responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2506

موضوع: نقش امام زمان(ع) در بقاي هستي

تاريخ پخش: 01/06/86

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بيننده‌ها بحث را در ماه شعبان مي‌بينند، ماهي كه امام زمان(ع) در آن متولد شده، در سال هم ما بايد سالها و سالها راجع به حضرت مهدي صحبت كنيم، منتهي اميدواريم كه خدا ما را ببخشد، تقصير و قصوري بوده، ولي ماه شعبان را بايد بحثي داشته باشيم. حالا چه قبل از نيمه ي شعبان پخش شود چه بعد از نيمه ي شعبان، موضوع بحثمان نقش امام است، «لو لا الحجه لَسَاخَتِ الْأَرْضُ» اين مضمون است كه اگر حجت خدا نباشد، زمين اهل خود را مي‌خورد، اين حديث را مي‌خواهيم تحليل كنيم چون به ما گفته‌اند اگر يك حديثي شنيديد، با قرآن متر كنيد، اگر هم وزن قرآن بود بپذيريد، اما اگر ضد قرآن بود و نقيض قرآن بود، اين حديث را به ديوار بزن، يعني بايد حرفها، مي‌خواهيم ببينيم جايگاه قرآني اين حديث چه چيزي است، يك بحث قرآني فني است، و چون شما هم همه آموزش پرورشي هستيد، و تربيت نسل در اختيار شما است، ممكن است خيلي از قسمت‌ها را نتوانيد براي بچه‌ها بگوييد، ولي من طوري مي‌گويم كه براي بچه‌ها هم بتوانيد بگوييد.

بچه‌ها اين شعر را بلد هستند،

ابرو و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند *** تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري

 اين آيه ي قرآن است، اين شعر از قرآن گرفته شده است، چون در قرآن كلمه ي لكم زياد است، در قرآن كلمه ي لكم تا بخواي داريم، («خَلَقَ لَكمْ» «سَخَّرَ لَكمْ» «مَطاع لَكمْ»)، («خَلَقَ لَكمْ») همين است، ابرو و باد و مه و…. يعني خداوند هستي را براي ما آفريده است. («خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً») (بقره/29) جميعا گفته يعني آنچه در زمين است براي شما آفريده شده است، پس تمام آفريده هاي زمين براي ما است، به دليل اينكه قرآن مي‌فرمايد، («خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً») ما گنهكاريم يا گنهكار نيستيم، بشر گناه مي‌كند، نمي‌كند.

1- گناه و ظلم، عامل كيفرهاي الهي در دنيا

قرآن مي‌گويد حالا كه گناه مي‌كني، من بايد همه را نيست كنم، قرآن مي‌فرمايد («لَوْ يُؤَاخِذُ اللّهُ») (نحل/61) لو يعني اگر، («لَوْ يُؤَاخِذُ اللّهُ») (نحل/61) اگر خدا مؤاخذه كند، اگر خدا خواسته باشد مؤاخذه كند، اگر خداوند الله ناس را، اگر خدا ناس را مؤاخذه كند به عملي كه انجام داده اند، بظلمهم مي‌گويد، («بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَآبَّةٍ») (نحل/61) يعني اگر خدا خواسته باشد مردم را به خاطر گناهشان مچ بگيرد هر چه جنبنده است، بايد نابود شود، چون من همه را براي شما آفريده‌ام و بشر به خاطر گناهش اگر بخواهد مچ بگيرد بايد همه را نابود كند، اين كه خدا آفريده و ما را نابود نمي‌كند، پيدا است يك چيزي در آن است، اين موج بايد ما را غرق كند موج گناه، اين كه ما شنا بلد نيستيم، بيخود در دريا شنا مي‌كنيم، موج هم طوفاني است بايد غرق شويم چرا غرق نمي‌شويم.

