نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2511
موضوع: نقش ایمان به معاد در زندگی(2)
تاريخ پخش: 05/02/1400
عناوين:
1- نقش ایمان به معاد در پیروزی بر دشمن
2- سعه صدر در برخورد با زخم زبان دیگران
3- تمسخر پیامبران در طول تاریخ
4- گفتگوی بهشتیان و دوزخیان
5- اخراج تارکان زکات از مسجد
6- توجیه گناه با بهانه توبه کردن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
رمضان 1400 را در تلویزیون بحثهای معاد را عزیزان پای تلویزیون خواهند شنید. راجع به معاد گفتیم ایمان به معاد در کجا اثر دارد. یکی از جاها که اثر دارد، اینکه در قوای مسلح چه اثری دارد؟ در قرآن یک قصهای هست به نام طالوت و جالوت و در این قصه میگوید که حزب حق و حزب باطل در برابر هم قرار گرفتند، حزب باطل جمعیت زیاد بود، اینها گفتند: (لا طاقَةَ لَنا) (بقره /249) عربیهایی که میخوانم قرآن است. «لا طاقَةَ» ما طاقت نداریم. دشمن قوی است، زیاد است ولی آنهایی که ایمانشان به معاد خوب بود، گفتند کم هم هستیم، ما حمله میکنیم: ( و قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهم مُّلَاقُواْ) (بقره /249) اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم (و قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُواْ اللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابرِين) (بقره /249) «قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُواْ اللَّهِ» آنهایی که قیامت را قبول داشتند، گفتند جمعیت هم اگر کم هست، ما حمله میکنیم. [پای تخته] موضوع: معاد نقش معاد در جبهه
1- نقش ایمان به معاد در پیروزی بر دشمن
گفتند: «كَم مِّن فِئَةٍ» چه بسیار گروههایی که « كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةَ» خوب است این را همه حفظ کنند. شعار خوبی است: «كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةَ». منتها چه کسی این حرف را زد؟ گروه قلیل. ما گر چه قلیل هستیم ولی چه بسا این گروه قلیل «غَلَبَتْ» غلبه پیدا میکند بر گروه کثیر. چه کسی میتواند این حرف را بزند؟ کسی که «يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُواْ اللَّهِ» آنهایی که ایمان به معاد دارند. حالا که اینجا آمدیم یک چیزی هم یادم آمد بگویم. قرآن یک شعاری دارد، میگوید که بیست بر دویست پیروز است [پای تخته]. این آیه قرآن است. آیهاش چه هست؟ «عِشْرُونَ» عشرون یعنی بیست، «عِشْرُونَ صَابِرُونَ» بیست نفر مقاوم، (عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِاْئَتَين) (انفال /65) این هم آیه قرآن است. «عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِاْئَتَين»: بیست بر دویست پیروز است. اول انقلاب گفتند آمریکا دویست میلیون جمعیت دارد. امام چه کرد؟ امام گفت: ما یک بسیج راه میاندازیم، بسیج بیست میلیونی. بیست بر دویست پیروز است. «عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِاْئَتَين». این آیههایی را که سه کلمه، چهار کلمه است و شعار است، تابلو است، بیست بر دویست پیروز است، یک قانون رزمی است، به شرطی که روحیه داشته باشیم، مقاوم باشیم. خب این یکی. نقش معاد در تحمل متلک.
2- سعه صدر در برخورد با زخم زبان دیگران
سورهی مطففین میگوید که، خواهش میکنم این تکه را زیادی گوش بدهند، دخترها و پسرها همه با هم. چون گاهی یک وقتها یک کسی میخواهد مذهبی بشود دوستان دورش سر به سرش میگذارند، اوه خانم شیخ شده، چادر سر کرده! چادر سیاه میپوشد! نمیدانم آن آقا چه کرده، آن آقا چه کرده! گاهی یک آدم مذهبی افرادی که دورش هستند مذهبی نیستند. سر به سرش میگذارند. چهار تا متلک میگوید تحمل کنید. چرا؟ برای اینکه شما قیامت دارید. چهار تا متلک چیزی نیست. (إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ) (مطففین /29) جمله به جمله بخوانید: (إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ كاَنُواْ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يَضْحَكُون) (مطففین /29) «أَجْرَمُوا» ها به «ءَامَنُواْ» ها میخندند. یعنی آدمهای لاابالی سر به سر آدمهای متدین میگذارند. «إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ»، « أَجْرَمُواْ» یعنی همان که ما میگوییم مجرم، مجرمین، آدمهای بعد، «يَضْحَكُون» یعنی میخندند، میخندند به شما، یک لبخندی میزنند، «أَجْرَمُوا» ها به «ءَامَنُواْ» ها. دیگر چه؟ پس متلک اول چه هست؟ «يَضْحَكُون» یعنی میخندند. متلک دوم (وَ إِذَا مَرُّواْ بِهِم يَتَغَامَزُون) (مطففین /30) «إِذَا» زمانیکه، «مَرُّواْ» مرور میکنند، «بِهِم» میآیند از کنارت عبور بروند، یعنی آدمهای لاابالی وقتی از کنار آدمهای حزب اللهی رد میشوند: «يَتَغَامَز» غمزه میآیند، یعنی چشمک میزنند. مخ ندارد، حالیش نیست، به روز نیست، روشنفکر نیست، متمدن نیست. یک شخصیت موهوم برای خودش خیال کرده، مسخره میکند. پس اول «يَضْحَكُون» میخندند. دوم «يَتَغَامَزُون» غمزه میآیند. (وَ إِذَا انقَلَبُواْ إِلىَ أَهْلِهِمُ انقَلَبُواْ فَكِهِين) (مطففین /31) «وَ إِذَا انقَلَبُواْ» وقتی برمیگردند، «إِلىَ أَهْلِهِمُ» پهلوی حزب خودشان، پهلوی. آدمهای لاابالی وقتی خودشان دور هم جمع میشوند با همفکرهایشان، «انقَلَبُواْ» برمیگردند، ولی «فَكِهِين» فکهین یعنی فکاهی میگویند، جوک میگویند. «أَجْرَمُوا» ها برای «ءَامَنُواْ» ها جوک میسازند، « فَكِهِين» فکاهی میگویند. خب اگر از بغلش «مَرَّ» مرور کند، چشمک میزند، اگر از آن طرف خیابان دید، میگوید: (وَ إِذَا رَأَوْهُمْ قَالُواْ إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّون) (مطففین /32) اینها ضالّ هستند، «ضالّون» همان هستند که میگوییم (وَ لَا الضَّالِّين) (حمد /7)، منحرفند. چه میگوید؟ حالا چهار تا متلک بشنویم؟ میگوید: بشنو. آخر چی؟ میگوید عوضش قیامت داری: «فَالْيَوْمَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُون» (مطففین/ 34» امروز اینها به تو میخندند، «فَالْيَوْمَ» روز قیامت داریم: «الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُون» اینها به آنها میخندند، اینها به آنها میخندند. گاهی وقتها مثلاً یک کسی یک کار خوبی را شروع میکند، از بس که رگبار میبندند به او، جوک و متلک و فلان فلان و این دست برمیدارد، میگوید دست برندار.
