نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2570
موضوع بحث: نماز، سوره حمد – 1
تاريخ پخش: 73/11/26
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
1- نكاتي درباره سوره حمد
ما امسال در آستانهي ماه رمضان، مقدماتي از نماز را گفتيم. در اين جلسه هم ميخواهيم سوره حمد را بگوييم. اسم سوره حمد فاتحه الکتاب است. فاتحه الكتاب به معني دروازه قرآن است. از کلمهي فاتحه الکتاب پيداست که تمام قرآن در زمان پيامبر به صورت يک کتاب در آمده است. اما دربارهي كتاب تورات و انجيل بايد بگويم كه بعد از انبيا شاگردان آنها اين كتابها را جمع كردند و به صورت كتاب درآوردند. از کلمهي فاتحه الکتاب آدم ميتواند بفهمد که سورهي حمد هفت آيه دارد. در عدد هفت رمزي است. چون براي آسمان هم عدد هفت را داريم. سوره حمد هم هفت آيه دارد. ايام هفته هم هفت روز است. طواف دوره کعبه هم هفت بار است. سعي بين صفا و مروه هم هفت بار است. سنگ زدن به خانهي شيطان در مكه براي حاجيها هفت بار است. در هفت يک چيزي وجود دارد. دربارهي سورهي حمد رواياتي داريم که اگر کسي از دنيا برود و سوره حمد را براي او بخوانند و او زنده شود، تعجب نکنيد. پيامبر(ص) ميفرمايند: «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ»(عوالياللآلي، ج3، ص82) نمازي نيست كه در آن سورهي حمد نباشد. به جاي قل هوالله ميشود سوره ديگري خواند، اما به جاي حمد نميشود سورهي ديگري خواند. «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ»، «بسم الله» هم جزء سوره است. ما روايات زيادي داريم که «بسم الله» جزء سوره است. تعداد زيادي از سنيها هم در تفاسير آوردهاند که «بسم الله» جزء سوره است. گاهي هم که نگاه ميکنيد و ميبينيد «بسم الله» را نميگويند، براي اين است كه «بسم الله» را آهسته ميگويند.
2- بسم الله قبل از اسلام هم بوده است
ميگويند: يك روز معاويه نماز ميخواند «بسم الله» نگفت. گفت: الله اکبر و سورهي حمد را خواند. (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ) (فاتحه /2)، مردم در نماز گفتند: «اسرقت» يعني، سرقت کردي و بسم الله آن را دزديدي. بسم الله را فراموش کردي. يعني مسئلهي بسم الله حساب شده است و به ما گفتند: بسم الله را علني بگوييد. ما امروز در اين جلسه دربارهي سوره حمد صحبت ميكنيم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ». «بسم الله» براي مسلمانها است. قبل از پيغمبر ما حضرت عيسي بوده است. قبل از حضرت عيسي حضرت موسي بوده است. قبل از حضرت موسي حضرت ابراهيم بوده است. قبل از حضرت ابراهيم حضرت نوح بوده است. وقتي حضرت نوح سوار کشتي شد، گفت: (وَ قالَ ارْكَبُوا فيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها) (هود /41). حضرت نوح گفت: سوار کشتي شويد. اين كشتي با نام خدا حرکت ميکند و با نام خدا ميايستد. کلمهي «بسم الله» در سخنان نوح هم بوده است. حضرت سليمان به پادشاهي که زن بود، نامه نوشت که او را به اسلام دعوت کند. در نامه نوشت (إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ) (نمل /30) بنابراين تاريخ «بسم الله» فقط براي اسلام نيست. حالا ما بايد کجا بسم الله بگوييم؟ بسم الله مثل پرچم است. پرچم بايد روي کشتي باشد. پرچم بايد روي ميز اداره باشد. پرچم بايد در خانه باشد. پرچم بايد در جبهه باشد. يعني هرجا که اهل کشور هستند بايد پرچم هم آنجا باشد. همه جا بايد پرچم ايران باشد. «بسم الله» رنگ خدايي است. بسم الله نکاتي دارد. ميگويند: وقتي ميخواهيد شعر بگوييد و يا جملهاي بنويسيد «بِسْمِ اللَّه» بگوييد. حتي وقتي كه ميخواهيم خودمان را معرفي كنيم بگوييم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» من محسن قرائتي هستم. تاريخ بسم الله طولاني است. حتي گوشتي هم که ميخوريم بايد به نام خدا ذبح بشود. (وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ) (بقره /173)، يعني اگر اسم خدا برده نشود، آن حيوان خوردني نيست. فقط نماز مسلمان «بسم الله» ندارد، بلکه شکم او هم «بسم الله» دارد. حتي در آميزش جنسي هم زن و شوهر بايد «بسم الله» بگويند. وقتي ميخواهيد سوار ماشين بشويد «بسم الله» بگوييد. وقتي ميخواهيد، بخوابيد «بسم الله» بگوييد. براي خوردن هرچيزي «بسم الله» بگوييد. حتي داريم اگر دو چيز را با فاصلهي كمي از همديگر ميخوريد، باز هم «بسم الله» بگوييد. در دنيا هميشه کارها را با نام خدا شروع ميکنند. در زمان شاه ميگفتند: به نام نامي شاهنشاه آريا مهر!