2- نقش انبيا و اوليا در حفظ هستي

قرآن مي‌فرمايد كه («وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ») يعني خدا مردم را عذاب نمي‌كند، چرا براي اينكه («وَأَنتَ فِيهِمْ») (انفال/33) چون تو در بين مردم هستي، تكرار مي‌كنم 1ـ هستي براي بشر آفريده شده، («خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً») (بقره/29) جميعا يعني همه ي آنچه در زمين است براي بشر است، بشر هم براي عبادت آفريده شده است، («وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ») (ذاريات/56) هستي براي ما آفريده شده ما هم براي اينكه بنده ي خدا باشيم آفريده شده ايم، قرآن مي‌گويد اگر خدا بخواهد مچ بگيرد به خاطر گناهانتان مچ بگيرد همه را نابود مي‌كند، پس ما چون گناه مي‌كنيم خدا همه را نابود مي‌كند، چرا نابود نمي‌كند؟ مي‌گويد («وَأَنتَ فِيهِمْ») (انفال/33) خدا عذاب نمي‌كند چون تو پيغمبر در مردم هستي، يعني وجود يك شخص ولي خدا باعث مي‌شود كه خداوند، با اينكه مردم خلاف مي‌كنند خداوند كارشان نداشته باشد، («وَأَنتَ فِيهِمْ») (انفال/33) ممكن است شما بگوييد و انت براي شخص پيغمبر است، مي‌گوييم نه در مواردي داريم كه، «بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ» «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ» (الفقيه/ج2/ص615) يعني اين شخص پيغمبر به عنوان ولي خدا است، پوست و گوشت شخصي او مهم نيست، مقام نبوت و مقام رسالت است كه اين مقام ولي اللهي به اهل بيت او هم رسيده است. در زيارت جامعه داريم، صفاتي كه ما براي پيغمبر مي‌گوييم، همه را براي اميرالمؤمنين هم قائل هستيم، همه را براي حضرت مهدي هم قائل هستيم، فقط يك فرق است و آن است كه به پيغمبر وحي مي‌شد به غير پيغمبر وحي نمي‌شود، «أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» به گفته ي شيعه وسني پيغمبر به علي بن ابي طالب گفت: همه ي مقامات من را تو داري «أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» (الكافي/ج8/ص25)

3- حضور حضرت لوط، مانع نزول عذاب

اين براي اسلام نيست، اين براي انبيا قبل هم بوده است. خدا به فرشته‌ها گفت برويد قوم لوط را زير و رو كنيد، فرشته‌ها آمدند ديدند حضرت لوط هم آنجا است گفتند خدايا اينجا را زير و رو كنيم، («إِنَّ فِيهَا لُوطًا») (عنكبوت/32) آيه‌ي قرآن است كه خواندم، («إِنَّ فِيهَا لُوطًا») پيغمبري به نام حضرت لوط اينجا است، فرمود: خدا فرمود («نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا») (عنكبوت/32) من مي‌دانم پيغمبر اينجا است به او مي‌گويم، برو وقتي رفت شما شهر را زير و رو كنيد، كسي مي‌گفت هواپيما به اين بزگي را چطور مي‌دزدند، گفت: تا پايين است بزرگ نمي‌دزدند، مي‌گذارند به آسمان برود كوچك شد مي‌دزدند. يعني فرشته‌ها هم مي‌دانند جايي كه ولي خدا است، نبايد عذاب نازل شود. وقتي خدا به فرشته‌ها گفت قوم لوط جنايتكار هستند، مفسدند، برويد شهرشان را زير و رو كنيد، فرشته‌ها آمدند ديدند پيغمبري به نام حضرت لوط است گفتند خدايا ما اينجا شهر را چگونه زير و رو كنيم پيغمبر آنجا است، («إِنَّ فِيهَا لُوطًا») گفت بله («نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا» )من مي‌دانم آنجا پيغمبر است منتهي مي‌گوييم به او مي‌گوييم («فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ») (هود/81) مي‌گوييم بلند شو و برو، وقتي رفت آن وقت منطقه از ولي خدا خالي مي‌شود زير و رو مي‌شود.