3- تمسخر پیامبران در طول تاریخ
قرآن میگوید پیغمبری نیامد مگر اینکه مسخرهاش کردند: (يَسْتهزِءُون) (یس /30) همه را مسخره کردند، «و ما أرسلنا» هیچ پیغمبر، یعنی یکی هم استثنا نیست، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را مسخره میکردند، طوری نیست. قرآن میگوید حضرت نوح کشتی میساخت: (كُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ) (هود /38) هر گروهی میآمدند بروند مسخره میکردند. نوح گفت: (إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُون) (هود /38) یک روز هم ما به شما خواهیم خندید. مسخرهاش میکردند، ای پیغمبر مثل اینکه نبوت گل نکرد، به نجاری افتادی هان! گاهی میگفتند آخر آدم عاقل کشتی را کنار دریا میسازند که هُلش بدهند، برود در آب، آخر این کشتی به این بزرگی در خشکی میسازی، در کویر، این را با چه چیزی میخواهی برداری بیندازی در آب، آخر آن زمان که جرثقیل نبود. آدم عاقل کشتی را کنار دریا میسازد، تو خلی؟! نعوذ بالله. پیغمبریات گل نکرد به نجاری افتادی؟! نعوذ بالله. میگفتند ما قیامت داریم، چون قیامت داریم اینها ذخیره میشود، یک زمانی هم ما به شما میخندیم، منتها شما کنار کوچه و خیابان و رستوران و نمیدانم فیلم و سینما و پارک و شما این جورها متلک میگفتید، آنجا وقتی ما متلک میگوییم (عَلىَ الْأَرَائكِ مُتَّكِئُون) (یس /56) بعد از چهار تا متلک میگوید زمانی که قیامت ما به شما بخندیم، آن زمان ما روی تختهای بهشتی خواهیم بود، شما کنار کوچه میگویی، «عَلىَ الْأَرَائكِ مُتَّكِئُون» روی تختهای بهشتی. خب. ایمان به قیامت باعث میشود که آدم چهار تا متلک بشنود و از کوره در نرود. ایمان به قیامت باعث میشود که انسان اگر جمعیتش هم کم بود، میگوید بیست بر دویست پیروز است، (كَم مِّن …) (بقره /249) میشود چشمهایتان را ببندید، این آیه را بخوانید. خواهش میکنم چشمهایتان را ببندید «كَم مِّن فِئَةٍ» با هم بگویید، شما بخوانید، نه، نشد، (كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةَ) (بقره /249): بیست بر دویست پیروز است. چرا؟ اگر کسی وصل به مقاومت قرآن شد، آن هم وصل به قیامت شد. خیلی خب. حالا. در انجام فرامین، چه عاملی باعث میشود که ما دستوهای خود را انجام بدهیم؟ عشق به قیامت. زن فرعون گفت: خدایا من نمیخواهم فرعون را، فرعون ادعای خدایی میکرد، پادشاه که چه عرض کنم، ادعای خدایی میکرد، گفت: (أَ لَيْسَ لىِ مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجرِى مِن تَحتىِ) (زخرف /51) اصلاً کاخ فرعون داخل آب بود، نه کنار آب. آخر یک آیاتی داریم (جَنَّاتٌ تَجرِى مِن تَحتِهَا الْأَنهار) (بروج /11)، خانههای بهشتی نهرها از پای درختان. میگوید نه، اصلاً تختش داخل آب بود تَجرِى مِن تَحتىِ» نه «مِن تَحتِهَا الْأَنهار» این یک چیز دیگر است، آن یک چیز دیگر. زن فرعون گفت نمیخواهم. پس چی چی میخواهی؟ هر چه که میخواهی که فرعون به تو میدهد؟ میگوید: نه، (رَبِّ ابْنِ لىِ عِندَكَ بَيْتًا فىِ الْجَنَّة) (تحریم /11) من میخواهم بیایم پهلوی خودت، پهلوی تو، فرعون را نمیخواهم. خب حالا اینها را که میگوییم که حرفش را میزنیم. یک دعا میکنم آمین بگویید: خدایا به آبروی آنهایی که وصل به تو شدند و یاد معاد بودند و یاد تو بودند و در راه تو بودند، ما را هم به آنها ملحق بفرما. خب در کنترل هوسها و شهوتها ایمان به معاد میتواند آدم را نگه دارد. ایمان نباشد بالاخره انسان. چه کسی میتواند صدام را، صدام به سرش افتاده که قهرمان عرب بشود، سردار