3- بسم الله يعني كسي كه بخشنده است
«بسم الله» يعني چه؟ «بسم الله» يعني به نام كسي كه رحمان است. بخشنده و رحيم است. كسي كه بسيار مهربان و مهر ورز است. بعضيها بخشنده نيستند. بعضيها بخشنده هستند اما بخشندهي حقه باز هستند. فندق ميدهد تا گردو برگردد. بخشنده هستند اما بخشندهي مهربان نيستند. بعضيها بخشنده هستند، اما فقط نسبت به اطرافيان خودشان بخشنده هستند. مثل جنگلهايي که شاه تقسيم ميکرد، اما فقط به شاهپورها ميداد.
4- بسم الله عشق است
خدا بخشنده است و به همه، هميشه ميدهد. «بسم الله» رمز است. (ب) «بسم الله» به معني کمک است. از خدا کمک ميخواهم. بي نهايت کوچک از بي نهايت بزگتر کمک ميخواهد. پس در(ب) بسم الله توکل است. استمداد است. «بسم الله» رمز توحيد است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» رمز عشق است. کسي که عاشق يک نفر است، خيلي از او ياد ميکند. آنهايي که عاشق هستند از معشوق بسيار ياد ميکنند. هرچه آدم بيشتر «بسم الله» بگويد، معني آن اين است که خدايا من تو را فراموش نکردهام. «بسم الله» رمز قداست است. من کارهايم را به نام نامي تو مقدس و تبرک ميکنم. من مقدس نيستم اما وقتي كه به تو متصل شدم، مقدس ميشوم. بسم الله رمز اين است که من مستکبر نيستم. «بسم الله» يعني اينكه من تو را از ياد نميبرم. با «بسم الله» کارهاي خود را مقدس كنيم. اگر شما بخواهيد يک کتابخانه را تأسيس کنيد، ميترسيد كه کتابخانه از بين برود. ميگوييد: اين کتابخانه وابسته به کتابخانهي آستان قدس رضوي است. چون ميداني كه اين كتابخانه به يك جايي قوي متصل است.
5- بسم الله ماندگاري است
زمان شاه بعضي از کارخانهدارها كه ميخواستند کارخانهي خود را محكم كنند، ميگفتند: بياييد با خاندان سلطنتي شريك شويم، چون ميدانستند كه آنها قوي هستند. «بسم الله» يعني اينكه من کار فاني را به باقي وصل ميکنم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» به نام خدايي که همه کمالات را دارد. کلمه الله غير از کلمات ديگر است. در رحمان رحم است. در غفار بخشش است. در صمد بي نيازي است. در حي زنده بودن است. هر صفات خدا يک چيز دارد اما کلمهي «الله» جامع همهي کمالات است. بلا تشبيه ميگويم. وقتي شما ميگوييد: نفت، غير از بنزين است. بنزين غير از شير است. شير غير از شيره است. شيره غير از شربت است. شربت غير از مربا است. اما وقتي ميگوييم: مايع، شامل همهي اينها ميشود. فلز شامل طلا، نقره، آهن ميشود. فلز کلمهي جامعي است. هر صفتي يک معنا دارد. کلمهي «الله» همه معاني را شامل ميشود. (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ) (فاتحه /2). ستايش براي خداست، چرا؟ چون رب العالمين است. نميگويد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّي» اگر ميگفت: «رَبِّي»، يعني خدايا تو مربي من هستي. تو من را تربيت کردي اما ميگويد: تو «رَبُّ الْعالَمينَ» هستي. هستي را تربيت ميکني. در جايي ديگر داريم که ميگويد: (قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنينَ) (شعراء /24). خداوند فقط انسان را تربيت نميکند. خداوند «رَبُّ السَّماواتِ» است. يعني آسمانها را هم تربيت ميکند. «وَ الْأَرْضِ» يعني زمين را هم رشد ميدهد. «وَ ما بَيْنَهُمَا» يعني دارد کل هستي را رشد ميدهد. هستي را رشد ميدهد. (رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ) (انعام /164) «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»، ستايش خدايي را که پروردگار هستي است. مربي با شاگرد و آن کسي که تربيت ميکند، رابطهي تنگاتنگ دارد. خدايا تو «رَبُّ الْعالَمينَ» هستي. يعني رابطه تو با هستي رابطه تنگاتنگ است. مربي بايد با شاگرد خود رابطهي تنگاتنگ داشته باشد. اگر مربي از راه دور پيام بدهد، مربي نيست. «رَبُّ الْعالَمينَ» يعني رابطه خدا با هستي رابطهي تنگاتنگ است. در «رَبُّ الْعالَمينَ» يک نکته است. معلوم ميشود كه تمام هستي قابل تربيت است. فقط حيوانها و انسانها قابل تربيت نيستند، بلکه همه هستي قابل تربيت است. بنده ميتوانم بگويم: من مربي اين بچه هستم اما نميتوانم بگويم: من مربي اين گچ هستم. گچ قابل تربيت نيست يعني من نميتوانم گچ را تربيت کنم. من ميتوانم مربي بچه باشم اما نميتوانم مربي گچ باشم. خدا مربي هستي است يعني خدا ميتواند تمام هستي را تربيت کند. ما نميتوانيم هستي را تربيت کنيم. ما فقط ميتوانيم بچههاي خود را تربيت کنيم. ما عاجز هستيم. خداوند همه هستي را تربيت ميکند، يعني همه هستي نزد خدا قابل تربيت است. (الرَّحْمنِ الرَّحيمِ) (فاتحه /3)، «رَبُّ الْعالَمينَ» بين دو تا «الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» بعد ميگوييم «الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» از اين نکته ميشود فهميد کسي که ميخواهد تربيت کند، نياز به رحمت دارد. در هر دو طرف «رَبِّ الْعالَمينَ» رحمت وجود دارد. از اين نكته ميتوان فهميد كه کسي ميتواند مربي باشد و خوب تربيت کند که مملو از رحمت باشد. خداوند ميگويد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» بعد از رحمت خدا «رَبِّ الْعالَمينَ» است. او دارد هستي را تربيت ميکند. خداوند رحمت دائمي دارد. رحمت خدا ابدي است. خدا در اين دنيا به همه رحمت ميکند. در آخرت هم همينطور است. (وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً) (احزاب /43)، «الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»، (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) (فاتحه /4)، خداوند مالک روز دين است. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» چه روزي است؟ «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» يعني خدا مالک روز قيامت است. «يَوْمِ الدِّينِ» در سوره انفطار معنا شده است. ميفرمايد: (وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ) (انفطار /17)، ميگويد: تو نميداني «يَوْمِ الدِّينِ» چه روزي است. (ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ) (انفطار /18) ميگويد: رسول الله! تو نميداني كه روز دين چه روزي است؟ ميگويد: (يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّه) (انفطار /19) روز دين روز قيامت است. «لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً»، روز قيامتي که احدي به فکر احدي نيست. ميگويد: «يَوْمِ الدِّينِ» چيست؟ براي چه در سوره حمد ميگوييم: «مالک يوم الدين»؟ پيامبر ميگويد: روز قيامت روزي است که نفسي نميتواند براي نفسي کاري انجام بدهد. کسي به درد کسي نميخورد. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» يعني مالک آن روز هستي. ميگويد: (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ) (فاتحه /5)، اگر تنها نماز ميخوانيد حق نداريد بگوييد: «إِيَّاكَ اَعْبُدُه» يک نفري هم که نماز ميخواني، نمايندهي همه مسلمانها هستي. «إِيَّاكَ نعبد» يعني ما ملت مسلمان فقط بنده تو هستيم. بندهي شرق و غرب نيستيم. «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» و فقط از تو کمک ميخواهيم. اگر هم از کس ديگر کمک بخواهيم در صورت رضاي تو است. بايد بدانيم اگر کسي قدرت دارد، قدرت خود را از خدا گرفته است. ما در نماز ميگوييم: خدايا ما فقط بندهي تو هستيم. يعني هرگز نبايد پيش هرکس و ناکسي سر خم كنيم. مثلا وقتي ما كسي را ميبينيم، ميگوييم: سلام! مخلص هستم. خدا سايهي تو را از سر ما كم نكند. اين براي چيست؟ براي اين است كه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» را دروغ ميگوييم. کسي که «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» را واقعي بگويد، با هيچ پول و زوري بندگي غير خدا را نميکند. فقط بنده تو هستم و فقط از تو کمک ميخواهم. (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) (فاتحه /6)، نميگوييم: «اهْدِني» يعني من را هدايت کن. «اهْدِنَا» ما را هدايت كن. نميگوييم: «السَّلَامُ عَلَيَّ وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ» ميگوييم: «السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ». من در نماز معني ندارد. بايد بگوييم: همهي ما را به راه مستقيم هدايت کن. راه مستقيم چه راهي است؟ راه هوسها، راه طاغوتها، راه مردم راه مستقيم نيست. راه مستقيم راه خداست. (إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ) (هود /56) راه مستقيم راه پيغمبران است. (إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ) (يس /4-3) راه مستقيم راه بندگي خداست. (وَ أَنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ) (يس /61) راه مستقيم راه توکل به خداست. (وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ) (آل عمران /101)، بندگي خدا مهم است. کمک از خدا مهم است. اينكه انسان هميشه در راه مستقيم بماند خيلي مهم است. به علي ابن ابيطالب گفتند: خيلي «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» ميگويي. تو علي هستي و راه تو مستقيم است. گفت: الان راه من مستقيم است و من از ده دقيقهي ديگر خبر ندارم. حضرت علي با اين ذكر ميگفت: خدايا راه مستقيم را براي من تداوم ببخش.