«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ»

سؤال: اگر وجود ولي خدا نباشد، اين بشر با اين جناياتش قابل تحمل نيست («وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَآبَّةٍ») (نحل/61) اين آيه چند بار هم تكرار شده است، عرض كنم به حضور شما كه آيه اي ديگر داريم كه اگر ولي خدا در منطقه نباشد، زيرو و رو مي‌شويد، آيه‌اش اين است، («وَإِن كَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الأَرْضِ») (اسراء/76) اينها مي‌خواهند تو را از منطقه تبعيد كنند، به پيغمبر مي‌گويد: پيغمبر مشركين تصميم گرفته‌اند تو را از مكه بيرون كنند، اگر تو در مكه نباشي («إِذًا لاَّ يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلاَّ قَلِيلاً») (اسراء/76) اگر تو در مكه نباشي مكه هم زير و رو مي‌شود، يك چيزي به شما مي‌گويم، دو بار به كعبه حمله شد، يكبار خدا غضب كرد، يكبار خدا غضب نكرد، سؤال: چرا خدا يكبار غضب كرد، يكبار غضب نكرد، يكبار ابره پادشاهي بود در كشور خودش كعبه ساخت به مردم گفت به جاي مكه دور كعبه اي كه من در كشور ساختم طواف كنيد، به كعبه‌اش جسارت شد، بي اعتنايي شد، عصباني شد گفت حالا كه كعبه من را محل نگذاشته ايد من هم كعبه ي شما را خراب مي‌كنم. لشگر فيل سواري تشكيل داد آمد كعبه را خراب كند، قرآن مي‌گويد كه («أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ») (فيل/1) اين كه مي‌گويد اصحاب فيل، اين فحش است، مثل اينكه بگويند اصحاب الاغ، عوض اينكه آدم بگويد اصحاب رسول الله، اصحاب؟ علي بن ابي الطالب مي‌گويد اصحاب فيل، يعني انسان مي‌تواند اينقدر سقوط كند كه جزء اصحاب حيوان شود، آيا نمي‌بيني كه خدا به اصحاب فيل چه كرد، فيل سوار هايي كه آمدند كعبه را خراب كنند، («تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ») (فيل/4) به حجاره سنگ كوچك از سجّيل حالا اين چه مواد اتمي داشته، نمي‌دانم قرآن مي‌گويد وقتي به سر آنها مي‌خورد، («فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ») (فيل/5) يعني كاه مأكول يعني اكل شده خورده شده كاه خورده شده مي‌شود پِهِن، اين سنگ ريزه از عدس بزرگتر بود از نخود كوچك تر به مخ هر كس مي‌خورد پودر مي‌شد،

4- حمله يزيد به شهر مكه و تخريب كعبه

اينجا يك سؤال است كساني كه سوء قصد به كعبه كنند، خداوند («فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ») (فيل/5) اين يك سؤال، سؤال دوم يزيد كعبه را با منجليق خراب كرد چرا خدا غضب نكرد، چطور اَبرَه كه خواست كعبه را خراب كند نابود شد امّا يزيد كعبه را خراب كرد و خراب هم شد و طوري هم نشد، چرا خدا آنجا لشكر يزيد را نابود نكرد. آنجا كه كه خدا غضب نكرد، به خاطر اينكه كسي رفته بود داخل كعبه كه ضد امام بود چون در آن زمان سه نفر بودند، يكي يزيد بود كه اعدعا داشت به نا حق، يكي امام حسين(ع) بود كه اعدعا داشت به حق، يكي هم ابن ذبير بود، ابن ذبير هم اعدعا داشت، مي‌گفت: نه يزيد نه حسين، من، آن وقت يزيد دنبال ابن ذبير مي‌گشت، ابن ذبير رفت در كعبه پنهان شد، يزيد براي اينكه دشمن خود را بكشد كعبه را به منجليق بست، كعبه خراب شد، امام كعبهاي كه ابن ذبير در آن پنهان شود آن كعبه هم ديگر كعبه، نيست. كعبه اي كه علي در آن متولد شود، آن كعبه است. كعبه اي كه پناه گاه ابن ذبير، چون ابن ذبير همينطور كه ضد يزيد بود ضد امام حسين هم بود، دشمن امام اگر در كعبه هم باشد، كعبه هم خراب شود طوري نيست. («لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ») (بلد/2و1) به اين كعبه قسم، چون تو در آن حلول كردي،