قادسیه بشود، به خاطر این هوس عراق را خراب کرد، ایران را خراب کرد، کویت را هم خراب کرد، سه تا کشور را به آتش کشید، برای اینکه من میخواهم قهرمان بشوم. این هوس را چه کسی میتواند جلویش را بگیرد؟! چک، سفته، خانه، ماشین، هیچی جلویش را نمیگیرد، اگر معاد نباشد، هیچی نمیتواند. کنترل هوسها، کنترل شهوتها خب. این معاد را باید خیلی یادش باشیم، چون خدا یادش است. در حدود شش هزار تا آیه، حدود هزار تا آیه برای قیامت است، یعنی یک ششم قرآن برای قیامت است و بحث قیامت کم مطرح میشود متأسفانه، کم مطرح میشود وقتی کم مطرح میشود (نَسُواْ يَوْمَ الحِسَاب) (ص /26) میشود، قیامت را فراموش میکند، قیامت که «نَسُواْ يَوْمَ الحِسَاب» شد، کم کم (لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحِسَاب) (غافر /27) میشود. قرآن یک آیه داریم میگوید آدم ذره ذره بد میشود: اول لقمه حرام میخورد: «وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِين»، «مطفّف» یعنی کم فروش، کم فروشی میکند، لقمه حرام میخورد. بعد از «وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِين» قرآن میگوید که (إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِى سِجِّين) (مطففین /7) پروندهی فجّار، یعنی اول کم فروشی میکند، لقمه حرام میخورد، بعد فاجر میشود، فاسق میشود، فاسق که شد، بعدش میگوید: (وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِين) (مطففین /10). یعنی سیگاری میشود، بعدش تریاکی میشود، بعد هروئینی میشود. اول تخم مرغ میدزدد، بعد مرغ میدزدد، بعد کشتی نفت را در دریا میدزدد، بعد کشور را میدزدد (يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَان) (نور /21) گام به گام. امیرالمؤمنین یک بیانی دارد برای سلطهی شیطان بر انسان، میگوید: (باضَ) (نهجالبلاغه، خطبهی 7) باض با صاد ضاد، «بیضه» یعنی تخم مرغ، «باضَ» شیطان تخم میریزد، بعدش «دَبَّ» (نهجالبلاغه، خطبهی 7)، این تخمها جوجهها. یک ذره یک ذره هی رشد میکند، رشد میکند تا جوری میشود که فکرش شیطانی است، حرفهایش شیطانی است، نگاهش شیطانی است، اصلاً خودش میشود شیطان: «شَيَاطِينَ الْانسِ وَ الْجِنّ» (انعام /112) یعنی خود انسان میشود شیطان دیگر. لازم نیست شیطان بیاید گولشان بزند. اول. حالا. برویم سراغ بحث معاد.
4- گفتگوی بهشتیان و دوزخیان
بسم الله الرحمن الرحیم چرا افرادی از زیر معاد و بحث نمیروند؟ یعنی الآن شما یک کتاب معاد را بدهید بگویید آقا این را بخوانید ممکن است بگوید برو دنبال کارت، ما الآن در تخم مرغ و گوجهی افطاری خودمان ماندیم، سحری ماندیم، راست هم میگویند، فقر و فشار زیاد است. اما باز هم آدم را اگر بناست نگه دارد ایمان به معاد است، چون آدم بداند حساب. ببینید. شما خودت تنهایی بروی در استخر، شیرجه میروی از آن طرف هم میآیی بیرون. اما اگر ببینی دوربین هست و دوستانت دارند بالای استخر دارند نگاهت میکنند، وقتی دیدی زیر نظر هستی، هر چه بتوانی خودت را در زیر آب نگه میداری، تا دیگر آخرین لحظهای که بتوانی خودت را نگه میداری، دیگر نفست که میبینی قطع شد، میآیی بالا. چرا این مقاومت را زیر آب میکنی؟ برای اینکه میبینی دارند تو را میبینند. ما اگر بدانیم خدا دارد ما را میبیند: (إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَاد) (فجر /14)، اگر باورمان بیاید، مقاومت میکنیم. آن تاجری که پرخور است، قیامت را باور ندارد، قیامت را یادش رفته است. اصلاً یکی از عوامل جهنم رفتن همین بیاعتنایی به گرسنهها هست. قرآن میگوید که بهشتیها از جهنمیها سؤال میکنند: (مَا سَلَكَكُم فىِ سَقَر) (مدثر /42) چه طور شد شما جهنمی شدید؟ میگویند به چهار دلیل: (قالوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ) (مدثر /43) کار به نماز نداشتیم. گاهی میخواندیم، گاهی نمیخواندیم. 2- کاری به فقرا هم نداشتیم: (وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ) (مدثر /44) مسکین و فقرا را هم اطعام نمیکردیم. 3- (وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الخَائضِينَ) (مدثر /45) با هر سازی میرقصیدیم. نان را به نرخ روز میخوردیم. آنها غیبت میکردند، ما هم غیبت میکردیم. آنها جوک میگفتند، ما هم یک جوک میگفتیم. در جامعهی فاسد آب شدیم، از خودمان قصد نداشتیم. خب چه شد؟ «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» اصلش نماز و شکم فقرا به هم چسبیده است. بیست و هفت جای قرآن، بیست و هفت آیهی قرآن کنار «یُقیمُونَ الصَّلوة» میگوید: «یُؤتُونَ الزَّکوة». نماز، زکات. رابطه با خالق، رابطه با گرسنگان، خلق، خلق مستضعف. بیست و هفت بار قرآن اینها را به هم چسبانده است، اصلاً هر دو مثل گوشواره میمانند، نماز بیزکات قبول نیست. اصلاً زنی که یک گوشواره داشته باشد، عروسی نمیرود، دو تا اگر بود عروسی میرود. ریل راه آهن اگر یکی باشد، قطار حرکت نمیکند، باید دو تا ریل باشد که حرکت کند. شما خودت یک لنگه کفش داشته باشی از خانه بیرون نمیآیی، باید جفتش باشد تا بیایی بیرون. بعضی چیزها دو تایش قبول است. بعضی چیزها سه تایش قبول است. بعبضی چیزها چهار تایش قبول است. این که من یک کاری میکنم این عوض آن، فایده ندارد، اصلاً بعضیها میگویند بله، ما نماز کوتاهی میکنیم ولی به فقرا رسیدگی میکنیم. مثل اینکه میگوییم آقا شما چشمت کو؟ چرا چشمت نمیبیند؟ بگوییم بله، چشمم نمیبیند ولی عوضش گوشم، پنج تا گوش دارم. عضوی کار عضوی را نمیکند. تمام نمازهای مستحبی را انجام بدهیم، ولی گرسنهها را غافل بشویم، قبول نیست، قبول نیست. این که میگویم از خودم نیست. روایت داریم کسی زکات ندهد، نمازش قبول نیست. حالا تا اینجا آمدم بگذارید این را هم بگویم. در یک دقیقه، یک دقیقه شصت ثانیه است، در بیست ثانیه، سه تا بیست ثانیه، سه تا حدیث در یک دقیقه میخواهم بخوانم: 1- امام جواد فرمود: به شیعیان ما بگویید من امام جواد ضامنم خمس بدهید مالتان کم نشود. پیام از امام جواد است. بیست ثانیه تمام شد. بیست ثانیه ی دوم: 2- امام کاظم فرمود اگر خمس و زکات را ندهید و پول حقی را ندهید خدا جوری زندگیتان را تاب میدهد که دو برابرش را در راه باطل بدهید. بیست ثانیهی سوم: 3- امام رضا فرمود ما نیازی به خمس شما نداریم ولی کسانی که حق خمس را نمیدهند، ما به آنها دعا نمیکنیم. بیست و هفت تا آیههای قرآن نماز و زکات به هم چسبیده است.
5- اخراج تارکان زکات از مسجد
پیغمبر ما منافقین را از مسجد بیرون نمیکرد، ولی کسانی را که زکات نمیدادند از مسجد بیرون کرد. یک روز پیغمبر مسجد قیافهها را دید گفت: «قُم، قُم» پاشو برو بیرون «قُم» تو هم پاشو برو بیرون، پاشو برو بیرون، پاشو برو بیرون، چند نفر را بیرون کرد، گفتند: «یا رسول الله شما منافقین را هم کاریشان ندارید، میآیند در مسجد.» گفت: «اینها نماز میخوانند، زکات نمیدهند.» خیلی مهم است. حالا. یک خاطره داریم شیرین است برایتان بگویم، شاید هم شنیده باشید. زمان طاغوت ما اصفهان بودیم، شب قدر خدا رحمت کند مرحوم حاج شیخ مهدی مظاهری را یک دعای ابوحمزه