادي رهبر عادل جهان امام زمان را به جهان عرضه كن. ما را از محرومين اين ايام قرار مده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2504