5- نقش امام غائب در بقاي اهل زمين

گاهي نگويند امام زمان غائب است چه خاصيتي دارد، وجود او باعث، شما نگوييد كوهها چه اثري دارد، قرآن مي‌گويد: ما كوه‌ها را قرار داده‌ايم و اگر كوهها نبود («تَمِيدَ بِكُمْ») (نحل/15) زمين دائماً شما را مي‌جنباند. گداختگي درون زمين طوري است كه پوست زمين هميشه در حال لرزش است، اين كوه است كه اين پوسته را نگه داشته است، پدر پير مرد ممكن است با بچه‌اش فوتبال و واليبال نزند، نگويد تو به چه درد مي‌خوري اصلاً اگر سايه ي پدر بالاي سر تو نباشد، جوان هاي هرزه هزار نگاه بد به تو مي‌كنند، همين كه بفهمند تو پدر و مادر داري سايه‌اش براي شما، اصلاً سايه اش، اين مهم است، گاهي وقتها ايام جنگ يك پيرمردي از علما مي‌رفت مثل آية الله شهيد محراب، آية الله مدني، آية الله اشرفي، صدوقي، بعضي از اين علما دستغيب، آية الله مشكيني با لباس رزم مي‌رفت داخل رزمنده ها، اين نمي‌توانست آرپيچي بزند نه مي‌توانست، آن حركتهاي رزمنده هاي بسيجي را داشته باشد، رزم شبانه، روزانه، ولي همين وجود آية الله اشرفي در جبهه، هزرا نفر را شارژ مي‌كرد، من از امام زمان معذرت مي‌خواهم در آموزش مجبورم مثال بزنم، در غير اين صورت تمام مثل هايي كه زدم بايد از حضرت مهدي عذر خواهي كنم، كه حضرت مهدي را به پير مرد در جبهه تشبيه كنيم، تشبيه كنيم به نخ اسكناس، تشبيه كنيم به مزرعه، همه ي تشبيه‌ها در شأن حضرت مهدي نيست من از ايشان معذرت مي‌خواهم منتهي، گفت كه آدم در آموزش («إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» )(بقره/26) در آموزش ما مي‌خواهيم، اصل اين است كه بفهمد.