6- راه مستقيم يعني اعتدال
اينطور نيست که بگوييم: چون من آخوند هستم، حتما راه من مستقيم است. خدايا به من كمك كن كه خوب حرف بزنم. كمك كن كه در وقت مناسب حرف بزنم. خدايا من را هدايت كن. يعني اگر من راه مستقيم كه همان راه خدا است را انتخاب كرده باشم، بايد كاري كنم كه حرفهاي من هم مستقيم باشد و اثر داشته باشد. اما در انتخاب مکان، زمان و شرايط ما لحظه به لحظه نياز داريم كه خدا به ما کمک کند. راه مستقيم چه راهي است؟ راه مستقيمم راهي است که در آن افراط و تفريط نباشد. نه اينقدر خوبي مردم را بگو كه او را بالا ببري و مبالغه كني و نه اينقدر حسود باشي که خوبيهاي او را فراموش كني. هرگز از خدا و خلق خدا غافل نشويد. بعضيها از خدا غافل ميشوند و بريز و بپاش آنها خيلي زياد است. به خيليها کمک ميکند، اما فقط نماز نميخواند. بعضيها هميشه نماز ميخوانند و به ديگران اهميت نميدهند. مثلا فاميلشان دارد از گرسنگي ميميرد اما به او محل نميگذارد. بعضيها از خدا غافل هستند و بعضيها از خلق خدا غافل هستند. صراط مستقيم يعني اينكه از خدا و خلق خدا غافل نشو. بعضيها از حرام استفاده ميکنند و به هرچه از حرام برسند، ميخورند. بعضيها از آنچه که خدا حلال کرده است هم استفاده نميکنند. هردو انحراف است. يکي به عقايد ميچسبد و خدا را به صد دليل عقلي قبول ميکند و دست و پا تکان نميدهد. بعضيها هم صبح تا شب دست و پا تکان ميدهند و از نظر عقيده کمبود دارند. براي بعضيها اصل عقيده است. براي بعضيها اصل عمل است. عمل و عقيده هردو بايد اصل باشند. بعضيها با كسي دوست ميشوند، قربان دوستشان ميروند. هر كاري ميخواهند بكنند با دوستشان ميكنند. بعضيها هم، چنان با دوست خود قطع رابطه ميکنند، که سالها ميگذرد و يك نامه هم براي همديگر نمينويسند. راه مستقيم راه دقيقي است. ميگويند: پل صراط از مو باريكتر است. راه مستقيم هم مثل پل صراط است و از مو باريکتر است. راه مستقيم در تحصيل مهم است. گاهي وقتها در دبيرستان يک چيزهايي ميخوانند كه اصلا به درد نميخورد. فقط دلش ميخواهد كه ديپلم داشته باشد. ليسانس داشته باشد. افرادي هستند كه نماز ميخوانند اما در عزاداري شرکت نميکنند. افرادي هم هستند كه در مراسمهاي عزاداري به طور واقعي عزاداري ميكنند اما يک سال است كه پاي خود را در نماز جمعه نگذاشتهاند. اگر اشك راه مستقيم است، شعور هم بايد باشد. شعور و اشک بايد با هم باشد. ناله و نعره بايد با هم باشد. فرد و جامعه بايد با هم باشد. بعضي از مردم فقط به فقرا ميرسند و اصلاً کار ندارند كه انتخابات چه ميشود. بعضيها هم فقط يک گوشه از اسلام را ميگيرند. مثل کسي که هرچه پول دارد ظرف ميخرد. لحاف ندارد، پتو ندارد، کفش ندارد اما ميگويد: من همهي پول خود را ميدهم و ظرف ميخرم. آدم بايد عاقل باشد. انتخاب راه مستقيم خيلي مشکل است. خدايا تو را به حق کساني که در نمازشان «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» ميگفتند، ما و نسل ما را در همه حال، در صراط مستقيم قرار بده.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2570