سی شب میخواند، منتها شب قدر دیگر جمعیت خیلی زیاد بود، مسجد سید اصفهان و خیابانهای اطراف. به ما گفتند بیا سخنرانی کن. ما هم یک طلبهی جوانی بودیم قبل از انقلاب. گفتم: والله من با تخته سیاه و گروه کم کلاسداریام خوب است. سخنرانی دهها هزار نفری را که من چه جوری بگویم. گفتم: پس تخته سیاه را بگذارید کنار، من میخواهم صحبت کردم. قبول کردند و ما بین دعای ابوحمزه بنا شد چند دقیقه ای صحبت کنیم. گفتم: یک روز پیغمبر آمد، افرادی را از مسجد بیرون کرد، گفت: تو نماز میخوانی، زکات نمیدهی، برو بیرون. حالا اگر امشب حضرت مهدی علیه السلام وارد مسجد سید بشود، به چه کسانی میگوید برو بیرون؟ روایاتی داریم «مَن غَشَّ مُسلِماً» کسی به مسلمان کلک بزند، از ما نیست. کسی که چنین کاری بکند «لَیسَ مِنّی» «لیس منّا»، «لَیسَ بِشیعَتِنا» آیات و روایات زیادی داریم که کسی این کارها را بکند، پیغمبر فرمود از ما نیستند. دو نفر با هم قهرند، حضرت فرمود روز چهارم آشتی کنید وگرنه از من نیستید. الآن امام زمان وارد مسجد سید بشود، دست چه کسانی را میگیرد بیرون میکند؟ فلان گروه، فلان گروه، گفتیم و گفتیم و گفتیم. فردایش اصفهانیهایی که اهل طنز هم هستند خیلیهایشان، گفتند خبر داری چی شد؟ گفتم: نه. دیشب قرائتی مسجد سید صحبت میکرد، که اگر امام زمان ظهور کند، بیاید در مسجد، دست چه کسانی را میگیرد بیرون میکند؟ ما هم گوش میدادیم، یک مرتبه صدا قطع شد. فکر کردیم برق رفت. بعد دیدیم امام زمان دست خود آقای قرائتی را هم گرفته بیرونش انداخته. [خندهی استاد] این طنز هم مال. خب
6- توجیه گناه با بهانه توبه کردن
بعضیها میگویند حالا چهطور؟ موضوعمان این است که در بحث معاد یک عده میخواهند در روند. برای در رفتنشان چی هست؟ راههای در رفتن 1- میگوید که بعد توبه میکنیم. وقتی میخواستند یوسف را در چاه بیندازند، گفتند: آخر این برادرمان را در چاه میاندازیم «و کنّا» بعدش آدم خوبی میشویم. ما الآن در چاهش میاندازیم، بعدش آدم خوبی میشویم. «و کنّا من بعده» میترسم غلط بخوانم. جزء افراد صالح، در ذهنم هست که صالح در این هست. حال فعلاً یوسف را در چاه میاندازیم، بعد توبه میکنیم. خیلیها میگویند گناه میکنیم، خدا أرحم الراحمین است. یکی میگوید که با کار خیر جبران میکنیم. مثلاً حالا یک غلطی کرده، یک گناهی کرده، عوضش یک کار خیری میکند، میگوید: خب این عوض آن، این عوض آن. یا مثلاً عرض کنم میگوید: از کجا آورده؟ دزدی است. میآید خانه را میبیند، میبیند که خانهی چند طبقهای است از کجا آورده؟ دزدی کردند، کلاهبرداری کردند. همین طور در کوچه میگوید و میرود. آخر میدانی خانهی ما دزدی است؟ ممکن است دزدی باشد، به این راحتی که نمیشود هر کس به هر کس بگوید دزدی است. دزدی. از کجایش آورده؟ اصلاً کی گفته؟ اصلاً این روایت معلوم نیست درست باشد؟ گاهی میگوید دیگران هستند چرا من؟ میآید برود یک سنگ در جاده افتاده، همه رد میشوند، میگوید به ما چه؟ یک کسی برخواهد داشت. هیچ کس نمیگوید این سنگ را من پیاده شوم بردارم، میگوید: دیگران هستند. میگوید من قبلاً خدماتی کردهام، حالا دیگر نوبت دیگران است. ما سهم خودمان را جبهه رفتیم، سهم خودمان را کارهایی کردیم، یعنی یک خیری که میکند، بعد فکر میکند که دیگر بساش هست. حالا یک شب شیخ بازی در نیاور، شب عروسی نمیشود نماز خواند، یک شب که صد شب نیست، حالا یک آهنگ را هم بگذار ما بزنیم در عروسیمان، یک شب که صد شب نیست. اینها چیزهایی است که در دهان مردم میچرخد این حرفها. یک شب که صد شب نیست، خدا أرحم الراحمین است. از کجا میدانی که این است؟ یک وقت میبینی همین که یک کاری کرده، پهلوی خدا آبرو دارد. یک آدمی هست گناه میکند، شما میگویی بله، حالا گناه میکند، ولی از کجا میگویی خدا این را نبخشد، شاید خدا این را بخشید. بله، شاید هم خدا او را بخشید، ما به بخشش خدا که شک نداریم، ولی اینها توجیه است، قبلا یک کار خوبی کردم، این عوض آن، دیگران هستند، از کجا کجا نبخشد، نوبت دیگران است، حدیثش ضعیف است، از چه کسی نقل کرده؟، از کجا آورده؟، بعداً توبه میکنیم، اینها راههایی است که، کلماتی است که افرادی میگویند و از زیر بار در میروند. خب یک صلواتی بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم گاهی هم انبیاء را قبول نمیکنند به خاطر توقع بیجا. میگفتند اگر تو پیغمبری (فَأْتُواْ بِآبَائنَا) (دخان /36) پدرم، پدربزرگ مرا زندهاش کن. مگر حضرت عیسی مردهها را زنده نکرد؟ همه ایمان آوردند؟ همه ایمان آوردند؟ به حضرت صالح گفتند: اگر تو پیغمبری از دل این کوه یک شتر بیاید بیرون، از دل کوه یک شتر بیاور بیرون. یک قاعده هم برایتان بگویم، هر معجره ای را که خود پیغمبر بیاورد، اگر مردم گوش ندهند، هلاک نمیکند اینها را، اما اگر مردم گفتند این معجزه را انجام بده و آن را انجام داد و تسلیم نشدند، خدا اینها را هلاک میکند. یک بار دیگر تکرار کنم: معجزاتی که انبیاء داشتند اگر به درخواست مردم باشد، اگر با درخواست شما معجزه شد و گوش ندادند، آن وقت خدا اینها را غضب میکند، اما اگر درخواست مردم نبود، خود پیغمبر یک معجزهای را آورد، ممکن است خدا به آنها مهلت بدهد. خب میگفتند: تو اگر پیغمبر هستی خدا را بیاور ببینیم. گفت بابا خدا جسم نیست. مگر هر حقیقتی جسم دارد؟! یک پدر آمد پهلوی من، گفت این پسر من هی میگوید: خدا کجاست؟ چه به او بگویم، بچه است. به او چه بگویم خدا کجاست. گفتم: چند سالش است؟ گفت مثلا چهار، پنج، شش. گفتم: میفهمد راست و دروغ را؟ گفت: آره میفهمد. گفتم از او بپرس: راست خوب است یا بد؟ میگوید: راست خوب است. بگو: دروغ. میگوید: دروغ بد است. بگو: دروغ بد است جایش کجاست؟، دروغ بد است، پشت بام است؟ زیر زمین است؟ در کیسه من است؟ پهلوی شماست؟ هر حقیقتی که لازم نیست جا داشته باشد. جسم جا دارد و الّا چیزی که جسم نیست، جا ندارد. میگفتند: نه، خدا را بیاور ما با چشمانمان ببینیم. گاهی هم میگفتند نظام را به هم بزن. تو اگر خدا هستی، یک قطعه سنگی بیاید در شهر ما بخورد. نظام آفرینش را به هم بزنیم برای که ایشان ایمان بیاورند، آخر بعد هم ایمان نمیآورند. آمدن به پیغمبر گفتند ماه را دو تا کن، ایمان میآوریم. پیغمبر ماه را دو تا کرد، باز هم ایمان نیاورند. نمیخواهند ایمان بیاورند. یعنی الآن کسی هست که مثلاً آمریکا را نفهمد که چه جنایتکاری است؟ اسرائیل را نفهمد؟ در مملکت خودمان آدمهایی نیستند که دلشان گرو آمریکاست؟ اینها نفهمیدند هنوز؟ اگر بخواهد بفهمد. یک تابلو بود یک کسی زده بود، من خوشم آمد این تابلو را، تابلو را حفظ کردم: «هر کاری را بخواهید بکنید، راهش را هم پیدا میکنید. (تابلوی قشنگی است) هر کاری را نخواهی بکنید، بهانهاش را پیدا میکنید.» اگر چراغ گاز داشته باشد، با کبریت اول روشن میشود، اگر هم نمیخواهد روشن بشود، هزار تا کبریت هم بزنی روشن نمیشود. خدایا همهی ما را از لجاجت نجات بده. کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن.
«و السلام علیکم و رحمة الله»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2511