آقايوني كه دير پاي تلوزيون آمدند، بحث چيست. حديثي داريم به اين مضمون، اگر حجت نباشد زمين مردم را مي‌بلعد، با چه بياني اين را براي نسل نو بگوييم، بيانش اين است كه خداوند كلمه ي لكم در قرآن زياد آورده است، ترجمه ي لكم، لكم همان شعر ابر و باد و مه و خورشيد است يعني هستي را خدا براي بشر آفريده است، بشر را هم براي عبادت آفريده، اگر بشر از اين عبادت خارج شود و ظلم كند روي زمين چيزي باقي نمي‌ماند چون فلسفه ي وجودي ديگر ندارد، چون همه براي ما است اگر او نباشد فلسفه ي وجودي ندارد، مي‌گويند كسي رفته بود سر كلاس فلسفه نشسته بود، به استاد دانشگاه گفت آقا بحث ما اقتصاد است، شما كه صحبت مي‌كنيد چه دليلي دارد كه لامپ روشن باشد، ما حرف هاي شما را مي‌شنويم لامپ را خاموش كن، اين ضد اقتصاد است صرفه جويي نيست، استاد مقداري به شاگرد نگاه كرد گفت: باشد برق را خاموش كرد، همينطور كه برق خاموش شد، ديدند شاگرد لباسهاي خود را در مي‌آورد، گفتند چرا؟ گفت من لباس پوشيده‌ام اصطحلاك دارد، به خاطر اينكه وقتي مي‌بينم تاريكي است، كسي من را نمي‌بيند، به چه دليل لباس هايم اصطحلاك داشته باشد، استاد گفت بلد شو و برو تو پروفسور اقتصاد هستي، لازم نيست تو درس بخواني، فلسفه ي وجودي بشر، هستي براي چه آفريده، دليل وجود چيست؟ بشر است، («خَلَقَ لَكمْ» )ابر و باد و مه خورشيد براي بشر است، پس هستي براي ما است ما براي چه هستيم؟ ما براي («لِيعبُدونَ») براي عبادت، عبادت چيست؟ عبادت هر كاري كه رنگ خدا داشته باشد، نماز است، مطالعه است، كار است، خدمت به جامعه است، همه ي اينها جزء عبادت است، هر كاري كه براي خدا باشد عبادت است. شوهر داري، همسر داري، بچه داري، خانه داري، همسايه داري، رفيق داري، هر كاري كه نيت تو خدا باشد عبادت است. پس هستي براي بشر است، بشر براي عبادت است، معناي عبادت يعني كار‌ها رنگ الاهي داشته باشد، حالا اگر هستي را براي بشر آفريديم و بشر را براي عبادت آفريديم، امّا بشر چون آزاد بود عبادت نكرد، ظلم كرد، مي‌گويد، خوب اگر ظلم كرد، ديگر وجود اين بشر نياز نيست، چون هستي براي عبادت است، اگر اين عبادت نكرد خوب بر مي‌داريم، سفره را پهن كرده ايم براي اينكه مهمان غذا بخورد، اگر غذا نمي‌خورد سفره را جمع كنيم. اگر اين هستي را پهن كرديم، خلق كرديم، براي عبادت، اگر مردم ظلم كردند، در هم بپيچ، سؤال: 1 ـ ما كه عبادت نمي‌كنيم 2 ـ ظلم هم مي‌كنيم 3 ـ خدا هم سفره را جمع نكرده، مي‌گوييم به خاطر اينكه آيه اي ديگر داريم به خاطر اينكه، («مَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ») (انفال/33) به خاطر وجود تو سفره باز است، گاهي وقتها سر سفره همه غذا مي‌خورند و مي‌روند و گاهي هم نفله مي‌كنند، اما يك آدم حسابي، نشسته و مشغول غذا است صاحب خانه، به خاطر اينكه يك آدم حسابي غذا مي‌خورد، به خاطر آن غذا سفره را جمع نمي‌كند. گاهي خادم مسجد مي‌بيند، همه رفتند، يك نفر مرد خدا در مسجد عبادت مي‌كند، به خاطر يك نفر لامپ هاي مسجد را خاموش نمي‌كند، سانس استخر تمام شده است، امّا به خاطر اينكه يك آدم در آنجا شنا مي‌كند استخر را باز نگه مي‌دارند. يك آدم آنجا باشد («وَأَنتَ فِيهِمْ» )يعني به خاطر وجود تو، وجود پيغمبر، وجود اهل بيت چطور، وجود اهل بيت همان وجود پيغمبر است. يعني تمام كمالات پيغمبر را اهل بيت دارند.

6- نماز و عبادت امام زمان عليه السّلام، مايه بقاي زمين

چون در زيارت جامعه داريم كه «بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ» «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ» «بِكُمْ يَخْتِم‏» آغاز هستي پايان هستي، يعني كليد هستي شما هستيد، شما نقش كليدي داريد، نقش امام زمان چيست، 1 ـ وجود ايشان 2 ـ دعاي ايشان 3 ـ عبادت ايشان، حضرت مهدي عبادت هايي دارد، ما به امام كه سلام مي‌كنيم مي‌گوييم «السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي» مهدي جان سلام بر تو وقتي كه نماز مي‌خوانيم، «السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَع‏» سلام بر تو با ركوع هايي كه داري، «السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَسْجُدُ» حضرت عباسي شما يك ركعت نماز با حال در عمرتان خوانده ايد، اين نماز هاي ما ارزش دارد، آب ندارد مثل انگور پلاستيكي هايي است كه شوفرهاي تاكسي كنار آينه آويزان مي‌كنند، لاشه‌اش لاشه ي انگور است آب ندارد، نماز بدون حضور قلب ميوه ي پلاستيكي است، آن وقت بگوييم ابر و باد و مه خورشيد و فلك در كارند براي انسان، انسان هم براي عبادت، و عبادت او هم انگور پلاستيكي، پسرکع» خوانیم،  ابر و باد و مه خورشيد و فلك براي انگور پلاستيكي، اصلاً خداي حكيم يك چنين كاري را مي‌كند، يك چيزي بايد باشد، آن چيز مهم است و آن ولي خدا كه عبادتش وقتي مي‌گويد الله اكبر هستي كنار او الله اكبر بگويند، «يسبح معهد» آيه‌اش يادم رفت كه وقتي حضرت داوود ذكر خدا مي‌گفت، كوه‌ها هم با او ذكر خدا مي‌گفتند. سنگ ريزه‌ها هم در دست پيامبر سبحان الله مي‌گفتند، الان هم سبحان الله مي‌گويند منتهي گوش نيست بشنود، بايد اين هستي يك جوهري داشته باشد كه هستي به خاطر آن جوهر ارزش داشته باشد. بايد كسي در مسجد نماز بخواند كه ارزش داشته باشد، اين چراغ‌ها روشن باشد به خاطر، گاهي يك جاده برق كشي مي‌كنند ممكن است تا صبح در اين فرودگاه اين همه لامپ روشن است يك هواپيما بنشيند، در هواپيما شخصيتي است كه اگر در طول عمرم اين فرودگاه روشن باشد براي فرود آمدن اين شخصيت مي‌ارزد، يك كسي بايد در اين هستي باشد،

7- نقص‌ها و خلل هاي بسيار در عبادات ما

در غير اين صورت خودمان هم به نمره ي خودمان، آنها كه نماز نمي‌خوانند كه هيچ، آنها كه تمام كارشان خلاف است كه هيچ، تازه ما كه مسلمان هستيم و طرفدار قرآن و پيغمبر و اهل بيت و دين و انقلاب و تقوي نمازهاي ما انگور پلاستيكي است، امام حسين(ع) در مناجاتش مي‌گويد «الهي من كان محاسنه مساوي» ما در خوب هايمان بيست بدي است، بنده وقتي افطاري مي‌دهم پاسدارم را اذيت مي‌كنم، خانواده‌ام را اذيت مي‌كنم، بچه هايم را اذيت مي‌كنم، همسايه‌ام را اذيت مي‌كنم، در كوچه ترافيك است، آب زياد مصرف مي‌كنم غذاي زياد مي‌پزيم اصراف مي‌شود، يعني اگر همين افطاري كه مستحب است فوت كنيم، مي‌بينيم لابه لاي افطاري بيست گناه پيدا شد، عزاداري مي‌كنيم طبلش يك گناه است، بلندگو (مردم آزاري) يك گناه است، راه بندان است سينه مي‌زنيم خيابانها را مي‌بنديم، راه بندان يك گناه است، شعرهاي مداح يك گناه است، حرفهاي بي اساس بعضي از منبري‌ها شعر هاي بعضي از مداح ها، يعني اگر خواسته باشي به تحليل بنشيني آن عزاداري كه ما به عنوان عبادت به آن نگاه مي‌كنيم، عزاداري ما نقاط ضعف زيادي است، گاهي به كلاس مذهبي مي‌رويم، همين كلاس مهدويت بچه بلند مي‌شود شير ندارد، صبحانه نخورده است، شوهر مان بلند مي‌شود، برنامه هاي خانه، يك وقت ممكن است همين كلاس، همين بنده كه اينجا صحبت مي‌كنم، به نظر خودم عبادت مي‌كنم، اما روز قيامت ممكن است از من مچ بگيرند، تو بيخود اين چنين كردي، يك مليارد و سيصد مليون منحرف يك كشور، يك مليارد و پنجاه مليون يك كشور ديگر بودند، تو اگر زبان آن كشور را ياد مي‌گرفتي مي‌رفتي، ده سال هجرت مي‌كردي ممكن بود مليونها منحرف را آنجا هدايت كني، چرا به تلوزيون آمديم، تازه خيلي‌ها به من قبطه مي‌خورند، مي‌گويند خوشا به حال تو، حديث كه مي‌خواني در تلويزيون مليون‌ها گوش مي‌دهند، خدا كه اين گونه متر نمي‌كند، خدا مي‌گويد الان وظيفه‌ات چيست، اينقدر آدم داريم كه براي حج دلش مي‌تپد، هر چه براي زكات مي‌گويي اصلاً گوشش بدهكار نيست به او مي‌گوييم آقا شما چند بار رفته اي مكه، مي‌گويد بله، مي‌گوييم، منطقه ي شما منطقه ي گندم و كشمش و خرما است، يك سخنراني براي زكات كرده اي مي‌گويد نه، مي‌گوييم اين چه ديني است كه حج آن اينقدر در بورس است و زكاتش اينقدر غريب است،

خدايا وجود حضرت مهدي وجودش باعث شود كه از ما رفع عذاب شود، چون ما با اين عبادت هايمان خيت است، خيتي هايمان كه ديگر هيچ، «محاسنه مساوي» ما آنجا كه نصيحت مي‌كنيم گاهي لجن مي‌كنيم مثل آدم هايي كه لجن خيابان را بر دارد و به ديوار سفيد بنويسد، نظاقت را مراعات كنيد. مي‌گويد آقا خواهش مي‌كنم، نصيحت كردن تو كسافت كاري است. يك بچه گريه مي‌كرد يك آدم بسيار بد قيافه او را بلند كرد گفت: جان بيشتر جيغ مي‌زد، گفت اصلاً جان تو اسباب وحشت است، خواهش مي‌كنم بگذار زمين بچه آرام مي‌شود، گاهي وقتها خوبي هاي ما بدي است. وقتي كه مي‌گوييم جان طرف وحشت مي‌كند. در اين هستي چه چيزي است، كه هستي به خاطر آن ارزش داشته باشد، «خلق لكم» لكم لكم‌ها به عشق او لكم باشد، چه درختي در اين باغ است، كه همه ي علفهاي هرزه كه آب مي‌خورند به عشق آن ميوه هستند، «لو لا الحجه لَسَاخَتِ الْأَرْضُ» خدايا معرفت مان را نسبت به آقا امام زمان بيشتر، و ما را از مريدها، عاشقان، عارف هايش، خادم هايش، ياران واقعي او قرار بده، روز به روز بر معرفت ما نسبت به آقا معرفت ما مودت ما اطاعت ما نسبت به آقا بيفزا، آقا فرمود زماني كه من غائب هستم دست تان را در دست فقيه عادل بي هوس، مرجع تقليد مجتهد باشد، اسالم شناس در حد اعلا عادل، هوي و هوس هم نداشته باشد، مأموريتي كه ما در زمان غيبت داريم پيروي از مراجع است، اين راه هاي سير و سلوك و خود سازي، خواهش مي‌كنم به اينها اينقدر ور نرويد، ما اين همه مرجع تقليد داريم رفته كتاب سير و سلوك فلان عارف را مي‌خواند، كه نم دانيم صوفي است، شيخي است، شيعه است، سني است، صافِ، كجِ، چه سليقه اي دارد سليقه هايش را قاطي كرده است، پاي بسياري از اينها به جايي بند نيست. ما مهدي داريم، قرآن داريم، اهل بيت داريم وقتي هم غائب هستند مرجع تقليد داريم. اين سير و سلوك‌ها را ببو سيد و بگذاريد طاقچه، مردم را با اين سير و سلوك‌ها منحرف نكنيد، سير و سلوك را قبول دارم منتهي سير و سلوك از طريق دعاي كميل و مرجعيت، نه سير و سلوك از طريق جاي ديگر.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2506
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست